طواف از طبقه دوم مسجد الحرام
فقه حج طواف از طبقة دوم مسجدالحرام چکیده در این نوشتار بر آنیم که دیدگاه فقیهان شیعی و سنی در بارة طواف از طبقة دوم مسجدالحرام وفضای کعبه را شرح دهیم و تبیین کنیم. در مجموع، سه دیدگاه در این موضوع وجود دارد؛ «جواز طواف»، «عدم جواز
طواف از طبقة دوم مسجدالحرام
در اين نوشتار بر آنيم كه ديدگاه فقيهان شيعي و سني در بارة طواف از طبقة دوم مسجدالحرام وفضاي كعبه را شرح دهيم و تبيين كنيم. در مجموع، سه ديدگاه در اين موضوع وجود دارد؛ «جواز طواف»، «عدم جواز طواف» و« قول به احتياط و جمع در مورد معذورين». براي هر يك از فتاوا وديدگاهها، دلايلي از كتاب، سنت، عقل و عرف مطرح شده است.
نوشتة حاضر، در يك مقدمه و دو بخش تدوين يافته است.
كليد واژه ها: طواف، كعبه، مسجدالحرام، فضاي كعبه، جواز، عدم جواز، احتياط.
در وضعيت كنوني كه طبقة اوّل مسجدالحرام، حدود 27 يا 30 سانتي متر از سقف كعبة معظّمه بالاتر است، فتاواي گوناگوني از فقهاي معاصر در بارة «جواز و صحّت طواف از طبقة بالا» و «عدم جواز و عدم صحّتِ طواف از آن» مطرح شده است. پيش از ورود به بحث اصلي، ناگزير به بيان چند مطالب در بارة ارتفاع كعبه و مسجدالحرام و پيشينة آن هستيم. پرداختن به اين نكات، به اين دليل است كه در موضوع بحث دخيل و تأثيرگذار مي باشند:
1. ارتفاع كعبة معظمه در عصر ابراهيم خليل (ع) طبق روايت سعيدبن جناح، نُه ذراع بوده است:
«... سَعِيدِ بْنِ جَنَاحٍ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ كَانَتِ الْكَعْبَةُ عَلَي عَهْدِ إِبْرَاهِيمَ (ع) تِسْعَةَ أَذْرُعٍ وَ كَانَ لَهَا بَابَانِ فَبَنَاهَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الزُّبَيْرِ فَرَفَعَهَا ثَمَانِيَةَ عَشَرَ ذِرَاعاً فَهَدَمَهَا الْحَجَّاجُ وَ بَنَاهَا سَبْعَةً وَ عِشْرِينَ ذِرَاعاً». [1]
«سعيد بن جناح از برخي از اصحاب و آنها از امام صادق (ع) نقل مي كند كه: «ارتفاع كعبه در زمان ابراهيم (ع) به نُه ذراع ميرسيد و براي آن، دو درِ (شرقي و غربي) بود. ابن زبير (پس از آسيب ديدن كعبه به وسيلة سنگباران لشكريان حَجّاج) ، آن را با ارتفاع 18 ذراع ساخت. (پس از قتل ابن زبير) حَجّاج آن بنا را تخريب و با ارتفاع 27 ذراع بنا كرد.» [2]
امروز ارتفاع كعبه به 85/14سانتي متر مي رسد.
اطراف كعبه به صورت مستطيل، صحن مسجدالحرام و ميدان طواف را تشكيل ميدهد.
ظهور روايت سعيدبن جناح، دلالت بر اين مطلب دارد كه افزودن بر ارتفاع كعبه منعي ندارد؛ زيرا اگر منعي بود، امامان بزگوار بيان ميكردند و در صورت بيان به دليل دواعي بر نقل، حتماً به دست ما ميرسيد.
مسألة ارتفاع كعبه، همچنان كه خواهيم ديد، بر فتاواي فقها اثر گذاراست.
2. از زمان خليفة سوم، بخشهايي از مسجدالحرام با وسعتيكه در همان عصر داشت، مسقّف شد و در عصرخلفاي اموي و عباسي، بارها توسعه يافت، ولي در عصر سعوديها اقدامات ديگري انجام گرفت؛ مانند بناي زير زمين، ساخت طبقة دوم و نيزآماده سازي سطح بالاي مسجد براي نماز و طواف. [3]
بنابراين، تا سال 1368ق. (1328ش.) مسجدالحرام فاقد طبقة دوم و زير زمين بود، ولي امروز وجود طبقة دوم مسجد و شايد درآينده طبقات ديگر و همچنين كثرت حجاج و عدم گنجايش صحن مسجدالحرام براي طواف، باعث شده كه مسألة طواف از طبقات بالا و همچنين طبقة زير زمين مورد توجه قرار گيرد و موجب سولاتي از فقيهان بزرگوار شود وآنان را به پاسخگويي وادارد.
3. بحث طواف از طبقة دوم مسجد يا از فضاي كعبه، فاقد پيشينة تحقيق است و تا آنجا كه تتبّع و بررسي شده، از جانب فقهاي گذشته و معاصر و حتي فقهاي كنوني به چشم نميخورد. تنها فقيهي كه به اشاره، آنهم تنها در نقد فتواي شافعي، سخني از طواف در فضاي كعبه به ميان آورده، مرحوم علامة حلّي(متوفاي726ق.) است كه مرحوم شيخ حسن نجفي دركتاب جواهر الكلام نيز صرفاً به نقل عبارت علامه بسنده كرده، بي آنكه به بررسي وتجزيه و تحليل آن بپردازد.
علاّمة حلّي دركتاب تذكرة الفقها مينويسد:
و قال الشافعي: لا بأس بالحائل بين الطائف و البيت، كالسقاية و السواري، و لا بكونه في آخر باب المسجد و تحت السقف و علي الأروقة و السطوح إذا كان البيت أرفع بناء علي ما هو اليوم، فإن جعل سقف المسجد أعلي، لم يجز الطواف علي سطحه، و يستلزم أنّه لو انهدمت الكعبة ـ و العياذ باللّه ـ لم يصح الطواف حول عرصتها، و هو بعيد» [4]
«شافعي گويد: اشكال ندارد چيزي مانند آبخوري و ديوارها، ميان طواف كننده و خانة خدا (كعبه) فاصله شود وهمچنين اشكالي نيست كه طواف در آخر درِ مسجد و زير سقف و داخل رواقها قرار گيرد، اگر ارتفاع خانه رفيعتر و بلندتر از سطح مسجد باشد، همچنان كه امروز چنين است. بنا بر اين، اگر سقف مسجد بلندتر از كعبه بود، طواف بر سطح مسجد جايز نيست. لازمة اين سخن شافعي آن است كه اگر ـ العياذ بالله ـ روزي كعبه ويران شد، طواف پيرامون عرصه آن درست نباشد وحال آنكه چنين چيزي بعيد است. (وكسي چنين فتوايي نداده است.) »
اين تنها عبارتي است كه در منابع شيعي در اين موضوع يافت ميشود. آن هم همچنان كه ملاحظه ميكنيد، علاّمه حلّي، فتواي شافعي را كه گفت: «اگر سطح مسجد بلندتر از خانه بود طواف صحيح نيست» رد ميكند و در نقض آن مي فرمايد: «اگرچنين سخني درست باشد؛ چنانچه روزي كعبه خراب شد و ساختمان آن فرو ريخت، طواف بر عرصة آن نبايد صحيح باشد، در حالي كه كسي چنين فتوايي نداده است.
در موضوع مورد بحث، تنها دو مقالة متوسط نگاشته شده است:
* مقالهاي از حجت الاسلام عباس ظهيري با عنوان، طواف معذورين، كه بخش دوم آن اشارهاي به موضوع بحث دارد و در فصلنامة «ميقات حج» شمارة 61 به چاپ رسيده است.
* و ديگر، نوشتهاي با نام «پژوهشي در بارة طواف از طبقة اول مسجدالحرام»، ولي هيچكدام از اين دو بزرگوار به صورت مستوفا وارد بحث نشدهاند و جاي تحقيق وپژوهش در موضوع ياد شده، همچنان باقي است. همچنان كه جناب آقاي فاضل در پايان مقالهاش ياد آور شدهاند.
بخش اول:
طرح مسأله و سخن فقها
آيا طواف از طبقة دوم مسجدالحرام كه ارتفاع آن بلندتر از كعبه ميباشد، جايزاست؟
به عبارت ديگر، آيا انجام طواف در مكاني بالاتر ازكعبه و در فضاي كعبه جايز است؟ مانند طبقة دوم يا پشت بام يا طبقات ديگري كه بعداً ساخته شود.
به ديگر سخن، آيا طواف بر گِرد فضاي كعبه، طواف بر پيرامون كعبه محسوب ميشود؟
در پاسخ به اين پرسش بايدگفت كه مسأله از چند جهت قابل بررسياست:
1. در حال اختيار؛ بدين معني كه زائر از همان آغاز مخيّر باشد «در صحن مسجدالحرام» يا «در طبقات فوقاني» طواف كند.
2. در حال اضطرار و ازدحام جمعيت؛ يعني اگر ازدحام و شلوغي به حدي بود كه توانايي و قدرت طواف درصحن مسجد وجود نداشته باشد ويا افراد معذور و ناتواني هستند كه در صحن مسجد نميتوانند پياده طواف كنند و بايد از صندلي چرخدار (ويلچر) يا وسيلة نقلية ديگراستفاده كنند. به همين جهت مأموران حرم، مانع از طواف آنان در صحن مسجد ميشوند و به ناچار آنان را به طبقة دوم مسجدالحرام هدايت ميكنند.
