بررسی مسئله شفاعت
مسئله شفاعت از جمله مباحث مهم در تعالیم اسلامی است به گونه‌ای که چندین آیه قرآن به آن اختصاص یافته است، و نیز در احادیث اسلامی جایگاه ویژه‌ای دارد. گذشته از این، پیوسته در کتب تفسیر و کلام مورد بحث و گفت‌وگوی دانشمندان اسلامی قرار داشته است
مسئله شفاعت از جمله مباحث مهم در تعاليم اسلامي است به گونهاي كه چندين آيه قرآن به آن اختصاص يافته است، و نيز در احاديث اسلامي جايگاه ويژهاي دارد. گذشته از اين، پيوسته در كتب تفسير و كلام مورد بحث و گفتوگوي دانشمندان اسلامي قرار داشته است و بحثهاي فراواني پيرامون آن مطرح گرديده است. در علم كلام از اين مسئله غالباً در بحث معاد سخن به ميان آمده است و احياناً در مبحث عدل الهي نيز مورد گفتوگو واقع شده است. و اين به خاطر ربط اين مسئله با هر دو موضوع ياد شده است، زيرا از طرفي ظرف شفاعت، قيامت و سراي آخرت است و از طرف ديگر گاهي توهم شده است كه شفاعت با عدل خداوند در مقام پاداش و كيفر (= جزا) سازگار نيست. از اين روي تبيين عدل الهي مستلزم بررسي شفاعت و پاسخگويي به اشكال مزبور است. با توجه به اينكه عقايد ديني هر از چند گاهي به بهانهها و شيوههاي گوناگون از طرف دينستيزان مورد هجوم و شك و ترديد قرار ميگيرد بر متكلمان الهي است كه متناسب با اين تهاجمات به دفاعهاي شايسته و درخور بپردازند، و عقايد ديني را تبيين و تحكيم نمايند، و به شبهات و اشكالات پاسخ گويند. نوشته حاضر گامي است در همين راستا، به اين اميد كه بتواند در حدّ خود به اين مهم جامه عمل بپوشاند.
1. شفاعت در لغت
لغتشناسان در معني شفاعت چنين گفتهاند:
راغب در مفردات گويد: «شفع، ضميمه شدن چيزي به مانند خود است».[1]
ابن فارس در مقاييس اللغة گويد: «الشفع، يدلّ علي مقارنة الشيئين، من ذلك الشفع الوتر».[2]
ابن منظور در لسان العرب گويد: «الشفع، خلاف الوتر و هو الزوج تقول كان وتراً فشفعته شفعاً».[3]
از اين رو، كلمه شفاعت از ريشه شفع به معناي جفت و ضم الشيء إلي مثله، گرفته شده و نقطه مقابل آن وتر به معناي تك و تنها است. سپس به ضميمه شدن فرد برتر و قويتر براي كمك به فرد ضعيفتر اطلاق گرديده است.
2. شفاعت در اصطلاح
شفاعت در اصطلاح اهل عرف و شرع به دو معناي متفاوت به كار برده ميشود:
الف. در اصطلاح اهل عرف
واسطه شدن براي دفع ضرر از كسي يا رساندن منفعتي به او. به عبارت ديگر: شخص شفيع نظر شخص صاحب قدرتي را در مورد زيردستانش عوض كند چه با استفاده از نفوذ خود يا ايجاد وحشت در او.[4]
ب. در اصطلاح شرع
علامه طباطبايي در معني شرعي شفاعت ميگويد: «واسطه شدن در رساندن نفع يا دفع ضرر از كسي به عنوان حكومت نه به عنوان مبارزه و تضاد» البته غرض از حكومت اين است كه موضوعي را از مورد حكمي خارج ساخته و داخل در مورد حكم ديگري كند به طوري كه حكم اول شامل آن نشود نه اينكه حكم شامل آن بشود ولي به وسيله ايجاد ضد، آن را از كار بياندازد.[5]
به ديگر سخن: «شخص شفاعتشونده موجباتي فراهم ميسازد كه از يك وضع نامطلوب و در خور كيفر بيرون آمده و به وسيله ارتباط با شفيع، خود را در وضع مطلوبي قرار دهد كه شايسته و مستحق بخشودگي گردد».[6]
ج. فرق شفاعت در اصطلاح عرف و شرع
شفاعت در نزد عرف و شرع فرقهايي دارد كه در ذيل به چند مورد اشاره ميكنيم:
يكـ شفاعت در اصطلاح عرف كه همان شفاعت در دنيا باشد لازم نيست از طرف فرمانروا و مشفوع عنده مجاز باشد؛ ولي در قيامت اذن خداوند شرط قطعي شفاعت است.
دوـ گناهكاران در دنيا به هر وضعي كه باشند ممكن است از شفاعت شفعا بهرهمند گردند و از كيفر نجات يابند؛ ولي شفاعت در قيامت شرايطي دارد كه با كسب آن شرايط تحقق ميپذيرد.
سهـ در دنيا ممكن است كسي شفيعي را برانگيزد تا با شفاعت او كار ظالمانه و بر خلاف حقي انجام دهد؛ ولي شفاعت در قيامت چنين نبوده بلكه بر وفق عدل صورت ميپذيرد.[7]
چهارـ در شفاعت شرعي شفيع تحت تأثير مقام ربوبي قرار ميگيرد ولي در شفاعتهاي باطل [دنيوي] صاحب قدرت تحت تأثير سخنان شفيع قرار گرفته و خود شفيع تحت تأثير مجرم قرار ميگيرد.[8]
3. انواع شفاعت
واژه شفاعت در قرآن و حديث در موارد گوناگون به كار برده شده و بسياري از موارد آن با مفهوم شفاعت مصطلح در باب حكمت سازش ندارد كه آنها را تحت عناوين ذيل دستهبندي ميكنيم.
الف. شفاعت در نظام آفرينش
فيض و رحمت پروردگار طبق نظام خاصي از مبدأ اعلي به جانب موجودات فرود ميآيد و خداوند علل و اسبابي در نظام آفرينش قرار داده است. درباره اين سلسله علل و وسايط شفاعت و شفعا در قرآن به كار رفته است آنجا كه ميفرمايد:
{إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ ما مِنْ شَفِيعٍ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ... } (يونس: 3)
پروردگار شما به حقيقت خداست كه طبق صلاح و نظام خلقت جهان را از آسمانها و زمين در شش روز خلق فرمود، آنگاه ذات مقدسش بر عرش توجه كامل فرمود و امر آفرينش را نيكو ترتيب داد هيچكس شفيع جز به رخصت او نخواهد بود.
