اطلاع کامل ائمه اطهار از جانشین خویش
نویسنده در صفحه 40 می‌گوید، روایات زیادی به این مطب اشاره می‌کند که خود امامان از امامت خود یا امام بعدی خبر نداشتند، مگر زمانی که مرگشان نزدیک می‌شد؛ چه رسد به شیعه که بعد از وفات هر امامی دچار حیرت و اختلاف می‌شد. سپس روایتی از &laqu
نويسنده در صفحه 40 ميگويد، روايات زيادي به اين مطب اشاره ميكند كه خود امامان از امامت خود يا امام بعدي خبر نداشتند، مگر زماني كه مرگشان نزديك ميشد؛ چه رسد به شيعه كه بعد از وفات هر امامي دچار حيرت و اختلاف ميشد. سپس روايتي از «بصائرالدرجات» نقل ميكند به اين مضمون كه هيچ امامي نميميرد مگر آنكه خداوند به او خبر ميدهد، چه كسي را جانشين خود كند.
پاسخ
اي كاش يك روايت نقل ميشد كه مضمونش اين باشد كه امامي فرموده است: من امام بعد از خود را نميشناسم يا بگويد: من نميدانم كه امامت به من ميرسد تا تأكيدي بر ادعاي نويسنده باشد.
به هر حال، مسئله از دو جهت درخور بررسي است:
الف) علم امام به جانشين خود.
ب) علم جانشين امام به جانشيني خود.
درباره علم امام به جانشين خود اولاً، دليل عقلي نداريم كه امام بايد از ابتداي امامتش جانشين خود را بشناسد. اين ندانستن هم هيچ ضربهاي به امامت وي نميزند در صورتيكه خداوند اراده كرده باشد در وقت معيني او را از جانشينش آگاه كند.
ثانياً، روايات فراواني دلالت ميكند كه امام(عليه السلام) سالها قبل از رحلت يا از ابتداي امامت يا حتي قبل از امامتش جانشين خود را ميشناسد؛ مثلاً در «بصائرالدرجات» از امام صادق(عليه السلام) روايت است كه فرمود: «امام، نطفهاي را كه امام بعدي از آن خواهد بود، ميشناسد».[1] ميدانيم گاهي تولد امام بعدي حتي قبل از امامت امام قبل است، يعني امام، قبل از امامت، نه تنها امامت خود، بلكه امامت جانشين خود را نيز ميشناسد. شاهد بر مطلب رواياتي است كه درباره تولد مهدي موعود در روايات اهل بيت: آمده است.
در روايات فراواني از ائمة اطهار:، است كه وقتي راوي از امام(عليه السلام) در مورد جانشينش ميپرسد، خود امام(عليه السلام) امام بعدي را معرفي ميكرد. يكي از ادله امامت، همين تصريح امام قبلي است كه پيشتر نمونههايي را ذكر كرديم؛ از جمله روايتي از امام صادق(عليه السلام) كه موسي بن جعفر را كه در گهواره بود، امام بعد از خود معرفي كرد. چگونه امام به جانشين خود جاهل باشد، درحاليكه نام تمام جانشينان در نوشتهاي از جانب خداوند به اميرالمؤمنين(عليه السلام) داده شده است و هر امام اين نوشته را به جانشين خود ميدهد. همچنين روايات ديگري هستند كه نام ائمه دوازدهگانه يا بعضي از ايشان در آنها آمده است؛ مثل خبر «لوح» كه «جابر» آن را روايت كرده است. پس چگونه امام معصوم كه تمامي علوم امام قبلي را به ارث ميبرد از آن بيخبر است؟! هر كس به رواياتي كه بيانگر كيفيت انعقاد نطفه امام و ولادت ايشان است در كتاب اصول كافي و ديگر كتابها توجه كند، يقين ميكند كه امام از جانشين خويش اطلاع كامل دارد.
در روايات آمده است كه نزد ائمه ديواني است كه نام شيعيان در آن ثبت است. راوي در يكي از آن روايات ميگويد:
با عمويم بودم كه وي نزد امام سجاد(عليه السلام) رفت و ديد حضرت به نوشتههايي نگاه ميكند. پرسيد: «اين نوشتهها چيست؟» حضرت فرمود: «ديوان شيعيان ماست». گفت: «اجازه ميدهيد نامم را پيدا كنم؟» فرمود: «آري». گفت: «من نميتوانم بخوانم. برادرزادهام جلوي در خانه است؛ اجازه ميدهيد بيايد بخواند؟» فرمود: «آري. من آمدم و نگاه كردم. ابتدا نام خودم را ديدم و گفتم به خداي كعبه كه اين نام من است». عمويم گفت: «واي بر تو پس من چه؟ پنج يا شش اسم كه گذشتم نام او را ديدم...».[2]
آيا ميشود امام نام شيعيان خود را بداند، ولي نام امام بعد از خود را نداند؟!
در روايات متعدد آمده است كه امام صادق(عليه السلام) فرمود:
نام هيچ پيامبر يا وصي يا فرمانروايي نيست مگر اينكه در كتابي نزد من است. به خدا سوگند كه نام محمدبنعبدالله [بن حسن از فرزندان امام مجتبي(عليه السلام) كه مدّعي امامت و قيام عليه منصور بود] در آن نيست.[3]
در روايت ديگري آمده است:
محمد بن عبدالله بن حسن نزد حضرت صادق(عليه السلام) آمد، سلام كرد و رفت. حضرت دلش به حال او سوخت و اشكش جاري شد. راوي گويد: «به حضرت عرض كردم كه به گونهاي خاص با او رفتار كرديد». فرمود: «دلم به حالش سوخت؛ زيرا ادعايي دارد كه براي او نيست. من در كتاب علي(عليه السلام) او را از خلفاي اين امت يا از فرمانروايان نديدم».[4]
همچنين روايات فراوان ديگري وجود دارد كه بر شناخت ائمه اطهار: از جانشين خود دلالت ميكند.
