حله
موقعیت جغرافیایی استان بابِل، در مرکز عراق قرار دارد و از غرب با استان‌های انبار و کربلا، از جنوب با استان‌های نجف و قادسیه، از غرب با استان‌های واسط و دیالی و از شمال با استان بغداد، همجوار است. مرکز این استان، شهر حله است و از دیگر شهر
موقعيت جغرافيايي
استان بابِل، در مركز عراق قرار دارد و از غرب با استانهاي انبار و كربلا، از جنوب با استانهاي نجف و قادسيه، از غرب با استانهاي واسط و ديالي و از شمال با استان بغداد، همجوار است. مركز اين استان، شهر حله است و از ديگر شهرهاي مهم آن، ميتوان از شهر «مسيبب نام برد.
گفتار اول: زيارتگاههاي شهر حله
تاريخچه شهر حله
شهر حله در فاصله حدود يكصد كيلومتري جنوب بغداد و شصت كيلومتري شمال نجف، واقع است. حله، شهري است كه در صدر اسلام وجود نداشت. بلكه در سال 495ه .ق، به دستور امير سيفالدوله صَدَقَة بن منصور بن دُبَيس مَزيدي اسدي (متوفاي 501ه .ق)، از امراي خاندان شيعه مذهب بنيمَزيد، تأسيس شد. حله از همان زمان تأسيس، به يكي از پايگاههاي مهم تشيع در عراق و بلكه در جهان اسلام تبديل شد و در فاصله قرون ششم تا هشتم هجري، يكي از مراكز علمي عمده شيعه، در آن شكل گرفت.
در اين دوره، تعداد قابل توجهي از عالمان، فقيهان، متكلمان و شاعران مشهور شيعه، از اين شهر برخاستند كه از آن جمله، ميتوان به شخصيتهاي تأثيرگذاري، نظير ابنادريس حلّي (متوفاي 598ه .ق)، محقق حلي (متوفاي 676ه .ق)، صاحب دو كتاب شرائع الاسلام و المختصر النافع، علامه حلي (متوفاي 726ه .ق)، فقيه و متكلم بزرگ معاصر ايلخانان، ابن نما حلّي (متوفاي 645ه .ق)، صاحب مثيرالاحزان، ابنفهد حلّي (متوفاي 841ه .ق)، صاحب عدةالداعي، صفيالدين حلّي (متوفاي 750ه .ق)، شاعر مشهور عرب و نيز خاندان علمي آل طاووس، اشاره كرد.
تا به امروز، قبور بسياري از اين شخصيتها، در اين شهر باقي مانده و زيارتگاه شيعيان است.
مقامهاي ائمه(عليهم السلام) در شهر حله
200. مسجد رد الشمس يا مشهد الشمس
در شمال شهر حله، در سمت راستِ ابتداي جاده منتهي به بابِل، زيارتگاه مشهوري به نام «مشهد الشمس» يا «مشهد رد الشمس» وجود دارد كه محل وقوع معجزه بازگشتن خورشيد پس از غروب براي امام علي(عليه السلام)، به شمار ميآيد. البته در منابع روايي شيعه، دو معجزه رد شمس براي امام علي(عليه السلام)، گزارش شده است:
معجزه اول رد شمس در زمان حيات حضرت رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) در مدينه منوره اتفاق افتاد. خلاصه مضمون روايات نقل شده، چنين است كه روزي رسول خدا(صلي الله عليه و آله) پس از بجا آوردن نماز ظهر و عصر، حضرت علي(عليه السلام) را نزد خويش فراخواند. سپس در حاليكه سر بر دامان امام(عليه السلام) نهاده بود، وحي بر ايشان نازل شد و در همان حال، پيامبر(صلي الله عليه و آله) به خواب رفت. اين در حالي بود كه امام(عليه السلام)، هنوز نماز عصرش را نخوانده بود. اين حالت، به قدري طول كشيد كه خورشيد، غروب كرد و نماز عصر امام علي(عليه السلام) قضا شد. وقتي پيامبر(صلي الله عليه و آله) بيدار شد و از قضا شدن نماز امام(عليه السلام) باخبر شد، دعا كرد كه خورشيد برگردد تا امام(عليه السلام) نماز عصر خود را ادا كند.[1] (تصوير شماره 1)
از جمله محدثان و علماي شيعه كه اين داستان را نقل كردهاند، ميتوان از شيخ كليني[2]، شيخ صدوق (متوفاي 381ه .ق)[3]، حميري[4]، عياشي[5]، محمد بن حسن قمي[6]، حسين بن حمدان خصيبي[7]، شيخ مفيد[8]، قطب راوندي[9] و ابن حمزه طوسي،[10] نام برد.
معجزه رد شمس دوم، در سرزمين بابِل رخ داده است. اما در روايات آن در منابع مختلف، در سبب و زمان وقوع حادثه و ديگر جزئيات آن اختلافهايي، وجود دارد. شرح وقايع اين معجزه، چنانكه در بسياري از منابع شيعه نقل شده، بهطور خلاصه، چنين است كه امام علي(عليه السلام) با لشكريان خود، در وقت نماز عصر، به سرزمين بابِل رسيد و فرمود: «اينجا سرزميني است كه در آن، عذاب نازل شده است و جايز نيست كه هيچ پيامبر يا وصي پيامبري در آن، نماز بخواند. هركس ميخواهد در اينجا نماز بخواند» بخواند. آنگاه مردم پراكنده شدند و به نماز ايستادند. جويرية بن مُسهر (از اصحاب اميرمؤمنان(عليه السلام تصميم گرفت به امام(عليه السلام) اقتدا كند و نمازش را با او بخواند. سپس به راه خود ادامه دادند؛ تا اينكه خورشيد غروب كرد و آنها از اين سرزمين خارج شدند. آنگاه حضرت، زير لب دعايي كرد و خورشيد، دوباره در آسمان بالا آمد. پس امام(عليه السلام) نماز عصر خود را خواند. سپس خورشيد، دوباره غروب كرد.[11] (تصوير شماره 2)
درباره تاريخ اوليه احداث زيارتگاه مشهد الشمس حله، آگاهي دقيقي در دست نيست. احتمالاً ابن شهرآشوب (متوفاي 588ه .ق)، نخستين كسي است كه به زيارتگاه فعلي مشهد الشمس حله و ارتباط آن با معجزه دوم رد شمس، اشاره كرده است. او محل زيارتگاه را «صاعديه»، از توابع بابِل، ذكر كرده است.[12] علي بن ابيبكر هروي نيز ضمن اشاره به اين زيارتگاه، چند قول مختلف درباره آن بيان كرده است؛ از جمله آنكه[13] گفته شده است خورشيد در آن، براي حزقيل پيامبر(عليه السلام) و به قولي براي يوشع بن نون(عليه السلام) و به قول ديگري براي عليبنابيطالب(عليه السلام) بازگشته است.
علامه حلي (متوفاي 726ه .ق)، داستاني نقل كرده است كه بر مبناي آن، يكي از امراي حله با مشاهده كرامتي از اين مشهد، ساختمان آن را بازسازي كرد. مفاد داستان چنين است كه يكي از امراي حله، روزي از شهر خارج شد و پرندهاي را بر گنبد مشهد الشمس ديد. عقابي را فرستاد تا آن را شكار كند. پرنده فرار كرد و در خانه ابننماي فقيه،[14] فرو آمد. عقاب، پرنده را تعقيب كرد تا به آن رسيد. ولي پاها و بالهاي عقاب، سست شد و از كار افتاد. يكي از اطرافيان امير، به آنجا رفت و عقاب را در آن حال ديد. سپس آن را نزد امير برد و آنچه را ديده بود، براي او
بازگو كرد. او اين حادثه را از بلند مرتبگي جايگاه آن مشهد دانست. از اينرو به بازسازي آن پرداخت.[15] (تصوير شماره 3)
بازگو كرد. او اين حادثه را از بلند مرتبگي جايگاه آن مشهد دانست. از اينرو به بازسازي آن پرداخت.[15] (تصوير شماره 3)
مشهد الشمس، از بناهاي اسلامي كهن عراق و از نظر معماري نيز درخور اهميت است. امروزه اين زيارتگاه، داخل محوطه وسيع محصور و مشجّري قرار دارد. بناي اصلي آن، شامل ساختماني هشتضلعي با گنبد مضرّس زيبايي، به ارتفاع حدود بيست متر است. اين گنبد، از شاخصترين گنبدهاي مضرّس در عراق، به شمار ميآيد.[16] قدمت بنا از اواخر قرن ششم يا اوايل قرن هفتم هجري، تخمين زده شده است.[17] در ضلع جنوبي بنا، محرابي وجود دارد كه به احترام محل نماز خواندن امام علي(عليه السلام)، با يك درِ آلومينيومي كوچك (به عنوان ضريح يا پنجره مشبك)، مسدود شده است.
متصل به بناي اصلي، از سمت غرب، صحن كوچكي وجود دارد كه گرداگرد آن را رواقهايي فرا گرفته و در سالهاي اخير، سقفي براي آن ايجاد شده است. در زاويه شمال شرقي آن، مناره جديد قديمي وجود دارد كه بلندي آن، كمتر از ارتفاع گنبد بنا ميباشد و بخشهايي از بدنه و بالكن آن، با نقوش و كتيبههاي كاشي، تزيين يافته است.
صحن مشهد، داراي يك ورودي، ميان ضلع شمالي و ورودي ديگري نيز روبهروي آن، در ضلع جنوبي است. ورودي جنوبي، به محوطه محصور ديگري متصل است كه در جنوب آن مسجد كوچك و نسبتاً سادهاي قرار دارد. اهالي منطقه، آن را مسجد قديمي «صاعديه» (نام پيشين اين محل) ميدانند. امروزه اين مسجد، بازسازي شده است و در آن، عناصر معماري درخور توجه و نيز آثاري از گذشته، به چشم نميخورد.
201. مقام امام علي(عليه السلام)
در «محله شاوي» شهر حله، مقام ديگري منسوب به اميرمؤمنان(عليه السلام) وجود دارد[18] كه به باور اهالي محله، به حضور امام علي(عليه السلام) در اين مكان، در مسير بازگشت ايشان از جنگ نهروان، ارتباط دارد. متأسفانه درباره تاريخچه و ساختمان مقام، آگاهيهاي ديگري به دست نياورديم. (تصوير شماره 4)
202. مقام امام زينالعابدين(عليه السلام)
اين مقام، داراي ساختمان ساده و كوچكي است كه از دو بخش، تشكيل شده است: بخش اول، شامل اتاق مستطيل شكلي است كه ورودي بيروني مقام، در آن قرار دارد و بايد براي رسيدن به بخش اصلي مقام، از آن عبور كرد. بخش دوم، اتاق اصلي مقام است كه نماي آن هم، مستطيل شكل و سقف آن، كمي بلندتر از اتاق اول است.
ميان اين اتاق، ضريح يا صندوقچهاي به ارتفاع بيش از يك متر، به نشانه محل حضور امام زينالعابدين(عليه السلام)، نصب شده و با پارچههاي سبزرنگ، پوشانيده شده است. بالاي اين قسمت، گنبدي سبزرنگ و تقريباً مخروطي شكل، وجود دارد كه دوطرف آن، بالاي دو گوشه از زواياي اتاق، دو مناره همانند، ايجاد شده است.
203. مقام امام محمد باقر(عليه السلام)
اين مقام، ميان باغي در فاصله حدود نيم كيلومتر از جاده حله ـ هاشميه، قرار دارد.
204. مقام امام جعفر صادق(عليه السلام)
اين مقام، در محله معروف به «حي الجمهوري» در شهر حله، ميان نخلستاني مشرف به رود فرات، نزديك زيارتگاه عبدالله الفارس كه عوام، آن را عبدالله فارسي نيز ميگويند، قرار دارد.
