چرا شیعیان مسجد پیامبر(صلی الله علیه و آله) را میبوسند؟
مقدمه وهابیت، فرقه‌ای اصیل در پیکره مسلمانان نیست. این فرقه با خودخواهی تمام، خویش را پرچم‌دار اسلام می‌داند و سعی می‌کند با کتمان بسیاری از حقایق دین و توسل به توجیهات و دروغ‌پردازی و تهمت، خود را طلایه‌دار اسلام اصیل معر
مقدمه
وهابيت، فرقهاي اصيل در پيكره مسلمانان نيست. اين فرقه با خودخواهي تمام، خويش را پرچمدار اسلام ميداند و سعي ميكند با كتمان بسياري از حقايق دين و توسل به توجيهات و دروغپردازي و تهمت، خود را طلايهدار اسلام اصيل معرفي كند. اين گروه در حقيقت به دنبال نابود كردن همه فرقههاي اسلامي است و از آنجا كه قدرت مبارزه با فرقههاي اهلسنت را ندارد، تنها عقايد شيعيان را باطل ميداند و آنان را كافر ميخواند. اگر نظري به آثار آنها بيندازيم، اشتباهات، تناقضات و اشكالهاي متعدد مييابيم. تبرك به آثار پيامبر(صلي الله عليه و آله) و صالحان، اموري است كه اين فرقه آن را باطل ميشمارد، درحاليكه با مطالعه دقيق در اين زمينه، آن را موافق سيره صحابه و مسلمانان خواهيم يافت. مقاله حاضر كوششي است براي بررسي اين مسئله از نظرگاه هر دو فرقه شيعه و اهلسنت تا برگي ديگر از عقايد پوچ اين فرقه بر خوانندگان آشكار گردد.
1. طرح بحث
سلفيها به پيروي از «ابن تيميه» و «ابن وهاب»، مدعياند كه تبرك، بوسيدن و خاك برداشتن از قبور، بوسيدن ضريح، بوسيدن مسجد و.... جايز نيست و مسلمانها را به خاطر اين كار، متهم به شرك و كفر ميكنند و كارهاي اين مسلمانان را به اعمال بتپرستان و عبادالوثن و الصنم تشبيه ميكنند.
«و في الإحياء: مسّ المشاهد و تقبيلها عادة النصارى و اليهود، و قال الأقشهري: قال الزعفراني في كتابه: وضع اليد على القبر و مسّه و تقبيله من البدع التي تنكر شرعا».[1]
«بن باز»، يكي از مفتيان وهابي، ميگويد:
التبرك بآثارالصالحين غير جائز و انما يجوز ذلك بالنبي(صلي الله عليه و آله) خاصه ... اما غيره فلايقاس عليه احد. لوجهين: احدهما سد ذريعة الشرك؛ لان جواز التبرك بآثار الصالحين يفضي الى الغلو فيهم و عبادتهم من دون الله؛ فوجب المنع من ذلك.[2]
تبرك به آثار صالحان غير از پيامبر جايز نيست. ولي غير از حضرت را به دو وجه نميتوان با او مقايسه كرد. اول بستن راه شرك؛ چون جواز تبرك به آثار صالحان به غلو و پرستش آنان كشيده ميشود و عبادتشان مستقل از خداوند ميگردد كه بايد از آن جلوگيري كرد.
اولاً: نسبت بوسيدن مسجد النبي به شيعيان، درست نيست و افرادي كه اينگونه عشق ومحبت خود را به پيامبر اعظم(صلي الله عليه و آله) ابراز ميكنند، به هيچوجه قصد پرستش ندارند. آيا شايسته است كسانيكه به آثار رسول خدا(صلي الله عليه و آله) تبرك ميجويند، متهم به شرك و كفر شوند؟! اگر تبرك جستن به آثار رسول اعظم(صلي الله عليه و آله) شرك است پس سيره مسلمانان از صدر اسلام تا كنون را چگونه توجيه ميكنيد؟! اين مسئله را در چند محور بررسي ميكنيم.
محور اول: سيره مسلمين؛ آيا تبرك به آثار منتسب به پيامبر(صلي الله عليه و آله) و برداشتن خاك از قبر و بوييدن و بوسيدن آن و گذاشتن صورت روي قبر شريف، تبرك به منبر و محراب و اشياي منتسب به آن حضرت بوده است يا خير؟ يا آنگونه كه ابنتيميه ادعا ميكند اين كار شرك است؟
محور دوم فتواي فقها اعم از مالكي، حنبلي، شافعي و حنفي است. چون وهابيها مدعي پيروي از احمد بن حنبل در فقه هستند، تأكيد ما بر فقه حنبلي و احمدبن حنبل است. بنابراين بايد ببينيم نظر او چيست؟ تبرك جايز است يا حرام؟ و محورهاي ديگر كه ان شاء الله در ادامه خواهد آمد.
