قبر حبیب بن مظاهر اسدی
حبیب بن مَظاهِر اسدی، از قبیله بنی‌اسد، از شهدای والامقام و جلیل‌القدر واقعه عاشورا می‌باشد. در منابع تاریخی کهن، نام پدرش، گاه به‌صورت مُظاهر و گاه به صورت مُظهّر، ذکر شده است. مامقانی با استناد به آنچه در زبان‌ها و زیارتنامه&zwn
حبيب بن مَظاهِر اسدي، از قبيله بنياسد، از شهداي والامقام و جليلالقدر واقعه عاشورا ميباشد. در منابع تاريخي كهن، نام پدرش، گاه بهصورت مُظاهر و گاه به صورت مُظهّر، ذكر شده است. مامقاني با استناد به آنچه در زبانها و زيارتنامهها مشهور است، مُظاهر را صحيح شمرده و گفته است مُظهر همان مُظاهر بوده كه بنا بر رسمالخط متداول آن زمان، بدون الف نوشته شده است.[1] (تصوير شماره 139)
ابنحجر عسقلاني، حبيب بن مظاهر را در شمار كساني بر شمرده است كه
پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) را درك كردهاند.[2] اما شيخ طوسي او را تابعي و از اصحاب امام علي(عليه السلام)، امام حسن و امام حسين: دانسته است.[3] شيخ مفيد نيز حبيب بن مظاهر را كنار عمرو بن حمق، ميثم تمار و رُشيد هجري، از ياران برگزيده اميرمؤمنان(عليه السلام) برشمرده است.[4] كشّي، روايتي را نقل ميكند كه براساس آن، حبيب از اخبار غيبي و سرانجام خويش آگاه بوده است.[5] اما آيتالله خوئي، سند اين روايت را ضعيف دانسته است.[6]
پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) را درك كردهاند.[2] اما شيخ طوسي او را تابعي و از اصحاب امام علي(عليه السلام)، امام حسن و امام حسين: دانسته است.[3] شيخ مفيد نيز حبيب بن مظاهر را كنار عمرو بن حمق، ميثم تمار و رُشيد هجري، از ياران برگزيده اميرمؤمنان(عليه السلام) برشمرده است.[4] كشّي، روايتي را نقل ميكند كه براساس آن، حبيب از اخبار غيبي و سرانجام خويش آگاه بوده است.[5] اما آيتالله خوئي، سند اين روايت را ضعيف دانسته است.[6]
پس از مرگ معاويه، حبيب بن مظاهر و جمعي از بزرگان شيعيان كوفه، همچون سليمان بن صرد خزاعي، مسيب بن نجبه و رفاعة بن شداد بَجَلي، از بيعت با يزيد خودداري كردند و براي امام حسين(عليه السلام) نامه نوشتند و آن حضرت را براي قيام بر ضد امويان، به كوفه دعوت كردند.[7] پس از ورود مسلم بن عقيل به كوفه، حبيب بن مظاهر به همراه ديگر رهبران شيعيان كوفه، چون عابس بن ابيشبيب شاكري و سعيد ابن عبدالله، جلسهاي در منزل سليمان بن صرد خزاعي برگزار كردند و در پاسخ به نامه امام حسين(عليه السلام) كه در برابر حاضران قرائت شد، سخنان شورانگيزي ايراد كردند و حمايت خود را تا آخرين نفس از امام(عليه السلام)، اعلام داشتند.[8]
پس از اينكه عبيدالله بن زياد به كوفه وارد شد و شروع به تهديد مردم كرد و مردم كوفه از ياري مسلم بن عقيل دست كشيدند و از گرد او پراكنده شدند، خاندان حبيب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه، آن دو را پنهان كردند؛ تا اينكه مخفيانه از شهر گريختند و در روز ششم محرم در كربلا به امام حسين(عليه السلام) پيوستند. در كربلا، حبيب بن مظاهر و ديگر ياران امام حسين(عليه السلام)، از پذيرفتن اماننامه دشمن خودداري كردند و استدلالشان اين بود كه اگر حسين(عليه السلام) كشته شود، ما عذري نزد پيامبر نخواهيم داشت.[9]
در كربلا، زماني كه حبيب، كمي ياران امام را ديد، عرض كرد كه در اين منطقه، تيرهاي از بنياسد زندگي ميكنند. اگر اجازه بدهيد با آنان صحبت كنم كه براي ياري شما به كربلا بيايند. امام حسين(عليه السلام) موافقت كرد. حبيب نيمه شب به سوي آنان رفت و آنها با او به احترام برخورد كردند. حبيب گفت:
شما را به شرافت و بزرگي كه در روز آخرت خواهيد داشت، دعوت ميكنم. پسر دختر پيامبر شما، تنها و مظلوم در بيابان كربلا، محاصره شده است. مردم كوفه او را دعوت كردند تا يارياش كنند؛ اما در حاليكه بهسوي آنان آمده است، او را رها كرده و آماده شدهاند تا با او بجنگند و او را به قتل برسانند. به خدا سوگند ياد ميكنم هريك از شما كنار حسين(عليه السلام) كشته شود، در برترين جايگاهها در بهشت، دوست و همنشين محمد(صلي الله عليه و آله) خواهد بود.
