مرقد حر بن یزید ریاحى
حُرّ بن یزید بن ناجیه، از تیره بنو ریاح، از قبیله تمیم است.[1] از تاریخ تولد حُرّ، اطلاع دقیقی در دست نیست و درباره زندگی وی و افکار و عقایدش تا پیش از واقعه عاشورا، اطلاعات اندکی وجود دارد.[2] در سال 60ه‍ .ق، زمانی‌که عبیدالله بن زیاد از حرکت ام
حُرّ بن يزيد بن ناجيه، از تيره بنو رياح، از قبيله تميم است.[1] از تاريخ تولد حُرّ، اطلاع دقيقي در دست نيست و درباره زندگي وي و افكار و عقايدش تا پيش از واقعه عاشورا، اطلاعات اندكي وجود دارد.[2] در سال 60ه .ق، زمانيكه عبيدالله بن زياد از حركت امام حسين(عليه السلام) بهسوي عراق آگاهي يافت، حُصين بن نمير، صاحب شرطه كوفه را به قادسيه فرستاد.
حصين نيز حُرّ را با سپاهي به منزله مقدمه لشكر خود، از قادسيه بهسوي امام حسين(عليه السلام) روانه كرد. امام حسين(عليه السلام) در روز 26 ذيالحجه، كنار بلنديهاي «ذوحُسُم» با حُرّ و سپاهيانش روبهرو شد. به گفته منابع، حُرّ نه براي جنگ، بلكه فقط براي دستگيري و بردن امام نزد ابنزياد، اعزام شده بود و ازاينرو با سپاهيانش در حاليكه قبضه شمشيرها را در دست داشتند، رو در روي توقفگاه كاروان امام(عليه السلام)، صفآرايي كرد.[3] (تصوير شماره 156 و 157 و 158)
سپاه حُرّ، متشكل از هزار نفر سوارهنظام بود. امام حسين(عليه السلام) از حُرّ پرسيد كه به كمك آنان آمده يا عليه آنان است؟ حُرّ گفت: «عليه شما». با اين حال، امام به يارانش دستور داد كه سپاهيان حُرّ و اسبانش را سيراب كنند. وقت نماز ظهر، امام از حجاج بن مسروق جعفي خواست كه اذان بگويد. پس از اذان، امام با پوششي روحاني، ميان دو لشكر ايستاد و خطبه خواند و در آن، دليل آمدنش به سمت كوفه را توضيح داد.[4]
سپس به مؤذن فرمود كه اقامه نماز را بگويد. حُرّ ابراز تمايل كرد كه با يارانش به امام اقتدا كنند. امام پذيرفت و با يادآوري مكاتبات و درخواستهاي مكرر كوفيان براي آمدن امام به كوفه و در دست گرفتن زمام امور، تصريح كرد كه اگر كوفيان از درخواست خود پشيمان شدهاند، حضرت باز ميگردد.
حُرّ از وجود چنين مكاتباتي، اظهار بياطلاعي كرد و گفت كه او و همراهانش، در زمره نويسندگان نامهها نبودهاند و از اين نامهها هم خبري ندارد و تنها مأموريت دارد كه امام را به كوفه، نزد عبيدالله بن زياد ببرد. امام فرمود: «مرگ به تو نزديكتر است از اين انديشهاي كه در سر داري». سپس به عقبة بن سمعان فرمود كه خورجين نامهها را بياورد و آنها را به حُرّ نشان داد.