فقهاي شيعه دراين مسأله سه نظريه دارند: 1. جواز 2. عدم جواز 3. قول بهاحتياط وجمع.
نكته: فتواي فقها كه به آن خواهيم پرداخت، ناظر به حالت اضطرار و افراد ناتوان و معذور است كه ناگزير از صندلي چرخدار استفاده ميكنند.
در اين باره، از مراجع عظام تقليد استفتا شده كه متن آن با پاسخهاي ايشان چنين است:
«افراد ناتوان، كه پيشتر با صندلي چرخدار (ويلچر) يا سبد (تخت روان) طواف داده ميشدند، در سال جاري از طواف در صحن مسجد الحرام منع شدهاند و حتي ممكن است كسي نباشد فرد ناتوان را بر دوش خود حمل كند و طواف بدهد يا همين كار نيز ممنوع شود و چنين افرادي بايد در طبقة دوم يا پشت بام مسجد الحرام طواف داده شوند. اكنون پرسشي كه پيش ميآيد اين است كه: آيا چنين طوافي كفايت ميكند يا نه؟ و وظيفة آنان چيست؟» [5]
مراجع بزرگوار ـ ايّدهم الله ـ هركدام بهگونهاي به اين استفتا و پرسش، پاسخ داده اند كه درمجموع به سه قول ميرسيم:
1. آيت اللَّه سيستاني: چنانكه احراز شود طبقة دوم بالاتر از كعبه است، طواف از بالا كفايت نميكند و بايد براي طواف از پايين نايب بگيرند و لازم نيست احتياط كنند وچنانچه مطلب مشكوك باشد، بايد احتياطاً ميان طواف از بالا و نايب گرفتن از پايينجمع نمايند.
2. آيت اللَّه صافي گلپايگاني: اگر طواف در طبقة دوم، بالاتر از كعبه باشد، نايب بگيرند تا برايآنان در صحن مسجدالحرام طواف نمايد وخودش لازم نيست كه ازطبقة دوم طواف نمايد.
3. آيت اللَّه نوري همداني: طواف در طبقة فوقاني صحيح نيست و اين قبيل افراد بايد به وسيلةكولگرفتن طواف خود را انجام بدهند واگر ممكن نشد، لازم است براي طواف خود نايب بگيرند.
1. آيت اللَّه بهجت: در صورت عدم امكان، با رعايت الأقرب فالأقرب طواف از طبقهدوم كفايت ميكند.
2. آيت اللَّه مكارم شيرازي: در اينگونه موارد كه راهي جز اين نيست، طواف در طبقة بالاكفايت ميكند.
3. علاّمة حلّي وبه تبع وي، صاحب جواهر، در ميان فقهاي گذشته، به اين مسأله اشاره كرده و قائل به جواز طواف از طبقة فوقاني شدهاند و اين فتوا از عبارت علاّمه دركتاب تذكره، استنباط ميشود كه در ردّ قول شافعي نقل كرديم. صاحب جواهر نيز متن فتواي علامه را دركتاب جواهر آورده وآن را تأييدكرده است.
1. آيت اللَّه خامنهاي: طواف بايد دور كعبة معظمه و لو در فضاي ما بين زمين تا محاذي پشت بام كعبه باشد و كف طبقة دوم مسجد الحرام، اگر به قدر قامت طواف كننده پايينتر از نقطة محاذي پشت بام كعبه نباشد، طواف از طبقة دوم صحيح و مجزي نيست و كسانيكه نميتوانند در صحن مسجدالحرام ولو به وسيلة حمل توسط شخص ديگر طواف كنند وظيفهشان نايب گرفتن در طواف است و احوط آن است كه خودش هم در همان طبقة دوم طواف نمايد.
نكته: مراد از احتياط در ذيل اين فتوا (و احوط آن است)، صراحت در احتياط واجب ندارد و با نظر به اين كه مسبوق به فتوا است، ممكن است، احتياط مستحب برداشت شود، ليكن به استناد تفسير مسؤول دفتر استفتائات معظم له، مقصود از آن، احتياط واجب است. [6]
2. آيت اللَّه فاضل: در فرض سؤال، چنانچه كعبة مقدسه از طبقه دوم پايينتر نباشد، احتياط واجبآن استكه، علاوه بر اين كه در طبقة دوم طواف داده ميشوند، استنابه هم بنمايد، واللَّه العالم.
3. آيت اللَّه تبريزي: احتياط واجب اين است كه آنها را از طبقة دوم طواف دهند ونايب هم برايشان بگيرند.
4. آيت اللَّه وحيد خراساني: در مفروض سؤال بايد نايب بگيرد كه در صحنمسجدالحرام طواف نمايد و در صورتي كه متمكّن ميباشد و بر او حرجي نيست، احتياط واجب آن است كه خودش هم از طبقة دوم طواف نمايد.
همچنانكه ملاحظه شد، سه نظرية عمده درمسأله وجود دارد. البته اين نكته را بايد در نظر داشت كه اين سهنظريه، درمورد طواف معذورين فرض دارد؛ زيرا قول به احتياط، فقط درمورد افراد معذور ومضطر قابل تصوّراست و معني پيدا ميكند، ولي درمورد كسانيكه مختار هستند و درانتخاب طواف از صحن مسجد يا طبقة فوقاني آزاد ميباشند، قول به احتياط وجمع در اينجا معني ندارد. دراينجا دو قول بيشتر فرض ندارد؛ يا طواف ازطبقة دوم جايز است و يا جايز نيست. نظرية سومي به عنوان احتياط، فرض ندارد. البته آنچه دراين رساله به آن ميپردازيم؛ اعم است ازحالت اختيار و اضطرار.
از منظر عالمان اهل سنت، دو نظريه وجود دارد: 1. جواز 2. عدم جواز.
شافعي نظر به عدم جواز داده است. فتواي او را از تذكره نقل كرديم. نووي و... قائل به جواز هستند. فتاواي فقهاي اهل سنت را از كتاب «المجموع» ميآوريم:
محيي الدين نووي، از علماي قرن هفتم اهل سنت، در كتاب «المجموع» مينويسد:
«اصحاب ما وقوع طواف در مسجدالحرام را شرط ميدانند و طواف در آخرهاي مسجد ورواقها و كنار درِ مسجد طواف را جايز ميشمرند و همچنين گفتهاند: طواف بر سطح و طبقة بالاي مسجد، اگر خانة كعبه بلندتر از بناي مسجد باشد ـ همچنانكه امروزچنين است ـ جايز ميباشد.»
ولي صاحب عداة گفته است: «اگر سقف مسجد بلندتر از سطح كعبه باشد، طواف بر سطح مسجد جايز نيست.» رافعي اين سخن را قبول ندارد و گفته است: «اگر اين سخن درست باشد، لازمهاش آن است كه اگر ـ العياذ باللَّه ـ خانة كعبه خراب شود، طواف بر عرصة آن صحيح نباشد و اين بعيد است.» آنگاه محيي الدين سخن رافعي را صواب دانسته و در تأييد آن ميگويد: «قاضي حسين، طواف بر سطح مسجد را جايز ميشمرد و لو از محاذات كعبه بالاتر باشد؛ همچنان كه نماز بر كوه ابوقبيس ـ كه مشرف بر كعبه است ـ صحيح ميباشد.» [7]
استناد قائلين به جواز در اين متن، دو چيز است: «جواز طواف برعرصة كعبه» و «جواز نماز بركوه ابو قبيس».
بخش دوم :
دلايل بحث
براي هر يك از اقوال ذكر شده، ادلهاي آمده است كه به نقل وتبيين و بررسي آنها در حدّ توان و مقدورميپردازيم:
فصل اول: دلايل قائلين به عدم جواز
آنان كه نظريه به عدم جواز دادهاند، ادلّهاي از قرآن و روايات آوردهاند كه در اينجا به تبيين آنها ميپردازيم:
نكته: بنا بهنظرية عدم جواز، ملاك و مبنا ارتفاع كعبه است. اگر ارتفاع و قامت كعبه به اندازة قامت انسان بلندتر از سطح طبقة دوم مسجد باشد؛ بهگونهايكه عرفاً بگويند دور خانة خدا طواف ميكند، طواف صحيح است و اگر كعبه پايينتر يا همسطح طبقة دوم باشد، طواف باطل است.
ادلّهاي كه ظهور دارد: طواف بايد محاذي كعبه انجام شود و نه در فضاي آن:
خداوند ميفرمايد: (...وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتيقِ )؛ [8] «(... و بر گِرد خانة كعبه طواف كنند.»
آيهاي كه گذشت، ظهور در اين معنا دارد كه بايد پيرامون كعبه و نه فضاي آن، طواف كرد. چند قرينه وجود دارد كه چنين ظهوري را تقويت ميكند:
1. قوام و معنا يافتن واژة «طواف» در جملة « وَ لْيَطَّوَّفُوا» به اين است كه طواف كننده احاطه بر چيزيكه پيرامون آن طواف ميكند (كعبه)، داشته باشد؛ به عبارت ديگر،كعبه و خانهاي كه روي زمين با دست حضرت ابراهيم(ع) بنا شده، براي طواف محوريت و موضوعيت پيدا ميكند.