ب. شفاعت به معناي پيشوايي (رهبري)
روابط معنوي كه در اين جهان برقرار است در آن جهان صورت عيني و جسمي پيدا ميكند زماني كه يك انسان سبب هدايت و يا ضلالت انسان ديگر ميشود رابطه رهبري و پيروي ميان آنان به وجود ميآيد و همين رابطه در قيامت مجسم ميگردد قرآن ميفرمايد: {يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ}.[9]
ج. شفاعت در آمرزش و مغفرت
از آيات قرآن استفاده ميشود كه تمام كارها حتي آمرزش و مغفرت و محو آثار گناه كه يك امر حقيقي و تكويني است توسط اسباب و واسطههايي انجام ميگيرد و اين وسايط را ميتوان به عنوان شفيع قلمداد كرد.[10]
د. شفاعت به معناي گواهي بر اعمال
«از نظر آيات قرآن بهطور كلي هرگونه پاداش در روز قيامت به حكم الهي بعد از اجراي شهادت شهدا، گواهي گواهان داده ميشود علامه طباطبائي ميگويد: و اگر گواهي شهدا در قيامت نباشد اصولاً براي قيامت اساسي نخواهد بود[11] گواهان به همين معنا واسطه رسيدن جزا و پاداشند».
4. شفاعت در آيات
در آيات قرآن پيرامون بحث شفاعت از منظرهاي گوناگوني نگاه شده است. در برخي از آيات، شفاعت نفي و در برخي ديگر اثبات شده است. در اينجا به تقسيمبندي آنها ميپردازيم:
الف. آيات نفي
1. آياتي كه شفاعت را به كلي نفي كرده است. از قبيل:
{وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ}[12]؛ «نه شفاعت پذيرفته ميشود و نه غرامت و بدل قبول ميگردد».
{فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِينَ}[13]؛ «شفاعت شفاعتكنندگان به حال آنها سود نميبخشد».
{يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ} (بقره: 254)
اي كساني كه ايمان آوردهايد، از آنچه به شما روزي دادهايم انفاق كنيد پيش از آنكه روزي فرا رسد كه در آن، نه خريد و فروشي هست (تا بتوانيد نجات را خريداري كنيد) و نه دوستي سودي دارد و نه شفاعتي شامل حالتان ميشود.
2. آياتي كه شفيع را منحصر به خدا ميداند و در نتيجه از ديگران نفي ميكند از قبيل:
{ما لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا شَفِيعٍ}[14]؛ «هيچ ولي و شفاعتكنندهاي براي شما جز او نيست».
{قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً}[15]؛ «بگو تمام شفاعت از آن خداست».
{لَيْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِيٌّ وَ لا شَفِيعٌ}[16]؛ «جز خدا آنها را ياوري و شفيعي نيست».
3. آياتي كه شفاعت را از افراد خاصي نفي كرده است.
{وَ جُنُودُ إِبْلِيسَ أَجْمَعُونَ *قالُوا وَ هُمْ فِيها يَخْتَصِمُونَ *تَاللَّهِ إِنْ كُنَّا لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ *إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ *وَ ما أَضَلَّنا إِلاَّ الْمُجْرِمُونَ *فَما لَنا مِنْ شافِعِينَ} (شعراء: 95 ـ 100)
و تمام سپاه شيطان به جهنم درآيند. و در دوزخ به خصومت با يكديگر گويند. به خدا قسم كه ما در گمراهي بسيار آشكار بوديم. بتها را مانند خداي عالميان پرستش ميكرديم. و ما را گمراه نكردند جز قوم تبهكار. (افسوس كه امروز) شفاعتكنندگاني براي ما وجود ندارد».
{ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَ لا شَفِيعٍ يُطاعُ}[17]؛ «براي ستمكاران دوستي وجود ندارد و نه شفاعتكنندهاي كه شفاعتش پذيرفته شود».
4. آياتي كه شفاعت بتها و شفاعتهاي غير مأذون را نفي ميكند.
يك ـ شفاعت بتها
{وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا يَعْلَمُ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ} (يونس: 18)
و [اين مردم نادان] بتهايي را به غير خدا پرستش ميكنند كه آن بتان به آنها هيچ ضرر و نفعي نميرسانند و ميگويند كه اين بتان شفيع ما نزد خدا هستند بگو آيا خدا را به چيزي خبر ميدهيد كه در آسمانها و زمين علم به آن ندارد منزه است او و برتر است از آنچه همتاي او قرار مي دهند».
دو ـ شفيعان غير مأذون
{ما مِنْ شَفِيعٍ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ}[18]؛ «هيچ شفاعتكنندهاي جز به اذن او وجود ندارد».
{مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ}[19]؛ «كيست كه در نزد او جز به فرمان او شفاعت كند».
{يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً}[20]؛ «در آن روز شفاعت سودي نميبخشد جز كسي كه خداوند رحمان به او اجازه داده و از گفتار او راضي باشد».
ب. آيات اثبات
1. آياتي كه اصل شفاعت از آنها استفاده ميشود كه در اينجا به يك آيه اشاره ميكنيم:
{وَ ما أَضَلَّنا إِلاَّ الُمجْرِمُونَ *فَما لَنا مِنْ شافِعِينَ *وَ لا صَدِيقٍ حَمِيمٍ} (شعراء: 99 ـ 101)
و ما را گمراه نكرده جز قوم تبهكار. كه در اين روز نه شفيعي داريم و نه دوستي كه از ما حمايتي كند.
آيه شريفه، نبود شفيعان را براي آنان مولود گمراهي آنها به واسطه گناهكاران و شريك قرار دادن ايشان براي پروردگار قرار ميدهد و اين مطلب وقتي صحيح است كه اصل شفاعت در قيامت وجود داشته باشد.
2. آياتي كه شرايط شفاعت يا تأثير آن را بيان ميكند كه به ذكر يك آيه اكتفا ميكنيم.
از جمله شرايط شمول شفاعت رضايت خداوند است آنجا كه ميفرمايد:
{ما مِنْ شَفِيعٍ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ}[21]؛ «هيچ شفاعتكنندهاي جز به اذن او وجود ندارد».
