بدا چیست؟ آیا ریشه در کتاب و سنت دارد؟
پاسخ: «بدا» واقع نشدن چیزی است که به حسب ظاهر باید واقع می‏شد. بسیار می‏شود که طبق ظواهر علل و اسباب احساس می‏کنیم که حادثه‏ای به وجود خواهد آمد و یا وقوع چنین حادثه‏ای را یکی از پیامبران الهی خبر می‏
پاسخ:
«بدا» واقع نشدن چيزي است كه به حسب ظاهر بايد واقع ميشد. بسيار ميشود كه طبق ظواهر علل و اسباب احساس ميكنيم كه حادثهاي به وجود خواهد آمد و يا وقوع چنين حادثهاي را يكي از پيامبران الهي خبر ميدهد در حالي كه بعداً ميبينيم آن حادثه واقع نشد. در اين هنگام ميگوييم "بداء" حاصل شد يعني آن چه را به حسب ظاهر واقع شدني ميديديم و تحقق آن را قطعي ميپنداشتيم خلاف آن ظاهر شد.
براي تبيين و روشن شدن پاسخ لازم است به چند نكته اشاره گردد:
الف: «بدا» واژهاي است كه در قرآن و روايات اسلامي به طور مكرر از آن ياد شده است از جمله در آيات زير:
۱- «وَ بَدا لَهُمْ سَيِّئاتِ ما كَسَبُوا...»;[۱] در روز قيامت اعمال بدي را كه مشركان انجام دادهاند برايشان آشكار خواهد شد
۲- «...وَ بَدا لَهُمْ مِنَ الله ما لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ»;[۲] براي ستمكاران در روز قيامت اموري آشكار ميشود كه هرگز گمان نميكردند
۳- «وَ بَدا لَهُمْ ما كانوا يُخْفُون مِنْ قَبْلُ»;[۳] روز قيامت هنگامي كه كفار در برابر آتش جهنم قرار ميگيرند اعمال و نياتي را كه پيشتر پنهان ميكردند در برابر آنها آشكار ميشود
امام صادق (ع) فرمود : «ما عَظَّم الله عزَّوجلَّ بِمِثْلِ البَدأِ»;[۴] تعظيم خداوند جز در پرتو اعتقاد به بدا تحقق نمييابد.
در پارهاي از روايات نيز به محتواي بدا اشاره شده است؛ مانند: «مَنْ زَعَمَ أَنَّ الله عزَّوَجَلّ يَبْدو لَهُ في شَئٍ لَمْ يَعْلَمُهُ أَمْسِ فَأَبرَأوُا يبدو مِنْهُ»;[۵] از كسي كه بر اين باور باشد كه براي خداوند بزرگ چيزي آشكار ميشود كه در گذشته آن را نميدانسته است دوري جوييد.
در روايت ديگر ميفرمايد: «ما بَدَالله عَزَّوَجَلَّ شَئٌ اًِّلاّ كانَ في عِلْمِهِ قَبْلُ أَنْ يَبْدُوا لَهُ»[۶] هيچ چيزي براي خداوند ظاهر نميشود، جز آن كه پيش از وجود و ظهورش براي خداوند آشكار بوده است
در صحيح بخاري آمده است كه رسول خدا (ص) فرمود : سه نفر از بني اسراييل بودند كه به بيماري پيسي، كوري و بيمويي مبتلا بودند؛ آنگاه براي خداوند بزرگ بدا حاصل شد كه آنان را به اين بيماريها آزمايش نمايد؛ پس فرشتهاي را به سوي آنان فرستاد آن فرشته در آغاز نزد كسي آمد كه به بيماري پيسي گرفتار بود و به او گفت: چه چيزي نزد تو با ارزشتر است؟ گفت رنگ و پوست زيبا. آنگاه فرشته به بدن او دست كشيد و او سالم شد. سپس نزد فرد بيمو آمد و به او گفت: چه چيزي را بيشتر دوست داري؟ گفت موي زيبا را. فرشته دستي بر سر او كشيد و او نيز سالم شد. سپس نزد نابينا آمد و گفت: چه چيزي نزد تو ارزشمندتر است ؟ گفت: اين كه خداوند به من بينايي را برگرداند . فرشته با دست كشيدن بر چشمان نابينا او را بينا كرد»;[۷]
از اين روايات به خوبي روشن ميشود كه تقدير خداوند بيماري اين سه تن بوده است. اما پس از مبتلا شدن آنان به اين بيماريها براي خداوند بدا حاصل شده است
ب: براي اين كه مفهوم بدا روشنتر شود، يادآوري اين نكته لازم است كه در ميان يهود اين باور وجود دارد كه خداوند پس از آفرينش نظام هستي دخالتي در تدبير آن ندارد و جهان و امور آن خود به خود ميچرخد چنان كه قرآن كريم ميفرمايد: «قالَتِ اليَهُودُ يَدُ الله مَغْلولٌْ...»;[۸] يهوديان گفتند دست قدرت خداوند بسته است. اين عقيده با باورهاي مسلمانان نسبت به توحيد ناسازگاري دارد چرا كه هر مسلماني بر اين عقيده است كه خداي بزرگ نه تنها عالم هستي را پديد آورده، بلكه هر روز در آن نقشآفريني ميكند: «...كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْنٍ»;[۹] و هيچ كاري او را از كار ديگر بازنميدارد.
