آیا تبرک جستن به آثار انبیا و اولیا شرک است؟
«در موسم حج، وقتی زائران شیعه و غیر شیعه، به قصد تبرک جستن به قبر نورانی پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمه بقیع: و دیگر آثار به‌جای‌مانده از اولیای الهی نزدیک می‌‌شوند، وهابیان با خشونت، مانع آنها می‌شوند و این عمل آنان را
«در موسم حج، وقتي زائران شيعه و غير شيعه، به قصد تبرك جستن به قبر نوراني پيامبر(صلي الله عليه و آله) و ائمه بقيع: و ديگر آثار بهجايمانده از اولياي الهي نزديك ميشوند، وهابيان با خشونت، مانع آنها ميشوند و اين عمل آنان را شرك ميخوانند. آيا تبرك به قبور انبيا و اوليا و آثار باقيمانده از آنها شرك است؟ اگر شرك نيست، دلايل
آن چيست؟»
آن چيست؟»
× پاسخ
تبرك به آثار بهجامانده از انبيا و اوليا، نهتنها شرك نيست، بلكه در قرآن و روايتها تأييد شده است. تبرك در لغت، مشتق از «بركت» و به معناي افزوني در نعمت است.[1] در اصطلاح نيز تبرك آن است كه موحدان، از پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) و بندگان صالح خدا و آثار باقيمانده از آنان، افاضه نعمت و افزايش بركت درخواست كنند. اين كار به آن معنا نيست كه تبرك جوينده، راهها و اسباب طبيعي را براي رسيدن به خواستههايش، به روي خود ببندد، بلكه در همان حال كه به علل و اسباب طبيعي تكيه ميكند، راه تبرك را در برابر خود باز ميگذارد تا از اين طريق، به فيض الهي كه از اين مجرا نازل ميشود، افزون بر آنچه از راه اسباب طبيعي ميرسد، دست يابد.
بيشك، ميان آثار پيامبران و صالحان و خيراتي كه انسان از اين راه به دست ميآورد، رابطه مادي وجود ندارد، ولي همانگونه كه گفته شد، فيضهاي الهي بر بندگان، گاهي از غير مجراي طبيعي افاضه ميشود و اراده الهي بر اين است كه حاجتهاي يك مؤمن را از راه تبرك به پيامبر(صلي الله عليه و آله) يا آثار بازمانده از او برآورده كند. آيات قرآن كريم و روايتهاي فراواني بر اين حقيقت تأكيد دارد. همچنين، هيچ مانع عقلي نيست كه آثار باقيمانده از پيامبر(صلي الله عليه و آله) و صالحان در اجابت خواستههاي انسان اثرگذار باشد. به برخي از آيات در اين زمينه، اشاره ميكنيم:
خداوند، برخي سرزمينها را كه دعوتگران توحيد در آن قدم گذاشته يا دفن شدهاند، عبادتگاه قرار داده است؛ براي مثال «مقام ابراهيم» را نمازخانه قرار داده و فرموده است: (وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى...)[2]؛ «خانه كعبه را محل بازگشت مردم و مركز امن قرار داديم و از مقام ابراهيم(عليه السلام)، عبادتگاهي براي خود انتخاب كنيد».
بيشك، از بُعد ذاتي، فرقي نميكند كه نماز در اين جايگاه خوانده شود، يا نقاط ديگر مسجد؛ ولي «مقام ابراهيم» به سبب وجود ابراهيم پيامبر(عليه السلام)، امتياز ديگري يافته و مكاني متبرك شده است. ازاينرو، نمازگزار براي تبرك، نمازش را آنجا اقامه ميكند.
در جاي ديگري از قرآن، خداوند متعال، «مسعي»، مسافت ميان صفا و مروه را محل عبادت ميشمارد. علت اين تقدس آن است كه بانوي پاك و يكتاپرستي چون «هاجر»، با قدمهاي مبارك خود هفت بار اين زمين را در جستوجوي آب، طي كرده است. ازاينرو، زائران ميتوانند به اين سرزمين مقدس كه مادر حضرت اسماعيل8 بر آن قدم گذاشته است، تبرك جويند.