3. آياتي كه شفاعت را براي خدا اثبات كرده و مخصوص او ميداند.
از جمله آن آيات:
{قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً...}[22]؛ «بگو تمام شفاعت از آن خداست».
«از مجموع دو دسته آيات نفي و اثبات چنين نتيجه ميگيريم كه قرآن برخي از شفاعتها را مردود ميداند و برخي را ميپذيرد اسلام نه مانند يهود و گروه بتپرست بهطور مطلق صحه بر شفاعت نهاده و آن را دربست و بدون هيچ قيد و شرطي قبول كرده است و نه مانند منكران شفاعت به كلي آن را طرد كرده و براي اولياي خدا حق و مقامي قايل نشده است. شفاعت در اسلام بين نفي و اثبات است كه نوعي از آن را پذيرفته و اقسام ديگر را مردود دانسته است».[23]
5. شفاعت در روايات
با مراجعه به روايات درمييابيم كه بحث شفاعت مورد عنايت قرار گرفته و از ديدگاههاي مختلفي اشاره شده است از قبيل:
1. رواياتي كه اشاره به شرايط شمول شفاعت دارند.
از ابن عباس نقل شده كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: «اي مردم پيوسته محبت ما خاندان را داشته باشيد؛ زيرا هر كس با محبت ما خدا را ملاقات كند به شفاعت ما وارد بهشت ميشود».[24]
در اين روايت، از جمله شرايط شمول شفاعت، محبت خاندان پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) بيان شده است.
احمد بن محمد ميگويد: از امام رضا(عليه السلام) شنيدم كه ميفرمود: «از دوستان من هر كه مرا زيارت كند و حق مرا بشناسد روز قيامت از او شفاعت خواهم كرد».[25]
در اين روايت امام(عليه السلام) زيارت و شناخت حق خود را از جمله شرايط شمول شفاعت ميداند.
2. رواياتي كه به مصاديق شفيعان اشاره دارند؛ در اينجا به ذكر يك روايت بسنده ميكنيم:
از ابوحمزه نقل شده كه امام باقر(عليه السلام) فرمود: «رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در حق امتش شفاعت خواهد كرد».[26]
3. رواياتي كه دلالت دارد به اينكه رسول الله(صلي الله عليه و آله) از چه كساني شفاعت ميكند. از قبيل:
در روايتي پيامبر(صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: «شفاعت من فقط براي اهل گناهان كبيره از ميان امتم ميباشد».[27]
4. رواياتي كه دلالت دارد به اينكه تكذيبكننده شفاعت رسول خدا(صلي الله عليه و آله) مورد شفاعت واقع نميشود. از جمله: حضرت علي(عليه السلام) ميفرمايد: «هر كس شفاعت پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) را دروغ بشمارد به آن دست نخواهد يافت».[28]
6. شفيعان كيانند
از جمله بحثهاي شفاعت اين است كه شفاعت از چه كساني صادر ميشود؟
شفيعان دو گروه هستند:
اول: شفيعان دنيا
شفيعاني كه شفاعتشان در دنيا اثر ميگذارد و باعث آمرزش خدا و يا قرب به درگاه او ميگردد كه اينجا چند طايفهاند:
يك ـ توبه از گناه
اگر انسان از گناه خود توبه كند باعث آمرزش گناهش ميشود، امام علي(عليه السلام) فرمود: «لا شفيع أنجح من التوبة»، شفيعي پذيرفتهتر از توبه نيست».[29]
دوـ ايمان به رسول خدا
قرآن ميفرمايد:{آمِنُوا بِرَسُولِهِ} تا آنجا كه ميفرمايد:{يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ}.[30]
سه ـ عمل صالح
قرآن ميفرمايد:{وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِيمٌ}[31]؛ «خدا به آنان كه ايمان آورده و كار نيكو كردند وعده آمرزش و اجر عظيم فرموده».
چهار ـ اطاعت خدا
حضرت علي(عليه السلام) فرمود: «براي رسيدن به خواستههاي خود (سعادت و خوشبختي دنيا و آخرت) اطاعت خدا را شفيع خود قرار دهيد».[32]
دوم: شفيعان آخرت
شفيعاني كه روز قيامت شفاعت ميكنند و آنان عبارتند از:
يك ـ پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله)
امام باقر(عليه السلام) در اين زمينه فرمود: «رسول خدا در حقّ امتش شفاعت خواهد كرد».[33]
از حسين بن علي(عليه السلام) نقل شده كه پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) به علي(عليه السلام) فرمود: «به شيعيانت بشارت ده كه روز قيامت من از آنان شفاعت ميكنم و چيزي جز شفاعت من سود نميدهد».[34]
شيخ مفيد ميگويد: «روز قيامت پيامبر(صلي الله عليه و آله) در حق گناهكاران از شيعه شفاعت ميكند و خدا نيز شفاعت او را ميپذيرد».[35]
علامه در شرح تجريد ميگويد: «اتّفق العلماء على ثبوت الشفاعة للنبي(صلي الله عليه و آله)».[36]
فخر رازي كه از علماي بزرگ اهل سنت است در تفسير كبير ميگويد: «امت اسلام بر اين امر اجماع و اتفاق دارند كه در آخرت براي حضرت رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) حق شفاعت است».[37]
محقق سيد شريف در شرح المواقف ميگويد: «أجمع الأمة على ثبوت أصل الشفاعة المقبولة له [حضرت محمد(صلي الله عليه و آله)] ...».[38]
دوـ حضرت زهرا(عليها السلام)
از جمله كساني كه در روز قيامت شفاعت ميكند حضرت فاطمه(عليها السلام) ميباشد.
در روايتي حضرت رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) به زهرا(عليها السلام) فرمود: «وقتي روز قيامت فرا رسد تو براي زنها شفاعت ميكني و من براي مردها».[39]
در جاي ديگر حضرت فرمود: «هر زني كه نمازهاي پنجگانهاش را بخواند و روزه ماه رمضان را بگيرد و در صورت استطاعت به زيارت خانه خدا برود و زكات مالش را بدهد و از همسرش اطاعت كند و پس از من علي(عليه السلام) را به امامت قبول داشته باشد، چنين زني به شفاعت دخترم فاطمه وارد بهشت خواهد شد».[40]
سه ـ ائمه معصومين:
ائمه اهل بيت: نيز از جمله شفيعان در روز قيامت ميباشند.