واژه شناسان، واژة طواف را اينگونه معنا كردهاند.
فيومي، دركتاب «مصباح المنير»، طواف را به «دور زدن وگشتن پيرامون شيء » معنا كرده و گفته است: «طَافَ بالشيء «يَطُوفُ» «طَوْفًا» و «طَوَافًاً» استَدَار بِهِ»؛ «طواف كرد به چيزي؛ يعني پيرامون آن مي گردد وميچرخد.» [9]
ابن منظور نيز در «لسان العرب» اينگونه آورده است: «وطاف بالقوم وعليهم طَوْفاً ... اسْتدار وجاء من نواحِيه... وطاف بالبيت وأَطافَ عليه دارَ حَوْله»؛ «برقوم طواف كرد؛ يعني آنان را دور زد و از نواحي آن آمد و خانة خدا را طواف كرد؛ يعني برگرد آن چرخيد.» [10]
بنابر اين معنا، «طواف بالبيت» يعني چرخيدن بر گِرد خانه.
2. قرينة دوم، حرف «باء» در «بالبيت»، به معناي الصاق و تماس باشيء يا شخص ـ است؛ خواه الصاق و تماس حقيقي باشد، خواه مجازي. تماس حقيقي مانند: «أمسَكتُ بِثَوبِهِ» يعني پيراهنش راگرفتم. الصاق مجازي مانند: «مَرَرتُ بِزَيدٍ» يعني به زيد برخوردكردم. [11]
بنابراين، طواف خانة خدا بايد الصاق به خانة خدا و احاطه برآن داشته باشد.
مؤيد مطلب فوق، آيات ذيل و رواياتي است كه ذكرخواهيم كرد.
2. (وَعَهِدْنا إِلي إِبْراهيمَ وَإِسْماعيلَ أَنْطَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفينَوَالْعاكِفينَوَالرُّكَّعِ السُّجُودِ ).[12]
«و به ابراهيم و اسماعيل فرمان داديم و تعهد بستيم كه: خانه مرا براي طوافكنندگان واعتكاف كنندگان و ركوع و سجده كنندگان پاكيزه كنند.»
«عهد»، به معناي «امر» است و «تطهير» به معناي «پاكيزه كردن خانه از هر گونه آلودگيظاهري و باطني» است. خداوند به ابراهيم و اسماعيل فرمان داد تا كعبه را از هر گونه شرك و كفر و هر رجس و پليدي كه در اثر بي مبالاتي مردم پيدا ميشود، پاكيزه كنند تا بندگان خدا، پيرامون آن طواف بگزارند. [13]
3. (وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفينَ وَ الْقائِمينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ) . [14]
«پاكيزه كن خانهام را براي طواف كنندگان و قيام كنندگان به عبادت و ركوع كنندگانو سجده كنندگان.»
اين دو آية شريفه كه در يكي ابراهيم و اسماعيل مخاطباند و در ديگري ابراهيم، در صدد بيان اين مطلب است: «خانة خدا براي طواف كنندگان و عبادت كنندگان آماده شود.»
مرحوم طبرسي در «مجمع البيان» مينويسد: «طائف به كسي ميگويندكه پيرامون چيزي بچرخد و طائفين به كساني ميگويند كه پيرامون خانه ميچرخند.» [15]
بنابراين، ظهور اين آيات دليل برآن است كه كعبه براي طائف، موضوعيت و محوريت دارد و طواف بايد پيرامون خانة خدا انجام شود نه بر فضاي كعبه و صدق عرفي نيز مؤيد اين مطلب است.
از اينرو، با توجه به اينكه سطح طبقة بالاي مسجدالحرام، بلندتر از بام كعبه است، طواف كننده از طبقة بالا، احاطه و الصاق به كعبه نخواهد داشت و در عرف، به طواف او، «طواف البيت» صدق نميكند. بلكه طواف او بر فضاي كعبه است.
بالاخره، آيا طواف بر فضاي كعبه، «طواف بالبيت» محسوب مي شود يا نه؟ پرسشي است كه در ادلّة جواز، به پاسخ آن خواهيم پرداخت.
چند پاسخ به اين استدلال داده شده است:
1. در مقالهاي پژوهشي ـ فقهي، به قلم يكي از علما در بارة «طواف از طبقة اول مسجد الحرام» آمده است:
«گرچه ظهور كلام مثلاً «طاف بالمكان» آن است كه بايد آن مكان را محور طواف خود قرارداد، نه جاي بالاتر يا پايينتر از آن را، ليكن روايت (مرسلة صدوق را كه ذكر خواهيم كرد)، حاكم بر آن است و به تفسير و توسعة چيزي پرداخته است كه قابليت توسعه را دارد؛ چنانكه ادلّة استقبال هم در وجوب محاذات نماز با نفس كعبه ظهور دارد و حد اقلّ براي حاضران در مسجد الحرام چنين است، ولي روايت دست كم صلاحيت توسعه در استقبال را دارد و با توجه به اين نكته كه مورد و متعلّق تكليف در هر دو مسأله (طواف و استقبال) ، كعبه ميباشد، جدّاً بعيد به نظر ميرسد كه تفاوتي ميان اين دو وجود داشته باشد.» [16]
در پاسخ ميگوييم: اينكه مرسلة صدوق بتواند حاكم براستدلال برآية شريفه باشد، جاي بحث دارد.
2. شايد گفته شود در عرف، بر طواف از طبقة دوم نيز طواف صدق ميكند و طواف افراد معذور ـ كه راهي جز چرخيدن در طبقة فوقاني ندارند ـ مصداق طواف شمرده ميشود.
3. نميتوان طواف برگِرد بيت عتيق را، تنها به طواف پيرامون مكان كعبه و يا فضايآن منحصر كرد. بلكه آية شريفه در پي اثبات اين مطلب است كه طواف بايد بر گرد اين خانه انجام گيرد، نه خانههاي ديگر؛ به عبارت ديگر، يعني برگِرد خانهاي طواف كنيد كه ظاهر و باطن آن پاكي است و قداست دارد و دو پيامبر خدا مأمور به طهارت آن شدهاند. پس آيات ياد شده در صدد نفي طواف بر فضاي كعبه نيستند و در منطق گفتهاند: «اثبات شيء نفي ماعدا نميكند».
2. روايات
روايات بسياري با اسم اشاره و با تعبير«مَن طَافَ بِهَذَا البَيتِ» يا «طَافَ بِالْبَيْت» آمده است كه ظهور در طواف برگِرد كعبه دارد و معناي اين ظهورآن است كه طواف از طبقات فوقاني و فضاي كعبه جايز نباشد.
اين روايات در باب 4، استحباب تكرار طواف و باب 26 قضاي حاجتِ مؤمن (از ابوب طواف) آمده است كه به بيان برخي از آنها ميپردازيم:
1. در صحيح ابن ابي عمير از امام باقر يا امام صادق (ما) چنين آمده است:
«مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فِي الْعِلَلِ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ سَعْدٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحَدِهِمَا(ما) ... فَخَلَقَ اللَّهُ الْبَيْتَ فِي الأرْضِ وَ جَعَلَ عَلَي الْعِبَادِ الطَّوَافَ حَوْلَهُ». [17]
«... پس خداوند كعبه را در زمين پديد آورد و بر بندگان تكليف كرد گِرد آن بچرخند.»
كلمه «حَولَهُ» در اين روايت، دليل برآن است كه «بيت» در روي زمين موضوعيت ومحوريت يافته و طواف دور آن بر بندگان لازم شده است.
روايت از لحاظ سند مشگلي ندارد. همة راويان حديث ثقه هستند.
2. صحيح اسحاق بن عمار از امام صادق (ع) :
«وَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ، عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: قَالَ مَنْ طَافَ بِهَذَا الْبَيْتِ طَوَافاً وَاحِداً، كَتَبَ اللَّهُ لَهُ سِتَّةَ آلاَفِ حَسَنَةٍ وَ مَحَا عَنْهُ سِتَّةَ آلاَفِ سَيِّئَةٍ وَ رَفَعَ لَهُ سِتَّةَ آلاَفِ دَرَجَةٍ حَتَّي إِذَا كَانَ عِنْدَ الْمُلْتَزَمِ ـ فَتَحَ لَهُ سَبْعَةَ أَبْوَابٍ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ ـ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ، هَذَا الْفَضْلُ كُلُّهُ فِي الطَّوَافِ؟ قَالَ نَعَمْ، وَ أُخْبِرُكَ بِأَفْضَلَ مِنْ ذَلِكَ قَضَاءُ حَاجَةِ الْمُسْلِمِ أَفْضَلُ مِنْ طَوَافٍ وَ طَوَافٍ حَتَّي بَلَغَ عَشْراً». [18]
«اسحاق بن عمار از امام صادق (ع) چنين نقل مي كند: كسي كه برگرد اين خانه يك طواف كند خداوند شش هزار حسنه در نامة عمل اومينويسد وشش هزارگناه از او محو و نابود ميكند وشش هزار درجه به وي ميدهد. همين كه به ملتزم رسيد، هفت درِ بهشت را به روي او ميگشايد.
