نوحه سرایی
نویسنده در صفحه 23 به روایاتی اشاره می‌کند که نوحه‌سرایی را منع کرده است و از قرآن‌ نیز برای حرمت آن دلیل می‌آورد:. نویسنده به روایات زیر تمسک کرده است: الف) روایتی از «من لایحضره الفقیه» که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آ
نويسنده در صفحه 23 به رواياتي اشاره ميكند كه نوحهسرايي را منع كرده است و از قرآن نيز براي حرمت آن دليل ميآورد:. نويسنده به روايات زير تمسك كرده است:
الف) روايتي از «من لايحضره الفقيه» كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) ميگويد: «نوحهسرايي از كارهاي جاهليت است».
ب) نوري طبرسي در «مستدرك الوسائل» از علي(عليه السلام) روايت ميكند كه گفت: «سه چيز از اعمال جاهليت است كه مردم تا قيامت به آن ميپردازند: طلب باران از ستارگان، طعنه زدن به نسبها و نوحهسرايي براي مردگان».
ج) روايتي از «بحارالانوار» است كه بعد از رحلت ابراهيم پسر رسول الله(صلي الله عليه و آله) مردم به شدت و با صداي بلند ميگريستند و پيامبر(صلي الله عليه و آله) آنها را به شدت نهيكرد.
د) امام باقر(عليه السلام) ميگويد: «سختترين بيتابي، فرياد و نوحه سردادن و زدن بر سروسينه و كندن موي پيشاني است و هركه نوحهسرايي كند، صبر و شكيبايي را رها كرده و راهي غير از راه صبر در پيش گرفته است».
ه ) سيدالشهدا(عليه السلام) به خواهرش زينب گفت: «خواهرم، تو را قسم ميدهم اگر من كشته شدم گريبانت را پاره مكن و براي از دست دادن من، چهرهات را خونين مكن و فرياد واويلا سر مده».
پاسخ
تشخيص احكام شريعت، نياز به قوه اجتهاد و تخصص دارد كه فقهاي اسلام عهدهدار آنند. با آوردن چند روايت كه فقهاي شيعه همگي از آنها آگاه بودهاند، نميتوان نتيجه نهايي را گرفت. بلكه بايد مجموعه روايات و ديگر امور مربوط به يك مسئله را ملاحظه كرد.
جواز نوحهسرايي بر اهل بيت:
اوّلاً: ما بنا ميگذاريم كه روايات مذكور به جز روايت اخير، همگي از نظر سند و دلالت صحيح باشند و معارضي نيز نداشته باشند، در نتيجه نوحهسرايي هم مثل ديگر اعمال هنگام مصيبت ديدن، نهي ميشود؛ ولي همين عمل در مورد سيدالشهدا(عليه السلام) و مصائب اهلبيت: براي تعظيم شعائر و حفظ دين جايز است؛ زيرا هركه اندك اطلاعي از فقه داشته باشد، ميداند كه كمتر مطلقي است كه مقيد نشده باشد. آيا حرمت نوحهسرايي از حرمت ربا شديدتر است كه در قرآن آمده است: {وَ حَرَّمَ الرِّبا} و تهديد به آتش شده است؟ با آنكه همين ربا در شرايطي جايز شمرده شده است؛ مثل گرفتن ربا از كافر يا ميان زن و شوهر يا پدر و فرزند. بنابراين به حكم انبوه رواياتي كه از اهل بيت: وارده شده، هيچ مانعي ندارد كه نوحهسرايي ـ بنابر فرض ـ همهجا حرام باشد؛ اما در مصائب اهل بيت: جايز باشد.
