طواف از طبقه دوم مسجد الحرام

فقه حج طواف از طبقة دوم مسجدالحرام چکیده در این نوشتار بر آنیم که دیدگاه فقیهان شیعی و سنی در بارة طواف از طبقة دوم مسجدالحرام وفضای کعبه را شرح دهیم و تبیین کنیم. در مجموع، سه دیدگاه در این موضوع وجود دارد؛ «جواز طواف»، «عدم جواز

فقه حج


طواف از طبقة دوم مسجدالحرام

چكيده

در اين نوشتار بر آنيم كه ديدگاه فقيهان شيعي و سني در بارة طواف از طبقة دوم مسجدالحرام وفضاي كعبه را شرح دهيم و تبيين كنيم. در مجموع، سه ديدگاه در اين موضوع وجود دارد؛ «جواز طواف»، «عدم جواز طواف» و« قول به احتياط و جمع در مورد معذورين». براي هر يك از فتاوا وديدگاه­ها، دلايلي از كتاب، سنت، عقل و عرف مطرح شده است.

نوشتة حاضر، در يك مقدمه و دو بخش تدوين يافته است.


كليد واژه ها: طواف، كعبه، مسجدالحرام، فضاي كعبه، جواز، عدم جواز، احتياط.

مقد مه

در وضعيت كنوني كه طبقة اوّل مسجدالحرام، حدود 27 يا 30 سانتي متر از سقف كعبة معظّمه بالاتر است، فتاواي گوناگوني از فقهاي معاصر در بارة «جواز و صحّت طواف از طبقة بالا» و «عدم جواز و عدم صحّتِ طواف از آن» مطرح شده است. پيش از ورود به بحث اصلي، ناگزير به بيان چند مطالب در بارة ارتفاع كعبه و مسجدالحرام و پيشينة آن هستيم. پرداختن به اين نكات، به اين دليل است كه در موضوع بحث دخيل و تأثيرگذار مي باشند:

1. ارتفاع كعبة معظمه در عصر ابراهيم خليل (ع) طبق روايت سعيدبن جناح، نُه ذراع بوده است:

«... سَعِيدِ بْنِ جَنَاحٍ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ كَانَتِ الْكَعْبَةُ عَلَي عَهْدِ إِبْرَاهِيمَ (ع) تِسْعَةَ أَذْرُعٍ وَ كَانَ لَهَا بَابَانِ فَبَنَاهَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الزُّبَيْرِ فَرَفَعَهَا ثَمَانِيَةَ عَشَرَ ذِرَاعاً فَهَدَمَهَا الْحَجَّاجُ وَ بَنَاهَا سَبْعَةً وَ عِشْرِينَ ذِرَاعاً». [1]

«سعيد بن جناح از برخي از اصحاب و آنها از امام صادق (ع) نقل مي كند كه: «ارتفاع كعبه در زمان ابراهيم (ع) به نُه ذراع مي­رسيد و براي آن، دو درِ (شرقي و غربي) بود. ابن زبير (پس از آسيب ديدن كعبه به وسيلة سنگباران لشكريان حَجّاج) ، آن را با ارتفاع 18 ذراع ساخت. (پس از قتل ابن زبير) حَجّاج آن بنا را تخريب و با ارتفاع 27 ذراع بنا كرد.» [2]

امروز ارتفاع كعبه به 85/14سانتي متر مي رسد.

اطراف كعبه به صورت مستطيل، صحن مسجدالحرام و ميدان طواف را تشكيل مي­دهد.

ظهور روايت سعيدبن جناح، دلالت بر اين مطلب دارد كه افزودن بر ارتفاع كعبه منعي ندارد؛ زيرا اگر منعي ­بود، امامان بزگوار بيان مي­كردند و در صورت بيان به دليل دواعي بر نقل، حتماً به دست ما مي­رسيد.

مسألة ارتفاع كعبه، همچنان كه خواهيم ديد، بر فتاواي فقها اثر گذاراست.

2. از زمان خليفة سوم، بخش­هايي از مسجدالحرام با وسعتي­كه در همان عصر داشت، مسقّف شد و در عصرخلفاي اموي و عباسي، بارها توسعه يافت، ولي در عصر سعودي­ها اقدامات ديگري انجام گرفت؛ مانند بناي زير زمين، ساخت طبقة دوم و نيزآماده سازي سطح بالاي مسجد براي نماز و طواف. [3]

بنابراين، تا سال 1368ق. (1328ش.) مسجدالحرام فاقد طبقة دوم و زير زمين بود، ولي امروز وجود طبقة دوم مسجد و شايد درآينده طبقات ديگر و همچنين كثرت حجاج و عدم گنجايش صحن مسجدالحرام براي طواف، باعث شده كه مسألة طواف از طبقات بالا و همچنين طبقة زير زمين مورد توجه قرار گيرد و موجب سولاتي از فقيهان بزرگوار شود وآنان را به پاسخگويي وادارد.

3. بحث طواف از طبقة دوم مسجد يا از فضاي كعبه، فاقد پيشينة تحقيق است و تا آنجا كه تتبّع و بررسي شده، از جانب فقهاي گذشته و معاصر و حتي فقهاي كنوني به چشم نمي­خورد. تنها فقيهي كه به اشاره، آ­ن­هم تنها در نقد فتواي شافعي، سخني از طواف در فضاي كعبه به ميان آورده، مرحوم علامة حلّي(متوفاي726ق.) است كه مرحوم شيخ حسن نجفي دركتاب جواهر الكلام نيز صرفاً به نقل عبارت علامه بسنده كرده، بي آن­كه به بررسي وتجزيه و تحليل آن بپردازد.

علاّمة حلّي دركتاب تذكرة الفقها مي­نويسد:

و قال الشافعي: لا بأس بالحائل بين الطائف و البيت، كالسقاية و السواري، و لا بكونه في آخر باب المسجد و تحت السقف و علي الأروقة و السطوح إذا كان البيت أرفع بناء علي ما هو اليوم، فإن جعل سقف المسجد أعلي، لم يجز الطواف علي سطحه، و يستلزم أنّه لو انهدمت الكعبة ـ و العياذ باللّه ـ لم يصح الطواف حول عرصتها، و هو بعيد» [4]

«شافعي گويد: اشكال ندارد چيزي مانند آب­خوري و ديوارها، ميان طواف كننده و خانة خدا (كعبه) فاصله شود وهم­چنين اشكالي نيست كه طواف در آخر درِ مسجد و زير سقف و داخل رواق­ها قرار گيرد، اگر ارتفاع خانه رفيع­تر و بلندتر از سطح مسجد باشد، همچنان كه امروز چنين است. بنا بر اين، اگر سقف مسجد بلند­تر از كعبه بود، طواف بر سطح مسجد جايز نيست. لازمة اين سخن شافعي آن است كه اگر ـ العياذ بالله ـ روزي كعبه ويران شد، طواف پيرامون عرصه آن درست نباشد وحال آن­كه چنين چيزي بعيد است. (وكسي چنين فتوايي نداده است.) »

اين تنها عبارتي است كه در منابع شيعي در اين موضوع يافت مي­شود. آن هم همچنان كه ملاحظه مي­كنيد، علاّمه حلّي، فتواي شافعي را كه گفت: «اگر سطح مسجد بلندتر از خانه بود طواف صحيح نيست» رد مي­كند و در نقض آن مي فرمايد: «اگرچنين سخني درست باشد؛ چنانچه روزي كعبه خراب شد و ساختمان آن فرو ريخت، طواف بر عرصة آن نبايد صحيح باشد، در حالي ­كه كسي چنين فتوايي نداده است.

در موضوع مورد بحث، تنها دو مقالة متوسط نگاشته شده است:

* مقاله­اي از حجت الاسلام عباس ظهيري با عنوان، طواف معذورين، كه بخش دوم آن اشاره­اي به موضوع بحث دارد و در فصلنامة «ميقات حج» شمارة 61 به چاپ رسيده است.

* و ديگر، نوشته­اي با نام «پژوهشي در بارة طواف از طبقة اول مسجدالحرام»، ولي هيچ­كدام از اين دو بزرگوار به صورت مستوفا وارد بحث نشده­اند و جاي تحقيق وپژوهش در موضوع ياد شده، همچنان باقي است. همچنان كه جناب آقاي فاضل در پايان مقاله­اش ياد آور شده­اند.

بخش اول:

طرح مسأله و سخن فقها

پرسش اصلي بحث:

آيا طواف از طبقة دوم مسجدالحرام كه ارتفاع آن بلندتر از كعبه مي­باشد، جايزاست؟

به عبارت ديگر، آيا انجام طواف در مكاني بالاتر ازكعبه و در فضاي كعبه جايز است؟ مانند طبقة دوم يا پشت بام يا طبقات ديگري كه بعداً ساخته شود.

به ديگر سخن، آيا طواف بر گِرد فضاي كعبه، طواف بر پيرامون كعبه محسوب مي­شود؟

در پاسخ به اين پرسش بايدگفت كه مسأله از چند جهت قابل بررسي‏است:

1. در حال اختيار؛ بدين معني كه زائر از همان آغاز مخيّر باشد «در صحن مسجدالحرام» يا «در طبقات فوقاني» طواف كند.

2. در حال اضطرار و ازدحام جمعيت؛ يعني اگر ازدحام و شلوغي به حدي بود كه توانايي و قدرت طواف درصحن مسجد وجود نداشته باشد ويا افراد معذور و ناتواني هستند كه در صحن مسجد نمي‏توانند پياده طواف كنند و بايد از صندلي چرخدار (ويلچر) يا وسيلة نقلية ديگراستفاده كنند. به همين جهت مأموران حرم، مانع از طواف آنان در صحن مسجد مي‏شوند و به ناچار آنان را به طبقة دوم مسجدالحرام هدايت مي‏كنند.

