اهل حق کیانند؟ اهل حق کیانند؟ اهل حق کیانند؟ بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
اهل حق کیانند؟ اهل حق کیانند؟ اهل حق کیانند؟ اهل حق کیانند؟ اهل حق کیانند؟

اهل حق کیانند؟

حضرت علی _ علیه السّلام _ می‎فرماید: یهلک فی اثنان: محبّ غال و مبغض قال:[1] و ما با مطالعه تاریخ این سخن امیرالمؤمنین _ علیه السّلام _ را به عینه می‎بینیم که گذشته از دشمنان آن حضرت عده‎ای نیز بر اثر افراط و غلو در مورد حضرت علی _ علیه السّلام

حضرت علي _ عليه السّلام _ مي‎فرمايد: يهلك في اثنان: محبّ غال و مبغض قال:[1] و ما با مطالعه تاريخ اين سخن اميرالمؤمنين _ عليه السّلام _ را به عينه مي‎بينيم كه گذشته از دشمنان آن حضرت عده‎اي نيز بر اثر افراط و غلو در مورد حضرت علي _ عليه السّلام _ به بيراهه كشيده شده و از نيل به هدايت بازمانده‎اند اين افراد كه در اصطلاح علماي ملل و نحل به غاليان معروف هستند فرقه‎هاي متعددي را تشكيل مي‎دهند كه معروفترين و نامي‎ترين اين فرقه‎ها، فرقه اهل حق مي‎باشد. اهل حق به معني لفظ نام گروهي است كه به ايشان با نوعي تسامح، علي اللهي نيز مي‎گويند اينان حضرت علي _ عليه السّلام _ را تجلي خداوند مي‎دانند[2] و در مورد تجلي خداوند و حلول عقايدي دارند كه در كتابهاي مفصل بدان اشاره شده است با اين همه آنان علي اللهي واقعي نيستند بلكه عقايدشان آميخته‎اي از اعتقادات مانوي و اديان كهن ايماني و مذهب اسماعيلي و تناسخ هندي و ديگر اديان سري است.[3]

بنابر ادعاي بزرگان اهل حق، اساس مذهب اهل حق كوشش براي وصول به حق و خداوند مي‎باشد و در اين راه بايد نخست مرحله شريعت يعني انجام آداب و مراسم ظاهري دين و مرحله طريقت يعني رسوم عرفاني و مرحله معرفت يعني شناخت خداوند و مرحله حقيقت يعني وصول به خداوند را بپيمايند.[4]

اختلاف موجود بين اهل حق‎ها زيادتر از آن است كه بتوان از يك گروه واحد اهل حق سخن گفت برخي از محققان با توجه به اسناد و مدارك منتشره اهل حق‎هاي امروزي را به سه گروه تقسيم كرده‎اند:

1. گروه شيطان پرستان... اينان شيطان را تقديس مي‎كنند و خوك را مقدس مي‎شمارند و از گوشت آن مي‎خورند و با طهارت مخالفند.

2. گروه علي اللهي كه شامل تعداد بسياري از طائفه‎هاي اهل حق مي‎شود اينان تصور مي‎كنند كه حضرت علي _ عليه السّلام _ جسماً و ذاتاً خداست. دين خود را جدا از اسلام مي‎دانند واجبات شرعي را قبول ندارند.

3. گروه اهل حق‎هاي به ظاهر مسلمان كه خود را شيعه امامي مي‎دانند.[5]

با همه اين گروه‎بندي‎ها همه اهل حق در پنج مورد با هم اشتراك دارند كه عبارت است از:

1. سرسپردن. 2. داشتن پير و دليل. 3. نياز دادن به جاي نماز. 4. روزه سه روزه گرفتن. 5. شارب داشتن.[6]

با توجه به اختلافات درون گروهي اهل حق و نكات اشتراك آنها در اين مقال سعي خواهد شد كه ضمن طرح انتقادهاي كلي اين فرقه در دو بخش اعتقادي و عملي تنها به موارد مشترك بين همه گروه‎ها اشاره شود.

