آیا امام علی (علیه السلام) پس از رسیدن به حکومت به خلفای قبلی اعتراضی نکر؟
وقتی علی[ علیه السلام ] زمام امور را به دست گرفت، با خلفای پیش از خود مخالفت ننمود و هیچ اعتراضی به آنها نکرد، بلکه می‌گفت: بهترین این امت پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله ابوبکر و عمر هستند، و قرآن دیگری نیاورد، حج تمتع را بازنگرداند، ح
وقتي علي[ عليه السلام ] زمام امور را به دست گرفت، با خلفاي پيش از خود مخالفت ننمود و هيچ اعتراضي به آنها نكرد، بلكه ميگفت: بهترين اين امت پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله ابوبكر و عمر هستند، و قرآن ديگري نياورد، حج تمتع را بازنگرداند، حي علي خيرالعمل را به اذان اضافه نكرد، الصلاة خيرٌ من النوم را از اذان حذف نكرد، ازدواج موقت را رواج نداد و...
پاسخ
در اين چند سطر ادعاهاي بسياري شده است كه بحثي طولاني ميطلبد، اما براي موارد ذكر شده به پاسخ كوتاه بسنده ميكنيم.
ادعاي نخست: «علي[ عليه السلام ] آنگاه كه زمام امور خلافت را به دست گرفت، با خلفاي پيش از خود اظهار مخالفت نكرد».
1. اگر منظور از اظهار مخالفت اين است كه علي عليه السلام در منابر و مجالس به آنها هتاكي كند، شخصيت آن حضرت برتر از اين تصورات بود. رفتار علي بن ابيطالب عليه السلام در برابر دشمن، برخلاف شيوه آدمهاي معمولي است؛ به گونهاي كه پس از آنكه معاويه دستور داد به علي عليه السلام ناسزا بگويند، وقتي ياران حضرت خواستند مقابله به مثل كنند و به معاويه ناسزا بگويند، علي عليه السلام فرمود: هر چند معاويه شايسته اين سخنان است، براي شما كه پيرو علي هستيد، اين سخنان پسنديده نيست.
علي عليه السلام در مورد پرهيز از مقابله به مثل ميفرمايد:
لقد اَمرُّ عَلَي اللَّئيمِ يَسبّنُي
|
|
فَمضيتُ عَنهُ وَقُلتُ لا يَعنيني[1]
|
گاهي از كنار انسان پستي رد ميشوم به من ناسزا ميگويد همين كه از او عبور ميكنم به خودم ميگويم با من نبود.
اگر اين رفتار بزرگوارانه علي عليه السلام را نشان حقانيت آنها و موافقت علي عليه السلام با آنها تصور ميكنيد، بر باطل ميرويد؛ زيرا خطبه سوم نهجالبلاغه گواه صريح مخالفت علي عليه السلام با آنهاست.
اما اگر منظور از مخالفت با ابوبكر و عمر و عثمان اين است كه علي عليه السلام روش و بدعتهايي را كنار بگذارد، كه آنها پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله به وجود آوردند، به يقين علي عليه السلام چنين مخالفتي داشته است؛ براي نمونه:
الف) آنگاه كه در شورا به علي عليه السلام گفتند: ما تو را به عنوان خليفه مسلمانان انتخاب ميكنيم به شرط آنكه به دستور قرآن، سنت رسول خدا[ صلي الله عليه و آله ] و روش ابوبكر و عمر رفتار كني، فرمود: «من به دستور خدا و سنت رسول خدا[ صلي الله عليه و آله ] و به روش خودم رفتار خواهم كرد».[2] اگر علي عليه السلام به ابوبكر و عمر اعتقاد داشت، چرا با روش آنها مخالفت نمود و حاضر شد خلافت را از دست بدهد اما به روش آنها رفتار نكند؟
ب) علي عليه السلام مردم را به گزاردن حج تمتع تشويق ميكرد، در حالي كه عثمان به پيروي از عمر از آن منع كرده بود.[3]
ج) علي عليه السلام حاكمان پيش از خود را اشرار ناميد و آنگاه كه مالك اشتر را به حكومت مصر اعزام كرد، در نامه خود به او نوشت:
فإنَّ هذَا الدّينَ قَدْكان أسيراً في اَيْدي الْاشرارِ يُعْمَلُ فيهِ بالْهوَى و تُطْلَبُ بِه الدُّنيا.[4]
به درستي كه اين دين در دست اشرار اسير بود، بر اساس هوا و هوس خود عمل ميكردند و به وسيله دين دنيا را ميخواستند.