اقوال فقهاي شيعه

فقهاي شيعه دراين مسأله سه نظريه دارند: 1. جواز 2. عدم جواز 3. قول به­احتياط وجمع.

نكته: فتواي فقها كه به آن خواهيم پرداخت، ناظر به حالت اضطرار و افراد ناتوان و معذور است كه ناگزير از صندلي چرخدار استفاده مي­كنند.

در اين باره، از مراجع عظام تقليد استفتا شده كه متن آن با پاسخ­هاي ايشان چنين است:

«افراد ناتوان، كه پيش­تر با صندلي چرخدار (ويلچر) يا سبد (تخت روان) طواف داده مي­شدند، در سال جاري از طواف در صحن مسجد الحرام منع شده­اند و حتي ممكن است كسي نباشد فرد ناتوان را بر دوش خود حمل كند و طواف بدهد يا همين كار نيز ممنوع شود و چنين افرادي بايد در طبقة دوم يا پشت بام مسجد الحرام طواف داده شوند. اكنون پرسشي كه پيش مي­آيد اين است كه: آيا چنين طوافي كفايت مي­كند يا نه؟ و وظيفة آنان چيست؟» [5]

پاسخ.

مراجع بزرگوار ـ ايّدهم الله ـ هركدام به­گونه­اي به اين استفتا و پرسش، پاسخ داده اند كه درمجموع به سه قول مي­رسيم:

الف: عدم جواز

1. آيت اللَّه سيستاني: چنانكه احراز شود طبقة دوم بالاتر از كعبه است، طواف از بالا كفايت نمي‏كند و بايد براي طواف از پايين نايب بگيرند و لازم نيست احتياط كنند وچنانچه مطلب مشكوك باشد، بايد احتياطاً ميان طواف از بالا و نايب گرفتن از پايين‏جمع نمايند.

2. آيت اللَّه صافي گلپايگاني: اگر طواف در طبقة دوم، بالاتر از كعبه باشد، نايب بگيرند تا براي‏آنان در صحن مسجدالحرام طواف نمايد وخودش لازم نيست كه ازطبقة ‏دوم ‏طواف ‏نمايد.

3. آيت اللَّه نوري همداني: طواف در طبقة فوقاني صحيح نيست و اين قبيل افراد بايد به وسيلة‏كول‏گرفتن طواف خود را انجام بدهند واگر ممكن نشد، لازم است براي طواف خود نايب بگيرند.

ب: جواز

1. آيت اللَّه بهجت: در صورت عدم امكان، با رعايت الأقرب فالأقرب طواف از طبقه‏دوم كفايت مي‏كند.

2. آيت اللَّه مكارم شيرازي: در اين­گونه موارد كه راهي جز اين نيست، طواف در طبقة بالاكفايت مي‏كند.

3. علاّمة حلّي وبه تبع وي، صاحب جواهر، در ميان فقهاي گذشته، به اين مسأله اشاره كرده و قائل به جواز طواف از طبقة فوقاني شده­اند و اين فتوا از عبارت علاّمه دركتاب تذكره، استنباط مي­شود كه در ردّ قول شافعي نقل كرديم. صاحب جواهر نيز متن فتواي علامه را دركتاب جواهر آورده وآن را تأييدكرده است.

ج: قائلين به احتياط و جمع‏

1. آيت اللَّه خامنه‏اي: طواف بايد دور كعبة معظمه و لو در فضاي ما بين زمين تا محاذي‏ پشت بام كعبه باشد و كف طبقة دوم مسجد الحرام، اگر به قدر قامت طواف كننده‏ پايين‏تر از نقطة محاذي پشت بام كعبه نباشد، طواف از طبقة دوم صحيح و مجزي‏ نيست و كساني­كه نمي‏توانند در صحن مسجدالحرام ولو به وسيلة حمل توسط شخص ديگر طواف كنند وظيفه‏شان نايب گرفتن در طواف است و احوط آن است كه‏ خودش هم در همان طبقة دوم طواف نمايد.

نكته: مراد از احتياط در ذيل اين فتوا (و احوط آن است)، صراحت در احتياط واجب ندارد و با نظر به اين كه مسبوق به فتوا است، ممكن است، احتياط مستحب برداشت شود، ليكن به استناد تفسير مسؤول دفتر استفتائات معظم له، مقصود از آن، احتياط واجب است. [6]

2. آيت اللَّه فاضل: در فرض سؤال، چنانچه كعبة مقدسه از طبقه دوم پايين‏تر نباشد، احتياط واجب­آن است­كه، علاوه بر اين كه در طبقة دوم طواف داده مي‏شوند، استنابه هم ‏بنمايد، واللَّه العالم.

3. آيت اللَّه تبريزي: احتياط واجب اين است كه آن‏ها را از طبقة دوم طواف دهند ونايب هم برايشان بگيرند.

4. آيت اللَّه وحيد خراساني: در مفروض سؤال بايد نايب بگيرد كه در صحن‏مسجدالحرام طواف نمايد و در صورتي كه متمكّن مي‏باشد و بر او حرجي نيست، احتياط واجب آن است كه خودش هم از طبقة دوم طواف نمايد.

نكته:

همچنان­كه ملاحظه شد، سه نظرية عمده درمسأله وجود دارد. البته اين نكته را بايد در نظر داشت كه اين سه­نظريه، درمورد طواف معذورين فرض دارد؛ زيرا قول به احتياط، فقط درمورد افراد معذور ومضطر قابل تصوّراست و معني پيدا مي­كند، ولي درمورد كساني­كه مختار هستند و درانتخاب طواف از صحن مسجد يا طبقة فوقاني آزاد مي­باشند، قول به احتياط وجمع در اينجا معني ندارد. دراينجا دو قول بيشتر فرض ندارد؛ يا طواف ازطبقة دوم جايز است و يا جايز نيست. نظرية سومي به عنوان احتياط، فرض ندارد. البته آنچه دراين رساله به آن مي­پردازيم؛ اعم است ازحالت اختيار و اضطرار.

اقوال اهل سنت

از منظر عالمان اهل سنت، دو نظريه وجود دارد: 1. جواز 2. عدم جواز.

شافعي نظر به عدم جواز داده است. فتواي او را از تذكره نقل كرديم. نووي و... قائل به جواز هستند. فتاواي فقهاي اهل سنت را از كتاب «المجموع» مي‏آوريم:

محيي الدين نووي، از علماي قرن هفتم اهل سنت، در كتاب «المجموع» مي‏نويسد:

«اصحاب ما وقوع طواف در مسجدالحرام را شرط مي‏دانند و طواف در آخرهاي مسجد ورواق‏ها و كنار درِ مسجد طواف را جايز مي‏شمرند و همچنين گفته‏اند: طواف بر سطح و طبقة بالاي مسجد، اگر خانة كعبه بلندتر از بناي مسجد باشد ـ همچنان­كه امروزچنين است ـ جايز مي‏باشد.»

ولي صاحب عداة گفته است: «اگر سقف مسجد بلندتر از سطح كعبه‏ باشد، طواف بر سطح مسجد جايز نيست.» رافعي اين سخن را قبول ندارد و گفته است: «اگر اين سخن درست باشد، لازمه‏اش آن است كه اگر ـ العياذ باللَّه ـ خانة كعبه خراب شود، طواف بر عرصة آن صحيح نباشد و اين بعيد است.» آنگاه محيي الدين سخن رافعي را صواب دانسته و در تأييد آن مي‏گويد: «قاضي حسين، طواف بر سطح مسجد را جايز مي‏شمرد و لو از محاذات كعبه بالاتر باشد؛ همچنان كه نماز بر كوه ابوقبيس ـ كه مشرف ‏بر كعبه است ـ صحيح مي‏باشد.» [7]

استناد قائلين به جواز در اين متن، دو چيز است: «جواز طواف برعرصة كعبه» و «جواز نماز بركوه ابو قبيس».

بخش دوم :

دلايل بحث

براي هر يك از اقوال ذكر شده، ادله­اي آمده است كه به نقل وتبيين و بررسي آن­ها در حدّ توان و مقدورمي­پردازيم:

فصل اول: دلايل قائلين به عدم جواز

آنان كه نظريه به عدم جواز داده­اند، ادلّه­اي از قرآن و روايات آورده­اند كه در اينجا به تبيين آن­ها مي­پردازيم:

نكته: بنا به­نظرية عدم جواز، ملاك و مبنا ارتفاع كعبه است. اگر ارتفاع و قامت كعبه به اندازة قامت انسان بلندتر از سطح طبقة دوم مسجد باشد؛ به­گونه‏اي­كه عرفاً بگويند دور خانة خدا طواف مي‏كند، طواف صحيح است و اگر كعبه پايين­تر يا هم­سطح طبقة دوم باشد، طواف باطل است.

ادلّه­اي كه ظهور دارد: طواف بايد محاذي كعبه انجام شود و نه در فضاي آن:

1. آيات قرآن

خداوند مي‏فرمايد: (...وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتيقِ‏ [8] «(... و بر گِرد خانة كعبه طواف كنند.»

