چرا وضوی شیعیان با اهلسنت فرق میکند؟
مقدمه مسلمانان اتفاق نظر دارند که نماز، بدون طهارت، صحیح نیست و وضو از جمله اعمال عبادی و شرط ورود به نماز است.[1] از ظاهر کتاب[2] و سنت[3] در می‌یابیم که وضو در شریعت اسلامی،‌ چنان اهمیتی دارد که بر هر مسلمانی واجب است، اجزا، شرایط، نواقص و
مقدمه
مسلمانان اتفاق نظر دارند كه نماز، بدون طهارت، صحيح نيست و وضو از جمله اعمال عبادي و شرط ورود به نماز است.[1] از ظاهر كتاب[2] و سنت[3] در مييابيم كه وضو در شريعت اسلامي، چنان اهميتي دارد كه بر هر مسلماني واجب است، اجزا، شرايط، نواقص و مبطلات آن را بداند.
وضوي شيعيان با وضوي اهل سنت از دو نظر متفاوت است كه به صورت دو پرسش طرح ميشود: پرسش اول آنكه، چرا شيعيان در وضو پا را مسح ميكنند و نميشويند؟ و دوم اينكه؛ چرا شيعيان لازم ميدانند كه دستها را در وضو از بالا به پايين بشويند، ولي اهل سنت چنين شرطي را لازم نميدانند؟
در پاسخ به اين دو سؤال، لازم است به تفكيك وارد بحث شويم: ابتدا «مسح» يا «شستن» پا در كيفيت وضو تبيين ميشود و در انتها به كيفيت شستن دستها اشاره ميشود.
سؤال اول: مسح يا شستن پا در وضو؟
يكي از اختلافات شيعه و اهل سنت، در مسح يا شستن پا در وضو است. ريشه اين اختلاف از رواياتي است كه از عثمان ـ خليفه سوم ـ در بيان كيفيت وضو نقل شده است.[4] اما بيشك در اختلاف روايات و احاديث، قرآن بهترين معيار است.
«فخر رازي» ميگويد: «پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرموده است، اگر حديثي براي شما نقل شد، آن را بر كتاب خدا عرضه كنيد، چنانچه با آن موافق بود، آن را قبول كنيد، وگرنه آن را رد كنيد».[5]
خداوند وجوب وضو و كيفيت آن را چنين بيان مينمايد:
{يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذٰا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيدِيكُمْ إِلَى الْمَرٰافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ} (مائده: 6)
اي كساني كه ايمان آوردهايد! هنگامي كه به نماز ميايستيد، صورت و دستها را تا آرنج بشوييد و سر و پاها را تا بر آمدگي جلو پا مسح كنيد؟
اين آيه شريفه در سوره «مائده» واقع شده كه آخرين سورهاي است كه بر پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) نازل شده است، چنانچه روايات فراواني از اهل سنت[6] و شيعه[7]، به اين مطلب دلالت دارند؛ بنابراين هيچ آيهاي از آن نسخ نشده است.
در تشخيص كيفيت وضو در مسح يا شستن پا، بايد به قرآن مراجعه كنيم.
براي اينكه بدانيم در وضو بايد پاها را شست يا آنها را مسح كرد، بايد عاملي را كه در كلمه «أرجلَكم» سبب فتحه دار شدن «لام» آن شده است، تشخيص دهيم.
توضيح: در آيه، دو عامل و دو فعل داريم كه در ابتدا به نظر ميرسد هر كدام ميتوانند عامل نحوي كلمه «أَرْجُلَكُمْ» باشند، اما بحث در اين است كه ذوق عربي، كدام يك را عامل اين كلمه ميداند؟ آن دو عامل: «فَاغْسِلُوا» و «وَ امْسَحُوا» است. اگر بگوييم، عامل نحوي «أَرْجُلَكُمْ»، «فَاغْسِلُوا» است، شستن پاها واجب ميشود، اما اگر بگوييم عامل، «امْسَحُوا» است، مسح پاها واجب است. بنابراين ملاك وجوب مسح يا غسل، وابسته به تعيين عامل كلمه «أرجلكم» است.
بيشك، بدون در نظر گرفتن پيش داوري و عمل مرسوم بين مسلمانان، دقت در آيه شريفه، عامل دوم را اثبات ميكند؛ يعني «فامسحوا» عامل «أرجلكم» است، نه «فَاغْسِلُوا» كه دورتر است. به عبارت ديگر، «أرجلكم» عطف بر كلمه نزديكتر، يعني «رؤوسكم» است، نه عطف بر كلمه دورتر كه «وجوهكم» باشد.
عالمان ادبيات عرب معتقدند كه؛ اصل اين است كه كلمه بر كلمهاي كه نزديكتر است، عطف شود و عدول از اين اصل، نيازمند وجود قرينهاي در كلام است، وگرنه مراد واقعي متكلم درك نميشود.
فخر رازي در اين زمينه ميگويد:
ميتواند، عامل نصب در كلمه «أَرْجُلَكُمْ»، جمله «وَ امْسَحُوا» باشد و ميتواند فعل «فَاغْسِلُوا» باشد. اما هرگاه درباره يك معمول، دو عامل وجود داشته باشد، اعمال عامل نزديكتر اولويت دارد. بنابراين واجب است، عامل نصب در كلمه «أرجلكم»، جمله «وامسحوا» باشد. با توجه به اين توضيحات، كلمه «أرجلكم» منصوب بوده، در نتيجه مسح پاها واجب است.[8]
ازاينرو يك عرب اصيل، آيه وضو را اين طور تفسير ميكند كه به هنگام وضو صورت و دستها را بايد شست، اما سر و پاها را بايد مسح كرد. او براساس قواعد ادبيات عرب، ترديدي به خود راه نميدهد كه عامل نحوي در «رؤوسكم» و «أرجلكم»، «فامسحوا» است.
در اين آيه، دو قرائت وجود دارد كه تنها يكي از آنها، وجوب مسح را اثبات ميكند، درباره قرائت ديگر چه توضيحي ميدهيد؟
اختلاف قُراء در كلمه «أرجلكم» كه گروهي آن را به فتح در «لام» خواندهاند و گروهي ديگر به كسر، در دلالت آيه بر وجوب مسح اثري نميگذارد.
«نافع»، «ابن عامر» و «عاصم» (البته براساس روايت حفص از او) «أرجلَكم» را به فتحه «لام» قرائت كردهاند و اين، قرائت معروفي است كه قرآنهاي متداول، مطابق آن است.
«ابن كثير»، «حمزه»، «ابوعمرو» و «عاصم» (البته به روايت ابي بكر از او) اين كلمه را به كسر «لام» قرائت كردهاند.
به اعتقاد ما هر دو قرائت، بدون ترديد بر قول به وجوب مسح، منطبق است؛ زيرا قرائت با كسره خود قويترين شاهد است بر اينكه كلمه «أَرْجُلِكُمْ» بر كلمه «رُؤُسِكُمْ» عطف شده است، چون دليلي براي قرائت جر، جز اينكه به كلمه «رُؤُسِكُمْ» عطف شده باشد، وجود ندارد؛ از اينرو بيشك، پاها را بايد مسح كرد.
دليل قرائت نصب اين است كه اين كلمه بر محل «رُؤُسِكُمْ» عطف شده است كه به دليل مفعول بودن، منصوب است. عطف بر محل يك كلمه، در زبان عربي متداول است و مواردي از اين قبيل در قرآن كريم وجود دارد.
خداوند در قرآن، فرموده است: {أَنَّ الله بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْـرِكِينَ وَ رَسُولُهُ} (توبه: 1)، كلمه «رَسُولُه» به ضم، قرائتي معروف و متداول است و دليلي براي رفع آن وجود ندارد، جز اينكه عطف بر محل اسم ان؛ يعني لفظ جلاله در عبارت «أَنَّ اللهَ» باشد، زيرا «اللّه» مبتداست؛ اما در كتب عربي، عطف بر محل، در موارد زيادي آمده است؛ به طوري كه «ابن هشام» براي اين مسئله باب ويژهاي تنظيم كرده و شرايط آن را بيان نموده است.[9]
از آنچه گذشت، به اين نتيجه ميرسيم كه اختلاف قرائت در كلمه «أرجلكم» اثري در تعين وجوب مسح ندارد.
گروهي از عالمان نامدار اهل سنت تصريح كردهاند كه اين آيه، وجوب مسح دلالت دارد. ايشان معتقدند كه كلمه «أرجلكم» بر عامل نزديكتر عطف شده است، نه بر عامل دورتر؛ يعني عاملي كه در كلمه «أرجلكم» اثر كرده، «فامسحوا» است، نه غير آن. به عنوان نمونه به سخنان برخي از آنها اشاره ميكنيم:
1. «ابن حزم» گفته است:
اما ديدگاه ما درباره پاها اين است كه قرآن مسح را واجب كرده است. خداوند فرموده است: {وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ}. كلمه «أرجلكم» را چه مجرور بخوانيم و چه مفتوح، در هر صورت بر «رؤوس» عطف شده است؛ يعني اگر مجرور بخوانيم، بر لفظ «رؤوس» عطف شده و اگرمنصوب بخوانيم، بر محل «رؤوس» عطف شده است و غير اين جايز نيست.[10]
2. فخر رازي ميگويد:
مقتضاي مجرور خواندن كلمه «أرجلكم» اين است كه بر «رؤوس» عطف شده باشد. در اين صورت، پاها را بايد همچون سر، مسح كرد. اما در صورت قرائت نصب، علما گفتهاند كه مسح واجب است؛ زيرا كلمه «رُؤُسِكُمْ» در جمله «وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ» در محل نصب است، اما ظاهراً به وسيله «باء» مجرور شده است. بنابراين اگر «أرجلكم» بر «رؤوسكم» عطف شده باشد، ميتوان آن را بنابر عطف بودن بر محل «رؤوسكم» منصوب خواند و ميتوان آن را بنابر عطف بودن بر ظاهر «رؤوسكم» مجرور خواند. اين كلام، نظر مشهور نحويان است.[11]
3. «شيخ سندي حنفي» پس از بيان اعتقاد جزمي خود بيني بر اينكه ظاهر قرآن وجوب مسح پاهاست، ميگويد: «ظاهر قرآن مسح را ميرساند؛ زيرا ظاهر آن قرائت جر است و قرائت نصب در صورتي است كه بر محل عطف كنيم».[12]
همين مقدار از نقل آراي صاحب نظران اهل سنّت، در بيان اين حقيقت كه هر دو قرائت، بدون هيچ گونه ترديدي، تنها بر مسح منطبق است و آن را تأييد ميكند، كافي است.