2. سيره صحابه و مسلمين
الف) فاطمه زهرا(عليه السلام)
سيره صحابه و مسلمانان تبرك به آثار پيغمبر(صلي الله عليه و آله) بوده است آنها به جايگاه نماز پيامبر(صلي الله عليه و آله) تبرك ميجستند و از خاك قبر ايشان تبرك برميداشتند. آن را ميبوسيدند و ميبوييدند و صورت خود را روي قبر ميگذاشتند.
شاهد اول، فعل فاطمه زهرا(عليه السلام) است. زهرايي كه آيه تطهير و دهها آيه ديگر در شأنش نازل شده است، ضمن اينكه آن حضرت بنابر روايات فريقين «سيدة نساء العالمين» و «سيدة نساء اهل الجنّة» است. زهراي اطهر(عليه السلام) از خاك قبر شريف پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) برميداشت و به آن تبرك ميجست.[3] در همين زمينه روايتي از اميرالمؤمنين(عليه السلام) نقل شده است كه ميفرمايد: هنگامي كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) را به خاك سپرديم، «جائت فاطمة فوقفت على قبره و اخذت قبضة من تراب القبرو وضعت على عينها وبكت و انشأت تقول»؛ فاطمة زهرا(عليه السلام) آمد و كنار قبر پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) ايستاد. مشتي از خاك شريف قبر را برداشت و روي چشمش گذاشت و گريه كرد و شروع كرد به خواندن مرثيه: «ماذا على من شمّ تربة أن لايشمّ مدى الزمان غوالياً».
شاهد ما در اين روايت، عبارت «أخذت من تراب القبر و وضعته على عينها» است. مگر تبرك غير از اين است؟![4]
ب) ابوايوب انصاري
احمد بن حنبل اين روايت را نقل ميكند و حاكم نيشابوري تصريح ميكند كه سند اين روايت درست است:
روزي مروان حكم وارد مسجد شد و ديد شخصي صورت خود را روي قبر شريف گذاشته است. او را از گردن گرفت و بلند كرد و به او گفت: «أتدري ما تصنع؟ فاقبل عليه فاذا ابوايوب الانصاري، فقال نعم جئت رسول الله(صلي الله عليه و آله) و لم آت الحجر سمعت رسول الله(صلي الله عليه و آله) يقول :لاتبكوا على الدين اذا وليه اهله ولكن ابكوا عليه اذا وليه غير اهله»[5]: ميداني چهكار ميكني؟ (شايد به او گفته باشند اين سنگ است) ديدم ابوايوب انصاري است. ابوايوب به مروان گفت: من به ديدار سنگ نيامدهام! به ديدار رسول الله(صلي الله عليه و آله) آمدهام، (جالب اينكه مروان به او گفته بود چرا به ديدار سنگ آمدي؟ اينكه امروز وهابيان ميگويند مسجد سنگ و آهن و چوب است و شما به زيارت سنگ و آهن آمدهايد، و به آنها تبرك ميجوييد؛ همان تعبيري است كه مروان به ابوايوب ميگويد. ريشه اين تعابير به امويان و مروان حكم برميگردد) از پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) شنيدم كه فرمود: براي دين گريه نكنيد، اگر متوليان آن اهل باشند، بر دين گريه كنيد كه متوليانش نااهل باشند.
مرحوم علامه اميني ميفرمايد: ما از اين حديث عليه سياست و بدعت امويان در منع از توسل و تبرك استفاده ميكنيم.[6]
ج) بلال
بلال، در خواب ديد كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) به او فرمود: اين چه جفايي است در حق من؟! آيا وقت آن نرسيده است كه به زيارت من بيايي؟ بلال هم از خواب بيدار شد و سوار بر مركب، خود را از شام به مدينه و كنار قبر پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) رساند. «ان بلال لما قدم من الشام لزيارت النبي(صلي الله عليه و آله) اتى القبر فجعل يبكي عنده و يمرَّغ وجهه عليه»[7]: بلال در كنار قبر حضرت(صلي الله عليه و آله) گريه ميكرد و صورت خود را به قبر شريف ميساييد. مگر تبرك غير از اين است؟ و اگر اين كار، كار بتپرستان باشد، آيا بلال بتپرست بود؟
د) ابن منكدر
ابن منكدر، تابعي بود و جلسة درسش كنار قبر شريف پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) قرار داشت. «كان يصيبه صمات فكان يقوم كما هو ويضع خده على قبر شريف ثم يرجع، فعوتب في ذلك فقال: انه ليصيبني خطرة فاذا وجدت ذلك استعنت او استشفيت بقبر النبي»؛ گاهي هنگام تدريس، زبانش بند ميآمد. با همان وضعي كه زبانش بند آمده بود، از منبر پايين ميآمد و جلسه درس را ترك ميكرد و ميآمد كنار قبر شريف. صورت خود را روي قبر پيامبر ميگذاشت و بعد برميگشت و درس را دنبال ميكرد. به خاطر اين كار به او اعتراض كردند. گفت: گاهي فراموشي و سكوت بر من غلبه ميكند. هر وقت به اين مشكل مبتلا ميشوم از قبر پيامبر كمك يا شفا ميگيرم. ذهبي ميگويد: «استعنت»، (كمك ميگيرم)، اما سمهودي نقل ميكند كه: «استشفيت[8]»، (شفا طلب ميكنم) در هر صورت، طلب شفا باشد يا درخواست كمك، آيا اين كار، تبرك و توسل نيست؟ آيا ابنمنكدر مشرك بوده است؟ آيا او اين عمل مشركان را انجام ميداده است؟
ه) عبدالله بن عمر
ذهبي نقل ميكند كه «ابن عمر كان يضع يده اليمنى على قبر الشريف»؛ «ابن عمر دست راست خود را روي قبر ميگذاشت».[9] مگر دست روي قبر گذاشتن، غير از تبرك است؟!