گفتني است ابن شهرآشوب، به وجود مسجد امام صادق(عليه السلام) در حله، اشاره كرده است[19] كه نشان ميدهد دستكم از سده ششم هجري، مقام آن امام(عليه السلام) در اين شهر، شناخته شده و مشهور بوده است.
از تاريخ بناي اوليه مقام و روند بازسازي آن، آگاهي دقيقي در دست نيست. اما گفته ميشود در قرن سيزدهم هجري، تلاشهايي براي تخريب مقام، به بهانه توسعه شط فرات، صورت گرفت كه البته به نتيجه نرسيد. اما بعدها مقام امام صادق(عليه السلام) از بين رفت و تنها پايههاي آن، باقي ماند. «حيدر آل وتوت» در كتاب «مزارات ومراقد العلماء في الحلة الفيحاء» مينويسد كه موفق به يافتن محل اصلي مقام، كنار رود فرات شده است كه آب، هنوز در آنجا نفوذ نكرده است؛ در حاليكه زمينهاي پيرامونش را شسته و گود ساخته است و در آنجا آثاري از پيها و كفِ سخت مقام، ديده ميشود.
با اين حال، پس از ويراني اين مقام، مردم در فاصله 120 متري از سمت شمال آن، يك مقام نمادين ديگر بنا كردند كه امروزه، شامل اتاقي كوچك و چهارگوش، به ابعاد نزديك به 7 × 7 متر و ارتفاع 4 متر است. اين بنا، داراي يك گنبد كوچك قديمي و درِ آهني سبزرنگ، به ارتفاع 2 متر و عرض 1 متر است.[20]
205. مقام حضرت مهدي[
اين مقام، داخل بازارهاي قديمي شهر حله، در مركز اين شهر قرار دارد و در دورههاي گذشته، يكي از زيارتگاههاي مهم اين شهر بوده است. درباره قدمت اوليه اين مقام، آگاهي دقيقي در دست نيست. اما از برخي مدارك تاريخي، چنين برميآيد كه مقام حضرت مهدي[ در حله، دستكم از نيمه اول سده هفتم هجري، پابرجا بوده است؛ از جمله سيد حسن صدر، از نسخه دستنويس ابنهيكل حلّي، شاگرد ابنفهد حلي، نقل كرده است كه در سال 636ه .ق، ، نجيبالدين محمد بن جعفر ابن هبة الله بن نماي حلّي، حجرههاي درس (مدرسهاي) را كنار مشهد منسوب به صاحبالزمان[ در حله، بنا كرد و گروهي از فقها را در آن، سكونت داد.[21] (تصوير شماره 5)
همچنين «احمد علي مجيد الحلي»، در تحقيق مفصل خود درباره اين مقام، چندين نسخه خطي را معرفي كرده است كه در فاصله سده هفتم تا دهم هجري، در مقام يا مدرسه صاحب الزمان[ در حله، كتابت و استنساخ شده است[22] و اين مسئله، اهميت و جايگاه علمي اين مقام و مدرسه ديني مجاور آن را نشان ميدهد.
ابن بطوطه، جهانگرد مشهور مسلمان نيز به مراسم انتظارِ خروج امام زمان[ در حله، اشاره كرده است كه شيعيان، بهصورت روزانه، در قرن هشتم هجري، در مقام صاحب الزمان[ برگزار ميكردند. او در سفرنامه خود، جزئيات اين مراسم را چنين شرح داده است:[23]
در نزديك بازار بزرگ شهر، مسجدي قرار دارد كه بر در آن، پرده حريري آويزان است و آنجا را مشهد صاحبالزمان[ ميخوانند. شبها پس از نماز عصر، صد مرد مسلح، با شمشيرهاي آخته، پيش امير شهر ميروند و از او، اسبي يا استري زينكرده ميگيرند و بهسوي مشهد صاحبالزمان[، روانه ميشوند. پيشاپيش اين چارپا، طبل و شيپور و بوق زده ميشود و از آن صد تن، نيمي جلوي حيوان و نيمي ديگر به دنبال آن، راه ميافتند و ساير مردم، دو طرف اين دسته، حركت ميكنند و چون به مشهد صاحبالزمان[ ميرسند، مقابل در ايستاده، آواز ميدهند كه «بسمالله يا صاحبالزمان! بسمالله بيرون آي كه تباهي روي زمين را فراگرفته و ستم، فراوان گشته است. وقت آن است كه برآيي تا خدا به وسيله تو، حق را از باطل جدا گرداند». به همين ترتيب، به نواختن بوق و شيپور و طبل، ادامه ميدهند؛ تا نماز مغرب فرارسد. مردم حله معتقدند كه محمد، پسر امام حسن عسكري(عليه السلام)، وارد اين مسجد شده و در آنجا غيبت كرده است و به زودي، از همانجا ظهور خواهد كرد و او را «امام منتظر» مينامند.
«سيد بهاءالدين حسيني نيلي» در كتاب «السلطان المفرِّج عن اهل الايمان»، به وقوع چندين كرامت از امام زمان[ و تشرف تعدادي از علما و رجال شيعه به محضر آن حضرت در اين مقام، در قرن هشتم هجري، اشاره كرده است.[24] (تصوير شماره 6)
امروزه ساختمان مقام، به علت قرار گرفتن در بازارهاي قديمي شهر، ميان مغازهها محصور شده است و تنها از سمت جنوب، يك ورودي كوچك، به سمت بازار مجاور دارد. همچنين داراي گنبد كاشيكاري كوچكي است كه از بازارهاي مجاور به سختي، ديده ميشود. داخل مقام، متصل به ديوار شمالي آن، ضريحي به نشانه مقام حضرت مهدي[، نصب شده است.
شاه اسماعيل صفوي و سلطان سليمان عثمان، هردو از دروازه شهر حله، پياده به زيارت اين مقام رفتهاند كه حكايت از اهميت زيارتگاه و توجه بزرگان و شاهان به مقام دارد.[25]
مقابر علما و مشاهير شيعه
206. مقبره ابراهيم قطيفي
اين زيارتگاه، در محله طاق حله، نزديك زيارتگاه ابنفهد احسائي، قرار دارد[26] و به شيخ ابراهيم بن سليمان قطيفي، از علماي بزرگ شيعه در سده دهم هجري، منسوب است. او اصالتاً از شهر شيعهنشين قطيف (در ساحل شرقي شبه جزيره عربستان) بود. اما به عراق مهاجرت كرد و مدتي در نجف و سپس در حله، اقامت نمود و به همين علت، با نسبت غروي و حلي نيز شناخته ميشود.[27] (تصوير شماره 7)
او در مدتي كه در مجاورت آستان مقدس اميرمؤمنان(عليه السلام) در نجف سكونت داشت، به بسياري از شاگردان خود، اجازه روايت داد. ميرزا عبدالله افندي، در مدح وي گفته است كه او بسيار زاهد و عابد و پرهيزكار بود. سپس در ادامه، نقل كرده است زماني كه شاه طهماسب صفوي، جايزه يا هديهاي برايش فرستاد، آن را قبول نكرد.[28]
شيخ ابراهيم قطيفي، معاصر محقق كركي بود. اما اين دو در ديدگاههاي فقهي خود، با يكديگر اختلافنظر فراواني داشتند و محقق كركي به سبب اينكه او هداياي سلاطين را قبول نميكرد، بر وي اشكال ميگرفت.[29] از تأليفات وي، ميتوان به اين آثار، اشاره كرد: الهادي الي سبيل الرشاد في شرح الارشاد، تعيين الفرقه الناجية، نفحات الفوائد في اجوبة السؤالات الفرضية، شرح الفية الشهيد الاول بطريق الحاشية، كتاب الاربعين، مجموعة في نوادر الاخبار الطريفة، شرح الاسماء الحسني، رسائل فقهي مختلف و تعليقات بر كتابهاي فقهي ديگر.[30]
207. مقبره ابن ادريس حلّي
امروزه زيارتگاه ابن ادريس، در محله «جبل»، در نقطه تلاقي دو خيابان «جبل» و «طهمازيه»، در غرب شهر حله قرار دارد و گويا در گذشته، كنار جاده اصلي نجف ـ بغداد واقع بوده است. در اين زيارتگاه، قبر دو تن از شخصيتهاي شيعه، يعني ابن ادريس حلّي و سيد جلالالدين احمد بن يحيي، قرار دارد كه پيش از بيان تاريخچه و توصيف زيارتگاه، به معرفي اجمالي اين دو شخصيت ميپردازيم:
ابن ادريس حلّي: از فقهاي بزرگ شيعه در سده ششم هجري است. نسب وي در منابع و كتب تراجم، با اختلاف ذكر شده است. ابنفوطي، نسب وي را «محمد بن ادريس بن محمد»،[31] ذهبي نيز نسبش را «محمد بن ادريس بن احمد بن ادريس»[32] و صاحب روضاتالجنات، نسب وي را «محمد بن احمد بن ادريس» ذكر كرده است.[33] او از شهر حله و از خاندان عجلي و لقبش، فخرالدين و كنيهاش، ابوعبدالله بوده است.[34](تصوير شماره 8)
تاريخ تولد وي را حدود سال 543 ه .ق، گفتهاند. او پسر خواهر شيخ طوسي و مادرش، دختر فاضله مرحوم ورام و خود جد مادري، نجيبالدين يحيي هذلي (از علماي شيعه) بود.[35] او ساكن حله بود و ياران و شاگرداني داشت. ذهبي كه از متعصبان اهلسنت است و درباره بسياري از شخصيتهاي شيعه از روي كينه و تعصب سخن ميگويد، درباره جايگاه فقهي ابنادريس نزد شيعه ميگويد: «او در دانش فقه بينظير بود،... و در زمان وي، ميان شيعه همانند وي، وجود نداشت». به گفته اين مورخ، يكي از شاعران شيعه، قصيدهاي در مدح وي سرود كه در آن، وي را بر محمد بن ادريس شافعي (مؤسس مذهب شافعي) ترجيح و تفضيل داده بود.[36]
شهيد اول، وي را با عناويني همچون «امام علامه، شيخ علما و رئيس مذهب» و شهيد ثاني را با كلماتي، چون «امام، علامه و محقق» ستوده است. البته متقدماني، همچون محقق حلي و علامه حلي، او را بهعلت زبان تندش در نقد ديگران، تخطئه كردهاند.[37]
ابنادريس داراي تأليفاتي بوده كه مشهورترين آنها، «الحاوي لتحرير الفتاوي»، معروف به كتاب «السرائر» است و از ديگر آثار وي نيز ميتوان به خلاصة الاستدلال، منتخب كتاب التبيان (در فقه) و «مناسك الحج»، اشاره كرد.[38]
به گفته خوانساري، ابنادريس در ظهر روز جمعه، هجدهم شوال سال 598ه .ق، در سن 55 سالگي، در شهر حله وفات كرد و در همانجا، به خاك سپرده شد.[39] اما ذهبي،
نام وي را جزو درگذشتگان سال 597ه .ق، ذكر كرده است.[40]
نام وي را جزو درگذشتگان سال 597ه .ق، ذكر كرده است.[40]
سيد جلالالدين احمد بن يحيي: او فقيهي زاهد و از نقباي سادات در عراق، در دوره ايلخانان مغول، بوده است. لقبش جلالالدين و كنيهاش ابوالقاسم بوده و نسب كامل وي تا امام زينالعابدين(عليه السلام)، چنين است: احمد بن فخرالدين يحيي بن هبةالله بن علي بن احمد بن محمد بن علي بن ابوالفضائل محمد بن ابوالبركات بن ابوتغلب علي بن حسن الاصم بن حسن الفارس بن يحيي بن حسين بن احمد المحدث بن عمر بن يحيي بن حسين ذيالدمعة بن زيد بن امام زينالعابدين(عليه السلام). [41]
پدر وي، فخرالدين يحيي بن هبة الله، به گفته ابن عنبه، فقيهي عامل، سيدي فاضل و جليلالقدر بود.[42] ابن طقطقي، از وي با عنوان «فقيه فخرالدين» ياد كرده و در ستايش وي گفته است كه «يملأ العين قرّة والقلب مسرّة».[43] او افزونبر جلالالدين ابوالقاسم احمد، دو فرزند ديگر، به نامهاي تاجالدين ابوالغنائم محمد و زينالدين ابوطاهر هبةالله داشت[44] و اين سه برادر، از نقباي سادات بودند.
