زیارتگاهها و مقابر اصحاب ائمه و علمای شیعه
پس از وفات امام حسن عسکری(علیه السلام) در سال 260ه‍ .ق، دوره غیبت صغرای امام زمان[ آغاز شد و تا سال 329ه‍ .ق، ادامه یافت. در دوره غیبت صغری، مهم‌ترین وسیله ارتباط حضرت مهدی[ با شیعیان، چهار نماینده خاص و مورد اعتماد ایشان بودند
پس از وفات امام حسن عسكري(عليه السلام) در سال 260ه .ق، دوره غيبت صغراي امام زمان[ آغاز شد و تا سال 329ه .ق، ادامه يافت. در دوره غيبت صغري، مهمترين وسيله ارتباط حضرت مهدي[ با شيعيان، چهار نماينده خاص و مورد اعتماد ايشان بودند كه نزد شيعه، به نواب يا سفراي اربعه آن حضرت، شهرت يافتهاند. از جمله وظايف آنان، رساندن نامهها، سؤالات و خواستههاي شيعيان، به محضر مقدس امام و ابلاغ پاسخهاي متقابل ايشان به آنها و نيز گرفتن اموال و رساندن به امام بود.[1]
اسامي چهار نايب خاص امام زمان[، به ترتيب عبارتاند از: عثمان بن سعيد عَمروي سَمّان، محمد بن عثمان بن سعيد عَمروي، حسين بن روح نوبختي و علي ابن محمد سَمُري. قبور اين چهار تن، در ناحيه شرقي بغداد واقع است كه در ادامه،
معرفي ميگردد.
معرفي ميگردد.
127. مرقد عثمان بن سعيد عَمروي سَمّان
مرقد نائب اول امام زمان[، در بازار ميدان (سوق الميدان) در قبلهگاه مسجد درب شهر بغداد واقع شده و از ديرباز مورد توجه شيعيان است. ايشان، نخستين نايب خاص امام زمان[ و از قبيله بنياسد بود. اما با انتساب به جدش عَمرو، به عَمروي شناخته ميشد. همچنين به علت اينكه براي مخفي كردن رابطه خود با امام[، به خريد و فروش روغن اشتغال داشت، به «سَمّان» شهرت يافت. او نخست از محضر امام جواد(عليه السلام) بهره برد و سپس در زمره اصحاب امام هادي(عليه السلام) درآمد. از احمد بن اسحاق اشعري قمي، وكيل دو امام هادي و عسكري(عليهما السلام) روايت شده است كه امام هادي(عليه السلام) ضمن توصيف عثمان بن سعيد به امين و مورد اعتماد بودن، فرمود: «هرچه عثمان به شما گفت، از طرف من گفته و هرچه براي شما انجام داد، از طرف من انجام داده است». پس از ايشان، امام عسكري(عليه السلام) نيز همين سخن را تكرار كرد. (تصوير شماره 217 و 218)
همچنين نقل است كه شيعيان، اموال خود را نزد عثمان بن سعيد ميآوردند و او، اين اموال را بهصورت پنهاني، در قالب جراب السمن و زقاقه[2]، به محضر امام حسن عسكري(عليه السلام) ميبرد. براساس نقل ديگري، زماني كه جمعي از شيعيان يمن به خدمت امام عسكري(عليه السلام) آمدند، آن حضرت به عثمان بن سعيد، مأموريت داد تا اموالي را كه براي حضرت آورده بودند، تحويل بگيرد. سپس او را وكيل خود و فرزندش، محمد را وكيل حضرت مهدي(عليه السلام) تعيين و معرفي كرد. همچنين او پس از وفات امام يازدهم(عليه السلام)، تغسيل و تكفين ايشان را برعهده گرفت و جسد پاك حضرت(عليه السلام) را در قبر نهاد.[3] دوران نيابت عثمان بن سعيد، بيش از پنج سال، طول نكشيد و او در سال 264 يا 265ه .ق، درگذشت و درخانهاش دفن شد.[4]
شيخ طوسي به نقل از ابونصر هبة الله بن محمد مينويسد: «قبر عثمان بن سعيد، سمت غربي بغداد، در خيابان ميدان، سمت قبله مسجد كوچه «جبله»، قرار دارد» و سپس خود ميافزايد:
قبر او را در محل ياد شده ديدم كه جلوي آن، ديواري ايجاد شده بود و محراب مسجد، در آنجا بود و كنار آن نيز دري متصل به اتاق قبر، وجود داشت. سپس رئيس ابومنصور محمد بن فرج، آن ديوار را خراب كرد و قبر را آشكار نمود و روي آن، صندوقي قرار داد و اهالي و همسايههاي اين محل به زيارتش ميرفتند و او را مردي شايسته ميدانستند.[5]
حرزالدين مينويسد:
در سال 1387ه .ق به مرقد اين نائب خاص رفتم، در بالاي درِ مرقد نوشته بود: «اين مسجد نائب امام زمان عثمان بن سعيد عمري عسكري، تاريخ 1348ه .ق»[6]
بر روي قبرش، گنبد كوچكي بود.[7]
بر روي قبرش، گنبد كوچكي بود.[7]
مقبره عثمان بن سعيد، اتاق چهارگوش كوچكي به مساحت قريب به 20 متر است كه در ساليان اخير علاوه بر آيينهكاري ديوار و سقف، ضريح چوبي مستطيل شكلي به ابعاد تقريبي 20/1*60/2 متر بر روي مرقد نصب نمودهاند. برخي از مقبره، گنبد كلاهخودي كوتاهي به ارتفاع قريب به چهار متر قرار دارد كه در ساقه آن چندين پنجره جهت نورگيري طراحي شده است. نماي خارجي گنبد با كاشي نرهاي فيروزهاي پوشش يافته و تزيينات داخلي آن، آيينهكاري است.