چون امام با ياران خويش، عزم بازگشت نمود، حُرّ جلوگيري كرد و گفت: «من مأموريت ندارم كه با تو بجنگم. بلكه مأموريتم اين است كه از تو جدا نشوم؛ تا تو را به طرف كوفه راهنمايي كنم». آنگاه پيشنهاد نمود كه امام، راهي غير از راه كوفه و مدينه را در پيش گيرد تا وي بتواند از ابن زياد، كسب تكليف كند و گفت: «اميدوارم خداوند، زمينهاي فراهم آورد كه من به درگيري با شما مبتلا نشوم». آنگاه امام حسين(عليه السلام) و يارانش در مسير عُذَيب الهِجانات و قادسيه حركت كردند و حُرّ نيز همراه آنان بود.[5]
پس از اينكه كاروان امام حسين(عليه السلام) به سرزمين نينوا رسيد، مالك بن نَسر كندي، نامه ابنزياد را به حُرّ داد تا براساس آن بر حسين و يارانش، سخت بگيرد و آنان را در زميني بيآب و علف و بيحصار، متوقف كند. همچنين نوشت كه رسول من، مأموريت دارد همراه تو باشد تا ببيند كه چگونه فرمان من، انجام ميشود.[6]
حُرّ كه در تنگنا قرار گرفته بود و پيك ابنزياد به مراقبت و جاسوسي او گماشته شده بود، به ناچار كاروان امام را متوقف كرد و درخواست امام(عليه السلام) و يارانش را براي اردو زدن در روستاي غاضريه يا شُفَيه كه در همان حوالي بود، نپذيرفت. امام(عليه السلام) ناگزير در كربلا، نزديك روستاي عَفر، در نزديكي رود فرات، اردو زد و حُرّ براي ابنزياد نامهاي نوشت كه امام حسين(عليه السلام) و خانواده و يارانش در كربلا، فرود آمدهاند.[7]
با وجود سختگيريهاي حُرّ به امام(عليه السلام)، اما رفتارش با ايشان، محترمانه بود. گفتهاند يكبار با اشاره به حرمت خاص فاطمه3، از پاسخگويي به امام، احتراز كرد.[8] او با رسيدن لشكر چند هزار نفري عمر بن سعد به كربلا و عزم كوفيان براي جنگ با امام حسين(عليه السلام)، شگفتزده شد. براي وي كه از شنيدن سخنان امام(عليه السلام) سخت متأثر و منقلب شده بود، مشاهده عهدشكني و جنگطلبي كوفيان، بيتوجهي آنان به خطابههاي مكرر امام از دوم تا دهم عاشورا و ممانعتشان از دسترسي امام و يارانش به آب، ترديدي باقي نگذاشت كه دسيسهاي ناگوار در حال شكلگيري است. (تصوير شماره 159)
حُرّ هنگاميكه متوجه شد سربازان آهنگ جنگ با آن حضرت را دارند، در تغيير جهتي آشكار، در روز دهم محرم، لشكرش را رها كرد و از سپاه دشمن كناره گرفت.[9] در اين حال، فقط يك نفر از افراد قبيلهاش، به نام قُرّة بن قيس همراهش بود. حُرّ از قره خواست تا اسبش را سيراب كند. قره ميگويد: «به خدا سوگند! خيال ميكردم هدف او اين است كه در جنگ شركت نكند و نميخواهد كه او را به اين حال ببينم. به همين دليل، به طرف شريعه حركت كردم و او را تنها گذاشتم».[10]
به هرحال، حُرّ از لشكر عمر سعد، دور شد و آرام آرام به طرف اردوگاه امام(عليه السلام) حركت كرد. آنگاه اسب خود را دوانيد و به نزديكي امام پيش رفت و در حاليكه هر دو دستش را بر سر نهاده بود، ميگفت: «استغفر الله ربي وأتوب اليه». گفتهاند كه وي با حالتي پريشان با امام مواجه شد و عرض كرد:
فدايت شوم اي پسر پيامبر! من همان كسيام كه تو را از بازگشت به وطنت جلوگيري كردم و راه را بر شما بستم و شما را در بيابانها گرداندم و در اين سرزمين سخت و ناهموار، مجبور به ماندن كردم. گمان نميكردم كه اين قوم با شما اينگونه رفتار كنند و پيشنهاد تو را نپذيرند و كار بدينجا كشيده شود و حرمت شما را نگاه ندارند. به خدا سوگند! اگر ميدانستم كه سرانجام كار چنين است، هرگز مرتكب كاري كه انجام دادم، نميشدم. اينك پشيمان شدهام و به درگاه خدا توبه ميكنم و ميخواهم جانم را فدايت سازم. آيا براي من راهي است و خداوند توبه مرا ميپذيرد؟
امام فرمود: «آري. خداوند توبهپذير است و گناهان تو را ميآمرزد. اينك فرو آي!» حُرّ گفت: «اگر من در راه شما سواره، كارزار نمايم، بهتر است از جنگيدن پياده؛ اگرچه سرانجام كار من، به فرو آمدن از اسب ميانجامد». امام فرمود: «هرگونه ميخواهي، عمل كن. خداوند رحمت خويش را بر تو ارزاني دارد».[11]