اسحاق بن عمار با شگفتي ميپرسد: فدايت شوم، همة اينها ثواب طواف است؟ امام(ع) فرمود: آري. به بيشتر از اين به تو خبر دهم وآن برآوردن حاجت مسلمان است كه برتر ازطواف و طواف، تا به ده رسيد!»
3. اسحاق بن عمار از امام صادق (ع) :
«وَ فِي ثَوَابِ الأَعْمَالِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَي بْنِ الْمُتَوَكِّلِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ، عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ، قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ما) يَا إِسْحَاقُ، مَنْ طَافَ بِهَذَا الْبَيْتِ طَوَافاً وَاحِداً كَتَبَ اللَّهُ لَهُ أَلْفَ حَسَنَةٍ، وَ مَحَا عَنْهُ أَلْفَ سَيِّئَةٍ، وَ رَفَعَ لَهُ أَلْفَ دَرَجَةٍ، وَ غَرَسَ لَهُ أَلْفَ شَجَرَةٍ فِي الْجَنَّةِ، وَ كَتَبَ لَهُ ثَوَابَ عِتْقِ أَلْفِ نَسَمَةٍ حَتَّي إِذَا صَارَ إِلَي الْمُلْتَزَمِ، فَتَحَ اللَّهُ لَهُ ثَمَانِيَةَ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ، فَيُقَالُ لَهُ: ادْخُلْ مِنْ أَيِّهَا شِئْتَ. قَالَ: فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ، هَذَا كُلُّهُ لِمَنْ طَافَ؟ قَالَ: نَعَمْ، أَ فَلاَ أُخْبِرُكَ بِمَا هُوَ أَفْضَلُ مِنْ هَذَا؟ قَالَ: قُلْتُ بَلَي. قَالَ: مَنْ قَضَي لأَخِيهِ الْمُؤْمِنِ حَاجَةً، كَتَبَ اللَّهُ لَهُ طَوَافاً وَ طَوَافاً حَتَّي بَلَغَ عَشَرَةً». [19]
«اسحاق بن عمار نقل كرده كه امام صادق(ع) فرمود: اي اسحاق، كسي كه برگِرد اين خانه يك طواف كند، خداوند هزار حسنه در نامة عمل او مينويسد: و هزار گناه از او محو ميكند و هزار درجه به او ميدهد وهزار درخت براي او در بهشت غرس ميكند و پاداش هزار بندة آزاد شده برايش مينويسد تا آنگاه كه به ملتزم رسيد، خداوند هشت درِ بهشت را به رويش ميگشايد و به او گفته ميشود: از هر در كه ميخواهي وارد بهشت شو.
اسحاق بن عمارم پرسيد: فدايت شوم! همة اين ثوابها براي كسي است كه طواف مي كند؟ امام(ع) فرمود: آري. به بيشتر از اين به تو خبر دهم؟ گفتم: آري. فرمود: كسي كه حاجتي از برادر مؤمن خود برآورد، خداوند براي او طواف و طواف تا ده طواف مي نويسد.»
4. امام صادق (ع) :
«يَا إِسْحَاقُ مَنْ طَافَ بِهَذَا الْبَيْتِ طَوَافاً وَاحِداً كَتَبَ اللَّهُ لَهُ أَلْفَ حَسَنَة...». [20]
«اياسحاق، كسي كه پيرامون اين خانه يك طواف كند، خداوند هزارحسنه برايش مينويسد.»
چگونگي استدلال به اين روايات روشن است. اسم اشارة «هذا» اشاره است به خانهاي كه روي زمين قرار دارد؛ يعني كعبه و طواف برگرد اين خانه است چنين ثواب وپاداش بزرگي دارد.
بي گمان، خواست شريعت، طواف بر محوركعبه است و خداوند ميخواهد با اين عمل، دست بندهاش را بگيرد و او را به مقصد برساند و اين روايات نيز برآن دلالت ميكند وطبيعي است كه چنين طوافي به خاطر نزديكي آن به كعبه، از پاداش و ثواب بيشتري برخوردار است، ولي ظاهر اين است كه اين روايات صرفاً در صدد بيان طواف برگردكعبه و ثوابي است كه برآن مترتب است، ولي طواف از طبقة دوم و طواف بر فضاي كعبه را نفي نميكنند.
ممكن است جايز نبودن طواف از طبقة دوم، براي متصل نبودن آنان، به صفوف طواف كنندگان باشد. شايد فقيهي در صدق «طواف الكعبه» بر «طواف از طبقة فوقاني» ترديد نداشته باشد، ولي از آن جهت كه اتّصال به جمع طواف كنندگان را ضروري و لازم ميشمارد، از اين رو، طواف از طبقه فوقاني را جايز نميداند؛ چرا كه چنين طوافي، فاقد اتصال به جماعت طواف كننده در مطاف است.[21]
دليل ديگريكه از جهت عقلي ميتوان به آن تكيه كرد، نبود دليل بر منع طواف از فضاي كعبه است.
دلايلي كه آورديم، ظهور در اين داشت كه كعبة روي زمين، موضوعيت و محوريت براي طواف دارد و ميبايست طواف بر پيرامون آن و نه فضاي آن، انجام گيرد. بنابراين، طواف در طبقة دوم مسجدالحرام كه از كعبه بلندتر است، جايز نيست، ولي همانگونه كه ملاحظه كرديد، دلايل ياد شده جاي نقد داشت و داراي استحكام دلالي محكمي نبود؛ لذا برخي به دلالت آنها اشكال كرده و ظهور دلالي آنها را تضعيف نمودهاند.
فصل دوم: ادلة قائلين به جواز
براي جواز طواف از طبقة دوم مسجد و فضاي كعبه، ادلهاي از قرآن، روايات و عقل اقامه شده كه به بررسي و نقد آنها ميپردازيم:
«...وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ». [22]
به مقتضاي اين آية كريمة، طواف خانة خدا، مأموربه است و بر طواف از طبقة دومِ مسجد، عرفاً صدق طواف ميكند و مصداق امتثال مأمور به اختياري است و مجزي خواهد بود و معذورين نيازي به طواف نيابي در مطاف نخواهند داشت. [23]
در پاسخ به اين استدلال ميتوان اينگونه پاسخ داد كه: آية شريفه، درادلة عدم جواز نيز مورد استناد قرارگرفت. درآنجا قرائني برشمرده شد (مانند واژه «طواف» وحرف «با» براي الصاق) كه ظهور آيه بر لزوم طواف برمحوركعبه را تقويت ميكرد نه بر فضاي آن.
ولي هم چنانكه پيشتر گذشت، آية شريفه در بيان طواف بر گِرد كعبه است و ميگويد: پيرامون بيت عتيق طواف كنيد، نه چيز ديگر و در مقام نفي طواف از فضاي كعبه نيست. بديهي است «اثبات شيء نفي ما عدا نميكند.»
چنانچه به وسيلة روايات ثابت شود كه كعبه به عنوان قبلة مسلمانان و خانة مبارك و هدايت، منحصر در اين بنا نيست و تا آسمانها امتداد دارد، آن گاه، اين روايات، مفسر آية شريفه شمرده شده و طواف پيرامون خانه؛ اعم ازطواف خانه و فضاي آن خواهد بود.
آيت الله جوادي آملي ـ حفظه الله ـ در ذيل آية تطهير [24] مي فرمايند:
«ممكن نيست اساس كعبه بر اثرحوادث طبيعي يا اجتماعي و سياسي از بين برود، گرچه ممكن است بخشي ازساختمان آن بر اثر اينگونه حوادث ويران شود؛ زيرا قبله ومطاف مسلمانان چهار ديواري كعبه نيست، بلكه آن بُعد مخصوصي است كه كعبه در آن واقع است وگرنه لازم ميآيد به هنگام ويرانيِ بنا بر اثر سيل يا حملة مهاجماني چون حَجاج، اصل قبله از بين رفته باشد.» [25]
برخي از روايات ارتفاع كعبه را تا آسمان هفتم ميدانند. ظهور اين نصوص آن است كه طواف، ولو در فضاي كعبه انجام گيرد، در حقيقت پيرامون آن انجام گرفته و صحيح مي باشد.
اين روايات به چند دسته قابل تقسيم است:
1. مرسلة صدوق:
«مُحَمَّدُبنُ عَلِيّ بن الحُسَين قَالَ: قَالَ الصَّادِقُ(ع) : أَسَاسُ الْبَيْتِ مِنَ الأَرْضِ السَّابِعَةِ السُّفْلَي إِلَي الأَرْضِ السَّابِعَةِ الْعُلْيَا». [26]
«شيخ صدوق ميگويد: امام صادق(ع) فرمود: اساس و پاية خانة خدا از هفتمين طبقة زيرين زمين تا هفتمين طبقة بالايي آن است.»
مراد از «زمين سفلي» و «زمين عليا» چيست؟
به فرمودة يكي از مفسران (مرحوم آيت الله معرفت)، همانگونه كه قرآن كريم آيات متشابه دارد وآيات محكم و بايد آيات متشابه به وسيلة آيات محكم تفسير گردد تا مفهوم آن روشن شود، روايات نيز چنين وضعي دارند؛ مفاد برخي از روايات، غامض وپيچيده است و بايد با روايات ديگري كه مفهوم روشني دارند تفسيرشود. در اين ميان، مرسلة صدوق ازآن دست روايات است كه براي روشن شدن مفهوم آن، بايد از روايت ديگري كمك گرفت.