حضرت رضا(عليه السلام) فرمود:
هر كه مصائب ما را ياد كند، بگريد و بگرياند، چشمش نگريد روزي كه چشمها گريان است و هر كه در جلسهاي شركت كند كه امر ما در آن زنده ميشود، نميرد دلش روزي كه دلها ميميرد.[1]
همچنين امام رضا(عليه السلام) فرمود:
جريان و روز حسين(عليه السلام)، پلكهاي ما را زخمي و اشكهاي ما را جاري كرد و عزيز ما را در سرزمين غم و بلا خوار كرد و براي ما تا قيامت، غم و بلا به ارث نهاد. بايد گريهكنندگان بر مثل حسين(عليه السلام) گريه كنند، كه گريه بر او گناهان بزرگ را فرو ميريزد. سپس فرمود: «چون ماه محرم ميشد، كسي پدرم را خندان نميديد. غم بر او غلبه ميكرد تا روز دهم كه روز مصيبت و غم و گريه بود و ميگفت: اين همان روزي است كه حسين(عليه السلام) در آن كشته شد».[2]
امام صادق(عليه السلام) بارها در مجلس خويش از برخي شعرا خواسته بود تا شعر بخوانند و نوحهسرايي كنند و آنها را با بيان فضيلت اين كار، به شدت تشويق ميكرد و گاهي ميفرمود: «همانگونه كه نزد خودتان ميخوانيد، برايم بخوانيد».[3] قبلاً گذشت رواياتي كه حضرت صادق(عليه السلام) شيعيان را به بيتابي كردن در مصائب اهل بيت: فرا خواند.
در روايتي ابوبصير گويد:
نزد حضرت صادق(عليه السلام) بودم كه پسري نزد ايشان آمد. حضرت به او فرمود: خوشآمدي و او را در آغوش گرفت و بوسيد و فرمود: خداوند خوار كند آن كه شما را خوار كرد و انتقام گيرد از آن كه شما را تنها گذارد و واگذارد آن كه شما را ياري نكرد و لعنت خدا بر آن كه شما را كشت. خداوند سرپرست و حافظ و ياور شماست. همانا گريه زنان، پيامبران، صديقان، شهدا و ملائكه آسمان طولاني شد. سپس حضرت گريست و فرمود: اي ابوبصير! چون به فرزندان حسين مينگرم به سبب آنچه به پدرشان و خود ايشان رسيد حالتي به من دست ميدهد كه اختيار از كف ميدهم. اي ابوبصير! فاطمه٣ بر او ميگريد و فرياد ميكشد به گونهاي كه جهنم شعله ميكشد...
ابوبصير گويد:
عرض كردم فدايت شوم اين امر عظيمي است. فرمود: غير آن عظيمتر است كه آن را نشنيدي. سپس فرمود: اي ابوبصير! آيا نميخواهي از كساني باشي كه فاطمه٣ را ياري ميدهد؟ من با شنيدن اين جمله، گريهام گرفت بهگونهاي كه نه من توان سخن داشتم و نه حضرت از شدت گريه توان سخن داشت. سپس حضرت برخاست و به محل نماز رفت و من بيرون رفتم درحاليكه نه از غذا سودي ميبردم و نه خواب داشتم. فردا از ترس، روزه گرفتم و نزد حضرت آمدم. وقتي آرامش حضرت را ديدم، آرام شدم... .[4]
در روايت است كه امام صادق(عليه السلام) فرمود:
تا يك سال بعد از شهادت سيدالشهدا(عليه السلام) در هر روز و شب بر حضرت نوحهسرايي شد و سپس تا سه سال در روز شهادت آن حضرت عدهاي از اصحاب پيامبر(صلي الله عليه و آله)، از جمله مسوّر بن مخرمه، مخفيانه ميآمدند و نوحه را گوش ميدادند و ميگريستند.[5]
از اهل سنت نيز افرادي مانند «ابن جرير» و «ابن اثير» و صاحب «العقد الفريد» جريان گريه بانوان انصار بر حمزه را بعد از جمله پيامبر: «وَلكِن حَمْزَةَ لا بَواكِىَ لَهُ» نقل كردهاند.[6]
«ابن عبدالبر» در ترجمه جعفر در كتاب «استيعاب» آورده است:
وقتي خبر مرگ جعفر آمد، پيامبر[(صلي الله عليه و آله)] نزد همسر جعفر، اسماء رفت و او را تسليت داد. فاطمه[(عليه السلام)] وارد شد و گريست و گفت: واعمّاه! پيامبر[(صلي الله عليه و آله)] فرمود: بر مثل جعفر، بايد كه زنان گريهكننده بگريند.[7]