128. مرقد محمد بن عثمان بن سعيد عَمروي (شيخ خَلاني)
مرقد باشكوه نائب دوم امام زمان[، در خيابان باب الكوفه شهر بغداد و در منطقه رصافه واقع شده و بسيار مورد توجه اهالي است. او دومين نايب خاص امام زمان[ و فرزند عثمان بن سعيد بود كه از سوي امام حسن عسكري(عليه السلام) و پدرش، به نيابت حضرت مهدي[ تعيين شد. از امام حسن عسكري(عليه السلام) روايت شده است كه خطاب به وكيل خود، احمد بن اسحاق اشعري قمي فرمود:
عثمان بن سعيد و فرزندش، امين و مورد اعتمادند و هرچه آن دو بگويند از طرف من گفتهاند و هرچه انجام دهند، از طرف من انجام دادهاند. پس سخن اين دو را بشنويد و از آنها، اطاعت كنيد.
پس از وفات عثمان بن سعيد، امام زمان[ توقيعي را براي فرزندش (محمد بن عثمان) نوشت كه در آن، وفات پدرش را به وي تسليت گفته بود. شيعيان در دوران نيابت وي، نامههاي خود را به وي ميدادند تا به امام زمان[ برساند و پاسخ آن حضرت در قالب توقيعات از طريق وي، به شيعيان ميرسيد. در يكي از اين توقيعات آمده است: «محمد بن عثمان عَمروي ـ خداوند از او و از پدرش خشنود باد ـ مورد وثوق من است و نوشته او، نوشته من است». همچنين بسياري از كرامات امام زمان[، به دست وي، براي شيعيان ظاهر گشته است. محمد بن عثمان، كتابهايي در روايات و مسائل فقهي كه از امام يازدهم و دوازدهم(عليهما السلام) و پدرش عثمان بن سعيد شنيده، نوشته است كه يكي از آنها، كتاب الاشربه بوده كه پس از درگذشت او، به ابوالقاسم حسين بن روح نوبختي (نايب سوم امام زمان[) و پس از وي، به ابوالحسن سَمُري (نايب چهارم) رسيده است.[8]
سرانجام محمد بن عثمان پس از اينكه حدود پنجاه سال، نيابت حضرت مهدي[ را برعهده داشت، در سال 304 يا 305ه .ق، در بغداد درگذشت. قبر وي، كنار قبر مادرش در خيابان بابالكوفه، در محلي كه خانه او قرار داشته، واقع بوده است.[9]
اين مرقد اكنون در محله خلاني واقع شده و آرامگاه محمد بن عثمان بارها مورد ترميم و بازسازي واقع شده است. در سال 1349ه .ق مرقدو مسجد آن بازسازي شد. در سال 1394ه .ق به همت سيد محمد حيدري، كتابخانه بزرگي در كنار مقبره و مسجد جامع خلاني تأسيس شد.[10]
در طول سه دهه قبل، ملحقات زيادي به مجموعه آستان محمد بن عثمان انجام شد كه شامل صحن وسيع و ديواركشي آن, گلدسته و آئينهكاري داخل حرم است. تمام ديوارهاي خارج بقعه، كاشيكاري شده و گنبد بنا نيز به شكل ؟؟؟ به قطر 10 و ارتفاع بيش از 12 متر است كه سراسر آن با كاشيهاي نرهاي فيروزهاي پوشش يافته است.
بر اثر انفجار خودروي بمبگذاري شده دركنار مسجد خلاني كه در ميداني به همين نام در محله قديمي سنكِ بغداد واقع است و به قصد آسيبرساني به مقبره نائب دوم بوده، چهل تن كشته و دهها زخمي برجا نهاد و بخشي از مسجد ويران شده است. (تصوير شماره 219-220)
129. مرقد حسين بن روح نوبختي
آرامگاه نائب سوم امام زمان[، در محله نوبختيه در بازار عطاران شورجه بغداد واقع شده و هماكنون زيارتگاه شيعيان مشتاق است. (تصوير شماره 221)
حسين بن روح، سومين نايب خاص امام زمان[ و از علماي خاندان نوبختي است كه از خاندانهاي مهم علمي شيعه در سده سوم و چهارم هجري، به شمار ميآيد. به دستور امام زمان[، نايب دوم حضرت، محمد بن عثمان، حسين بن روح را به جانشيني خود، تعيين و معرفي نمود.