پيش از علي عليه السلام ، دين در دست چه كساني بود كه از آنها به اشرار تعبير نمود؟
د) آنگاه كه علي عليه السلام به خلافت رسيد، در اولين سخنراني خود فرمود:
... سوگند به خدايي كه پيامبر را به حق مبعوث نمود، سخت آزمايش ميشويد. چون دانهاي كه در غربال بريزند يا غذايي كه در ديگ گذارند به هم خواهيد ريخت و زير و رو خواهيد شد تا آنكه صدرنشينان در پايين و فرودستان در صدر قرار گيرند؛ آنهايي كه سابقهاي در اسلام داشتند اما منزوي شدهاند، برسركار آيند و آنهايي كه به ناحق پيش افتادهاند عقب زده خواهند شد... .[5]
اگر علي عليه السلام خلفاي پيش از خود را بهترين مردم ميدانست و عملكرد آنها را قبول داشت، قصد داشت چه چيزي را غربال كند؟ واليان و دستنشاندگان كدام حاكم را كنار بگذارد؟ اموال و ثروت كدام كارگزاران را مصادره نمايد؟
2. اما اينكه ميگوييد: علي[ عليه السلام ] به تواتر ميگفت: «پس از رسول خدا[ صلي الله عليه و آله ] بهتر از ابوبكر و عمر كسي نبود».
الف) در اينجا، روايت واحدي هم در كار نيست، تا چه رسد به روايت متواتر؛ مگر اينكه از تواتر، خبر واحد از نوع روايتهاي ساختگي زمان معاويه را اراده كرده باشند.
ب) اين گفتار از جمله دروغهايي است كه در زمان معاويه به نفع ابوبكر و عمر ساخته شد. چگونه ممكن است كه علي عليه السلام ، پرچمدار رسول خدا صلي الله عليه و آله ، ثابت قدمترين سرباز اسلام در ميدانهاي جنگ، فاتح خيبر، قاتل عمرو بن عبدود، محبوب خدا و رسول خدا صلي الله عليه و آله و...، فراريان «احد» و «حنين» (عمر و ابوبكر)[6] را بهترين مردم پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله بداند؟ آيا ادعاي شما بدان معنا نيست كه علي عليه السلام فراريان از جهاد را بهتر از ثابتقدمان ميداند؟
ج) همچنين اگر علي عليه السلام در خطبه سوم نهجالبلاغه، از بهترينها، چنين ياد ميكند، حالِ بدترينها چگونه است؟
د) اگر آنها بهترين مردم بودند، چرا علي عليه السلام ـ به شهادت منابع معتبر اهل سنت ـ تا شش ماه و به بياني بيش از شش ماه با ابوبكر بيعت نكرد[7] تا زماني كه جنگهاي مسلمانان با مرتدان و مدعيان دروغين نبوت شروع شد و علي عليه السلام به خاطر حفظ وحدت ناچار شد بيعت كند؟
ه ) روايتهاي اهل سنّت در بيان فضيلتهاي علي عليه السلام ، تمام اين ادعاهاي شما
را رد ميكند.
را رد ميكند.
و) آيا حضرت فاطمه عليها السلام از دست بهترين امت به خدا و رسول خدا صلي الله عليه و آله شكايت ميكرد؟[8] و آيا حضرت فاطمه عليها السلام وصيت كرد شبانه دفن شود تا بهترين امت بر جنازه او نماز نخواند و در تشييع جنازه او شركت نكند؟[9]
و...
عليها السلام . ميگوييد: علي[ عليه السلام ] آنگاه كه به خلافت رسيد، فدك را برنگرداند.
اول آنكه در زمان خلافت علي عليه السلام تمام كشور اسلامي ـ جز منطقه شام ـ در دست علي عليه السلام بود و فدك نيز جزئي از سرزمين اسلامي به حساب ميآمد و در دست دشمنان علي نبود تا بخواهد آن را برگرداند.