الف) انتقادهاي اعتقادي

مذهب اهل حق را بايد التقاطي از عقايد گوناگون مذاهب مختلف دانست كه از هر مذهبي و هر فرقه‎اي نكته‎اي و مطلبي را اخذ كرده و با آميختن همه آنها مذهب جديدي را به وجود آورده است اما متأسفانه در اين جذب و گزينش هميشه بدترين و سخيف‎ترين مطالب را اخذ كرده است كه به عنوان نمونه به چند مورد اشاره مي‎شود.

1. انحراف از توحيد

اهل حق در مورد خداوند دچار تشبيه و تجسيم و... مي‎شوند و عقايد سخيف و بي‎ارزش در اين مورد دارند آنان مي‎گويند. خدا قبل از آفرينش درون درّي بوده و آن درّ در قعر دريا قرار داشت.[7] و فرشتگان نيز از خداوند صادر شده‎اند. نخستين ايشان از زير بغل خداوندگار پيدا شد، دومين آنها از دهان او، سومين آنها از نفسش چهارمين از عروقش، پنجمين از نورش...[8] و...

سخيف بودن اين سخنان بقدري واضح است كه ذكر آنها در كتاب و مقاله دور از نزاكت علمي است با اين همه همين قدر بايد گفته شود كه طبق آموزه‎هاي اسلامي خداوند منزه از جسم، مكان، زمان و... بوده و خالق همه ممكنات است و حضرت علي _ عليه السّلام _ در وصف خداوند مي‎فرمايد: برتر و بالاتر است از گفتار كساني كه او را بر مخلوقاتش تشبيه مي‎كنند يا راه انكارش را مي‎پويند.[9] و در خطبه‎اي ديگر مي‎فرمايد: «... تغيير و گوناگوني در او راه ندارد و گذشت زمان هيچ گونه تبديل و دگرگوني براي او به وجود نياورد. آمد و شد شب‎ها و روزها او را كهنه نسازد و روشنايي و تاريكي تغييرش ندهد او به اجزاء و جوارح و اعضا و به عوارض و ابعاض به هيچ كدام توصيف نگردد. حد و نهايتي براي او نيست و انقطاع و انتهايي ندارد.»[10]

2. انكار معاد و اعتقاد به تناسخ

اهل حق معاد مورد نظر دين اسلام را قبول ندارد و تناسخ مأخوذ از اديان هندي را جايگزين آن قرار داده است و معتقدند «روح هر كسي هزاربار با بدن‎هاي مختلف متولد مي‎شود؛ گاه به صورت انسان و گاه به صورت حيوان، زماني به شكل پرنده و زماني ديگر به شكل درنده و خزنده.[11] و انسان بايد هزار مرتبه متولد شود و هر مرتبه در قالبي زندگي كند تا در هزار و يكمين مرحله بهشتي يا جهنمي شود.[12] و نام اين نقل و انتقال را به جاي تناسخ، تكامل مي‎نهند.

گذشته از ايرادهاي عقلي و منطقي كه در كتابهاي كلامي و فلسفي به آنها اشاره شده سؤال اين است كه اين نقل و انتقال‎ها چرا صورت مي‎گيرد و چرا در همان دفعه اول روح به جهنم يا بهشت نمي‎رود و هزار بار بايد عوض شود و اگر اين مراحل براي تكامل لازم است پس در طول اين هزار بار نقل و انتقال بايد همه به تكامل برسند كه در آن صورت همگي بهشتي خواهند بود و اگر به تكامل نرسند هزار بار نقل و انتقال بي‎خود خواهد بود و در ضمن اولين مرحله اين نقل و انتقال از چه زماني آغاز مي‎شود اگر همه روح‎ها يكجا خلق شده‎اند پس بعد از خلقت آدم _ عليه السّلام _ عده‎اي معطل مانده‎اند تا جسم پيدا كنند و تا اين زمان بسياري از آن روح‎ها هزار مرتبه نقل و انتقال يافته و به بهشت يا جهنم رفته‎اند و برخي تازه مي‎خواهند اين راه هزار مرحله‎اي را آغاز كنند و تا اين زمان كه از خلقت حضرت آدم مي‎گذرد معطل بوده و معلوم نيست در جهنم بوده‎اند يا بهشت.