اما انطباق اعتقاد به شستن پاها بر اين دو قرائت معروف، نوعي نقض آشكار قواعد عربي است. براساس هر يك از دو قرائت، مطلب را بررسي ميكنيم:
الف) شستن پاها با توجه به قرائت نصب
اگر قائل باشيم كه آيه وضو، بر شستن پاها دلالت دارد، به ناچار بايد عامل نصب كلمه «أَرْجُلَكُمْ» جمله «فَاغْسِلُوا» باشد و كلمه «أَرْجُلَكُمْ» بر «وُجُوهَكُمْ» عطف شده باشد. لازمه اين كلام آن است كه بين معطوف، يعني «أرجلكم» و معطوفٌ عليه، يعني «وجوهكم» جملهاي كه به اين دو كلمه ربطي ندارد، يعني «وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ»، فاصله شده باشد، درحاليكه نبايد حتي يك كلمه بيربط بين «معطوف» و «معطوفٌ عليه» فاصله اندازد، چه رسد به يك جمله بي ربط.
«ابن حزم» گفته است: «عطف كلمه «أرجلكم» بر كلمه «وجوهكم» جايز نيست؛ زيرا صحيح نيست كه بين «معطوف» و «معطوفٌ عليه» يك جمله استينافي بيايد».[13]
«ابوحيان» گفته است:
صحت اين اعتقاد كه قرائت نصب در «أرجلكم» به دليل عطف بودن آن بر «وجوهكم» است، بعيد مينمايد؛ زيرا در اين صورت بين دو كلمه كه به هم عطف شدهاند، جملهاي انشايي (يعني وامسحوا برؤوسكم) فاصله ميافتد. [14]
«شيخ حلبي» در تفسير آيه وضو ميگويد:
نصب كلمه «أَرْجُلَكُمْ» بنابر عطف شدن آن بر محل است و جر آن بنابر عطف شدن آن بر لفظ و نصب آن، بنابر عطف شدن بر كلمه «وُجُوهَكُمْ» جايز نيست؛ زيرا در اين صورت بين «معطوف» و «معطوفٌ عليه» جملهاي بيگانه كه «وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ» باشد، فاصله ميافتد؛ درحالي كه اصل اين است كه بين آن دو، حتي يك كلمه فاصله نيندازد، چه رسد به يك جمله و در كلمات عرب فصيح، شنيده نشده كسي بگويد: «ضربت زيداً و مررت ببكر و عمرواً» كه عمرواً بر زيداً عطف شده باشد. [15]
اديبان و مفسران در سخنان ديگري هم تصريح ميكنند، قرائت نصب و برداشت وجوب شستن پاها از آيه، متوقف بر اين است كه مرتكب نقض يك قاعده نحوي شويم و ميان معطوف و معطوفٌ عليه با يك جمله بيگانه فاصله بيندازيم.[16]
ب) شستن پاها با توجه به قرائت جرّ
ضعف و ناهماهنگي با قواعد عربي در قرائت نصب كساني كه به وجوب شستن پاها در وضو معتقدند، آشكار است. آنان وقتي دريافتند كه قرائت جر بر مسح دلالت دارد، نه بر شستن، نتوانستند آن را با اعتقادشان به وجوب شستن تطبيق بدهند، ازاينرو، كوشيدند كه با توجه به قرائت جر، توجيهي براي قول به شستن پاها بيابند، اما وجهي نيافتند، جز «اعراب جر به سبب مجاورت».
كلمه «أرجلكم» به دليل آنكه به كلمه «وجوهكم» عطف شده، منصوب است، اما چون در جوار كلمهاي مجرور، يعني «برؤوسكم» قرار گرفته، اعراب جر را از آن ميگيرد، كه به آن «جر به سبب مجاورت» ميگويند و به اين معناست كه كلمهاي اعراب طبيعي خودش را از دست بدهد و اعراب كلمه مجاورش را بگيرد. نقل ميكنند در مثل آمده است: «حُجْرُ ضَبٍّ خَربٍ»؛ «سوراخ سوسمار خراب است». كلمه «خَربٍ» چون خبر «حُجر» است، بايد مرفوع باشد، اما چون در كنار كلمه مجرور «ضَبٍّ» قرار ميگيرد، از آن كسب جر ميكند و مجرور ميشود.
در اينجا سخنان اديبان نامدار اهل سنت را نقل ميكنيم تا ميزان صحت اعراب «جر به سبب همجواري» و شرايط انجام آن معلوم گردد.
1. «زجاج» گفته است:
ممكن است، گفته شود كلمه «أرجلكم» به دليل همجواري با كلمهاي مجرور، مجرور شده است؛ مانند كلام كسيكه بگويد: «حُجر ضبٍّ خربٍ» كه كلمه «خَربٍ» خبر «حجر» است و قاعدتاً بايد مرفوع باشد، ولي به واسطه همجواري با «ضبٍّ» مجرور شده است. اما اين ديدگاه صحيح نيست؛ زيرا اهل زبان عربي اتفاق نظر دارند كه اعراب يك كلمه به سبب همجواري با كلمه ديگر، شاذ و نادر است؛ بنابراين حمل آيه قرآن بر چنين اعراب نادري، در غير صورت ضرورت، جايز نيست.[17]
2. «علاء الدين بغدادي» در تفسير «الخازن» ميگويد:
برخي كسره لام را در «أرجلكم» به دليل مجاورت با لفظ قبلي دانسته و حكم لفظ قبلي را به اين لفظ تسري ندادهاند. اينان براي اين سخن به قول عرب استناد كرده كه ميگويند: «حُجر ضبٍّ خربٍ» و گفتهاند كلمه «خرب» صفت «حُجر» است، نه صفت «ضبّ» و اعراب جر آن به سبب مجاورت با كلمه «ضبٍّ» است. اين سخن به دو دليل صحيح نيست:
أ) موارد اِعراب جر به سبب مجاورت را يا بايد به ضرورت شعري حمل كرد و يا بايد اعمال آن را در مواردي كه احتمال اشتباه نميرود، مجاز دانست. در مثال مذكور، معلوم است كه كلمه «خرب» صفت «ضبٍّ» نيست، بلكه صفت «حُجر» است.
ب) اِعراب جر به سبب مجاورت، در صورتي است كه واو عطف ميان دو كلمه نباشد. اما در صورت وجود واو عطف، عرب آن را اعمال نميكند.[18]
3. «سيرافي» و «ابن جنّي»، اعراب جر به سبب مجاورت را رد كردهاند و «ابن هشام» بعد از كلام آنها ميگويد: «اعراب جر به سبب مجاورت، در عطف نسق جاري نميشود».[19]
نتيجه: لزوم مسح پا، به راحتي و بدون هيچ گونه تأويلي، با هر دو قرائت، منطبق است، اما قول به لزوم شستن نه با قرائت نصب سازگار است و نه با قرائت جر.
روايات اهلسنت در لزوم مسح پا
در ادامه به منظور تقويت قول به لزوم مسح، افزونبر آيه شريفه ـ كه بر مسح پا دلالتي تمام داشت ـ به برخي روايات و احاديثِ صحيح رسول خدا(صلي الله عليه و آله) درباره مسح پاها اشاره ميكنيم:
1. از «بسر بن سعيد» نقل شده است:
عثمان به محلي كه مردم اجتماع ميكردند آمد و خواست وضو بگيرد. او نخست مضمضه و استنشاق كرد؛ آنگاه صورتش را سه بار شست و دستانش را هر كدام سه بار شست و سر و پاها را هر كدام سه بار مسح كرد. سپس گفت: رسول خدا(صلي الله عليه و آله) را ديدم كه چنين وضو گرفت. اي كساني كه حضور داريد! آيا چنين است؟ گروهي از اصحاب رسول خدا(صلي الله عليه و آله) كه نزد او بودند، گفتند: آري.[20]
2. از «حمران» نقل شده است:
عثمان مقداري آب طلبيد و با آن وضو گرفت؛ آنگاه خنديد. سپس گفت: آيا نميپرسيد، چرا خنديدم؟ گفتند: اي اميرالمؤمنين! چه چيزي تو را خنداند؟ گفت: رسول خدا(صلي الله عليه و آله) را ديدم كه همچون من وضو گرفت؛ نخست مضمضه و استنشاق كرد و صورت و دستها را هركدام سه بار شست و سر و روي پاها را مسح كرد.[21]
3. در مسند «عبداللّه بن زيد مازني» آمده است: «پيامبر(صلي الله عليه و آله) وضو گرفت و سه بار صورت و دو بار دستهايش را شست و سر و پاها را دو بار مسح كرد».[22]
4. «عباد بن تميم» از پدرش نقل ميكند كه: «رسول خدا(صلي الله عليه و آله) را ديدم كه وضو گرفت و با آب بر محاسن و پاهايش مسح كرد».[23]
5. از «علي بن ابي طالب(عليه السلام)» نقل شده است: «فكر ميكردم، كف پا بيشتر سزاوار مسح است تا روي آن، تا اينكه ديدم رسول خدا(صلي الله عليه و آله) روي پاها را مسح ميكند».[24]
6. از «رفاعة بن رافع» نقل ميكنند كه از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) شنيده است:
جايز نيست، هيچ يك از شما وارد نماز شود تا اينكه وضو را چنان كه خداوند دستور داده است، تمام كند. آنگاه صورت و دستها را تا آرنج شست و سر و پاها را تا برآمدگي مسح كرد.[25]
7. «عبداللّه بن عمرو» روايت ميكند:
در مسافرتي كه با پيامبر(صلي الله عليه و آله) بوديم، حضرت از ما جدا شد، موقع نماز بود كه ما را دريافت. ما مشغول وضو گرفتن شديم و بر پاها مسح ميكرديم كه حضرت با صداي بلند دو يا سه نوبت فرياد زد: واي بر پاشنه پاها از آتش.[26]
8. از «ابي مالك اشعري» نقل ميكنند كه به قومش گفت:
جمع شويد تا براي شما به گونه نماز رسول خدا(صلي الله عليه و آله) نماز بخوانم، چون جمع شدند، گفت: آيا ميان شما [غريبهاي] هست؟ گفتند نه، مگر خواهرزادهاي از ما، گفت: خواهرزاده هر قومي، از آن قوم است. پس كاسه آبي درخواست كرد. وقتي آب آوردند، شروع كرد به وضو گرفتن. ابتدا مضمضه و استنشاق نمود و صورت و دستانش را هر كدام سه بار شست و سر و پاها را مسح كرد سپس نماز خواند و براي آنها بيست و دو بار تكبير گفت.[27]