خود پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) نيز بر «جعفر» و «زيد» گريست. همچنانكه در صحيح بخاري[8]، ابواب جنائز آمده است. همچنين در «استيعاب» در احوالات جناب حمزه(عليه السلام) آمده است: «وقتي پيامبر[(صلي الله عليه و آله)] حمزه را ديد، كه كشته شده است گريست و چون ديد كه او را مُثله كردهاند، فرياد زد و هقهق كنان گريست».[9]
از «واقدي» نقل شده است:
هرگاه صفيّه، خواهر حمزه، در شهادت برادرش ميگريست، پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) نيز ميگريست و هرگاه او هقهق ميگريست، پيامبر نيز هقهق ميگريست. فاطمه هم شروع ميكرد به گريستن و حضرت رسول(صلي الله عليه و آله) با گريستن او نيز ميگريست.[10]
در صحيح بخاري و مسلم است كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) بر بچهاي كه از يكي از دخترانش فوت كرد، گريست، سعد گفت: «اين گريه چيست يا رسول الله؟» حضرت فرمود: «اين ترحم است كه خدا در دل بندگان
خود قرار داده است و خداوند تنها به بندگان دلسوز خود، ترحم ميكند».[11]
خود قرار داده است و خداوند تنها به بندگان دلسوز خود، ترحم ميكند».[11]
شيعه و پيروي محض از پيامبر(صلي الله عليه و آله) و خاندان او
ما پيرو پيامبر(صلي الله عليه و آله) و اهل بيت او هستيم كه مردم را به رحمت دعوت ميكنند نه پيرو خليفه دوم ـ عمر بن خطاب ـ كه حتي بر مصيبتديدگان نيز رحم نميكرد. او حتي به دستور پيامبر(صلي الله عليه و آله) نيز در اين مورد توجهي نداشت. امام احمد بن حنبل آورده است كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) از جنازهاي ميگذشت كه بانواني بر آن ميگريستند، عمر با تندي آنها را نهي كرد. پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: «ايشان را رها كن كه جان، عزادار است و چشم، گريان».[12] ولي خليفه دوم همچنان بر اين نهي اصرار ميكرد.
در جريان مرگ رقيه ـ دختر رسول الله(صلي الله عليه و آله) ـ كه زنها بر او ميگريستند، عمر زنها را با تازيانه ميزد. پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: «آنها را رها كن تا گريهكنند». حضرت بر لبه قبر نشست و فاطمه(عليه السلام) در كنار وي ميگريست و پيامبر(صلي الله عليه و آله) با گوشه لباس خويش از روي دلسوزي اشك چشم او را پاك ميكرد.[13]
ولي اين همه، مانع خشونت عمر نشد؛ بهگونهاي كه اهل سنت نوشتهاند:
بعد از فوت ابوبكر، عايشه براي پدرش نوحه برپا كرد. عُمر به در خانه وي آمد و زنها را از گريه بر ابوبكر نهيكرد و آنها گوش ندادند. عمر به هشام بن وليد گفت: «برو دختر ابيقحافه ـ خواهر مصيبت زده ابوبكر ـ را بياور». عايشه كه اين را شنيد به هشام گفت: «من نميگذارم وارد اتاق من شوي». ولي عمر به هشام گفت: «برو داخل. من به تو اجازه دادم». هشام رفت و امّفروه ـ خواهر ابوبكر ـ را نزد عمر آورد. وي بدون كوچكترين ترحمي به حالت عزا و وضع او و بدون توجه به فرمايش پيامبر(صلي الله عليه و آله) آن بانوي مصيبتديده را با تازيانه زد تا آنكه نوحهگران پراكنده شدند.[14]
آري، ما پيرو عمر بن خطاب نيستيم. بلكه پيرو پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) و اهل بيت او: هستيم كه ميگريستند و مردم را نيز در گريستن،
آزاد ميگذاردند؛ اما سخني و عملي كه خدا را ناخشنود كند، انجام نميدادند.