پرسش: هفتمين طبقة زيرين زمين و هفتمين طبقه بالاي آن، در مرسله صدوق به چه معنا است؟
پاسخ : در معناي روايت، دو احتمال وجود دارد:
الف) مراد از زمين سفلي، طبقات زيرين و تحتاني زمين است كه انسان و ديگر موجودات درآن زندگي ميكنند و آن، زمينِ عليا است. طبق اين تفسير، روايت ناظر به قامت سفليِ كعبه است و به قامت عليايي آن؛ يعني از زمين عليا تا آسمان اشارهاي ندارد. قرينهاي كه اين احتمال را تقويت ميكند واژة «اساس» در روايت است. «اساس» ظهور در ريشه و بنيان دارد و دليل بر اين است كه از هفتمين طبقة زيرين زمين تا طبقة بالا، جزو كعبه است و بر الحاق فضا و بالاي كعبه به كعبه دلالت نميكند. [27]
در اين صورت روايت از موضوع بحث ما خارج است. چون به طبقات زيرين و سفلاي كعبه اشاره دارد و ما اكنون درصدد اثبات فضاي بالاي كعبه و الحاق آن به كعبه هستيم و ميخواهيم حكم طواف بر فضاي مجازي كعبه را به دست آوريم.
ب) مراد از «زمين سفلي»، زميني است كه ما برآن قرارگرفتهايم و مراد از «زمين عليا» آسمان تا طبقه هفتم است و اين تعبيري كنايي است از امتدادكعبه درجهت فوقانيِ آن. در اين صورت اساس و پاية كعبه، از زمين تا آسمان هفتم امتداد دارد و محدود به خانهاي نيست كه به دست ابراهيم خليل ساخته شد. بنا براين، همانطوركه طواف برگِرد خانه صحيح است، برفضاي خانه نيز صحيح ميباشد؛ زيرا فضاي كعبه ملحق به خودكعبه است. دليل بر اين احتمال، روايت امام كاظم(ع) است.
امام كاظم(ع) در ذيل آية شريفة (اللَّهُ الَّذي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الأَرْضِ مِثْلَهُن... ) [28] هفت آسمان وهفت زمين را تشريح ميكند كه ميتواند تفسيري بر روايت صدوق باشد وآن را از اجمال و ابهام بيرون آورد.
عياشي به سند خود، از حسين بن خالد، از حضرت ابو الحسن (امام كاظم(ع) روايت ميكند كه: آن حضرت كف دست چپش را گشود و سپس دست راست را بر آن نهاد و فرمود:
«هَذِهِ أَرْضُ الدُّنْيَا، وَ السَّمَاءُ الدُّنْيَا عَلَيْهَا فَوْقَهَا قُبَّةٌ، وَ الأَرْضُ الثَّانِيَةُ فَوْقَ السَّمَاءِ الدُّنْيَا، وَ السَّمَاءُ الثَّانِيَةُ فَوْقَهَا قُبَّةٌ، وَ الأَرْضُ الثَّالِثَةُ فَوْقَ السَّمَاءِ الثَّانِيَةِ، وَ السَّمَاءُ الثَّالِثَةُ فَوْقَهَا قُبَّةٌ ... وَ الأَرْضُ السَّابِعَةُ فَوْقَ السَّمَاءِ السَّادِسَةِ وَ السَّمَاءُ السَّابِعَةُ فَوْقَهَا قُبَّةٌ. وَ عَرْشُ الرَّحْمَنِ ـ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي ـ فَوْقَ السَّمَاءِ السَّابِعَةِ وَ هُوَ قَوْلُ ( اللَّهِ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الأَرْضِ مِثْلَهُن... )»[29]
«اين (دست چپ)، به منزلة زمين دنيا است وآسمان دنيا، گنبدوار برآن قرار گرفته است. زمين دوم، بالاي آسمان دنيا واقع شده و آسمان دوم همانند گنبد برفراز آن ميباشد. زمين سوّم بالاي آسمان دوم است و آسمان سوم چون گنبد بر روي آن واقع شده است... و زمين هفتم بر فراز آسمان ششم است و آسمان هفتم به مانند گنبد بر بالاي آن قرار دارد و عرش خداي رحمان بالاي آسمان هفتم ميباشد. واين است تفسير فرمودة خداوند: خداست آنكه هفت آسمان را خلق كرد و از زمين را همانند آنها آفريد.»
باتوجه به اين روايت، مفهوم «أَسَاسُ الْبَيْتِ مِنَ الأَرْضِ السَّابِعَةِ السُّفْلَي إِلَي الأَرْضِ السَّابِعَةِ الْعُلْيَا» [30] چنين مي شود: «ريشة خانة خدا از زمين هفتم سفلي، زميني كه ما درآن زندگي ميكنيم تا زمين هفتم عليا، زمين آسمان هفتم، امتداد دارد.»
بنابراين، با ضميمة روايت امام كاظم(ع) به روايت صدوق، به عنوان تفسيري ازآن، نتيجه ميگيريم كه كعبه از زمين تا آسمان هفتم امتداد دارد و در اين صورت، فضاي بالاي كعبه، حكم كعبه را پيدا ميكند.
اشكالي كه ممكن است استدلال به روايت را تضعيف كند، مرسله بودن آن است.
در اينجا اين پرسش مطرح است كه: آيا روايات مرسلهاي كه شيخ صدوق نقل كرده، معتبر است؟
آيت الله سبحاني پژوهشي در روايات مرسلة شيخ صدوق كردهاند كه با مرور آن، ميتوان به پاسخ اين پرسش دست يافت:
الف) عدهاي مراسيل شيخ را مطلقا حجت ميدانند؛ مانند سيد بحرالعلوم و بهاء الدين عاملي، شارح فقيه كه شيخ صدوق را عادل و خبر عادل را حجّت ميداند. سليمان بحراني نيز ميگويد: جمعي از اصحاب، مراسيل صدوق را توصيف به صحت ميكنند؛ مانند علاّمه (در كتاب مختلف)، شهيد (در شرح ارشاد) و محقق داماد.
ب) برخي نيز حجّيت مراسيل شيخ را مشروط ميدانند و ميگويند: اگر اسناد ساقط شده عادل بودهاند، روايت حجت است و الا حجت نيست. ولي اسناد ساقط شده نزد شيخ صدوق عادل بوده اند. [31]
ج) قول سوّمي به نقل از آيت الله مقتدايي است كه از مرحوم آيت الله فاضل لنكراني نقل كرده:
مرسلات صدوق بر دو قسماند: بعضي از مرسلات است كه مي گويد: «روي عن النبي وروي عن الصادق» ودر جايي ميگويد: «قال النبي و يا قال الصادق كذا». اين نيز مرسله است. اما مرسلهاي كه مرحوم صدوق با آن مقام علمي وبا آن مقام تقوايي قبول كرده و به پيغمبر اسناد ميدهد، كمتر از مرسلات ابن ابي عمير نيست. ابن ابي عمير كسي است كه «لا يروي الاّ عن ثقة» و برايش اعتبار قائل هستيم. آيا مرسلات صدوق كه به پيغمبر و امام اسناد ميدهد، كمتر از مرسلة ابن ابي عمير است؟ لذا ايشان با اين استحكام، اين مرسله را مورد اعتبار و اعتماد ميداند وشاهد ميآورد كه مرحوم صاحب رياض از همين روايت مرسله به نص متواتر تعبير ميكرده است. پيداست نص متواتر به مرسلهاي تعبير ميشود كه كاملاً مورد اعتماد و پذيرفتني باشد.[32]
در اين روايت، وقتي مرحوم صدوق با جملة «قال الصادق(ع)» مطلب را به آن امام بزگوار نسبت داده؛ بدين معنا است كه صدور آن، از امام(ع) براي شيخ محرز و مسلّم بوده است.
اگر معناي روايت صدوق همان روايت امام كاظم(ع) باشد، دلالت آن بركفايتِ طواف از طبقة فوقانيِ مسجدالحرام روشن است؛ زيرا اساس و ريشة كعبه در زمين است و ارتفاع آن تا آسمان هفتم امتداد مييابد. در اين صورت، فضاي كعبه به منزلة خود كعبه است و تمام آثار به آن ملحق ميشود. و اگر احتمال نخست صحيح باشد، روايت قابل استدلال نيست.
روايات نقل شده در اين باب، ضمن بيان فلسفة مربع و چهارگوش بودن كعبه، آن را موازي بيت المعمور و بيت المعمور را موازي عرش خدا ميدانند و از اين روايات برداشت ميشود كه كعبه تا اعماق آسمانها امتداد دارد:
«وَ قَدْ رُوِيَ أَنَّهُ إِنَّمَا سُمِّيَتْ كَعْبَةً لأَنَّهَا مُرَبَّعَةٌ، وَ صَارَتْ مُرَبَّعَةً لأَنَّهَا بِحِذَاءِ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ وَ هُوَ مُرَبَّعٌ، وَ صَارَ الْبَيْتُ الْمَعْمُورُ مُرَبَّعاً لأَنَّهُ بِحِذَاءِ الْعَرْشِ وَ هُوَ مُرَبَّعٌ، وَ صَارَ الْعَرْشُ مُرَبَّعاً لأَنَّ الْكَلِمَاتِ الَّتِي بُنِيَ عَلَيْهَا الإِسْلاَمُ أَرْبَعٌ؛ وَ هِيَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ». [33]
«شيخ صدوق(ره) گويد: روايت شده كه كعبه را كعبه ناميدند؛ چون مربع است و مربع است، چون در برابر و موازي بيتالمعمور است كه آنهم مربع است و بيت المعمور مربع است، چون در برابر عرش قرار گرفته كه آن هم مربع است وعرش مربع است، چون كلماتي كه اسلام برآن بنا شده چهار تا است و آن عبارت است از: «سُبْحَانَ اللَّهِ» «وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ» «وَ لاَ إِلَهَ إِلاَ اللَّهُ» «وَ اللَّهُ أَكْبَرُ».
