نقش امام علی علیه السلام در ماجرای دوات و قلم
پیامبر صلی الله علیه و آله پیش از وفاتش خواست برای اصحاب چیزی بنویسد که پس از او گمراه نشوند، در این هنگام عمر مانع نوشتن رسول خدا صلی الله علیه و آله شد، چرا علی[ علیه السلام ] در این جریان اقدامی نکرد و چیزی نگفت؟... پاسخ 1. نویسنده مد
پيامبر صلي الله عليه و آله پيش از وفاتش خواست براي اصحاب چيزي بنويسد كه پس از او گمراه نشوند، در اين هنگام عمر مانع نوشتن رسول خدا صلي الله عليه و آله شد، چرا علي[ عليه السلام ] در اين جريان اقدامي نكرد و چيزي نگفت؟...
پاسخ
1. نويسنده مدعي است علي عليه السلام چيزي نگفته است. به چه دليلي چنين ادعايي دارد و حال آنكه بخاري در صحيح خود به صراحت ميگويد: عدهاي گفتند:
قربوا يكتب لكم النبي صلي الله عليه و آله كتاباً لن تضلوا بعده.[1]
[قلم و دفتر] بياوريد تا پيامبر براي شما نوشتهاي بنويسد تا پس از او گمراه نشويد.
سپس عدهاي با كلام عمر مخالفت كردند. اينجا دو فرض مطرح است:
اول: علي عليه السلام در آن جمع بود و از جمله مخالفان نظر عمر؛
دوم: علي عليه السلام در آن جمع بود، ولي سكوت كرد.
چه دليلي بر رد اينكه علي عليه السلام از مخالفان بود، وجود دارد و بر فرض دوم با وجود مخالفت عدهاي، چرا عمر به حرف آن عده گوش نداد؟ آيا كسي كه به حرف عدهاي گوش نميدهد، به حرف علي عليه السلام گوش ميدهد؟
2. بر فرض قبول سكوت علي عليه السلام ، علت سكوت آن بوده است كه حضرت علي عليه السلام در تمام دوران زندگي پيامبر صلي الله عليه و آله همواره با كمال ادب و احترام با ايشان رفتار ميكرد و سخني برخلاف خواست و رضاي ايشان نميگفت. در جريان بيماري ايشان نيز در كنار پيامبر صلي الله عليه و آله بود و به احترام آن حضرت سكوت كرد؛ علي عليه السلام مانند عمر نبود. عمر نه تنها به پيامبر اعتراض ميكرد، بلكه گاهي به مخالفت با دستور او اقدام ميكرد.
عليها السلام . كساني ـ به خصوص از اهل سنّت ـ كه اين واقعه را نقل كردهاند، نوشتهاند:
لما حضرته الوفاة و في البيت رجال منهم عمر بن الخطاب و قال رسول الله[ صلي الله عليه و آله ]: هلمّوا اكتب لكم لن تضلّوا بعده فقال عمر: ان رسول الله[ صلي الله عليه و آله ] قد غلبه الوجع و... و في بعض النسخ قال يهجر النبي[ صلي الله عليه و آله ]... .
آنگاه كه وفات رسول خدا[ صلي الله عليه و آله ] نزديك بود و عدهاي در منزل رسول خدا[ صلي الله عليه و آله ] بودند كه عمر نيز در ميان آنها بود، رسول خدا[ صلي الله عليه و آله ] فرمود: براي من نوشتافزار بياوريد كه چيزي برايتان بنويسم كه پس از آن گمراه نشويد [عدهاي خواستند براي رسول خدا[ صلي الله عليه و آله ] وسيله نوشتافزار بياورند اما] عمر [و دار و دستهاش مانع شدند. و] گفت: شدت درد بر رسول خدا[ صلي الله عليه و آله ] غلبه كرده است، هذيان ميگويد. عدهاي هم در برابر سخنان عمر گفتند: در شأن رسول خدا نيست كه هذيان بگويد. وقتي رسول خدا اين گفتار قبيح عمر را شنيد، فرمود: بيرون برويد و مرا به حال خودم بگذاريد... .
