شفاعت از دیدگاه عقل و نقل
? محسن غرویان معنای لغوی و اصطلاحی شفاعت از مادّه شَفَعَ و در لغت به معنای «جفت شدن» با چیزی است و اصطلاحاً به معنای واسطه شدن برای دفع ضرر از کسی و یا رساندن منفعتی به اوست که در این واسطه شدن، سه طرف، بایستی وجود داشته باشد: أ: شفاع
? محسن غرويان
معناي لغوي و اصطلاحي
شفاعت از مادّه شَفَعَ و در لغت به معناي «جفت شدن» با چيزي است و اصطلاحاً به معناي واسطه شدن براي دفع ضرر از كسي و يا رساندن منفعتي به اوست كه در اين واسطه شدن، سه طرف، بايستي وجود داشته باشد:
أ: شفاعتكننده، ب: شفاعتشونده، ج: پذيرنده شفاعت،
در اصطلاح شرعي، شفاعت در آنجا مطرح ميشود كه شخصي در نزد خداوند براي ديگري طلب مغفرت و آمرزش نمايد و بخواهد عقابي كه در اثر گناه متوجه شخص گناهكار شده از او برداشته شود و يا تخفيف يابد. در اين حال شخص گنهكار، شفاعتشونده و ذات مقدس پروردگار پذيرندة شفاعت خواهد بود. شفاعت به معناي مذكور از مسلّمات دين اسلام به شمار ميرود و در اين زمينه علاوه بر آيات متعدد، روايات فراواني نيز از طريق شيعه و سني از رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) نقل شده است.
شايد بتوان گفت كه از همه امامان شيعه در اين زمينه روايت وارد شده است و اينها همه، هر گونه شك و ترديدي ـ در زمينه شفاعت ـ را از بين ميبرند و موجبات يقين را براي حقيقتجويان با انصاف فراهم ميسازند.[1] اينك به ذكر و ترجمه برخي از آيات و روايات كوتاهي كه در اين زمينه وجود دارد ميپردازيم:
آيات
1. {مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ}.[2]
كيست كه در نزد خداوند براي ديگري شفاعت كند مگر به اذن او (خدا)؟
2. {ما مِنْ شَفِيعٍ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ}.[3]
(در قيامت) هيچ شفيعي ـ جز بعد از اذن او (خدا) ـ شفاعت نميكند.
3. {يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً}.[4]
در آن روز (قيامت) شفاعت هيچكس سودي نبخشد جز آنكس كه خداي رحمان به او رخصت شفاعت داده و سخنش را بپسندد.
4. {لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً}.[5]
(در قيامت) هيچكس مالك شفاعت نيست مگر كسي كه (به پرستش حق) از خداي مهربان، عهد (نامه توحيد كامل) دريافته باشد.
5. {وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ}.[6]
آنان (مقربان درگاه الهي) از احدي جز آنكس كه خدا از او راضي است شفاعت نميكنند و دائماً از خوف قهر خدا هراسانند.
روايات
گفتيم كه درباره شفاعت، هم از طريق اهل سنت احاديثي وارد شده و هم از طريق شيعه اخبار فراواني به دست ما رسيده است.
اخبار شيعه[7]
1. قالَ رسول الله(صلي الله عليه و آله): ثَلاثَةٌ يَشْفَعُونَ اِلَي اللهِ فَيُشَفَّعُونَ.[8] اَلْأَنْبياءُ، ثُمَّ الْعُلَماءُ، ثُمَّ الشُّهَداءُ.[9]
سه گروهند كه در نزد خداوند براي گنهكاران شفاعت ميكنند و شفاعتشان مورد قبول واقع ميشود: انبياء، علماي دين، شهدا.
2. قالَ رسول الله(صلي الله عليه و آله): اِنَّما شَفاعَتي لِأهْلِ الْكَبائِرِ مِنْ اُمَّتي.[10]
شفاعت من فقط براي كساني از امتم ميباشد كه مرتكب گناهان كبيره شدهاند.
3. قال اَميرُالمُؤْمِنينَ(عليه السلام): لَنا شَفاعَةٌ وَلِأهْلِ مَوَدَّتِنا شَفاعَةٌ.[11]
اميرالمؤمنين(عليه السلام) (در ضمن حديثي) فرمودند: براي ما و دوستانمان حق شفاعت است.
4. قالَ الصّادِقُ(عليه السلام): مَنْ اَنْكَرَ ثَلاثَةَ اَشْياء فَلَيْسَ مِنْ شيعَتِنا: اَلْمِعْراجَ وَالمَسْأَلَةَ فِي الْقَبْرِ وَالشَّفاعَةَ.[12]
امام صادق(عليه السلام) فرمودند: هر كس سه چيز را انكار كند از شيعيان ما نيست: معراج پيامبر(صلي الله عليه و آله)، سؤال در قبر و مسئله شفاعت.
5. قالَ الصّادِقُ(عليه السلام): نُمَجِّدُ رَبَّنا وَ نُصَلّي عَلى نَبيِّنا وَ نَشْفَعُ لِشيعَتِنا فَلا يَرُدُّنا رَبُّنا.[13]
امام صادق(عليه السلام) فرمود: ما پروردگار را تمجيد ميكنيم و بر پيامبرمان درود و سلام ميفرستيم، و براي شيعيانمان شفاعت ميكنيم، و خداوند نيز درخواست ما را رد نميكند.
6. قالَ الْكاظِم(عليه السلام): شيعَتُنَا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكوةَ وَ يَحِجُّونَ الْبَيْتَ الحَرامَ، وَ يَصُومُونَ شَهْرَ رَمَضانَ، وَ يُوالُونَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَ يَتَبَرَّؤونَ مِنْ اَعْدائِهِمْ ... وَ اِنَّ اَحَدَهُمْ لَيَشْفَعُ في مِثْلِ رَبيعَةٍ وَ مُضَرٍ فَيُشَفِّعَهُ اللهُ فيهِمْ لِكِرامَتِهِ عَلَى الله عَزَّ وَ جَلَّ.[14]
امام كاظم(عليه السلام) فرمود: شيعيان ما كساني هستند كه نماز را به پا ميدارند، زكات ميدهند، به زيارت كعبه ميروند، در ماه رمضان روزه ميگيرند، دوستدار اهل بيت عصمتند و از دشمنان اهل بيت بيزاري ميجويند ... و يك فرد از شيعيان ما ميتواند در حق طوايفي همچون ربيعه و مضر شفاعت كند و خداوند شفاعت او را در حق آنها ـ به خاطر كرامت و بزرگواري خود ـ ميپذيرد.
7. قالَ الرِّضا(عليه السلام): مَنْ كَذَّبَ بِشَفاعَةِ رسول الله(صلي الله عليه و آله) لَمْ تَنَلْهُ.[15]
هر كه شفاعت رسول خدا(صلي الله عليه و آله) را تكذيب نمايد مشمول آن نخواهد شد.