3. تبرك از ديدگاه فقهاي اهلسنت
الف) احمدبن حنبل
عبدالله بن احمد بن حنبل ميگويد: از پدرم پرسيدم: آيا جايز است كسي منبر پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) را مس كند؟ «و يتبرك بمسه و يقبله و يفعل بالقبر مثل ذلك؛ قال لا بأس»: و دست روي منبر پيامبر(صلي الله عليه و آله) بگذارد و متبرك شود و منبر را ببوسد؟ و همين كار را با قبر شريف انجام دهد؟ يعني به قصد تبرك، دست روي قبر شريف بگذارد و آن را به نيت تبرك ببوسد؟ پدرم گفت: هيچ اشكالي ندارد.[10] همچنين احمدبن حنبل در كتاب علل ميگويد: به شرط اينكه «يريد التقرب الىالله»: قصدش تقرب به خداوند باشد. بنابراين طبق گفتة احمد بن حنبل دست ساييدن به قبر و بوسيدن آن نه تنها شرك و كفر نيست، بلكه عبادت است و به قصد تقرب اليالله انجام ميگيرد.
ابنالعلاء ميگويد: پرسيدم: بوسيدن قبر پيامبر(صلي الله عليه و آله) اشكالي ندارد؟ گفت: اشكال ندارد. ميگويد: عين اين فتواي احمد را به ابنتيميه نشان داديم. ابن تيميه گفت: «من از فتواي احمد در شگفتم. او مرد بزرگي است؛ چرا چنين فتواهايي ميدهد». بايد از ابن تيميه پرسيد چرا با ديدن فتواي احمد همان طور كه ساير مسلمانان و شيعهها را به خاطر تبرك قبور تكفير ميكند؛ او را تكفير نكرده و به اظهار تعجب بسنده كرده است؟![11]
ب) رملي شافعي
رملي شافعي ميگويد: «ان كان قبر نبي أو ولي او عالم و استلمه أو قبّله بقصد التبرك فلا بأس»: اگر بر قبر پيامبري يا ولي خدا يا عالمي بوسه زده و دست روي آن بگذارد و قصدش تبرك باشد، اشكال ندارد. باز، خود ايشان گفته است: بوسيدن تابوتي كه مثل ضريح روي قبر گذاشته ميشود و پاشنه در حرم و اعتاب مقدس، مكروه است هر چند بعدتر ميگويد كه: بوسيدن پاشنه در ورودي و آن تابوتي كه روي قبر ميگذارند و نيز استلام آن تابوت، اگر به قصد تبرك باشد، اشكالي ندارد. «كما أفتى به الوالد»: همانطور كه پدر رملي هم چنين نظري داشته است. «فقد صرّحوا بانه اذا عجز عن استلام الحجر سنّ له ان يشر بعصاء ان يقبلها»: گفتند اين نظير زماني است كه وقتي كسي نميتواند حجرالأسود را استلام كند، با عصا به آن اشاره ميكند و آن عصا را ميبوسد.[12]
ج) طبري شافعي
محبالدين طبري شافعي ميگويد: بوسيدن قبر جايز است. و ميافزايد كه: «و عليه عمل العلماء الصالحين»: سيرة علماي صالحين همين بوده است كه قبر را ميبوسيدند و به آن متبرك ميشدند.[13]
د) زرقاني مالكي
او كه يكي از فقهاي مالكي است، گفته: «تقبيل القبرالشريف مكروه الا لقصد التبرك فلا كراهة كما اعتقده الرملي» بوسيدن قبر پيامبر مكروه است. مگر به قصد تبرك؛ يعني اگر به قصد تبرك باشد، كراهت هم ندارد، همانطور كه رملي معتقد است.
شيخ ابراهيم باجوري شافعي نيز اين مطلب را تصديق ميكند و ميگويد: «يكره تقبيل القبر و استلامه ومثله التابوت الذي يجعل فوقه وكذلك تقبيل الاعتاب عند الدخول لزيارت الاولياء الا ان قصد به التبرك بهم فلا يكره»؛ بوسيدن و لمس قبر و تابوتي كه بالاي آن ميگذارند مكروه است و همچنين است بوسيدن درگاهها هنگام داخل شدن براي زيارت، مگر به قصد تبرك.