نقل است كه حسين بن روح، سالها وكيل محمد بن عثمان و يار مخصوص و محرم اسرار وي بود. محمد بن عثمان، كارهاي خود را به چند تن از ياران خود واگذار ميكرد كه يكي از آنها، حسين بن روح بود. در سالهاي آخر عمر خود، به منظور فراهم ساختن زمينه براي معرفي حسين بن روح، شيعيان را براي تحويل اموال سهم امام، به وي هدايت ميكرد.
سرانجام در روزهاي آخر زندگاني خود، به گروهي از شيعيان اعلام كرد كه از سوي امام مأمور است تا حسين بن روح را به عنوان جانشين خود، به مردم معرفي كند و از اين پس لازم است كه آنها، به حسين بن روح مراجعه كنند. سپس در حضور جمعي از بزرگان شيعه، از جمله ابوعلي محمد بن هَمّام اسكافي، ابوعبدالله محمد كاتب، ابوعبدالله باقطاني، ابوسهل اسماعيل بن علي نوبختي و ابوعبدالله حسن بن علي الوجناء نصيبي، حسين بن روح را به عنوان جانشين خود معرفي كرد و به آنها گفت:
ابوالقاسم حسين بن روح نوبختي، قائممقام من، سفير ميان شما و حضرت صاحبالامر[، وكيل، ثقه و امين است. پس در كارهاي خود، به او رجوع نماييد و در مشكلات خود، به او تكيه كنيد كه من به اين وصيت، مأمورم و اكنون آن را ابلاغ كردم.[11]
در زمان نيابت حسين بن روح، نامهها و سؤالهاي شيعيان از طريق وي، به امام عصر[ ميرسيد و امام[ نيز در قالب توقيعات، به اين سؤالها پاسخ ميداد كه شيخ طوسي در كتاب خود، تعدادي از آنها را نقل كرده است.[12]
حسين بن روح، به تصديق مخالف و موافق، از داناترين مردم روزگار خود بود و نزد اهلسنت و خليفه عباسي، از عزت و احترام برخوردار بود. او در طول مدت نيابت، به تقيه عمل ميكرد و گاهي به مذهب اهلسنت اظهار عقيده مينمود تا پوششي براي انجام وظايفش باشد.[13]
او در سال 326ه .ق، از دنيا رفت و جسد او را در محله نوبختيه، نزديك قنطرة الشوك، كنار نهر عيسي در سمت غربي بغداد، به خاك سپردند.[14] عبدالحميد عباده، به مزار وي با عنوان ابوالروح اشاره كرده و درباره آن نوشته است:[15] «وفي هذا السوق [العطارين] ايضاً دار فيها مرقد من يدعي حسين ابوالروح، واقع في حجرة معقودة بالحجارة والجص وأرضيته مفروشة بالرخام الابيض، يقولون أنه نائب الامام والله اعلم».
قبر حسين بن روح هماكنون در مسجدي بزرگ با گنبدي زيبا به نام خودش، مسجد حسين بن روح مزار شيعيان در بغداد است. بازار شورجه در ناحيه (الرصافه) بغداد است كه از ناحيه شمال به خيابان جمهوري و در ناحيه جنوب به خيابان الرشيد ميرسد. اينك اين مسجد و مرقد در اول بازار جديدالتأسيس سوقالعربي واقع شده است و داراي ضريح است.
130. مرقد علي بن محمد سَمُري
او نايب چهارم امام زمان[ است كه پس از وفات حسين بن روح، با اشاره وي و از جانب امام[، منصب نيابت آن حضرت را برعهده گرفت. مدت نيابت او، تنها سه سال طول كشيد و با وفات وي، دوران غيبت كُبرا آغاز شد.
هماكنون مزار شريف علي سمري دروسط بازار فرش فروشان (سوق الحصران) بغداد واقع شده و بسيار مورد توجه شيعيان است.