زينالدين هبةالله، سيدي كريمالنفس، جليلالقدر، بلندهمت و بااخلاق بود. او در سال 667ه .ق، به دنيا آمد و مادرش، بانويي سيده، از نسل زيد بن امام سجاد(عليه السلام) بود. او منصب صدارت و نقابت دو شهر حله و كوفه و نيز نقابت دو آستان مقدس امام علي(عليه السلام) و امام حسين(عليه السلام) را عهدهدار گرديد. ابنطقطقي، او را چنين ميستايد: «وهو اليوم ليس في الطالبيين غيره، قد فاق أضرابه كرماً ونبلاً ورفعةً وصلاتاً وبرّاً وشرفاً».[45]
به گفته ابنعنبه، بنيمحاسن زينالدين هبة الله را به انتقام كشته شدن «صفيالدين ابن محاسن»، به طرز فجيعي، به قتل رساندند و براي اين كار، از حاكم بغداد، مجوز گرفتند. پس از قتل وي، برادرش جلالالدين احمد، به نزد غازان خان مغول رفت و مناصب نقابت و قضاوت و صدارت را در عراق به دست آورد و مدتي طولاني در منصب خود باقي ماند و همه كساني را كه در كشتن برادرش دست داشتند، به قتل رساند. او فرزندي به نام بهاءالدين داوود داشت كه نقيبالنقباي عراق بود.[46]
تاريخچه و توصيف زيارتگاه: زيارتگاه ابنادريس در گذشته، شامل اتاق سادهاي با گنبدي از آجر و گچ بود كه كنار آن، مسجد يا مدرسهاي وجود داشت كه به مرور زمان از بين رفته و اثري از آن، باقي نمانده بود.[47] صاحب مراقد المعارف وضعيت مرقد ابنادريس را در زمان خود، چنين وصف ميكند: «مرقده في الحلة المزيدية، عليه قبة صغيرة حوله نخيلات في ارض تنز ماءاً وكانت دور السكن غربيه ولم تقرب منه العمارة».[48]
در سابق، زمين اطراف زيارتگاه ابن ادريس نسبتاً مهجور و متروكه بود و به علت پستي سطح آن، بيشتر اوقات آب اطراف آن، جمع ميشد. در سال 1960م، تعدادي از تاجران نيكوكار حله، تصميم به بازسازي و توسعه بناي مرقد ابن ادريس گرفتند. اما به علت اينكه مبلغي كه براي اين كار جمعآوري كرده بودند، كافي نبود، «مرحوم حاج حسّان مرجان»، تكميل اين پرژوه را برعهده گرفت. آنها پس از كسب اجازه از مرحوم آيتالله سيد محسن حكيم، به بازسازي و توسعه بناي مرقد ابن ادريس اقدام كردند كه اين در سال 1381ه .ق صورت گرفت و برخي شاعران، در بيان مادّه تاريخ آن،
اشعاري سرودند.[49]
اشعاري سرودند.[49]
ساختمان كنوني، 1814 مترمربع مساحت دارد و از سه سمت، با مغازهها احاطه شده است. ميان زيارتگاه، صحن وسيعي وجود دارد كه ميان آن، باغچهاي درختكاري شده، به چشم ميخورد. ورودي مسجد، داراي جبههاي كاشيكاري شده است و بالاي نماهاي بيروني مسجد، كتيبهاي قرآني روي كاشي وجود دارد. ورودي با راهروي سرپوشيدهاي، به صحن متصل ميگردد و در سمت چپ (جنوب) ورودي، منارهاي كاشيكاري شده به ارتفاع 25 متر، وجود دارد. بر جبهه مناره از داخل صحن، كتيبهاي حاوي چند بيت شعر از سيد محمدعلي نجار در بيان مادّه تاريخ مناره (معادل 1380ه .ق)، نقش بسته است.[50]
بناي جديد مقبره كه بهجاي بناي قبلي ساخته شده، شامل اتاقي است به شكل مربع كه نماهاي آن، كاشيكاري شده است. اين اتاق، داراي گنبدي با گردن دايرهاي، به ارتفاع شش متر است كه داراي پوششي از كاشيهاي معروف به «كاشي كربلايي» ميباشد. در يكي از اضلاع اتاق، ورودي مقبره قرار دارد و هريك از سه ضلع ديگر، حاوي دو پنجره مشبك رو به صحن و رواقهاي ساختمان زيارتگاه است. (تصوير شماره 9)
داخل اتاق مقبره، دو قبر برجسته با پوشش سنگ مرمر وجود دارد كه طول و عرض و ارتفاع هريك، به ترتيب 2 × 1 × 5/0 متر است. يكي از اين دو قبر، مدفن ابن ادريس و قبر ديگر، مدفن سيد جلالالدين احمد بن يحيي است. روي ديوار مقبره، دو طرف ورودي آن، دو لوح كاشي در معرفي شخص مدفون در هريك از دو قبر، نصب شده است.
درباره قبر سيد جلالالدين احمد، گفتني است كه او در گذشته، داراي زيارتگاه مستقلي، نزديك همين محل بوده است. اما مقبره وي، ويران گشته و جنازه وي، به اينجا منتقل شده است. پشت مقبره، دو سالن وجود دارد كه به حسينيه، شناخته ميشود. اما در حال حاضر، از يكي از آنها براي نمازخانه و از سالن ديگر، محل برگزاري مراسم ديني و مجالس ختم و عزاداري استفاده ميكنند. سمت راست مقبره نيز يك كتابخانه عمومي وجود دارد كه در زمان مرحوم آيتالله سيد محسن حكيم، تأسيس شده است.
(تصوير شماره 10)
(تصوير شماره 10)
208. مقبره ابن حمّاد
اين زيارتگاه، در محله «جامعين» حله، نزديك زيارتگاه خليعي موصلي، قرار دارد. گفتني است، گروهي از ادبيان و عالمان شيعه، لقب ابن حماد داشتهاند[51] كه از آن جمله، ميتوان به ابوالحسن علي بن حماد بَصري (متوفاي 400ه .ق)، شاعر اهل بصره و معاصر شيخ صدوق و سيد مرتضي[52]، ابن حماد واسطي از علماي قرن هفتم و ابوالحسن محمد بن حماد، از شاعران سده نهم هجري، اشاره كرد. (تصوير شماره 11)
برخي اين زيارتگاه را به ابنحماد واسطي، از علماي قرن هفتم هجري، منسوب داشتهاند. نام و نسب وي را كمالالدين ابوالحسن علي بن حسين بن حماد ليثي واسطي گفتهاند. او از مشايخ ابن معيه بود و شمسالدين جعفر بن محمد بن جعفر بن هبةالله بن نما، از وي روايت كرده است[53] و خود، از سيد غياثالدين عبدالكريم ابن طاووس، اجازه روايي داشت.[54]
اما برخي ديگر، اين زيارتگاه را به ابنحماد حلي، شاعر شيعه مذهب، منسوب نمودهاند.[55] او اشعار زيادي در مدح و منقبت و رثاي اهلبيت پيامبر(صلي الله عليه و آله) داشته و در رقابت با خِلَعي (خليعي) شاعر و بر وزن و اسلوب قصائد وي، اشعاري سروده است. اين رقابت، به قضاوتخواهي مقابل ضريح اميرمؤمنان(عليه السلام) كشيده شد و شعر خلعي كه ابداع و ظرايف بيشتري داشت، برگزيده شد. در ادامه، به تفصيل بيشتري در اين باره سخن خواهيم گفت. (تصوير شماره 12)
209. مقبره ابنطاووس (ابوالفضائل احمد)
جمالالدين ابوالفضائل احمد بن موسي بن جعفر، برادر «سيد بن طاووس»، از علماي مشهور و بنام خاندان آلطاووس، به شمار ميآيد. «علامه نوري» در خاتمه مستدرك الوسائل، مشايخ اجازه وي را هفت تن، به اين شرح، نام ميبرد: فخار بن معد موسوي، سيد صفيالدين محمد بن معد موسوي، سيد محييالدين مشهور به «ابن اخي» ابوالمكارم ابنزهره حلبي، حسين بن احمد سوراوي، نجيبالدين بن نما، ابوعلي حسين بن خشرم و محمد بن غالب.
از شاگردان وي نيز ميتوان به علامه حلي، و ابن داوود حلي اشاره كرد. برخي از تأليفات وي، عبارتاند از: بشري المحققين (در فقه، در 6 جلد)، الملاذ (در فقه، در 4 جلد)، العده (در اصول فقه)، كتاب الروح نقضاً علي ابن ابيالحديد، شواهد القرآن (در 2 جلد)، عين العترة في غبن العترة؛ زهرة الرياض في المواعظ، الاختيار في ادعية الليل والنهار، الازهار في شرح لامية مهيار و نيز عمل اليوم والليلة.[56]
از بيشتر اين تأليفات، جز نامي در كتابها، چيزي در دست نيست. اما برخي نيز بهصورت نسخه خطي باقي مانده و از ميان آنها، تنها كتاب «العين العبرة في غبن العتره» در سال 1369ه .ق ـ 1950 م، در نجف اشرف، منتشر شده است.[57]
جمالالدين ابن طاووس در سال 673ه .ق، در حله درگذشت و جنازهاش در آستان مقدس اميرمؤمنان(عليه السلام)، به خاك سپرده شد.[58] بنابراين نميتوان براي قبر منسوب به وي در حله اعتبار و سندي تاريخي، قائل شد. اما «حيدر الجد»، احتمال داده است كه اين قبر، مدفن برادرزاده وي، قوامالدين احمد بن عزالدين حسن (متوفاي 704ه .ق) باشد كه قبر وي، به علت تشابه اسمي، به عمويش، ابوالفضائل احمد بن موسي، منسوب شده است.[59]
قوامالدين احمد، كنيهاش ابوطاهر و سيدي نيكوكار و نيكوسيرت بود و در دوره ارغون شاه مغول و برادرش كيخاتو، منصب امير الحاجّ (سرپرستي حجاج) عراق را برعهده داشت و در سال 704ه .ق، درگذشت.[60]
البته ميان خاندان آل طاووس، شخص ديگري نيز به نام قوامالدين ابوطاهر احمد ابن علي بن علي وجود داشته كه در واقع، نوه سيد بن طاووس بوده و او همانند پدر و پدربزرگش، نقيب سادات بوده است.[61] گفتني است، شيخ يوسف بحراني (متوفاي 1186ه .ق) ضمن اشاره به مزار ابوالفضائل احمد بن طاووس در شهر حله، نوشته است كه اين زيارتگاه، در سالهاي اخير بر مبناي خواب يكي از صالحان، ساخته شده است.[62]
مساحت تقريبي زيارتگاه، 1600 مترمربع است. ورودي بنا در خيابان اصلي قرار دارد و شامل در آهني سبزرنگي است كه بالاي آن، كتيبهاي از كاشي، حاوي چند بيت شعر سروده شيخ محمدعلي يعقوبي، به چشم ميخورد. براساس اين ابيات، ساختمان زيارتگاه را حاج عبدالرزاق مرجان، در سال 1377ه .ق، با هزينه سه هزار دينار، بازسازي كرده است. (تصوير شماره 13)
ورودي بنا، به حياط سرپوشيدهاي متصل است كه سمت چپ آن، سالن بزرگي به عنوان شبستان و نمازخانه وجود دارد و كنار آن نيز، سالن ديگري است كه براي كتابخانه، از آن استفاده شده و به كتابخانه امام صادق(عليه السلام)، ناميده شده است. سمت راست حياط زيارتگاه، اتاق مقبره، به ابعاد 6×6 متر، قرار دارد كه داراي گنبد سادهاي، به ارتفاع 6 متر است. داخل اتاق مقبره، دو قبر برجسته به ارتفاع تقريبي نيم متر وجود دارد كه يكي از آنها، قبر منسوب به ابوالفضائل احمد بن طاووس است و قبر ديگر نيز به «عبدالله بن طاووس» منسوب ميباشد. گفتني است اين قبر دوم، در زيارتگاه مستقلي، در محل ديگري، قرار داشته است. اما در جريان تخريب آن، به علت نياز به احداث پل، به اين زيارتگاه منتقل شده است. حيدر الجد، معتقد است صاحب اين قبر، عبدالله بن احمد بن رضيالدين علي بن رضيالدين علي بن طاووس ميباشد[63] و در واقع پدر وي، همان قوامالدين احمد، نوه سيد بن طاووس است كه نقيب سادات بوده است كه پيش از وي ياد كرديم.