حمزاوي مالكي تصريح ميكند: «لا مريه حينئذٍ أن يقبل القبر الشـريف لم يكن الا للتبرك فهو اولى من جواز ذلك لقبور الاولياء عند قصد التبرك»؛ بوسيدن قبر شريف به قصد تبرك، ايرادي ندارد و جايز است، بلكه اولويت هم دارد؛ بوسيدن قبرهاي اوليا جايز است؛ با اين وصف بوسيدن قبرشريف پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) به طريق اولي جايز خواهد بود.
پس، مسئله تبرك، هم طبق سيره صحابه و هم طبق فتاواي علماي اهل سنت، اشكالي ندارد. غزالي در «احياء» ميگويد: «كل من يتبرك بمشاهدته في حياته يتبرك بزيارته بعد وفاته»؛ هركس در زمان حيات پيامبر(صلي الله عليه و آله) به ديدار ايشان متبرك شود، بعد از وفات آن حضرت هم به زيارتشان متبرك ميشود.[14]
4. استشفاء و تبرك به خاك مدينه و قبر پيامبر(صلي الله عليه و آله)
نمونه اول
مسلمانها به خاك قبر پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله)، «حمزه سيدالشهدا» و مطلق خاك مدينه ـ چه از تربت پاك رسولالله يا حضرت حمزه باشد و چه نباشد ـ تبرك ميجستند. روايات متعددي داريم كه نشان ميدهد مسلمانها به خاك مدينه براي دفع جزام، سردرد و سوداء و شفاي بيماران، متبرك ميشدند و طلب شفا ميكردند. فقها هم به جواز فتوا دادهاند. «سمهودي» در «وفاءالوفاء» تصريح ميكند: «كانوا يأخذون من تراب قبر النبي فأمرت عايشة بجدار فضـرب عليهم، وكانت فى الجدار كوة فكانوا يأخذون منها، فأمرت بالكوة فسدّت»؛ «عموم مردم از خاك قبر شريف پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) برميداشتند. عايشه دستور داد روزنهاي را كه از آنجا مسلمانان به قبر شريف پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) دسترسي پيدا ميكردند و خاك بر ميداشتند، ببندند تا مسلمانان به آن دسترسي پيدا نكنند». گفتهاند علت اين كار عايشه، عدم جواز اين كار نبود بلكه ترس از اين بود كه خاك قبر شريف تمام و قبة شريفه خراب شود.[15]
نمونه دوم
به تصريح «سمهودي»: مسلمانها از خاك «صهيب» ـ كه برخي ميگويند قبر صهيب بوده و بعضي ديگر ميگويند منطقهاي در مدينه بوده است ـ بارها براي دفع يا رفع بيماري تب، استفاده ميكردند.[16]
نمونه سوم
سمهودي نقل ميكند كه زركشي ـ از علماي اهل سنت ـ ميگويد: «ينبغي ان يستثنى من منع نقل تراب الحرم ـ لكونها حرما ـ تربة حمزة لاطباق السلف و الخلف على نقلها للتداوي»[17] خاك قبر حمزه سيدالشهداء از حكم عدم جواز برداشتن خاك مدينه و انتقال آن به شهر ديگر استثنا شده است. زركشي درباره اين حكم ميگويد: چون مردم متفقاند كه از اين خاك براي مداوا برداشته شده و ميشود؛ در نتيجه استفاده از اين خاك، مداوا، معالجه و شفاست؛ پس در عدم جواز برداشتن خاك مدينه و جابهجا كردن آن به شهر و نقطه ديگر، تنها خاك قبر حضرت حمزه استثنا شده است.[18]
نمونه چهارم
صنهاجي ميگويد: «سألت ابن بكون عن تراب المقابر الذي كان الناس يحملونه للتبرك هل يجوز او يمنع؟ فقال :هو جائز، وما زال الناس يتبركون بقبور العلماء والشهداء والصالحين»[19] از «احمد بن بكون» ـ كه آن هم از علماي اهل سنت است ـ پرسيدم نظر شما درباره برگرفتن از خاك قبر براي تبرك چيست؟ اين كار جايز است يا ممنوع؟ گفت: جايز است و مردم تا به امروز از خاك قبر علما و شهدا و صالحان به قصد تبرك برميدارند و به آن متبرك ميشوند از جمله خاك قبر شريف حضرت حمزه كه از قديم الايام تا به امروز به آن تبرك ميجستهاند.
نمونه پنجم
«ابن فرحون» تصريح ميكند: «و كان الناس يحملون تراب قبر سيدنا حمزه بن عبدالمطلب في القديم من الزمان»؛ مردم از زمانهاي گذشته، از خاك قبر حضرت حمزه برميدارند و از آن تسبيح ميسازند؛ ابن فرحون بر جواز اين كار و برداشتن خاك مدينه منوره و انتقال آن به جاهاي ديگر، مهر تصديق ميزند.[20]
نمونه ششم
استشفاء به خاك مدينه ناظر به منطقة خاصي از آن نيست؛ يعني صرف منطقه صهيب، قبر حضرت حمزه يا قبر شريف پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) مقصود نيست، بلكه روايات متعددي حتي از خود اهل سنت در اين زمينه وجود دارد كه بر مطلق خاك مدينه و شفا بودن آن تأكيد ميكند. سمهودي ميگويد: از كتاب «ابن النجار» و از كتاب «وفا»، نقل شده است كه: «غبار المدينة شفاء من الجذام»: گرد و غبار مدينه، شفاي جذام است.