شيخ طوسي نقل كرده است كه با فرا رسيدن زمان وفات سمري، شيعيان از او خواستند كه وصيت كند و نايب و وكيل بعد از خود را معرفي كند. اما او اظهار داشت كه به او دستوري نرسيده است كه بعد از خودش كسي را براي نيابت حضرت[ معرفي كند. شيخ صدوق نيز نقل كرده است كه چند روز پيش از وفات سمري، توقيعي از طرف حضرت حجت[ به وي رسيد و در آن خطاب به وي آمده بود: «بهره تو از زندگي، بيش از شش روز نيست. پس كار خويش را جمع كن و كسي را به جانشيني خويش، وصيت مكن كه پس از درگذشت تو، غيبت تامّه فرارسد تا آنگاه كه اذن الهي صادر شود...».[16]
سَمُري در سال 329ه .ق، از دنيا رفت و به نقل شيخ طوسي، قبر او در بغداد در خيابان خَلَنجي، نزديك ساحل رود ابيعتاب، قرار داشته است.[17] (تصوير شماره 222)
131. مزار قنبرعلي
اين زيارتگاه در بازار يا محله قنبرعلي، در منطقه رصافه (در بخش شرقي بغداد)، قرار دارد. درباره اين زيارتگاه و شخصيت مدفون در آن، اختلافنظر وجود دارد. براساس باور متعارف و قول مشهور، اين زيارتگاه، قبر غلام امام علي هادي(عليه السلام)، به نام قنبر است؛[18] در حاليكه در منابع تراجم و رجال، براي آن حضرت، غلامي بدين نام ياد نشده است. اما نامگذاري زيارتگاه، به وضوح نشاندهنده انتساب آن به قنبر، غلام امام علي(عليه السلام) است. ازاينرو در اينجا زندگينامه مختصري از وي، ارائه ميكنيم: (تصوير شماره 223 و 224)
قنبر، كنيهاش ابوهمدان بود و با توجه به قرائني، ميتوان حدس زد كه اصالتاً ايراني بود. او امام علي(عليه السلام) را از دوران خلافت عمر همراهي كرد.[19] او از پرورشيافتگان و شاگردان امام(عليه السلام) بود[20] كه از نوجواني در خدمت امام(عليه السلام) زندگي ميكرد و محبت شديدي به ايشان داشت. اين محبت، باعث شده بود كه وي، حتي آن حضرت را در تاريكي شب، تعقيب كند و شبانهروز مراقب ايشان باشد.[21] ماجراي پيراهن خريدن امام(عليه السلام) براي قنبر و خودشان، در منابع قديمي آمده است كه امام، پيراهن ارزانتر را براي خود و پيراهن گرانتر را براي وي، خريداري كرد.[22]
قنبر، روايات زيادي را از امام علي(عليه السلام) نقل كرده است كه نشاندهنده اهتمام امام(عليه السلام) به تربيت معنوي تعدادي از ياران خاصش، از جمله قنبر، بوده است. روايت تمثل ابليس براي امام و قنبر و عدهاي ديگر از ياران خاصش[23] و روايت بيان وضعيت ارواح مؤمنان در برزخ، از جمله اين روايات است.[24]
از برخي گزارشهاي موجود از دوران اميرمؤمنان(عليه السلام)، ميتوان دريافت كه قنبر ميان شيعيان همان زمان، جايگاه برجستهاي داشت و مورد احترام آنان بود. اين احترام و جايگاه قنبر كه بردهاي آزاد شده بود، باعث تحريك اشراف عرب، ضد او ميشد؛ بهطوريكه وقتي به اشعث بن قيس، اجازه ورود به مجلس امام(عليه السلام) را نداد، اشعث با وي درگير شد و خون بينياش را جاري ساخت و امام(عليه السلام) پس از آگاهي از ماجرا، از قنبر، دفاع نمود و به اشعث اعتراض كرد.[25]
در گزارش ديگري، احترام ويژه يكي از دوستان امام(عليه السلام) به قنبر، باعث شد تا يكي از اين افراد، آنچنان تحريك شود كه به رفتار او اعتراض كند و وقتي آن شيعه، قنبر را كسي دانست كه فرشتگان الهي، بالهاي خود را به زير قدمهاي او ميگسترند، آن شخص قنبر را به باد كتك و اهانت گرفت و امام(عليه السلام) نيز كه واكنش شديد را صلاح نميديد، از اينگونه رفتار تحريكآميز، اظهار نارضايتي فرمود.[26]
قنبر در پاسخ به فردي كه از او، درباره مولايش سؤال نمود، وصف جامعي در معرفي اميرمؤمنان(عليه السلام) بيان كرد.[27] او به فرمان امام(عليه السلام)، در دفاع از عثمان بن عفان، در زمان حصار خانهاش، حاضر بود و در اين ماجرا، سرش شكست.[28] همچنين قنبر در نبرد صفين، دلاوري بسياري از خود نشان داد و غلام معاويه را كشت[29] و از فرماندهان و پرچمداران سپاه امام(عليه السلام) بود.[30]
در دوران خلافت امام(عليه السلام) دستيار آن حضرت بود و در بسياري از قضاوتهاي امام، حضور داشت. او پردهداري امام را نيز برعهده داشت.[31] محبت و قابليت قنبر باعث شد تا امام(عليه السلام)، ضمن شعري، از همگامي قنبر در كارهاي خود، به نيكي ياد فرمايد.[32] با توجه به روايتهاي موجود، ميتوان گفت قنبر در خدمت امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) نيز بوده است[33]؛ بهطوري كه او را حاجب امام حسن(عليه السلام) دانستهاند.[34]
بنابه گزارش علي بن زيد بيهقي، قنبر به نيشابور رفت و در آنجا ازدواج كرد و نسل بسياري از وي باقي ماند كه به قنبري يا آلقنبر معروف بودند.[35] با توجه به جايگاه ويژه قنبر نزد امام(عليه السلام)، بسياري افراد، نام فرزندانشان را قنبر گذاشتند.