امام صادق(عليه السلام) در اين باره ميفرمايد: «روز قيامت كه ميشود ما در حق گناهكاران شيعيان خود شفاعت ميكنيم».[41]
پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) فرمود: «من در روز قيامت شفاعت ميكنم و شفاعتم پذيرفته مي شود و علي(عليه السلام) هم شفاعت ميكند و شفاعت او نيز پذيرفته ميشود...».[42]
استادِ كلامِ شيعه مرحوم شيخ مفيد ميگويد:
«اماميه اتفاق نظر دارند كه پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله) در روز رستاخيز مرتكبان گناه كبيره را شفاعت ميكند نه تنها پيامبر بلكه امير مؤمنان و پيشوايان معصوم: پس از وي نيز در حقّ شيعيان گناهكار خود شفاعت ميكنند».[43]
چهارـ انبيا
پيامبر گرامي اسلام(صلي الله عليه و آله) در اين باره فرمود: «پيامبران براي كساني كه از روي اخلاص به يگانگي خدا گواهي ميدادهاند شفاعت ميكنند».[44]
پنجـ عالمان دين
امام صادق(عليه السلام) فرمود: «روز قيامت كه عالم و عابد محشور ميشوند هنگامي كه در پيشگاه الهي ميايستند به عابد گفته ميشود برو سوي بهشت و به عالم دانشمند گفته ميشود بايست و آنها را كه تعليم و تربيت كردهاي شفاعت كن».[45]
ششـ شهيدان راه خدا
پيامبر گرامي اسلام(صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: «شهيد راه خدا براي هفتاد نفر از خويشاوندان خود شفاعت ميكند».[46]
در جاي ديگر حضرت ميفرمايد: «سه گروه نزد خداوند شفاعت ميكنند و خداوند شفاعت آنها را ميپذيرد: انبيا، علما، شهدا».[47]
هفت ـ ملائكه
از جمله كساني كه خداوند به آنها اجازه شفاعت داده است ملائكه ميباشند. قرآن در اين باره ميفرمايد:{وَ كَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّماواتِ لا تُغْنِي شَفاعَتُهُمْ شَيْئاً إِلاَّ مِنْ بَعْدِ أَنْ يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَرْضى}[48] پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) فرمود: «پيامبر و فرشتگان و... شفاعت ميكنند».[49]
هشت ـ روزه
پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) فرمود: «روزه و قرآن براي كسي كه روزه گرفته و در شبها قرآن تلاوت كرده است شفاعت ميكنند. روزه ميگويد: «پروردگارا من اين شخص را از خوردن غذا و انجام شهوات در روز مانع شدم پس شفاعت مرا درباره او بپذير...».[50]
نه ـ توسل به رسول گرامي اسلام(صلي الله عليه و آله)
امام چهارم در دعايي اينطور ميفرمايد: «بارالها درود بر محمد و آل او بفرست و توسل مرا به او، در روز قيامت شفيع من گردان كه مرا سود دهد؛ تويي از همه مهربانان مهربانتر».[51]
ده ـ درود فرستادن بر محمد و آل او
از امام سجاد(عليه السلام) در دعاي 31 صحيفه اينطور نقل شده است: «بارالها بر محمد و آل او درود بفرست، درودي كه براي ما در روز قيامت و روز نيازمندي به تو، شفاعت كند».[52]
يازده ـ متعلمان و حافظان قرآن كه به آن عمل ميكنند
علي(عليه السلام) از پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله) نقل ميكند: «كسي كه قرآن را ياد بگيرد و حفظ كند و حلال آن را حلال و حرام آن را حرام بداند (مقيد به احكام قرآن باشد) خداوند او را به واسطه اهل قرآن بودن، اهل بهشت قرار ميدهد و شفاعت او را درباره ده نفر از خويشاوندانش كه همه مستحق آتش باشند ميپذيرد».[53]
دوازده ـ قرآن
پيامبر گرامي اسلام(صلي الله عليه و آله) فرمود: «قرآن را بياموزيد، زيرا قرآن در روز قيامت اهل قرآن را شفاعت ميكند».[54]
علي(عليه السلام) نيز در اين باره ميفرمايد: «قرآن شفاعتكنندهاي است كه شفاعتش پذيرفته ميشود».[55]
سيزده ـ خداوند متعال
پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: «پيامبران و فرشتگان و مؤمنان شفاعت ميكنند آنگاه خداي متعال ميفرمايد: شفاعت من باقي مانده است؛ يعني گروهي از آنان كه به شفاعت شفاعتكنندگان نجات نمييابند باز مشمول رحمت الهي ميشوند».[56]
چهارده ـ خويشاوندان
امام صادق(عليه السلام) فرمود: «خويشاوند، خويشاوند خود را شفاعت ميكند».[57]
از امام صادق(عليه السلام) سؤال شد: آيا مؤمن ميتواند براي خويشاوند خود شفاعت كند؟ آن حضرت فرمود: آري مؤمن شفاعت ميكند و شفاعت او پذيرفته ميشود».[58]
پانزده ـ همسايگان
امام صادق(عليه السلام) فرمود: «همسايه، همسايه خود را شفاعت ميكند».[59]
بديهي است كه خويشاوند و يا همسايهاي ميتواند شفاعت كند كه از شرايط شفاعت برخوردار باشد.
7. عوامل تشريع شفاعت
از آنجايي كه خداوند هيچ كاري را بدون حكمت انجام نميدهد از اين رو تشريع شفاعت از طرف حق تعالي عواملي دارد كه ذيلاً به برخي از آنها اشاره ميكنيم:
الف) ايجاد اميد و مبارزه با روح يأس
گناهان بزرگ سبب ايجاد روح يأس در انسان است و اين يأس آنها را در آلودگي و غوطهور شدن بيشتر در گناهان سوق ميدهد ولي اميد به شفاعت اولياءالله به آنها نويد ميدهد كه اگر همينجا متوقف شوند و خود را اصلاح كنند ممكن است گذشته آنها توسط شفاعت جبران شود.
