آیا سوگند به غیر خدا شرک است؟ آیا سوگند به غیر خدا شرک است؟ آیا سوگند به غیر خدا شرک است؟ بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
آیا سوگند به غیر خدا شرک است؟ آیا سوگند به غیر خدا شرک است؟ آیا سوگند به غیر خدا شرک است؟ آیا سوگند به غیر خدا شرک است؟ آیا سوگند به غیر خدا شرک است؟

آیا سوگند به غیر خدا شرک است؟

  پاسخ: تفسیر واژه‏هاى توحید و شرک را باید از میان آیات و سنّت جستجو کرد؛ زیرا قرآن مجید و رفتار رسول خدا (ص) ارزنده‏ترین معیارهاى شناخت حق از باطل و توحید از شرک مى‏باشند. بر این اساس سزاوار است

 
پاسخ:
تفسير واژه‏هاى توحيد و شرك را بايد از ميان آيات و سنّت جستجو كرد؛ زيرا قرآن مجيد و رفتار رسول خدا (ص) ارزنده‏ترين معيارهاى شناخت حق از باطل و توحيد از شرك مى‏باشند.
بر اين اساس سزاوار است تا هر انديشه و رفتار را در پيشگاه وجدان بيدار و بدون تعصّب با محك منطق وحى و شيوه زندگانى پيامبر گرامى (ص) ارزيابى نماييم.
اينك دلايل روشن خود را بر جواز سوگند به غير خدا از ديدگاه كتاب و سنّت يادآور مى‏شويم:
۱- قرآن مجيد در لابلاى آيات جاودان خويش، به آفريده‏هاى برومندى چون «جان پيامبر»، «روان انسان»، «قلم» كه مظهر نگارش است، «خورشيد»، «ماه»، «ستاره»، «روز و شب»، «آسمان و زمين»، «زمان» و «كوهساران و دريا» سوگند ياد كرده است كه برخى از آن آيات را از نظر شما مى‏گذارنيم.
الف: «لَعَمْرُكَ إنَّهُمْ لَفِىْ سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُوْنَ».[۱]
- (اى پيامبر) به جانت سوگند آنان در مستى (تمايلات نفسانى) خويش سرگردانند.
ب: «والشَّمسِ وَ ضُحيها. وَالْقَمَرِ إذا تَليها. وَالنَّهارِ إذا جَلّيها.
وَاللَّيْلِ إذا يَغْشيها وَالسَّماءِ وَ ما بَنيها. وَالْأرْضِ وَ ما طَحيها. وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّيها. فَألْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْويها ...».[۲]
- سوگند به خورشيد و تابش آن و قسم به ماه وقتى به دنبال خورشيد برون آيد و سوگند به روز آنگاه كه جهان را پرفروغ سازد و قسم به شب وقتى كه جهان را در پرده سياه خود كشد و قسم به آسمان و آن كه آن را برافراشت و سوگند به زمين و آن كه آن را گسترانيد و سوگند به جان (انسان) و آن كه او را نيكو آفريد و نيك و بد او را به وى الهام نمود.
ج: «وَالنَّجْمِ إذا هَوى‏».[۳]
- سوگند به ستاره آنگاه كه فرود آيد.
د: «ن، وَالْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ».[۴]
- قسم به قلم و آنچه مى‏نگارند.
ه: «وَالْعَصْرِ إنَّ الْإنْسانَ لَفِىْ خُسْرٍ ...».[۵]
- سوگند به زمان، انسان در زيان است ...
و: «وَالْفَجْرِ وَ لَيالٍ عَشْر».[۶]
- قسم به سپيده و شب‏هاى ده‏گانه.
ز: «وَالطُّورِ وَ كِتابٍ مَسْطُورٍ فِىْ رِقٍّ مَنْشُورٍ وَ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ وَالسَّقْفِ الْمَرْفُوعِ وَالبَحْرِ الْمَسْجُوْرِ».[۷]
- سوگند به كوه طور سينا قسم به كتاب نوشته شده (قرآن) در صحيفه منشور سوگند به «بيت معمور» (خانه آباد) قسم به طاق برافراشته سوگند به درياى پرتلاطم.
همچنين سوگند به مظاهر جهان آفرينش در سوره‏هاى «نازعات»، «مرسلات»، «بروج»، «طارق»، «بلد»، «تين» و «ضُحى‏»، به چشم مى‏خورد.
شكى نيست كه اگر سوگند به غير خدا موجب شرك و دوگانه پرستى بود هرگز قرآن كريم كه منشور جاودان توحيد و يكتاپرستى است بدان مبادرت نمى‏ورزيد و اگر هم يك چنين سوگندى از خصايص خدا بود مى‏بايد در آيات قرآن تذكّر داده شود تا اشتباه رخ ندهد.
۲- همه مسلمانان جهان پيامبر گرامى را اسوه خويش مى‏دانند و به روش زندگانى و رفتار آن حضرت به عنوان ميزان سنجش و ملاك تشخيص درست از نادرست مى‏نگرند.
محقّقان مسلمان و نگارندگان صحاح و مسانيد موارد بسيارى از سوگندهاى پيامبر گرامى به غير خدا را روايت نموده‏اند.
احمد بن حنبل- پيشواى گروه حنابله- در كتاب مسند خود از رسول خدا چنين روايت مى‏كند:
«فلعمرى لأن تكلّم بمعروفٍ و تنهى عن منكرٍ خيرٌ من أن‏ تسكت».[۸]
- به جانم سوگند اگر امر به معروف و نهى از منكر كنى بهتر از آن است كه ساكت باشى.
مسلم بن حجّاج در كتاب صحيح خويش كه يكى از صحاح شش‏گانه به شمار مى‏رود چنين آورده:
«جاءَ رَجل إلى النّبىّ صلى الله عليه و آله فقال يا رسول‏اللَّه أىُّ الصَّدقة أعظم اجراً؟ فقال: أما و أبيك لتنبانَّه أن تصدّق و أنت صحيحٌ شحيحٌ تخشى الفقر و تأمل البقاء ...».[۹]
- مردى از پيامبر گرامى پرسيد: پاداش كدام صدقه بزرگتر است؟ فرمود:
به پدرت سوگند از آن آگاه خواهى شد و آن اين كه در حالت سلامت و حرض خود و با بيم فقر و اميد به بقاء صدقه دهى».
آيا كسانى كه بخش عظيمى از مسلمانان جهان را به خاطر جايز دانستن سوگند به غير خدا مشرك مى‏پندارند اين رفتار آشكار آن حضرت را چگونه توجيه مى‏كنند؟
۳- گذشته از كتاب خدا و سنّت پيامبر رفتار ياران نزديك رسول خدا نيز گواه روشنى بر جايز بودن قسم به غير خداوند است:
على بن ابى طالب عليه السلام در بسيارى از فرازهاى سخنان بلند خويش به جان خود سوگند ياد مى‏كند آن‌جا كه مى‏فرمايد:
«ولعمرى ليضعّفنّ لكم التّيه من بعدى أضعافاً».[۱۰]
- به جانم سوگند پس از من سرگردانى شما چند برابر خواهد شد.
و در جاى ديگر مى‏فرمايد:
«وَلعمرى لإنْ لم تنزع عن غيّك و شقاقك لتعرفنّهم عن قليلٍ يطلبونك».[۱۱]
- به جانم قسم اگر از گمراهى و شقاوت خود دست بر ندارى آنان را خواهى شناخت كه تو را مى‏جويند.[۱۲]
روشن است كه در برابر اينهمه روايت و نص هيچ اجتهاد و استحسانى نمى‏تواند عرض اندام نمايد و هيچ دليل ديگرى نمى‏تواند رفتار خدا در قرآن مجيد و شيوه پيامبر گرامى و سيره ياران نزديك آن حضرت- مانند امير مؤمنان- را تخطئه نمايد و آنان را به شرك و دوگانه‏پرستى متّهم سازد.
نتيجه:
از مجموع دلايل ياد شده به روشنى معلوم مى‏گردد كه مشروعيّت سوگند به غير خدا از ديدگاه كتاب خدا و سنّت پيامبر و سيره مؤمنان يك اصل مسلّم است و با توحيد و يكتاپرستى منافاتى ندارد.
بنابراين اگر ظاهر روايتى با آنچه با دلايل قطعى به ثبوت رسيد مخالف باشد بايد بگونه‏اى توجيه و تأويل گردد كه با اين اصل مسلّم قرآن و روايى سازگار باشد.
گاهى به يك روايت مبهم اشاره مى‏شود كه نصّ آن را ذكر نموده و پاسخ آن را بيان مى‏داريم:
«انّ رسول‏اللَّه سمع عمر و هو يقول: و أبى. فقال إنّ اللَّه يَنهاكم أن تحلِفوا بآبائكم و من كان حالفاً فليحلف باللَّه أو يسكت».[۱۳]
- پيامبر گرامى شنيد كه عمر به پدر خود سوگند ياد مى‏كند. پيامبر فرمود:
خداوند شما را از سوگند به پدرانتان نهى كرده است هركس قسم مى‏خورد به خدا سوگند ياد كند و يا ساكت باشد.
گرچه اين حديث در برابر آيات قرآن و روايات روشنى كه سوگند به غير خدا را جايز مى‏شمارند، نمى‏تواند قد برافرازد ليكن به منظور جمع بين آن و آيات و روايات ياد شده بايد گفت: نهى از سوگند عمر به پدر خود توسط پيامبر و همچنين جلوگيرى از قسم خوردن امثال وى به پدران خويش بدان جهت است كه پدران آنان نوعاً بت‏پرست و مشرك بوده‏اند و انسان كافر و بت‏پرست بى‏لياقت‏تر از آن است كه مورد قسم قرار بگيرد و به وى سوگند ياد كنند.
 