در زيارت جامعه نيز كه از امام دهم(عليه السلام) روايت شده است، زائر، خطاب به امامان معصوم: گويد:
وَ لَكُمُ المَوَدَّةُ الْواجِبَةُ وَ الدَّرَجاتُ الرَّفيعَةُ وَ المَقامُ المَحْمُودُ، وَ المَكانُ المَعْلُومُ عِنْدَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْجاهُ الْعَظيمُ، وَ الشَّأنُ الْكَبيرُ وَ الشَّفاعَة المَقْبُولَةُ... . [16]
(اي پيشوايان پاك و معصوم) شماييد كه محبت و دوستيتان بر ما واجب است، و شماييد صاحبان مراتب بلند و درجات رفيع و مقامهاي شايسته و منصبهاي ستوده، شماييد كه در بارگاه خداوندي جايگاه خاص و مقام عظيم و شخصيتي بس والا داريد و شفاعت در حق گنهكاران نيز از آن شماست.
اخبار اهل سنت
1. قالَ رسول الله(صلي الله عليه و آله): شَفاعَتي نائِلَةٌ اِنْ شاءَ اللهُ مَنْ ماتَ [و] لا يُشْرِكُ بِاللهِ شَيْئاً.[17]
از شفاعت من ـ اگر خداوند بخواهد ـ آنكس برخوردار خواهد شد كه به هنگام مرگ هيچگونه شائبه شركي نسبت به خداوند در دلش نباشد.
2. قالَ رسول الله(صلي الله عليه و آله): قَوْلُهُ تَعالي: عَسى اَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً.[18] هُوَ المَقامُ الَّذي اَشْفَعُ لِأمَّتي فيهِ.[19]
منظور از «مقام محمود» در آنجا كه خداوند ميفرمايد: «اميد است خداوند تو را براي مقام محمود برگزيند» مقامي است كه من در آن براي امتم شفاعت ميكنم.
3. قالَ رسول الله(صلي الله عليه و آله): اِنَّ شَفاعَتي يَوْمَ الْقِيامَةِ لِأهْلِ الْكَبائِرِ مِنْ اُمَّتي.[20]
همانا شفاعت من در روز قيامت براي مرتكبين به گناهان كبيره است از امتم.
4. قالَ رسول الله(صلي الله عليه و آله): اِنّي لَأرْجُو اَنْ اَشْفَعَ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَدَدَ ما عَلَى الْأرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ وَ مَدَرَةٍ.[21]
من اميد دارم كه در روز قيامت (از گناهكاران و دوزخيان) به عدد آنچه از درخت و كلوخ در روي زمين است، شفاعت كنم.
5. قالَ رسول الله(صلي الله عليه و آله): يَشْفَعُ يَوْمَ الْقِيامَةِ الْأَنْبياءُ ثُمَّ الْعُلَماءُ ثُمَّ الشُّهَداءُ.[22]
در روز قيامت نخست انبيا، پس از آن علما و سپس شهدا گنهكاران را شفاعت ميكنند.
با توجه به آيات متعدد قرآني و روايات فراواني كه از شيعه و اهل سنت در زمينه شفاعت وجود دارد، انكار و تشكيك در آن هرگز براي اهل تحقيق و انصاف ممكن نيست.
جمعبندي روايات
رواياتي كه در اينجا آورديم تعداد كمي از روايات متعددي است كه درباره شفاعت به معناي گسترده آن به ما رسيده است. در اينجا براي رعايت اختصار از نقل بقيه آنها ـ كه در كتب روايي آمده است ـ خودداري ميكنيم و با يك جمعبندي جامع از مجموع روايات، معاني گوناگون و اصطلاحي شفاعت در لسان شرع را بيان ميكنيم.
به طور كلي ميتوان اين روايات را به سه دسته تقسيم نمود:
دسته اول: رواياتي است كه شفاعت را به پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله)، اهل بيت ايشان، مؤمنين و يا گروههاي خاصّ ديگر مثل انبيا، علما و شهدا اختصاص ميدهند و در بعضي روايات آمده است كه همسايه نيز درباره همسايه خود ميتواند شفاعت كند.[23]
دسته دوم: رواياتي است كه شفاعت را به بعضي اعمال نسبت ميدهند. به عنوان مثال در روايتي شفاعت به «امانتداري» نسبت داده شده است.[24]
دسته سوم: رواياتي است كه مفادشان اين است كه همه مردم (ظاهراً بدون استثنا) در قيامت نيازمند شفاعت پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) ميباشند.[25]
اگر بخواهيم معناي عام و جامعي براي شفاعت با توجه به گونههاي مختلف آن ارائه دهيم، بهتر اين است كه بگوييم:
شفاعت همان واسطه شدن در درگاه الهي است. و اين گروهها ـ اشخاص و يا افعالي كه در روايات به عنوان شفيع مطرح شدهاند ـ هر يك به نوبه خود مجرايي از مجاري فيض باريتعالي هستند و وسائط لطف و رحمت خداوندي به شمار ميروند. يعني همانگونه كه هر يك از فيوضات الهي سبب و مجراي خاصي دارد، فيض شفاعت نيز سبب و كانال خاصي دارد.
توضيح مطلب
اگرچه ما سراسر وجود و هستيمان از آن خداست و در هر لحظه غرق در درياي فيض خداوندي هستيم، اما برخي فيوضات خاص الهي نيز وجود دارد كه شامل حال همه افراد نميشود؛ بلكه متوقف بر يك سري افعال اختياري است كه هر كس موفق به انجام اين افعال گردد از آن فيوضات بهرهمند خواهد شد. خود اين فيضها نيز با توجه به تفاوت و اختلافي كه بين اين افعال ـ به عنوان اسباب تحصيل آن فيضها ـ وجود دارد مختلف ميشوند، به گونهاي كه فيض خاصي كه از راه انجام يك فعل معيّن عايد انسان ميشود با فيض خاص عمل ديگر، تفاوت داشته و اين دو قابل جانشيني و تبديل نيستند. به عنوان مثال، فيض و ثوابي كه از راه صدقه به انسان ميرسد ممكن نيست از راه ديگر تحصيل شود و در كنار آن هر يك از اعمال نيك و صالح ديگر نيز سبب براي فيض خاصي هستند كه اين فيضهاي خاص جز از راه انجام فعل اختياري خاص خودشان، حاصل نميشوند. بر اين اساس ميتوان گفت حتي ملائكه الهي نيز كه موجوداتي تامّ التّجرد بوده و جميع كمالات ممكنه نوع خود را بالفعل دارا هستند، از آنجا كه در كارهاي خود، مختار نيستند نميتوانند لذت خاصي را كه از راه انجام يك فعل اختياري براي ما قابل درك است، ادراك نمايند.
هدف از اين توضيحات اين است كه بگوييم: شفاعت نيز همچون ساير فيوضات حق تعالي، سبب و مجراي خاصي دارد، و اگر اين سبب فراهم نباشد هرگز اين فيض به كسي نخواهد رسيد، و اين اسباب نيز جز از راه افعال اختياري، قابل تحصيل نيست.