در قانون جزايي و كيفري ملتها، قانوني به نام «عفو زندانيان و مجرمان بزرگ و محكومان به حبس ابد» وجود دارد؛ نكته آن اين است كه روزنه اميدي براي اين افراد باز شود و در برنامه زندگي خود تجديد نظر نمايند و اگر اين روزنه نبود علت نداشت كه در همان محيط آرام بنشينند و دست به جنايت نزنند».[60]
ب) ايجاد رابطه معنوي با اولياء الله
شفاعت منوط به وجود نوعي رابطه در ميان شفيع و شفاعتشونده است، رابطهاي معنوي از نظر ايمان و بعضي از صفات فاضله. مسلماً كسي كه اميد به شفاعت دارد سعي ميكند به نوعي اين رابطه را برقرار سازد و ايجاد چنين رابطهاي عامل مؤثري براي تربيت او خواهد بود.
ج) تحصيل شرايط شفاعت
كسي كه اميد به شفاعت دارد بايد شرايط آن را فراهم سازد. از اين رو در اعمال گذشته خويش تجديد نظر ميكند و نسبت به آينده تصميم بهتر ميگيرد و اين نيز عامل مؤثر در تربيت اوست.
د) توجه به سلسله شافعان
در روايتي پيامبر(صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: «شفيعان در روز قيامت پنجاند: قرآن، صله رحم، امانت، پيغمبر شما و اهل بيت پيغمبر شما».[61]
تأكيدي كه به توجه دادن به اين سلسله شفيعان شده است دليلي بر جنبههاي تربيتي مسئله شفاعت است.[62]
ه) نياز به رحمت گسترده خداوند
رسيدگي به نيكبختي گرچه بستگي تام به كارهاي آدمي دارد، اما آيات قرآن با صراحت نشان ميدهد كه تا وقتي رحمت واسعه الهي با اعمال صالح انسان ضميمه نشود آن اعمال براي نجات آدمي كافي نخواهد بود.[63]
8. شرايط بهرهمندي از شفاعت
هرچند مسئله شفاعت از اصول مسلم و قطعي اسلام است اما تابع شرايط و مقتضيات خاص و ويژهاي ميباشد كه مهمترين آنها اذن و رضايت خداوند است.
از شرايط اصلي و اساسي شفاعت اين است كه بايد با اذن الهي باشد، بنابراين چنين نيست كه هر كس بتواند در مورد هر كس كه بخواهد شفاعت كند.
گذشته از اينكه اصل شفاعت بايستي با اذن الهي باشد شخص شفيع نيز بايد از كساني باشد كه خداوند نسبت به شفاعت از سوي آنان رضايت دارد؛ از اين رو هر كس نميتواند مدعي حق شفاعت باشد.
رضايت خدا نسبت به شفاعتشوندگان نيز شرط است يعني چنين نيست كه فيض شفاعت بدون استثناء شامل حال همه بشود بلكه هر كس شرايط شفاعت را دارد مشمول آن خواهد شد.
اذن و رضايت خداوند در مورد شفاعتشوندگان در گرو شرايط ويژهاي است. با توجه به آيات و روايات برخي از شرايطي كه بايستي در شفاعتشوندگان وجود داشته باشد تا خداوند نسبت به شفاعت در حقّ آنان راضي باشد به قرار ذيل است:
الف) مشرك نبودن
رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: «شفاعتِ من ـ به خواست خداوند ـ به كساني خواهد رسيد كه در حال مرگ مشرك نباشند».[64]
ب) اخلاص در اداي شهادتين
رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: «شفاعت من از آن كسي است كه با اخلاص بر وحدانيت خداوند شهادت دهد و دلش، زبانش را تصديق كند و زبانش دلش را».[65]
ج) خيانت نكردن
رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: «كسي كه به عرب خيانت كند در شفاعت من داخل نشود و دوستي من به او نرسد»[66] مراد از عرب همان مسلمان است، زيرا در آن روز مسلمانان منحصر در اعراب بودند.
د) دشمني نكردن نسبت به اهل بيت:
امام صادق(عليه السلام) ميفرمايد: «مؤمن دوست خود را شفاعت ميكند مگر آنكه دشمن اهل بيت]:[ باشد كه اگر او را تمامي پيامبران مرسل و فرشتگان مقرّب شفاعت كنند پذيرفته نخواهد شد».[67]
ه ) كوچك نشمردن نماز
امام موسي بن جعفر(عليه السلام) فرمود: «پدرم به هنگام وفات به من فرمود: اي فرزندم! شفاعت ما به كسي كه نماز را كوچك شمارد نميرسد».[68]
و) تكذيب نكردن شفاعت رسول خدا(صلي الله عليه و آله)
امام رضا(عليه السلام) فرمود: كه امير مؤمنان(عليه السلام) فرمود: «كسي كه شفاعت رسول خدا(صلي الله عليه و آله) را دروغ بشمارد از آن بهرهمند نخواهد شد».[69]
ز) كافر نبودن
از امام هشتم(عليه السلام) پرسيدند كه معناي اين آيه {لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْ ﺗَﻀﻰ} چيست؟ فرمود: معنايش اين است كه شفاعت نميكنند جز براي كسي كه دين او مورد رضايت و پسند خدا باشد [واضح است كه كافر، دينِ مورد پسند خدا را ندارد[».[70]
ح) ستمگر نبودن
قرآن ميفرمايد:{ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَ لا شَفِيعٍ يُطاعُ} ستمگران را هيچ خويش و دوستي كه حمايت كند و شفيعي كه شفاعتش پذيرفته شود نخواهد بود».[71]
ط) آزاركننده ذريّه رسول الله(صلي الله عليه و آله) نباشد
رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) فرمود: «... به خدا سوگند براي كساني كه ذريه و فرزندان مرا آزار كرده باشند شفاعت نميكنم».[72]
9. بررسي اشكالات در مورد شفاعت
شفاعت در اسلام مفهومي كاملاً متفاوت با آنچه در ميان توده مردم است دارد و اشتباه اين دو با يكديگر سرچشمه اصلي بسياري از اشكالات و اشتباهاتي است كه در اين مسئله رخ داده است كه در اينجا با اشاره اجمالي به بيان اين ايرادات و پاسخ آنها ميپردازيم:
اشكال اول
برطرف شدن عقوبت از گناهان در قيامت بعد از تصويب آن به حكم خدا يا موافق عدل است يا ظلم، اگر موافق عدالت است پس اصل حكم كه مستلزم عقاب ميشود بر خلاف عدل است و ساحت مقدس خداوندي از چنين حكمي منزه است. و اگر ظلم است شفاعت انبيا در مورد آن تقاضاي ظلم از خداوند خواهد بود و دامان پيامبران الهي: از چنين نسبتي پاك است.