 
مراجعه شود به كتاب : شيعه پاسخ مي دهد، ص ۱۳۷.


[۱] - حجر: ۷۲
[۲] - شمس: ۸- ۱
[۳] - نجم: ۱
[۴] - قلم: ۱
[۵] - عصر: ۲- ۱
[۶] - فجر: ۲- ۱
[۷] - طور: ۶- ۱
[۸] - مسند احمد، ج ۵، صفحه ۲۲۴ و ۲۲۵، حديث بشير بن خصاصيّه سدوسى. 
[۹] - صحيح مسلم، جزء سوم، ط مصر، كتاب الزكاة، باب بيان ان افضل الصدقه، صدقة الصحيح الشّحيح، صفحه ۹۳ و ۹۴. 
[۱۰] - نهج‏البلاغه (محمد عبده)، خطبه ۱۶۱. 
[۱۱] - نهج‏البلاغه (محمد عبده)، نامه ۹. 
[۱۲] - براى آگاهى بر موارد ديگر، به خطبه‏هاى ۱۶۸ و ۱۸۲ و ۱۸۷ و نامه‏هاى ۶ و ۵۴، مراجعه فرماييد. 
[۱۳] - سنن الكبرى، ج ۱۰، ص ۲۹ و سنن نسائى، ج ۷، ص ۴ و ۵
 


| شناسه مطلب: 83828







نظرات کاربران