اگر منظور شما اين است كه علي عليه السلام درآمد فدك را به خاندان خود اختصاص نداد، علي عليه السلام دنيا را سه طلاقه كرده بود او چه نيازي به فدك داشت؟
خود اهل سنت نوشتهاند: علي عليه السلام از راه دست رنج خود در زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله هزار برده خريد و آزاد كرد.[10] علي و فاطمه عليهما السلام سه شبانهروز فقط با آب روزه گرفته و افطار كردند و هر سه وعده افطار تمام غذاي خود را انفاق كردند.
اما ادعاي فاطمه عليها السلام درباره فدك، بهانهاي بود كه ثابت كند ابوبكر شايسته خلافت نيست و دختر پيامبر صلي الله عليه و آله كه معيار رضايت و خشم خدا و رسول خداست، از وي ناراضي است.
فاطمه عليها السلام ميخواست ثابت كند كه استدلال ابوبكر به روايت ارث، با آيه قرآن تضاد دارد و ميخواست ثابت كند كه، پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله ، چگونه با اهل بيت او رفتار كردند. اگر اعتراض فاطمه عليها السلام نبود، كينههاي نهفته در دلها عليه اهل بيت رسول خدا صلي الله عليه و آله براي عموم مردم روشن و ظاهر نميشد و مردم عملكرد ابوبكر را صحيح و حق و سكوت فاطمه عليها السلام را نشانه رضايت او از عمل ابوبكر ميپنداشتند. بنابراين فاطمه زهرا عليها السلام ، با آن مقام ملكوتي، بر سر چند نخل و يا چند جريب زمين، تا اين مرحله مبارزه نميكرد.
از اينرو، وقتي هارون الرشيد تصميم گرفت تا فدك را به امام موسيبنجعفر عليه السلام پس دهد، از آن حضرت پرسيد: «حد و مرز فدك از كجا به كجاست تا آن را به شما برگردانم؟» امام عليه السلام فرمود: «اگر حد و مرز آن را بگويم، آن را به ما برنميگرداني».
گفت: «به جدت رسول خدا سوگند كه برميگردانم».
حضرت فرمود: «يك طرف آن عدن است ـ رنگ هارون پريد ـ و طرف ديگر آن سمرقند و سمت سوم آن آفريقا ـ رنگ هارون سياه شد ـ و سمت چهارم آن ارمنستان است...».[11]
پاسخ امام در تعيين حد و مرز فدك تعيين حد و مرز جغرافيايي باغ و مزرعه فدك نبود، بلكه تعيين حد و مرز خلافت مسلمانان بود؛ فاطمه زهرا عليها السلام نيز ميخواست همين را ثابت كند.
از همه اين دلايل بالاتر اينكه: فاطمه عليها السلام با مخالفت با ابوبكر به بهانه فدك، ميخواست به مسلمانان بفهماند كه ابوبكر را خليفه مسلمانان و جانشين رسول خدا صلي الله عليه و آله نميداند؛ زيرا اگر او را جانشين رسول خدا صلي الله عليه و آله ميدانست، حق مخالفت با او را نداشت و اطاعت از تصميم ابوبكر به حكم شرع و عقل بر او واجب بود، اما او با اين مخالفت اعلان كرد كه ابوبكر جانشين رسول خدا نيست.
4. ميگوييد: علي[ عليه السلام ] «حي علي خير العمل» را به اذان برنگرداند، «متعه» را حلال نكرد و «حج تمتع» را واجب ندانست.
الف) اينها در زمان علي عليه السلام به درستي اجرا ميشد و به نقل از منابع اهل سنت كه در ذيل خواهد آمد، علي عليه السلام اين منهيات عمر را لغو كرد، اما به اين معنا نيست كه علي عليه السلام در سراسر كشور اسلامي توانست آنها را اعمال نمايد؛ زيرا مناطقي بودند كه از آن حضرت اطاعت نميكردند مانند شامات كه معاويه آنها را عليه اهل بيت رسول خدا صلي الله عليه و آله تحريك ميكرد.
ب) اينها كه حرام نبودند تا علي عليه السلام آن را واجب يا حلال نمايد. بلكه بعضي كارها در زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله واجب و حلال بود و عمر آن را حرام اعلان كرد و بدعت گذاشت و صحابه ديگر نيز به حديث آن اعتراف داشتند مانند متعه حج و متعه نساء كه عمر درباره آن دو گفت:
مُتعَتان كانَتا عَلى عَهدِ رَسول الله[ صلي الله عليه و آله ] اَناَ اَنهى عَنهُما وَ اُعاقِبُ عَلَيها.[12]
دو متعه در زمان رسول خدا[ صلي الله عليه و آله ] بود من از آن دو نهي ميكنم و انجامدهنده آن را مجازات ميكنم.