چگونگي استدلال

آيه­اي كه گذشت، ظهور در اين معنا دارد كه بايد پيرامون كعبه و نه فضاي آن، ‏طواف كرد. چند قرينه وجود دارد كه چنين ظهوري را تقويت مي­كند:

1. قوام و معنا يافتن واژة «طواف» در جملة « وَ لْيَطَّوَّفُوا» به اين است كه طواف كننده احاطه بر چيزي­كه پيرامون آن طواف مي­كند (كعبه)، داشته باشد؛ به عبارت ديگر،كعبه و خانه‏اي كه روي زمين با دست حضرت ابراهيم(ع) بنا شده، براي طواف محوريت و موضوعيت پيدا مي­كند.

واژه شناسان، واژة طواف را اينگونه معنا كرده­اند.

فيومي، دركتاب «مصباح المنير»، طواف را به «دور زدن وگشتن پيرامون شيء » معنا كرده و گفته است: «طَافَ بالشيء «يَطُوفُ» «طَوْفًا» و «طَوَافًاً» استَدَار بِهِ»؛ «طواف كرد به چيزي؛ يعني پيرامون آن مي گردد ومي­چرخد.» [9]

ابن منظور نيز در «لسان العرب» اينگونه آورده است: «وطاف بالقوم وعليهم طَوْفاً ... اسْتدار وجاء من نواحِيه... وطاف بالبيت وأَطافَ عليه دارَ حَوْله»؛ «برقوم طواف كرد؛ يعني آنان را دور زد و از نواحي آن آمد و خانة خدا را طواف كرد؛ يعني برگرد آن چرخيد.» [10]

بنابر اين معنا، «طواف بالبيت» يعني چرخيدن بر گِرد خانه.

2. قرينة دوم، حرف «باء» در «بالبيت»، به معناي الصاق و تماس باشيء يا شخص ـ است؛ خواه الصاق و تماس حقيقي باشد، خواه مجازي. تماس حقيقي مانند: «أمسَكتُ بِثَوبِهِ» يعني پيراهنش راگرفتم. الصاق مجازي مانند: «مَرَرتُ بِزَيدٍ» يعني به زيد برخوردكردم. [11]

بنابراين، طواف خانة خدا بايد الصاق به خانة خدا و احاطه برآن داشته باشد.

مؤيد مطلب فوق، آيات ذيل و رواياتي است كه ذكرخواهيم كرد.

2. (وَعَهِدْنا إِلي‏ إِبْراهيمَ وَإِسْماعيلَ أَنْ­طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفينَ­وَالْعاكِفينَ­وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ ).[12]

«و به ابراهيم و اسماعيل فرمان داديم و تعهد بستيم كه: خانه مرا براي طواف‏كنندگان ‏واعتكاف كنندگان و ركوع و سجده كنندگان پاكيزه كنند.»

«عهد»، به معناي «امر» است و «تطهير» به معناي «پاكيزه كردن خانه از هر گونه آلودگي‏ظاهري و باطني» است. خداوند به ابراهيم و اسماعيل فرمان داد تا كعبه را از هر گونه شرك ‏و كفر و هر رجس و پليدي كه در اثر بي مبالاتي مردم پيدا مي‏شود، پاكيزه كنند تا بندگان‏ خدا، پيرامون آن طواف بگزارند. [13]

3. (وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفينَ وَ الْقائِمينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ) . [14]

«پاكيزه كن خانه‏ام را براي طواف كنندگان و قيام كنندگان به عبادت و ركوع كنندگان‏و سجده كنندگان.»

اين دو آية شريفه كه در يكي ابراهيم و اسماعيل مخاطب­اند و در ديگري ابراهيم، در صدد بيان اين مطلب است: «خانة خدا براي طواف كنندگان‏ و عبادت كنندگان آماده شود.»

مرحوم طبرسي در «مجمع البيان» مي‏نويسد: «طائف به كسي مي‏گويندكه پيرامون چيزي بچرخد و طائفين به كساني مي‏گويند كه پيرامون خانه ‏مي‏چرخند.» [15]

بنابراين، ظهور اين آيات دليل برآن است كه كعبه براي طائف، موضوعيت و محوريت دارد و طواف بايد پيرامون خانة خدا انجام شود نه بر فضاي كعبه و صدق عرفي نيز مؤيد اين مطلب است.

از اين­رو، با توجه به اين­كه سطح طبقة بالاي مسجدالحرام، بلندتر از بام كعبه است، طواف كننده از طبقة بالا، احاطه و الصاق به كعبه نخواهد داشت و در عرف، به طواف او، «طواف البيت» صدق نمي­كند. بلكه طواف او بر فضاي كعبه است.

بالاخره، آيا طواف بر فضاي كعبه، «طواف بالبيت» محسوب مي شود يا نه؟ پرسشي است كه در ادلّة جواز، به پاسخ آن خواهيم پرداخت.

پاسخ به اين استدلال

چند پاسخ به اين استدلال داده شده است:

1. در مقاله­اي پژوهشي ـ فقهي، به قلم يكي از علما در بارة «طواف از طبقة اول مسجد الحرام» آمده است:

«گرچه ظهور كلام مثلاً «طاف بالمكان» آن است كه بايد آن مكان را محور طواف خود قرارداد، نه جاي بالاتر يا پايين­تر از آن را، ليكن روايت (مرسلة صدوق را كه ذكر خواهيم كرد)، حاكم بر آن است و به تفسير و توسعة چيزي پرداخته است ­كه قابليت توسعه را دارد؛ چنانكه ادلّة استقبال هم در وجوب محاذات نماز با نفس كعبه ظهور دارد و حد اقلّ براي حاضران در مسجد الحرام چنين است، ولي روايت دست كم صلاحيت توسعه در استقبال را دارد و با توجه به اين نكته كه مورد و متعلّق تكليف در هر دو مسأله (طواف و استقبال) ، كعبه مي­باشد، جدّاً بعيد به نظر مي­رسد كه تفاوتي ميان اين دو وجود داشته باشد.» [16]

در پاسخ مي­گوييم: اين­كه مرسلة صدوق بتواند حاكم براستدلال برآية شريفه باشد، جاي بحث دارد.

2. شايد گفته شود در عرف، بر طواف از طبقة دوم نيز طواف صدق مي­كند و طواف افراد معذور ـ كه راهي جز چرخيدن در طبقة فوقاني ندارند ـ مصداق طواف شمرده مي­شود.

3. نمي­توان طواف برگِرد بيت عتيق را، تنها به طواف پيرامون مكان كعبه و يا فضاي­آن منحصر كرد. بلكه آية شريفه در پي اثبات اين مطلب است كه طواف بايد بر گرد اين خانه انجام گيرد، نه خانه­هاي ديگر؛ به عبارت ديگر، يعني برگِرد خانه­اي طواف كنيد كه ظاهر و باطن آن پاكي است و قداست دارد و دو پيامبر خدا مأمور به طهارت آن شده­اند. پس آيات ياد شده در صدد نفي طواف بر فضاي كعبه نيستند و در منطق گفته­اند: «اثبات شيء نفي ماعدا نمي­كند».

2. روايات

روايات بسياري با اسم اشاره و با تعبير«مَن طَافَ بِهَذَا البَيتِ» يا «طَافَ بِالْبَيْت‏» آمده است كه ظهور در طواف برگِرد كعبه دارد و معناي اين ظهورآن است كه طواف از طبقات فوقاني و فضاي كعبه جايز نباشد.

اين روايات در باب 4، استحباب تكرار طواف و باب 26 قضاي حاجتِ مؤمن (از ابوب طواف) آمده است كه به بيان برخي از آن­ها مي­پردازيم:

1. در صحيح ابن ابي عمير از امام باقر يا امام صادق (ما) چنين آمده است:

«مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فِي الْعِلَلِ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ سَعْدٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحَدِهِمَا(ما) ... فَخَلَقَ اللَّهُ الْبَيْتَ فِي الأرْضِ وَ جَعَلَ عَلَي الْعِبَادِ الطَّوَافَ حَوْلَهُ». [17]

«... پس خداوند كعبه را در زمين پديد آورد و بر بندگان تكليف كرد گِرد آن بچرخند.»

كلمه «حَولَهُ» در اين روايت، دليل برآن است كه «بيت» در روي زمين موضوعيت ومحوريت يافته و طواف دور آن بر بندگان لازم‏ شده است.

روايت از لحاظ سند مشگلي ندارد. همة راويان حديث ثقه هستند.

2. صحيح اسحاق بن عمار از امام صادق‏ (ع) :

«وَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ، عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: قَالَ مَنْ طَافَ بِهَذَا الْبَيْتِ طَوَافاً وَاحِداً، كَتَبَ اللَّهُ لَهُ سِتَّةَ آلاَفِ حَسَنَةٍ وَ مَحَا عَنْهُ سِتَّةَ آلاَفِ سَيِّئَةٍ وَ رَفَعَ لَهُ سِتَّةَ آلاَفِ دَرَجَةٍ حَتَّي إِذَا كَانَ عِنْدَ الْمُلْتَزَمِ ـ فَتَحَ لَهُ سَبْعَةَ أَبْوَابٍ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ ـ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ، هَذَا الْفَضْلُ كُلُّهُ فِي الطَّوَافِ؟ قَالَ نَعَمْ، وَ أُخْبِرُكَ بِأَفْضَلَ مِنْ ذَلِكَ قَضَاءُ حَاجَةِ الْمُسْلِمِ أَفْضَلُ مِنْ طَوَافٍ وَ طَوَافٍ حَتَّي بَلَغَ عَشْراً». [18]

«اسحاق بن عمار از امام صادق (ع) چنين نقل مي كند: كسي كه برگرد اين خانه يك طواف كند خداوند شش هزار حسنه در نامة عمل اومي­نويسد وشش هزارگناه از او محو و نابود مي­كند وشش هزار درجه به وي مي­دهد. همين كه به ملتزم رسيد، هفت درِ بهشت را به روي او مي­گشايد.