9. «عبادبن تميم مازني» از پدرش روايت ميكند: «رسول خدا(صلي الله عليه و آله) را ديدم كه وضو ميگيرد و آب را روي پاهايش ميمالد».[28]
10. از رفاعة بن رافع نقل شده است:
نزد رسول خدا(صلي الله عليه و آله) نشسته بودم كه مردي وارد مسجد شد و نماز خواند. وقتي نمازش تمام شد. آمد و بر رسول خدا(صلي الله عليه و آله) و گروهي كه آنجا بودند، سلام كرد. رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: برگرد و نماز بخوان كه نماز نخواندهاي. مرد شروع كرد به نماز خواندن و ما نحوه نماز خواندن او را نگاه ميكرديم و نميدانستيم كه نمازش چه عيبي داشته است. نمازش كه تمام شد، نزد پيامبر آمد و سلام كرد. پيامبر(صلي الله عليه و آله) پس از دادن پاسخ سلام، فرمود: برگرد و دوباره، نماز بخوان؛ زيرا هنوز نماز نخواندهاي. «همام» ميگويد: يادم نيست دو يا سه بار پيامبر آن مرد را به اين كار واداشت. مرد پرسيد: نميدانم نماز من چه عيبي دارد؟ رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: نماز هيچ يك از شما تمام نيست تا اينكه وضو را چنان كه خدا دستور داده است، تمام انجام دهد؛ به اين ترتيب كه صورت و دستانش را تا آرنج بشويد و سر و پاها را تا برآمدگي روي پاها مسح كند. آنگاه تكبير گفته، خدا را ثنا گويد؛ ... پيامبر چهار ركعت را تا پايان چنين توصيف كرد. آنگاه فرمود: تا چنان كه گفتم، انجام ندهيد، نماز هيچ يك از شما تمام نيست.[29]
11. از «ابن عباس» نقل كردهاند:
نزد «عمر»، «سعد» و «عبداللّه بن عمر» از مسح سخن به ميان آمد. عمربنخطاب به عبدالله گفت: سعد، فقيهتر از توست. آنگاه عمر به سعد گفت: ما انكار نميكنيم كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) بر پاها مسح ميكرد، اما آيا از زمان نزول سوره مائده كه بعد از سوره برائت، آخرين سوره قرآن است و همه احكام را استقرار بخشيد، پيامبر مسح ميكرد؟[30]
12. از «عروة بن زبير» نقل شده است:
چون جبرئيل در آغاز بعثت بر پيامبر(صلي الله عليه و آله) نازل شد، با اعجاز، چشمه آبي گشود و وضو گرفت و محمد(صلي الله عليه و آله) نگاه ميكرد، جبرئيل صورت و دستانش را تا آرنج شست و سر و پاها را تا برآمدگي مسح كرد. پيامبر(صلي الله عليه و آله) كاري را كه از جبرئيل ديده بود، انجام داد.[31]
13. «عبدالرحمن بن جبير بن نفير» از پدرش روايت ميكند:
ابا جبير با دخترش كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) با او ازدواج كرده بود، نزد پيامبر آمد. رسول خدا درخواست كرد آبي براي وضو بياورند. او ابتدا دستانش را شست و آنها را تميز كرد. سپس آب را در دهانش گردانيد و بعد استنشاق كرد. آنگاه سه بار صورت و دستانش را تا آرنج شست و در آخر، سر و پاهايش را مسح كشيد. [32]
اينها تعدادي از احاديث منقول از پيامبر(صلي الله عليه و آله) در كتب روايي اهل سنت بود كه بر سخن و عمل پيامبر بر مبناي مسح پاها دلالت مينمود.
سخنان صحابه و تابعين در لزوم مسح پا
لازم است به اقوال برخي از صحابه و تابعين درباره مسح پا در وضو استناد كنيم تا اثبات شود كه بر قول به شستن پا اجماع وجود ندارد؛ چون برخي به دليل اجماع صحابه و تابعين بر شستن پا و نه مسح آن، روايات گذشته را رد ميكنند.
1. از «سفيان» نقل شده است: «علي (عليه السلام) را ديدم كه وضو گرفت و در آخر، روي پاها را مسح كرد».[33]
2. از «حمران» نقل كردهاند:
عثمان را ديدم كه درخواست كرد، براي او آب بياورند. آنگاه سه بار دستش را شست و پس از مضمضه و استنشاق، صورت و دستهايش را سه بار شست و سپس سر و روي پاهايش را مسح كرد.[34]
3. «عكرمه» از «ابن عباس» نقل كرده است: «وضو از دو شستن و دو مسح تشكيل شده است».[35]
4. «عبداللّه عتكي» از «عكرمه» نقل ميكند: «پاها شستن ندارد، بلكه قرآن در مورد آنها مسح را نازل كرده است».[36]
5. «جابر» از امام باقر (عليه السلام) روايت كرده است: «بر سر و پاهايت مسح كن».[37]
6. «ابن علّية بن داود» از «عامر شعبي» نقل ميكند:
بايستي بر پاها مسح كرد. آيا نميبيني اعضايي را كه در وضو بايد شست، در تيمم بايستي مسح كرد و اعضايي را كه در وضو بايد مسح كرد، در تيمم رها شده است؟[38]
7. از «عامر شعبي» نقل كردهاند: «دستور چنين است كه آنچه بايد در وضو شسته شود، در تيمم، مسح شود و آنچه در وضو بايد مسح شود، ـ يعني سر و پاهاـ ، در تيمم حذف شود».[39]
8. از «يونس» نقل ميكنند كه كسيكه تا واسط همراه عكرمه بوده، به او گفته است: «من نديدم كه او [در وضو] پاهايش را بشويد، بلكه همواره بر آنها مسح ميكرد تا اينكه از آن شهر خارج شد».[40]
9. از «قتاده» در تفسير آيه {فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيدِيكُمْ إِلَى الْمَرٰافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ} سؤال شد، ميگويد: «خداوند دو شستن و دو مسح را [در وضو] واجب گردانيده است».[41]
10. «موسي بن انس» به «ابي حمزه» گفت:
حجاج در اهواز براي ما كه با او بوديم، خطبه خواند. در خطبه سخن از وضو به ميان آورد، پس گفت: «اغسلوا وجوهكم و أيديكم و امسحوا برؤوسكم و أرجلكم»، هيچ چيزي از بنيآدم، از پاهايش به آلودگي نزديكتر نيست. پس زير و روي آنها را بشوييد. انس وقتي اين سخنان را شنيد، گفت: خدا راست گفت و حجاج دروغ. خداوند فرموده است: (وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ)؛ موسيبنانس ميگويد: انس هنگام مسح پاهايش، آنها را مرطوب ميكرد.
ابن كثير گفته است: «سند اين روايت صحيح است».[42]
11. از «شعبي» نقل ميكنند: «جبرئيل مسح كردن را نازل كرده است ... آيا نميبيني در تيمم مسح ميشود، آنچه كه در وضو شسته ميشود و رها ميشود، آنچه در وضو مسح ميشود؟»[43]
12. از «اسماعيل» نقل شده است: «به عامر شعبي گفتم: گروهي از مردم ميگويند جبرئيل شستن پاها را نازل كرده است. آيا درست است؟ گفت. جبرئيل مسح كردن را نازل كرده است». [44]
13. از «نزال بن سيره» نقل شده است:
علي آب درخواست كرد تا وضو بگيرد. آنگاه وضو گرفت و در آخر بر كفش و پاهايش مسح كرد. سپس وارد مسجد شد و كفشهايش را درآورد و پس از آن نماز خواند.[45]
14. از «ابي ظبيان» نقل كردهاند:
علي را ديد كه لنگي زرد و لباسي مشكي برتن دارد و در دستش يك چوبدستي است. نزديك ديوار زندان آمد، آنگاه به كناري رفت و وضو گرفت و بر كفشها و پاهايش مسح كرد سپس وارد مسجد شد و كفشهايش را درآورد و نماز خواند.[46]
خوانديم كه برخي از صحابه و تابعين بر لزوم مسح پا در كيفيت وضو تاكيد نمودهاند؛ بنابراين كلام برخي، همچون «ابن كثير» كه ميگويد:
رافضيها بدون اينكه دليلي داشته باشند و از سرناداني و گمراهي، مخالف شستن پاها در وضو هستند. درحاليكه آيه كريمه بر وجوب شستن پاها دلالت دارد؛ اين درحالي است كه روايات متواتري، مطابقت فعل رسول خدا(صلي الله عليه و آله) را با دلالت آيه ثابت ميكند. رافضيها بدون اينكه دليلي صحيح، داشته باشند، مخالف اين همه دليل هستند.[47]
باطل است؛ زيرا اثبات شد كه آيه شريفه، تنها بر مبناي مسح پا مطابق قواعد عربي فصيح است و روايات بسياري بر سخن و عملكرد پيامبر بر مسح پا دلالت دارد، علاوه بر اينكه بسياري از صحابه و تابعين نيز همين قول را پذيرفتهاند.
كيفيت وضوي پيامبر(صلي الله عليه و آله) از زبان اهل بيت:
اهل بيت:، پس از قرآن، دومين مرجع مسلمانان در امور اختلافياند؛ زيرا حافظان سنت رسول خدا(صلي الله عليه و آله) و منبع علم او هستند. رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در حديث ثقلين، كه مسلمانان بر نقل و صحت آن اتفاق دارند، اين مطلب را بيان ميكنند و ميفرمايند: «إنّي تارك فيكم الثقلين، كتاب الله و عترتي»[48]؛ «من دو وزنه گرانقدر را ميان شما به جاي ميگذارم: كتاب خدا و عترتم».