يعقوب پيامبر(عليه السلام)، مدتي طولاني در رنج هجران فرزند عزيزش يوسف(عليه السلام) بود و در آن مدت به قدري گريست كه به تعبير قرآن كريم، چشمانش سفيد [و نابينا] شد:
(وَ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ)[3]؛ «و هر دو چشمش از غم و اندوه سفيد گشت اما خشم خود را در دل نهفت». اراده الهي بر آن شد كه به واسطه پيراهن فرزندش يوسف، بينايي يعقوب به او بازگردد. خداوند از زبان يوسف(عليه السلام) چنين نقل ميفرمايد: (اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هذا فَأَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً)؛[4] «پيراهن مرا ببريد و به صورت پدرم بيندازيد، بينا ميشود». شكي نيست كه پيراهن يوسف(عليه السلام)، از جهت مواد و ظاهر، با پيراهنهاي ديگر تفاوتي ندارد؛ ولي خواست خدا آن بود كه فيض الهي از اين راه، به بندهاش يعقوب برسد. خداوند در قرآن با صراحت، اين حقيقت را چنين بيان ميكند: (فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشِيرُ أَلْقاهُ عَلى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً)؛ «چون مژدهدهنده آمد، آن پيراهن را به صورت او افكند، پس او بينا شد».[5]
(وَ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ)[3]؛ «و هر دو چشمش از غم و اندوه سفيد گشت اما خشم خود را در دل نهفت». اراده الهي بر آن شد كه به واسطه پيراهن فرزندش يوسف، بينايي يعقوب به او بازگردد. خداوند از زبان يوسف(عليه السلام) چنين نقل ميفرمايد: (اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هذا فَأَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً)؛[4] «پيراهن مرا ببريد و به صورت پدرم بيندازيد، بينا ميشود». شكي نيست كه پيراهن يوسف(عليه السلام)، از جهت مواد و ظاهر، با پيراهنهاي ديگر تفاوتي ندارد؛ ولي خواست خدا آن بود كه فيض الهي از اين راه، به بندهاش يعقوب برسد. خداوند در قرآن با صراحت، اين حقيقت را چنين بيان ميكند: (فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشِيرُ أَلْقاهُ عَلى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً)؛ «چون مژدهدهنده آمد، آن پيراهن را به صورت او افكند، پس او بينا شد».[5]
حضرت موسي(عليه السلام) در اواخر عمر شريفش، لوحهاي مقدس را كه دربردارنده شريعت او بود، همچنين زره، سلاح و وسايل ديگرش را در صندوقي گذاشت و آن را به جانشين خود، «يوشع بن نون»، سپرد. ازاينرو، آن صندوق نزد بنياسرائيل اهميت ويژهاي يافت. در جنگهايي كه ميان بنياسرائيل و دشمنانشان پيش ميآمد، آن صندوق را به عنوان تبرك با خود ميبردند و به سبب آن از خداوند نصرت ميطلبيدند. تا وقتي كه آن صندوق ميان آنان بود، با عزت ميزيستند، ولي وقتي در دين سست شدند و ويژگيهاي اخلاقي در ميان آنها كمرنگ شد، دشمنانشان توانستند آنان را شكست دهند و آن صندوق مقدس را به غارت ببرند. خداي سبحان پس از مدتي طالوت را به عنوان پادشاه و فرمانده بنياسرائيل برگزيد. پيامبرشان به ايشان گفت: «نشانه صدق طالوت و اينكه خداوند او را به فرماندهي تعيين كرده، آن است كه صندوق را نزد شما ميآورد». قرآن در اشاره به اين داستان ميفرمايد:
(وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَةُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ)[6]
پيامبرشان به آنان گفت: نشانه فرمانروايي او آن است كه تابوت را براي شما ميآورد، در آن مايه آرامشي از سوي خداست و بازماندهاي از آنچه خاندان موسي(عليه السلام) و خاندان هارون برجا گذاشتهاند. آن صندوق را فرشتگان حمل ميكنند. بهيقين در اين موضوع، نشانهاي است، اگر اهل ايمان باشيد.
با دقت در آيه درمييابيم كه خداوند در قرآن كريم، از زبان پيامبر(صلي الله عليه و آله) نقل ميكند كه بنياسرائيل به آن صندوق تبرك ميجستند و چنان ارزش و شرافتي داشته كه فرشتگان آن را حمل ميكردند. بنابراين، اگر اين كار، با اصول توحيد، ناسازگار است، چگونه پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله)، اين خبر را به صورت يك مژده به آنان نقل ميكند؟
وقتي مؤمنان و يكتاپرستان، مخفيگاه جوانمردانِ «اصحاب كهف» را يافتند، با خود ميانديشيدند كه چه كنند؟ همه اتفاق نظر داشتند كه بر قبور آنان مسجدي بسازند تا محل عبادت و مكاني براي تبرك جستن از آن پيكرهاي مطهر باشد. خداوند در قرآن كريم چنين نقل ميكند: (قالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً)؛[7] «آنان كه از راز آنان آگاه شدند، گفتند: بر مدفن آنان مسجدي ميسازيم».