اسحاق بن عمار با شگفتي مي­پرسد: فدايت شوم، همة اين­ها ثواب طواف است؟ امام(ع) فرمود: آري. به بيشتر از اين به تو خبر دهم وآن برآوردن حاجت مسلمان است كه برتر ازطواف و طواف، تا به ده رسيد!»

3. اسحاق بن عمار از امام صادق (ع) :

«وَ فِي ثَوَابِ الأَعْمَالِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَي بْنِ الْمُتَوَكِّلِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ، عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ، قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ما) يَا إِسْحَاقُ، مَنْ طَافَ بِهَذَا الْبَيْتِ طَوَافاً وَاحِداً كَتَبَ اللَّهُ لَهُ أَلْفَ حَسَنَةٍ، وَ مَحَا عَنْهُ أَلْفَ سَيِّئَةٍ، وَ رَفَعَ لَهُ أَلْفَ دَرَجَةٍ، وَ غَرَسَ لَهُ أَلْفَ شَجَرَةٍ فِي الْجَنَّةِ، وَ كَتَبَ لَهُ ثَوَابَ عِتْقِ أَلْفِ نَسَمَةٍ حَتَّي إِذَا صَارَ إِلَي الْمُلْتَزَمِ، فَتَحَ اللَّهُ لَهُ ثَمَانِيَةَ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ، فَيُقَالُ لَهُ: ادْخُلْ مِنْ أَيِّهَا شِئْتَ. قَالَ: فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ، هَذَا كُلُّهُ لِمَنْ طَافَ؟ قَالَ: نَعَمْ، أَ فَلاَ أُخْبِرُكَ بِمَا هُوَ أَفْضَلُ مِنْ هَذَا؟ قَالَ: قُلْتُ بَلَي. قَالَ: مَنْ قَضَي لأَخِيهِ الْمُؤْمِنِ حَاجَةً، كَتَبَ اللَّهُ لَهُ طَوَافاً وَ طَوَافاً حَتَّي بَلَغَ عَشَرَةً». [19]

«اسحاق بن عمار نقل كرده كه امام صادق(ع) فرمود: اي اسحاق، كسي كه برگِرد اين خانه يك طواف كند، خداوند هزار حسنه در نامة عمل او مي­نويسد: و هزار گناه از او محو مي­كند و هزار درجه به او مي­دهد وهزار درخت براي او در بهشت غرس مي­كند و پاداش هزار بندة آزاد شده برايش مي­نويسد تا آنگاه كه به ملتزم رسيد، خداوند هشت درِ بهشت را به رويش مي­گشايد و به او گفته مي­شود: از هر در كه مي­خواهي وارد بهشت شو.

اسحاق بن عمارم پرسيد: فدايت شوم! همة اين ثواب­ها براي كسي است كه طواف مي كند؟ امام(ع) فرمود: آري. به بيشتر از اين به تو خبر دهم؟ گفتم: آري. فرمود: كسي كه حاجتي از برادر مؤمن خود برآورد، خداوند براي او طواف و طواف تا ده طواف مي نويسد.»

4. امام صادق (ع) :

«يَا إِسْحَاقُ مَنْ طَافَ بِهَذَا الْبَيْتِ طَوَافاً وَاحِداً كَتَبَ اللَّهُ لَهُ أَلْفَ حَسَنَة...». [20]

«اي‏اسحاق، كسي كه پيرامون اين خانه يك طواف كند، خداوند هزارحسنه برايش مي‏نويسد.»

استدلال

چگونگي استدلال به اين روايات روشن است. اسم اشارة «هذا» اشاره است به خانه‏اي كه روي زمين قرار دارد؛ يعني كعبه و طواف برگرد اين خانه است چنين ثواب وپاداش بزرگي دارد.

پاسخ

بي گمان، خواست شريعت، طواف بر محوركعبه است و خداوند مي­خواهد با اين عمل، دست بنده­اش را بگيرد و او را به مقصد برساند و اين روايات نيز برآن دلالت مي­كند وطبيعي است كه چنين طوافي به خاطر نزديكي آن به كعبه، از پاداش و ثواب بيشتري برخوردار است، ولي ظاهر اين است كه اين روايات صرفاً در صدد بيان طواف برگردكعبه و ثوابي است كه برآن مترتب است، ولي طواف از طبقة دوم و طواف بر فضاي كعبه را نفي نمي­كنند.

3. دليل عقلي

ممكن است جايز نبودن طواف از طبقة دوم، براي متصل نبودن آنان، به صفوف طواف كنندگان باشد. شايد فقيهي در صدق «طواف الكعبه» بر «طواف از طبقة فوقاني» ترديد نداشته باشد، ولي از آن جهت كه اتّصال به جمع طواف كنندگان را ضروري و لازم مي­شمارد، از اين رو، طواف از طبقه فوقاني را جايز نمي­داند؛ چرا كه چنين طوافي، فاقد اتصال به جماعت طواف كننده در مطاف است.[21]

دليل ديگري­كه از جهت عقلي مي­توان به آن تكيه كرد، نبود دليل بر منع طواف از فضاي ­كعبه است.

نتيجه

دلايلي كه آورديم، ظهور در اين داشت كه كعبة روي زمين، موضوعيت‏ و محوريت براي طواف دارد و مي‏بايست طواف بر پيرامون آن و نه فضاي آن، انجام گيرد. بنابراين، طواف در طبقة دوم ‏مسجدالحرام كه‏ از كعبه بلندتر است، جايز نيست، ولي همانگونه كه ملاحظه كرديد، دلايل ياد شده جاي نقد داشت و داراي استحكام دلالي محكمي نبود؛ لذا برخي به دلالت آن­ها اشكال كرده و ظهور دلالي آن­ها را تضعيف نموده­اند.

فصل دوم: ادلة قائلين به جواز

براي جواز طواف از طبقة دوم مسجد و فضاي كعبه، ادله­اي از قرآن، روايات و عقل اقامه شده كه به بررسي و نقد آن­ها مي­پردازيم:

1. قرآن

«...وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ». [22]

به مقتضاي اين آية كريمة، طواف خانة خدا، مأموربه است و بر طواف از طبقة دومِ مسجد، عرفاً صدق طواف مي­كند و مصداق امتثال مأمور به اختياري است و مجزي خواهد بود و معذورين نيازي به طواف نيابي در مطاف نخواهند داشت. [23]

پاسخ:

در پاسخ به اين استدلال مي­توان اينگونه پاسخ داد كه: آية شريفه، درادلة عدم جواز نيز مورد استناد قرارگرفت. درآن­جا قرائني برشمرده شد (مانند واژه «طواف» وحرف «با» براي الصاق) كه ظهور آيه بر لزوم طواف برمحوركعبه را تقويت مي­كرد نه بر فضاي آن.

ولي هم چنان­كه پيش­تر گذشت، آية شريفه در بيان طواف بر گِرد كعبه است و مي­گويد: پيرامون بيت عتيق طواف كنيد، نه چيز ديگر و در مقام نفي طواف از فضاي كعبه نيست. بديهي است «اثبات شيء نفي ما عدا نمي­كند.»

چنانچه به وسيلة روايات ثابت شود كه كعبه به عنوان قبلة مسلمانان و خانة مبارك و هدايت، منحصر در اين بنا نيست و تا آسمان­ها امتداد دارد، آن گاه، اين روايات، مفسر آية شريفه شمرده شده و طواف پيرامون خانه؛ اعم ازطواف خانه و فضاي آن خواهد بود.

آيت الله جوادي آملي ـ حفظه الله ـ در ذيل آية تطهير [24] مي فرمايند:

«ممكن نيست اساس كعبه بر اثرحوادث طبيعي يا اجتماعي و سياسي از بين برود، گرچه ممكن است بخشي ازساختمان آن بر اثر اين­گونه حوادث ويران شود؛ زيرا قبله ومطاف مسلمانان چهار ديواري كعبه نيست، بلكه آن بُعد مخصوصي است كه كعبه در آن واقع است وگرنه لازم مي­آيد به هنگام ويرانيِ بنا بر اثر سيل يا حملة مهاجماني چون حَجاج، اصل قبله از بين رفته باشد.» [25]

2. روايات

برخي از روايات ارتفاع كعبه را تا آسمان هفتم مي‏دانند. ظهور اين نصوص آن است كه طواف، ولو در فضاي كعبه انجام گيرد، در حقيقت پيرامون آن انجام گرفته و صحيح مي باشد.

اين روايات به چند دسته قابل تقسيم است:

الف : روايات «اساس البيت »

1. مرسلة صدوق:

«مُحَمَّدُبنُ عَلِيّ بن الحُسَين قَالَ: قَالَ الصَّادِقُ(ع) : أَسَاسُ الْبَيْتِ مِنَ الأَرْضِ السَّابِعَةِ السُّفْلَي إِلَي الأَرْضِ السَّابِعَةِ الْعُلْيَا». [26]

«شيخ صدوق مي­گويد: امام صادق(ع) فرمود: اساس و پاية خانة خدا از هفتمين طبقة زيرين زمين تا هفتمين طبقة بالايي آن است.»

مراد از «زمين سفلي» و «زمين عليا» چيست؟

به فرمودة يكي از مفسران (مرحوم آيت الله معرفت)، همانگونه كه قرآن كريم آيات متشابه دارد وآيات محكم و بايد آيات متشابه به وسيلة آيات محكم تفسير گردد تا مفهوم آن روشن شود، روايات نيز چنين وضعي دارند؛ مفاد برخي از روايات، غامض وپيچيده است و بايد با روايات ديگري كه مفهوم روشني دارند تفسيرشود. در اين ميان، مرسلة صدوق ازآن دست روايات است كه براي روشن شدن مفهوم آن، بايد از روايت ديگري كمك گرفت.