«ابن الاثير» در «جامعالاصول» از سعد (سعدبن وقاص يا سعدبن معاذ) نقل ميكند: هنگامي كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) از «تبوك» برگشتند، عدهاي از متخلفاني كه به جنگ نرفته بودند، براي استقبال آمدند. هنگامي كه حركت ميكردند گرد و غبار بلند شد و عدهاي سعي كردند براي دوري از گرد و غبار، سر و صورتهايشان را بپوشانند. پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) به سرعت دستمالي كه به صورت مباركشان بود، پس زدند و فرمودند: «والذي نفسه بيده ان في غبارها شفاء من كل داء»؛ سوگند به كسي كه جانم در دست اوست غبار خاك مدينه شفاي هر درد است.[21]
در روايت ديگري از ابن نجار آمده است كه روزي پيامبراكرم(صلي الله عليه و آله) به ديدار طايفهاي به نام «بني الحارث» آمد. ديد آنها بيمارند و گويا به مشكل روحي مبتلا شدهاند. فرمود: «ما لكم يا بني الحارث روبي؟ قالوا: أصابتنا هذه الحماء قال: فأين أنتم من صهيب»؛ چرا بيمار و كسل شدهايد؟ عرض كردند: گرفتار بيماري تب شدهايم. حضرت(صلي الله عليه و آله) فرمودند: چرا از خاك صهيب استفاده نكرديد؟ عرض كردند: يا رسولالله چگونه از خاك صهيب كه منطقهاي است در مدينه استفاده كنيم؟ فرمودند: «تأخذون من ترابه بسم الله تراب أرضنا بريق بعضنا شفاء لمريضنا بإذن ربنا»؛ از خاك منطقة صهيب برميداريد و در آب ميريزيد و بعد دعايي ميخوانيد. حضرت، دعا را به آنها ياد دادند. آنها همين كار را كردند و معالجه شدند.
ابن نجار كه از علماي اهل سنت است، ميگويد: صهيب منطقهاي است در مدينه و در آنجا گودالي است كه مردم از آن برميدارند و هرگاه كسي گرفتار وبا ميشد، از خاك آن مصرف ميكرد و خوب ميشد. ابن نجار ميگويد: من اين گودال را ديدم كه مردم از آن استفاده ميكنند و بارها آن را آزمايش كردند و ديدند درست و نتيجهبخش بوده است. ابننجار در اينجا از تعبير «فهذه الحفرة موجودة اليوم» استفاده ميكند؛ يعني تا امروز اين گودال موجود است و از قديم تا به امروز، مردم از خاك اين گودال بر ميدارند و براي معالجة بيماريها از آن استفاده ميكنند. وي ميگويد خود من از اين خاك براي بعضي از بيماران و برخي از اصحاب، فرستادم.[22]
5. استشفاء و تبرك به خاك قبور مسلمانان و صالحان
«طبقاتالكبري» درباره قبر «سعدبن معاذ» مينويسد: شخصي از خاك آن برداشت. «فذهب فإذا هي مسك»: و آن را همراهش برد. بعد نگاهي به آن انداخت و ديد كه به عطر و مشك تبديل شده بود.[23]
«حليةالاولياء» درباره قبر «عبدالله حداني» كه در سال 183ه . ق ـ در روز «ترويه» در مكه ـ كشته شد، ميگويد: مردم از خاك قبر ايشان برميداشتند، گواينكه اين خاك مشك و عطر بود.[24]
«ابن الجوزي» در «صفة الصفوة» تصريح ميكند: مردم در بغداد به قبر «معروف كرخي» تبرك ميجويند. بعضي درباره خاك قبر او گفتهاند: «الترياق المجرب»؛ يعني هركس مشكلي داشته باشد، كنار اين قبر ميآيد و از خاك آن بر ميدارد و متبرك ميشود و مشكلش برطرف ميگردد.[25]
همچنين مختصر الطبقات درباره قبر احمدبن حنبل (متوفاي241 ه . ق) ميگويد: «قبره ظاهر يزار و يتبرك به»[26]؛ قبرش آشكار و مشهور است و مردم آن را زيارت ميكنند و بدان تبرك ميجويند. هرچند امروزه اثري از قبر او نيست، ولي اين عمل نشان ميدهد سيرة مسلمانان در آن روزگار بر تبركجويي به قبور بزرگان بوده است.