قنبر تا زمان حكومت حجاج بن يوسف ثقفي (75-95ه .ق) زنده ماند.[36] حجاج پس از جستوجو از ياران امام علي(عليه السلام)، به قنبر دست يافت و هنگامي كه از او خواست تا از دين علي(عليه السلام) بيزاري جويد، قنبر نپذيرفت و به حجاج گفت كه آيا ميتواني براي من، ديني بالاتر از دين علي(عليه السلام) بيابي؟ حجاج از قنبر پرسيد كه چه خدمتي براي امام(عليه السلام) انجام ميداده است؟! قنبر گفت كه براي آن حضرت، آب وضو فراهم ميكرد. همچنين بيان كرد كه وقتي امام، وضويش به پايان ميرسيد، اين آيه را تلاوت ميكرد:
(فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ، فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَالْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعالَمِينَ).[37] وقتي حجاج از او پرسيد كه چگونه ميخواهد كشته شود؟ قنبر به نقل از امام، كشته شدن خود را با سر بريدن دانست. وقتي حجاج او را سر بريد، يكي ديگر از اخبارهاي غيبي امام، محقق شد.[38]
(فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ، فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَالْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعالَمِينَ).[37] وقتي حجاج از او پرسيد كه چگونه ميخواهد كشته شود؟ قنبر به نقل از امام، كشته شدن خود را با سر بريدن دانست. وقتي حجاج او را سر بريد، يكي ديگر از اخبارهاي غيبي امام، محقق شد.[38]
جايگاه قنبر تا سالها بعد، در ذهن شيعيان و محبان علي(عليه السلام)، باقي ماند؛ چنانكه ميگويند ابويوسف يعقوب بن اسحاق دورقي، معروف به ابنسكّيت، دانشمند بزرگ قرن سوم و معلم فرزندان متوكل عباسي، زماني كه با سؤال متوكل مواجه شد كه آيا او و پسرش را بيشتر دوست دارد يا علي و فرزندانش را؟ ابن سكّيت پاسخ داد كه يك تار مو از قنبر غلام علي را بالاتر از خليفه و فرزندانش ميداند و با اين كلام، خشم متوكل را برانگيخت؛ بهگونهاي كه فرمان داد تا غلامانش، او را آنچنان زدند تا جان باخت و به شهادت رسيد.[39]
گفتني است، علي بن ابيبكر هروي، به وجود قبري منسوب به قنبر در شهر حمص، اشاره كرده است[40] كه البته امروزه، به احتمال زياد، اثري از آن باقي نمانده است. اما به هر حال، انتساب آن به قنبر، پذيرفتني نيست؛ زيرا حجاج بن يوسف، او را در عراق به شهادت رساند و حتي برخي، مدفن او را شهر واسط، تعيين كردهاند.[41]
مرحوم مصطفي جواد، انتساب زيارگاه قنبر علي در بغداد را به وي، رد كرده است؛ زيرا قنبر، سالها پيش از ساخته شدن شهر بغداد، به شهادت رسيده است[42] و از نظر تاريخي، امكان دفن وي در اين نقطه وجود ندارد.
به عقيده شيخ محمد صالح سهروردي، قنبرعلي، صورت تحريف يافته نام ابوطالب نصر، ملقب به قنبر، فرزند عليِ ناقد (از رجال نيمه دوم سده ششم) است؛ بدين ترتيب كه نام اين شخصيت، يعني قنبر بن علي، به مرور زمان، به عبارت قنبرعلي تحريف شده است.[43] او حاجب مستضيء بأمرالله عباسي بود كه به ابنناقد نيز شناخته ميشد.