پرسش: هفتمين طبقة‏ زيرين زمين و هفتمين طبقه بالاي آن، در مرسله صدوق به چه معنا است؟

پاسخ : در معناي روايت، دو احتمال وجود دارد:

الف) مراد از زمين سفلي، طبقات زيرين و تحتاني زمين است كه انسان و ديگر موجودات درآن زندگي مي­كنند و آن، زمينِ عليا است. طبق اين تفسير، روايت ناظر به قامت سفليِ كعبه است و به قامت عليايي آن؛ يعني از زمين عليا تا آسمان اشاره‏اي ندارد. قرينه­اي كه اين احتمال را تقويت مي­كند واژة «اساس» در روايت است. «اساس» ظهور در ريشه و بنيان دارد و دليل بر اين است كه از هفتمين طبقة زيرين زمين تا طبقة بالا، جزو كعبه است و بر الحاق فضا و بالاي كعبه به كعبه دلالت نمي­كند. [27]

در اين صورت روايت از موضوع بحث ما خارج است. چون به طبقات زيرين و سفلاي كعبه اشاره دارد و ما اكنون درصدد اثبات فضاي بالاي كعبه و الحاق آن به كعبه هستيم و مي­خواهيم حكم طواف بر فضاي مجازي كعبه را به دست آوريم.

ب) مراد از «زمين سفلي»، زميني است كه ما برآن قرارگرفته­ايم و مراد از «زمين عليا» آسمان تا طبقه هفتم است و اين تعبيري كنايي است از امتدادكعبه درجهت فوقانيِ آن. در اين صورت اساس و پاية كعبه، از زمين تا آسمان هفتم امتداد دارد و محدود به خانه­اي نيست كه به دست ابراهيم خليل ساخته شد. بنا براين، همانطور­كه طواف برگِرد خانه صحيح است، برفضاي خانه نيز صحيح مي­باشد؛ زيرا فضاي كعبه ملحق به خودكعبه است. دليل بر اين احتمال، روايت امام كاظم(ع) است.

امام كاظم(ع) در ذيل آية شريفة (اللَّهُ الَّذي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الأَرْضِ مِثْلَهُن... ) [28] هفت آسمان وهفت زمين را تشريح مي­كند كه مي­تواند تفسيري بر روايت صدوق باشد وآن را از اجمال و ابهام بيرون آورد.

عياشي به سند خود، از حسين بن خالد، از حضرت ابو الحسن (امام كاظم(ع) روايت مي­كند كه: آن حضرت كف دست چپش را گشود و سپس دست راست را بر آن نهاد و فرمود:

«هَذِهِ أَرْضُ الدُّنْيَا، وَ السَّمَاءُ الدُّنْيَا عَلَيْهَا فَوْقَهَا قُبَّةٌ، وَ الأَرْضُ الثَّانِيَةُ فَوْقَ السَّمَاءِ الدُّنْيَا، وَ السَّمَاءُ الثَّانِيَةُ فَوْقَهَا قُبَّةٌ، وَ الأَرْضُ الثَّالِثَةُ فَوْقَ السَّمَاءِ الثَّانِيَةِ، وَ السَّمَاءُ الثَّالِثَةُ فَوْقَهَا قُبَّةٌ ... وَ الأَرْضُ السَّابِعَةُ فَوْقَ السَّمَاءِ السَّادِسَةِ وَ السَّمَاءُ السَّابِعَةُ فَوْقَهَا قُبَّةٌ. وَ عَرْشُ الرَّحْمَنِ ـ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي ـ فَوْقَ السَّمَاءِ السَّابِعَةِ وَ هُوَ قَوْلُ ( اللَّهِ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الأَرْضِ مِثْلَهُن... )»[29]

«اين (دست ­چپ)، به منزلة زمين دنيا است وآسمان دنيا، گنبدوار برآن قرار گرفته است. زمين دوم، بالاي آسمان دنيا واقع شده و آسمان دوم همانند گنبد برفراز آن مي­باشد. زمين سوّم بالاي آسمان دوم است و آسمان سوم چون گنبد بر روي آن واقع شده است... و زمين هفتم بر فراز آسمان ششم است و آسمان هفتم به مانند گنبد بر بالاي آن قرار دارد و عرش خداي رحمان بالاي آسمان هفتم مي­باشد. واين است تفسير فرمودة خداوند: خداست آن­كه هفت آسمان را خلق كرد و از زمين را همانند آن­ها آفريد.»

باتوجه به اين روايت، مفهوم «أَسَاسُ الْبَيْتِ مِنَ الأَرْضِ السَّابِعَةِ السُّفْلَي إِلَي الأَرْضِ السَّابِعَةِ الْعُلْيَا» [30] چنين مي شود: «ريشة خانة خدا از زمين هفتم سفلي، زميني كه ما درآن زندگي مي­كنيم تا زمين هفتم عليا، زمين آسمان هفتم، امتداد دارد.»

بنابراين، با ضميمة روايت امام كاظم(ع) به روايت صدوق، به عنوان تفسيري ازآن، نتيجه مي­گيريم كه كعبه از زمين تا آسمان هفتم امتداد دارد و در اين صورت، فضاي بالاي كعبه، حكم كعبه را پيدا مي­كند.

سند روايت

اشكالي كه ممكن است استدلال به روايت را تضعيف كند، مرسله بودن آن است.

در اينجا اين پرسش مطرح است كه: آيا روايات مرسله­اي كه شيخ صدوق نقل كرده، معتبر است؟

آيت الله سبحاني پژوهشي در روايات مرسلة شيخ صدوق كرده­اند كه با مرور آن، مي­توان به پاسخ اين پرسش دست يافت:

الف) عده­اي مراسيل شيخ را مطلقا حجت مي­دانند؛ مانند سيد بحرالعلوم و بهاء الدين عاملي، شارح فقيه كه شيخ صدوق را عادل و خبر عادل را حجّت مي­داند. سليمان بحراني نيز مي­گويد: جمعي از اصحاب، مراسيل صدوق را توصيف به صحت مي­كنند؛ مانند علاّمه (در كتاب مختلف)، شهيد (در شرح ارشاد) و محقق داماد.

ب) برخي نيز حجّيت مراسيل شيخ را مشروط مي­دانند و مي­گويند: اگر اسناد ساقط شده عادل بوده­اند، روايت حجت است و الا حجت نيست. ولي اسناد ساقط شده نزد شيخ صدوق عادل بوده اند. [31]

ج) قول سوّمي به نقل از آيت الله مقتدايي است كه از مرحوم آيت الله فاضل لنكراني نقل كرده:

مرسلات صدوق بر دو قسم­اند: بعضي از مرسلات است كه مي گويد: «روي عن النبي وروي عن الصادق» ودر جايي مي­گويد: «قال النبي و يا قال الصادق كذا». اين نيز مرسله است. اما مرسله­اي كه مرحوم صدوق با آن مقام علمي وبا آن مقام تقوايي قبول كرده و به پيغمبر اسناد مي­دهد، كمتر از مرسلات ابن ابي عمير نيست. ابن ابي عمير كسي است كه «لا يروي الاّ عن ثقة» و برايش اعتبار قائل هستيم. آيا مرسلات صدوق كه به پيغمبر و امام اسناد مي­دهد، كمتر از مرسلة ابن ابي عمير است؟ لذا ايشان با اين استحكام، اين مرسله را مورد اعتبار و اعتماد مي­داند وشاهد مي­آورد كه مرحوم صاحب رياض از همين روايت مرسله به نص متواتر تعبير مي­كرده است. پيداست نص متواتر به مرسله­اي تعبير مي­شود كه كاملاً مورد اعتماد و پذيرفتني باشد.[32]

در اين روايت، وقتي مرحوم صدوق با جملة «قال الصادق(ع)» مطلب را به آن امام بزگوار نسبت داده؛ بدين معنا است كه صدور آن، از امام(ع) براي شيخ محرز و مسلّم بوده است.

دلالت روايت

اگر معناي روايت صدوق همان روايت امام كاظم(ع) باشد، دلالت آن بركفايتِ طواف از طبقة فوقانيِ مسجدالحرام روشن است؛ زيرا اساس و ريشة كعبه در زمين است و ارتفاع آن تا آسمان هفتم امتداد مي­يابد. در اين صورت، فضاي كعبه به منزلة خود كعبه است و تمام آثار به آن ملحق مي­شود. و اگر احتمال نخست صحيح باشد، روايت قابل استدلال نيست.

ب : روايات تربيع كعبه

روايات نقل شده در اين باب، ضمن بيان فلسفة مربع و چهارگوش بودن كعبه، آن را موازي بيت المعمور و بيت المعمور را موازي عرش خدا مي­دانند و از اين روايات برداشت مي­شود كه كعبه تا اعماق آسمان­ها امتداد دارد:

«وَ قَدْ رُوِيَ أَنَّهُ إِنَّمَا سُمِّيَتْ كَعْبَةً لأَنَّهَا مُرَبَّعَةٌ، وَ صَارَتْ مُرَبَّعَةً لأَنَّهَا بِحِذَاءِ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ وَ هُوَ مُرَبَّعٌ، وَ صَارَ الْبَيْتُ الْمَعْمُورُ مُرَبَّعاً لأَنَّهُ بِحِذَاءِ الْعَرْشِ وَ هُوَ مُرَبَّعٌ، وَ صَارَ الْعَرْشُ مُرَبَّعاً لأَنَّ الْكَلِمَاتِ الَّتِي بُنِيَ عَلَيْهَا الإِسْلاَمُ أَرْبَعٌ؛ وَ هِيَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ». [33]

«شيخ صدوق(ره) گويد: روايت شده كه كعبه را كعبه ناميدند؛ چون مربع است و مربع است، چون در برابر و موازي بيت­المعمور است كه آن­هم مربع است و بيت المعمور مربع است، چون در برابر عرش قرار گرفته كه آن هم مربع است وعرش مربع است، چون كلماتي كه اسلام برآن بنا شده چهار تا است و آن عبارت است از: «سُبْحَانَ اللَّهِ» «وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ» «وَ لاَ إِلَهَ إِلاَ اللَّهُ» «وَ اللَّهُ أَكْبَرُ».