آزاد ميگذاردند؛ اما سخني و عملي كه خدا را ناخشنود كند، انجام نميدادند.
حكم نوحهسرايي در ساير موارد
ثانياً: نوحهسرايي، صرفنظر از مصائب اهل بيت:، به طور مطلق ممنوع نيست؛ ازاينرو حضرت فاطمه٣ تا زنده بود در مصيبت پدر گريست و بيتابي كرد بهگونهاي كه مردم مدينه گلايه كردند و ايشان مجبور شد به مقابر شهدا برود و در آنجا نوحهسرايي كند.[15]
حضرت رسول(صلي الله عليه و آله) بعد از جريان اُحد و شهادت دهها نفر از مسلمانان، وقتي شنيد از هر خانهاي كه شهيد داده، صداي نوحه و گريه بلند است، مگر خانه حمزه، فرمود: «ولى حمزه گريهكننده ندارد». مردم مدينه سوگند خوردند كه بر هيچ مردهاي نوحهسرايي نكنند و نگريند تا اول بر حمزه(عليه السلام) بگريند و بر او نوحه كنند.[16]
در روايت است كه حضرت صادق(عليه السلام) تا يكسال بر دختر خود كه از دنيا رفته بود، نوحهسرايي ميكرد و اين كار را براي فرزند ديگرش نيز انجام داد. شخصي گفت: «آيا در خانه شما نوحهسرايي ميشود؟» حضرت فرمود: «وقتي حمزه(عليه السلام) از دنيا رفت، پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: ولي حمزه گريهكن ندارد».[17]
صدوق= از امام صادق(عليه السلام) روايت كرده است كه وقتي خبر مرگ جعفر بن ابيطالب و زيد بن حارثه را به حضرت دادند، حضرت چون به خانه آمد: «كَثُرَ بُكاؤُهُ عَلَيهِمَا جِدّاً»؛ «گريه حضرت بر آن دو بسيار شد». و ميفرمود: «آن دو همدم و همسخن من بودند، هر دو رفتند».[18]
از اين روايات و امثال آن معلوم ميشود كه نوحهسرايي به طور مطلق ممنوع نيست. بلكه در مواردي كه شخص به خود آسيب زند يا نشانه عدم رضايت به قضا و حكم الهي باشد يا سخنان ناهنجار بر زبان آورد ـ اعم از ناشكري يا دروغ گفتن در رثاي ميت يا خراش دادن بر صورت و پاره كردن يقه و مانند اينها ـ مكروه يا حرام است. مقصود از نهي از نوحهسرايي در روايات يا كلام فقها، نوحه همراه با كلمات باطل يا اعمال ناهنجار است.
صاحب جواهر۱ گويد: «نوحه زن نوحهگر به باطل، حرام است» و دليل تقييد حكم به باطل را اقتضاي جمع ميان نهي از نوحه و رواياتي كه دلالت بر جواز ميكند، ميشمرد و در ادامه ميگويد:
اما جواز نوحه به حق، در كلام بسياري، بلكه در كلام مشهور به آن تصريح شده است. بله، بعيد نيست حكم به كراهت مطلق نوحه به ويژه در شب، مگر بر حسين(عليه السلام) و شهداي همراه ايشان و همچنين پيامبر و ائمه:، بلكه ممكن است الحاق علما به ايشان.[19]
رعايت اعتدال در ناله و شيون در مصائب
در روايت است كه حضرت علي(عليه السلام) بعد از جنگ صفين كه هزاران شهيد برجاي گذارد از محله «ثوريين» عبور كرد و صداي گريه شنيد. فرمود: «اين صداها چيست؟» گفتند: «گريه بر شهداي صفين است». حضرت فرمود: «من بر هر كشته آنان كه صابر باشد و براي خداوند شهيد شده باشد، گواهم». سپس به محله ديگري عبور كرد و صداها را شنيد و مانند آن را فرمود تا آنكه در محله «شبامي» صداي بسيار بلند و نالههاي شديد شنيد. [يكي از بزرگان ايشان به نام] حرببنشرحبيل نزد حضرت آمد. حضرت فرمود: «آيا زنهايتان شما را مغلوب كردهاند؟! چرا آنها را از اين فرياد و ناله نهي نميكنيد؟» عرض كرد: «
يا اميرالمؤمنين! اگر يك يا دو يا سه خانه بود، ميتوانستيم. از اين طائفه صدوهشتاد نفر كشته شده است. هيچ خانهاي نيست مگر آنكه در آن گريه است. ولي ما مردان نميگرييم، بلكه از شهادت ايشان خوشحاليم.