در ضمن شما كه معتقديد انسان‎هاي خوب را از گل زرد و انسانهاي بد را از گِل سياه آفريده‎اند و سرنوشت همه از اول تعيين شده اين سير تكامل چه فايده‎اي دارد چون آفريده شده از گِل سياه هرگز نخواهد توانست به تكامل برسد.

ب) انتقادهاي عملي

با اين كه اهل حق خود را مسلمان و متدين به دين اسلام مي‎دانند اما نه تنها در اصول دين همانند ساير مسلمانان نيستند در فروع دين هم مانند ساير مسلمانان عمل نمي‎كنند كه به چند مورد از اين موراد اشاره مي‎شود.

1. ترك نماز و روزه

اهل حق، نماز و روزه بر شيوه اسلامي را كاملاً مردود مي‎دانند سلطان سهاك در مسائل عقيدتي اكيداً اعلام داشته كه روزه سه روز و نياز به جاي نماز. اينها پولي را كه به عنوان نياز و سرانه دادن، مي‎دهند كافي از نماز مي‎دانند و مي‎گويند ما نياز مي‎دهيم و آن نياز غالباً يك گوسفند قرباني است كه آن را رئيس ديگ جوش كند و به اهل حق بخوراند و مي‎گويند اگر نياز نباشد نماز بي‎سود است اگر نيازدهي پس نماز بيهوده است.[13]

و بدين ترتيب با آيات قرآن كه روزه را يك ماه[14] و نماز را واجب مي‎داند مخالفت مي‎كنند و با اين همه ادعاي مسلماني هم مي‎كنند.

2. تغيير قبله

اهل حق كعبه را قبله نمي‎دانند و «پي‎ديور» كه محلي در غرب شهرستان پاوه يعني جايگاه سلطان سهاك را قبله خود مي‎پندارند. و مردگان را رو به اين منطقه خاك مي‎كنند و قربانيها را هم رو به اين منطقه قرباني مي‎كنند. و البته در مقام شعر نيز قلب را قبله هر شخصي معرفي مي‎كنند.

3. منع از كوتاه كردن شارب (سبيل)

اهل حق شارب (سبيل) زدن را كاملاً ممنوع مي‎شمارند. و اهل حق واقعي را كسي مي‎دانند كه شارب او دست نخورده باقي مانده باشد. از يكي از بزرگان آنها نقل شده است كه صاحبكار فرمود: در دوره مرتضي علي (دوره‎اي كه خدا در جسد حضرت علي حلول كرده بود) قرار چنين بوده هر كسي كه ما را خواست سبيل نگيرد، از نان و آب روزه نباشد، اهل حق قليان نكشد آن وقت قرار چنين بود، چه بر طريقت چه بر حقيقت ما اقرار داديم در پيش محمد مصطفي هر كساني از اين سه چيز بيرون باشد ما از او جدا باشيم نشانه ياري (احل حق بود) همين است.[15]

در نهايت بايد گفت مذهب اهل حق مجموعه‎اي از افسانه‎ها، خرافات و مطالب اخذ شده از اديان هندي، ايراني و... است كه نه اصول مشخص و روشني دارد و نه از فروع منسجمي برخوردار است نه مي‎توان آن را فرقه‎اي از اسلام شمرد و نه مي‎توان آن را دين يا مذهب مستقلي به شمار آورد. جز آن كه بگوييم اينان همان كساني هستند كه با افراط و غلوّ در مورد حضرت علي _ عليه السّلام _ خود را از خاندان وحي و امامت جدا كرده و به هلاكت افتاده‎اند.

 

شبهه اهل  حق

اهل حق مي گويند كه شما شيعيان حضرت علي ـ عليه السّلام ـ را فقط اسماً دوست داريد و اِلّا مانند اهل حق، مقام وي را بزرگ مي‌داشتيد.