مردم در كودكي، نام قنبر را بر وي گذاشته بودند و او را به اين اسم، صدا ميزدند. خليفه عباسي در سال 571ه .ق، او را به عنوان حاجب خود، تعيين كرد. اما به علت اينكه مردم او را مسخره ميكردند، ناچار او را عزل نمود و شخصي به نام ابنمعوّج را بهجاي وي، تعيين كرد.[44] پس از درگذشت، او را در قبرستان «باب ابرز» بغداد، به خاك سپردند و برايش مقبرهاي ساختند.[45]
برخلاف نظر محمد صالح سهروردي، عبدالحميد عباده معتقد است صاحب اين قبر، علي بن احمد دريني بوده كه او هم در قبرستان باب ابرز، دفن شده است. اما عماد عبدالسلام رؤوف، با بيان اينكه ميان محله قنبرعلي امروزي و محل قبرستان باب ابرز، مسافت درخور توجهي وجود داشته است، انتساب اين زيارتگاه را به هر يك از اين دو شخصيت، رد كرده است.[46]
گويا نخستين كسي كه به نام قنبرعلي در بغداد اشاره كرده، غياث بغدادي در كتاب خود به نام تاريخ غياثي است. اما وي بهطور واضح، از هويت اين بنا (مقبره، مسجد يا تكيه)، سخن نگفته است. اما محمد صالح سهروردي، آن را منطبق بر مسجد غصن كه آن را غصن، مادر مستكفي بالله خليفه عباسي (حكومت: 333-334ه .ق) بنا كرد، دانسته است.[47]
132. مقبره شيخ كليني و شيخ كراجكي
در محله شورجه در خيابان جمهوري بغداد، نزديك مدرسه مستنصريه و مشرف به رود فرات، مسجد بزرگي به نام آصفيه وجود دارد كه در آن، دو قبر، منسوب به دو تن از عالمان و محدثان بزرگ شيعه در قرون اوليه اسلامي، يعني شيخ كليني و شيخ كراجكي ميباشد. با اين حال، درباره انتساب اين قبرها به اين دو عالم، ترديدهايي وجود دارد و اقوال ديگري نيز در اينباره بيان شده است. پيش از بررسي اين موضوع، به معرفي اجمالي اين دو عالم بزرگ ميپردازيم: (تصوير شماره 225)
شيخ كليني: محمد بن يعقوب بن اسحاق كليني رازي (متوفاي 328 يا 329ه .ق)، از محدثان بزرگ شيعه، از آغاز تاكنون، به شمار ميآيد. او اصالتاً ايراني و از روستاي كلين، در جنوب شهر ري است و به همين علت، به لقب رازي نيز شناخته ميشود. او از ديرباز تاكنون، مورد اعتماد همه علماي شيعه، بوده است و ازاينرو در محافل علمي و حوزوي شيعه، به لقب ثقة الاسلام، شناخته ميشود.
شيخ كليني در زمان امام حسن عسكري(عليه السلام) متولد شد و معاصر دوره غيبت صغري و چهار نايب خاص امام زمان[ بود. او برخلاف نواب اربعه كه به دليل نيابت خاص، تقيه را رعايت ميكردند، بهطور علني، به ترويج مذهب شيعه و گردآوري و تدوين اخبار و روايات اهلبيت: ميپرداخت. او بسياري از رواياتي را كه در طي سفرهاي خود در زمان حياتش، از راويان مختلف شنيده بود، در كتاب معروف خود «كافي»، گردآوري كرد. به گفته نجاشي، كليني در مدت بيست سال، آن كتاب را گردآوري كرده است.[48]
اين كتاب، شامل سه بخش اصول، فروع و روضه و مشتمل بر 16199 روايت است كه از رسول خدا9 و ساير ائمه:، روايت شده است. كافي از كتب اربعه حديثي شيعه است. سه كتاب ديگر، عبارتاند از: «من لا يحضره الفقيه» شيخ صدوق، «استبصار» و «تهذيب الاحكام» شيخ طوسي كه البته كتاب كافي از سه كتاب ديگر، قديميتر و مهمتر است.
ميگويند كتاب كافي به نظر مبارك حضرت صاحبالزمان[ رسيده و حضرت در توقيعي، درباره آن فرموده است: «الكافي كافٍ لشيعتنا»؛ «كتاب كافي، براي شيعيان ما بس است». اما علامه مجلسي اول، در صحت اين قول، ترديد كرده و صاحب رياضالعلماء نيز اين روايت را ضعيف دانسته است.[49]
شيخ كليني، آثار ديگري نيز داشته است كه از آن جمله، ميتوان به آثار زير اشاره كرد: كتاب الرد علي القرامطة، كتاب رسائل الائمه:، كتاب تعبير الرؤيا، كتاب الرجال و كتاب ما قيل في الائمة: من الشعر.[50]
به گفته علماي رجال شيعه، كليني در سال 328ه .ق، در بغداد از دنيا رفت و پيكر وي در قبرستان باب كوفه (بخش غربي اين شهر)، به خاك سپرده شد.[51] نجاشي از احمد بن عبدون نقل كرده كه او گفته است: «من محل قبر او را ميدانستم. اما اكنون، از بين رفته است».[52]