210. مقبره ابنطاووس (رضيالدين علي)
خاندان آلطاووس از خاندانهاي علمي شيعه و سادات علوي است كه تعدادي از شخصيتهاي اين خاندان، بهويژه در سده هفتم هجري در عراق، از جايگاه علمي مهمي برخوردار بودند. نسب آنها از سوي پدر، به امام حسن مجتبي(عليه السلام) و از سوي مادر، به امام زينالعابدين(عليه السلام) ميرسيد.
نسبت اين خاندان به يكي از اجدادشان، محمد بن اسحاق، مشهور به «طاووس» بوده است كه گويند به علت چهره زيبا و پاهاي نامتناسب، به اين لقب شناخته ميشد. او در روزگار خود، از عالمان و محدثان بود و مقام رياست سادات علوي را در حله و سورا برعهده داشت.
سيد رضيالدين ابوالقاسم علي بن موسي بن جعفر، مشهور به سيد بن طاووس، از مشهورترين شخصيتهاي علمي آل طاووس است. او در سال 589ه .ق، در حله به دنيا آمد. مادرش، دختر شيخ ورّام بن ابيفراس حلي و مادر پدرش دختر شيخ طوسي بود. دوران كودكي و جواني را در زادگاهش، به فراگيري دانش گذراند و سپس به بغداد رفت و حدود پانزده سال، در آن شهر زيست و سپس در روزگار مغولان، بار ديگر به بغداد بازگشت. او با مستنصر، خليفه عباسي، روابط حسنهاي داشت؛ بهطوريكه خليفه به او، منصب قضاوت و نقابت علويان عراق را پيشنهاد كرد؛ اما او نپذيرفت. او در زمان حمله مغولان به عراق، با توجه به موقعيت ويژه خود تلاش كرد تا در حد امكان، از ويراني و خونريزي آنها جلوگيري كند.[64]
سيد بن طاووس، از عالمان پركار بود و آثار گوناگوني در كلام، اخلاق، ادعيه، رجال، فقه و حديث، از وي بهجاي مانده است. بيشتر اين آثار، بارها چاپ و برخي نيز به فارسي، ترجمه شده است. برخي از اين آثار مهم ايشان، عبارتاند از: الاقبال لصالح الاعمال، امان الاخطار في وظايف الاسفار، جمال الاسبوع بكمال العمل المشروع، الدروع الواقية من الاخطار فيما يعمل كل شهر علي التكرار، الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، كشف المحجة لثمرة المهجة، المجتني في ادعيه المجتبي، محاسبة النفس، مصباح الشريعة، مضمار السبق، الملاحم والفتن، اللهوف علي قتلي الطفوف، مُهج الدعوات ومنهج العبادات، اليقين باختصاص اميرالمؤمنين بإمرة المؤمنين، غياث سلطان الوري لسكّان الثري، فرج المهموم في تاريخ علماء النجوم، فتح الابواب بين ذويالالباب وبين رب الارباب، فلاح السائل ونجاح المسائل، الزام النواصب بإمامة علي بن ابيطالب، ربيع الشيعه، مصباح الزائر، الحجة، منتخبات اسرار الصلوة، الطرف من الانباء والمناقب. تعدادي از علماي شيعه، از جمله برادرزادهاش عبدالكريم بن طاووس، علامه حلي و پدر وي، نزد سيد بن طاووس، شاگردي كرده و از وي، اجازه روايت گرفتهاند.[65]
به گزارش مؤلف كتاب الحوادث الجامعه، سيد بن طاووس در سال 664ه .ق، در سن 73 سالگي، درگذشت و پيكرش به حرم مطهر امام علي(عليه السلام) انتقال يافته و در آنجا، به خاك سپرده شد.[66] (مرقد سيد رضيالدين علي بن طاووس تصوير شماره 14)
افزونبر اين گزارش تاريخي معتبر كه از يك نويسنده معاصر سيد بن طاووس است، او خود در يكي از آثارش، اشاره كرده است كه در زمان حيات خود، محل قبر خود را كنار جدّش، اميرمؤمنان علي(عليه السلام)، تعيين كرده است تا پس از وفات، در آنجا به خاك سپرده شود. سخن وي در اينباره، چنين است: «كنت مضيت بنفسي واشرت إلي من حفر لي قبراً كما اخترته في جوار جدّي ومولاي علي بن ابيطالب متضيفاً ومستجيراً ووافداً وسائلاً وآملاً متوسلاً بكل ما يتوسل به احد من الخلائق اليه».[67]
بنابراين، انتساب قبري به سيد بن طاووس در حله، پذيرفتني نيست. اما سيد حسن صدر در كتاب «تحية اهل القبور بما هو مأثور»، ابراز عقيده نموده است كه قبر منسوب به وي در حله، در واقع قبر فرزندش، رضيالدين علي بن علي است كه در نام، كنيه و لقب، با پدرش، اشتراك داشته است.[68]
سيد رضيالدين علي، فرزند سيد بن طاووس، از علما و محدثان شيعه، به شمار ميآيد و از پدر خود و نيز خواجه نصيرالدين طوسي و سيد محمد بن معيه، روايت كرده است. او پس از درگذشت برادر بزرگتر خود، صفيالدين محمود، در سال 680ه .ق، منصب
نقابت علويان را برعهده گرفت. از وي اثري به نام «زوائد الفوائد»، به عربي بهجا مانده است كه بيشتر مطالب آن، برگرفته از كتاب سه جلدي پدرش «الاقبال لصالح الاعمال» است.[69] (مرقد سيد رضيالدين علي بن طاووس تصوير شماره 15)
نقابت علويان را برعهده گرفت. از وي اثري به نام «زوائد الفوائد»، به عربي بهجا مانده است كه بيشتر مطالب آن، برگرفته از كتاب سه جلدي پدرش «الاقبال لصالح الاعمال» است.[69] (مرقد سيد رضيالدين علي بن طاووس تصوير شماره 15)
درباره تاريخ بناي اوليه زيارتگاه، اطلاع دقيقي در دست نيست. مساحت فعلي زيارتگاه، حدود 1600 مترمربع است. ورود به اتاق مقبره، با عبور از حياط سرپوشيدهاي، امكانپذير است. اتاق مقبره به شكل مربع است و قبر، ميان آن قرار دارد كه بر آن، ضريح چوبي مشبكي نصب شده است. بر فراز اتاق مقبره، گنبد بزرگي وجود دارد كه داراي پوشش كاشيكاري مزين به اسامي ائمه معصوم(عليهم السلام) است. آخرين بازسازي بناي زيارتگاه، پس از سقوط نظام صدام در سال 2003 م، صورت گرفته است كه در جريان آن، مسجدي نيز كنار زيارتگاه، ساخته شده است.[70]
211. مقبره ابنطاووس (غياثالدين عبدالكريم)
غياثالدين ابوالمظفر عبدالكريم بن احمد بن موسي بن جعفر، از ديگر علماي مشهور خاندان آلطاووس و فرزند ابوالفضائل احمد بن طاووس است كه پيش از اين، به معرفي وي و زيارتگاهش پرداختيم. او در سال 648ه .ق، به دنيا آمد. ابن داوود درباره او مينويسد: «او وحيد زمانه خود بود. زادگاهش، حائر (كربلا)، محل رشدش حله، محل تحصيلش بغداد و محل وفاتش، كاظمين بود».[71] (تصوير شماره 16)
ابنفوطي از وي، با عنوان «فقيه، علامه و نسّابه» ياد كرده و در وصف او مبالغه ورزيده و او را با چنين جملاتي، ستوده است: «كان جليلالقدر، نبيل الذكر، حافظاً لكتاب الله المجيد، ولم أرَ في مشايخي احفظ منه للسير والآثار والاحاديث والاخبار والحكايات والاشعار، جمع وصنّف وشجّر وألّف، وكان يشارك الناس في علومهم، وكانت داره مجمع الائمه والاشراف، وكان الاكابر والولاة والكتاب يستضيئون بأنواره ورأيه».[72]
عبدالكريم بن طاووس نزد پدرش، ابوالفضائل و عمويش، سيد بن طاووس و نيز علمايي همچون محقق حلي، يحيي بن سعيد حلي، ابوالحسن علي بن محمد بن علي علوي عمري، خواجه نصيرالدين طوسي و ديگران، به آموزش علوم ديني و ادبي پرداخت. او در يازده سالگي، قرآن را حفظ كرد و چنان حافظهاي قوي داشت كه به گفته ابن داوود، «هرگز سخني به ذهن او راه نيافت كه آن را از ياد ببرد». از شاگردان وي، ميتوان از ابن داوود حلي، عبدالصمد بن احمد بن ابيالجيش و علي بن حسين ابن حماد ليثي، ياد كرد.
عبدالكريم بن طاووس، آثار و تأليفاتي داشته كه مشهورترين آنها «فرحة الغري بصرخة الغري»، در تعيين مرقد امام علي(عليه السلام) است كه تاكنون چند بار منتشر شده و علامه مجلسي نيز آن را به فارسي، ترجمه كرده است. از ديگر آثار وي، ميتوان به كتاب «الشمل المنظوم في مصنّفي العلوم» اشاره كرد كه موضوع آن، شرح حال علما و دانشمنداني است كه در يكي از علوم مهم، تأليفاتي داشتهاند.[73]
غياثالدين بن طاووس در سال 693ه .ق، از دنيا رفت و جنازهاش را به حرم مطهر اميرمؤمنان(عليه السلام) منتقل كردند و در آنجا، به خاك سپردند.[74] صاحب الحوادث الجامعه، محل وفات وي را مشهد موسي بن جعفر(عليه السلام) در كاظمين، ذكر كرده است كه قول ابن داوود را تأييد ميكند.