برخي از مفسران، در تبيين اين روايت مي­نويسند:

«مفادكلام بلند و نوراني امام صادق(ع) اين است كه حقيقت تسبيحات اربعه ـ كه نظام هستي برآن­ها مبتني است ـ موجب تحقّقِ عرشِ مربع مي شود و تكوّن آن، باعث تحقّق بيت المعمور وبالأخره بيت معمور باعث تحقّق­كعبه در عالم طبيعت مي­شود؛ يعني آنچه در عالم طبيعت است، الگويي از عالم مجرّدات تام است و عالم مجردات تام نيز الگويي از اسماء حسناي الهي است كه فوق تمام است. خلاصه اين­كه، آن نظام ربّاني به ترتيب درجات وجودي، ماية تحقّق نظام عقلي، مثالي و طبيعي است.

باتوجه به روايت ياد شده، معناي اين حديث­ كه «كعبه از جايگاه خويش تا اعماق آسمان قبله است»؛ «إِنَّهَا قِبْلَةٌ مِنْ مَوْضِعِهَا إِلَي السَّمَاء» [34] نيز آشكار مي­شود؛ زيرا اگرچه ظاهر اين حديث بر وجوب رويكرد به اين بُعد عمودي، به عنوان حكم فقهي دلالت دارد، اما در باطن آن، بر ارتباط وجودي ميان عوالم طبيعت و مثال و عقل حكايت مي­كند.» [35]

سند روايت مرسله است و همان حرف­هايي كه در مورد مرسلات صدوق گفته شد، در اينجا نيز تكرار مي­شود.

ج : روايات فلسفة هفت شوط

اين روايات، ضمن بيان فلسفة هفت شوط، كعبه را در امتداد و موازي بيت المعمور شمرده است:

«وَ فِي الْعِلَلِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَاتِمٍ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ حَمْدَانَ بْنِ الْحُسَيْنِ، عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْوَلِيدِ، عَنْ أَبِي بَكْرٍ، عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ، عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(ما) قَالَ: قُلْتُ لأيِّ عِلَّةٍ صَارَ الطَّوَافُ سَبْعَةَ أَشْوَاطٍ؟ فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ قَالَ لِلْمَلاَئِكَةِ ( إِنِّي جاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً ) فَرَدُّوا عَلَيْهِ وَ قَالُوا: ( أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ ) فَقَالَ: ( إِنِّي أَعْلَمُ ما لاَ تَعْلَمُونَ ) وَ كَانَ لاَ يَحْجُبُهُمْ عَنْ نُورِهِ فَحَجَبَهُمْ عَنْ نُورِهِ سَبْعَةَ آلاَفِ عَامٍ‏، فَلاَذُوا بِالْعَرْشِ سَبْعَةَ آلاَفِ سَنَةٍ فَرَحِمَهُمْ وَ تَابَ عَلَيْهِمْ وَ جَعَلَ لَهُمُ الْبَيْتَ الْمَعْمُورَ فِي السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ وَ جعَلَهُ مَثَابَةً وَ جَعَلَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ تَحْتَ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ وَ جَعَلَهُ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً فَصَارَ الطَّوَافُ سَبْعَةَ أَشْوَاطٍ وَاجِباً عَلَي الْعِبَادِ لِكُلِّ أَلْفِ سَنَةٍ شَوْطاً وَاحِداً». [36]

«ابو حمزة ثمالي از امام سجاد(ع) مي­پرسد: چرا طواف هفت دور است؟ امام فرمود: خداوند به فرشتگان فرمود: من در زمين خليفه قرار مي­دهم. فرشتگان اعتراض كرده، گفتند: آيا كسي را در زمين قرار مي­دهي كه فساد مي­كند و خون مي­ريزد؟! خداوند فرمود: من چيزي را مي­دانم كه شما نمي­دانيد و خداوند كه تا آن زمان فرشتگان را از نور خود پنهان نمي­كرد، آنان را هفت هزار سال از نور خود در حجاب قرار داد. فرشتگان (ازكردة خود) پشيمان شده، هفت هزارسال به عرش خداوند پناه بردند. پس خداوند به آن­ها ترحّم كرد وتوبه­شان را پذيرفت و بيت المعمور را در آسمان چهارم براي آنان محل اجتماع قرارداد و بيت الله الحرام را زير آن محلّ اجتماع و محلّ امن براي مردم ساخت. بدين صورت، هفت شوط طواف بر بنگان خدا واجب شد. براي هر هزارسال يك طواف.»

همانطور كه ملاحظه گرديد، اين روايت نيزكعبه را در امتداد و موازي بيت المعمور شمرد و مفهوم آن اين است كه كعبه تا بيت المعمور امتداد دارد.

د : روايات قبله و نماز بركوه ابو قبيس

اين نوع روايات در باب قبله، به امتداد قبله درجهت فوقاني اشاره دارد و نماز بركوه ابوقبيس كه بلندتر ازكعبه و مشرف برآن است را صحيح مي­داند.

* 1. روايت عبدالله بن سنان : «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الطَّاطَرِيِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ما) قَالَ: سَأَلَهُ رَجُلٌ قَالَ: صَلَّيْتُ فَوْقَ أَبِي قُبَيْسٍ الْعَصْرَ فَهَلْ يُجْزِي ذَلِكَ وَ الْكَعْبَةُ تَحْتِي؟ قَالَ: نَعَمْ، إِنَّهَا قِبْلَةٌ مِنْ مَوْضِعِهَا إِلَي السَّمَاءِ». [37]

«... عبد الله بن سنان گويد: مردي از امام صادق(ع) پرسيد: نمازعصر را بالاي كوه ابو قبيس خواندم، در حالي كه كعبه پايين قرار گرفته بود، آيا مجزي است؟ حضرت فرمودند: آري. كعبه ازجايگاه فعلي­اش تاآسمان امتداد دارد.»

* 2. روايت ابن مسكان : «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ، عَنْ جَمَاعَةٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ، عَنْ فَضَالَةَ، عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ، عَنْ (خَالِدِ بْنِ أَبِي إِسْمَاعِيلَ) قَالَ قُلْتُ لأبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) الرَّجُلُ يُصَلِّي عَلَي أَبِي قُبَيْسٍ مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ، فَقَالَ لاَ بَأْسَ». [38]

«ابن مسكان از خالد بن ابو اسماعيل نقل كرده كه گفت: به امام صادق(ع) گفتم: مردي بالاي كوه ابوقبيس روبه روي قبله نماز مي­گزارد، (آيا نماز او صحيح است؟) حضرت فرمود: اشكالي ندارد.»

* 3. روايت امام صادق (ع) : «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي جَعَلَ الْكَعْبَةَ قِبْلَةً لأهْلِ الْمَسْجِدِ وَ جَعَلَ الْمَسْجِدَ قِبْلَةً لأهْلِ الْحَرَمِ وَ جَعَلَ الْحَرَمَ قِبْلَةً لأهْلِ الدُّنْيَا... وَ مَنْ كَانَ فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ صَلَّي إِلَي الْكَعْبَةِ إِلَي أَيِّ جَوَانِبِهَا شَاءَ . . . وَ مَنْ كَانَ فَوْقَ أَبِي قُبَيْسٍ اسْتَقْبَلَ الْكَعْبَةَ وَ صَلَّي فَإِنَّ الْكَعْبَةَ قِبْلَةُ مَا فَوْقَهَا إِلَي السَّمَاءِ...». [39]

«خداوند ـ تبارك و تعالي ـ كعبه را قبلة اهل مسجد قرار داد ومسجد را قبله براي اهل حرم وحرم را قبله براي اهل دنيا. . . كسي كه در مسجد الحرام حضور دارد، به سوي كعبه نماز بگزارد. در هر جانبي كه مي خواهد بايستد وكسي كه بالاي كوه ابوقبيس قرار دارد به سمت كعبه نماز بخواند، همانا كعبه قبله است تا آسمان...»

چگونگي استدلال

در چگونگي استدلال به روايت ياد شده گفته­اند:

1. كعبه به عنوان قبله، تا آسمان­ها امتداد دارد؛ «إِنَّهَا قِبْلَةٌ مِنْ مَوْضِعِهَا إِلَي السَّمَاءِ».

2. از شرايط نماز، استقبال و روبه­روي كعبه ايسادن است و تفاوتي نمي­كندكه كعبه مقابل نمازگزار باشد؛ مانند كسي­كه در مسجد الحرام نماز مي­خواند و يا كعبه بالاتر از نمازگزار باشد؛ مانندكسي كه در زيرزمين مسجدالحرام به نماز ايساده است و يا كعبه پايين تر از نمازگزار قرارگيرد؛ مانندكسي­كه بركوه ابوقبيس نماز مي­خواند. بنابراين، در مورد نماز تنها به سمت قبله بودن، شرط صحت نماز است و تفاوتي نمي­كند كه جايگاه نمازگزار بالاتر يا پايين­تر از كعبه باشد.