حضرت فرمود: «رحمت خدا بر كشتهها و اموات شما».[20]
ناله و شيون در مصائب سيدالشهدا
«ابوعماره» گويد:
امام صادق(عليه السلام) به من فرمود: «اي ابوعماره! درباره حسين بن علي برايم بخوان». من خواندم و حضرت گريست. دوباره خواندم و حضرت گريست. به خدا پيدرپي ميخواندم و او ميگريست تا آنكه صداي گريه از خانه شنيدم.[21]
در روايت ديگري «عبدالله بن غالب» گويد: «نزد امام صادق(عليه السلام) رفتم و مرثيه حسين بن علي(عليه السلام) را خواندم تا به اين شعر رسيدم... صيحه و فرياد بانويي را از پشت پرده شنيدم كه گفت: يا ابتاه!».[22]
در روايت «ابوهارون مكفوف» آمده است:
نزد حضرت صادق(عليه السلام) رفتم، فرمود: «برايم بخوان». خواندم. فرمود: «نه، همانگونه كه خودتان ميخوانيد. آنگونه كه نزد قبر او مرثيهسرايي ميكنيد» و من شروع كردم به خواندن... حضرت گريست و من خودداري كردم. فرمود: «ادامه بده» و من ادامه دادم سپس فرمود: «بيشتر! بيشتر!» و من اين شعر را خواندم كه مضمونش آن است: «اي مريم برخيز و بر مولاي خودت ناله كن، بر حسين و با گريه همراه شو». حضرت صادق(عليه السلام) گريست و صداي زنها بلند شد. وقتي آرام شدند حضرت فرمود: «اي ابوهارون هركه درباره حسين(عليه السلام) بخواند و ده نفر را بگرياند، بهشت براي اوست». سپس يك به يك كم كرد تا به يك نفر رسيد و فرمود: «هر كه درباره حسين(عليه السلام) بخواند و يك نفر را بگرياند، بهشت براي اوست. سپس فرمود: هر كه حسين(عليه السلام) را ياد كند و بگريد بهشت براي اوست».[23]
«معاوية بن وهب» گويد:
اجازه گرفتم و نزد حضرت صادق(عليه السلام) رفتم. حضرت مشغول نماز بود. نشستم تا نماز حضرت تمام شد. شنيدم در مناجات با خداوند ميگفت: «خدايا! اي كه ما را به كرامت، مخصوصگردانيدي و به ما وعده شفاعت دادهاي. وصايت و جانشيني را به ما اختصاص دادي و علم گذشته و باقيمانده را به ما عطا كرده و دلهايي از مردم را به سوي ما متمايل نمودهاي؛ بيامرز مرا و برادرانم و زائران قبر پدرم حسين را. آنانكه اموال خود را هزينه ميكنند و بدنهاي خويش را سختي و اذيت ميدهند براي نيكي به ما... . خدايا! دشمنان ما بر ايشان در اين سفر خرده ميگيرند و سرزنش ميكنند؛ اما اينان از آمدن نزد ما منصرف نميشوند تا به اين وسيله با مخالفان ما مخالفت كرده باشند. پس [خدايا] رحمت فرست بر آن صورتي كه خورشيد آن را دگرگون كرده و رحمت فرست بر آن صورتها كه اطراف قبر ابوعبدالله ميگردد و رحمت فرست بر آن چشمها كه اشك آن براي دلسوزي ما جاري شد و رحمت فرست بر آن دلها كه بيتاب شد و براي ما سوخت: «وَارحَمْ تِلْكَ الصَّرخَة الّتي كانَت لَنا» و رحمت فرست بر آن فريادها كه براي ماست. خدايا! من آن جانها و آن بدنها را به تو ميسپارم تا كنار حوض كوثر هنگام عطش به آنها وفا كني و سيرابشان گرداني... .[24]
قبلاً نيز در حديث ابوبصير ديديم كه حضرت صادق(عليه السلام) فرمود: «حضرت فاطمه٣ بر سيدالشهدا ميگريد و ناله و صيحه ميزند». در احاديث «كراهت جزع» آمده بود كه از مصاديق جزع، فرياد كردن است؛ اما همين جزع در مورد سيدالشهدا(عليه السلام) سفارش شده است؛ همچنانكه پيشتر گذشت.