 

پاسخ :

مقدمه‌اي به عنوان مدخل بحث ذلاكر مي نماييم:

در تصور عده‌اي، طرف‌داري از ولايت به اين معنا است كه وقتي اسم امير المؤمنين علي ـ عليه السّلام ـ مي‌‌‌آيد حتماً كلمه «عليه السّلام» بگويند يا محبت آن حضرت را در دل داشته باشند. البته محبت داشتن و نام آن بزرگوار را به عظمت بردن و ... لازم است و نه تنها مسلمانان بلكه هر انسان منصف و بيداري كه با شخصيت آن حضرت آشنايي داشته باشد با او محبت ورزيده و نام او را با عظمت ياد مي‌كند. اما در اعتقاد شيعه راستين فقط اين مسئله در ولايت و شناخت آن كافي نيست بلكه دوست داشتن و قبول ولايت علوي بعد از اعتقاد به ولايت آن حضرت در ابعاد علمي، ديني و سياسي مبني بر اين است كه در نهاد انسان وابستگي فكري و عملي هر چه بيشتر با امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ و كارهاي او باشد. پس شناخت ولي يعني از لحاظ فكري، عملي، روحي، راه و رسم و ... خود را به امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ متصل كردن و به دنبال روش او حركت نمودن و اگر كسي مهر علي را داشته باشد ولي در عمل مخالف سيره آن حضرت عمل كند بايد گفت اين شخص مقام و عظمت امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ را درك نكرده است. بر همين مبنا است كه امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرمود:

آن كسي كه داراي عمل است دوست ما و آن كسي كه داراي عمل نيست دشمن ما مي‌باشد.[16]

بنابراين تنها علي ـ عليه السّلام ـ را دوست داشتن و عمل نكردن كافي نيست همچنانكه اگر كسي او را بد بشناسد يعني مقام او را به صورت مبالغه‌آميزي بالا برده و با اين كار در عمل مخالف سيره آن حضرت عمل نمايد باز او را نشناخته، هر چند به آن حضرت مقامات عالي‌تري را نسبت دهد و لذا بايد اول ديد مقام و منزلت آن حضرت نزد شيعيان و اهل حق چيست و بعد قضاوت كرد كه چه كساني پيروان و دوستان ظاهري امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ هستند.

امير المؤمنين علي ـ عليه السّلام ـ در نگاه شيعيان:

در اعتقاد شيعيان اماميه، همان طوري كه پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ بنده خدا و رسول او بود و هر روز در نماز شهادت مي‌دهند بر بندگي او و بعد مي‌گويند: فرستاده خداوند يگانه است، امير المؤمنين علي ـ عليه السّلام ـ نيز بنده خدا و جانشين رسول گرامي اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي‌باشد. آن حضرت پيشواي مؤمنان، جانشين پيامبر، سرور و اول اوصياي الهي در روي زمين است كه از اول عمر خود تا آخر به فداكاري و دفاع از توحيد پرداخته و به عدالت حكم نموده و به نيكي و احسان دستور مي‌داد.[17]

امير المؤمنين علي ـ عليه السّلام ـ اولين كسي است كه به يگانگي خداي متعال و رسالت حضرت محمّد ـ صلّي الله عليه و آله ـ ايمان آورد چنانچه در تفسير آيه 11 سوره واقعه كه سبقت گيرندگان را مقربان درگاه الهي مي‌داند آمده است مراد حضرت علي ـ عليه السّلام ـ مي‌باشد.[18]

سخنان گهربار آن حضرت در نهج البلاغه و ديگر كتابهاي روايي پر است در دفاع از توحيد و اينكه خدا جسم نيست و نمي‌توان خدا را در حد يك انسان يا چيزهاي ديگر عادي تصور نموده و براي او دست و ... قائل شد. و شيعيان نيز هيچ وقت آن حضرت را از مقام امامت بالا نمي‌برند. و پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ افضل و اشرف مخلوقات الهي است و پس از او امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ و ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ جانشينان آن حضرت و از بقيه انسان‌ها برتر و با فضيلت‌ترند. و بندگان مطيع خداوند يگانه هستند. بر اساس همين است كه در قرآن كريم آيات فراواني وارد شده و آن حضرت را جانشين پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ معرفي مي‌نمايد ولي شيعيان هيچ وقت از اين آيات، مقام خدايي يا برتري بر پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ... را استفاده نمي‌كنند بلكه همه اين آيات دليل بر امامت آن حضرت مي‌باشد، از جمله اين آيات، آيه ولايت است كه مي‌فرمايد: سرپرست و ولي شما، تنها خدا است و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده‌اند، همان‌ها كه نماز را برپا مي‌دارند و در حال ركوع زكات مي‌دهند.[19]