مفسران ميگويند: هدف از ساختن مسجد، برپايي نماز و تبرك به اجساد مطهر آنان بوده است.
دقت در اين چهار آيه، ما را از يك اصل علمي و قرآني آگاه ميكند و آن اينكه گاهي خواست الهي بر اين مقرر ميشود كه نعمتها، مواهب مادي و معنوي را با اسباب و عوامل طبيعي به بشر افاضه كند، بدون آنكه ميان امور مادي و معنوي تفاوتي باشد؛ براي مثال، اراده الهي بر اين تعلق گرفته كه انسان را از راه اسباب طبيعي هدايت كند. ازاينرو، پيامبران را به عنوان بشارتدهنده و بيمدهنده فرستاده است. ولي در همان حال، گاهي نيز اراده خدا بر اين تعلق ميگيرد كه فيض خويش را از راهها و اسباب غيرطبيعي جاري كند. تبرك يكي از آن راههاي غيرطبيعي است كه انسان به آن روي ميآورد تا فيض الهي و نعمت پروردگار را به دست آورد.
بر اين اساس، مسلمانان به بدن مطهر پيامبر اعظم(صلي الله عليه و آله)، به موي شريف ايشان، به قطرههاي آب وضوي آن حضرت يا لباس و ظرف غذا و آب آن حضرت تبرك ميجستند كه نمونههاي آن در روايتها آمده است. بنابراين، تبرك، سنتي است كه صحابه به آن عمل ميكردند و تابعان و صالحان بعدي نيز از آنان پيروي كردند.
ابن هشام، در بخش مربوط به صلح حديبيه ميگويد:
قريش، عروة بن مسعود ثقفي را نزد رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرستاد. او در برابر پيامبر(صلي الله عليه و آله) نشست و چون آگاهي يافت كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) قصد دارد به سوي مكه برود، نزد قوم خود بازگشت و آنچه را ميان او و پيامبر(صلي الله عليه و آله) گذشته بود، گزارش داد. سپس افزود: «محمد(صلي الله عليه و آله) وضو نميگيرد مگر آنكه اصحابش براي برگرفتن آب وضوي او ميشتابند و از موي حضرت چيزي نميافتد مگر آنكه آن را برميدارند».
سپس گفت: «اي قريش! من كسري و قيصر و نجاشي را در دوران زمامداريشان ديدهام. به خدا سوگند! هرگز پادشاهي را ميان مردم خود، همچون محمد(صلي الله عليه و آله) در ميان اصحابش نديدهام. گروهي را ديدم كه هرگز او را در برابر هيچ چيز تسليم نميكنند. پس ببينيد چه ميكنيد».[8]
علامه محقق، محمد طاهر بن عبدالقادر، از علماي مكه، كتابي به نام «تبرك الصحابه» نگاشته و در آن گفته است: «همه اصحاب پيامبر (صلي الله عليه و آله)، اجماع بر تبرك به آثار پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) و كوشش در گردآوري آنها داشتند و آنان هدايت يافتگان و پيشگامان صالح بودند. به موي پيامبر(صلي الله عليه و آله)، به آب وضو و عرق و جامه و ظرف و بدن شريف او و آثار ديگر آن حضرت تبرك ميجستند. تبرك به بعضي از آثار آن حضرت، در زمان حياتش اتفاق افتاده و حضرت آن را پذيرفته و رد نكرده است. اين كار، به روشني، بر مشروعيت آن دلالت دارد و اگر مشروع و جايز نبود، حتماً پيامبر(صلي الله عليه و آله)، پيروانش را از آن نهي ميكرد و باز ميداشت. اخبار صحيح و اجماع اصحاب، هم بر مشروعيت آن دلالت ميكند، هم گواه ايمان استوار تبرك جويندگان و شدت علاقه آنان به پيامبر اعظم(صلي الله عليه و آله) و پيروي از اوست.[9]
بنابراين، هيچ رابطه منطقي ميان تبرك به آثار انبيا و اوليا و شرك وجود ندارد. تبرك جستن، در آموزههاي ديني ريشه دارد و همه فرقههاي اسلامي نيز آن را پذيرفتهاند و تنها گروهي كه تبرك جستن را شرك ميداند، وهابيت است. آنها نهتنها تبرك جستن، بلكه بيشتر باورهاي مسلمانان را شرك ميدانند تا براي تكفير آنها بهانه داشته باشند.