ساختمان جديد زيارتگاه وي در حله، بهجاي ساختمان قديميتر، ساخته شده است. مساحت مقبره حدود هزار مترمربع است و بر فراز آن، گنبدي به ارتفاع 15 متر و قطر 5/6 متر، وجود دارد. بر قبر، ضريح مشبك آهني كوچكي، به مساحت تقريبي 3×2 متر قرار دارد. حيدرالجد، از خادم زيارتگاه نقل كرده است كه اين ضريح، پيشتر بر قبر مسلم بن عقيل قرار داشته است. اما پس از تعويض ضريح وي، به اينجا منتقل شده است. نماهاي خارجي مقبره و گنبد آن، هنوز بدون پوشش تزييني بيروني، نظير سنگ و كاشي است. كنار مقبره، مسجدي وجود دارد كه به دست يكي از مردان نيكوكار حله، ساخته شده است. اين مسجد داراي منارهاي است كه كاشيكاري شده است.[75]
212. مقبره ابن عرندس حلي
اين زيارتگاه، در محله «جبران» شهر حله قرار دارد.[76] شيخ صالح بن عبدالوهاب بن عرندس حلي، معروف به «ابن عَرَندَس»، از شاعران مشهور شيعه، به شمار ميآيد. او در علوم مختلف، همچون حديث، فقه و اصول فقه شيعه و نيز ادبيات، دستي داشت و بهويژه در شعر، جايگاه والايي داشت. از جمله كتابهاي روايي او، «كشف اللئالي» است كه او در اين كتاب، حديث قدسي «لولاك» را از طريق شيخ صدوق، نقل كرده است.[77] با وجود طبع رسايش، تنها در مدح و مرثيه اهلبيت پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) شعر ميسرود.[78] (تصوير شماره 17)
به گفته علامه اميني، ابن عرندس، با معاصرش «شفهيني»، در صنعت جناس شعري، رقابت داشت و اگر زيادهروي وي در بهكارگيري اين صنعت در اشعارش نبود، شعرش به جايگاه والاتري در بلاغت و زيبايي دست مييافت. از جمله اشعار وي، قصيده رائيهاي است كه گفته ميشود در هيچ مجلسي، خوانده نشده است؛ مگر آنكه حضرت امام زمان[، در آن مجلس، حضور يافته است.[79] از وي، ديوان شعري باقي مانده كه شيخ آقا بزرگ طهراني، آن را يادكرده است.[80] او حدود سال 840ه .ق، در حله از دنيا رفت.[81]
213. مقبره ابنفهد احسائي
زيارتگاه وي، در محله طاق در شهر حله، كنار مسجدي به نام «كوّازين» قرار دارد و شامل اتاق بزرگي است كه بر آن، گنبد كوچكي ساخته شده است.[82] خياباني كه امروزه اين زيارتگاه، در آن قرار دارد، به نام «سوق الحطابات» شناخته ميشود.[83] شهابالدين احمد بن فهد بن حسن بن محمد بن ادريس بن فهد مقري احسائي، از علماي شيعه و شاگرد فخرالدين احمد بن عبدالله بن سعيد، معروف به ابنمُتوّج بحراني (از علماي شيعه در بحرين)، بوده است. تأليفاتي، از جمله «خلاصه التنقيح و شرح الارشاد» از وي بجا مانده است. او در اوايل قرن نهم هجري، در شهر حله از دنيا رفت.[84] (تصوير شماره 18)
214. مقبره ابن نماي حلي (نجيبالدين محمد بن جعفر)
اين زيارتگاه در مسجدي به همين نام، در محله «جباويين» شهر حله، قرار دارد[85] و به محمد بن جعفر، معروف به «ابننما»، از علماي خاندان «آل نما» منسوب است. اين زيارتگاه، شامل مقبره جديدي است كه بر فراز آن، گنبد مرتفعي قرار دارد. قبر ميان اتاق مقبره قرار دارد و روي آن، صندوقي چوبي وجود دارد و روي آن نيز، ضريح چوبي مشبكي، نصب شده است.[86] (تصوير شماره 19)
نام جد ابننما را «هبة الله بن نما» گفتهاند. اما صاحب «الامل الآمل»، نام جدش را، بهجاي هبة الله، محمد بن نما، ذكر كرده است. لقب وي، نجيبالدين و كنيهاش، ابوابراهيم بوده است.[87] او پدر نجمالدين جعفر، از ديگر علماي بزرگ خاندان آل نما ميباشد كه در ادامه، از زيارتگاه وي نيز ياد خواهيم كرد.
شاگرد نجيبالدين ابننما، به نام شيخ محمد بن صالح قسيني، در اجازه خود به ابن طومان، از شيخ خود، با تعبير «فقيه سعيد معظم، شيخ طائفه و رئيس بلامنازع» ياد كرده است.[88] ذهبي نيز از وي با تعبير «بزرگ اماميه»، ياد كرده است.[89]
از اسناد برخي روايات برميآيد كه او از علمايي، چون ابوالفرج علي بن سعيد راوندي، ابن ادريس حلي، محمد بن جعفر مشهدي، عميدالرؤساء هبة الله بن حامد، برهانالدين محمد قزويني و نيز از پدرش، جعفر بن نما روايت كرده است. از شاگردان و راويان از وي نيز، ميتوان محقق حلي، سيد بن طاووس، احمد بن طاووس، سديدالدين يوسف بن علي حلي، يحيي بن سعيد حلي، ابنعلقمي وزير و نيز فرزندش جعفر را نام برد.[90]
سيد حسن صدر، از نسخه دستنويس ابنهيكل حلي، شاگرد ابنفهد حلي، نقل كرده است كه ابننما در چهارم ذيالحجه سال 645ه .ق، در سن بالاي هشتاد سالگي، از دنيا رفت و ابنعلقمي برايش مرثيهسرايي كرد و پس از تشييع جنازه باشكوهي، پيكرش را به آستان امام حسين(عليه السلام) در كربلا، منتقل كردند.[91]
بنابراين با توجه به اين سند معتبر تاريخي، بايد قبر منسوب به وي را در حله، زيارتگاهي نمادين يا قبر يكي ديگر از علماي اين خاندان، به شمار آورد.
215. مقبره ابن نماي حلي (نجمالدين جعفر بن محمد)
زيارتگاه نجمالدين جعفر، فرزند نجيبالدين محمد، معروف به «ابن نماي حلي»، در محله «جباويين» شهر حله، مقابل يك بوستان عمومي به نام «منتزه الشعب»[92] و در فاصله كمي از مرقد منسوب به پدرش، قرار دارد. ساختمان زيارتگاه، داراي صحن وسيعي است كه ميان آن و اتاق مقبره، رواقي وجود دارد. بر قبر، ضريحي چوبي و بر فراز اتاق مقبره، گنبدي وجود دارد.[93] (تصوير شماره 20)
از جزئيات زندگي و نام شيوخ و اساتيد وي، آگاهيهاي زيادي در دست نيست؛ جز آنكه نوشتهاند او از يحيي بن سعيد حلي و نيز از پدرش، نجيبالدين محمد بن جعفر، روايت كرده است. از ميان شاگردان و راويانِ از وي نيز، بايد علامه حلي، برادرش نظامالدين احمد و محمد بن حسن بن محمد بن مهتدي، را كه در سال 670ه .ق، از وي، اجازه روايت، دريافت كرده است، نام برد.[94]
ابننما، داراي تأليفاتي است كه برخي از آنها، عبارتاند از:
1. «مثير الاحزان و منير سبل الاشجان»؛ اين كتاب در شرح مقتل امام حسين(عليه السلام) و ياران آن حضرت و از مقتلهاي مشهور و رايج ميان شيعيان است؛ بهطوريكه تاكنون چندين بار، چاپ شده است.
2. «ذوب النضار في شرح الثار» يا «شرح الثار في احوال المختار»: اين كتاب در بيان قيام مختار ثقفي و انتقام وي از قاتلان امام حسين(عليه السلام) است كه چاپ و منتشر نيز شده است.
او شعر نيز ميسرود و اشعارش درباره پيامبر(صلي الله عليه و آله) و اهلبيت(عليهم السلام) در برخي منابع و نيز تأليفات خود او، نقل شده است.[95] منابع تاريخي، درباره سال وفات وي، سكوت اختيار كردهاند. اما برخي از نويسندگان متأخر، تاريخ وفات وي را بهطور تقريبي، سال 680ه .ق، ذكر كردهاند.[96]
216. مقبره ابوالمعالي هيتي
اين زيارتگاه، در محله جامعين شهر حله قرار دارد.
نام و نسب وي، محمد بن محمد بن علي بن فارسي است و به «ابوالمعالي هيتي» معروف بود. از جزئيات زندگي وي، اطلاع زيادي در دست نيست. اما ميدانيم كه او شاعر بوده و ابوطاهر سلفي، از محدثان بزرگ اهلسنت، با وي در سال 497ه .ق، در بغداد و حله ديدار كرده و برخي از اشعارش را نقل كرده است.[97]
217. مقبره احمد بن ادريس حلي
اين زيارتگاه، كنار خياباني در محله «راغب» شهر حله، نزديك مقبره فقيه بزرگ شيعه، ابن ادريس، قرار دارد.[98] اما متأسفانه شخصيت مدفون در اين مزار، يعني احمد ابن ادريس، براي ما ناشناخته است و مشخص نيست كه وي با محمد بن ادريس حلي، فقيه بزرگ شيعه، چه نسبتي دارد.
218. مقبره حسن دمستاني
اين زيارتگاه، در محله جباويين، نزديك زيارتگاه جمالالدين ابوالفضائل احمد بن طاووس قرار دارد[99] و به «شيخ حسن دمستاني بحراني»، از عالمان و شاعران شيعه بحرين در سده دوازدهم هجري، منسوب است. نسب وي را «حسن بن محمد بن علي بن خلف بن ابراهيم بن ضيفالله» گفتهاند.[100]
او اصالتاً از روستاي «عالي حويص» بحرين بود. اما به علت سكونت در روستاي «دمستان»، به اين روستا منسوب شده است. امروزه روستاي زادگاه وي، ويران شده است. اما برخي از آثار آن، همچنان ديده ميشود؛ بهطوريكه قبر پدر وي، «محمد» نيز كنار مسجد مجاور چشمه، معروف به «عين حويص»، باقي مانده است. صاحب انوار البدرين، در مدح دمستاني، بسيار مبالغه نموده و زهد و تقواي وي را ستوده است.[101]
دمستاني، داراي آثار منثور و منظومي است كه از مشهورترين آنها، ميتوان به «الانتخاب الجيد لتنبيهات السيد» (در علم رجال) اشاره كرد كه در واقع، منتخبي از «تنبيه الاريب في ايضاح رجال التهذيب» تأليف سيد هاشم بحراني (متوفاي 1107ه .ق) ميباشد.[102]
برخي از ديگر آثار وي، عبارتاند از: رسالة في استحباب الجهر بالتسبيح في الاخيرتين، اوراد الابرار في مآتم الكرار كه مقتل منظوم اميرمؤمنان(عليه السلام) است و نيز كتاب منظومة في التوحيد (در بيش از صد بيت).[103]
اشعار دمستاني، در مجموعهاي با عنوان «نيل الاماني»، گردآوري و در بحرين، منتشر شده است. مشهورترين قصيده وي، قصيدهاي است كه در آن، مقتل امام حسين(عليه السلام) را به نظم درآورده است كه با اين بيت، آغاز ميشود:[104]
احرم الحجاج عن لذاتهم بعض الشهور
|
وأنا المحرم عن لذاته كل الدهور
|
دمستاني، بعدها سكونتگاه خود، «دمستان» بحرين را ترك كرد و به شهر «قطيف» (امروزه در منطقه شرقي عربستان سعودي، واقع است.) مهاجرت نمود و تا پايان عمر، در آنجا بهسر برد. او در سال 1281ه .ق، از دنيا رفت و در قبرستان «حَبّاكه» اين شهر، به خاك سپرده شد.[105] امروزه اين قبرستان، به نام قبرستان «خَبّاقه» شناخته ميشود و قبر شيخ حسن دمستاني، تا به امروز، كنار ديوار «مسجد عابدات»، داخل اين قبرستان، باقي مانده است.[106]
با توجه به وجود قبر وي در قطيف، بنابراين براي مزار منسوب به وي در حله، نميتوان اعتبار تاريخي قائل شد و بايد آن را قبر عالم ديگر يا فقط مزاري نمادين براي دمستاني، به شمار آورد.