در جريان حوادث دردناك وقايع كربلا هم مواردي يافت ميشود كه سيدالشهدا(عليه السلام) با صداي بلند بر عزيزان خود گريسته است؛ مثلاً در جريان شهادت علياكبر(عليه السلام) نوشتهاند:
رَفَعَ الْحُسَينُ(عليه السلام) صَوْتَهُ بِالْبُكاءِ وَلَمْ يَسْمَعْ اَحَدٌ اِلي ذلِكَ الزَّمان صَوْتَهُ بِالْبُكاء.[25]
سيدالشهدا(عليه السلام) صدايش را به گريه بلند كرد و تا آن زمان كسي صداي گرية حسين را نشنيده بود.
همچنين بعد از شهادت سيدالشهدا(عليه السلام) وقتي اسب برگشت، خاندان عصمت با صداي بلند ميگريستند و ناله ميكردند:
فَلَمَّا نَظَرَتْ اَخَواتُ الْحُسَينِ(عليه السلام) وَ بَناتُهُ وَ اَهْلُهُ اِلَي الْفَرَسِ لَيْسَ عَلَيْهِ اَحَدٌ، رَفَعْنَ اَصْواتَهُنَّ بِالْبُكاءِ وَالْعَويل.[26]
وقتي خواهران و دختران و خانواده سيدالشهدا به اسب بيسوار نگاه كردند، صداها را به گريه و ناله بلند نمودند.
در مورد عقيله بنيهاشم، حضرت زينب٣ آمده است، هنگاميكه زنها را از كنار كشتهها عبور دادند، فرياد ميكشيدند و بر صورت ميزدند. راوي ميگويد: «به خدا سوگند فراموش نميكنم زينب دختر علي(عليه السلام) را كه بر حسين ناله ميكرد و با صداي غمگين و دل داغدار صدا ميزد: يا محمداه...!».[27]
بنابراين، رواياتي كه نوحهسرايي باطل را ممنوع يا مكروه ميداند، مشمول نوحهسرايي بر مصائب سيدالشهدا و اهل بيت: نميشود.
مقايسه مصيبت سيدالشهدا(عليه السلام) با ديگر مصائب
اما در جريان منع حضرت رسول(صلي الله عليه و آله) از گريه بلند اصحاب بر فرزندش ابراهيم، بايد گفت كه در برخي از نقلها منعي در اين باره ذكر نشده، بلكه حضرت فرمود: «چشم ميگريد و دل غمگين ميشود؛ ولي چيزي كه خدا را خشمگين كند، نميگوييم».[28] در نقل ديگري فرمود: «چيزي كه خدا را خشنود كند، بگوييد و بيهودهگويي نكنيد و باطل نگوييد».[29]
به هر حال، اگر نهي حضرت در آن مورد ثابت باشد، احتمال دارد براي تناسب نداشتن آن همه ناله شديد با مصيبت باشد؛ زيرا طبق آن نقل، اصحاب چنان ناله و فرياد ميكردند كه صداي مردان بر زنان غلبه داشت و پيامبر(صلي الله عليه و آله) يا به سبب همين بيتناسبي يا به سبب كراهت اينگونه ناله كردن، از آن منع كرد؛ ولي اين مسئله ارتباطي با فرياد و شيون در مصائب سيدالشهدا(عليه السلام) ندارد كه مصيبت ايشان قابل مقايسه با آن مصيبت نيست؛ زيرا عزاداري بر سيدالشهدا(عليه السلام) افزون بر نشان از عظمت مصيبت، سبب بقاي دين و ارزشهاي الهي است و همواره دين، شهادت، آزادگي و حقانيت را ترويج ميكند.