و نيز «لا يَشْغَلُه شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ». از اين رو قرآن كريم در پاسخ به باور باطل يهود فرمود : «...غُلَّتْ أَيدْيهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ...»;[۱۰] دست خود يهوديها بسته است - و نميتوانند نقشآفريني نمايند - و دست قدرت خداوند باز است وهر گونه بخواهد باشد تصرف مينمايد
بنابراين از نگاه مسلمانان تدبير و تربيت ، رشد و كمال ، مرگ و حيات و هر نوع تحول و دگرگوني ديگر تحت قدرت و سيطره تدبير خداوند بزرگ قرار دارد
ج: در قرآن و روايات واژه نسخ نيز ديده ميشود. ميان بدا و نسخ رابطهاي وجود دارد كه با كشف آن، تفسير اين دو واژه نيز روشنتر ميگردد . قرآن ميفرمايد : «ما نَنْسَخْ مِنْ آيٍَْة اوْ نُنْسِها نَأْتِ بَخَيْرٍ مِنْها...»;[۱۱] هر چه از آيات قرآن را نسخ كنيم يا حكم آن را متروك سازيم بهتر از آن يا مانند آن را ميآوريم
نسخ در لغت يعني از بين بردن چيزي نظير اين كه با آمدن آفتاب سايه از بين ميرود اما در اصطلاح به معناي پايان يافتن حكمي است كه از پيش به وسيله وحي مشخص شده است و يا شريعتي كه براي يكي از پيامبران بوده و به وسيله پيامبر ديگر نسخ شده است، مانند نسخ يهوديت و مسيحيت به وسيله اسلام. حكم نسخ در خود احكام اسلام نيز وجود داشته است. مانند نسخ نماز خواندن به سوي بيت المقدس
پس از يادآوري اين نكات روشن ميشود كه بين عقيده و باور مسلمانان به بدا و علم و قدرت خداوند بزرگ در تحول و دگرگوني پديدهها هيچ گونه ناسازگاري وجود ندارد. چرا كه خداوند بزرگ از ازل نسبت به تمام تحولات و دگرگونيها آگاه است و علم تمام پديدهها در لوح محفوظ وجود دارد و خداوند بزرگ از آغاز ميدانسته كه پس از بعثت پيامبر اكرم دين سابق نسخ ميشود و شريعت ديگري با ويژگيهاي مخصوص جانشين آن ميشود و يا ميدانسته است در فلان ساعت حكم تغيير قبله نازل ميشود و يا فلان شخص با انجام كار خوب و به جا آوردن صله رحم عمرش طولاني ميشود و يا اگر كسي دعا نمايد فلان مشكل او برطرف ميشود.
دراين باره روايات فراواني مبني بر تأثير دعا و صله رحم وارد شده است . هر يك از اين تحولات و دگرگونيها و علل و ريشههاي آن براي بشر مخفي است اما براي خداوند پنهان نيست و همه چيز براي او آشكار است. اگر عمر طبيعي كسي ۶۰سال باشد اما در عالم بالا تقدير شده باشد كه در صورت انجام دادن كارهاي خوب مثل صله رحم عمر او طولاني گردد، در اين گونه موارد هر دو نوع عمر در علم الهي وجود دارد. اين دگرگونيها در عالم تكوين گاه به محو و اثبات و گاهي به بدا و در عالم تشريع به نسخ ياد ميشود. بنابراين خداوند بزرگ هر نوع تحول و دگرگوني را بر اساس مصالح و شرايط خاصي كه در عالم اعلا روشن است انجام ميدهد؛ البته در مقام مشيت الهي طول عمر و اجل موجودات گاه به صورت مطلق و گاه به صورت مقيد است و اين مشيت الهي گاه براي برخي از پيامبران و اولياي خدا روشن ميشود و گاه از آنان نيز پنهان ميماند و تنها براي خداوند آشكار است و گاهي خداوند يكي از بندگان خود را از مشيت مقيد آگاه نميكند بلكه به صورت كلي وي را آگاه ميكند. به طور مثال يكي از پيامبران خود را از فوت فردي آگاه ميكند كه در فلان شب يا فلان ساعت از دنيا ميرود؛ اما پس از رسيدن آن وقت خلاف آنچه او ميدانسته اتفاق ميافتد. سپس متوجه ميشود كه علت آن كار خوب ، صله رحم ، و يا پرداخت صدقهاي بوده كه انجام داده است. در واقع براي خداوند هيچ گونه تحول و دگرگوني پديد نيامده است بلكه تنها آنچه را از آن آگاه بوده براي بندگانش روشن و آشكار كرده است و اين مفهوم و تفسير بداست كه در روايات تشيع بدان اهميت زيادي داده شده و كمال عقيده به توحيد معرفي گرديده است
البته توجه به اين نكته ضرورت دارد كه اگر كسي اين حقيقت را باور داشته باشد اما نام آن را چيز ديگري بگذارد كه آن نام در قرآن و يا روايات آمده است از او پذيرفته است چرا كه در اين صورت اختلاف لفظي است. مثل اين كه به جاي بدا، واژه محو و اثبات قرار گيرد، چنان كه قرآن ميفرمايد «يَمْحُوا الله ما يَشأُ وَ يُثْبِتُ...»;[۱۲] خداوند چيزي را نابود و چيزي را تثبيت ميكند.
مراجعه شود به كتاب : شكست اوهام، نويسنده : رحمت الله ضيايي، ص ۱۸.