اين روايت بر چند مطلب دلالت دارد:
اول آنكه اين روايت در منابع متعدد و معتبر اهل سنّت، از آن جمله در صحيحين نقل شده است.[2] اگر اين روايت دروغ است، چرا اهل سنّت چنين مطلب دروغ را نوشتهاند؟ و اگر راست است، عمر به رسول خدا صلي الله عليه و آله ، نسبت هذيان داده و خلاف آيه قرآن سخن گفته است؛ زيرا خداوند ميفرمايد: {وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى}؛ «و هرگز از روي هواي نفس سخن نميگويد». (نجم: عليها السلام )
عمر با دستور رسول خدا صلي الله عليه و آله مخالفت كرد، در حالي كه خداوند ميفرمايد:
{يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ} (انفال: 20)
اي كساني كه ايمان آوردهايد خدا و پيامبرش را اطاعت كنيد و از فرمان او سرپيچي ننمايد در حالي كه (سخنان او را) ميشنويد.
دوم آنكه در هيچ يك از منابعي كه اين روايت را نقل كردهاند، اشاره به حضور علي عليه السلام در آن مجلس نشده است تا ثابت شود كه علي عليه السلام حضور داشت و چيزي نگفت.
سوم آنكه اگر علي عليه السلام در آن مجلس حضور داشت، يكي از دستورهاي خداوند اين است كه در حضور رسول خدا صلي الله عليه و آله صداي خود را بلند نكنيد: {لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ}؛ «صداي خود را از صداي پيامبر بالاتر نبريد». (حجرات: 2)
با اين حال چگونه شما ايراد ميگيريد كه چرا علي عليه السلام در حضور رسول خدا صلي الله عليه و آله ادب را رعايت كرد و با عمر و امثال او گلاويز نشد!
چهارم آنكه شما اهل سنّت به جاي اينكه عمر را نكوهش كنيد كه اين چنين سخني زشت را بر زبان راند و با رسول خدا صلي الله عليه و آله مخالفت كرد، به علي عليه السلام ايراد ميگيريد
كه چرا گريبان عمر را نگرفت و در حضور رسول خدا صلي الله عليه و آله رفتار خشن از خود نشان نداد!؟
كه چرا گريبان عمر را نگرفت و در حضور رسول خدا صلي الله عليه و آله رفتار خشن از خود نشان نداد!؟
اين گفتار شما به حكايتي شباهت دارد كه گويند: خانهاي را دزد زده بود. همسايهها از موضوع اطلاع يافتند و دور هم جمع شدند و در مورد دزدي آن خانه به گفتوگو پرداختند. يكي ميگفت: تقصير صاحبخانه است كه خانه را خالي و بدون نگهبان گذاشته، ديگري ميگفت: تقصير صاحبخانه است كه ديوار حياطش اينقدر كوتاه است، آن يكي ميگفت: تقصير صاحبخانه است كه... . صاحبخانه كه گوشهاي ايستاده و غمگين بود، گفت: اينطور كه پيداست دزد هيچ جرمي ندارد و تمام تقصيرها از من صاحب خانه است!
[1]. صحيح بخاري، ج 6، ص 1612.
[2]. صحيح بخاري، ج1، ص54؛ ج4، ص1612؛ ج6، ص2680؛ مسند احمد بن حنبل، ج1 ص324؛ جامع الاصول، ج6، ص631؛ جامع الاحاديث، ج26، ص27؛ اضواء علي السنة المحمديه، ص 55؛ البداية و النهايه، ج 5، ص 227؛ دلائل النبوه، ج 7، ص 183؛ تاريخ ابن خلدون، ج 3، ص 215؛ مسند الصحابة، ج28، ص262؛ اخبار مكه، فاكهي، ج4، ص427.