مشكلي در استدلال به روايات در مورد نماز وجود ندارد، اما آيا در مورد طواف هم چنين است؟ صغراي قضيه؛ يعني امتداد كعبه تا آسمان­ها مسلّم­است، اما كبراي قضيه؛ يعني معاملة نماز با طواف ازاين روايت به دست نمي­آيد. مگر به كمك و ضميمة روايت « الطَّوَافُ بِالْبَيْتِ صَلاةٌ » كه به­آن خواهيم پرداخت. دراين صورت، صغرا وكبراي قضيه درست خواهد شد. صغراي قضيه؛ يعني امتدادكعبه تا آسمان­ها را از روايت فوق مي­فهميم وكبراي قضيه را از روايتي­كه طواف را به منزلة نماز مي­خواند به دست مي­آوريم. بنابراين، با توجه به تمام بودن صغري وكبراي قضيه؛ يعني امتدادكعبه تاآسمان و بودن طواف مانند نماز، نتيجه مي­گيريم كه: همانطور كه طواف در صحن مسجدالحرام صحيح است، از طبقات فوقاني مسجد و در فضاي كعبه نيز جايز خواهد بود.

هـ . طواف به منزلة نماز

روايت ديگري، طواف را به منزلة نماز مي­شمارد. همچنان­كه كعبه براي نماز به عنوان قبله از دو سوي بالا و پايين امتداد دارد، براي طواف نيز چنين است.

ازپيامبر خدا(ص) چنين روايت شده است:

«الطَّوَافُ بِالْبَيْتِ صَلاةٌ إِلاَّ أَنَّ اللَّهَ أَحَلَّ فِيهِ النُّطْقَ». [40]

«طواف خانة خدا، نماز است، جز آن­كه خداي تعالي در طواف، سخن گفتن را حلال كرده است.

سند روايت

اين روايت، تنها از طريق شيعه و دركتاب «عوالي اللئالي» آمده است.

محدث نوري در مستدرك الوسائل [41] و علامة حلّي در نهج الحق وكشف الصدق (ص472) نيز اين روايت را به نقل از عوالي نقل كرده­اند. بنابراين، سند ضعيف است، ولي استناد مشهور فقها به آن، موجب جبران ضعف سند روايت مي­شود؛ مانند:

* شيخ طوسي؛ «الخلاف» (ج2، ص323).

* علامه حلـي؛ «تذكرة الفقهاء» (ج8 ، ص85)، درشرط بودنِ ستر و طهارت براي طواف.

* ابن ادريـس؛ «سرائر»، (ج؟؟؟ ص؟؟؟)، با اين­كه گفته­اند او به خبر واحد عمل نمي­كند، اما نقل شده كه بر طبق اين حديث فتوا داده ­است. [42]

* شهيد ثاني؛ «مسالك الافهام» (ج2، ص328) و نيز «روض الجنان» (ج1، ص53)، در مورد شرط طهارت براي طواف.

* محقّق اردبيلي؛ «مجمع الفائده و البرهان» (ج1، ص65 وج7، ص89)، وي فرموده است: طواف بر گِرد خانه، نماز به حساب مي­آيد. بنابر اين، آنچه در نماز شرط است، در طواف نيز شرط مي­باشد، جز آنچه به وسيلة دليل خارج مي­گردد.

* سيد علي طباطبايي؛ «رياض المسائل» (ج6 ، ص523) او مي­گويد: تشبيه طواف به نماز، چنين اقتضا مي­كند كه در تمام احكام و از جمله در پاكيزه بودن از نجاست، با نماز شركت داشته باشد.

* فاضل هندي؛ «كشف اللثام» (ج5 ، ص407).

* كاشف الغطا؛ «كشف الغطاء» (ج1، ص178 و...).

گرچه سيد محمد عاملي [43] روايت را از نظر سند قاصر و از نگاه متن مجمل دانسته، هم­چنين محقق سبزواري [44] آن را غير مستند و غير حجت شمرده است ولي صاحب مفتاح الكرامه [45] سخن صاحب مدارك را ردكرده، مي­گويد: ضعف سند با عمل مشهور اصحاب جبران مي­شود.

افزون بر اين، شباهت­هاي فراواني ميان نماز و طواف وجود دارد كه عموميت حديث شامل آن­ها مي­شود، ليكن مواردي كه از مختصات نماز است بايد استثنا شود.

در هر صورت، ترديدي نيست كه مشهور فقها به اين حديث استناد جسته­اند و بدين ترتيب ضعف سند آن جبران مي­گردد.

دليل تعارض، روايت نزول فرشتگان براي طواف

«عَنْ أَبِي­عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: مَا خَلَقَ اللَّهُ خَلْقاً أَكْثَرَ مِنَ الْمَلاَئِكَةِ وَ إِنَّهُ لَيَنْزِلُ كُلَّ يَوْمٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ، فَيَأْتُونَ الْبَيْتَ الْمَعْمُورَ فَيَطُوفُونَ بِهِ، فَإِذَا هُمْ طَافُوا بِهِ نَزَلُوا فَطَافُوا بِالْكَعْبَةِ، فَإِذَا طَافُوا بِهَا أَتَوْا قَبْرَ النَّبِيِّ(ص) فَسَلَّمُوا عَلَيْهِ، ثُمَّ أَتَوْا قَبْرَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) فَسَلَّمُوا عَلَيْهِ، ثُمَّ أَتَوْا قَبْرَ الْحُسَيْنِ(ع) فَسَلَّمُوا عَلَيْهِ، ثُمَّ عَرَجُوا وَ يَنْزِلُ مِثْلُهُمْ أَبَداً إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ...». [46]

«امام صادق(ع) فرمود: خداوند هيچ مخلوقي را بيشتر از فرشتگان نيافريد. هر روز هفتاد هزار فرشته بر گِرد بيت المعمور طواف مي كنند. سپس فرود مي­آيند و بر گِرد كعبه طواف مي­كنند. آنگاه به سوي قبر پيامبر(ص) مي­آيند و بر آن حضرت سلام مي­كنند. سپس به قبر امير مؤمنان رفته، به حضرت سلام مي­كنند. از آنجا به قبر حسين(ع) مي­روند و بر آن حضرت سلام مي­كنند. آنگاه به سوي آسمان عروج مي­كنند و بعد از آن، گروه هاي ديگري همانند آنان اين اعمال را انجام مي­دهند واين برنامه تا روز قيامت ادامه دارد...»

استدلال

از اين روايت استفاده مي­شود كه فرشتگان به زمين مي­آيند و پيرامون خانه به طواف مي­پردازند، و اين دليل بر اين است كه ملاك در طواف خودِ خانه و كعبه است وگرنه نيازي براي نزول آنان به زمين نبود.

در پاسـخ بايد گفت: با روايت ياد شده، چنين مطلبي ثابت نمي­شود؛ زيرا ممكن است نزول فرشتگان به زمين، به منظور حضور در جمع مؤمنان طواف كننده باشد.

البته اين نكته قابل انكار نيست كه طواف بر گِرد خانه، از نزديك، بر طواف بر فضاي آن، از آسمان، برتري دارد و چه بسا چنين طوافي، از اجر و پاداش بيشتري بر خوردار باشد. [47]

3. دليل عقلي

اگر طواف در محلّي كه بالاتر از ارتفاع كعبه است جايز نبود، مي­بايست ارتفاع و محدودة بالاتر از كعبه هم، از حدود طواف به­شمار مي­آمد و در اين صورت، لازم مي­آمد شارع همانطور كه مساحت معيّني از زمين مسجدالحرام را به عنوان محدودة مطاف تعيين كرده، محددة ارتفاع را نيز به عنوان حدّ طواف بيان مي­كرد، در حالي كه چنين مطلبي را بيان نكرده و دليلي به دست ما نرسيده است. بنابراين، از اين سخن كشف مي­كنيم كه اشكالي بر طواف از ارتفاع بالاتر ازكعبه وارد نيست. [48]

دليل عمدة قائلين به عدم جواز، «بالاتر بودن سطح مسجدالحرام ازسطح كعبه» بود:

* شافعي در مورد دليل فتواي خود مي­گفت: «فإن جعل سقف المسجد أعلي لم يجز الطواف علي سطحه» ؛ «اگر ارتفاع خانه رفيع­تر و بلند­تر از سطح مسجد باشد ـ همچنان كه امروز چنين است ـ طواف بر سطح مسجد جايز نيست.»

* آيت اللَّه صافي گلپايگاني: اگر طواف در طبقة دوم، بالاتر از كعبه باشد، نايب بگيرند .

* آيت اللَّه سيستاني: چنانچه احراز شود كه طبقة دوم بالاتر از كعبه است، طواف از بالا كفايت نمي‏كند.

در پاسخ اين نظريه بايد گفت: لازمة اين سخن آن است ـ هم چنان­كه علاّمه درتذكره فرموده ـ اگر ـ العياذ بالله ـ روزي كعبه ويران شد، طواف پيرامون عرصة آن درست نباشد، در حالي كه چنين چيزي بعيد است (وكسي چنين فتوايي نداده است.)

جمع بندي

طواف از طبقه دومِ مسجدالحرام يا فضاي مجازي كعبه، از مسائل مستحدثه­ بوده و فاقد پيشينه در منابع فقهي است، جز علامة حلّي كه در نقد شافعي در تذكره اشاره­اي به مسأله كرده­اند.