بنابراين با توجه به جايگاه اهل بيت: بايد كيفيت وضوي رسول خدا(صلي الله عليه و آله) را از كلام آنان دريابيم؛ زيرا آنانند كه از سرچشمه گواراي وحي نوشيدهاند و سنت رسول خدا(صلي الله عليه و آله) را نسل به نسل حفظ كردهاند. به چند نمونه از اين احاديث اشاره ميكنيم:
1. «داودبن فرقد» نقل كرده است:
از امام صادق(عليه السلام) شنيدم: پدرم ميگفت: وضو حدي دارد كه اگر كسي آن را رعايت نكند، اجر نميبرد. پدرم ميگفت: ولي با اين مسئله دشمني ميشود. مردي به او عرض كرد: حد آن چيست؟ فرمود: صورت و دستانت را بشوي و سر و پاهايت را مسح كن.[49]
2. «زراره» از امام باقر (عليه السلام) روايت ميكند:
آيا نميخواهيد، وضوي رسول خدا(صلي الله عليه و آله) را براي شما انجام دهم؟ گفتيم: بله، پس ظرف آبي طلبيد. وقتي آوردند، آن را در مقابل خود قرار داد، آنگاه آستين را بالازد و كف دست راست را در آن فرو برد و گفت: در صورتي كه دست پاك باشد، چنين كنيد. پس مشتي آب برداشت و دست خود را بر پيشاني گذاشت سپس گفت: بسم اللّه و آب را بر پيشاني و محاسن خود ريخت. سپس دست چپ را در آب فرو برد و آب برداشت و آن را بر آرنج راست ريخت و با كف دست چپ، آن را از بالا به پايين تا سرانگشتان به جريان درآورد سپس با دست راست مشتي آب برداشت و بر آرنج دست چپ ريخت و با كف دست راست آن را از بالا به پايين تا سر انگشتان به جريان درآورد و جلوي سر و روي پاي راست را با رطوبت دست راست و روي پاي چپ را با رطوبت دست چپ مسح كرد.[50]
3. «زراره» و «بكير» از امام باقر(عليه السلام) درباره كيفيت وضوي رسول خدا(صلي الله عليه و آله) پرسيدند:
امام(عليه السلام) در پاسخ، ظرف آبي طلبيد و كف دست راستش را در آن فرو برد و مشتي آب برداشت و بر صورت ريخت و آن را شست. آنگاه دست چپش را در آب فرو برد و مشتي آب برداشت و بر بازوي راست ريخت و آن را از آرنج تا كف دست بدون اينكه به آرنج برگردد، شست. سپس دست راستش را در آب فرو برد و مشتي آب برداشت و آن را بر بازوي چپ از ابتداي آرنج ريخت و آن را مانند دست راست شست. پس از آن با رطوبت كف دست، سر و پاها را بدون اينكه آب تازه با دست بردارد، مسح كرد. سپس فرمود: لازم نيست انگشتان را زير شراك (بند نعلين) فرو برد. آنگاه فرمود: خداوند ميفرمايد: {يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذٰا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيدِيكُمْ} (مائده: 6) پس نبايد از مرفق تا انگشتهاي دست چيزي ناشسته بماند؛ زيرا خداوند ميفرمايد: {فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيدِيكُمْ إِلَى الْمَرٰافِقِ} سپس فرموده است: {وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ}؛ بنابراين اگر كسي مقداري از سر و پاها را از ميان انگشتان تا برآمدگي مسح كند، كفايت ميكند. پرسيديم: برآمدگي پاها كجاست؟ امام(عليه السلام) فرمود: پايينتر از مفصل ساق. آنگاه پرسيديم: آيا يك مشت آب براي شستن صورت و يك مشت براي شستن دست كافي است؟ امام (عليه السلام) فرمود: آري اگر كشيدن دستها خوب انجام شود، دو مشت آب، براي كل وضو كفايت ميكند.[51]
1. «بكير بن اعين» نقل كرده است كه امام باقر (عليه السلام) فرمودند:
آيا وضوي رسول خدا(صلي الله عليه و آله) را براي شما بگويم؟ آنگاه با دست راست، مشتي آب برداشت و با آن صورتش را شست. بعد از آن با دست چپ مشتي آب برداشت و با آن، دست راست را شست و سپس با دست راست مشتي آب برداشت و با آن دست چپ را شست و در آخر، با رطوبت دستها سر و پاها را مسح كرد.[52]
علل ايجاد اختلاف بين مسلمانان
عامل اول
از برخي روايات درمييابيم كه شستن پاها به جاي مسح، در وضو سنت بوده است و پيامبر(صلي الله عليه و آله) در بخشي از عمر مباركشان به آن دستور دادهاند، اما وقتي سوره مائده نازل شد و در آن آيه وضو و دستور مسح پاها به جاي شستن آنها بيان شد، سنت قبلي نسخ شد و بعد از آن وظيفه شد كه در وضو پس از شستن دستها، سر و پاها مسح شود؛ اما برخي كه ناسخ و منسوخ را نميشناختهاند، به سنتي كه نسخ شده عمل ميكنند و همين دليل، اختلاف بين مسلمانان ميشود، غافل از اينكه پس از نزول سوره مائده ـ آخرين سورهاي كه بر پيامبر(صلي الله عليه و آله) نازل شد ـ وظيفه مسلمانان عمل به قرآن ناسخ است.
«ابن جرير» از «انس» روايت ميكند: «قرآن به مسح پاها به هنگام وضو حكم كرد، درحالي كه سنت، شستن [پاها] بود».[53]
منظور از سنت، عمل پيامبر(صلي الله عليه و آله) قبل از نزول آيه قرآن در اينباره است؛ بديهي است كه كلام خداوند ميتواند ناسخ سنت باشد.
«ابن عباس» ميگويد: «مردم در وضو پاي خود را ميشويند، درحاليكه در قرآن چيزي را جز مسح پاها نمييابم».[54]
از رواياتي كه حاكي از عمل پيامبر(صلي الله عليه و آله) در شستن پاها و همچنين نزول آيه در لزوم مسح است، در مييابيم كه شستن پاها قبل از نزول آيه وضو بوده است. نظير اين مطلب را درباره مسح بر كفشها (به هنگام سفر) نيز مشاهده ميكنيم؛ زيرا «حاتم بن اسماعيل» از «جعفر بن محمد» و وي از پدرش و او از علي (عليه السلام) روايت كرده است: «قرآن حكم مسح روي كفشها را نسخ كرده است».[55]
«عكرمه» از ابنعباس روايت ميكند:
«آيه وضو پس از مسئله مسح روي كفش نازل شده و معناي كلام اين است كه اگر چه از پيامبر(صلي الله عليه و آله) در دورهاي دستور مسح روي كفش صادر شده بود، ولي قرآن خلاف آن را آورده و آن را نسخ كرده و فرموده است: {وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ}؛ يعني برپوست پا مسح كنيد، نه بر كفش و جوراب.[56]
عامل دوم
حاكمان به دليل كثيف بودن كف پاهاي مردم، اصرار داشتهاند كه پاها به جاي مسح، شسته شود. از آنجا كه بسياري از مردم، پا برهنه بودند، آن را ميپذيرفتند. برخي از مطالبي كه در متون آمده است، اين احتمال را تأييد ميكند؛ از جمله:
«ابن جرير» از «حميد» روايت كرده است كه گفت:
«موسيبن انس كه ما نزد او بوديم، گفت:
اي ابا حمزه! حجاج در اهواز براي ما كه با او بوديم، خطبهاي ايراد كرد و در طي آن از وضو ياد كرد. آنگاه گفت: «اغسلوا وجوهكم و ايديكم و امسحوا برؤوسكم و ارجلكم» و هيچ جاي انسان كثيفتر از پاهايش نيست، پس زير و رو و پاشنه آنها را بشوييد! انس گفت: «خدا راست گفت و حجاج دروغ گفت. خداوند فرموده است: سرها و پاها را مسح كنيد، موسي بن انس گفت: چنين بود كه هرگاه انس ميخواست پاهايش را مسح كند، آنها را تر ميكرد».[57]
دستگاههاي تبليغاتي رسمي هيئت حاكم، شستن پاها را تأييد مينمودند و كساني را كه به مسح معتقد بودند، مؤاخذه ميكردند. احمد بن حنبل با سند خويش از «ابي مالك اشعري» نقل ميكند كه روزي او به قومش ميگويد:
جمع شويد تا براي شما نمازي آنگونه كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) خوانده است، بخوانم، چون جمع شدند، گفت: آيا ميان شما غريبهاي هست؟ گفتند نه، مگر خواهرزادهاي از ما. گفت: خواهرزاده هر قومي، از آن گروه است. آنگاه درخواست كرد كاسه آبي بياورند. وقتي آوردند، وضو گرفت؛ به اين شكل كه نخست مضمضه و استنشاق كرد، آنگاه صورت و دستها را هر كدام سه بار شست و بر سر و روي دو پا مسح كرد و آنگاه نماز خواند.[58]
خلاصه آنكه:
قرآن كريم به لزوم مسح پاها اشاره دارد و شستن آنها خلاف قرآن است. گروهي از برجستگان و صحابه معروف (كه حافظان سنت و احاديث بودهاند) هنگام وضو مسح ميكردهاند و به شدت با شستن پاها مخالف بودهاند كه روايات فراواني از آنها نقل شد. اهل بيت: از جمله امام باقر و امام صادق(عليهما السلام) كيفيت وضوي رسول خدا(صلي الله عليه و آله) را بيان كردهاند كه ايشان به جاي شستن پاها، مسح مينموده است.
سؤال دوم: شستن از آرنج تا انگشتان يا بر عكس؟
شيعيان معتقدند كه شستن دستها، در وضو از آرنج شروع ميشود و به انگشتها ختم ميگردد. اما مذاهب چهارگانه اهل سنت ميگويند كه به هر شكلي شسته شود، صحيح است، اما بهتر است كه از انگشتان شروع و به آرنج ختم گردد.[59]
«ماوردي» ميگويد: «.... آنگاه ذراع راستش را تا مرفق ميشويد و سپس دست چپ خود را نيز به اين شكل ميشويد....».[60]
«عبدالرحمن جزيري» ميگويد:
ائمه بر فرائض چهارگانهـكه در قرآن به آن اشاره شده است ـ اتفاق نمودهاند كه از اين قرار است: شستن، دو دست تا مرفقين، مسح سر تمام آن يا بعضش و شستن هر دو پا تا كعبين.[61]
بنابراين شستن دستها در وضو، آن طوركه شيعيان وضو ميگيرند، در نزد ديگر مذاهب اسلامي به اتفاق صحيح است و هيچ كدام از مذاهب چهار گانه اهل سنت، «حنبلي»، «حنفي»، «شافعي» و «مالكي» اينگونه شستن را باطل نميدانند. اما شيعه، شستن دستها از انگشتان تا آرنج را باطل ميداند.
اهل سنت در كيفيتِ شستن دستها در وضو ـ يعني از انگشتان تا آرنج ـ به جمله «الي المرافق» در آيه شريفه {فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيدِيكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ}؛ (مائده: 6) تمسك كردهاند.