شيخ كراجكي: ابوالفتح محمد بن علي بن عثمان، معروف به كَراجكي، فقيه، متكلم، محدث، اديب و منجم مشهور شيعه، در نيمه اول قرن پنجم هجري است. او در بغداد، از مجلس درس علمايي، چون شيخ مفيد و حسين بن عبيدالله واسطي، بهرهمند گرديد. در سال 412ه .ق، به سفر حج رفت و در بازگشت، در محضر بزرگان علماي شيعه در بغداد، مانند سلار بن عبدالعزيز ديلمي (متوفاي 463ه .ق)، سيد مرتضي (متوفاي 436ه .ق)، شيخ طوسي (متوفاي 460ه .ق) و ابوالحسن بن شاذان قمي، تحصيلات خود را ادامه داد.[53]
منتجبالدين رازي در فهرست خود، از كراجكي با عنوان فقيه اصحاب، ياد كرده و نوشته است كه او در محضر سيد مرتضي و شيخ طوسي، قرائت كرده است.[54] به گفته مورخ شيعه، ابن ابيطي، كراجكي از محضر ابوالصلاح حلبي، بهره برده و با شاعر شيعه، عينزربي ديدار نموده و در تاريخ دوم ربيعالآخر سال 449ه .ق، از دنيا رفته است.[55] صفدي نيز تاريخ و محل وفات وي را ربيعالآخر سال 449ه .ق، در شهر صور (در ساحل لبنان)، تعيين كرده است.[56]
كراجكي بيشتر عمر خود را به مسافرت گذراند و از آثار وي برميآيد كه او در شهرهايي، همچون قاهره، حلب، دمشق، رمله و طرابلس حضور يافته و در آنجا به سماع و نقل حديث، پرداخته است. كراجكي در بسياري از شاخههاي علوم روزگار خود تأليفاتي داشته و فهرستي از اين تأليفات در رسالهاي خطي، گردآوري شده است. او تعدادي از تأليفات خود را براي چند تن از امرا و دولتمردان شيعه در شام و مصر، از جمله امير ناصرالدوله حسن بن حسين بن حمدان (امارت دمشق: 433-440ه .ق)، از نسل حمدانيان حلب و موصل، نوشته است. البته امروزه بيشتر آثار وي از بين رفته و تنها برخي از اين آثار، از جمله كنزالفوائد، باقي مانده است.[57]
عناوين تعدادي از تأليفات و رسائل كراجكي عبارتاند از: كنز الفوائد (مشهورترين اثر وي و تاكنون چند بار منتشر شده است)، دامِغَة النّصاري (در رد ابوالهيثم نصراني)، رسالة الاَخَوَين (در رد اشاعره و ايرادات آنها بر شيعه)، الغاية في الاصول، عُدّة المصير في حج يوم الغدير (در اثبات امامت اميرمؤمنان(عليه السلام)، مختصر تنزيه الانبياء (تأليف سيد مرتضي)، معارضة الاضداد باتفاق الاعداد (در امامت)، الاستبصار في النص علي الائمة الاطهار (حاوي اخباري است كه شيعيان و اهلسنت در امامت روايت كردهاند)، التعجب في الامامة من اغلاط العامة، المجالس في مقدمات علم الكلام، الكفاية في مقدمات اصول الكلام، التنبيه علي اغلاط ابي الحسن البصري (در امامت)، مسألة العدل في المحاكمة الي العقل، حجة العالِم في هيئة العالَم (در نجوم و هيئت)، نظم الدُرر في مبني الكواكب والصور، ايضاح السبيل الي علم اوقات الليل (در نجوم)، كتاب في الحساب الهندي، مختصر البيان عن ادلة شهر رمضان، معدن الجواهر ورياضة الناظر (در ادبيات و حِكَم)، رياض الحِكَم (در معارضه با ابن مُقَفّع)، موعظة العقل للنفس، الجليس (در ادب)، الانيس (در ادب)، الزهد في آداب الملوك، الرسالة الصوفية، نصيحة الشيعه، هداية المسترشد، الايضاح عن احكام النكاح، مختصر طبقات الوُرّاث، الاصول في مذهب آل الرسول:، انتفاع المؤمنين بما في اَيدي السلاطين، غاية الانصاف في مسائل الخِلاف، مختصر دعائم الاسلام (تأليف ابوحنيفه شيعي مغربي)، معرفة الفارض علي استخراج سِهام الفرائض (در ارث)، البستان (در فقه)، روضة العابدين و نزهة الزاهدين (در فقه)، الكَرّ والفرّ (در امامت)، الانتقام ممن غَدَر باميرمؤمنان(عليه السلام)، المراشد المنتخب من غرر الفرائد (در تفسير)، المنهاج في معرفة مناسك الحاج، في الرد علي المنجمين، في الرد علي الغلاة، في الخلأ والملأ، الصلوة و الناصرية (درباره اعمال واجب و مستحب).[58]
نظريات درباره قبر شيخ كليني: اهلسنت بغداد، قبري را كه امروزه شيعيان به شيخ كليني، نسبت ميدهند، از ديرباز، قبر حارث محاسبي، از صوفيان بزرگ قرن چهارم هجري ميدانند. شيخ مصطفي صديقي دمشقي، در سفرنامه خود (از سال 1139ه .ق)، گفته است كه او در تكيه مولويه، قبر حارث محاسبي را زيارت كرده است.[59] صاحب جامعالانوار نيز از وجود قبر حارث محاسبي در زاويه مولويه در جانب شرقي بغداد، سخن گفته[60] و «ياسين عمري» نيز مرقد حارث محاسبي را در تكيه مولويه بغداد، تعيين كرده است.[61]