219. مقبره خليعي (خِلَعي) موصلي
اين زيارتگاه، در محله «جامعين» حله، نزديك زيارتگاه ابنحماد، قرار دارد.[107] (تصوير شماره 21)
جمالالدين علي بن عبدالعزيز موصلي، معروف به «خِلَعي» (مشهور به خليعي)، از شاعران و اديبان شيعه است. برخي احتمال دادهاند كه نامش، حسن باشد.[108] گويند پدر و مادرش، سني ناصبي ساكن موصل بودند و چون بچهدار نميشدند، نذر كردند كه اگر خداوند، پسري به آنها بدهد، او را براي قتل زائراني بفرستند كه از سوي شام و جبل عامل، به زيارت امام حسين(عليه السلام) ميروند. شايد علت نذر، اين بود كه آنان، زيارت امام حسين(عليه السلام) را بدعت ميدانستند.
به هر حال، پس از به دنيا آمدن فرزند و رسيدن به دوره رشد و بلوغ، او را براي اين كار فرستادند. اما فرزند، بين راه خوابي ديد كه مانع اين كار وي شد. به گزارشي، وي در كسوت يك راهزن، قصد غارت كاروان زائران را داشت. اما در خواب ديد كه در روز قيامت، هنگامي كه فرمان داده شد وي را به آتش ببرند، به دليل اينكه خاك پاي زائران امام حسين(عليه السلام) بر بدن وي نشسته، آتش او را نميسوزاند. وي پس از اين خواب، به كربلا آمد و شيعه شد و در كربلا ساكن گشت و به مدح اهلبيت عصمت و طهارت(عليهم السلام)، همت گماشت. اشعار زيبايي نيز در رثاي حضرت سيد الشهدا(عليه السلام)[109] و در مدح امير مؤمنان(عليه السلام)، از وي بجا مانده است. علامه اميني، ابياتي از وي را درباره غدير خم، ذكر كرده است[110] او ديوان شعري از اشعار خود، درباره امام حسين(عليه السلام) دارد.[111]
به نقلي، او از آنرو لقب خِلَعي (خليعي) را دريافت كرد كه پس از سرودن شعري براي حضرت سيدالشهدا(عليه السلام)، به حرم مطهر آن حضرت رفت و شعرش را خواند و در اين هنگام، پرده گرانبهاي آستان حسيني، بر وي افتاد و اين پرده، خلعت امام حسين(عليه السلام) براي وي دانسته شد. او در رقابت با ابنحماد حلي، شعري در مدح اميرمؤمنان(عليه السلام) گفت و اين دو، شعر خود را به داخل ضريح مطهر انداختند و آن حضرت را به داوري طلبيدند. پس از آنكه شعر خليعي بيرون آمد؛ در حاليكه روي آن، احسنت نگاشته شده بود، ابنحماد اندوهگين شد كه با وجود سابقهاش در حب اهلبيت(عليهم السلام) و تشيع، امام، شعر خليعي را كه قبلاً از دشمنان اهلبيت(عليهم السلام) بوده، ترجيح داد. اميرمؤمنان(عليه السلام) براي رفع اين شبهه، به خواب وي آمد و فرمود كه به سبب تازه شيعه شدن خليعي، به او توجه ويژه نموده است.[112]
220. مقبره شفهيني حلي
اين زيارتگاه، در محله مهديه شهر حله قرار دارد. ابوالحسن علاءالدين علي بن حسين حلي، معروف به «شفهيني» از علماي شاعر و اديب قرن هشتم هجري است كه اشعار مشهور و متعددي در مدح اميرمؤمنان(عليه السلام) و رثاي امام حسين(عليه السلام) دارد.[113] (تصوير شماره 22)
برخي احتمال دادهاند كه او در جبل عامل، زاده شده باشد. اما سيد محسن امين، با توجه به قرايني، اين مسئله را رد ميكند و شفهيني را حلي ميداند.[114] برخي در وجه نسبت «شفهيني» براي وي، «شفهينه» را نام مادرش و برخي، نام روستايي در جبل عامل دانستهاند.[115] اما غربتي كه شفهيني از آن، در اشعارش درباره حله سخن گفته و وجود روستايي به نام شيفيا يا شافيا در هفت فرسخي واسط، اين احتمال را براي برخي ايجاد كرده است كه شفهيني در اين روستا، به دنيا آمده و پس از حمله مغول يا علل ديگر، به حله كه مركز علم و دانش در آن عصر بوده، نقل مكان كرده است. شاهد اين احتمال، گزارش يعقوبي در كتاب «فلك النجاة» است كه در بيان قبور علماي حله، از قبر «شافيني» نام برده است؛ نه شفهيني.[116]
گويند شهيد اول، محمد بن مكي كه معاصر شفهيني است، يكي از قصيدههاي او را كه درباره غديرخم است، شرح داد و چون اين شرح، به دست شفهيني رسيد، شعري در مدح شهيد اول سرود. مرحوم علامه اميني، برخي از قصايد او را در كتاب ارزشمند الغدير، ذكر كرده است.[117] اين كتاب، در ضمنِ ديوان شهيد اول در الذريعه، ياد شده است.[118]
221. مقبره عبدالعزيز بن سرايا (صفيالدين حلي)
اين زيارتگاه، در محله «شاوي» شهر حله، نزديك زيارتگاه سيد بن طاووس قرار دارد.[119] براساس يك باور عاميانه، اين زيارتگاه، مدفن يكي از اصحاب اميرمؤمنان(عليه السلام) به نام «عبدالعزيز بن سرايا» است كه در ركاب آن حضرت، در جنگ نهروان شركت نموده و زخمي شده و در مسير بازگشت، در اينجا از دنيا رفته (در واقع، به شهادت رسيده) است.
با اين حال، در هيچيك از منابع تاريخي، نام چنين شخصي، ميان اصحاب امام علي(عليه السلام) و شهداي نهروان، به چشم نميخورد. در واقع عبدالعزيز بن سرايا، نام يك شاعر بزرگ عرب است كه با لقب «صفيالدين حلي» شناخته ميشود. اين زيارتگاه نيز قاعدتاً منسوب به وي است كه در دورههاي اخير، به اشتباه، به محل دفن يكي از اصحاب اميرمؤمنان(عليه السلام)، شهرت يافته است.
نام و نسب صفيالدين حلي را چنين گفتهاند: عبدالعزيز بن سرايا بن علي بن ابوالقاسم بن احمد بن نصر بن ابيالعزّ بن سرايا بن باقي بن عبدالله بن عريض سنبسي طائي. او از تيره سنبس، از قبيله طي و زادگاهش، شهر حله بوده است. او در روز جمعه، پنجم ربيعالثاني سال 677ه .ق، به دنيا آمد.[120] بخش عمدهاي از سالهاي زندگي وي، به سير و سفر سپري شد. او در جواني، به شهر ماردين (در جنوب تركيه كنوني) رفت و در مدح «بنيارتق» كه حاكمان اين شهر بودند، اشعاري سرود؛ از جمله ديوان شعري، به نام «درر النحور في مدائح الملك المنصور» در مدح ملك المنصور نجمالدين غازي (حكومت: 693-712ه .ق) سرود.[121]
صفيالدين حلي، در سال 726ه .ق، در دوره پادشاهي ملك الناصر محمد بن قلاوون، به مصر رفت و قصايدي در مدح وي سرود و با چند تن از شخصيتهاي علمي آن ديار، از جمله قاضي علاءالدين ابن اثير (متوفاي730ه .ق)، و ابن سيد الناس اشبيلي (متوفاي 734ه .ق)، ديدار كرد. در سال 731ه .ق، نيز در شهر باب و بزاعه (نزديك حلب)، با صفدي ديدار كرد و به او اجازه نقل و روايت اشعار و تأليفات خود را داد. همچنين به شهر حماه (در مركز سوريه كنوني) رفتوآمد داشت و در مدح امراي اين شهر عمادالدين ابوالفداء ايوبي (امارت: 710-732ه .ق) و فرزندش ملك الافضل (امارت: 732-742ه .ق)، اشعاري سرود و مورد احترام اين دو بود.[122]
بيترديد صفيالدين حلي، مذهب شيعه داشته است و تراجمنويسان متأخر شيعه، همچون محمد بن طاهر سماوي و سيد محسن امين، در كتابهاي خود، شرح حال وي را آوردهاند.[123] برخي نويسندگان اهلسنت، او را «متهم به رفض» دانستهاند[124] و صنعاني، وي را «از بزرگان اماميه» برشمرده است.[125] او قصايد زيبايي در مدح پيامبر(عليه السلام) و امام علي(عليه السلام) و اهلبيت(عليهم السلام) دارد.
صفيالدين حلي، از شعراي بزرگ و نامآور عرب، به شمار ميآيد. صفدي، وي را شاعر مطلق عصر خود، برشمرده است.[126] ديوان او، يك بار در سال 1297ه .ق، در دمشق چاپ شده و در دوره اخير نيز انتشارات دار صادر، آن را در بيروت منتشر كرده است.
درباره تاريخ و محل وفات وي، اقوال مختلفي ذكر شده است. صفدي، تاريخ وفاتش را سال 749ه .ق، [127] و ابنحبيب، سال 750ه .ق، دانسته است.[128] صنعاني به نقل از قاضي قطبالدين محمد مصري و همچنين شوكاني، سال وفاتش را 752ه .ق، ذكر كردهاند.[129]
222. مقبره محقق حلي
زيارتگاه وي در محله «جباويين» حله، در خياباني قرار دارد كه به كنيه وي، «ابوالقاسم» ناميده شده است. (تصوير شماره 23)
ابوالقاسم جعفر بن حسن بن يحيي بن حسن بن سعيد حلي، مشهور به «محقق حلي»، از علما و فقهاي بزرگ شيعه، در سده هفتم هجري است. پدرش، حسن بن يحيي، خود از علماي شيعه بود.[130] سال تولد وي را سال 602ه .ق، گفتهاند. او در زمان انقراض سلسله عباسيان به دست هلاكو، در حله كرسي تدريس داشت و خواجه نصيرالدين طوسي، به مجلس درس وي ميآمد و با او مباحثاتي داشت و محقق به اين مناسبت، رسالهاي براي خواجه نگاشت.[131]
از اساتيد وي، نجيبالدين محمد بن جعفر بن هبةالله بن نما، محمد بن عبدالله ابن زهره حسيني حلبي، سالم بن محفوظ بن عزيزة بن وشاح، مجدالدين علي بن حسن بن ابراهيم عريضي و نيز پدرش بودهاند. از شاگردانش نيز پسر خواهرش علامه حلي، عبدالكريم بن احمد بن موسي بن طاووس، حسن بن ابيطالب آبي، محفوظ بن وشاح بن محمد، يوسف بن حاتم عاملي، صفيالدين حلي شاعر شيعه و ابنعلقمي وزير مستعصم عباسي بودهاند.
محقق حلي، از پيشگامان فقه و اصول شيعه و از رهبران شيعه در عصر خود و از چهرههاي برجسته شيعه و صاحب تأليفات فراوان بود[132] و در علوم مختلف، از جمله شعر و ادب نيز دانش و تخصص داشت.[133] از جمله تأليفات وي، ميتوان به آثار زير اشاره كرد:
شرائع الإسلام في مسائل الحلام و الحرام كه مشهورترين كتاب وي و تا به امروز در حوزههاي علميه شيعه محور تدريس و تحقيق است[134] و شرحهاي فراواني بر آن، نوشته شده است كه از مهمترين آنها، ميتوان به كتاب مشهور «جواهر الكلام»، تأليف مرحوم صاحب جواهر، اشاره كرد.