«فخر رازي» در ذيل تفسير اين آيه مينويسد:
مستحب است كه در هنگام شستن دستها در وضو آب را به روي كف دست بريزد و از كف به آرنج جاري كند و از پايين به بالا بشويد. بر عكس اگر شسته بشود؛ يعني ريختن آب از آرنج به كف دست، از بالا به پايين، برخي در اينگونه شستن اشكال كردهاند، براي اينكه خداوند متعال فرموده است {وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ} در اين آيه «مرافق» را غايت و پايان غسل قرار داده است. پس قرار دادن «مرافق» به عنوان مبدأ و آغاز غسل برخلاف آيه است. ولي جمهور فقها گفتهاند، اينگونه شستن اشكالي ندارد، گرچه برخلاف استحباب عمل شده است.[62]
شيعيان ميگويند كه اين آيه هيچ اشارهاي به آغاز و پايان شستن ندارد، بلكه حد شستن را بيان كرده است. به تعبيري ديگر، جمله (إِلَى الْمَرافِقِ) قيد جمله (أَيْدِيَكُمْ) است، نه قيد (فَاغْسِلُوا). (أَيْدِيَكُمْ) در اين آيه مشترك است، بين كل و جزء، هم در كل استعمال ميشود و هم در جزء؛ به كف دست، «دست» ميگويند؛ و تا آرنج را هم «دست» ميگويند، تا بازو و كتف را هم «دست» ميگويند.
آيه شريفه ميگويد كه در وضو دستهايتان را بشوييد؛ چون كه اين «دست» از نظر مقدار ابهام دارد و بين كل و جزء، همه دست يا قسمتي از دست مشترك است. واژه (إِلَى الْمَرافِقِ) اين ابهام را ميزدايد و مشخص ميكند كه چه مقدار از دست بايد شسته شود. به عبارت ديگر خداوند متعال با كلمه (إِلَى) اراده نموده است كه شستن دست را به همين مقدار محدود نمايد، يعني تا آرنج. پس در حقيقت اين آيه نميخواهد كيفيت غسل را بيان كند؛ به طور مثال هنگامي كه به رنگكار ميگوييم: «ديوار را تا سقف رنگ كن». اين به آن معنا نيست كه شروع آن به طور حتم از پائين به بالا باشد.
بنابراين، شستني كه به دستها تعلق گرفته است، از نظر كيفيتِ آن مطلق است و ممكن است، به همين صورت از آرنج شروع و به انگشتان ختم گردد و يا به عكس آن شسته شود. آيه از اين نظر مطلق است و به هيچ يك از اين دو نوع شستن اشارهاي نميكند.
اگر فرض كنيم كه حكم آيه ـ (فَاغْسِلُوا) ـ به (إِلَى الْمَرافِقِ) مقيد است؛ يعني (إِلَى الْمَرافِقِ)، قيد (أَيْدِيكُمْ) نيست، بلكه قيد (فَاغْسِلُوا) است، بايد چنين نتيجه بگيريم كه شستن دستها بايد از سرانگشتان شروع و به آرنج ختم شود و اگر از آرنج شروع و به انگشتان ختم گردد، بايد بگوييم، وضو باطل است، درحاليكه همه مذاهب اسلامي ميگويند كه اگر در وضو دستها از آرنج شسته شود و به انگشتان ختم گردد، اين وضو صحيح است. اين حكم به صحت اين وضو از سوي مذاهب اهل سنت، دليل بر اين است كه آنان نيز (إِلَى الْمَرافِقِ) را قيد براي شستن نميدانند.
پس هيچ راهي جز اين نيست كه بگوييم: (إِلَى الْمَرافِقِ) قيد (أَيْدِيكُمْ) است، نه قيد (فَاغْسِلُوا) و وقتيكه (إِلَى الْمَرافِقِ) قيد (أَيْدِيكُمْ) شد، آيه درباره كيفيت شستن دستها نظر نميدهد.
اينكه چرا شيعه ميگويد كه بايد دستها از بالا به پايين شسته شود، نه به عكس، اين نظر فقهي به جهت احاديثي است كه از اهل بيت پيامبر(صلي الله عليه و آله) نقل شده است. شيعه به پيروي از دستور پيامبر(صلي الله عليه و آله) كه فرمودند: «إنّي تارك فيكم الثقلين، كتاب الله و عترتي»[63]؛ «من دو وزنة گرانقدر را ميان شما به جاي ميگذارم: كتاب خدا و عترتم»، به اهل بيت و عترت آن حضرت به عنوان «ثقل اصغر» تمسك ميجويند و در اين تمسك در مييابند كه در وضو بايد دستها را از بالا به پايين بشويند، نه از پايين به بالا.
«شيخ طوسي=» به سند خود از «بكير» و «زرارة بن اعين» نقل ميكند:
ما هر دو از امام باقر(عليه السلام) از كيفيت وضوي رسول(صلي الله عليه و آله) سؤال نموديم. حضرت طشت يا ظرف كوچك پر از آب درخواست نمود و دو كف دستان خود را شسته و سپس مشتي از آب برداشت و با آن صورتش را شست، آنگاه دست چپ را در ظرف آب فرو برده و مشتي از آن را بر دست راست خود ريخت و آن را از آرنج تا سر انگشتان شست و هيچگاه آب را به طرف آرنج برنگرداند و همين عمل را نسبت به دست چپ انجام داد. سپس سر و دو پاي خود را تاكعبين با رطوبت دستانش مسح نمود... .[64]
منابع
قرآن كريم.
- ابن ابي شيبة الكوفي، عبدالله بن محمد، تحقيق: سعيد محمد اللحام، بيروت، دار الفكر، 1409 ه . ق
- ابن الاثير، اسد الغابة، تحقيق: علي محمد معوض و عادل احمد عبد الموجود، بيروت، دارالكتب العلميه، بي تا.
- تفسير ابن كثير (تفسير القرآن العظيم)، ابن كثير، تقديم: يوسف عبد الرحمن المرعشلي، بيروت، دار المعرفة، 1412 ه . ق.
- تفسير الخازن، الخازن، تحقيق: عبد السلام محمد علي شاهين، بيروت، دار الكتب العلمية، 1415 ه . ق.
- تفسير الطبري (جامع البيان عن تأويل آي القرآن)، ابي جعفر محمد بن جرير الطبري، تقديم: الشيخ خليلالميس، ضبط وتوثيق وتخريج: صدقي جميل العطار، بيروت، دار الفكر، 1415 ه . ق.
- تفسير النهر الماد (البحر المحيط)، محمد بن يوسف أبي حيان الأندلسي الغرناطي، بيروت، دار إحياء التراث العربي، بيتا.
- تفسير كبير (مفاتيح الغيب)، الفخر رازي، بيروت، دارالكتب العلميه، 1421 ه . ق.
- تهذيب الأحكام، ابو جعفر محمدبن حسن طوسي، چاپ چهارم،تهران ايران، دار الكتب الإسلامية، 1407 ه . ق.
- الحاوي الكبير، أبوالحسن عليبن محمدبن محمدبن حبيب البصري البغدادي ماوردي، بيجا، دار الكتب العلمية، 1414ه . ق.
- الخصائص الكبري، جلال الدين السيوطي، بيروت، دار الكتب العلمية، بيتا.
- الدر المنثور، جلالالدين السيوطي، جدة، دارالمعرفه، 1365 ه . ق.
- سنن ابن ماجة، محمدبن يزيد القزويني، تحقيق: محمد فؤاد عبدالباقي، بيروت، دار الفكر، بيتا.
- سنن النسائي، أحمدبن شعيب أبو عبدالرحمن النسائي، عبدالفتاح أبوغدة، الطبعة الثانية، حلب، مكتب المطبوعات الاسلاميه، 1406ه . ق/ 1986م.
- شرح النووي علي صحيح مسلم، أبو زكريا يحيي بن شرف، دار القلم، 1407 ه .ق.
- صحيح البخاري، محمد بن اسماعيل البخاري، دار احياء التراث العربي، بيتا.
- الصواعق المحرقه، احمد بن حجر الهيثمي، مصر، مكتبة القاهرة، 1385ه .ق.
- كنزالعمال، علاء الدين علي المتقي الهندي الحنفي، تحقيق: بكري حياني و صنوة السقا، بيروت، مؤسسة الرسالة، بيتا.
- الكافي، ابوجعفر محمد بن يعقوب كليني، چهارم، تهران ايران، دار الكتب الإسلامية، 1407 ه . ق.
- محاسن التأويل، جمال الدين قاسمي، بيروت، دار الفكر، بيروت، 1398ه . ق.
- المحلي، علي بن احمد بن هزم الاندلسي، تحقيق عبدالغفارالبنداري، بيروت، دارالكتب العلمية، 1408 ه . ق.
- مستدرك الحاكم، محمد بن محمدالحاكم نيسابوري، تحقيق: دكتر يوسف مرعشلي، بيروت، دار المعرفة، 1406 ه . ق.
- مسند احمد بن حنبل، أبوعبدالله أحمدبن محمدبن حنبلبن هلالبن أسد الشيباني ابن حنبل، السيد أبوالمعاطي النوري، بيروت، عالم الكتب، 1419ه .ق.
- معاني القرآن و إعرابه، يحيي بن زيادالفراء، معاني القرآن وإعرابه، تهران، بيجا، بيتا.
- معجم الكبير، ابوالقاسم سليمان بن احمد طبراني، بيروت، احياء التراث، 1404ه .ق.
- مغني اللبيب، جمال الدين ابن هشام الانصاري، تحقيق: محمد محييالدين عبدالحميد، قم، مكتبة آيت الله العظمي المرعشي، 1405 ه . ق.
- وسائل الشيعه، محمدبن حسنبن علي، الحرّ العاملي، گروه پژوهش مؤسسه آلالبيت: ـ اول، قم ـ ايران، مؤسسه آل البيت:، 1409 ه . ق.
[1]. وسائل الشيعه، ج1، باب اول از ابواب وضو: «لا صلاة الا بطهور» [نماز بدون طهارت صحيح نيست].
[2]. مائده: 6: {ما يرِيدُ اللَّهُ لِيجْعَلَ عَلَيكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لكِنْ يرِيدُ لِيطَهِّرَكُمْ}.
[3]. وسائل الشيعه، ج1، باب اول از ابواب وضو: «الوضوء شطر الايمان» [وضو جزء ايمان است].