نقل شده است زماني كه حُرّ، به سمت اردوي امام در حركت بود، مُهاجر بن اوس كه حر را با وضع غيرعادي ديد، به او گفت: «ميخواهي حمله كني؟» حُرّ پاسخي نداد. اما لرزه بر اندامش افتاده بود. مهاجر گفت: «من از كار تو در شگفتم و درباره تو، به شك افتادهام. به خدا سوگند! تاكنون هرگز تو را در چنين حالتي، نديده بودم. اگر از من، دليرترين مرد كوفه را سراغ ميگرفتند، فقط تو را معرفي مينمودم. اين چه حالتي است كه در تو ميبينم؟» حُرّ گفت: «خودم را ميان بهشت و دوزخ ميبينم. ولي به خدا قسم! من بر بهشت، چيزي را برنميگزينم؛ اگرچه قطعه قطعه شوم و مرا در آتش بسوزانند».[12]
بنابر روايتي، حُرّ از امام(عليه السلام) تقاضا كرد كه چون نخستين كسي بود كه بر امام خروج كرد، امام اجازه دهد كه نخستين مبارز و شهيد باشد.[13] او پس از پيوستن به امام، بلافاصله راهي ميدان نبرد شد و رو به لشكر كوفه ايستاد و آنان را به سبب پيمان شكنيشان، سرزنش كرد. سپس در حاليكه رجز ميخواند، به لشكر عمر سعد حمله برد و تعدادي از آنان را به هلاكت رساند.[14] به گفته طبري، دو نفر از آنان، به نامهاي يزيد بن سفيان و مزاحم بن حُرَيث را كشت.[15] او سرانجام پس از چندين نوبت نبرد، به دست ايوب بن مسرّح، به شهادت رسيد.[16] ياران امام(عليه السلام)، جسد بيرمق او را از منطقه نبرد دور كردند و امام(عليه السلام)، خود بر بالينش نشست و در حاليكه او را نوازش ميكرد، فرمود: «انت الحرّ كما سمّتك امك وأنت الحرّ في الدنيا وأنت الحرّ في الآخرة»؛ «تو آزاد مردي؛ همانگونه كه مادرت تو را حُرّ ناميد. به راستي تو در دنيا و آخرت، آزادمرد و سعادتمندي».[17]
در زيارت رجبيه، دو بار و در زيارت ناحيه مقدسه، يك بار، به وي سلام داده شده است: «السلام على الحرّ بن يزيد الرياحي».[18] گفتني است، به گزارش برخي منابع متأخر، پسران، برادر و غلام حُرّ نيز همزمان با وي، به امام(عليه السلام) پيوستند و در واقعه كربلا، به شهادت رسيدند.[19] اما نميتوان اين گزارشها را پذيرفت؛ زيرا در منابع معتبر و كهن تاريخي، اشارهاي به اين موضوع نشده است.
درباره اعقاب حُرّ، اشاراتي در دست است؛ چنانكه حمدالله مستوفي، خاندان خود را كه سالها مستوفيان قزوين در قرن بودند، از اعقاب حُرّ دانسته[20] و ايشان را جد هجدهم خود، معرفي كرده است.[21]
زيارتگاه حُرّ: مرقد حُرّ، حدود شش كيلومتر از حرم مطهر امام حسين(عليه السلام)، فاصله دارد. مساحت زمين آن، حدود 7500 مترمربع است. برخي گفتهاند كه پس از واقعه عاشورا، گروهي از قبيله حُرّ، جسد وي را در مكاني دورتر از ساير شهدا، به خاك سپردند.[22] در قرن هشتم هجري، مزار حُرّ شناخته شده بوده و حمدالله مستوفي نيز به قبر وي، بيرون از كربلا اشاره كرده است.[23] (تصوير شماره 160)
گفته شده است زماني كه شاه اسماعيل صفوي به كربلا آمد، پس از زيارت امام حسين(عليه السلام)، به زيارت حُرّ رفت و دستور داد تا قبر وي را باز كنند. پس از شكافتن قبر حُرّ، جنازه تازه وي را در قبر ديد كه بر سر او دستمالي، بسته شده بود. دستور داد دستمال را باز كنند تا آن را براي تبرك بردارد. اما خون از زخم پيشاني حُرّ، سرازير شد. زخم را با دستمال ديگري، بستند. ولي نتوانستند جلوي خونريزي آن را بگيرند. به ناچار، دوباره همان دستمال را بر سر حُرّ بستند. ازاينرو شاه اسماعيل، دستور داد تا مرقد وي را بازسازي نمايند و براي آن نيز موقوفات و خادمي، تعيين كرد.[24]
كتيبههاي موجود در مرقد حُرّ در دوره اخير نشان ميدهد كه اين مرقد در سال 1330ه .ق، به اهتمام آقا حسينخان شجاع السلطنه همداني و سيد عبدالحسين كليدار بازسازي شده است.[25] در دوره اخير، در سال 1389ه .ق، تعدادي از تاجران عراقي، رواقها و ايوان جلوي مرقد را بازسازي نمودند و در سال 1390ه .ق، ورودي اصلي مرقد، كاشيكاري شد. پس از سقوط نظام صدام، در سال 1427ه .ق، ديوان وقف شيعي، در يك برنامه حساب نشده، بناي قديمي را بهطور كامل خراب كرد تا ساختمان جديدي براي آرامگاه حُرّ بنا كند. اين ساختمان، در حال حاضر، در دست بازسازي است.[26]
براساس قديميترين تصوير موجود از مرقد حُرّ، ساختمان بقعه، داراي گنبد مضرّس كوچك و كمارتفاعي بوده است. اما براساس تصوير قديمي ديگري، اين گنبد، جاي خود را به گنبد پيازي ـ شلجميِ كاشيكاري شدهاي، داده است.