طبق روايات و نظر مفسران شيعه و سني اين آيه درباره جانشيني امير المؤمنين علي ـ عليه السّلام ـ بعد از رسول خدا مي‌باشد.[20]

در غدير خم نيز آنگاه كه حضرت محمّد ـ صلّي الله عليه و آله ـ مردم را گرد آورد و پيام الهي را رساند كه خداوند فرموده‌ بود: اين پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، به مردم برسان وگرنه، رسالت او را انجام نداده‌اي. خداوند تو را از مردم، نگاه مي‌دارد. و خداوند، جمعيت كافران را هدايت نمي‌كند. در اين موقع پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ دست علي ـ عليه السّلام ـ را بالا برد و فرمود: هر كه من مولاي اويم، علي مولاي او است.[21]

با اين آيه و آيات فراوان ديگري كه به اتفاق شيعيان، دربارة جانشيني امير المؤمنين نازل شده و آن حضرت مسئوليت اجراي دستورات قرآن كريم، بعد از پيامبر اسلام بود كه اين كتاب آسماني بر پايه توحيد الهي استوار است. و امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ نه تنها غير از عبوديت و اعتراف به يگانگي خداوند متعال هيچ ادعايي ننمود و بلكه همواره مردم را بر حذر مي‌داشت كه مقام او را از آنچه هست بالا نبرند كه مي‌فرمود: ما را از عبوديت و بندگي خدا بالا نبريد و سپس هر مقامي كه مي‌خواهيد به ما بدهيد و مانند مسيحيت زياده روي نكنيد كه من از اين افراد بيزارم.[22]

در جاي ديگر مي‌فرمايد: دربارة ما زياده‌روي نكنيد، بلكه ما را بندگان الهي بدانيد (كه خداي متعال را اطاعت مي‌كنند) و در فضيلت ما با حفظ بنده بودنمان، هر چه خواستيد بگوئيد. كسي كه ما را دوست دارد از ما پيروي كرده و كارهاي ما را انجام دهد و با تقوي باشد.[23] پس شناخت مقام آن حضرت و دوست داشتنش به اين است كه از او پيروي شود نه اينكه بدون توجه به تعاليم والاي اسلامي، مقام آن حضرت به حدّي بالا برده شود كه به شرك منتهي گردد.

امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ و اهل حق:

در نظر و اعتقاد اهل حق، امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ نه به عنوان امام و جانشين رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ بلكه مظهر الهي و افضل از همه حتي رسول گرامي اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ است و خداوند در جسم او وارد گشته و آن حضرت خداي عالم گرديده است. براي آشنايي بيشتر در اين مورد فقط به چند نمونه از گفتارهاي خودشان اشاره مي‌كنيم:

1. خداوند جسم شده و در امير المؤمنين ظاهر گشته، پس علي خدا است.[24]

2. چون مسلمانان صدر اسلام، هيچ مسلك غير اسلامي را تحمل نمي‌كردند، اينها (اهل حق) خود را در زير شخصيت علي بن ابيطالب كشيدند وگرنه مرام و مسلك اهل حق با مسلمانان كاملاً متفاوت است.[25]

بايد توجه داشت كه اين باور را كسي در مجله اهل حق نوشته كه امروزه رئيس انجمن جامعه يا رسانيان (اهل حق) خارج از كشور است و اين اعتقاد يعني اينكه آنها حتي خود امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ را براي دور ماندن از اعتراض مسلمانان، قبول دارند، وگرنه چگونه ممكن است كسي خود را پيرو امام داند ولي بگويد مرام ما غير از اسلام است.