در ميان فقهاي شيعه، پيرامون مسأله سه فتوا وجود داشت؛ «عدم جواز»، «جواز» و «احتياط».

در ميان اهل سنت نيز دو قول بود؛ «جواز» و «عدم جواز» كه دلايلي براي هر دو ديدگاه بيان شد.

براي عدم جواز، به آيات قرآن و روايات استدلال شده؛ آياتي چون: ( وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتيقِ). [49] و (أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفينَ وَ... ) .[50] در اين آيات قرائني بودكه دلالت برطواف برگِرد كعبه مي­كرد نه برفضاي مجازي آن؛ مانند: كلمة «طواف» كه به معناي پيرامون شيء دور زدن است.

و مرحوم شيخ طبرسي در مجمع البيان آورده بود : «طائف به كسي مي‏گويندكه پيرامون چيزي بچرخد.»

مطلب ديگركه با عنوان «قرينة دوم» به آن پرداخته شد، حرف «با» در«بالبيت» بود كه در اصل به معناي الصاق ـ تماس باشيء يا شخص ـ است؛ خواه الصاق حقيقي باشد، خواه مجازي.

و پاسخ داده شدكه طواف برگِرد بيت عتيق، طواف را منحصر به آن مكان نمي­كند، بلكه آيات شريفه در پي اثبات اين است كه طواف بايد بر گرد اين خانه انجام گيرد نه خانه­هاي ديگر و درصدد نفي طواف برفضاي كعبه نمي­باشند. در منطق گفته شده كه اثبات شيء نفي ماعدا نمي­كند.

دليل ديگر، رواياتي بود مانند «صحيحة ابن ابي عمير» و «صحيحة اسحاق بن عمار» كه مي گفت: پيرامون اين خانه بچرخيد. كلمة «حول» و«هذا» را قرينه­اي بر لزوم طواف پيرامون كعبه گرفته بودند.

در پاسخ به اين نوع استدلال گفته شد، ظاهر اين است كه اين روايات صرفاً در صدد بيان طواف برگِردكعبه و ثواب مترتب برآن هستند، ولي طواف از طبقة دوم و طواف بر فضاي كعبه را نفي نمي كنند.

دليل ديگري مي­گفت: ممكن است عدم جواز طواف از طبقه دوم، به جهت عدم اتصال به صفوف طواف كنندگان باشد.

ادلة جواز

براي جواز طواف بر فضاي خانه و طبقة دوم نيز دليلي اقامه شدكه به نظر مي­رسد از قوّت بيشتري برخورداربود؛ مانند:

آية شريفة (وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتيقِ ) و رواياتي كه ارتفاع كعبه را تا آسمان هفتم مي‏دانست.

ظهور اين نصوص­آن بودكه طواف، ولو در فضاي خانه انجام­گيرد، در واقع پيرامون خانه انجام گرفته و صحيح است؛ مانند مرسلة صدوق­كه به اساس­البيت اشاره داشت وبا ضميمة روايت امام­كاظم(ع) به عنوان تفسير مرسلة صدوق، بنيان كعبه را از زمين تا آسمان مي­دانست.

روايات «تربيع كعبه» و «فلسفة هفت شوط ­»

ـ روايات ياد شده، ضمن بيان «فلسفة مربع بودن كعبه» و نيز «فلسفة هفت شوط بودن طواف»، كعبه را موازي بيت المعمور و بيت المعمور را موازي عرش مي­دانست و اين حاكي از امتداد كعبه تا اعماق آسمان­ها بود.

ـ روايات قبله و نماز بركوه ابو قبيس كه به امتداد قبله در جهت فوقاني اشاره داشت و نماز بركوه ابوقبيس ـ كه بلندتر از كعبه و مُشرف برآن است ـ را صحيح مي­دانست.

ـ روايتي كه طواف را به منزلة نماز مي­شمرد ؛ «الطَّوَافُ بِالْبَيْتِ صَلاةٌ» و استناد مشهور فقها به­آن؛ يعني همانطوركه كعبه براي نماز به عنوان قبله از بالا و پايين امتداد دارد، براي طواف نيز چنين است.

پس مجموع اين روايات، دلالت داشت كه كعبه از زمين تا آسمان­ها امتداد دارد.

و طواف مانند نماز است؛ يعني همانطوركه نماز را در ارتفاع مي­توان خواند؛ مانندكوه ابوقبيس، طواف را نيز از فضاي كعبه و طبقة دوم، با صدق عرفي، مي­توان انجام داد.

دليل عقلي

اگر طواف در بالاتر از ارتفاع كعبه جايز نبود، بايد ارتفاع هم از حدود طواف به شمار مي­آمد؛ همانگونه كه مساحت معيّني از زمين مسجد الحرام را به عنوان محدودة مطاف تعيين كرده است.

اين­ها دلايلي بود كه در حدّ توان و بضاعت علمي به آن اشاره شد، ليكن بحث همچنان درخور پژوهش و تحقيق است و اميد مي­رود كه پژوهشگران گام­هاي بلندتر را بردارند!



[1] . وسائل الشيعه، ج13، ص213، ح7

[2] . آثاراسلامي مكه و مدينه جعفريان، ص81

[3] . ر. ك. به: آثاراسلامي مكه ومدينه، صص 78 - 73

[4] . تذكرة الفقها، ج 8 ، ص93 ؛ جواهر الكلام، ج19، ص298

[5] . مناسك محشي، مسأله 668 ، ص269، نشر مشعر، چاپ1387

[6] . ظهيري، عباس، طواف معذورين، ميقات حج، شماره61 ، ص32

[7] . ر.ك. به: نووي، المجموع في شرح‏المهذب، ج 8 ، ص 39 ، نشر دارالفكر.

[8] . حج : 29

[9] . مصباح المنير، مادة «طوف».

[10] . لسان العرب، واژة «طوف».

[11] . معاني حروف با شواهدي از قرآن وحديث، د. سيد محمد رامنش، ص25، حرف «باء»، نشر وزارت فرهنگ وارشاد اسلامي، اول1371

[12] . بقره : 125

[13] . ر. ك. به: الميزان، ج1، صص 425 ـ 424 ؛ فقه القرآن، آيت اللَّه يزدي، ج1، ص188

[14] . حج : 26

[15] . مجمع البيان، ج1، ص202، ذيل آية 125 سورة بقره.

[16] . فاضل، محمد جواد، مقالة پژوهشي ـ فقهي در بارة طواف از طبقه اول مسجد الحرام، ص6

[17] . وسائل الشيعه، ج9، ص 388 ، ابواب الطواف، باب 1، ح11 و ج13، م 17787

[18] . وسائل الشيعه، ج‏16، ص 363، ح21771. باب 26، استحباب اختيار قضاء حاجة المؤمن علي غيرها من القربات حتي العتق و الطواف و الحج المندوب...

[19] . وسائل‏الشيعه، ج13، ص305، ح17807

[20] . من لايحضره الفقيه، ج2، باب ابتداء الكعبة و فضلها، ص160، ح21

[21] . ظهيري، عباس ، طواف معذورين، ميقات حج، شماره61، ص42

[22] . حج : 29

[23] . ر. ك. به: ظهيري، عباس، طواف معذورين، ميقات حج، شماره61، ص34

[24] . بقره : 125 (وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهيمَ مُصَلًّي وَ عَهِدْنا إِلي‏ إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفينَ وَ الْعاكِفينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ ).

[25] . تفسير تسنيم، ج6 ، صص554 و 555 ، مركز نشر اِسراء، اول 1383

[26] . من لايحضره الفقيه، ج2، ص246، باب ابتداء الكعبه، ح2317

[27] . فاضل، محمد جواد، مقالة پژوهشي ـ فقهي دربارة طواف از طبقه اول مسجد الحرام، ص6

[28] . طلاق : 12

[29] . تفسير عياشي، ج2، صص 159 ـ 160، ح72

[30] . من لايحضره الفقيه، ج2، ص246، باب ابتداء الكعبه، ح2317

[31] . اصول الحديث و احكامه في علم الدرايه، صص97 و 98

[32] . مجلة فقه، ص149، شمارة 58 ، سال1387

[33] . من‏لايحضره‏الفقيه، ج2، ص124، باب61 ، باب علل الحج، ح540 ، چاپ دارصعب بيروت 1401ق.

[34] . وسائل الشيعه، ج4، ص339

[35] . تفسيرتسنيم، ج6، صص552 و 555

[36] . وسائل‏الشيعه، ج 13، ص332، ح17875

[37] . وسائل‏الشيعه، ج4، ص339، ح5335

[38] . وسائل الشيعه، ج4، باب جواز الصلاة علي أبي قبيس، باب 18، ص 339، ح 5335

[39] . من‏لايحضره‏الفقيه، ج1، ص 275

[40] . احسائي، ابن­ابي­جمهور، عوالي اللئالي، نشرسيدالشهدا ، قم، 1405ق. ؛ مستدرك حاكم، ج1، ص459 ؛ سنن بيهقي، ج5 ، ص87

[41] . ج9، ص410، باب 38، ح11203

[42] . ؟؟؟؟؟؟

[43] . مدارك الأحكام، ج1، ص12

[44] . ذخيرة المعاد، ج2، ص627

[45] . ج1، ص7

[46] . وسائل‏الشيعه، ج14، ص375 ، بَابُ اسْتِحْبَابِ زِيَارَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) ، ح 19419

[47] . فاضل، محمد جواد، مقالة پژوهشي ـ فقهي درباره طواف از طبقه اول مسجد الحرام، ص6

[48] . همان.

[49] . حج : 29

[50] . بقره : 125


| شناسه مطلب: 83622