چرا وهابیت حضرت ابراهیم(ع) را دروغگو میدانند؟
ابن تیمیه، شاگرد او ابن قیم و محمد بن عبدالوهاب موسس این فرقه، حضرت ابراهیم خلیل، پیامبر اولوالعزم را با نهایت بی شرمی به دروغگویی متهم نموده و می گویند که حضرت ابراهیم (ع) در تمام عمرش سه بار دروغ گفته است. آیا این سخن رهبران وهابیها
ابن تيميه، شاگرد او ابن قيم و محمد بن عبدالوهاب موسس اين فرقه، حضرت ابراهيم خليل، پيامبر اولوالعزم را با نهايت بي شرمي به دروغگويي متهم نموده و مي گويند كه حضرت ابراهيم (ع) در تمام عمرش سه بار دروغ گفته است.
آيا اين سخن رهبران وهابيها افزون بر اينكه از درون ناپاك آنان حكايت دارد با عصمت حضرت ابراهيم(ع) صريحا منافات ندارد؟ آيا سخن سخيف آنان در مورد حضرت ابراهيم(ع)، با تمجيدي كه خداوند از مقام ابراهيم (ع) دارد، چه گونه قابل توجيه است؟ خداوند در باره اين پيامبر بزرگش مي فرمايد:« وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ [1] (به خاطر آوريد) هنگامى كه خداوند، ابراهيم را با وسايل گوناگونى آزمود. و او به خوبى از عهده اين آزمايشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم!» ابراهيم عرض كرد: «از دودمان من (نيز امامانى قرار بده!)» خداوند فرمود: «پيمان من، به ستمكاران نمىرسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو كه پاك و معصوم باشند، شايسته اين مقامند)».
علامه طباطبايي ميگويد مراد ازكلمه «ظالمين» در آيه مورد بحث (كه ابراهيم درخواست كرد امامت را به ذريه من نيز بده، و خداى تعالى در پاسخش فرمود: اين عهد من به ظالمين نمىرسد) مطلق هر كسى است كه ظلمى از او صادر شود، هر چند آن كسى كه يك ظلم و آنهم ظلمى بسيار كوچك مرتكب شده باشد، حال چه اينكه آن ظلم شرك باشد، و چه معصيت، چه اينكه در همه عمرش باشد، و چه اينكه در ابتداء باشد، و بعد توبه كرده و صالح شده باشد، هيچيك از اين افراد نمىتوانند امام باشند، پس امام تنها آن كسى است كه در تمامى عمرش حتى كوچكترين ظلمى را مرتكب نشده باشد[2].
اگر پندار وهابيان در مورد حضرت ابراهيم خليل (ع) درست بود ممكن نبود خداوند مقام امامت را به او مي داد زيرا خدا اعطاء اين مقام را به كسي كه مرتكب كوچكترين گناه شده باشد به گونه تابيد نفي نموده و گناهكاران را در هيچ زماني شايسته آن نمي داند.
افزون بر اينها خداوند در قرآن به صراحت اورا صديق معرفي نموده و چنين مي فرمايد:« وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا»[3] (در اين كتاب، ابراهيم را ياد كن، كه او بسيار راستگو، و پيامبر (خدا) بود! )
ظاهراً كلمه" صديق" مبالغه از صدق باشد، و صديق كسى را گويند كه در صدق مبالغه كند يعنى آنچه را كه انجام مىدهد مىگويد، و آنچه را كه مىگويد انجام مىدهد، و ميان گفتار و كردارش تناقضى نباشد و ابراهيم (ع) چنين بود چون در محيطى كه يك پارچه وثنى و بتپرست بودند دم از توحيد زد، با پدر و معاصرينش در افتاد، و با پادشاه بابل در افتاد، و خدايان دروغين را بشكست، و بر آنچه مىگفت مقاومت و ايستادگى مىنمود، تا آنجا كه در آتش افكنده شد و در آخر هم همانطور كه به پدرش وعده داده بود از همه كنارهگيرى و اعتزال جست، و خداوند به پاداش اين استقامت اسحاق و يعقوب را به او ارزانى داشت و وعدههاى ديگرى هم كه خدا از موهبتهايش به وى داده بود در بارهاش تنفيذ نمود.[4] با اين وصفي كه خداوند براي ابراهيم خليل ثابت مي داند چگونه آنطوري كه وهابيها مي پندارند او العياذ بالله دروغ گفته باشد؟