مبارزه امام علی با بدعت ها
امام علی (ع) پس از رسیدن به خلافت با بدعت‌ها و انحراف‌های جامعه چگونه برخورد کرد؟ پاسخ: مهم‌ترین مشکل فراروی امام پس از رسیدن به خلافت انحرافات دینی و بدعت‌هایی بود که در جامعه به‌وجود آمده
امام علي (ع) پس از رسيدن به خلافت با بدعتها و انحرافهاي جامعه چگونه برخورد كرد؟
پاسخ:
مهمترين مشكل فراروي امام پس از رسيدن به خلافت انحرافات ديني و بدعتهايي بود كه در جامعه بهوجود آمده بود. امام در عهدنامهاش به مالك با اشاره به انتخاب افراد صالح درباره دنياداري دينداران چنين فرموده است:
فَإِنَّ هَذَا الدِّينَ قَدْ كَانَ أَسِيراً فِي أَيْدِي الأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيهِ بِالْهَوَى وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا.[1]
همانا اين دين در دست بدكاران اسير گشته بود كه با نام دين به هواپرستي پرداخته و دنياي خود را به دست ميآوردند.
اكنون به شماري از اين بدعتها اشاره ميشود:
الف) برخي با وجود قرآن و سنت و تنها بر پايه «مصلحتگرايي» به تشريع احكام دست ميزدند. «ابوجعفر نقيب» در اينباره ميگويد:
... بهطور متحد و يكپارچه بسياري از نصوص (كلمات رسول خدا (ص) ) را ترك كردند و اين به دليل مصلحتي بود كه در ترك آنها تشخيص ميدادند؛ نظير سهم «ذويالقربي» و سهم «مؤلفة قلوبهم».[2]
امام علي (ع) در خطبهها به شكل گسترده به مخالفت با اين نظر پرداخته و از تعهد خود به سنت نبوي سخن گفته است. آن حضرت با اشاره به عرضه شدن نظرهاي گوناگون و متعارض ميفرمايد:
... در صورتي كه خدايشان يكي پيامبرشان يكي و كتابشان يكي است. آيا خداي سبحان آنها را به اختلاف امر فرمود كه اطاعت كردند؟ يا آنها را از اختلاف پرهيز داد و معصيت خدا نمودند؟ آيا خداي سبحان دين ناقصي فرستاد و در تكميل آن از آنها استمداد كرده است؟ آيا آنها شركاي خدايند كه هرچه ميخواهند در احكام دين بگويند و خدا رضايت دهد؟ آيا خداي سبحان دين كاملي فرستاد پس پيامبر (ص) در ابلاغ آن كوتاهي ورزيد؟ درحاليكه خداي سبحان ميفرمايد: «ما در قرآن چيزي را فروگذار نكرديم».[3]
امام (ع) در خطبه ديگري از لغزش دستههاي گوناگون ابراز شگفتي ميكند و ميفرمايد:
نه گام بر جاي گام پيامبر (ص) مينهند و نه از رفتار جانشين او پيروي ميكنند... به شبهات عمل ميكنند و در گرداب شهوات غوطهورند. نيكي در نظرشان همان است كه ميپندارند و زشتيها همان است كه آنها منكرند. در حلّ مشكلات به خود پناه ميبرند و در مبهمات تنها به رأي خود تكيه ميكنند. گويا هر كدام امام و رهبر خويش ميباشند كه به دستگيرههاي مطمئن و اسباب محكمي كه خود باور دارند، چنگ ميزنند.[4]
بعضي براي خود اين حق را قائل بودند كه در برخي از كارها به تشريع ويژه بپردازند و سنت را كنار بگذارند..
ب) يكي از نمونههاي روشن برخورد امام با اين بدعتها جلوگيري او از نماز «تراويح» بود. عمر اين نماز را «بدعت خوب» ميخواند. هنگامي كه امام در «كوفه» بود كساني نزد آن حضرت آمدند و از او خواستند كه براي نماز تراويح آنان در ماه رمضان امامي معين كند. حضرت آنان را از اين كار نهي فرمود. اما شبهنگام فرياد «وا رمضاناه» يا «وا ....» بلند شد. «حارث اعور» نزد امام آمد و گفت: «مردم به ضجه افتاده و از سخن شما خشمگين شدهاند». امام فرمود: «رهاشان كن تا هر كاري ميخواهند بكنند و هركس را كه ميخواهند به امامت جماعت برگزينند».[5]
اين نقل نشاندهنده اين است كه امام با چه قومي سر و كار داشته و آنان تا چه اندازه از او پيروي ميكردهاند.
ج) امام در اذان خود نيز جمله «حي علي خير العمل» را ميگنجاند. درحاليكه اين جمله حذف شده بود [6]. «ابنرشد اندلسي» خبر اذان علي (ع) را با جمله «حي علي خير العمل» آورده و برخي از فقهاي اهل سنت آوردن آن را در اذان اجازه دادهاند.[7]
د) يكي از انحرافات مهمي كه انحرافهاي ديگري به دنبال آورد جلوگيري از نقل و كتابت حديث بود. «رشيد رضا» گفته است: «اين كار كه به دليل بياعتنايي به سنت صورت پذيرفت آسيب جبرانناپذيري به فرهنگ اسلامي رساند».[8]
امام در برابر سياست عدم كتابت حديث ايستاد و بر بالاي منبر اعلام فرمود: «كساني كه ميخواهند علم را بنويسند كاغذ و قلمي فراهم آورند!» «حارث اعور» ابزار نوشتن را فراهم كرد و آنچه را حضرت نقل ميكرد او مينوشت.[9] امام حسن (ع) نيز به فرزندانش توصيه ميفرمود كه حديث پيامبر (ص) را بنويسند.[10]
بنابراين امام در دوره كوتاه حكومتش با بدعتهاي گوناگوني در جامعه اسلامي مواجه بود اما به دليل جنگها و مشكلاتي كه فرارويش پديد ميآوردند، در زدودن همه آنها توفيق نيافت.
مراجعه شود: شكست اوهام، ص 297
[1]. نهجالبلاغه، نامه 53.
[2]. شرح نهج البلاغه، ج12، صص82 ـ 90
[3]. نهجالبلاغه، خطبه 18.
[4]. همان، خطبه 88.
[5]. مستطرفات السرائر، ابن ادريس حلي، ص146؛ بحارالانوار، ج96، ص38؛ وسائل الشيعه، ج5، ص193؛ تفسير العياشي، ج1، ص 175، به نقل از همان.
[6].. تشيع در تسنن، ص 220.
[7]. المحلي، ج 3، ص160.
[8]. المنار، رشيد رضا، ج6، ص288.
[9]. تقييد العلم، ص 90؛ ربيع الابرار، زمخشري، ج 3، صص226 و 229؛ تاريخ بغداد، ج 8، ص357.
[10]. ترجمه امام حسن، ابنسعد، ص 156.