النافع في مختصر الشرائع: اين كتاب در مصر به چاپ رسيده و به دستور وزير اوقاف وقت مصر، در دانشگاه الازهر، به عنوان كتاب درسي، تأييد شده است؛[135]
المعتبر في شرح المختصر، در فقه استدلالي مقارن.
نكت النهاية (النهاية في مجرد الفقه و الفتاوي تأليف شيخ طوسي).
المسلك در اصول دين.
المعارج در اصول فقه.
اللُهنة در منطق.
محقق حلي در سال 676ه .ق، در حله از دنيا رفت و جمعيت بسياري در تشييع وي، شركت كردند[136] و دانشمندان در رثاي او، مرثيهها سرودند.[137] برخي مدفن وي را در نجف دانستهاند. البته مرحوم امين، احتمال داده است كه او ابتدا در حله دفن شده است و سپس به نجف، منتقل شده باشد.[138] اما به عقيده حرزالدين، با توجه به شهرت مرقد ايشان در حله و اينكه كسي از اصحاب تراجم، مرقد ايشان را در نجف اشرف ثبت نكرده است، اين احتمال، ضعيف به نظر ميرسد.[139]
223. مقبره نجيبالدين يحيي هُذَلي حلّي
زيارتگاه وي، در خيابان امام علي(عليه السلام) در محله طاق شهر حله، قرار دارد. كنار قبر وي، قبور مشاهير ديگري نيز، از جمله امير دبيس بن علي مزيدي و سيد محمد جلالالدين ملحوس حسيني قرار دارد كه در اينجا، به معرفي اجمالي دفن شدگان در آن، ميپردازيم:
نجيبالدين يحيي حلي: او از محدثان شيعه در سده هفتم هجري است. كنيهاش، «ابوزكريا» و لقبش، «نجيبالدين» بوده است.[140] منابع شيعه، نسب وي را چنين گفتهاند: يحيي بن سعيد بن احمد بن يحيي بن حسن بن سعيد هُذَلي حلّي.[141] اما ذهبي، نسبش را يحيي بن احمد بن يحيي بن سعيد، گفته است.[142] جد وي، يحيي بن حسن بن سعيد، از فقهاي اماميه و مشايخ اجازه روايي، به شمار ميآيد.[143] گويند ابن ادريس حلي نيز، جد مادري وي بوده است.[144] شيخ نجيبالدين يحيي، در سال 601ه .ق، در كوفه به دنيا آمد و در شب عرفه سال 689ه .ق، از دنيا رفت. او با علوم زبان و ادب عربي، آشنا بود.[145]
امير دُبَيس بن علي مزيدي حلي: او از امراي خاندان شيعه مذهب بنيمَزيد است. او معاصر سلجوقيان و از امراي شهر «نيل» (مركز حكومت مَزيديان پيش از تأسيس شهر حله) بود. سيد حسن صدر، اين قبر را به «سيفالدولة بن دبيس»، نسبت داده است.[146]
سيد محمد جلالالدين ملحوس حسيني: سيد محمد جلالالدين بن جعفر بن احمد ملحوس حسيني، از بزرگان سده نهم هجري است. پدرش، جعفر بن احمد، صاحب تكملة الدروس، از علماي شيعه بوده است. سيد حسن صدر، از قبر وي در گنبد شيخ منتجبالدين يحيي بن سعيد، سخن گفته و به وجود كتيبه كاشي قديمي بر ورودي گنبد، اشاره كرده است كه متن آن، حاوي اوصاف و القاب علمي ابن ملحوس، بوده است.[147]
224. مقبره ورّام بن ابيفراس نخعي حلي
اين زيارتگاه، در محله «تعيس» شهر حله، نزديك مدرسه ابتدايي الزهرا قرار دارد. ورّام بن ابيفراس، از علماي شيعه در قرن ششم هجري است. در منابع متأخر شيعه، او را از نسل مالك اشتر دانسته[148] و نسب وي را چنين ذكر كردهاند: «ورّام بن ابيفراس ورّام بن حمدان بن عيسي بن ابيالنجم ابن ورّام بن حمدان بن خولان بن ابراهيم بن مالك اشتر نخعي».[149] (تصوير شماره 24)
اما بنابه تحقيق دكتر مصطفي جواد، نياكان وي از قبيله «جاوان»، از كردهاي موالي تيره «بنياشتر نخعي» بودند و جد وي «ابوالفتوح بن ورام جاواني»، در قيام مشهور «ارسلان بساسيري»، براي براندازي خلافت عباسي، شركت نمود و با امير نورالدوله دُبَيس بن منصور مَزيدي نيز همكاري داشت و در واقع، بعدها نسب آنها به مالك اشتر، ملحق گرديد.[150]
شيخ ورام نيز ابتدا از رجال نظامي بود. اما خداوند به او توفيق توبه عطا كرد و او به زهد و عبادت و قرائت قرآن مجيد و اداي نماز و روزه روي آورد و كمكم مورد توجه مردم قرار گرفت و بزرگان، به قصد تبرك جستن به وي، به ديدارش ميرفتند.[151] به گفته سبط ابنجوزي، خليفه عباسي براي ديدار وي، به حله ميرفت و اموالي را براي او ميبرد. اما او اين اموال را قبول نميكرد.[152]
شيخ ورّام، جد مادري سيد بن طاووس بود. سيد در كتاب «فلاح السائل»، درباره وي ميگويد: «پدر بزرگ من، از جمله كساني بود كه به عمل آنها، اقتدا ميشد. او وصيت كرد كه در دهانش يك سنگ عقيق كه بر آن اسامي ائمه(عليهم السلام) حك شده بود، قرار دهند».[153]
شيخ منتجبالدين رازي، او را در شهر حله ديده و در فهرست خود، از وي با عنوان «امير زاهد» و «فقيه صالح»، ياد كرده و نوشته است كه او نزد «سديدالدين محمود حمصي رازي»، قرائت كرد.[154] مورخ بزرگ شيعه، «ابن ابيطي» نيز او را بسيار ستوده و برايش كراماتي نقل كرده است.[155]
از شيخ ورّام، كتابي به نام «تنبيه الخواطر و نزهة النواظر»، بجا مانده است كه به «مجموعه ورّام» نيز شناخته ميشود. شهرت اصلي ورام نخعي ميان علماي شيعه، بيشتر به دليل تأليف همين كتاب، بوده است. موضوع اين كتاب، موعظههاي اخلاقي و ترغيب به زهد است و تاكنون چندين بار، از جمله در سال 1376ه .ق، به كوشش علياصغر حامد در تهران، منتشر شده است.
شيخ ورّام نخعي، به تصريح مورخان، از جمله سبط ابنجوزي و ابنساعي، در سال 605ه .ق، در زادگاهش حله، از دنيا رفت و جنازهاش را به كوفه منتقل كردند و در آستان مقدس اميرمؤمنان(عليه السلام)، به خاك سپردند.[156] بدين ترتيب، نميتوان براي زيارتگاه منسوب به وي در حله، صحت و اعتبار تاريخي قائل گرديد.
زيارتگاههاي امامزادگان و سادات شهر حله
225. مزار امامزاده ابراهيم بن موسي(عليه السلام)
اين زيارتگاه، در محله معروف به «حي الجمهوري»، نزديك «باب المشهد» شهر حله قرار دارد و به ابراهيم بن امام موسي كاظم(عليه السلام) منسوب است.[157] در بخش آستان كاظمين(عليهما السلام) از همين كتاب، به تفصيل بيشتري درباره وي و اينكه به گفته علماي انساب، در كاظمين به خاك سپرده شده است، سخن گفتيم. با اين حال و قطع نظر از اختلاف ميان مورخان و علماي انساب كه براي امام موسي كاظم(عليه السلام)، دو فرزند به نام ابراهيم قائل شدهاند، زيارتگاههاي متعدد ديگري، منسوب به ابراهيم بن موسي(عليه السلام) در مناطق مختلف ايران وجود دارد كه از آن جمله، ميتوان به اصفهان، كاشان، قم، اراك، شيراز، تبريز، سلطانيه، زنجان، شهر ري، نيشابور، رشت، آمل، بابلسر، كجور، نور، قائمشهر، لاريجان، رودبار و دستجرد اشاره كرد. اين زيارتگاهها را بايد عمدتاً قبور نوادگان امام موسي كاظم(عليه السلام) يا حتي ساير ائمه(عليهم السلام) دانست؛ چراكه به باور بسياري از مورخان و علماي انساب، ابراهيم بن موسي(عليه السلام)، به ايران نيامده است و بنابراين زيارتگاههاي منسوب به وي در ايران، نميتواند مدفن او باشد.
226. مزار امامزاده عبدالله بن موسي(عليه السلام)
عبدالله بن موسي(عليه السلام)، سيد جليلالقدر، عظيمالشأن و بزرگوار بود. وي، از مادري امولد (كنيز)، به دنيا آمد.[158] شيخ طوسي=، او را از اصحاب امام رضا(عليه السلام) برميشمرد.[159] همچنين «نمازي شاهرودي» اضافه ميكند كه وي، از اصحاب پدرش، امام موسي كاظم(عليه السلام) و برادرش، امام رضا(عليه السلام) بوده است.[160] مامقاني از او، به «امامي ممدوح» تعبير ميكند.[161]
به هرحال، وي از محدثان بزرگ و نزد همگان از مقام و منزلت بلندي برخوردار بود و در مدينه، فتوا ميداد.[162] كتاب ابيداوود، در خلق قرآن را روايت كرده[163] و
«حسن بن دينار»،[164] «علي بن سائح»[165] و «علي المحمودي»،[166] از وي روايت نقل ميكنند.
«ابراهيم بن هاشم» نيز او را توثيق كرده است.[167]
«حسن بن دينار»،[164] «علي بن سائح»[165] و «علي المحمودي»،[166] از وي روايت نقل ميكنند.
«ابراهيم بن هاشم» نيز او را توثيق كرده است.[167]
محبت و احترام عبدالله بن موسي(عليه السلام) به امام جواد(عليه السلام)، حكايت از معرفت او به امام(عليه السلام) زمان خود دارد.[168] هنگامي كه امام رضا(عليه السلام) وفات يافت، تعدادي از شيعيان، به مدينه آمدند تا فرزند و جانشين او، امام جواد(عليه السلام) را زيارت كنند. آنگاه عموي آن امام (عبدالله بن موسي(عليه السلام كه پيرمردي كهنسال و خردمندي بود، در حاليكه لباس خشني به تن داشت و ميان پيشانياش بر اثر سجدههاي زياد و طولاني، پينه بسته بود، بر آنان وارد شد. سپس امام جواد(عليه السلام) كه كودكي نُه ساله بود، به مجلس وارد شد و عبدالله هم به احترام امام(عليه السلام) از جاي برخاست. او را در آغوش كشيد و ميان پيشاني او را بوسيد. مجلس نيز پيرامون گفتوگوي شيعيان با امام جواد(عليه السلام)، ادامه يافت.[169]
مرحوم مامقاني پس از ذكر اين روايت، قائل به عدالت عبدالله شده است.[170] سيد جعفر اعرجي از او به سيدي جليلالقدر و مقدم بر ساير سادات، ياد ميكند.[171] ابنطباطبا، او را ساكن نصبين كوفه ميداند.[172] از اينرو، قبري به او، در عراق، در منطقه «خرّم غماس»، مشهور است.[173] سن او را هنگامي كه در مدينه بود، نود سال نوشتهاند.[174]
ضامن بن شدقم، وي را مكنا به «ابوجعفر»[175] ميداند. به نقل بيشتر علماي انساب، عبدالله داراي سه دختر و پنج پسر، به اسامي زينب، فاطمه، رقيه، احمد، محمد، حسين، حسن و موسي بوده است.[176] «ابوطالب مروزي»، تعداد پسران وي را شش تن ميداند. اما از ذكر نام ايشان، خودداري كرده است.[177]
اين احتمال كه فرزند ششم او، جعفر باشد، بعيد به نظر نميرسد؛ زيرا او مكنا به ابوجعفر بوده است. اما ضامن بن شدقم، «علي» را بر تعداد فرزندان، اضافه نموده است.[178] عبدالله بن موسي(عليه السلام) به علت سكونت در منطقه «عوكلان»،[179] به عوكلاني مشهور شد[180] و فرزندان او نيز به «بني عوكلانيون»، خوانده شدند.[181]
ابونصر بخاري، تداوم نسل وي را تنها از يك فرزندش، به نام «موسي الثاني» ميداند.[182] اما برخي، فرزند ديگر او، محمد را نيز جزو معقّبان وي، ذكر نمودهاند.[183] به هرحال، اعقاب او در كوفه، نصبين، سيرجان، رمله و مصر، پراكنده بودند.[184] از تاريخ وفات او، هيچ اطلاعي در دست نيست و درباره محل دفن او نيز، بين مورخان و علماي انساب، اختلاف است. اما نسبت او به «عوكلان»، نشان ميدهد كه تا آخر عمر خود، در آنجا بوده است.