پاسخ
علامه طباطبايي در جواب اين اشكال چنين ميگويد:
«اين ايراد را از دو راه ميتوان جواب داد:
1. راه نقضي؛ زيرا اين اشكال در مورد اوامر امتحاني نيز موجود است چه اينكه امر امتحاني در يك زمان ثابت و در زمان ديگر مرتفع ميشود و هر دو بر وفق عدل است و منظور آن آزمايش باطن مكلف و ابراز ضمير او يا به فعليت رسانيدن قوه اوست؛ چه مانعي دارد عقاب مجرم هم يك زمان ثابت و بعداً به وسيله شفاعت از بين برود، يعني در واقع مقرر شده باشد كه همه مؤمنان نجات يابند و منظور از جعل احكام و عقابهايي كه براي مخالفت با آنها تعيين شده اين است كه كفار بر اثر كفرشان به هلاكت برسند و از مؤمنان آنهايي كه فرمانبرداري كردهاند به درجات عالي اطاعت نائل شده و گناهكاران آنها به وسيله شفاعت به نجاتي كه براي آنها مقرر گرديده برسند.
2. راه حلي؛ و آن اينكه اين ايراد در صورتي وارد است كه برطرف شدن عقاب به وسيله شفاعت به عنوان نقض حكم اصلي يا نقض حكم به عقاب باشد، ولي تأثير شفاعت به عنوان حكومت و خارج ساختن مجرم از تحت عنوان عقاب به وسيله استمداد از صفات عاليه خداوند مانند رحمت و عفو و مغفرت و يا مقامات شخص شفاعتكننده است نه به عنوان معارضه و در عين موضوع آن، خلاصه اينكه موضوع شفاعت و موضوع حكم اصلي متغاير است».[73]
اشكال دوم
سنت خدا بر اين جاري شده كه افعال خود را يكنواخت و بدون استثنا مقرر دارد و در عالم اسباب نيز سنت بر همين است {فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا}[74] در حالي كه وجود شفاعت ايجاب ميكند كه در افعال خدا اختلاف باشد؛ زيرا اگر بخواهد عقاب را از عموم مجرمان در تمام جرمهايشان بردارد نقض غرض خواهد بود كه درباره خداوند محال است و نيز جعل عقاب عمل بيهودهاي ميشود و آن با حكمت خدا سازش ندارد و اگر آن را از بعضي از مجرمان و يا در بعضي از موارد جرم بردارد مستلزم اختلاف در فعل و تبديل در سنت جاريه و طريقه هميشگي او خواهد بود.
پاسخ
«ترديدي نيست كه سنت خدا واحد و روش او مستقيم و يكنواخت است ولي اين سنت يكنواخت فقط بر اساس يك صفت از صفات او يعني صفت «تشريع و حكم» بنا نشده تا هيچ حكم و جزايي از مورد خود تخلف نكند بلكه اين سنت مبتني بر تمام صفات عاليه اوست.
توضيح اينكه: آنچه در عالم وجود دارد ـ اعم از زندگي و مرگ و روزي و نعمت و غير آن ـ از ناحيه ذات اقدس ربوبي است ولي ارتباط اين امور مختلف به خداوند يكرقم و به وسيله يك رابطه معين نيست؛ زيرا در اين صورت ارتباط و سببيت از بين خواهد رفت و هر چيز سبب هر چيز خواهد بود مثلاً خداوند مريض را بيجهت و بدون مصلحت شفا نميدهد همچنانكه سبب آن صفت «مميت [= ميراننده]» و منتقم بودن حق نيست بلكه سبب آن شفادهنده بودن اوست. بنابراين، هر حادثهاي از جنبههاي وجود خود مستند به يك يا چند صفت از صفات عاليه حق است كه به تناسب و اختلافي كه در ميان آنها واقع ميشود و اقتضائات حاصله از آن، وجود پيدا ميكند. خلاصه اينكه وقوع شفاعت و مرتفع شدن عقاب به واسطه آن از نظر اينكه نتيجه اسباب مختلفي مانند رحمت و مغفرت و حكم و قضا رساندن حق به حقدار و قضاوت صحيح است هيچگونه اختلاف و تغييري در سنت جاريه حق توليد نميكند».[75]
اشكال سوم
شفاعت معروف در نزد مردم اين است كه شخص شفاعتكننده مولا و حاكم را بر خلاف ارائه خود وادار كند خواه حكمي از وي صادر شده باشد يا نه. به ديگر سخن، حقيقت شفاعت اين است كه مولا مراد و منظور خود را براي خاطر شفيع ترك و نسخ كند.
و واضح است كه اين در مورد خداوند متعال صحيح نيست چه اينكه اراده او بر طبق علم اوست و علم او ازلي ولايتغير است.
پاسخ
«در مورد شفاعت تغييري در علم و اراده خدا حاصل نميشود تغيير تنها در مراد و معلوم است به اين معني كه خدا ميداند مثلاً فلان انسان حالات مختلفي بر او عارض ميشود در فلان روز بر اثر وجود شرايط و اسباب خاصي حالي را دارد كه در آن حال خداوند ارادهاي درباره او ميكند سپس روز ديگر به واسطه شرايط و اسباب ديگر حال تازهاي بر خلاف حال اول پيدا ميكند خداوند هم چيزي درباره او اراده مينمايد».[76]
اشكال چهارم
وعده شفاعت از طرف خدا و تبليغ آن به وسيله انبيا: موجب تجري و جسور شدن مردم بر ارتكاب معاصي است و اين با غرض اصلي دين كه سوق مردم به بندگي و اطاعت است سازش ندارد، لذا بايد آيات و رواياتي را كه دلالت بر شفاعت دارد طوري تأويل كرد كه با اين معني سازش داشته باشد.
پاسخ
علامه طباطبايي اين ايراد را در پاسخ نقضي و حلي داده است:
«پاسخ نقضي: از راه نقض به آياتي كه دلالت بر شمول و توسعه رحمت خداوند دارد مانند: {إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ}[77] اين آيه مربوط به توبه نيست چون شرك با توبه آمرزيده ميشود.
پاسخ حلي: وعده شفاعت و تبليغ آن در صورتي موجب تجرّي بر معصيت ميشود كه دو شرط در آن جمع گردد. اول: تعيين مجرم به نام و نشان يا تعيين گناهي كه شفاعت در آن واقع ميشود به صورت منجّز نه اينكه معلّق بر شرط مشكوك الوجودي بوده باشد.