[4]. صحيح مسلم به شرح نووي، ج3، ص115، شماره 229: «مسلم عن حمران مولى عثمان قال: أتيت عثمان بن عفان بوضوء فتوضأ، ثمّ قال: إنّ ناسا يتحدّثون عن رسول الله 9 أحاديث لا أدري ما هي؟ ألا إنّي رأيت رسول الله9 توضّأ مثل وضوئي هذا، ثمّ قال: من توضّأ هكذا، غفر له ما تقدّم من ذنبه و كانت صلاته و مشيه إلى المسجد نافلة». «مسلم از حمران، يكي از موالي عثمان، نقل كرده است: براي عثمان بن عفان مقداري آب براي وضو آوردم و او وضو گرفت. آنگاه گفت: گروهي از مردم از رسول خدا9 احاديثي نقل ميكنند كه نميدانم چيست. آگاه باشيد من ديدم كه رسول خدا9 مثل من وضو گرفت. سپس گفت: هركس چنين وضو بگيرد، همه گناهان گذشتهاش بخشوده ميشود و نماز و راه رفتنش تا مسجد، نافله است» و شماره 230: «مسلم عن أبي أنس انّ عثمان توضّأ بالمقاسمة فقال: ألا أريكم وضوء رسول الله 9 ثم توضّأ ثلاثا ثلاثا. و زاد قتيبة في روايته، قال سفيان: قال أبو النضر عن أبي أنس قال: و عنده رجال من أصحاب رسول الله9»، «مسلم از ابي انس روايت كرده است: عثمان به آرامي وضو گرفت، آنگاه گفت: آيا نميخواهيد كيفيت وضوي رسول خدا9 را به شما نشان دهم؟ سپس هر بخش از اجزاي وضو را سه مرتبه انجام داد». قتيبه در روايتش افزوده است كه سفيان گفت: ابو نضر از ابي انس نقل كرده است كه در اين هنگام نزد عثمان جمعي از اصحاب رسول خدا9 حضور داشتند».
[5]. مفاتيح الغيب (تفسير كبير)، ج3، ص252.
[6]. الدر المنثور، ج3، صص3 و 4: «أخرج أحمد، و أبو عبيد في فضائله، و النحاس في ناسخه، و النسائي و ابن المنذر، و الحاكم و ابن مردويه، و البيهقي في سننه عن جبير بن نفير قال: حججت فدخلت علي عائشة فقالت لي: يا جبير تقرأ المائدة؟ قلت: نعم، فقالت: أما إنّها آخر سورة نزلت، فما وجدتم فيها من حلال فاستحلّوه، و ما وجدتم فيها من حرام فحرّموه. و أخرج أبو عبيد، عن ضمرة بن حبيب، و عطية بن قيس قالا: قال رسول الله9: «المائدة من آخر القرآن تنزيلا، فأحلّوا حلالها، و حرّموا حرامها».و أخرج الفريابي و أبو عبيد، و عبد بن حميد، و ابن المنذر، و أبو الشيخ، عن أبي ميسـرة، قال: في المائدة ثماني عشـرة فريضة ليس في سورة من القرآن غيرها و ليس فيها منسوخ، و عدّ منها إِذٰا قُمْتُمْ إِلَى الصلاة فَاغْسِلُوا. و أخرج أبو داود و النحاس كلاهما في الناسخ عن أبي ميسرة عمرو بن شرحبيل قال: لم ينسخ من المائدة شيء و أخرج عبدبنحميد قال: قلت للحسن: نسخ من المائدة؟ قال: لا»؛ «احمد بن حنبل در مسند، ابوعبيد در فضائل، نحاس در ناسخ، نسائي، ابن منذر، حاكم و ابن مردويه در كتبشان و بيهقي در سنن خويش از جبير بن نفير نقل كردهاند حج به جاي آوردم، آن گاه بر عايشه واردشدم. به من گفت: اي جبير، مائده ميخواني؟ گفتم: بله، گفت: مائده آخرين سورهاي است كه نازل شده است. بنابراين آنچه را كه در اين سوره حلال يافتيد، حلال است و آنچه را در آن حرام يافتيد، حرام بدانيد.» ابو عبيد از ضمرة بن حبيب و عطية بن قيس نقل كرده است: «رسول خدا9 فرمود: مائده از نظر نزول، آخرين سوره از سورههاي قرآن است. پس حلال آن را حلال و حرام آن را حرام شماريد.» فريابي و ابوعبيد و عبد بن حميد و ابن منذر و ابوالشيخ از ابيميسره نقل كردهاند: «در سورۀ مائده هجده فريضه است كه در هيچ يك از سورههاي قرآني نيست و آيه منسوخي در آن وجود ندارد و يكي از آيات اين سوره، آيه {إِذٰا قُمْتُمْ إِلَى الصلاة فَاغْسِلُوا ...} است. ابو داود و نحاس در الناسخ از ابي ميسره عمروبن شرحبيل نقل كردهاند: «از سورۀ مائده آيهاي نسخ شده است».عبد بن حميد ميگويد: «به حسن گفتم: آيا از سورة مائده چيزي نسخ شده است؟ گفت: نه».
[7]. از باب نمونه: تفسير العياشي، محمد بن مسعود عياشي، ج1، ص288، ح1: «عن زرارة بن أعين عن أبي جعفر قال: قال علي بن أبي طالب7 نزلت المائدة قبل أن يقبض النبي9 بشهرين أو ثلاثة.» و ح2: «عن عيسـى بن عبد الله عن أبيه عن جده عن علي7 قال كان القرآن ينسخ بعضه بعضا ـ و إنما كان يؤخذ من أمر رسول الله9 بآخره ـ فكان من آخر ما نزل عليه سورة المائدة فنسخت ما قبلها و لم ينسخها شيء ..»؛ «محمد بن مسعود عياشي سمرقندي با سند خود از امام علي7 نقل كرده است، «برخي آيات قرآن با برخي آيات ديگر نسخ ميشود و اينكه كدام آيه، آخرين آيه است، بايد آن را از فرمايش رسول خدا9 به دست آورد. آخرين سورهاي كه بر حضرت نازل شد، سوره مائده است كه قبل از خودش را نسخ كرد و چيزي آن را نسخ نكرد».
[8]. تفسير كبير، ج11، ص161: «يجوز أن يكون عامل النصب في قوله أَرْجُلَكُمْ هو قوله:وَ امْسَحُوا و يجوز أن يكون هو قوله فَاغْسِلُوا لكن العاملين إذا اجتمعا على معمول واحد كان إعمال الأقرب أولي، فوجب أن يكون عامل النصب في قوله: أرْجُلَكُمْ هو قوله وَ امْسَحُوا.فثبت انّ قوله وَ أَرْجُلَكُمْ بنصب اللام توجب المسح»
[9]. مغني اللبيب: الباب 4، مبحث العطف. قال: الثاني: العطف علي المحل ثمّ ذكر شروطه.
[10]. المحلي: ج2، ص56: «و أمّا قولنا في الرجلين، فان القرآن نزل بالمسح، قال تعالى وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ، و سواء قرئ بخفض اللام أو فتحها، فهي على كلّ حال عطف على الرؤوس امّا على اللفظ و إمّا على الموضع، و لا يجوز غير ذلك».
[11]. تفسير كبير، ج11، ص161. «أمّا القراءة بالجر فهي تقتضي كون الأرجل معطوفة على الرؤوس، فكما وجب المسح في الرأس فكذلك في الأرجل. و أمّا القراءة بالنصب، فقالوا ـ أيضا ـ انّها توجب المسح، و ذلك لأنّ قوله وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ في محل النصب، و لكنّها مجرورة بالباء، فإذا عطف الأرجل على الرؤوس جاز في الأرجل النصب عطفا على محل الرؤوس، و الجر عطفا على الظاهر، و هذا مذهب مشهور النحاة».
[12]. شرح سنن ابن ماجه، ج1، ص88: «و إنّما كان المسح هو ظاهر القرآن، لأنّ قراءة الجر ظاهرة فيه، و قراءة النصب محمول على جعل العطف على المحل».
[13]. المحلي، ج2، ص56: «لا يجوز عطف أرجلكم على وجوهكم، لأنّه لا يجوز أن يحال بين المعطوف و المعطوف عليه بقضية مبتدئة».
[14]. تفسير النهر الماد، ج1، ص558: «و من ذهب إلى أنّ قراءة النصب في وَ أَرْجُلَكُمْ عطف على قوله فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيدِيكُمْ و فصل بينهما بهذه الجملة التي هي قوله وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ فهو بعيد، لأنّ فيه الفصل بين المتعاطفين بجملة إنشائية».
[15]. غنية المتملي في شرح منية المصلي معروف به الحلبي الكبير، ص16: «نصب وَ أَرْجُلَكُمْ على المحل و جرها على اللفظ، و لا يجوز أن يكون النصب للعطف على وجوهكم، لامتناع العطف على وجوهكم للفصل بين المعطوف و المعطوف عليه بجمله أجنبية هي وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ و الأصل أن لا يفصل بينهما بمفرد فضلا عن الجملة، و لم يسمع في الفصيح نحو ضربت زيدا و مررت ببكر و عمروا بعطف عمروا على زيد».
[16]. از باب نمونه: شرح سنن ابن ماجة، ج1، ص88: «قال شيخ سندي حمل قراءة النصب بالعطف على المحل أقرب لاطّراد العطف على المحل، و أيضا فيه خلوص عن الفصل بالأجنبي بين المعطوف و المعطوف عليه، فصار ظاهر القرآن هو المسح»
[17]. معاني القرآن و اعرابه، ج2، ص153: «ربما يقال وَ أَرْجُلَكُمْ مجرور لأجل الجوار، أي لوقوعه في جنب الرؤوس المجرورة، نظير قول القائل: حُجر ضب خرب، فإن «خرب» خبر «الحجر» فيجب أن يكون مرفوعا، لكنّه صار مجرورا لأجل الجوار. هذا، ثمّ ردّ عليه بقوله: و هو غير صحيح، لاتّفاق أهل العربية علي أنّ الأعراب بالمجاورة شاذ نادر، و ما هذا سبيله لا يجوز حمل القرآن عليه من غير ضرورة يلجأ إليها».
[18]. تفسير الخازن، ج2، ص16: «و أمّا من جعل كسر اللام في «الأرجل» علي مجاورة اللفظ دون الحكم. و استدل بقولهم: حجر ضب خرب و قال: الخرب نعت للحجر لا الضب، و إنّما أخذ إعراب الضب للمجاورة فليس بجيد لوجهين: أ. لأنّ الكسر على المجاورة إنّما يحمل لأجل الضرورة في الشعر، أو يصار إليه حيث يحصل الأمن من الالتباس، لأنّ الخرب لا يكون نعتا للضب بل للحجر.