3. جيحون آبادي يكي از بزرگان همين فرقه مي‌گويد: امير المؤمنان خدا است.[26]

4. جيحون آبادي در نوشته‌هاي خود عليه جمهوري اسلامي ايران مي‌نويسد: چون اهل حق به عنوان مذهب رسمي پذيرفته نمي‌شود ما ناچاريم براي امرار معاش خود را مسلمان دانسته و در پرسشنامه‌ها، مكتب را اسلام معرفي كنيم و اين يعني توسعه اسلام خشن و وحشتناك دوران اوليه با شمشيرهاي محمّد ـ صلّي الله عليه و آله ـ و علي ـ عليه السّلام ـ بر سر افرادي كه اسلام را قبول ندارند.[27]

با توجه به مطالبي كه تنها بخشي از مجموعه‌ها و باورهاي اهل حق است بايد گفت كه مقام امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ را شيعيان به حق شناخته‌اند و خود را مقيد به پيروي از دستورات الهي و قرآني مي‌دانند كه آن حضرت به عنوان جانشين پيامبر و مفسر دين مقدس اسلام است اما اهل حق نه تنها مقام امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ را نشناخته‌اند و بزرگ نمي‌شمارند، بلكه با اعتقاد به الوهيت آن حضرت، هم خود را از مسير الهي منحرف مي‌كنند و هم اهانتي نابخشودني در حق حضرت علي ـ عليه السّلام ـ دارند و بدتر از ادعاي خدائي براي آن حضرت، باور داشتن به دين مستقل از اسلام را دارند و در داخل ايران به صورت ظاهري خودشان را مسلمان معرفي مي‌كنند.

 

------------------------------------------------------------

[1] . مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج 25، ص 270.

[2] . مرداني، محمد، سيري كوتاه در مرام اهل حق، ص 39 و 47 تا 55 و انتشارات مؤسسه دفاع از حريم اسلام 1377 چاپ اول.

[3] . مشكور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامي، ص 78، انتشارات آستان قدس رضوي، چاپ سوم، 1375.

[4] . همان، ص 79.

[5] . مقدمه داود الهامي بر كتاب سيري كوتاه در مرام اهل حق تأليف محمد مرداني، ص 10 و 11. انتشارات مؤسسة دفاع از حريم اسلام چاپ اول، 1371.

[6] . سيري كوتاه در مرام اهل حق، ص 56.

[7] . مالاميري كجوري، احمد، اهل حق، ص 192، نشر مرتضي، چاپ اول، 1376.

[8] . فرهنگ فرق اسلامي، ص 80.

[9] . نهج‎البلاغه، خطبة 49.

[10] . همان، خطبه 1860.

[11] . اهل حق، ص 15.

[12] . سيري كوتاه در مرام اهل حق، ص 64.

[13] . ر. ك: سيري كوتاه در مرام اهل حق، ص 38.

[14] . سورة بقره،‌آية 181.

[15] . اهل حق، ص 127.

[16] . حسيني خامنه‌اي، علي، شش گفتار ولايت، ص 63، تهران، شركت چاپ و نشر بين الملل، اول، 1383، هـ . ش.

[17] . شيخ مفيد، محمد بن نعمان، الارشاد، ج1، ص 2، ترجمه: رسولي محلاتي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، پنجم، 1380.

[18] . حسيني چالوسي، احمد، جذبه ولايت، ص 147، تهران، مؤسسة مطبوعاتي معراجي.

[19] . مائده، 55.

[20] . طبرسي، فضل، مجمع البيان، ج 3 ـ 2، ص 322، قم، ناصر خسرو، ششم، 1421 هـ .ق.

[21] . مائده، 67، شيخ مفيد، محمد بن نعمان، الارشاد، ج1، ص 7، ترجمة: رسولي محلاتي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، پنجم، 1380 هـ . ش.

[22] . علامه مجلسي، بحار الانوار، ج 4، ص 304، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1404 هـ . ق.

طبرسي، احمد، احتجاج، ج2، ص 437، مشهد، نشر مرتضي، 1403 هـ . ق.

[23] . حراني، حسن؛ تحف العقول، ص 104، قم، جامعه مدرسين، 1404 هـ . ق.

[24] . اينترنت، سايت اهل حق، Ahle hagh ، مجله طايفه اهل حق، سال 3، شماره 16، فروردين 1384 هـ ش.

[25] . همان، شمارة 11، آبان 1383، فريادهاي اهل حق، نوشته گلمراد مرادي.

[26] . نعمت الله جيحون آبادي، شاهنامه حقيقت، ص 182، تهران، جيحون، 1373 هـ ش.

[27] . اينترنت، سايت اهل حق، جمهوري اسلام و حقوق اقليت. WWW . ahle hagh.com

 

 


| شناسه مطلب: 85280







نظرات کاربران