پاسخ دو سؤال
حال با توجه به مطالب مذكور پاسخ دو شبهه از شبهاتي كه در زمينه شفاعت مطرح شده است روشن ميشود. از آنجا كه پاسخ اين دو شبهه ارتباط مستقيم با مطالب مذكور دارد، لذا اين دو شبهه را در همينجا طرح كرده پاسخ ميدهيم، و پاسخ شبهات ديگر را در جاي خود بيان خواهيم كرد:
* سؤال اول: آيا شفاعت به معناي تحت تأثير قرار گرفتن خداوند در برابر ديگري (شفيع) نيست؟ چراكه اگر بگوييم در مسئله شفاعت مؤثر حقيقي تنها و تنها خداست، بنابراين درخواست شفيع هيچ اثري نداشته بهطور كلي شفاعت بيمعناست. و اگر بگوييم ديگري نيز در افاضه اين فيض الهي از ناحيه خداوند مؤثر است مستلزم تأثّر و انفعال خداوند است!
* سؤال دوم: آيا شفاعتِ شفيع براي رفع عقاب از كسي كه مستحق عقاب است و پذيرش اين شفاعت از جانب خداوند، به اين معنا نيست كه رحمت و لطف و مهرباني شفيع، بيشتر و بالاتر از رحمت و لطف خداوند است؟
پاسخ سؤال اول
با توجه به اينكه شفاعت نيز فيضي از فيوضات خداوند است، بنابراين روشن است كه منشأ اصلي و حقيقي اين فيض، شفيع نيست؛ گرچه او منحصراً به عنوان گذرگاه و مجراي رسيدن اين فيض خاص الهي به انسان مدخليت دارد. يعني فيض شفاعت فقط از آن خداست، اما خود آن نيز مجاري خاصي مانند پيامبران، ائمه، شهدا، علما و... را براي رسيدن اين فيض به بندگان تعيين نموده است كه جز از اين مجاري، اين فيض قابل تحصيل نيست. بنابراين در عين حالي كه اين وسائط در شفاعت مؤثرند، هرگز اين مطلب به معناي متأثر شدن و انفعالپذيري خداوند نيست.
پاسخ سؤال دوم
از پاسخ سؤال قبلي جواب اين پرسش نيز روشن ميشود. يعني وقتي معلوم شد كه فيض و رحمت، تنها از ناحيه خداست و اين شفعا و وسائط فقط نقش مجرا و واسطه دارند، بنابراين هرگز چنين نيست كه رحمت و مهرباني شفيع بيشتر از خداوند باشد، بلكه اين رحمت بيمنتهاي اوست كه باعث شده بابي به نام شفاعت به عنوان آخرين مرحله بهرهمندي از فيض الهي گشوده شود تا از اين طريق نيز افرادي مشمول فيض و رحمت او واقع گردند.
شرايط شفاعت
گرچه مسئله شفاعت ـ چنانكه گفته شد ـ از اصول مسلّم و قطعي اسلام است، اما تابع شرايط و مقتضيات ويژهاي است. از لابهلاي مباحث گذشته تا حدودي ميتوان اين شرايط را به دست آورد، اما اينك بجاست كه اين شرايط را به صورت زير خلاصه كنيم:
1. اذن الهي: چنانكه در بسياري از آيات قرآن كريم مشاهده نموديم يكي از شرايط اصلي و اساسي شفاعت اين است كه با اذن الهي باشد. بنابراين چنين نيست كه هر كس بتواند در مورد هر كس كه ميخواهد شفاعت كند.
2. رضايت خدا نسبت به شفيع: گذشته از اينكه اصل شفاعت بايستي با اذن الهي باشد، شخص شفيع نيز بايستي از كساني باشد كه خداوند نسبت به شفاعت از سوي آنان رضايت دارد.[26]
با توجه به اين شرط نميتوان از هر كس توقع شفاعت داشت و نيز هر كسي نميتواند مدعي حق شفاعت شود.
3. رضايت خدا نسبت به فرد مورد شفاعت: در مسئله شفاعت، رضايت خداوند نسبت به شفاعتشوندگان نيز شرط است. يعني چنين نيست كه فيض شفاعت بدون استثنا شامل حال همه بشود، بلكه چنانكه اشاره شد اسباب و ملاك خاصي دارد كه هر كس اين ملاك را تحصيل كرده باشد مشمول شفاعت شفاعتكنندگان قرار ميگيرد و در غير اين صورت از اين فيض محروم خواهد ماند.
با توجه به آيات و روايات اين باب ميتوان بعضي از شرايطي را كه بايستي شفاعتشوندگان داشته باشند تا خداوند نسبت به شفاعت در حق آنان راضي باشد، به دست آورد، مانند: ايمان، اقامه نماز، پرداخت زكات و اعتقاد به معاد كه از آيات زير به دست ميآيد:
{فِي جَنَّاتٍ يَتَساءَلُونَ *عَنِ المُجْرِمِينَ *ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ *قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ المُصَلِّينَ *وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ *وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِينَ *وَ كُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ *حَتَّى أَتانَا الْيَقِينُ *فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِينَ} (مدثّر: 40 ـ 48)
بهشتيان از مجرمين سؤال ميكنند: چه كرديد كه اينك گرفتار عذاب دوزخ شديد؟ دوزخيان پاسخ ميدهند: ما از نمازگزاران نبوديم، و با پرداخت زكات دستگيري از مسكينان نميكرديم، و همواره عمر خويش را با اهل باطل به بطالت ميگذرانديم، و روز جزا و قيامت را دروغ ميپنداشتيم، تا اينكه ناگاه مرگ گريبان ما را گرفت و برايمان يقين حاصل شد. (اما اينان بايد بدانند كه) با اين وضع، شفاعت شافعان در روز رستاخيز هرگز شامل حال آنها نميشود.
به طور كلي بايستي سنخيّتي بين شفاعتكنندگان و شفاعتشوندگان وجود داشته باشد تا شفاعت مؤثر افتد. اما اگر زنگارهاي سياهي و پليدي و گناه آن قدر زياد باشد كه بهطور كلي سنخيّت بين دو گروه از بين رفته باشد، شفاعت هيچ اثري نخواهد داشت.
مدّعيان دروغين شفاعت
قرآن كريم از دو گروه نام ميبرد كه اينان در شفاعت، اذن و رضايت خداوند را شرط نميدانستند و لذا به دلخواه خويش شفيعاني براي خود برگزيده بودند كه سرانجام يك گروه سر از بتپرستي درآوردند و گروه ديگر به نژادپرستي كشيده شدند.
گروه اول مشركيني بودند كه ميگفتند: چون ما به خدا دسترسي نداريم لذا بتهايي را ساخته، ميپرستيم تا نزد خداوند براي ما شفاعت كنند و اسباب تقرّب و نزديكي ما در آستان او باشند. اين مطلب از آيات زير استفاده ميشود:
1. {وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ...} (يونس: 18)
بتپرستان و مشركان جاهل به جاي خداوند، بتهاي (سنگي و چوبي و...) را كه هيچ نفع و ضرري به حال آنها ندارند به عبادت و پرستش ميگيرند و ميگويند: اينها شفيعان ما در نزد خدايند.
