حدیث یزدگرد، دستاویزی ضعیف
نویسنده در صفحه 55 جریانی را از بحارالانوار، جلد 51، صفحة 163 نقل می‌کند که یزدگرد هنگام شکست از سپاه اسلام و فرار از مدائن، کنار ایوان ایستاد و گفت: «سلام بر تو ای ایوان. من از تو جدا می‌شوم و با مردی از فرزندانم که زمانش نرسیده به تو باز
نويسنده در صفحه 55 جرياني را از بحارالانوار، جلد 51، صفحة 163 نقل ميكند كه يزدگرد هنگام شكست از سپاه اسلام و فرار از مدائن، كنار ايوان ايستاد و گفت: «سلام بر تو اي ايوان. من از تو جدا ميشوم و با مردي از فرزندانم كه زمانش نرسيده به تو باز خواهم گشت». راوي «سليمان ديلمي» از امام صادق(عليه السلام) در مورد مقصود وي پرسيد، حضرت فرمود: «صاحب الزمان فرزند ششم من از نوادگان يزدگرد است و فرزند او به شمار ميرود».
پاسخ
اين حديث را علامه مجلسي در بحارالانوار از «ابن عياش» در «المقتضب» با اين سلسله سند ذكر كرده است: «عن احمد بن محمد بن عبدالله بن عياش جوهري عن الحسين بن علي بن سفيان البزوفري عن محمد بن علي بن الحسن البوشنجاني عن ابيه عن محمد بن سليمان عن ابيه عن النوشجان بن البودمردان» كه وي جريان را حكايت كرده... و در آن روايت، عبارت «من يا مردي از فرزندانم» آورده شده است.
اولاً: اين حديث ضعيف است. نجاشي= درباره مؤلف كتاب مقتضب الاثر ميگويد: «من او را ديدم و دوست من و پدرم بود و از او بسيار شنيدم و ديدم كه شيوخ ما وي را تضعيف ميكردند. ازاينرو از وي چيزي روايت نكردم و از او اجتناب كردم».[1] به هر حال امر او مضطرب است و نجاشي او را به اختلال در آخر عُمر متهم ميكند. «محمد بن علي بن حسن بوشنجاني» و پدرش، هر دو مجهولند. نجاشي درباره «محمد بن سليمان ديلمي» ميگويد: «وي جداً ضعيف است و در هيچ امري درخور اعتماد نيست». شيخ= نيز ميگويد: «وي در حديث ضعيف است و از نظر مذهب نيز غلوّ دارد. او شايسته توجه نيست».[2] اما نجاشي درباره پدرش «سليمان بن عبدالله الديلمي» نيز ميگويد: «بر او طعن زده شده و گفته شده است كه غالي و كذّاب است و همچنين پسرش محمد. روايتي كه آن دو به تنهايي نقل كنند شايسته عمل نيست».[3]
فكر ميكنم هر خوانندهاي تصديق ميكند كه روايتي با اين سند، هرگز درخور استناد در هيچ مسئلهاي نيست. چگونه نويسنده مذكور به اينگونه روايات تمسك ميكند كه نه سند دارد، نه در ميان شيعه معروف است و نه كسي به آن ملتزم است. نويسنده با چنين روايتي به شيعه اعتراض ميكند و آن را مبناي اتهام و سوءظن خويش قرار ميدهد و بدتر از همه آن را انحراف از مكتب اهل بيت: ميشمارد.
ثانياً: بر فرض صحت حديث، احتمال دارد كه يزدگرد خودش يا از طريق علماي كشورش از آمدن منجي در آخرالزمان و اينكه وي از نسل اوست باخبر شده باشد. ولي از چگونگي آن و اينكه وي از امت اسلامي است بيخبر باشد. بنابراين آن خبر را بر جريان خويش تطبيق كرده است. ممكن است مقصود حضرت صادق(عليه السلام)، بر فرض صدور خبر، اين باشد كه وي از اصل جريان به صورت مبهم اطلاع داشته است. ولي اشتباه كرده كه آن را با شكست خودش از مسلمانان مرتبط دانسته است.
بنابراين نه شيعه و نه هيچ منصفي از لقب ناشناخته «خسرو مجوس» و يك روايت ضعيف، نتيجه نميگيرد كه شيعه معتقد باشد، صاحبالزمان فرزند يزگرد، انتقام پدران فارس خود را از مسلماناني كه فارس را فتح كردهاند، خواهد گرفت؛ همچنانكه نويسنده مغرض نوشته است!