دربارة قبر «حضربن النضر» (متوفاي 567 ه .ق)؛ فقيه شافعي، به نقل از ابنالكثير در كتاب «البداية و النهايه» مينويسد: از «ابن خلكان» شنيدم كه گفت: خودم به زيارتش رفتم. ديدم مردم به وفور آنجا ميآيند «و يتبركون به»: و به قبر ايشان متبرك ميشوند.[27]
«سبكي» و ديگران نقل ميكنند كه مردم به خاك قبر بخاري (متوفاي 256ه. . ق) متبرك ميشدند و آنقدر از خاك قبرش برداشتند كه قبر ظاهر شد به گونهاي كه نگهبانان و مسئولان نميتوانستند از قبر محافظت كنند. از اينرو ناچار شدند ضريحي بر قبرش بگذارند تا از خاكش استفاده نشود و قبر ظاهر نشود. اين مطلب، به نقل از «طبقات الشافعيه» است.[28]
نيز گفتهاند كه مردم به قبر «يحيي بن مجاهد» (متوفاي 366 ه .ق)، مدفون در مصر، تبرك ميجويند، «و الى دعائه يفزعون».[29] حاصل آنكه تبرك به قبور مسلمانان، اوليا و كساني كه مورد احترام برخي از مسلمان هستند، امري رايج بوده و به نظرشان مشروع ميرسيده است؛ پس ادعاي ابنتيميه و وهابيها، ادعايي بر خلاف سيره مسلمين است.
6. تبرك به آثار پيامبر(صلي الله عليه و آله)
مورد اول
مورد نخست، تبرك به كفش منسوب به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است كه آن را «ديباج المذهب» (ص187) به نقل از «جمالالدين ابن محمد انصاري» روايت ميكند كه ميگويد: همراه «فاكهاني» (متوفاي 700 ق) به قصد زيارت دمپايي منسوب به پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) به دمشق آمديم. همينكه فاكهاني آن را ديد، عمامهاي را كه بر سر داشت، باز كرد و دمپايي را به عنوان تبرك بر سر و صورتش ماليد و درحاليكه اشك در چشمش جاري بود، اين ابيات را ميسرود: «فلو قيل للمجنون ليلا و وصلها تريد ام الدنيا و ما في طواياها»؛ اگر به مجنون بگويند دنيا را ميخواهي يا ليلي را «وقال غبار من تراب نعالها أحب الى نفسي و اشفى لبلواها»[30] خواهد گفت كه غباري از خاك كفشهايش نزد من عزيزتر و بيش از هر چيز ديگر درمانگر دردهايم است.
مورد دوم
مورد بعدي تبرك به پيراهن شريف پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) است. مطلب ذيل را «مسلم» در «صحيح» روايت كرده است. «اسماء» دختر «ابوبكر» و خواهر «عايشه»، نقل ميكند، قبايي از پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) مانده بود. اين قبا تا رحلت عايشه (سال 58 يا 59 ه .ق) نزد او بود. سپس به دست من افتاد. هروقت اين قبا را ميشوييم، آب ظرف را به عنوان دارو به بيماران ميدهيم تا شفا يابند. «و كان النبي يلبسها فنحن نغسلها للمرضى يستشفى بها»: چرا كه اين قبا را پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) ميپوشيد و ما الآن اين قبا را تنها به اين سبب كه از آب آن براي شفاي بيماران استفاده كنيم، ميشوييم.[31]
مورد سوم
مورد سوم درباره ظرفي است كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) يكبار با آن آب نوشيدند. «ابن حجر» در «فتحالباري در شرح صحيح بخاري»[32] روايت ميكند كه: روزي پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) وارد «سقيفة بنيساعده» شدند و از «سهل» آب خواستند، سهل مقداري آب در ظرفي آورد و تقديم پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) كرد. راوي ميگويد: اين قدح الان نزد ماست و تا دوران «عمربن عبدالعزيز» دست به دست ميشد، تا اينكه عمربن عبدالعزيز آن را از ما خواست و ما هم به او تقديم كرديم. بخاري ميگويد: من در بصره اين ظرف را ديدم و در آن آب خوردم. گويا اين ظرف هشتصد هزار درهم يا دينار به فروش رفت.[33]
مورد چهارم
مورد چهارم تبرك به پول يا طلايي است كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) دست مبارك خود را روي آن گذاشتند يا تحويل كسي دادند. احمد در مسند و «نسائي» در «سنن» نقل ميكنند كه «جابربن عبدالله انصاري» گفت:
با پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) همسفر بوديم، ناقهاي داشتم كه بيمار بود و به سختي حركت ميكرد. پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) فرمود: اين شتر را به من بفروش. بعد كه به مدينه رسيديم، ناقه را به ايشان سپردم. پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) به بلال فرمودند: «زن له اوقية»: مقداري طلا به ايشان بده؛ يعني پول ناقه را بپرداز. پيامبر(صلي الله عليه و آله) دو قيراط هم بر آن اضافه كردند. جابر ميگويد: من قصد داشتم اين دو قيراط را به عنوان تبرك نگه دارم و تا زمان مرگ از خود جدا نكنم. اين پول تا زماني كه سپاه يزيد به مدينه حمله كرد (بعد از واقعه كربلا) همراه من بود. در اين حمله، عده زيادي به شهادت رسيدند و اموال بسياري، از جمله آن دو قيراط غارت شد.[34]
مورد پنجم
«انس» ميگويد: وقتي سلماني موي سر پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) را ميتراشيد، «رأيت رسول الله(صلي الله عليه و آله) والحلاق يحلقه وقد أطاف به اصحابه ما يريدون انتقع شعره الا في يد رجل»[35]؛ اصحاب، دور حضرت(صلي الله عليه و آله) حلقه زدند؛ چرا كه نميخواستند يك مو از ايشان به زمين بيفتد. ابن سيرين ميگويد:
تار مويي از پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) همراه من است. بهخدا قسم، اگر يك تار مو از حضرت(صلي الله عليه و آله) پيش من باشد، براي من بهتر از اين است كه دنيا را داشته باشم.[36]
مورد ششم
«ابن ماجه» از «كبشه» نقل ميكند:
وقتي پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) وارد منزل ما شدند، از مشك آبي كه آنجا آويزان بود ميل كردند. فوراً برخاستم و جايي را كه لب مبارك پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) به آن خورده بود، بريدم و پيش خودم نگه داشتم.