از ميان نويسندگان شيعه، ابوعلي محمد بن اسماعيل كربلايي (متولد سال 1159ه .ق)، در كتاب رجال خود نوشته است:
قبر شيخ كليني در بغداد شرقي، مشهور است و عام و خاص آن را در تكيه مولويه، زيارت ميكنند و بيرون قبر، سمت چپ كسي كه از پل عبور ميكند، پنجرهاي وجود دارد. صاحب كتاب «روضة العارفين» از شخص مورد اعتمادي، نقل كرد كه يكي از حاكمان بغداد، تصميم گرفت بر قبر وي، ساختماني بسازد. به او گفتند اينجا قبر يكي از شيعيان است. پس او دستور تخريب قبر را داد. پس قبر را حفر كردند و ديدند كه مدفون با كفن خود، تغيير نكرده است و كنار وي، شخص كوچكتري نيز با كفن خود دفن شده است. ازاينرو دستور داد بر قبر وي، گنبدي بنا كردند.[62]
صاحب مراقد المعارف نيز به نقل از سيد هاشم بحراني در روضة الواعظين، شبيه اين داستان را چنين نقل كرده است كه در گذشته، يكي از حاكمان، اقدام به تخريب قبر كليني و نبش قبر وي كرد. اما به علت كرامتهايي كه از وي صادر شد، آن را دوباره بازسازي كرد.[63]
محمود شكري آلوسي، احتمال داده است كه اين مقبره، در واقع مدفن يكي از خلفاي عباسي است. او چنين استدلال كرده است كه بناي اصلي و تاريخي اين مقبره، بنايي محكم ميباشد و بعيد است چنين آرامگاهي را بر قبر شخصيتهايي، چون حارث محاسبي يا شيخ كليني، ساخته باشند و با توجه به اينكه محل مسجد آصفيه، در اصل، يكي از بناهاي جانبي و وابسته به مدرسه مستنصريه بغداد بوده، ميتواند اين مقبره، مدفن مستنصر بالله عباسي باشد.[64]
اما اين نظريه نيز نميتواند درست باشد؛ زيرا به گفته مورخان، مستنصر عباسي در سال 640ه .ق، درگذشت و در يكي از كاخهاي خلفاي عباسي در دارالخلافه بغداد، به خاك سپرده شد. سپس جنازهاش را به مقبرهاي كه براي خود در قبرستان خلفاي عباسي در منطقه رصافه ساخته بود، منتقل كردند[65] و همانگونه كه محمد سعيد راوي و عماد عبدالسلام رؤوف اشاره كردهاند، محله رصافه، متصل به محله اعظميه، در نقطه ديگري از بغداد، قرار داشته است. پس اين قبر، ارتباطي با مستنصر عباسي ندارد.[66]
مصطفي جواد و عماد عبدالسلام رؤوف نيز احتمال دادهاند كه اين مقبره، در اصل مدفن يكي از شخصيتهاي نيمه دوم قرن هفتم هجري، به نام عزالدين ابومحمدحسن بن قاسم بن هبة الله نيلي (متوفاي 71ه .ق) است[67] كه از علماي بزرگ مدرسه مستنصريه بود و نزد غازان خان مغول، از منزلت و جايگاه خاصي برخوردار بود و پس از درگذشت، در دارالقرآن مستنصريه، به خاك سپرده شد.[68]
تاريخچه و توصيف مسجد: مسجدي كه امروزه، قبر شيخ كليني و كراجكي در آن، قرار دارد، در اصل يك دارالقرآن وابسته به مدرسه مستنصريه بغداد بود كه گفته ميشود در سال 1017ه .ق، محمد چلبي، آن را به يك تكيه يا خانقاه طريقت مولويه (منسوب به مولوي، شاعر بزرگ ايران)، تبديل كرد و در آن زمان، به نام «مولاخانه» (در واقع: «مولويخانه») ناميده شد. سپس در دوره داوود پاشا والي عثماني (ولايت: 1232-1241ه .ق)، بازسازي و به مسجد تبديل شد و از آن پس، با انتساب به داوود پاشا كه ملقب به آصفالزمان بود، به مسجد آصفيه ناميده شد.[69]
مساحت مسجد، حدود ششصد متر است و داراي سه ورودي است كه دو ورودي، متصل به شبستان مسجد و ورودي سوم، متصل به مقبره است. اتاق مقبره، مربع شكل و طول هر ضلع آن، هفت متر است. قبر منسوب به شيخ كليني، ميان اتاق قرار دارد و روي آن، يك صندوق چوبي مشبك، نصب شده است.[70] قبر منسوب به شيخ كراجكي نيز در همين اتاق قرار دارد. همچنين مسجد داراي يك گلدسته و دو گنبد آبي ـ سبز رنگ است كه يكي از اين دو گنبد، بر اتاق مقبره قرار دارد.
[41]. جامع الانوار في مناقب الاخيار، ص590؛ العقد اللامع بآثار بغداد والمساجد والجوامع، ص216؛ مراقد المعارف،
ج2، ص202.
ج2، ص202.
[43]. ر.ك: خيرالزاد في تاريخ مساجد وجوامع بغداد، ص303. يونس السامرائي نيز در كتاب خود اين نظريه را پذيرفته و تكرار كرده است. ر.ك: مراقد بغداد، ص46.
[57]. براي آگاهي بيشتر درباره شيخ كراجكي، ر.ك: الكراجكي: عصره، سيرته، عالمة الفكري ومُصنّفاته، الشيخ جعفر المهاجر.