ب. و لأنّ الكسر بالجوار إنّما يكون بدون واو العطف، امّا مع حرف العطف فلم تتكلم به العرب».
[19]. مغني اللبيب، باب هشتم، قاعده دوم، ص359 : «و لا يكون الجر بالجوار في النسق، لأنّ العاطف يمنع التجاور».
[20]. مسند أحمد، ج1، ص109، الحديث 489: « ...عن بسر بن سعيد قال: أتي عثمان المقاعد فدعا بوضوء فتمضمض و استنشق ثمّ غسل وجهه ثلاثا و يديه ثلاثا ثلاثا و مسح برأسه و رجليه ثلاثا ثلاثا، ثمّ قال: رأيت رسول اللّه9 هكذا توضّأ، يا هؤلاء أ كذلك؟ قالوا: نعم، لنفر من أصحاب رسول الله9 عنده».
[21]. كنز العمال، ج9، ص436، الحديث 26863: «...عن حمران قال: دعا عثمان بماء فتوضّأ ثمّ ضحك، ثمّ قال: ألا تسألوني ممّ أضحك؟ قالوا: يا أميرالمؤمنين ما أضحكك؟ قال: رأيت رسول الله9 توضّأ كما توضّأت، فتمضمض و استنشق و غسل وجهه ثلاثا و يديه ثلاثا و مسح برأسه و ظهر قدميه».
[22]. كنز العمال،ج 9، ص451، الحديث 26922: «و في مسند عبد الله بن زيد المازني انّ النبي9 توضّأ فغسل وجهه ثلاثا و يديه مرتين و مسح رأسه و رجليه مرتين».
[23]. كنز العمال، ج9، ص448، برقم 26908: «... عن عباد بن تميم، عن أبيه، قال: رأيت رسول الله9 توضّأ و مسح بالماء على لحيته و رجليه».
[24]. مسند أحمد: ج1، ص153، برقم 739 و ص183 برقم 91: «.... عن علي بن أبي طالب7؛ قال: كنت أرى أنّ باطن القدمين أحق بالمسح من ظاهرهما حتى رأيت رسول الله9 يمسح ظاهرهما»
[25]. سنن ابن ماجة، ج1، ص156، حديث 460؛ سنن النسائي: ج2، ص226: «...عن رفاعة بن رافع انّه سمع رسول الله9 يقول: «إنّه لا يجوز صلاة أحدكم حتى يسبغ الوضوء كما أمره الله عزّ و جلّ، ثمّ يغسل وجهه و يديه إلى المرفقين، و يمسح رأسه و رجليه إلى الكعبين».
[26]. صحيح البخاري: ج1، ص23، باب من رفع صوته بالعلم من كتاب العلم، الحديث 1؛«... عن عبد الله بن عمرو، قال: تخلّف عنّا رسول الله9 في سفرة سافرناها، فأدركنا و قد أرهقتنا الصلاة و نحن نتوضّأ فجعلنا نمسح على أرجلنا، فنادى بأعلى صوته: «ويل للأعقاب من النار» مرتين أو ثلاثا»
[27]. مسند أحمد: ج5، ص342: «... عن أبي مالك الأشعري انّه قال لقومه: اجتمعوا أصلّي بكم صلاة رسول الله9، فلمّا اجتمعوا قال: هل فيكم أحد غيركم؟ قالوا: لا، إلّا ابن أخت لنا، قال: ابن أخت القوم منهم، فدعا بجفنة فيها ماء، فتوضّأ و مضمض و استنشق، و غسل وجهه ثلاثا و ذراعيه ثلاثا، و مسح برأسه و ظهر قدميه، ثمّ صلّى بهم فكبر بهم اثنتين و عشرين تكبيرة»
[28]. سنن ابن ماجة: 1، الحديث 460: «... عن عباد بن تميم المازني، عن أبيه انّه قال: رأيت رسول الله9 يتوضّأ و يمسح الماء على رجليه».
[29]. المستدرك للحاكم: ج1،ص 241: «... عن رفاعة بن رافع قال: كنت جالسا عند رسول الله9 إذ جاءه رجل فدخل المسجد، فصلّى فلمّا قضى الصلاة جاء فسلم على رسول الله9 و على القوم، فقال رسول الله9: «ارجع فصلّ فإنّك لم تصل» و جعل الرجل يصلّي، و جعلنا نرمق صلاته لا ندري ما يعيب منها، فلمّا جاء فسلم على النبي9 و على القوم قال له النبي9: «و عليك ارجع فصلّ فإنّك لم تصل». قال همام: فلا ندري أمره بذلك مرتين أو ثلاثا، فقال له الرجل: ما أدري ما عبت من صلاتي؟ فقال رسول الله9: إنّه لا تتم صلاة أحدكم حتّى يسبغ الوضوء كما أمره الله، فيغسل وجهه و يديه إلى المرفقين، و يمسح برأسه و رجليه إلى الكعبين، ثمّ يكبر ا الله تعالى و يثنى عليه، ثمّ يقرأ أمّ القرآن و ما أذن له فيه و يسر، ثمّ يكبر فيركع فيضع كفيه على ركبتيه ... ثمّ قال: لا يتم صلاة أحدكم حتّى يفعل ذلك».
[30]. الدر المنثور، ج3، ص29: «... عن ابن عباس انّه قال: ذكر المسح على القدمين عند عمر و سعد و عبد الله بن عمر فقال عمر بن الخطاب: سعد أفقه منك، فقال عمر: يا سعد انّا لا ننكر انّ رسول الله9 مسح ـ أي على القدمين ـ و لكن هل مسح منذ أنزلت سورة المائدة فإنّها أحكمت كل شيء و كانت آخر سورة من القرآن إلا براءة»
[31]. الخصائص الكبري، ج1، ص94: «... عن عروة بن الزبير انّ جبرئيل7 لمّا نزل على النبي9 في أوّل البعثة فتح بالإعجاز عينا من ماء فتوضأ و محمد9 ينظر إليه فغسل وجهه و يديه إلى المرفقين و مسح برأسه و رجليه إلى الكعبين، ففعل النبي محمد9 كما رأى جبرئيل يفعل»
[32]. أسد الغابة، ج5، ص156: «... عن عبد الرحمن بن جبير بن نفير، عن أبيه انّ أبا جبير قدم على النبي9 مع ابنته التي تزوجها رسولالله فدعا رسول الله بوضوء فغسل يديه فأنقاهما، ثمّ مضمض فاه و استنشق بماء، ثمّ غسل وجهه و يديه إلى المرفقين ثلاثا، ثمّ مسح رأسه و رجليه».
.[33] مسند أحمد، ج1، ص200، الحديث 1018: «حدث سفيان قال: رأيت عليا7 توضّأ فمسح ظهورهما».
[34]. كنز العمال، ج5، ص106؛ «عن حمران انّه قال: رأيت عثمان دعا بماء غسل، فغسل كفيه ثلاثا و مضمض و استنشق و غسل وجهه ثلاثا و ذراعيه ثلاثا و مسح برأسه و ظهر قدميه».
[35]. تفسير الطبري، ج6، ص82: «... عن عكرمة، عن ابن عباس قال: الوضوء غسلتان و مسحتان».
.[36] همان: «عن عبد الله العتكي، عن عكرمة قال: ليس على الرجلين غسل انّما نزل فيهما المسح»
.[37] تفسير الطبري، ج6، ص82: «عن جابر، عن أبي جعفر الباقر7 قال: امسح على رأسك و قدميك»
.[38] همان: «عن ابن علية بن داود، عن عامر الشعبي انّه قال: إنّما هو المسح على الرجلين ألا ترى أنّ ما كان عليه الغسل جعل عليه المسح و ما كان عليه المسح أهمل (في التيمّم)»
.[39] همان: «عن عامر الشعبي، قال: أمر أن يمسح في التيمّم ما أمر أن يغسل في الوضوء، و أبطل ما أمر أن يمسح في الوضوء: الرأس و الرجلان».
.[40] همان: «عن يونس قال: حدثني من صحب عكرمة إلى واسط قال: فما رأيته غسل رجليه، إنّما يمسح عليهما حتّى خرج منها»
[41]. همان: «عن قتادة في تفسير قوله سبحانه فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيدِيكُمْ إِلَى الْمَرٰافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ افترض الله غسلتين و مسحتين».
[42]. جامع البيان، ج6، ص82؛ محاسن التأويل، ج6، ص111؛ تفسير القرآن العظيم، ج2، ص27: «قال موسى بن أنس لأبي حمزة: إنّ الحجاج خطبنا بالأهواز و نحن معه، فذكر الطهور فقال: اغسلوا وجوهكم و أيديكم و امسحوا برؤوسكم و أرجلكم، و أنّه ليس شيء من ابن آدم أقرب من خبثه من قدميه، فاغسلوا بطونهما و ظهورهما و عراقيبهما، فقال أنس: صدق الله و كذب الحجاج، قال الله تعالى (وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ). قال: و كان أنس إذا مسح قدميه بلّها. قال ابن كثير: إسناده صحيح إليه».
[43]. تفسير القرآن العظيم، ج2، ص27: «عن الشعبي قال: نزل جبرئيل بالمسح، ثمّ قال الشعبي: ألا ترى أنّ التيمم أن يمسح ما كان غسل و يلغى ما كان مسحا»
[44]. همان، ج2، ص25: «عن إسماعيل قلت لعامر الشعبي: إنّ أناسا يقولون إنّ جبرئيل نزل بغسل الرجلين؟ فقال: نزل جبرئيل بالمسح»
[45]. كنز العمال، ج9، ص435: «عن النزال بن سبرة انّ عليا دعا بماء فتوضأ ثمّ مسح على نعليه و قدميه، ثمّ دخل المسجد فخلع نعليه ثمّ صلّى»
[46]. همان: «عن أبي ظبيان قال: رأيت عليا و عليه إزار أصفر و خميصة و في يديه عنزة أتى حائط السجن، ثم تنحى فتوضأ و مسح على نعليه و قدميه ثمّ دخل المسجد، فخلع نعليه ثمّ صلّى».
