آیا معتقد بودن به کرامات و قدرت فوق طبیعی برای غیر خدا، شرک است؟ آیا معتقد بودن به کرامات و قدرت فوق طبیعی برای غیر خدا، شرک است؟ آیا معتقد بودن به کرامات و قدرت فوق طبیعی برای غیر خدا، شرک است؟ بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
آیا معتقد بودن به کرامات و قدرت فوق طبیعی برای غیر خدا، شرک است؟ آیا معتقد بودن به کرامات و قدرت فوق طبیعی برای غیر خدا، شرک است؟ آیا معتقد بودن به کرامات و قدرت فوق طبیعی برای غیر خدا، شرک است؟ آیا معتقد بودن به کرامات و قدرت فوق طبیعی برای غیر خدا، شرک است؟ آیا معتقد بودن به کرامات و قدرت فوق طبیعی برای غیر خدا، شرک است؟

آیا معتقد بودن به کرامات و قدرت فوق طبیعی برای غیر خدا، شرک است؟

شیعیان و دیگر فرقه‌های اسلامی، برای انبیا و اولیای الهی مانند حضرت عیسی(علیه السلام)، آصف بن برخیا و امام علی(علیه السلام) قدرت فوق طبیعی قائل‌‌اند و این قدرت را براساس مبانی قرآنی و روایی تبیین می‌کنند؛ ولی وهابیت این عقیده را شرک به

شيعيان و ديگر فرقه‌هاي اسلامي، براي انبيا و اولياي الهي مانند حضرت عيسي(عليه السلام)، آصف بن برخيا و امام علي(عليه السلام) قدرت فوق طبيعي قائل‌‌اند و اين قدرت را براساس مباني قرآني و روايي تبيين مي‌كنند؛ ولي وهابيت اين عقيده را شرك به خداوند مي‌دانند و معتقدند قدرت فوق طبيعي، فقط مخصوص خداوند است.

ازاين‌رو، اين پرسش به‌ويژه براي زائران دانشجو مطرح مي‌شود كه آيا اعتقاد به كرامات اوليا و انبيا، شرك به خداست؟

×  پاسخ

كرامات اوليا و نيز قدرت‌هاي غير خداوند را دو گونه مي‌توان تحليل و بررسي كرد:

الف) اگر كرامات انبيا و اولياي الهي و همچنين قدرت‌هاي طبيعي و غير طبيعي بشري را در طول قدرت خداوند متعال و از سوي خداوند بدانيم؛ يعني معتقد باشيم كه همه چيز از جانب خداوند است و هيچ چيز بدون اراده او تحقق نمي‌يابد، اين ديدگاه نه‌تنها شرك نيست، بلكه عين توحيد است؛ زيرا ثابت شده كه كثرت‌هاي طولي، به وحدت منتهي مي‌شود و به يك نقطه مي‌رسد و آن هم از آن خداوند تبارك و تعالي است.

خداوند در قرآن كريم نيز، قدرت خارق العاده را به پيامبران الهي مانند حضرت عيسي، حضرت موسي و حضرت يوسف: نسبت داده است؛ براي مثال، حضرت يوسف(عليه السلام) پيراهن خود را به برادرانش داد تا به چشمان پدرش يعقوب(عليه السلام) بكشند و او بينا شود. در قرآن از قول حضرت يوسف(عليه السلام) مي‌خوانيم:(اذْهَبُوا بِقَمِيصِـي هذا فَأَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً[1] «اكنون پيراهن مرا نزد پدرم يعقوب(عليه السلام) ببريد و بر روي او افكنيد تا ديدگانش بينا شود». در ادامه مي‌‌خوانيم: (فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشِيرُ أَلْقاهُ عَلى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً)[2]؛ «پس از آنكه بشارت‌دهنده آمد و پيراهن او را بر رخسارش افكند، ديده‏اش بينا شد».

قرآن در ظاهر، بازگشت بينايي به چشمان يعقوب را نتيجه پيراهن يوسف(عليه السلام) و اراده او مي‏داند؛ اگرچه اين كار در حقيقت، اراده و قدرت و مشيت الهي است. حضرت يوسف(عليه السلام) در اينجا به عنوان مظهر اسم «قدير» آمده است؛ زيرا يوسف(عليه السلام)، دستور انداختن پيراهن بر روي چشمان پدر را، براي شفا يافتن چشم وي صادر كرد و در نتيجه عمل به دستور او چشم يعقوب(عليه السلام) بينا شد.[3]

همچنين خداوند متعال به حضرت موسي(عليه السلام) دستور مي‏دهد، عصايش را به سنگ بزند تا از آن آب بجوشد؛ آنجا كه مي‏فرمايد: (فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً[4] «ما به او دستور داديم كه عصاي خود را بر سنگ بزن، پس دوازده چشمه آب، از آن سنگ بيرون آمد».

در ماجراي موساي كليم(عليه السلام) و قارون نيز، زمينِ مورد تسخيرِ حضرت موسي(عليه السلام)، قارون و خانه‏اش را فرو برد: {فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ}[5] كه اين در حقيقت «شقّ الأرض» است. در ماجراي صالح پيامبر(عليه السلام) نيز كوه، موردِ تسخيرِ خاص قرار گرفت، شكافته شد و صالح (عليه السلام) ناقه معروف را به اذن خدا از آن بيرون آورد كه اين در حقيقت، «شقّ الجَبَل» است.

شكافتن دريا در داستان موسي(عليه السلام) و فرعون: {أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْرَ}[6]؛ شكافته شدن ماه براي پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله): (وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ)[7]؛ تسخير كوه‌ها و پرندگان به دست داوود(عليه السلام) و براي تسبيح: (وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ يُسَبِّحْنَ وَ الطَّيْرَ وَ كُنَّا فاعِلِينَ)[8] و تسخير باد براي سليمان(عليه السلام) (فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخاءً حَيْثُ أَصابَ)[9]، از ديگر نمونه‌هاي آن است.

بنابر حديث قرب نوافل كه در روايت‌هاي فريقين نقل شده، انسان با انجام دادن نوافل، محبوب خداي سبحان مي‌شود و آن‌گاه خدا چشم و گوش او مي‏شود؛ يعني خداوند سبحان، ادراك و فهم و بينايي و شنوايي او را تأمين مي‏كند.[10]

ب) اگر اعتقاد به قدرت و توانايي انبيا و اوليا در عرض قدرت و ربوبيت خداوند متعال باشد، نه طول آن، و اگر آنها را بالاستقلال، قادر به انجام دادن كارهاي خارق‌العاده بدانيم، اين نگرش، به يقين، با توحيد در قدرت خداوند منافات دارد و هيچ مسلمان و موحدي، چنين نگرشي به معجزات و كرامات انبيا و اولياي الهي ندارد.

 
 
 

 
[1]. يوسف: 93.

[2]. يوسف: 96 .

[3]. سيره پيامبران در قرآن، ج7، ص47.

[4]. بقره: 60.

[5]. قصص: 81.

[6]. شعراء: 63.

[7]. قمر: 1.

[8]. انبيا: 79.

[9]. ص: 36.

[10]. اصول كافي، ج2، ص352.


| شناسه مطلب: 85903







نظرات کاربران