برخي از مفسران، در تبيين اين روايت مينويسند:
«مفادكلام بلند و نوراني امام صادق(ع) اين است كه حقيقت تسبيحات اربعه ـ كه نظام هستي برآنها مبتني است ـ موجب تحقّقِ عرشِ مربع مي شود و تكوّن آن، باعث تحقّق بيت المعمور وبالأخره بيت معمور باعث تحقّقكعبه در عالم طبيعت ميشود؛ يعني آنچه در عالم طبيعت است، الگويي از عالم مجرّدات تام است و عالم مجردات تام نيز الگويي از اسماء حسناي الهي است كه فوق تمام است. خلاصه اينكه، آن نظام ربّاني به ترتيب درجات وجودي، ماية تحقّق نظام عقلي، مثالي و طبيعي است.
باتوجه به روايت ياد شده، معناي اين حديث كه «كعبه از جايگاه خويش تا اعماق آسمان قبله است»؛ «إِنَّهَا قِبْلَةٌ مِنْ مَوْضِعِهَا إِلَي السَّمَاء» [34] نيز آشكار ميشود؛ زيرا اگرچه ظاهر اين حديث بر وجوب رويكرد به اين بُعد عمودي، به عنوان حكم فقهي دلالت دارد، اما در باطن آن، بر ارتباط وجودي ميان عوالم طبيعت و مثال و عقل حكايت ميكند.» [35]
سند روايت مرسله است و همان حرفهايي كه در مورد مرسلات صدوق گفته شد، در اينجا نيز تكرار ميشود.
اين روايات، ضمن بيان فلسفة هفت شوط، كعبه را در امتداد و موازي بيت المعمور شمرده است:
«وَ فِي الْعِلَلِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَاتِمٍ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ حَمْدَانَ بْنِ الْحُسَيْنِ، عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْوَلِيدِ، عَنْ أَبِي بَكْرٍ، عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ، عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(ما) قَالَ: قُلْتُ لأيِّ عِلَّةٍ صَارَ الطَّوَافُ سَبْعَةَ أَشْوَاطٍ؟ فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ قَالَ لِلْمَلاَئِكَةِ ( إِنِّي جاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً ) فَرَدُّوا عَلَيْهِ وَ قَالُوا: ( أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ ) فَقَالَ: ( إِنِّي أَعْلَمُ ما لاَ تَعْلَمُونَ ) وَ كَانَ لاَ يَحْجُبُهُمْ عَنْ نُورِهِ فَحَجَبَهُمْ عَنْ نُورِهِ سَبْعَةَ آلاَفِ عَامٍ، فَلاَذُوا بِالْعَرْشِ سَبْعَةَ آلاَفِ سَنَةٍ فَرَحِمَهُمْ وَ تَابَ عَلَيْهِمْ وَ جَعَلَ لَهُمُ الْبَيْتَ الْمَعْمُورَ فِي السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ وَ جعَلَهُ مَثَابَةً وَ جَعَلَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ تَحْتَ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ وَ جَعَلَهُ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً فَصَارَ الطَّوَافُ سَبْعَةَ أَشْوَاطٍ وَاجِباً عَلَي الْعِبَادِ لِكُلِّ أَلْفِ سَنَةٍ شَوْطاً وَاحِداً». [36]
«ابو حمزة ثمالي از امام سجاد(ع) ميپرسد: چرا طواف هفت دور است؟ امام فرمود: خداوند به فرشتگان فرمود: من در زمين خليفه قرار ميدهم. فرشتگان اعتراض كرده، گفتند: آيا كسي را در زمين قرار ميدهي كه فساد ميكند و خون ميريزد؟! خداوند فرمود: من چيزي را ميدانم كه شما نميدانيد و خداوند كه تا آن زمان فرشتگان را از نور خود پنهان نميكرد، آنان را هفت هزار سال از نور خود در حجاب قرار داد. فرشتگان (ازكردة خود) پشيمان شده، هفت هزارسال به عرش خداوند پناه بردند. پس خداوند به آنها ترحّم كرد وتوبهشان را پذيرفت و بيت المعمور را در آسمان چهارم براي آنان محل اجتماع قرارداد و بيت الله الحرام را زير آن محلّ اجتماع و محلّ امن براي مردم ساخت. بدين صورت، هفت شوط طواف بر بنگان خدا واجب شد. براي هر هزارسال يك طواف.»
همانطور كه ملاحظه گرديد، اين روايت نيزكعبه را در امتداد و موازي بيت المعمور شمرد و مفهوم آن اين است كه كعبه تا بيت المعمور امتداد دارد.
د : روايات قبله و نماز بركوه ابو قبيس
اين نوع روايات در باب قبله، به امتداد قبله درجهت فوقاني اشاره دارد و نماز بركوه ابوقبيس كه بلندتر ازكعبه و مشرف برآن است را صحيح ميداند.
* 1. روايت عبدالله بن سنان : «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الطَّاطَرِيِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ما) قَالَ: سَأَلَهُ رَجُلٌ قَالَ: صَلَّيْتُ فَوْقَ أَبِي قُبَيْسٍ الْعَصْرَ فَهَلْ يُجْزِي ذَلِكَ وَ الْكَعْبَةُ تَحْتِي؟ قَالَ: نَعَمْ، إِنَّهَا قِبْلَةٌ مِنْ مَوْضِعِهَا إِلَي السَّمَاءِ». [37]
«... عبد الله بن سنان گويد: مردي از امام صادق(ع) پرسيد: نمازعصر را بالاي كوه ابو قبيس خواندم، در حالي كه كعبه پايين قرار گرفته بود، آيا مجزي است؟ حضرت فرمودند: آري. كعبه ازجايگاه فعلياش تاآسمان امتداد دارد.»
* 2. روايت ابن مسكان : «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ، عَنْ جَمَاعَةٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ، عَنْ فَضَالَةَ، عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ، عَنْ (خَالِدِ بْنِ أَبِي إِسْمَاعِيلَ) قَالَ قُلْتُ لأبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) الرَّجُلُ يُصَلِّي عَلَي أَبِي قُبَيْسٍ مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ، فَقَالَ لاَ بَأْسَ». [38]
«ابن مسكان از خالد بن ابو اسماعيل نقل كرده كه گفت: به امام صادق(ع) گفتم: مردي بالاي كوه ابوقبيس روبه روي قبله نماز ميگزارد، (آيا نماز او صحيح است؟) حضرت فرمود: اشكالي ندارد.»
* 3. روايت امام صادق (ع) : «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي جَعَلَ الْكَعْبَةَ قِبْلَةً لأهْلِ الْمَسْجِدِ وَ جَعَلَ الْمَسْجِدَ قِبْلَةً لأهْلِ الْحَرَمِ وَ جَعَلَ الْحَرَمَ قِبْلَةً لأهْلِ الدُّنْيَا... وَ مَنْ كَانَ فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ صَلَّي إِلَي الْكَعْبَةِ إِلَي أَيِّ جَوَانِبِهَا شَاءَ . . . وَ مَنْ كَانَ فَوْقَ أَبِي قُبَيْسٍ اسْتَقْبَلَ الْكَعْبَةَ وَ صَلَّي فَإِنَّ الْكَعْبَةَ قِبْلَةُ مَا فَوْقَهَا إِلَي السَّمَاءِ...». [39]
«خداوند ـ تبارك و تعالي ـ كعبه را قبلة اهل مسجد قرار داد ومسجد را قبله براي اهل حرم وحرم را قبله براي اهل دنيا. . . كسي كه در مسجد الحرام حضور دارد، به سوي كعبه نماز بگزارد. در هر جانبي كه مي خواهد بايستد وكسي كه بالاي كوه ابوقبيس قرار دارد به سمت كعبه نماز بخواند، همانا كعبه قبله است تا آسمان...»
چگونگي استدلال
در چگونگي استدلال به روايت ياد شده گفتهاند:
1. كعبه به عنوان قبله، تا آسمانها امتداد دارد؛ «إِنَّهَا قِبْلَةٌ مِنْ مَوْضِعِهَا إِلَي السَّمَاءِ».
2. از شرايط نماز، استقبال و روبهروي كعبه ايسادن است و تفاوتي نميكندكه كعبه مقابل نمازگزار باشد؛ مانند كسيكه در مسجد الحرام نماز ميخواند و يا كعبه بالاتر از نمازگزار باشد؛ مانندكسي كه در زيرزمين مسجدالحرام به نماز ايساده است و يا كعبه پايين تر از نمازگزار قرارگيرد؛ مانندكسيكه بركوه ابوقبيس نماز ميخواند. بنابراين، در مورد نماز تنها به سمت قبله بودن، شرط صحت نماز است و تفاوتي نميكند كه جايگاه نمازگزار بالاتر يا پايينتر از كعبه باشد.