2. {وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى...} (زمر: 3)
و آنها كه غير خدا را (همچون بتها) به دوستي و پرستش گرفتند (ميگويند:) ما اين بتها را نميپرستيم جز براي آنكه اسباب قرب و منزلت ما را در نزد خداوند فراهم سازند.
قرآن كريم در برابر اين گروه با قاطعيت هر چه تمامتر ايستاده ميفرمايد:
1. {وَ ما نَرى مَعَكُمْ شُفَعاءَكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَ ضَلَّ عَنْكُمْ ما كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ} (انعام: 94)
(خداوند در روز قيامت به اينان ميفرمايد:) اينك (چگونه است كه) همراه با شما، آنها را كه شفيع خويش ميپنداشتيد نميبينيم؟ (بدانيد كه) همه نابود شدند و ميان شما با آنها جدايي افتاد و آنچه كه به گمان خويش ميپنداشتيد گم شد و از دستتان رفت.
2. {قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا يَعْلَمُ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ} (يونس: 18)
(اي رسول ما به اين مدّعيان دروغين شفاعت) بگو: آيا شما با اين ادعاي خويش ميخواهيد خدا را به چيزي خبر دهيد كه هرگز ـ نه در آسمانها و نه در زمين ـ بدان علم ندارد؟ خداوند منزّه و فراتر است از آنچه اينان شريك او قرار ميدهند.
گروه دوم يهودياني بودند كه خود را فرزندان انبياي بني اسرائيل دانسته، از اين جهت يك نوع برتري نژادي براي خود قائل بودند و ميگفتند: خداوند به خاطر اين برتري نژادي، ما را دوست دارد و لذا ما جز ايّام معدود و اندكي، عذاب نخواهيم شد:
{وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّاماً مَعْدُودَةً...} (بقره: 80)
و يهود گفتند كه هرگز خداوند ما را در آتش عذاب نخواهد كرد مگر چند روزي اندك و معدود (كه به پندار آنها هفت يا چهل روز بود).
به خاطر همين پندار غلط و توهم نابجاي يهود ـ كه قائل به برتري نژادي خويش و بهرهمندي از شفاعت شفيعان ساختگي خويش بودند ـ خداوند خطاب به آنان ميفرمايد:
{يا بَنِي إِسْرائِيلَ...وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا تَنْفَعُها شَفاعَةٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ} (بقره: 122 و 123)
اي قوم بني اسرائيل ... بترسيد از روزي كه هر كس جزاي عمل خويش را بيند و احدي را به جاي ديگري مجازات نكنند و از هيچكس فِدْيه پذيرفته نشود و شفاعت كسي (كه شما ميپنداريد) سودمند نباشد و كسي را ياوري نيست.
با توجه به آيات متعدد ديگري كه در زمينه شفاعت وجود دارد ـ و ماقبلاً متذكر بعضي از آنها شديم ـ روشن است كه مراد از نفي شفاعت در آيه فوق بهطور مطلق نيست، بلكه منظور رد كردن شفاعت شفيعان دروغيني است كه قوم يهود به دروغ براي خود در نظر گرفته بودند.
قرآن كريم علاوه بر اين آيه در آيات متعدد ديگري با بيانات گوناگون اين ادعاي كاذب يهوديان را مردود دانسته است:
{قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْداً فَلَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ} (بقره: 80)
(اي پيامبر) به اينان بگو: آيا شما بر اين ادعاهاي دروغين خويش عهد و پيماني از خدا گرفتهايد كه در آن عهد، هرگز خداوند تخلّف نكند؟ يا چيزهايي را كه (به خيال خويش درست كردهايد و) هرگز بدان عمل نداريد به خداوند نسبت ميدهيد؟
{قُلْ يا أَيُّهَا الَّذِينَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا المَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ *وَ لا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ} (جمعه: 6 و 7)
بگو: اي يهوديان، اگر ميپنداريد كه تنها شما دوستدار و محبوب خداييد و نه ديگر مردم، پس اگر راستگوييد آرزوي مرگ كنيد و (ما ميدانيم كه) اينان به سبب كردارهاي زشتي كه به دست خويش مرتكب شده و پيش فرستادهاند هرگز چنين آرزويي نخواهند كرد و خداوند به كرده ستمكاران آگاه است.
تحليل معاني سهگانه شفاعت
در بحثهاي گذشته گفتيم با توجه به روايات و آيات متعددي كه درباره شفاعت وجود دارد، مسئله شفاعت به سه شكل مطرح شده است:
1. شفاعت گروهها و افراد خاص؛
2. شفاعت بعضي اعمال؛
3. شفاعت پيامبر كه همه بدان محتاجند.
اينك بجاست كه پس از توضيح هر يك از معاني، ببينيم كدام يك از اين معاني سهگانه، مورد بحث ماست تا از اين طريق زمينه براي پاسخگويي به بعضي از شبهات ديگري كه در زمينه شفاعت مطرح گرديده فراهم شود.
معناي اول: گفتيم كه بر اساس آيات و روايات، گروههاي خاصي، كه خداوند به شفاعت از سوي آنان رضايت ميدهد، در قيامت ـ براي آنها كه به قدر كافي از اعمال نيك و شايسته برخوردار نيستند تا بتوانند از عذاب الهي رها گردند ولي تا حدودي سنخيّت و تناسب با سعادتمندان را دارا هستند ـ در نزد خداوند شفاعت كرده و آنها را از عذاب دوزخ ميرهانند. روشن است كه شفاعت به اين معنا، عام و همگاني نيست و شامل دو دسته نميشود: يكي آنها كه خود به قدر كافي برخوردار از اعمال نيك و شايستهاند و راه، براي ورود در بهشت و نجات از آتش، خود به خود برايشان گشوده است؛ و دسته ديگر آنها كه گنهكارند اما داراي شرايط و ويژگيهايي كه براي شفاعتشوندگان ذكر كرديم نيستند و سنخيّتي بين آنها و شفاعتكنندگان و سعادتمندان وجود ندارد.[27]
معناي دوم: در بعضي از روايات، شفاعت به اعمال خاصي نسبت داده شده است، مانند «رحم و امانتداري»، «طاعة الله»، «توبه» و...، يا به چيزهايي مثل «قرآن».[28]
با توجه به معناي عام شفاعت ـ يعني واسطه و سبب براي بهرهگيري از فيض الهي ـ شايد بتوان گفت: از آنجا كه كليّه اعمال نيك كه تحت عنوان «طاعة الله» قرار دارند، اسباب تحصيل و بهرهمندي از فيوضات الهي هستند لذا در بعضي روايات در مورد آنها نيز صفت شفيع به كار رفته و شفاعت به آنها نسبت داده شده است، و يا از آن جهت كه اينگونه اعمال نيك از شرايط تحصيل سنخيّت و تناسب با شفيعان واقعي در روز رستاخيز است، در مورد آنها نيز صفت شفيع به كار رفته و شفاعت به آنها نيز نسبت داده شده است.[29]
معناي سوم: در بعضي روايات يك نوع شفاعت عام و همگاني به پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) نسبت داده شده است و مفاد اينگونه روايات اين است كه هيچكس در قيامت از آن بينياز نيست. امام صادق(عليه السلام) ميفرمايد:
وَ ما مِنْ اَحَدٍ اِلاّ يَحْتاجُ اِلي شَفاعَةِ مُحمّدٍ(صلي الله عليه و آله) يَوْمَئِذٍ ... .[30]
در روز رستاخيز كسي نيست جز اينكه به شفاعت حضرت محمد(صلي الله عليه و آله) نيازمند است.
