چرا امام علی (علیه السلام) هنگام حمله به حضرت زهرا (سلام الله علیها) از ایشان دفاع نکرد؟
شیعه می‌گوید: در زمان خلافت ابوبکر، به فاطمه[ علیها السلام ]، پاره تن محمد صلی الله علیه و آله اهانت کردند، پهلویش را شکستند و خواستند در خانه‌اش را آتش بزنند... . پرسش این است که در آن هنگام علی[ علیه السلام ] کجا بود؟ چرا از فاطمه[ علیها
شيعه ميگويد: در زمان خلافت ابوبكر، به فاطمه[ عليها السلام ]، پاره تن محمد صلي الله عليه و آله اهانت كردند، پهلويش را شكستند و خواستند در خانهاش را آتش بزنند... . پرسش اين است كه در آن هنگام علي[ عليه السلام ] كجا بود؟ چرا از فاطمه[ عليها السلام ] دفاع نكرد؟
پاسخ
مصيبتهاي وارده بر فاطمه زهرا عليها السلام در زمان خلاف ابوبكر تنها ادعاي شيعه نيست، بلكه كتب و منابع اهل سنت نيز آن را نقل كردهاند.
خلاصه واقعه از زبان اهل سنّت
... عدهاي از بنيهاشم براي اعتراض به غصب خلافت از سوي ابوبكر، در خانه علي[ عليه السلام ] جمع شده بودند. زبير هم در ميان آنها بود. عمر با عدهاي به در خانه علي[ عليه السلام ] آمد و از آنها خواست بيرون آمده، با ابوبكر بيعت نمايند، اما آنها از بيرون آمدن خودداري كردند. عمر هيزم خواست و قسم ياد كرد كه اگر بيرون نياييد خانه را با اهل آن آتش ميزنم. گفتند: «فاطمه[ عليها السلام ] داخل آن خانه است!» عمر گفت: «حتي اگر فاطمه باشد...». فاطمه[ عليها السلام ] با صداي بلند فرياد زد: «اي پدر، اي رسول خدا! بعد از تو از دست پسر خطاب و پسر ابوقحافه چه مصيبتهايي بر سر ما آمد»!
پس از اين جريان، علي[ عليه السلام ] را به مسجد بردند و از او خواستند با ابوبكر بيعت كند، فرمود: «اگر بيعت نكنم چه؟» گفتند: «به خدايي كه جز او خدايي نيست اگر بيعت نكني، تو را ميكشيم». فرمود: «در اين صورت بنده خدا و برادر رسول خدا[ صلي الله عليه و آله ] را كشتهايد». عمر گفت: «بنده خدا آري، اما برادر رسول خدا نه!» سرانجام، از بيعت علي[ عليه السلام ] نااميد شدند و او را رها كردند. علي[ عليه السلام ] كنار قبر رسول خدا[ صلي الله عليه و آله ] رفت و خود را به قبر پيامبر چسباند و گفت: {ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كَادُوا يَقْتُلُونَنِي}؛ «فرزند مادرم، اين گروه مرا در فشار گذاردند و ناتوان كردند و نزديك بود مرا بكشند». (اعراف: 150)[1]
اين آيه، سخن هارون است آنگاه كه برادرش موسي او را مذمت ميكرد كه چرا گذاشتي مردم در غياب من گوسالهپرست شوند.
برخي منابع در اين باره چنين نوشتهاند: عمر با شعله آتش به سوي خانه فاطمه[ عليها السلام ] رفت تا خانه را به آتش بكشد فاطمه[ عليها السلام ] عمر را ديد و گفت: «اي پسر خطاب! آيا ميخواهي خانه مرا آتش بزني؟» عمر گفت: «آري».[2]
بنابراين نويسنده كتاب پذيرفته است كه اين كار و حرمتشكني واقع شده است.
پرسشي كه اينجا مطرح ميشود اين است: علي عليه السلام با آن شجاعت يداللّهي، چگونه در برابر اين حوادث و مصائب صبر پيشه كرد و سكوت نمود.
با مطالعه در منابع اهل سنت ميتوان چنين پاسخ داد كه، پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله ، علي عليه السلام را از حوادث پس از خود آگاه كرده و او را به سكوت و خودداري از مبارزه و درگيري در آن حوادث دستور داده بود.
رسول خدا صلي الله عليه و آله به علي عليه السلام ميفرمود: «إنَّ الامّةَ سَتغْدِرُ بِكَ بَعدي»[3]؛ «اين امت پس از من به تو خيانت خواهند كرد».
انس بن مالك ميگويد:
همراه رسول خدا[ صلي الله عليه و آله ] و علي[ عليه السلام ] به باغ زيبايي رسيديم... . رسول خدا سر بر شانه علي[ عليه السلام ] گذاشت و گريه كرد. علي[ عليه السلام ] پرسيد: يا رسول الله! سبب گريه شما چيست؟ فرمود: در دل بعضي از اين مردم، از تو كينهاي است كه بعد از من ظاهر ميكنند. علي[ عليه السلام ] پرسيد: آيا شمشيرم را بر گردن آنها بگذارم و ريشه آنها را بكنم؟ فرمود: نه، صبركن. علي[ عليه السلام ] گفت: آيا اگر صبر كنم دينم سالم است (در وظيفهام كوتاهي نكردهام)، فرمود: آري! دينت سالم است. علي[ عليه السلام ] گفت: پس صبر ميكنم.[4]
رسول خدا صلي الله عليه و آله ، مظلوميت اهل بيت: را پيشاپيش به اصحاب خبر داده بود؛ از جمله آنجا كه فرمود:
اِنَّ اَهلَ بَيتي سَيلْقَونَ بَعدي بلاءً وَ تَطْريداً وَ تَشْريداً.[5]
بهزودي پس از من براي اهل بيت من گرفتاريها، سختگيريها و محروميتها خواهد بود.
و فرمود:
اِنَّ اَهلَ بَيتي سَيلْقَون مِنْ بَعدي مِنْ اُمّتي قَتلاً وَ تَشْريداً.[6]
بهزودي، پس از من، اهل بيت من از دست اين امتم سختگيريها ميبينند و كشته خواهند داد.
[1]. الامامة و السياسه، ج 1، صص 29 ـ31.
[2]. المختصر في اخبار البشر، ج1، ص107؛ تاريخ ابيالفداء، ج1، ص239.
[3]. مستدرك حاكم، ج3، صص 151 و 153؛ كنزالعمال، ج11، ص617؛ مسند الحارث، ج2، ص905؛ البداية و النهايه، ج 6، ص 218.
[4]. جامع الاحاديث، ج30، ص210؛ مسند ابويعلي، ج1، ص426 و... .
[5]. سنن ابن ماجه، ج2، ص1366؛ المعجم الكبير، ج10، ص85؛ المعجم الاوسط، ج6، ص29.
[6]. مستدرك حاكم، ج4، ص534؛ جامع الاحاديث، ج8، ص428.