دوم: تأثير شفاعت بهطور مطلق در تمام انواع گناهان در تمام ازمنه به طوري كه اثر آن را به كلي معدوم كند.
ولي اگر اين دو قسم مبهم گذارده شود و تعيين نشود كه شفاعت در چه گناهان و در حقّ چه اشخاصي هست در اين صورت هيچكس نميداند آيا مشمول شفاعت خواهد شد يا نه و با اين وضع كسي جرأت بر معاصي پيدا نميكند.
و از طرفي احتمال شمول شفاعت نسبت به او، روح رجا و اميدواري را در وي بيدار كرده و از يأس از رحمت خدا در برابر گناهان جلوگيري به عمل ميآورد».[78]
استاد شهيد مطهري نيز در پاسخ اين ايراد ميگويد:
«همانطوري كه اعتقاد به مغفرت خدا موجب تجري نميگردد و تنها ايجاد اميدواري ميكند همينطور اعتقاد به شفاعت هم موجب تشويق گناه نميباشد. توجه به اين نكته كه شرط شمول مغفرت و شفاعت مشيت خدا و رضاي اوست روشن ميكند كه اثر اين اعتقاد تا اين اندازه است كه دلها را از يأس و نوميدي نجات ميدهد و همواره بين خوف و رجا نگه ميدارد».[79]
«هرگاه اعتقاد به شفاعت مايه جرأت گردد پس اعتقاد به پذيرفته شدن توبه افراد گنهكار و نيز اعتقاد به آنكه خداوند توبه گنهكاران را ميپذيرد بايد مايه جرأت گناهكاران گردد در حالي كه در ميان تمام ملل جهان مسئلهاي به نام توبه و پشيماني گروه عاصي وجود دارد و در شرايط خاصي ندامت آنها پذيرفته ميشود».[80]
اشكال پنجم
هيچگونه دليلي بر شفاعت از عقل و نقل نداريم، زيرا نهايت چيزي كه به حكم عقل ميتوان آن را اثبات كرد امكان شفاعت است نه وقوع آن؛ تازه آن هم قابل انكار است و از ادله نقلي، قرآن دلالتي بر وقوع آن ندارد، زيرا در برخي از آيات شفاعت به كلي نفي شده مانند {لا بَيْعٌ فِيهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ}[81] و در پارهاي منفعت آن نفي گرديده مانند:{فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِينَ}.[82]
پاسخ
«آياتي كه بهطور كلي نفي شفاعت ميكنند منظور از آنها نفي شفاعت بدون اذن و رضاي خداست و آياتي كه منفعت شفاعت را نفي ميكنند، آيات داله بر شفاعتاند؛ زيرا در آنها سخن از طايفه خاصي از مجرمان است نه از همه مجرمان».[83]
و به عبارت ديگر:
«شفاعت بر دو نوع است باطل و صحيح؛ و علت اينكه در برخي از آيات قرآن، شفاعت مردود شناخته شده و در برخي ديگر اثبات شده، وجود دو نوع تصور از شفاعت ميباشد و قرآن خواسته كه اذهان را از شفاعت باطل متوجه شفاعت صحيح بفرمايد».[84]
از اينجا پاسخ اشكال ديگر نيز روشن شد و آن اينكه آيات شفاعت متشابه است، زيرا برخي شفاعت را اثبات و برخي نفي كرده است.
پاسخ اين است كه با مطالعه مجموع آيات مربوط به شفاعت تشابه حل ميشود، زيرا آيات قرآن يكديگر را تفسير ميكنند، و متشابه با ارجاع به محكم، حكم محكم را پيدا ميكند.[85]
اشكال ششم
آيات قرآن، دلالت صريحي بر ارتفاع عقاب در قيامت پس از ثبوت جرم و عقاب در حق مجرمان ندارد بلكه منظور از شفاعت انبيا اين است كه آنها با وساطت ميان خداوند و بندگان به اين طريق كه احكام و دستورات حق را از راه وحي گرفته و به مردم برسانند و آنها را هدايت كنند، مقدمات نجات آنها را در آخرت فراهم سازند.
پاسخ
علامه طباطبايي در جواب اين اشكال چنين ميگويد:
«شكي نيست كه اين از مصاديق شفاعت است ولي شفاعت منحصر در اين نيست و آيه {إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ}[86] دلالت دارد كه شفاعت منحصر به آنچه در اشكال گفته شد نيست».[87]
اشكال هفتم
شفاعت براي كيست؟ آيا براي افراد نادم و پشيمان از گناه است؟ آنها كه نياز به شفاعت ندارند؛ زيرا توبه همان ندامت است و مايه نجات آنهاست و با وجود توبه چه نيازي به شفاعت است؟ و اگر درباره كساني است كه از گناه پشيمان نيستند بلكه در مقابل آن جسور و بيپروا هستند چنين كساني لايق شفاعت نيستند.
پاسخ
«اولاً توبه شرايطي دارد چه بسا انسان موفق به انجام شرايط آن نشود؛ چون از جمله شرايط، اصلاح گذشته است و ممكن است كساني نتوانند گذشته را اصلاح كنند. ثانياً: ممكن است كسي به گناهي آلوده باشد و هنوز توفيق توبه و ندامت براي او حاصل نشده باشد اگر احساس كند كه امكان دارد در قيامت شفيعان دست او را بگيرند به شرط اينكه گناهان ديگر را ترك كند و كارهاي خير انجام دهد همين معنا سبب تشويق او به ترك گناه و انجام اعمال خير خواهد شد».[88]
اشكال هشتم
آيا شفاعت با عدل الهي سازگار است؟ چگونه ممكن است عدهاي گناهكار شبيه با هم وجود داشته باشند جمعي در پرتو شفاعت از مجازات الهي رهايي يابند و گروهي گرفتار مجازات شوند آيا اين تبعيض، مخالف با عدالت پروردگار نيست؟
پاسخ
«اولاً شفاعت بدون زمينه مناسب انجام نميگيرد هر كس لايق آن باشد مشمول شفاعت ميشود پس تبعيض انجام نميگيرد و ثانياً: مجازات گناهكار عين عدالت است اما پذيرش شفاعت نوعي تفضل ميباشد تفضلي كه از يك سو به خاطر زمينههاي مناسب شفاعتشونده و از سوي ديگر به خاطر آبرو، احترام و اعمال صالح شفاعتكننده است».[89]
اشكال نهم
مجازاتهاي قيامت اثر تكويني اعمال است چگونه با شفاعت قابل دفع است؟ شفاعت تنها در مورد مجازاتهاي قراردادي و تشريعي به درد ميخورد و شفاعتكننده سبب شود كه اجراي حكم در مورد «شفاعتشونده» متوقف گردد ولي وقتي قبول كنيم مجازاتهاي قيامت غالباً اثر وضعي و طبيعي اعمال است مانند تأثير سم در كشتن انسان، اين اثر چيزي نيست كه با شفاعت قابل تغيير باشد.