عبدالله بن بشر، از ميان جمع برخاست و گفت: «من اين درخواست را ميپذيرم». ديگران نيز اعلام كردند كه آمادهاند از حسين(عليه السلام) حمايت كنند. ميان آنان، يكي از جاسوسان عبيدالله بن زياد بود كه خبر را به عمر سعد رساند. او نيز «ازرق بن حرث صيداوي» را در رأس يك گروه چهارصد نفره، مسلح فرستاد تا جلوي آنان را بگيرد. نزديكي فرات، درگيري پيش آمد و قبيله بنياسد، مجبور به بازگشت شدند. حبيب نيز آنچه را رخ داده بود، به اطلاع امام رساند.[10]
امام حسين(عليه السلام) در روز عاشورا، حبيب بن مظاهر را فرمانده جناح چپ سپاه خود قرار داد.[11] وقتي امام حسين(عليه السلام) براي سپاه عمر سعد موعظه ميكرد، شمر بن ذيالجوشن، سخناني جسارتآميز بر زبان آورد كه حبيب به او پاسخ داد و گفت:
اي شمر! به خدا قسم تو را ميبينم كه خدا را از هفتاد طريق غيرمستقيم، با شك و ترديد، عبادت ميكني و گواهي ميدهم كه تو راست گفتهاي و نميفهمي امام چه ميگويد؛ زيرا بر قلب تو، مُهر خورده و حق را به آن، راهي نيست.[12]
هنگام شهادت مسلم بن عوسجه، امام حسين(عليه السلام) و حبيب بن مظاهر، كنار او حاضر شدند و مسلم از حبيب قول گرفت كه تا سر حد جان، كنار امام بجنگد.[13] كشّي در وصف حالت وي در روز عاشورا آورده است كه او پيش از شهادت با يارانش شوخي ميكرد و با اين كار، تعجب آنان را برميانگيخت.[14]
حبيب بعد از نماز ظهر كه بيشتر اصحاب امام(عليه السلام) به شهادت رسيده بودند، به ميدان جنگ شتافت و در حاليكه اين رجز را ميخواند، شروع به جنگيدن كرد:
انا حبيبٌ وأبي مُظَهَّر
|
فارسُ هيجاء وحرب تُسعَر
|
انتم اعدّ عدّةٍ وأكثر
|
ونحن اوفي منكم وأصبر
|
همانا من حبيب و پدرم، مظهّر است. سواره صحنه پيكار درحاليكه آتش جنگ، شعلهور ميشود.
شما هم سلاحتان بهتر و هم تعدادتان بيشتر است و ما هم از شما، باوفاتر و هم از شما، شكيباتريم.
بين حبيب و سپاه دشمن، مبارزه سختي درگرفت و حبيب جمعي از ايشان را كشت. سرانجام بديل بن صريم عَقَفاني، با حملهاي او را مجروح ساخت و شخص ديگري از بنيتميم، نيزه بر او زد كه به زمين افتاد. خواست برخيزد كه در نهايت، حصين بن تميم، سر از بدن حبيب جدا كرد و او به ديگر شهيدان پيوست. سرانجام قاتل حبيب در كوفه، به دست قاسم، پسر وي به قتل رسيد. با شهادت حبيب، چهره امام درهم شكسته شد. سپس او را ستود و در حقش دعا كرد و فرمود: «خود و ياران حامي خود را به حساب خدا ميگذارم».[15]
نام حبيب بن مظاهر، در دو زيارت رجبيه و ناحيه مقدسه آمده است[16] و قبر وي اندكي با فاصله از محل دفن شهداي كربلا، در سمت غربي رواق جنوبي حرم امام حسين(عليه السلام) قرار دارد و داراي ضريح مستقل است.