ابنطباطبا، وي را ساكن كوفه، دانسته است.[185] گويا اين موضوع پس از بازداشت
امام جواد(عليه السلام) به عراق ميباشد كه وي نيز به آنجا مهاجرت نموده و در آنجا وفات يافته است. مزاري نيز در كوفه، به او منسوب ميباشد.[186]
امام جواد(عليه السلام) به عراق ميباشد كه وي نيز به آنجا مهاجرت نموده و در آنجا وفات يافته است. مزاري نيز در كوفه، به او منسوب ميباشد.[186]
بنابراين هيچ مدرك معتبري در دست نيست كه عبدالله بن موسي كه پيرمردي نود ساله بود، به ايران مهاجرت كرده باشد. با اين حال، اقوال متعددي مبني بر دفن او، در شهرهاي ايران گزارش شده كه هيچكدام منشأ صحيحي ندارد.
227. مزار حسين بن زيد شهيد
حسين، دومين فرزند حضرت زيد شهيد است. او در شام، متولد شد. مادرش، ام ولد بود. تاريخ تولد او، سال 114 يا 115ه .ق، و مدت عمرش، 76 سال ميباشد[187]. كنيه او، ابوعبدالله،[188] لقبش، ذوالدمعه و ذوالعبره (صاحب اشك) است.
هنوز هفت سال از عمرش نگذشته بود كه پدرش، به شهادت رسيد. امام صادق(عليه السلام)، او را پرورش داد و تربيت كرد و به او، دانش و حكمت آموخت. او در سايه لطف امام، زندگي كرد و از امام، استفادههاي علمي زيادي كرد.[189] شيخ طوسي در رجال خود، او را از اصحاب امام صادق(عليه السلام) برميشمرد.[190]
علت آنكه حسين بن زيد را به ذيالدمعه و ذيالعبره، لقب داده بودند، اين بود كه او بسيار ميگريست و بيشتر اوقات، اشك از ديدگان مباركش سرازير بود. در اينباره فرزندش، يحيي ميگويد كه مادرم به پدرم، حسين بن زيد، عرض كرد: «چقدر گريههاي تو زياد است؟» پدرم در جوابش گفت: «آيا آتش و آن دو تير، برايم خوشحالي و سروري باقي گذاشته كه جلوي گريههايم را بگيرم». مقصودش از آتش، يادآوري خاطره جانگداز سوزاندن جسد مقدس پدرش، زيد(عليه السلام) و منظور از دو تير، آن دو تيري بود كه يكي به پدرش، زيد و ديگري به برادرش يحيي، اصابت كرد.[191]
صاحب «غاية الاختصار»، درباره حسين ميگويد: «كان سيّدا جليلاً شيخ اهله و كريم قومه»؛[192] «حسين بن زيد، آقا، بزرگوار، محترم و بزرگ خاندان و ميان خويشانش، بسيار گرامي بود». او از نظر زبان، بيان، قلم، زهد، فضل، احاطه بر انساب، شناسايي افراد و تاريخ، از رجال بني هاشم، به حساب ميآمد.[193] او به كمك ابراهيم، محمد و فرزندان عبدالله محض شتافت و در جبهه جنگ، همراه آنان جنگيد و پس از شهادت آن دو، متواري شد. او را در آخر عمرش، مكفوف (نابينا)، لقب دادند؛ چراكه آخر عمرش نابينا شد و شايد علت آن، همان زياد گريستن بود. او در سال 140ه .ق، از دنيا رفت.[194]
قيام حسين بن زيد(عليه السلام)
حسين بن زيد(عليه السلام)، از كساني بود كه همراه محمد و ابراهيم، فرزندان عبدالله بن حسن، قيام كرد. سپس براي مدتي طولاني، متواري شد و چون او را تعقيب نكردند و اطمينان يافت كه دستگير نخواهد شد، خود را ظاهر ساخت.
برادرش، محمد بن زيد، مورد محبت منصور عباسي قرار گرفت و وي را نزد خودش برد. محمد، بهوسيله نامه، برادرش، حسين را از جانب منصور، تأمين داد و موقعي كه از طرف منصور آسودهخاطر شد، در مدينه آشكار شد. ولي با كسي تماس نميگرفت و تا از كسي كامل اطمينان نمييافت، او را به خانه خويش راه نميداد.
«علي مقانعي» به سند خود، از حسين بن زيد، روايت كرده است كه گفت: «در نهضت محمد بن عبدالله، چهار تن از فرزندان امام حسين بن علي(عليهما السلام) خروج كردند: من، برادرم عيسي، موسي و عبدالله، فرزندان امام جعفر بن محمد(عليهما السلام)». [195]
نصيحت عبدالله بن حسن
حسين بن زيد ميگويد:
روزي گذار من، به عبدالله بن حسن كه در مسجد رسول خدا(صلي الله عليه و آله) نماز ميخواند، افتاد. چون مرا ديد، با دستش به من اشاره كرد. من نيز به نزدش رفتم. همين كه نمازش تمام شد، رو به من كرد و گفت: اي برادرزاده! چون تو خود، الان صاحب اختيار و آزادي، دلم خواست تا پندي به تو دهم؛ شايد خداوند تو را بدان سود بخشد. فرزندم! به راستي كه خداوند تو را در جايي و مقامي قرار داده است كه كسي جز تو در آن مقام و جايگاه نيست، تو در سنين جواني هستي و مردم ديدههاي خود را به تو دوختهاند، خوبي و بدي هم به سويت شتابانند، پس اگر كاري كني كه شباهت به رفتار گذشتگان داشته باشد معلوم است كه خير و خوبي به تو روي آورده و اگر كاري مخالف آنها انجام دهي به خدا سوگند بدي و شري است كه به سويت شتافته است، و همانا تو پدراني پشت سر گذاردهاي كه نظيري در مقام و مرتبه نداشتند و نزديكترين پدرانت زيد بن علي است كه من نه در ميان خودمان و نه در ميان ديگران همانندش را نديدم و هرچه بالا روي به فضيلت و برتري برخورد كني؛ همانند علي، و بعد حسين و بعد علي بن ابيطالب(عليه السلام). [196]
[1]. «نقد سندي و محتوايي روايت ردّ الشمس لعلي ابن ابيطالب(عليه السلام)»، زهره نريماني، حديث انديشه، ش 3 و 4، ص34.
[11]. ر.ك: من لا يحضره الفقيه، ج1، صص130 و 131؛ علل الشرائع، ج2، صص 351 و 353؛ بصائر الدرجات الكبري في فضائل آل محمد(صلي الله عليه و آله)، محمد بن حسن الصفّار، صص 237 و 239؛ الثاقب في المناقب، محمد بن علي (ابن حمزة طوسي)، ص253؛ الخرائج والجرائح، سعيد بن عبدالله (قطب راوندي)، ج1، ص224؛ عيون المعجزات، حسين بن عبدالوهّاب، ص11؛ العقد النضيد والدّرّ الفريد، محمد بن حسن القمي، صص 18 و 19؛ الروضة في فضائل اميرالمؤمنين(عليه السلام)، شاذان بن جبرئيل القمي، صص 169 و 170؛ الفضائل، شاذان بن جبرئيل القمي، ص68؛ الهداية الكبري، حسين بن حمدان الخصيبي، صص 122 و 123؛ خصائص الائمة، محمد بن حسين الموسوي البغدادي (الشريف الرّضي)، صص 56 و 57؛ ترجمه امالي شيخ طوسي، ج2، صص 648 و 649.
[16]. براي توصيف دقيق گنبد بنا، ر.ك: العمارة العربية الاسلامية: الخصائص التنظيمية للمقرنصات، كامل حيدر، صص 52 و 54.
[20]. «مقام امام صادق(عليه السلام) در شهر حلّه»، حيدر الجد، ترجمه محمد مهدي رضايي، فرهنگ زيارت، ش 3 و 4، صص 173 و 175.
[24]. السلطان المفرّج عن اهل الايمان، صص 37 و 46؛ و به نقل از همين كتاب در: بحار الانوار، ج52، صص 70 و 73.
[71]. رجال ابن داوود، (226 و 228). «كان اوحد زمانه. حائري المولد، حلي المنشأ، بغدادي التحصيل، كاظمي الخاتمة».
[105]. انوار البدرين، ص220. سماوي سال وفات وي را 1181ق ذكر كرده است. رك: الطليعة من شعراء الشيعة، ج1، ص240.
[124]. الدرر الكامنة في اعيان المائة الثامنة، ج2، ص369؛ البدر الطالع بمحاسن من بعد القرن السابع، ص397.
[150]. براي آگاهي بيشتر، ر.ك: «جاوان القبيلة الكردية المنسية ومشاهير الجاوانيين»، مصطفي جواد، المجمع العلمي العراقي، ج4، صص 89، 94، 115 و 116.
[176]. المجدى فى انساب الطالبيّين، صص116 و 117؛ النفحة العنبريّه فى انساب خير البريّه، صص94 و 95؛ روضة الألباب، ص107.
[181]. تهذيب الأنساب، ص163؛ الفخرى فى انساب الطالبيّين، ص16؛ الأصيلى، ص195؛ عمدة الطالب، ص252؛ سراج الانساب، ص82؛ منتقلة الطالبيّه، ص329.
[182]. سر السلسلة العلويه، ص44؛ تهذيب الانساب و نهاية الاعقاب، ص163؛ الشجرة المباركة، ص104؛ الفخرى فى انساب الطالبيّين، ص16، انساب الطالبيّين، ص168.
[183]. المجدى فى انساب الطالبيّين، صص 114 و 116؛ الاصيلى فى انساب الطالبيّين، ص195؛ عمدة الطالب، صص124 و 252؛ الفصول الفخريه، صص140 و 141؛ سراج الانساب، ص82؛ النفحة العنبرية، صص94 و 95؛ روضة الالباب، ص107؛
تحفة الازهار و زلال الانهار، ج3، ص223.
تحفة الازهار و زلال الانهار، ج3، ص223.
[184]. الشجرة المباركة فى انساب الطالبيّه، ص104؛ التذكرة فى الانساب المطهره، ص124؛ تحفة الازهار وزلال الانهار، ج3، ص223؛ سيد نعمةالله جزايرى، مؤلّف الانوار نعمانيه، از نسل اوست. ر.ك: مناهل الضرب فى انساب العرب، سيد جعفر الاعرجى نجفى، صص449 و 500.
[193]. «و كان من رجال بنى هاشم لساناً و بياناً و علماً و زهداً و فضلاً و احاطة بالنسب و ايام الناس».