پاسخ به روايات مخالف
گويا مقصود نويسنده از رواياتي كه بر بيخبري امام از جانشين خود تا هنگام مرگ دلالت ميكند، رواياتي است كه ميگويند: «هيچ عالمي از ما از دنيا نميرود تا اينكه خداوند او را آگاه ميكند كه به چه كسي وصيت كند». نويسنده از اين روايات، چنين استنباط كرده كه معرفت امام به جانشين خود در اواخر عمر و هنگام رحلت است، درحاليكه جمله مذكور جز اين را نميرساند كه امام، قبل از مرگ قطعاً جانشين خود را ميشناسد. به عبارت ديگر، حديث به زمانِ آگاهي دلالت ندارد درست مثل آنكه گفته شود: «فلاني از دنيا نرفت مگر اينكه وصيتنامهاش را نوشت». اين جمله زمان نوشتن وصيتنامه را نشان نميدهد.
بله، لَحن روايت ميرساند كه اين آگاهي ميتواند تا اواخر عُمر تأخير افتد؛ ولي هرگز ظهور در اين ندارد كه حتماً تا آخر عُمر ناآگاه خواهد بود.
شايد علت مبهم بودن روايت اين باشد كه امام ميخواهد هرگونه ناآگاهي به جانشين خود را نفي كند نه آنكه زمان آگاهي را بيان كند؛ به سبب ملاحظه ظرفيت راوي يا كساني كه از او خواهند شنيد؛ زيرا اگر امام(عليه السلام) تصريح ميكرد كه از ابتدا جانشين خود را ميشناسد، به حضرت در معرفي امام اصرار ميكردند و چه بسا گفتن نام او صلاح نبوده است؛ خواه براي حفظ جان جانشين خويش باشد يا جلوگيري از ايجاد كدورت ميان فرزندان امام(عليه السلام) يا مصالح ديگر. به هر حال، يك شخص فهميده و منصف، هرگز از آن همه ادلّه محكم به سبب يك عبارت مبهم دست برنميدارد.
اما حديثي كه نويسنده به آن تمسك كرده، از لحاظ سندي ضعيف است؛ زيرا در آن حسن بن علي بن منصور از كلثوم از عبدالرحمان خزار از امام صادق(عليه السلام) و در نسخه بحارالانوار، حسن از علي بن منصور روايت كرده است. گفتني است كه حسن يا حسن بن علي بن منصور و علي بن منصور و كلثوم و عبدالرحمان خزار راوياني ناشناسند؛ بنابراين سند روايت به شدت ضعيف است. افزون بر ضعف سند، متن روايت هم اين است:
حضرت اسماعيل بنابراهيم(عليهما السلام) پسر كوچكي داشت كه به او علاقهمند بود و ميخواست كه او جانشينش باشد؛ اما خداوند فرمود: «اي اسماعيل وصي تو فلاني است» چون هنگام رحلت اسماعيل فرارسيد، وصي او نيز آمد». اسماعيل گفت: «فرزندم! وقتي مرگ تو فرا رسيد چنان كن كه من كردم».[5]
پس هيچ امامي نميميرد، مگر آنكه خداوند به او خبر ميدهد چه كسي را جانشين خود كند. متن اين روايت هم جز اين نيست كه تعيين امام به دست امام نيست، بلكه خداوند هر كس را كه خواهد معين ميكند و قبل از رحلت هر امامي به او خبر ميدهد كه به چه كسي وصيت كند. ازاينرو در روايات فراوان آمده است: «فكر ميكنيد امر امامت به دست ماست كه هر كجا خواهيم قرار دهيم. نه به خدا قسم! اين عهدي است از رسولالله(صلي الله عليه و آله) نفر به نفر تا به صاحبش برسد».[6] در برخي روايات نيز آمده كه نام امامان از عهد رسولالله(صلي الله عليه و آله) يك به يك بيان شده است.[7]
اين احاديث نيز شاهدي است كه هر يك از ائمه: قبلاً تعيين شدهاند و هر امام با عهد پيامبر(صلي الله عليه و آله)، آن را به امام بعد از خود ميرساند و احاديث بر زمان آگاهي امام نيز هيچ دلالتي ندارد.
اما درباره علم جانشين امام به جانشيني خود و اينكه امام، قبل از امامتش نداند كه امام خواهد شد هر چند از نظر عقلي محال نيست، امّا به دلايل نقلي منتفي است؛ زيرا بنابر روايات نيز، ائمه: امامت خود را قبل از امام شدن ميدانستهاند؛ مثل روايت «اَلْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ اِمامانِ قامَا اَوْ قَعَدَا» كه ميان مسلمانان مشهور است. همچنين روايات فراواني وجود دارد كه در آنها ائمه: جانشين خود را به اصحاب معرفي ميكردند. پذيرفتني نيست كه راويان متعددي، احاديثي مثل حديث لوح و ديگر احاديثي كه نام ائمه: در آن آمده است را ديده باشند، اما جانشين امام آنها را نشنيده باشد. بله، زمان اين علم ميتواند متفاوت باشد.