پاسخ
«اگر مجازاتها جنبه تكويني داشته باشد اولياء الله به عنوان يك وجود برتر در كنار «شفاعتشونده» قرار گرفته و استعداد ناقص او را با امدادهاي معنوي خود به تكامل ميرسانند و در نتيجه بر آثار تكويني گناه غلبه ميكنند».[90]
اشكال دهم
آيا اعتقاد به شفاعت عامل عقبافتادگي نيست؟ اعتقاد به شفاعت سبب ميشود كه افراد بر عمل خود تكيه نكنند و لياقت و استعداد خويش را به مرحله ظهور و بروز نرسانند. به عبارت ديگر شفاعت با اين اصل كه {لَيْسَ لِلإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى} منافات دارد.
پاسخ
«شفاعت به مفهوم قرآني نه تنها عامل عقبافتادگي نيست بلكه دعوت مؤثري براي اصلاح و ترك گناه و جبران گذشته و اميد به آينده و حركت به سوي نيكيها و پاكيها است».[91]
استاد شهيد مطهري در پاسخ اين اشكال چنين ميگويد:
«شفاعت با اصل عمل منافات ندارد، زيرا عمل به منزله علت قابلي و رحمت پروردگار به منزله علت فاعلي ميباشد».[92]
[1]. مفردات راغب، ص263.
[2]. ابن فارس، مقاييس اللغة، ج3، ص201.
[3]. ابن منظور، لسان العرب، ج7، ص150.
[4]. تفسير نمونه، ج1، ص224.
[5]. تفسير الميزان، ج1، ص211.
[6]. تفسير نمونه، ج1، ص224 با تلخيص.
[7]. گفتار فلسفي، آيةالكرسي، ص234.
[8]. منشور جاويد، ج8، ص116.
[9]. اسراء : 71.
[10]. شفاعت، ص50.
[11]. الميزان، ج1، ص179 : «ولولا شهادة الشهداء لما قام للقيامة اساس».
[12]. بقره: 48.
[13]. مدثر: 48.
[14]. سجده: 4.
[15]. زمر: 44.
[16]. انعام: 51.
[17]. مؤمن: 18.
[18]. يونس: 3.
[19]. بقره: 255.
[20]. طه: 109.
[21]. يونس: 3.
[22]. زمر: 44.
[23]. منشور جاويد، ج8، ص51.
[24]. بحارالانوار، ج27، ص193.
[25]. همان، ج100، ص33.
[26]. المحاسن، ص184.
[27]. وسائل الشيعه، ج11، ص264.
[28]. بحارالانوار، ج8، ص41.
[29]. نهجالبلاغه، ج3، ص242.
[30]. حديد: 28.
[31]. مائده: 9.
[32]. نهجالبلاغه، ج2، ص199.
[33]. محاسن، ص184.
[34]. عيون اخبار الرضا، ج2، ص68.
[35]. اوائل المقالات، ص52.
[36]. كشف المراد، مقصد ششم (معاد)، المسئلة العاشره.
[37]. تفسير كبير، ج1، ص503.
[38]. شرح المواقف، ج8، ص313.
[39]. بحارالانوار، ج10، ص167.
[40]. امالي صدوق، ص291.
[41]. بحارالانوار، ج8، ص59.
[42]. مناقب، ج2، ص15.
[43]. اوائل المقالات، ص14.
[44]. مسند احمد، ج3، ص12.
[45]. بحارالانوار، ج8، ص56.
[46]. سنن ابي داود، ج2، ص15.
[47]. بحارالانوار، ج8، ص34.
[48]. نجم: 26.
[49]. صحيح بخاري، ج9، ص160.
[50]. مسند احمد، ج2، ص174.
[51]. ملحقات صحيفه سجاديه، ص229.
[52]. صحيفه سجاديه، ص165.
[53]. سنن ترمذي، ج4، ص245.
[54]. مسند احمد، ج6، ص448.
[55]. نهجالبلاغه، خطبه 176.
[56]. صحيح بخاري، ج9، ص160.
[57]. محاسن برقي، ص184.
[58]. همان.
[59]. همان.
[60]. منشور جاويد، ج8، ص9.
[61]. ميزان الحكمه، ج5، ص122.
[62]. پيام قرآن، ج6، ص523.
[63]. معادشناسي، ص201.
[64]. مسند احمد، ج2، ص426.
[65]. مسند احمد، ج2، ص307.
[66]. همان، ج1، ص72.
[67]. ثواب الاعمال، ص251.
[68]. كافي، كليني، ج3، ص270.
[69]. عيون اخبار الرضا، ج2، ص66.
[70]. امالي صدوق، ص54.
[71]. مؤمن: 18.
[72]. امالي صدوق، ص177.
[73]. تفسير الميزان، ج1، ص214 با تلخيص.
[74]. فاطر: 43.
[75]. تفسير الميزان، ج1، ص216 با تلخيص.
[76]. همان، ص217 با تلخيص.
[77]. نساء: 48.
[78]. تفسير الميزان، ج1، ص218 با تلخيص.
[79]. عدل الهي، شهيد مطهري، ص258.
[80]. منشور جاويد، ج8، ص89.
[81]. بقره: 254.
[82]. مدثر: 48.
[83]. تفسير الميزان، ج1، ص221.
[84]. عدل الهي، ص258.
[85]. تفسير الميزان، ج1، ص223.
[86]. نساء: 48.
[87]. تفسير الميزان، ج1، ص222.
[88]. پيام قرآن، ج6، ص532.
[89]. پيام قرآن، ج6، ص533 با تلخيص.
[90]. همان، ص534.
[91]. پيام قرآن، ج6، ص535.
[92]. عدل الهي، ص258.