در توجيه و تحليل اين معنا از شفاعت به دو بيان ميتوان سخن گفت:
بيان اول: ممكن است بگوييم منظور از اين روايات اين است كه شفاعت هر شفيعي در روز قيامت اگر بخواهد مقبول درگاه خداوند قرار گيرد بايستي در طول شفاعت پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) باشد و با اذن و اجازه حضرتش صورت پذيرد. مؤيد اين بيان روايات متعددي است كه ميگويند در روز محشر همه انبياي اولوالعزم الهي: رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) را به عنوان شفيع به اهل محشر معرفي ميكنند.[31]
با توجه به بيان مذكور:
اولاً ـ دو گروهي كه مشمول شفاعت به معناي اول نبودند مشمول شفاعت به اين معنا نيز نخواهند بود؛ يعني گروهي كه خود به قدر كافي داراي عمل شايستهاند و همچنين افرادي كه گناهكارند و با اهل سعادت و اهل شفاعت سنخيّت و تناسب لازم را ندارند.
ثانياً ـ اين روايات هرگز شفاعت از سوي ديگران را نفي نميكند. چرا كه در روايات فراوان ديگري به گروهها و اشخاص ديگر نيز شفاعت نسبت داده شده است، بلكه مفاد اين روايات اين خواهد بود كه ديگران نميتوانند بدون درخواست رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) مستقلاً شفاعت كنند.[32] نه اينكه به هيچ وجه حق شفاعت نداشته باشند.
بيان دوم: ممكن است گفته شود كه منظور از اين نوع شفاعت يك معناي خاص و يك فيض عام و همگاني ويژه است كه شامل حال همه اهل محشر خواهد شد و البته خود خداوند، نبي اكرم(صلي الله عليه و آله) را كه عظيمترين مظهر صفات الهي و كاملترين مجلاي تجلّي نور خداوندي در عالم هستي است به عنوان مجراي اين فيض عظماي خويش برگزيده است تا از اين طريق همگان (اعم از گنهكار و بيگناه) از آن بهرهمند گردند و در نتيجه، درجات عاليه اهل سعادت عاليتر گردد، و عذاب و سختي و رنج گنهكاران و دوزخيان، تخفيف يابد.[33]
اكنون پس از توضيح معاني سهگانه شفاعت يادآور ميشويم كه شفاعت مورد بحث ما شفاعت به معناي اول بوده و همين است كه كم و بيش مورد اتفاق واقع شده است. لذا در پاسخ شبهاتي كه ذيلاً طرح ميشود به اين نكته توجه شده است.
شبهات
با آنكه مسئله شفاعت بر اساس آيات و روايات متعدد از اصول مسلّم و قطعي اسلام به شمار ميرود، معالوصف عدهاي ـ حتي بعضي از مفسر نمايان در ميان خود مسلمين نيز ـ از پذيرش آن سر باز زده، اين اصل را انكار ميكنند. عدهاي مسئله شفاعت را به خوبي درك نكرده و يا واژگونه فهميدهاند، و لذا آن را رمز عقبافتادگي و انحطاط مسلمين در جهان امروز دانستهاند.
توجه به اشكالاتي كه از ناحيه منكرين مسئله شفاعت طرح شده، گواه بر اين است كه اينان به خوبي نتوانستهاند مسئله شفاعت را درك نمايند و با برداشت غلط و توهمات بيجا، اين اشكالات را مطرح نمودهاند. اينك ما تعدادي از اين شبهات را در اينجا طرح كرده و با توجه به مباحث گذشته پاسخ آنها را خواهيم داد:[34]
* سؤال سوم: با توجه اينكه شفاعت در قيامت شامل حال همه مجرمين نميشود، آيا اين به معناي تبعيض و بيعدالتي و به اصطلاح «پارتيبازي» نيست؟
پاسخ: بيعدالتي و تبعيض در آنجا صدق ميكند كه چيزي بهناحق به كسي داده و يا از او گرفته شود يعني تنها چند فرد خاص و معدود از ميان يك گروه كه همگي داراي شرايط و امتيازات مساوي هستند برگزيده شده و از نعمتي برخوردار گردند و ديگران از آن محروم شوند.
با توجه به توضيحات گذشته در مورد شفاعت، روشن است كه شفاعت نيز همچون ديگر امتيازات الهي سبب و راه تحصيل خاصي دارد و جز به كساني كه اين اسباب را فراهم كرده باشند تعلق نخواهد گرفت. بايستي شرايطي كه براي بهرهمندي از شفاعت بيان شد در كسي وجود داشته باشد تا مشمول اين لطف الهي قرار گيرد، و هرگز چنين نيست كه روابط خويشاوندي و نسبتهاي فاميلي و... ملاك استفاده از اين امتياز باشد تا در اين صورت تبعيض و بيعدالتي واقع شود.
قرآن كريم داستان حضرت نوح(عليه السلام) و پسر ناصالح او را نقل كرده است كه در آن، درخواست حضرت نوح(عليه السلام) از خداوند در مورد نجات فرزندش پذيرفته نميشود و پاسخ ميرسد كه:
{يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ} (هود: 46)
اي نوح او (فرزندت) از خاندان تو نيست، چرا كه او داراي اعمالي ناشايسته است.
در آيه دهم سوره تحريم درباره همسران دو تن از پيامبران الهي يعني حضرت نوح(عليه السلام) و حضرت لوط(عليه السلام) نيز ميخوانيم كه هرگز اين نسبت و نزديكي با پيامبران الهي، نفعي به حال آنان نداشته و اهل دوزخ خواهند بود.[35]
در اخبار آمده است كه در مجلسي برادر امام هشتم(عليه السلام) به نام زيد بيش از حد از خاندان رسالت و انتساب خود به آنان دم ميزد و از اين جهت افتخار مينمود. امام رضا(عليه السلام) كه در مجلس حاضر بود بر او اعتراض كرده فرمودند: اگر چنين است كه صرفاً به خاطر اين نسبتهاي خويشاوندي با خاندان رسالت، معذور باشيم، بنابراين، مقام و مرتبه تو از پدرت (حضرت موسي بن جعفر(عليه السلام بيشتر و بالاتر است! چراكه ايشان با زحمتها و عبادتهاي زياد بود كه به مقام قرب الهي نائل گشت و تو به گمان خويش بدون تحمل هيچگونه رنج و مشقت و صرفاً به خاطر روابط خانوادگي بدان مقام خواهي رسيد!