ابن ماجه ميافزايد: منظور كبشه ـ اين زن ـ از اين كار «تبتغي بركة موضع فى رسولالله»؛ تبرك جستن بود.[37] «ترمذي» ميگويد: اين حديث، حديث صحيحي است.[38]
مورد هفتم
«ابن قسيط» به نقل از «طبقات الكبري» ابن سعد (ج1، ص257) نقل ميكند:
«رأيت ناساً من اصحاب النبي إذا خلى المسجد أخذه برمانة المنبر الصلعاء التي تلى القبر بميامنهم ثم أستقبلوا القبله يدعون»؛ وقتي مسجد پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) خالي ميشد اصحاب ميآمدند و دست روي برآمدگي منبر ميگذاشتند. بعد متوجه قبله ميشدند و دعا ميكردند.
اسحاقبن ابراهيم نيز، نقل ميكند:
مما لم يذل مِن شأن من حج، المرور بالمدينه والقصد إلى الصلاة في مسجد رسول الله و التبرك بِرؤية روضته و منبره و قبره و مجلسه و ملامس يديه و مواطئي قدميه و العمود الذي كان يستند اليه و ينزل جبرئيل بالوحي فيه عليه و بمن عمّره[39]؛
بايد حاجي بعد از پايان حج به مدينه بيايد و مسجد پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) را ببيند و در آن نماز بگزارد و روضة پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) را ببيند و با آن جايگاه و مشهد مبارك و منبر و قبر شريف پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) متبرك بشود و به محل جلوس پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) متبرك بشود و به آنجايي كه دست مبارك حضرت (صلي الله عليه و آله) قرار ميگرفت، و آنجايي كه ايشان قدم مبارك را ميگذاشتند و آن ستوني كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) به آن تكيه ميدادند و آنجا كه جبرئيل نازل ميشدند متبرك شود.[40]
مورد نهم
«ذهبي» كه شاگرد ابنتيميه و دستپروردة اوست و البته به گفتة سبكي[41] متعصب است و تعصبات نابجاي او بر اثر تأثيراتي است كه از ابن تيميه گرفته است؛ و درباره تبرك به آثار پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) نظري متفاوت با ابنتيميه و سلفيان دارد، در جلد يازده كتاب خود (ص212) از «عبدالله بن احمد» پسر احمدبن حنبل نقل ميكند:
«رأيت أبي يأخذ شعرةً من شعر النبي و يضعها على فيه يقبلها يستشفي بها و رايته أخذ قصعة النبي ثم شرب فيها قلت أين المتنطع المنكر»؛ پدرم را ديدم كه مويي از موهاي پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) را به دست ميگرفت و آن را كنار لبهاي خود قرار ميداد و آن را ميبوسيد. ديدم پدرم (احمد بن حنبل) اين مو را بر چشم خودش ميگذاشت و آن را در آب قرار ميداد و از آن آب به عنوان شفاء ميخورد و او را ديدم، درحاليكه ظرفي كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) در آن غذا ميل فرموده بودند را در ظرف بزرگي از آب شست. بعد، از آن ظرف بزرگ، آب ميخورد؛ يعني از آبي كه ظرف پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) را در آن شسته بود.