مشكلي در استدلال به روايات در مورد نماز وجود ندارد، اما آيا در مورد طواف هم چنين است؟ صغراي قضيه؛ يعني امتداد كعبه تا آسمانها مسلّماست، اما كبراي قضيه؛ يعني معاملة نماز با طواف ازاين روايت به دست نميآيد. مگر به كمك و ضميمة روايت « الطَّوَافُ بِالْبَيْتِ صَلاةٌ » كه بهآن خواهيم پرداخت. دراين صورت، صغرا وكبراي قضيه درست خواهد شد. صغراي قضيه؛ يعني امتدادكعبه تا آسمانها را از روايت فوق ميفهميم وكبراي قضيه را از روايتيكه طواف را به منزلة نماز ميخواند به دست ميآوريم. بنابراين، با توجه به تمام بودن صغري وكبراي قضيه؛ يعني امتدادكعبه تاآسمان و بودن طواف مانند نماز، نتيجه ميگيريم كه: همانطور كه طواف در صحن مسجدالحرام صحيح است، از طبقات فوقاني مسجد و در فضاي كعبه نيز جايز خواهد بود.
روايت ديگري، طواف را به منزلة نماز ميشمارد. همچنانكه كعبه براي نماز به عنوان قبله از دو سوي بالا و پايين امتداد دارد، براي طواف نيز چنين است.
ازپيامبر خدا(ص) چنين روايت شده است:
«الطَّوَافُ بِالْبَيْتِ صَلاةٌ إِلاَّ أَنَّ اللَّهَ أَحَلَّ فِيهِ النُّطْقَ». [40]
«طواف خانة خدا، نماز است، جز آنكه خداي تعالي در طواف، سخن گفتن را حلال كرده است.
سند روايت
اين روايت، تنها از طريق شيعه و دركتاب «عوالي اللئالي» آمده است.
محدث نوري در مستدرك الوسائل [41] و علامة حلّي در نهج الحق وكشف الصدق (ص472) نيز اين روايت را به نقل از عوالي نقل كردهاند. بنابراين، سند ضعيف است، ولي استناد مشهور فقها به آن، موجب جبران ضعف سند روايت ميشود؛ مانند:
* شيخ طوسي؛ «الخلاف» (ج2، ص323).
* علامه حلـي؛ «تذكرة الفقهاء» (ج8 ، ص85)، درشرط بودنِ ستر و طهارت براي طواف.
* ابن ادريـس؛ «سرائر»، (ج؟؟؟ ص؟؟؟)، با اينكه گفتهاند او به خبر واحد عمل نميكند، اما نقل شده كه بر طبق اين حديث فتوا داده است. [42]
* شهيد ثاني؛ «مسالك الافهام» (ج2، ص328) و نيز «روض الجنان» (ج1، ص53)، در مورد شرط طهارت براي طواف.
* محقّق اردبيلي؛ «مجمع الفائده و البرهان» (ج1، ص65 وج7، ص89)، وي فرموده است: طواف بر گِرد خانه، نماز به حساب ميآيد. بنابر اين، آنچه در نماز شرط است، در طواف نيز شرط ميباشد، جز آنچه به وسيلة دليل خارج ميگردد.
* سيد علي طباطبايي؛ «رياض المسائل» (ج6 ، ص523) او ميگويد: تشبيه طواف به نماز، چنين اقتضا ميكند كه در تمام احكام و از جمله در پاكيزه بودن از نجاست، با نماز شركت داشته باشد.
* فاضل هندي؛ «كشف اللثام» (ج5 ، ص407).
* كاشف الغطا؛ «كشف الغطاء» (ج1، ص178 و...).
گرچه سيد محمد عاملي [43] روايت را از نظر سند قاصر و از نگاه متن مجمل دانسته، همچنين محقق سبزواري [44] آن را غير مستند و غير حجت شمرده است ولي صاحب مفتاح الكرامه [45] سخن صاحب مدارك را ردكرده، ميگويد: ضعف سند با عمل مشهور اصحاب جبران ميشود.
افزون بر اين، شباهتهاي فراواني ميان نماز و طواف وجود دارد كه عموميت حديث شامل آنها ميشود، ليكن مواردي كه از مختصات نماز است بايد استثنا شود.
در هر صورت، ترديدي نيست كه مشهور فقها به اين حديث استناد جستهاند و بدين ترتيب ضعف سند آن جبران ميگردد.
دليل تعارض، روايت نزول فرشتگان براي طواف
«عَنْ أَبِيعَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: مَا خَلَقَ اللَّهُ خَلْقاً أَكْثَرَ مِنَ الْمَلاَئِكَةِ وَ إِنَّهُ لَيَنْزِلُ كُلَّ يَوْمٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ، فَيَأْتُونَ الْبَيْتَ الْمَعْمُورَ فَيَطُوفُونَ بِهِ، فَإِذَا هُمْ طَافُوا بِهِ نَزَلُوا فَطَافُوا بِالْكَعْبَةِ، فَإِذَا طَافُوا بِهَا أَتَوْا قَبْرَ النَّبِيِّ(ص) فَسَلَّمُوا عَلَيْهِ، ثُمَّ أَتَوْا قَبْرَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) فَسَلَّمُوا عَلَيْهِ، ثُمَّ أَتَوْا قَبْرَ الْحُسَيْنِ(ع) فَسَلَّمُوا عَلَيْهِ، ثُمَّ عَرَجُوا وَ يَنْزِلُ مِثْلُهُمْ أَبَداً إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ...». [46]
«امام صادق(ع) فرمود: خداوند هيچ مخلوقي را بيشتر از فرشتگان نيافريد. هر روز هفتاد هزار فرشته بر گِرد بيت المعمور طواف مي كنند. سپس فرود ميآيند و بر گِرد كعبه طواف ميكنند. آنگاه به سوي قبر پيامبر(ص) ميآيند و بر آن حضرت سلام ميكنند. سپس به قبر امير مؤمنان رفته، به حضرت سلام ميكنند. از آنجا به قبر حسين(ع) ميروند و بر آن حضرت سلام ميكنند. آنگاه به سوي آسمان عروج ميكنند و بعد از آن، گروه هاي ديگري همانند آنان اين اعمال را انجام ميدهند واين برنامه تا روز قيامت ادامه دارد...»
از اين روايت استفاده ميشود كه فرشتگان به زمين ميآيند و پيرامون خانه به طواف ميپردازند، و اين دليل بر اين است كه ملاك در طواف خودِ خانه و كعبه است وگرنه نيازي براي نزول آنان به زمين نبود.
در پاسـخ بايد گفت: با روايت ياد شده، چنين مطلبي ثابت نميشود؛ زيرا ممكن است نزول فرشتگان به زمين، به منظور حضور در جمع مؤمنان طواف كننده باشد.
البته اين نكته قابل انكار نيست كه طواف بر گِرد خانه، از نزديك، بر طواف بر فضاي آن، از آسمان، برتري دارد و چه بسا چنين طوافي، از اجر و پاداش بيشتري بر خوردار باشد. [47]
اگر طواف در محلّي كه بالاتر از ارتفاع كعبه است جايز نبود، ميبايست ارتفاع و محدودة بالاتر از كعبه هم، از حدود طواف بهشمار ميآمد و در اين صورت، لازم ميآمد شارع همانطور كه مساحت معيّني از زمين مسجدالحرام را به عنوان محدودة مطاف تعيين كرده، محددة ارتفاع را نيز به عنوان حدّ طواف بيان ميكرد، در حالي كه چنين مطلبي را بيان نكرده و دليلي به دست ما نرسيده است. بنابراين، از اين سخن كشف ميكنيم كه اشكالي بر طواف از ارتفاع بالاتر ازكعبه وارد نيست. [48]
دليل عمدة قائلين به عدم جواز، «بالاتر بودن سطح مسجدالحرام ازسطح كعبه» بود:
* شافعي در مورد دليل فتواي خود ميگفت: «فإن جعل سقف المسجد أعلي لم يجز الطواف علي سطحه» ؛ «اگر ارتفاع خانه رفيعتر و بلندتر از سطح مسجد باشد ـ همچنان كه امروز چنين است ـ طواف بر سطح مسجد جايز نيست.»
* آيت اللَّه صافي گلپايگاني: اگر طواف در طبقة دوم، بالاتر از كعبه باشد، نايب بگيرند .
* آيت اللَّه سيستاني: چنانچه احراز شود كه طبقة دوم بالاتر از كعبه است، طواف از بالا كفايت نميكند.
در پاسخ اين نظريه بايد گفت: لازمة اين سخن آن است ـ هم چنانكه علاّمه درتذكره فرموده ـ اگر ـ العياذ بالله ـ روزي كعبه ويران شد، طواف پيرامون عرصة آن درست نباشد، در حالي كه چنين چيزي بعيد است (وكسي چنين فتوايي نداده است.)
طواف از طبقه دومِ مسجدالحرام يا فضاي مجازي كعبه، از مسائل مستحدثه بوده و فاقد پيشينه در منابع فقهي است، جز علامة حلّي كه در نقد شافعي در تذكره اشارهاي به مسأله كردهاند.
در ميان فقهاي شيعه، پيرامون مسأله سه فتوا وجود داشت؛ «عدم جواز»، «جواز» و «احتياط».