در تاريخ نقل شده است كه پس از فتح مكه، پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) خاندان بنيهاشم را مخاطب قرار داده فرمودند:
به خدا سوگند كه از ميان شما تنها پرهيزكاران، دوستان منند و بس. سرنوشت هر يك از ما تنها در گرو عمل ماست.[36]
در هنگام وفات نيز بار ديگر تأكيد كرده ميفرمايند: كسي هرگز ادعا نكند و آرزو نداشته باشد كه غير از عمل صالح چيزي به حالش نفع ميبخشد. قسم به آنكه مرا به پيامبري برگزيد، نجات نميبخشد مگر عمل توأم با رحمت الهي. من نيز اگر عصيان كرده بودم، سقوط ميكردم! آيات و روايات مذكور همگي حاكي از اين است كه در درگاه الهي نسبتها و روابط، هرگز كارسازي ندارد و آنچه ملاك اصلي سعادت و قرب است عمل شايسته ميباشد.
شرايط بهرهگيري از شفاعت از ديدگاه روايات
در مباحث گذشته به شرايط كلي استفاده از فيض شفاعت از ديدگاه قرآن اشاره كرديم و مسائلي مثل ايمان به مبدأ و معاد، بر پا داشتن نماز، پرداختن زكات و...[37] را متذكر شديم. همچنانكه قرآن كريم در مورد ظلم و ستم نيز ميفرمايد:
{...ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَ لا شَفِيعٍ يُطاعُ} (مؤمن: 18)
ستمگران را هيچ خويش و دوستي كه حمايت كند و شفيعي كه شفاعتش پذيرفته شود نخواهد بود.
گذشته از اين آيات، در روايات نيز به شرايطي اشاره شده است كه بجاست در توضيح پاسخ سؤال مذكور آورده شود: امام صادق(عليه السلام) ميفرمايد: «لا يَنالُ شَفاعَتُنا مَنِ اسْتَخَفَّ بِالصَّلوةِ»[38]؛ «آن كس كه نماز را سبك بشمارد به شفاعت ما نخواهد رسيد».
و امام رضا(عليه السلام) فرمودند: «مَنْ كَذَّبَ بِشَفاعَةِ رسول الله لَمْ تَنَلْهُ»[39]؛ «هر كس شفاعت پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) را تكذيب نمايد به آن نائل نخواهد شد».
از رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) نقل شده است: «مَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِشَفاعَتي فَلا اَنالُهُ شَفاعَتي»[40]؛ «هر كس به شفاعت من ايمان نداشته باشد او را بدان نائل نكنم».
در مورد بعضي گناهان بزرگ مثل زنا نيز رواياتي داريم كه سبب تأخير شفاعت ميشوند:
1. امام صادق(عليه السلام):
فَوَاللهِ ما يَنالُ شَفاعَتَنا اِذا رَكِبَ هذا [يعني الزنا] حَتّي يُصيبَهُ اَلَمُ الْعَذابِ وَ يَري هَوْلَ جَهَنَّمَ.[41]
سوگند به خدا هر كه مرتكب اين عمل زشت (زنا) گردد هرگز به شفاعت ما نائل نخواهد شد تا اينكه درد و رنج عذاب را بچشد و هولناكي آتش دوزخ را درك كند.
2. امام صادق(عليه السلام):
لَوْ اَنَّ المَلائِكَةَ المُقَرَّبينَ وَالأنْبِياءَ المُرْسَلينَ شَفَعُوا في ناصِبٍ ما شُفِّعُوا.[42]
اگر ملائكه مقرب الهي و انبيا و رسولان آسماني در حق ناصبي[43] شفاعت كنند باز هم قابل شفاعت نخواهد بود.
3. رسول اكرم(صلي الله عليه و آله):
اِذا قُمْتُ المَقامَ المَحْمُودَ[44] تَشَفَّعْتُ في اَصْحابِ الْكَبائِرِ مِنْ اُمَّتي فَيُشَفِّعُنِيَ اللهُ فيهِمْ وَاللهِ لا تَشَفَّعْتُ فيمَنْ اذي ذُرِّيَتي.[45]
وقتي در مقام محمود (يعني جايگاه شفاعت) قرار گيرم براي كساني از امت خود كه مرتكب گناهان كبيره شدهاند شفاعت خواهم كرد و خداوند نيز شفاعت مرا در حق آنان قبول خواهد كرد، و قسم به خداي بزرگ كه در حق آنان كه فرزندان و خاندان مرا آزار دهند هرگز شفاعت نخواهم كرد.
غرض از تطويل كلام در پاسخ سؤال سوم اين است كه بار ديگر بر اين نكته تأكيد ورزيم كه شفاعت هرگز يك امر گزاف و بيحساب نيست و لذا به هيچ وجه نميتوان آن را تبعيض و بيعدالتي به حساب آورد.
* سؤال چهارم: با توجه به اصل مهم توحيد، بهخصوص با توجه به معاني چهارگانه آن[46] كه مؤثر حقيقي در هر امري تنها ذات پاك حق تعالي است، آيا شفاعت نمودن شفيع و مؤثر بودن او در نجات گنهكاران چگونه ميتواند با توحيد سازگاري داشته باشد؟
پاسخ: در مباحث گذشته گفتيم كه شرط نخست در شفاعت، اذن الهي است و از اين رو شفاعت هرگز به معناي دخالت استقلالي شفيع و مؤثر بودن او در سرنوشت فرد گنهكار نيست، بلكه شفيع تنها نقش واسطهاي را دارد كه مجراي رسيدن فيض الهي به افراد گنهكار است و اين معنا هرگز با هيچ يك از ابعاد اصل توحيد منافات ندارد. البته شفاعتي كه مشركين به بتها نسبت ميدادند و يا شفاعتي كه يهود به دلخواه خويش بدان معتقد شده بودند هرگز با روح توحيد سازگار نيست.[47]
* سؤال پنجم: آيا پذيرش شفاعت موجبات تجرّي مردم در ارتكاب گناه و جسارت ورزيدن در انجام معاصي را فراهم نميسازد، چرا كه وقتي مردم، اميدوار به شفاعت شافعانِ روز قيامت شدند خيالشان از جهت عذاب آسوده گشته از انجام گناهان چندان باكي نخواهند داشت؟
پاسخ: جواب اين شبهة معروف را با دو راه حل نقضي و استدلالي ميتوان بيان كرد:
جواب نقضي: اگر اين اشكال در مورد شفاعت وارد باشد، در مورد مسائلي همانند «قبول توبه»، «اميد به رحمت الهي» و «تكفير گناهان» و يا ساير اعمال صالحهاي كه ثوابهاي فراوان دارند نيز به صورت شديدتر وارد خواهد بود چراكه آنها نيز ميتوانند مورد سوء استفاده قرار گيرند و انسان را در ارتكاب گناهان، جسور و بيباك نمايند. خداوند در قرآن كريم فرموده است:
{قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ} (زمر: 53)
(اي پيامبر از جانب من) به آن بندگانم كه در ارتكاب گناه و معصيت نسبت به نفس خويش ظلم و اسراف كردهاند، بگو: هرگز از رحمت بيمنتهاي الهي نااميد نباشيد. البته خداوند همه گناهان را ميآمرزد. بهراستي او آمرزنده و مهربان است.