در ادامه اين روايت، ذهبي در حاشيه ميگويد: كجايند كساني كه در كلام غلو ميكنند و ميگويند اين كارها جايز نيست؟ كجايند كساني كه غلو ميكنند و به احمد ميگويند اين كارها درست نيست؟ چرا كه جواز آن طبق روايت ذيل، ثابت شده است؛ عبدالله بن احمد از پدرش سؤال ميكند: نظر شما درباره كساني كه «يلتمس رمانة من منبر النبي و يمس الحجرة النبوية. قال لا أرى بذلك بأساً»؛ برآمدگي منبر پيامبر(صلي الله عليه و آله) را لمس ميكنند و دستانشان را به خانه پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) ميسايند، چيست؟ احمد گفت: من اشكالي نميبينم. «أعاذنا الله و اياكم من رأي الخوارج من البدعة». ذهبي ميگويد: من و شما بايد از آراي خوارج و اهل بدعت به خدا پناه ببريم؛ از اينكه ميگويند اين كارها خلاف شرع است.[42]
نتيجهگيري
با توجه به آنچه گفته شد، تبرك به قبر شريف و آثار بر جاي مانده از پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) چه در حال حيات و چه بعد از رحلت، همچنين تبرك به قبور اولياء، جزء سيره مسلمانان بوده است و آنچه از عدم جواز اين كار به احمدبن حنبل نسبت دادهاند، واقعيت ندارد و در جواب به كساني كه مثل سلفيها و وهابيها اين كار را خلاف شرع ميدانند، بايد گفت: اعتقاد ايشان با ساير مسلمانان همخواني ندارد.
[1]. وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفي، نورالدين علي بن احمد السمهودي، ج4، ص215. (سمهودي در سال 842 قمري درسمهود قاهره مصرمتولد شد واز علماي شافعي مذهب است. دو سال در مكه ساكن شد، سپس مدتي در مدينه به تدريس پرداخت و تأليفات متعددي از خود برجاي گذاشت و در سال 911 قمري درگذشت).
[2]. التبرك، ناصر بن عبدالرحمان، ص268، به نقل از: بن باز.
[3]. ارشادالساري، ج3، ص353؛ السيرة النبوية، ج2، ص340. وفاءالوفاء، ج4، ص104؛ الفتاوي الفقهية لابن حجر، ج2، ص18.
[4] براي اگاهي بيشتر ر.ك به: الغدير، علامه اميني، ج5 علامه در اين كتاب نصوص متعددي مبني بر سيرة مسلمين در تبركجويي از مشاهد مشرفه نقل فرمودهاند.
[5]. مسند احمدبن حنبل، ج5، ص422؛ المستدرك علي الصحيحين، ج4، ص560.
[6]. الغدير، ج5، ص15.
[7]. همان، ج8، ص54.
[8]. وفاء الوفاء، ج2، ص444.
[9]. همان، ج4، ص1409.
[10]. العلل في معرفة الرجال، ج2، ص492؛ وفاء الوفاء، ج2، ص443.
[11]. الجامع في العلل و معرفة الرجال، ج3، ص32.
[12]. به نقل از كنزالمطالب للحمزاوي، ص219.
[13]. اسني المطالب، ج1، ص331.
[14]. ر.ك به: وفاء الوفاء، ج4، ص1405؛ كنزالمطالب، ص20.
[15]. وفاء الوفاء، ج1، ص544.
[16]. همان.
[17]. وفاء الوفاء، ج1، ص544.
[18]. از جمله اشكالات بر ابن تيميه اين است كه چگونه ايشان استشفاء توسط طبيب را جايز ميشمارد و آن را مخالف توحيد نميداند، لكن استشفاء از طريق قبور مشرفه را ملازم شرك قرار ميدهد؟!
[19]. وفاء الوفاء، ج1، ص544.
[20]. وفاء الوفاء، ج1، ص 544.
[21]. همان، ص 67.
[22]. وفاءالوفاء، ج1، ص69.
[23]. الطبقات الكبري، ج3، ق 2، ص10؛ تاريخ الخميس، ج1، ص500.
[24]. صفة الصفوة، ج2، ص410.
[25]. صفة الصفوة، ج2، ص410.
[26]. همان، ص471.
[27]. البداية و النهاية، ج14، ص 136 و ج12، ص306.
[28]. طبقات الشافعيه، ج2، ص232.
[29]. سير اعلام النبلاء، ج16، ص245.
[30]. ديباج المذهب، ص187.
[31]. صحيح مسلم، ج6، ص140؛ السنن الكبري، بيهقي، ج2، ص423.
[32]. مسند احمد، ج6، ص348؛ الطبقات الكبري، ج1، ص150.
[33]. البخاري، ج7، ص147؛ الفتح الباري، ج10، ص86؛ صحيح مسلم، ج3، ص1591.
[34]. مسنداحمد، ج3، ص314؛ سنن نسائي، ج7، ص289.
[35]. صحيح مسلم، شرح النووي، ج15، ص83؛ مسند احمد، ج3، ص591.
[36]. السنن الكبري، بيهقي، ج7، ص67، باستناده عن البخاري.
[37]. سنن ابن ماجه، ج2، ص1132.
[38]. الجامع الصحيح للترمذي، ج4، ص306.
[39]. شفاء السقام، تقي الدين سبكي، ص150.
[40]. ابن سعد، ج1، ص13.
[41]. ر.ك: الطبقات الكبري الشافعيه.
[42]. تاريخ اسلام، ذهبي، ج11، ص212.