عمران بن حصين ميگويد: «تَمتَّعنا عَلى عَهدِ رَسُولِ الله[ صلي الله عليه و آله ] مُتعةَ الْحجِّ»[13]؛ «ما در زمان رسول خدا[ صلي الله عليه و آله ] حج تمتع انجام ميداديم».
بيهقي در سنن خود مينويسد:
از پسر عمر در مورد حج تمتع پرسيدند، گفت: «انجام دهيد». گفتند: «تو خلاف نظر پدرت نظر ميدهي». پسر عمر گفت: «... و رسول خدا هم آن را انجام ميداد». وقتي پسر عمر مورد اعتراض بيشتر آنها قرار گرفت، گفت: «قرآن ميان من و شماست، آيا اطاعت قرآن شايسته است يا اطاعت عمر؟»[14]
بنابر بعضي روايتها، پسر عمر در جواب آنها گفت: «رسول خدا[ صلي الله عليه و آله ] آن را حلال و مجاز اعلان و خودش به آن عمل كرده است».[15] آيا در سنت پيامبر صلي الله عليه و آله ، رسول خدا صلي الله عليه و آله شايسته تبعيت است يا عمر؟
ابيسيح الهنائي ميگويد:
نزد معاويه در حضور عدهاي از اصحاب رسول خدا[ صلي الله عليه و آله ] بوديم، معاويه به آنها گفت: «شما را به خدا آيا رسول خدا از متعه ـ متعه حج ـ نهي فرمود؟» گفتند: «به خدا قسم نه».[16]
ابن كثير ميگويد:
عبدالله بن عمر با دستور عمر مخالف بود. وقتي به عبدالله بن عمر گفتند: پدرت از «متعه» نهي كرده است، گفت: «ميترسم از آسمان سنگ بر سر شما ببارد. كاري را كه رسول خدا[ صلي الله عليه و آله ] انجام داده پدر من چگونه آن را نهي كرده است؟ آيا سنت پيامبر لازم الاجراء است يا سنّت عمر؟»[17]
سعيد بن مسيب ميگويد:
عثمان از متعه (حج تمتع) منع كرد. علي[ عليه السلام ] بر او خشم گرفت و فرمود: «كاري را كه رسول خدا[ صلي الله عليه و آله ] انجام داده است چگونه نهي ميكني؟» عثمان گفت: «من با تو كاري ندارم». علي گفت: «تو خود ميداني كه ما در زمان رسول خدا[ صلي الله عليه و آله ] اين كار را ميكرديم».[18]
در نتيجه، عمر بدعت گذاشت؛ زيرا هر چيزي بر دستورهاي خدا و سنت پيامبر صلي الله عليه و آله اضافه يا كم شود، بدعت است.
رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:
فَانَّ خَيرَ الْحديثِ كتابُ اللهِ وَ خَيرُ الهدى هُدى محمّدٍ وَ شرُّ الامورِ مُحدَثاتُها و كُلُّ مُحدثةٍ بِدْعةٌ وَ كُلُّ بِدْعةٍ ضَلالَةٌ.[19]
همانا بهترين حديث [سخن] قرآن است و بهترين هدايت، هدايت محمد است و بدترين امور چيزهايي است كه بر اينها حادث شود كه هر حادثي بدعت است و تمام بدعتها گمراهي است.
پس، اينها بدعتهايي بود كه عمر گذاشت كه هنوز هم اهل سنت دست از آن بدعتها برنداشتهاند و علي عليه السلام با آنها مخالفت نمود.