در اين آيه با صراحت هر چه تمامتر، وعده مغفرت و آمرزش به گنهكاران داده شده است و ميتواند سبب جرأت بر انجام گناهان شود. و يا در آيه ديگر ميفرمايد:
{إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ} (نساء: 31)
اگر از گناهان بزرگي كه از آنها نهي شدهايد اجتناب كنيد از گناهان ديگرتان گذشت خواهيم كرد.
وعده عفوي كه در اين آيه نيز بدان اشاره شده ميتواند مورد سوء استفاده واقع شده، انسان را بر ارتكاب جميع گناهان صغيره جسور نمايد.
اما بايد توجه داشت كه هرگز يك آيه را نميتوان بدون در نظر گرفتن آيات ديگر و يا رواياتي كه پيرامون آن آيه وارد شده است، تفسير و معني كرد، و اگر در تفسير اين آيات، روايات و آيات ديگر نيز مورد ملاحظه قرار گيرند مجالي براي سوء استفاده باقي نخواهد ماند.
جواب حلّي و استدلالي: بايد دانست وعده عفو و گذشت و آمرزش گناهان وقتي انسان را بر انجام گناه جسور و بيباك ميسازد كه به صورت مطلق و قطعي و بدون هيچ قد و شرطي داده شود. اما اگر مشروط به شرايط و مقيّد به قيودي گردد كه ممكن است همه كس آنها را نداشته باشد، و از طرفي تحصيل آن شرايط نيز چندان آسان و ممكن نباشد، در اين صورت چنين وعدهاي هرگز سبب جرأت بر گناه نخواهد شد. به عنوان مثال درست است كه در بعضي آيات، وعده مغفرت و آمرزش به توبهكنندگان داده شده است،[48] اما در اكثر قريب به اتفاق همين آيات، شرايطي براي پذيرش توبه ذكر گرديده است كه هيچ گنهكاري نميتواند با قاطعيّت ادعا كند كه آن شرايط را داراست و يا تا پايان عمر آنها را تحصيل خواهد كرد و با شرايط كامل، قبل از مرگ توبه خواهد نمود! چراكه:
اولاً: تحصيل آنها چه بسا كار بسيار مشكلي باشد مانند ادا كردن تمام حقوقي كه ممكن است از ناحيه مردم به گردن داشته باشد.
ثانياً: وقوع مرگ هرگز وقت و زمان خاصي ندارد تا انسان خاطرش آسوده باشد كه قطعاً قبل از فرا رسيدن مرگ قادر بر تحصيل شرايط و انجام توبه خواهد بود.
ثالثاً: يكي از شرايط پذيرش توبه، پشيماني و ندامتِ واقعي از گناه است. كسي كه به اميد توبه در آينده، نسبت به ارتكاب گناهان و معاصي اقدام ميكند، چگونه ممكن است قطع داشته باشد كه در آينده نسبت به اعمال گذشتهاش ندامت و پشيماني حقيقي خواهد داشت؟ و چه بسا به خاطر همين سختي تحصيل شرايط توبه است كه در بعضي آيات قرآن كريم نيز مفيد بودن توبه و مؤثر واقع شدن آن در سرنوشت انسان گنهكار با بياني ترديدآميز ذكر شده است.[49]
با توجه به آنچه گفتيم وعده پذيرش توبة حقيقي هرگز نميتواند سبب جرأت بر گناه شود، بلكه توجه به اين شرايط سخت و دشوار چه بسا انسان را در لحظه ارتكاب گناه هشدار دهد و متوجه نمايد كه توبه كردن پس از ارتكاب گناه، چه بسا ممكن نشود. و لذا بهتر اين است كه اصلاً گناهي واقع نشود تا بعداً نياز به توبه نباشد.
در مورد تكفير سيّئات نيز همين مطلب بايستي مورد ملاحظه قرار گيرد. يعني گذشت و پوشاندن گناهان نيز مشروط به شرايط خاصي است كه بدون تحصيل آن شرايط هرگز نبايستي به اين عفو و گذشت الهي اميد بست و ملاحظه اين شرايط هرگز نميتواند راه را براي جرأت پيدا كردن انسان بر گناه باز گذارد.
بايد دانست كه اين بيانات اميدبخش و وعدههاي اميدواركننده، از بهترين شيوههاي تربيتي اسلام و قرآن است. چرا كه اگر انسان گنهكار پس از ارتكاب خطا، خود به زشتي عمل خويش پي ببرد و در اندرون خويش نادم و پشيمان گردد، اما همه درهاي اميد و روزنههاي نجات در پيشگاه الهي را به روي خود بسته ببيند، نتيجه سوء آن بسيار بيشتر و بالاتر از اين است كه راه توبه و بازگشت را باز ببيند و فرضاً در مواردي بخواهد از آن سوء استفاده نمايد. و اين به خاطر آن است كه اگر يأس و نااميدي از رحمت الهي بر انسان گنهكاري چيره گردد، دست به هر كار زشت خواهد زد و درصدد برميآيد كه تا زنده است از لذتهاي مادي و دنيوي استفاده كند و غرائز شهواني خويش را اشباع نمايد و تا آنجا كه در توان دارد از فرصت استفاده كند و كام خويش، از جهان برگيرد. از اين روست كه در روايات اسلامي آمده است كه انسان مؤمن همواره در حالتي بين خوف و رجاء قرار دارد. يعني نه آنچنان است كه با ارتكاب خطا و گناه كاملاً قطع اميد نمايد و مأيوس از رحمت بيمنتهاي خداوندي شود، بلكه درصدد توبه و جبران برميآيد تا بدين وسيله رضايت خداوند را جلب كند، و نه آنچنان به رحمت و لطف او دل ميبندد كه او را از عمل صالح باز دارد و بر ارتكاب گناه جسور و بيباك سازد. و از اين روست كه از طرفي يأس از رحمت خداوندي، و از طرفي ايمني از مكر الهي، هر دو از گناهان كبيره شمرده شدهاند.