[47]. تفسير القرآن العظيم، ج2، ص518: «قد خالف الروافض في ذلك (غسل الرجلين) بلا مستند، بل بجهل و ضلالة، فالآية الكريمة دالّة على وجوب غسل الرجلين مع ما ثبت بالتواتر من فعل رسول الله9 على وفق ما دلّت عليه الآية الكريمة، و هم مخالفون لذلك كلّه و ليس لهم دليل صحيح في نفس الأمر».
[48]. نمونهاي از آدرسهاي اين حديث شريف در كتب روايي اهل سنت.
اين حديث را ترمذي از زيدبن ارقم نقل كرده است و حديث 873 از احاديث كنزالعمال، ج1، ص173 است.
امام احمد بن حنبل از زيدبن ثابت در جزء پنجم از مسندش صحفه 492 نقل كرده است.
طبراني در المعجم الكبير از زيدبن ثابت نيز نقل كرده و اين حديث يكي از احاديث كنز العمال، ج1، ص173، شماره 873 است.
حاكم اين حديث را در جزء سوم از مستدرك صفحه 148 نقل كرده و پس از نقل آن گفته است: «اين حديث، صحيح الاسناد است به شرط صحت اسناد بخاري و مسلم».
ذهبي اين حديث را در تلخيص مستدرك جلد سوم، صفحه 148 نقل كرده و اعتراف نموده است به شرط صحت اسناد بخاري و مسلم.
امام احمدبن حنبل اين حديث را از ابو سعيد خدري در جزء سوم از مسندش صفحه 394، شماره 10747 نقل كرده است.
ابن ابي شيبه و ابويعلي و ابن سعد اين حديث را از ابي سعيد نقل كرده است. اين حديث، حديث شماره 945 از احاديث كنز العمال جلد اول صفحه 186 است.
ابن حجر اين حديث را در اواخر فصل دوم از باب نهم از كتاب الصواعق المحرقه صفحه 75 روايت كرده است.
[49]. الكافي، كليني، ج3، كتاب الطهارة، باب «مقدار الماء الذي يجزي للوضوء و الغسل و من تعدي في الوضوء» حديث 3: «عدة من أصحابنا، عن أحمدبن محمد و أبي داود جميعا، عن الحسين بن سعيد، عن فضالة، عن داود بن فرقد، قال: سمعت أبا عبداللّه7 يقول: إنّ أبي كان يقول: إنّ للوضوء حدّاً، من تعدّاه لم يؤجر، و كان أبي يقول: إنّما يتلدّد، فقال له رجل و ما حدّه؟ قال: تغسل وجهك و يديك، و تمسح رأسك و رجليك».
[50]. الكافي، كليني، ج3، كتاب طهارت، باب «صفة الوضوء» حديث 4: «علي، عن أبيه، و محمد بن إسماعيل، عن الفضلبن شاذان جميعا، عن حماد بن عيسى، عن حريز، عن زرارة قال: قال أبو جعفر عليه السّلام: «ألا أحكي لكم وضوء رسول الله9؟» فقلنا: بلى، فدعا بقعب فيه شيء من ماء، ثم وضعه بين يديه، ثم حسر عن ذراعيه، ثم غمس فيه كفّه اليمنى، ثم قال: هكذا إذا كانت الكفّ طاهرة، ثم غرف فملأها ماء فوضعها على جبينه، ثم قال: «بسم الله» و سدله على أطراف لحيته، ثم أمرّ يده على وجهه و ظاهر جبينه مرة واحدة، ثم غمس يده اليسرى فغرف بها ملأها، ثم وضعه على مرفقه اليمنى و أمرّ كفّه على ساعده حتى جرى الماء على أطراف أصابعه، ثم غرف بيمينه ملأها، فوضعه على مرفقه اليسرى، و أمرّ كفّه على ساعده حتى جرى الماء على أطراف أصابعه، و مسح مقدم رأسه و ظهر قدميه ببلّة يساره و بقية بلّة يمناه. قال: و قال أبو جعفر عليه السّلام: «إنّ الله وتر يحب الوتر، فقد يجزئك من الوضوء ثلاث غرفات: واحدة للوجه و اثنتان للذراعين، و تمسح ببلة يمناك ناصيتك و ما بقي من بلّة يمينك ظهر قدمك اليمنى، و تمسح ببلّة يسارك ظهر قدمك اليسرى، قال زرارة: قال أبو جعفر عليه السّلام: «سأل رجل أمير المؤمنين7 عن وضوء رسول الله9 و سلم فحكى له مثل ذلك».
[51]. الكافي، كليني، ج3، كتاب طهارت، باب صفة الوضوء، حديث 5: «علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن عمر بن أذينة، عن زرارة و بكير أنّهما سألا أبا جعفر7 عن وضوء رسول الله، فدعا بطست أو تور فيه ماء، فغمس يده اليمنى فغرف بها غرفة فصبّها على وجهه فغسل بها وجهه، ثم غمس كفّه اليسرى فغرف بها غرفة فأفرغ على ذراعه اليمنى فغسل بها ذراعه من المرفق إلى الكفّ لا يردها إلى المرفق، ثم غمس كفّه اليمنى فأفرغ بها على ذراعه اليسرى من المرفق و صنع بها مثل ما صنع باليمنى، ثم مسح رأسه و قدميه ببلل كفه، لم يحدث لهما ماء جديدا، ثم قال: و لا يدخل أصابعه تحت الشراك، قال: ثم قال: إنّ الله عزّ و جلّ يقول: (يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذٰا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلٰاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيدِيكُمْ). فليس له أن يدع شيئا من يديه إلى المرفقين إلّا غسله، لأنّ الله يقول: (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيدِيكُمْ إِلَى الْمَرٰافِقِ ثم قال وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ) فإذا مسح بشيء من رأسه أو بشيء من قدميه ما بين الكعبين إلى أطراف الأصابع فقد أجزأه. قال: فقلنا: أين الكعبان؟ قال: ههنا، يعني: المفصل دون عظم الساق فقلنا: هذا ما هو؟فقال: هذا من عظم الساق، و الكعب أسفل من ذلك. فقلنا: أصلحك الله فالغرفة الواحدة تجزي للوجه و غرفة للذراع؟ قال: نعم إذا بالغت فيها و الثنتان تأتيان على ذلك كلّه».
[52]. الكافي، كليني، ج3، كتاب طهارت، باب صفة الوضوء، حديث 2: «عدّة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد، عن علي بن الحكم، عن داود بن النعمان، عن أبي أيوب، عن بكير بن أعين، عن أبي جعفر7 قال: ألا أحكي لكم وضوء رسول اللّه9، فأخذ بكفّه اليمنى كفّا من ماء فغسل به وجهه، ثم أخذ بيده اليسرى كفّا من ماء فغسل به يده اليمنى، ثم أخذ بيده اليمنى كفّا من ماء فغسل به يده اليسرى، ثم مسح بفضل يديه رأسه و رجليه».
[53]. الدر المنثور، ج3، صص1و 4: «ابن جرير عن أنس قال: نزل القرآن بالمسح، و السنة بالغسل».
[54]. همان: «عن ابن عباس: أبي الناس إلّا الغسل، و لا أجد في كتاب الله إلّا المسح».
[55]. مصنف ابن أبي شيبة، ج1، ص213؛ باب من كان لا يري المسح، الباب 217: «حاتم بن إسماعيل، عن جعفر بن محمد، عن أبيه، عن علي أنّه قال: «سبق الكتاب الخفّين».
[56]. همان، «عكرمة عن ابن عباس قال: سبق الكتاب الخفّين».
[57]. تفسير القرآن، لابن كثير: ج2، ص25؛ تفسير القرآن، للطبري: ج6، ص82: «روي ابن جرير عن حميد، قال: قال موسى ابن أنس و نحن عنده: يا أبا حمزة انّ الحجاج خطبنا بالأهواز و نحن معه و ذكر الطهور، فقال: اغسلوا وجوهكم و أيديكم و امسحوا برؤوسكم و أرجلكم، و انّه ليس شيء من ابن آدم أقرب من خبثه من قدميه، فاغسلوا بطونهما و ظهورهما و عراقيبهما. فقال أنس: صدق الله و كذب الحجاج قال الله تعالى وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ قال: و كان أنس إذا مسح قدميه بلّهما».
[58]. مسند أحمد، ج5، ص342؛ المعجم الكبير، ج3، ص28، برقم 12 34: «أحمد بن حنبل بسنده عن أبي مالك الأشعري انّه قال لقومه: اجتمعوا أصلّي بكم صلاة رسول الله9 فلمّا اجتمعوا، قال: هل فيكم أحد غيركم؟ قالوا: لا، إلا ابن أخت لنا، قال: ابن أخت القوم منهم، فدعا بجفنة فيها ماء، فتوضّأ و مضمض و استنشق و غسل وجهه ثلاثا و ذراعيه ثلاثا و مسح برأسه و ظهر قدميه، ثمّ صلّى».
[59]. التفسير الكبير، ج11، ص160
[60]. الحاوي الكبير، ج1، ص112.
[61]. الفقه علي المذاهب الاربعه، ج1، ص60.
[62]. التفسير الكبير، ج11، ص160.
[63]. نمونهاي از آدرس هاي اين حديث شريف در كتب روايي اهل سنت. اين حديث را ترمذي از زيدبن ارقم نقل كرده است و حديث 873 از احاديث كنزالعمال، ج1، ص173 است.
احمد بن حنبل از زيدبن ثابت در جزء پنجم از مسندش صحفه 492 نقل كرده است.
طبراني در «المعجم الكبير» از «زيدبن ثابت» نيز نقل كرده و اين حديث يكي از احاديث كنز العمال، ج1، ص173، شمارۀ 873 است.
حاكم اين حديث را در جزء سوم از مستدرك صفحه 148 نقل كرده و پس از نقل آن گفته است: اين حديث، صحيح الاسناد است به شرط صحت اسناد بخاري و مسلم.
ذهبي اين حديث را در تلخيص مستدرك جلد سوم، صفحه 148 نقل كرده و اعتراف نموده است به شرط صحت اسناد بخاري و مسلم.
احمدبن حنبل اين حديث را از ابو سعيد خدري در جزء سوم از مسندش صفحه 394، شماره 10747 نقل كرده است.
ابن ابي شيبه و ابويعلي و ابن سعد اين حديث را از ابي سعيد نقل كرده است. اين حديث، حديث شماره 945 از احاديث كنز العمال جلد اوّل صفحه 186 است
ابن حجر اين حديث را در اواخر فصل دوم از باب نهم از كتاب الصواعق المحرقه صفحه 75 روايت كرده است.
[64]. تهذيب الاحكام، ج1، ص55.