تقیه در گفتار علی علیه السلام تقیه در گفتار علی علیه السلام تقیه در گفتار علی علیه السلام بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
تقیه در گفتار علی علیه السلام تقیه در گفتار علی علیه السلام تقیه در گفتار علی علیه السلام تقیه در گفتار علی علیه السلام تقیه در گفتار علی علیه السلام

تقیه در گفتار علی علیه السلام

شیعه روایت می‌کند که علی[ علیه السلام ] در حالی که غمگین بود، نزد یارانش آمد و گفت: «چگونه رفتار می‌کنید وقتی که در زمانه‌ای به سر ببرید که حدود در آن اجرا نمی‌شود و مال مردم به ناحق خورده می‌شود و با دوستان خدا دشمنی و با

شيعه روايت مي‌كند كه علي[ عليه السلام ] در حالي كه غمگين بود، نزد يارانش آمد و گفت: «چگونه رفتار مي‌كنيد وقتي كه در زمانه‌اي به سر ببريد كه حدود در آن اجرا نمي‌شود
و مال مردم به ناحق خورده مي‌شود و با دوستان خدا دشمني و با دشمنان خدا
دوستي مي‌شود؟».

پرسيدند: «اي اميرمؤمنان! اگر چنين زماني را دريافتيم چه كنيم؟» گفت: «همانند ياران عيسي باشيد كه اره شدند و به دار آويخته شدند. مردن در بندگي خدا بهتر از زندگي با گناه و نافرماني است».

پرسش اينجاست كه اين فرمان امام علي عليه السلام  چگونه با تقيه سازگار است؟

پاسخ

همان‌طور كه ـ در بحث تقيه ـ گذشت، در تقيه رعايت «اهمّ و مهمّ» ضروري است. زماني بايد، ميان حفظ جان يك مسلمان و وضو گرفتن به روش غير شيعي يكي را برگزينيم. در اين صورت بايد به روش غير شيعي وضو گرفت و جان مسلمان را حفظ كرد. اما زماني مسئله حفظ جان خود و بقاي اسلام مطرح است. در اين شرايط بايد حفظ اسلام را به هر چيزي ترجيح داد؛ همان‌طور كه امام حسين عليه السلام  در كربلا آن را ترجيح داد.

پس هرگاه فرهنگ و احكام اسلام در معرض تغيير و دگرگوني قرار گرفت، جايي براي تقيه باقي نمي‌ماند. همان‌طور كه اشاره شد تقيه تا آنجا مجاز است كه به خروج از اسلام نرسد.

اهل سنت نوشته‌اند كه علي عليه السلام  به يارانش فرمود:

سَتُعرضونَ عَلَى سَبّي فَسُبّوني وَ تُعرَضون عَلَى الْبراءةِ مِنّي فَلا تَبرّؤُا مِنّي فانّي عَلَى الاسلام.[1]

به زودي از شما خواهند خواست كه مرا سبّ كنيد پس سب كنيد و از شما خواهند خواست از من تبرّي بجوييد، اما از من تبرّي نجوييد؛ زيرا من در مسير اسلام هستم [تبري از من تبري از اسلام است پس اين كار را نكنيد].

 
[1]. مستدرك حاكم، ج2، ص390؛ انساب الاشراف، ج 2، ص 119؛ تاريخ اسلام، ذهبي، ج 6، ص 40.


| شناسه مطلب: 86089







نظرات کاربران