در ميان اهل سنت نيز دو قول بود؛ «جواز» و «عدم جواز» كه دلايلي براي هر دو ديدگاه بيان شد.
براي عدم جواز، به آيات قرآن و روايات استدلال شده؛ آياتي چون: ( وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتيقِ). [49] و (أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفينَ وَ... ) .[50] در اين آيات قرائني بودكه دلالت برطواف برگِرد كعبه ميكرد نه برفضاي مجازي آن؛ مانند: كلمة «طواف» كه به معناي پيرامون شيء دور زدن است.
و مرحوم شيخ طبرسي در مجمع البيان آورده بود : «طائف به كسي ميگويندكه پيرامون چيزي بچرخد.»
مطلب ديگركه با عنوان «قرينة دوم» به آن پرداخته شد، حرف «با» در«بالبيت» بود كه در اصل به معناي الصاق ـ تماس باشيء يا شخص ـ است؛ خواه الصاق حقيقي باشد، خواه مجازي.
و پاسخ داده شدكه طواف برگِرد بيت عتيق، طواف را منحصر به آن مكان نميكند، بلكه آيات شريفه در پي اثبات اين است كه طواف بايد بر گرد اين خانه انجام گيرد نه خانههاي ديگر و درصدد نفي طواف برفضاي كعبه نميباشند. در منطق گفته شده كه اثبات شيء نفي ماعدا نميكند.
دليل ديگر، رواياتي بود مانند «صحيحة ابن ابي عمير» و «صحيحة اسحاق بن عمار» كه مي گفت: پيرامون اين خانه بچرخيد. كلمة «حول» و«هذا» را قرينهاي بر لزوم طواف پيرامون كعبه گرفته بودند.
در پاسخ به اين نوع استدلال گفته شد، ظاهر اين است كه اين روايات صرفاً در صدد بيان طواف برگِردكعبه و ثواب مترتب برآن هستند، ولي طواف از طبقة دوم و طواف بر فضاي كعبه را نفي نمي كنند.
دليل ديگري ميگفت: ممكن است عدم جواز طواف از طبقه دوم، به جهت عدم اتصال به صفوف طواف كنندگان باشد.
ادلة جواز
براي جواز طواف بر فضاي خانه و طبقة دوم نيز دليلي اقامه شدكه به نظر ميرسد از قوّت بيشتري برخورداربود؛ مانند:
آية شريفة (وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتيقِ ) و رواياتي كه ارتفاع كعبه را تا آسمان هفتم ميدانست.
ظهور اين نصوصآن بودكه طواف، ولو در فضاي خانه انجامگيرد، در واقع پيرامون خانه انجام گرفته و صحيح است؛ مانند مرسلة صدوقكه به اساسالبيت اشاره داشت وبا ضميمة روايت امامكاظم(ع) به عنوان تفسير مرسلة صدوق، بنيان كعبه را از زمين تا آسمان ميدانست.
روايات «تربيع كعبه» و «فلسفة هفت شوط »
ـ روايات ياد شده، ضمن بيان «فلسفة مربع بودن كعبه» و نيز «فلسفة هفت شوط بودن طواف»، كعبه را موازي بيت المعمور و بيت المعمور را موازي عرش ميدانست و اين حاكي از امتداد كعبه تا اعماق آسمانها بود.
ـ روايات قبله و نماز بركوه ابو قبيس كه به امتداد قبله در جهت فوقاني اشاره داشت و نماز بركوه ابوقبيس ـ كه بلندتر از كعبه و مُشرف برآن است ـ را صحيح ميدانست.
ـ روايتي كه طواف را به منزلة نماز ميشمرد ؛ «الطَّوَافُ بِالْبَيْتِ صَلاةٌ» و استناد مشهور فقها بهآن؛ يعني همانطوركه كعبه براي نماز به عنوان قبله از بالا و پايين امتداد دارد، براي طواف نيز چنين است.
پس مجموع اين روايات، دلالت داشت كه كعبه از زمين تا آسمانها امتداد دارد.
و طواف مانند نماز است؛ يعني همانطوركه نماز را در ارتفاع ميتوان خواند؛ مانندكوه ابوقبيس، طواف را نيز از فضاي كعبه و طبقة دوم، با صدق عرفي، ميتوان انجام داد.
اگر طواف در بالاتر از ارتفاع كعبه جايز نبود، بايد ارتفاع هم از حدود طواف به شمار ميآمد؛ همانگونه كه مساحت معيّني از زمين مسجد الحرام را به عنوان محدودة مطاف تعيين كرده است.
اينها دلايلي بود كه در حدّ توان و بضاعت علمي به آن اشاره شد، ليكن بحث همچنان درخور پژوهش و تحقيق است و اميد ميرود كه پژوهشگران گامهاي بلندتر را بردارند!
[1] . وسائل الشيعه، ج13، ص213، ح7
[2] . آثاراسلامي مكه و مدينه جعفريان، ص81
[3] . ر. ك. به: آثاراسلامي مكه ومدينه، صص 78 - 73
[4] . تذكرة الفقها، ج 8 ، ص93 ؛ جواهر الكلام، ج19، ص298
[5] . مناسك محشي، مسأله 668 ، ص269، نشر مشعر، چاپ1387
[6] . ظهيري، عباس، طواف معذورين، ميقات حج، شماره61 ، ص32
[7] . ر.ك. به: نووي، المجموع في شرحالمهذب، ج 8 ، ص 39 ، نشر دارالفكر.
[8] . حج : 29
[9] . مصباح المنير، مادة «طوف».
[10] . لسان العرب، واژة «طوف».
[11] . معاني حروف با شواهدي از قرآن وحديث، د. سيد محمد رامنش، ص25، حرف «باء»، نشر وزارت فرهنگ وارشاد اسلامي، اول1371
[12] . بقره : 125
[13] . ر. ك. به: الميزان، ج1، صص 425 ـ 424 ؛ فقه القرآن، آيت اللَّه يزدي، ج1، ص188
[14] . حج : 26
[15] . مجمع البيان، ج1، ص202، ذيل آية 125 سورة بقره.
[16] . فاضل، محمد جواد، مقالة پژوهشي ـ فقهي در بارة طواف از طبقه اول مسجد الحرام، ص6
[17] . وسائل الشيعه، ج9، ص 388 ، ابواب الطواف، باب 1، ح11 و ج13، م 17787
[18] . وسائل الشيعه، ج16، ص 363، ح21771. باب 26، استحباب اختيار قضاء حاجة المؤمن علي غيرها من القربات حتي العتق و الطواف و الحج المندوب...
[19] . وسائلالشيعه، ج13، ص305، ح17807
[20] . من لايحضره الفقيه، ج2، باب ابتداء الكعبة و فضلها، ص160، ح21
[21] . ظهيري، عباس ، طواف معذورين، ميقات حج، شماره61، ص42
[22] . حج : 29
[23] . ر. ك. به: ظهيري، عباس، طواف معذورين، ميقات حج، شماره61، ص34
[24] . بقره : 125 (وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهيمَ مُصَلًّي وَ عَهِدْنا إِلي إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفينَ وَ الْعاكِفينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ ).
[25] . تفسير تسنيم، ج6 ، صص554 و 555 ، مركز نشر اِسراء، اول 1383
[26] . من لايحضره الفقيه، ج2، ص246، باب ابتداء الكعبه، ح2317
[27] . فاضل، محمد جواد، مقالة پژوهشي ـ فقهي دربارة طواف از طبقه اول مسجد الحرام، ص6
[28] . طلاق : 12
[29] . تفسير عياشي، ج2، صص 159 ـ 160، ح72
[30] . من لايحضره الفقيه، ج2، ص246، باب ابتداء الكعبه، ح2317
[31] . اصول الحديث و احكامه في علم الدرايه، صص97 و 98
[32] . مجلة فقه، ص149، شمارة 58 ، سال1387
[33] . منلايحضرهالفقيه، ج2، ص124، باب61 ، باب علل الحج، ح540 ، چاپ دارصعب بيروت 1401ق.
[34] . وسائل الشيعه، ج4، ص339
[35] . تفسيرتسنيم، ج6، صص552 و 555
[36] . وسائلالشيعه، ج 13، ص332، ح17875
[37] . وسائلالشيعه، ج4، ص339، ح5335
[38] . وسائل الشيعه، ج4، باب جواز الصلاة علي أبي قبيس، باب 18، ص 339، ح 5335
[39] . منلايحضرهالفقيه، ج1، ص 275
[40] . احسائي، ابنابيجمهور، عوالي اللئالي، نشرسيدالشهدا ، قم، 1405ق. ؛ مستدرك حاكم، ج1، ص459 ؛ سنن بيهقي، ج5 ، ص87
[41] . ج9، ص410، باب 38، ح11203
[42] . ؟؟؟؟؟؟
[43] . مدارك الأحكام، ج1، ص12
[44] . ذخيرة المعاد، ج2، ص627
[45] . ج1، ص7
[46] . وسائلالشيعه، ج14، ص375 ، بَابُ اسْتِحْبَابِ زِيَارَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) ، ح 19419
[47] . فاضل، محمد جواد، مقالة پژوهشي ـ فقهي درباره طواف از طبقه اول مسجد الحرام، ص6
[48] . همان.
[49] . حج : 29
[50] . بقره : 125