اما چرا علي عليه السلام آنها را برنگرداند...؟
بنابر منابع اهل سنت، علي عليه السلام با بدعتها مخالفت كرد و مردم را به پيروي از سنّت رسول خدا صلي الله عليه و آله امر فرمود. به عنوان نمونه، به چند مورد از آنها اشاره ميكنيم:
سعيد بن مسيب ميگويد:
اِخْتلفَ عَليٌّ وَ عثمانُ وَ هُما بِعَسفان فِي المُتعةِ، فَقالَ عليٌّ: ما تُريد إلى أن تَنهى عَنْ أمرٍ فَعلَه رَسولُ الله[ صلي الله عليه و آله ].[20]
علي[ عليه السلام ] و عثمان در عسفان (نام محلهاي است) در مورد «متعه» اختلاف پيدا كردند، علي[ عليه السلام ] گفت: با نهي از كاري كه رسول خدا[ صلي الله عليه و آله ] انجام داده است چه هدفي را دنبال ميكنيد؟
عبدالله بن شقيق ميگويد: «كَانَ عُثمانُ يَنهى عَنِ المُتعةِ وَ عَليٌّ يَأمُر بها...»[21]؛ «عثمان از حج تمتع [متعه در حج] باز ميداشت و علي[ عليه السلام ] به آن فرمان ميداد».
مقداد بن اسود ميگويد:
به علي[ عليه السلام ] گفتم: عثمان از قرين شدن حج و عمره نهي ميكند. علي[ عليه السلام ] بر عثمان وارد شد و گفت: «تو از حج تمتع منع ميكني؟» عثمان گفت: «نظر من اين است». علي[ عليه السلام ] خشمگين خارج شد، در حالي كه لبيك ميگفت و حج تمتع به جا آورد.[22]
و درباره مخالفت با اثر زيانبار منع متعه و ازدواج موقت فرمود:
لولا أن عمر نهي عن المتعه ما زني إلّا شقي.[23]
اگر عمر از متعه (ازدواج موقت) نهي نميكرد كسي جز افراد شقي زنا نميكرد.
[1]. متشابه القرآن، ج2، ص258.
[2]. البداية و النهايه، ج7، ص146.
[3]. صحيح مسلم، ج4، ص46؛ مسند البزار، ج1، ص91.
[4]. نهجالبلاغه، نامه 53.
[5]. همان، خطبه 17.
[6]. ر.ك: الصحيح من سيرة النبي9، ص185.
[7]. صحيح بخاري، ج5، ص83؛ صحيح مسلم، ج5، ص154.
[8]. الامامة و السياسه، ج 1، صص 29ـ31.
[9]. الاستيعاب، ج 4، ص 1898؛ انساب الاشراف، ج 1، ص 402.
[10]. شرح نهج البلاغه، ابن ابيالحديد، ج2، ص202.
[11]. بحارالانوار، ج 29، ص 200.
[12]. مسند احمد بن حنبل، ج1، ص52؛ ج3 ص325؛ السنن الكبري، بيهقي، ج7، ص206؛ جامع الاحاديث، ج26، ص258؛ كنزالعمال، ج6، ص521؛ تاريخ اسلام، ذهبي، ج 15، ص 418؛ ج 35، ص 449؛ المنتظم، ج 11، ص 315؛ مسند ابيعوانه، ج2، ص338.
[13]. صحيح بخاري، ج2، ص569؛ صحيح مسلم، ج4، ص48؛ السنن الكبري، نسائي، ج2، ص346؛ امتاع الاسماع، ج 9، ص 32.
[14]. السنن الكبري، بيهقي، ج5، صص21 و 33.
[15] . همان، ص21.
[16]. مسند احمد بن حنبل، ج4، ص95؛ غاية المقصد في زوائد المسند، ج1، ص2142؛ مصنف عبدالرزاق، ج11، ص67؛ البداية و النهايه، ج 5، ص 141.
[17]. البداية و النهايه، ج 5، ص 141.
[18]. صحيح مسلم، ج4، ص46؛ مسند احمد، ج1، صص61 و 487؛ السنن الكبري، بيهقي، ج5، ص22.
[19]. الاصابه، ج 1، ص 40؛ انساب الاشراف، ج 5، ص 524.
[20]. صحيح بخاري، ج2، ص569؛ مسند الصحابة في الكتب التسعه، ج30، ص297؛ البداية و النهايه، ج 5،
ص 129.
ص 129.
[21]. صحيح مسلم، ج4، ص46؛ كنزالعمال، ج5، ص168؛ مسند الصحابة، ج30، ص297؛ جامع الاحاديث، ج29، ص210.
[22]. جامع الاحاديث، ج29، ص363؛ جامع الاصول، ج3، ص105؛ مستدرك حاكم، ج1، ص3361؛ موطأ، ج1، ص336 و ج3، ص486؛ كنزالعمال، ج5، ص161.
[23]. بحارالانوار، ج 30، ص 100.