حضرت زينب و شرايط ويژه بعد از شهادت سيدالشهدا(عليه السلام)
اما اينكه حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) خواهرش را از چاك دادن يقه و خونين كردن چهره و واويلا سردادن منع كرده است با فرض صحت حديث از نظر سند و اعتبار ـ ميتواند ناظر به شرايط خاص كربلا باشد و قابل سرايت به ديگر شرايط نيست؛ زيرا از طرفي بعد از شهادت سيدالشهدا(عليه السلام) مسئوليت حفظ كاروان اُسرا و ادامه رسالت كربلا عملاً به عهده زينب كبري٣ بود و معلوم است كه بيتابي ايشان، اثر نامطلوبي در روحيه ديگر مصيبتديدهها ميگذارد. از طرف ديگر ممكن است بيتابي ايشان در نظر دشمن نشانه ضعف تلقي گردد و شماتت دشمن را موجب شود. سيدالشهدا(عليه السلام) هرگز نميخواهد كوچكترين عملي كه نشانه ضعف باشد از خاندانش ظاهر شود؛ براي همين از گريه با صداي بلند در مواقعي از جريان كربلا منع كردند.
اما عزاداري و ناله كردن پيروان حضرت بعد از جريان كربلا، ديگر جنبه ضعف يا نشانه ناشكري نيست. بلكه برعكس، علامت هوشياري، دفاع از اسلام و مكتب اهل بيت:، احترام به مقام شهادت و سيدالشهدا و آرمانهاي بلند آن حضرت و سبب تقويت دين و ارزشهاي ديني است.
[1]. بحارالانوار، ج 44، ص 278.
[2]. همان، ص 284.
[3]. كامل الزيارات، ص 104.
[4]. كامل الزيارات، ص 85.
[5]. بحارالانوار، ج 79، ص102.
[6]. اسد الغابه، ج2، ص48؛ تاريخ الطبري، ج2، ص210.
[7]. الاستيعاب، ج1، ص243.
[8]. صحيح البخاري، ج2، ص72.
[9]. الاستيعاب، ج1، ص374.
[10]. شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 17؛ امتاع الاسماع، مقريزي، ج 1، ص 167.
[11]. صحيح البخاري، ج 2، ص 80؛ صحيح مسلم، ج 3، ص 39.
[12]. المسند، ج 2، ص 333.
[13]. المسند، ج 1، ص 335.
[14]. تاريخ الطبري، ج 2، ص 614، حوادث سال 13.
[15]. بحارالانوار، ج 79، ص 84.
[16]. وسائل الشيعة، ج 2، ص 924.
[17]. بحارالانوار، ج 79، ص 84.
[18]. بحارالانوار، ج 79، ص 104، به نقل از من لايحضره الفقيه.
[19]. معجم فقه الجواهر، ج 6، ص 215.
[20]. وقعة صفين، ص 531؛ ر.ك: بحارالانوار، ج 79، ص 89؛ نهج البلاغه، حكمت 322؛ وسائل الشيعه، ج 2، ص 917؛ تاريخ الطبري، ج 4، ص 45.
[21]. بحارالانوار، ج 44، ص 282، معلوم است اين صداي گريه، عادي نبوده است.
[22]. بحارالانوار، ج 44، ص 286.
[23]. همان، ص 287.
[24]. كامل الزيارات، ص 125.
[25]. نفس المهموم، شيخ عباس قمي، ص 191.
[26]. همان، ص 232.
[27]. همان، ص 234.
[28]. بحارالانوار، ج 79، ص 100.
[29]. همان، ص 101.