حال پس از توضيحات بالا بايد توجه داشته باشيم كه شفاعت نيز يكي از رحمتهاي الهي است كه خداوند بدين وسيله ميخواهد بندگان گنهكار خويش را حتي در قيامت و در آخرين لحظات تعيين سرنوشت نيز مأيوس و نااميد نسازد، با اين حال چنين نيست كه بهرهمندي از اين فيض و رحمت هيچ قيد و شرطي نداشته باشد، بلكه همانند ديگر فيوضات، مشروط به شرايط خاصي در همين دنياست كه نه تنها سبب جرأت بر گناه و عصيان نميشوند، بلكه موجب مراقبت و دقت بيشتر انسان در زندگي دنيا ميشوند. به عنوان مثال يكي از شرايط بهرهمندي از شفاعت اخروي، ايمان در زندگي دنيوي و حفظ آن تا لحظه مرگ است. بديهي است كه تحصيل ايمان حقيقي و بهخصوص حفظ و نگهداري آن تا آخرين دم حيات، نيازمند مراقبتها و دقتهاي فراوان است. حال كسي كه به اميد شفاعت ميخواهد مرتكب معاصي صغيره شود آيا قطعاً ميداند كه از ارتكاب اين گناهان صغيره و كوچك به گناهان كبيره و بزرگ و در نتيجه به كفر و بيايماني و يا حداقل شك و ترديد در عقايد كشيده نخواهد شد؟ و در لحظه مرگ، بيايمان و يا با حالت شك و ترديد از دنيا نخواهد رفت؟ گذشته از اين، كسي كه ميداند شفاعت فيض و رحمتي است مخصوصِ آخرت، و در آنجاست كه شامل حال بعضي از بندگان الهي ميشود، و از طرفي قطع و يقين دارد كه براي گنهكاران و مجرمين، قبل از قيامت يعني در لحظه مرگ و در عالم برزخ نيز عذابهايي مثل سختي سكرات موت و جان كندن، فشار قبر و... در نظر گرفته شده است، چگونه ممكن است صرفاً به خاطر شفاعت احتمالي اخروي، خود را گرفتار اين عذابها و سختيهاي قبل از قيامت نمايد؟
با توجه به مطالب فوق، شفاعت سبب جرأت بر گناه نخواهد شد، بلكه چه بسا اميد بهرهمندي از شفاعت اخروي و توجه به شرايط آن، خود سبب دوري از گناهان بسيار گردد.
* سؤال ششم: آيا شفاعت با بعضي آيات قرآن مثل آيه {وَ أَنْ لَيْسَ لِلإنْسانِ إِلاَّ ما سَعى}[50] منافات ندارد؟ چراكه مفاد آيه اين است كه سرنوشت انسان تنها در گرو اعمال اوست و مورد شفاعت قرار گرفتن بعضي افراد و نجات يافتن آنها در قيامت، با اين منافات خواهد داشت.
پاسخ: اگر در حقيقتِ معناي شفاعت دقت شود پاسخ اين شبهه نيز همانند شبهات ديگر، واضح است؛ چراكه گفتيم شفاعت يك امر گزاف و بدون حساب و كتاب نيست، بلكه متوقف بر امور و شرايطي است كه انسان بايستي در همين جهان آنها را كسب نمايد و محتاج مراقبتها و اعمال خاصي است كه قبلاً متذكر شديم. از اين رو در واقع بايد بگوييم: اگر اين شرايط و ويژگيها در كسي وجود داشته باشد، اما باز هم مشمول شفاعت الهي نشود و از عذاب رهايي نيابد، اينجاست كه قانون {لَيْسَ لِلإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى} مورد ندارد (دقت شود).
* سؤال هفتم: اصولاً آيات چندي در قرآن كريم داريم كه در آنها مسئله شفاعت انكار شده است.[51] بنابراين، مسئله شفاعت با نص صريح اين آيات منافات دارد.
پاسخ: چنانكه سابقاً اشاره كرديم هرگز نميتوان آيات قرآن را بدون در نظر گرفتن آيات قبل و بعد و يا بدون ملاحظه آيات ديگر و رواياتي كه در رابطه با مفاد آن آيه است تفسير كرد، و توضيح داد. و هم از اين روست كه رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) ميفرمايند:
نَزَل (القرآنُ) يُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً؛[52] بعضي از آيات قرآن بعضي ديگر را (تفسير و) تصديق ميكند.
اميرالمؤمنين(عليه السلام) نيز در نهجالبلاغه ميفرمايند: «... وَ يَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ وَ يَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلى بَعْضٍ»؛[53]«بعضي از آيات بعضي ديگر را بيان ميكند و برخي بر برخي ديگر گواهي ميدهد».
با توجه به اين امر نميتوان گفت كه بعضي آيات قرآن بهطور كلي مسئله شفاعت را رد ميكنند، چراكه آيات فراوان ديگري كه قبلاً بعضي از آنها را ذكر كرديم اصل مسئله شفاعت را ـ فيالجمله ـ اثبات ميكنند، و علاوه بر اين ديديم كه از سوي پيشوايان معصوم: نيز كه مفسران حقيقي كلام خدايند، روايات فراواني در مورد شفاعت وارد شده است، تا آنجا كه شايد بتوان گفت اين روايات به حد تواتر رسيده است.
بنابراين نبايستي اين آيات را بهطور مطلق تفسير و معنا كرد، چراكه:
اولاً: آيات متعدد ديگري دال بر شفاعت داريم كه ميتوانند به عنوان مخصّص و مقيّد براي اين عمومات و اطلاقات قرار گيرند.
ثانياً: آياتي كه ظاهراً نفي شفاعت ميكنند در مقام نفي شفاعت استقلالي و بدون اذن الهي هستند كه امثال قوم يهود و بني اسرائيل بدان معتقد بودند.[54]
شفيعان كيانند؟
در مباحث گذشته با توجه به آيات قرآن تا حدودي ويژگيهاي كلي كساني را كه در قيامت حق شفاعت دارند به دست آورديم كه كليترين و اصليترين اين ويژگيها مأذون بودن از ناحيه خداوند و رضايت الهي بر شفاعت آنهاست:{ما مِنْ شَفِيعٍ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ}؛[55] «شفاعت هيچ شفيعي تحقق نيايد مگر بعد از اذن الهي».
{يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً} (طه: 109)
در روز رستاخيز شفاعت هيچكس سودي نبخشد، جز آنكه خداي رحمان به او اجازه شفاعت داده و سخنش مورد پسند او گرديده است.
در آيه زير يكي از صفات كلّي شفيع شاهد بالحق[56] بودن ذكر شده است:
{وَ لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ} (زخرف: 86)
آنان كه غير خداي يكتا را به خدايي ميخوانند، قادر بر شفاعت كسي نيستند مگر كساني كه از روي علم به حق شهادت دهند.
براي اينكه مصاديق واقعي مفاد اين آيات الهي يعني شفعاي حقيقي را بشناسيم ناچار بايستي به روايات مراجعه كرده ببينيم مفسران واقعي آيات قرآن در اين زمينه چه ميفرمايند. در يك بررسي سطحي از روايات، به خوبي روشن ميشود كه بدون شك پيشوايان معصوم: از مصاديق بارز و روشن شفعاي روز رستاخيز ميباشند. در برخي از روايات گذشته كه در آنها امام معصوم: شفاعت را به صورت جمع به خودشان نسبت ميدهند و با تعابير «لَنا شَفاعَةٌ» و«نَشْفَعُ» به اين مطالب اشاره دارند و نيز در زيارت جامعه به اين مسئله اشاره شده بود.
درباره شفاعت نمودن رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) نيز رواياتي ذكر گرديد. علاوه بر اينكه گفته شده است بعضي آيات قرآن كريم نيز مانند آيه 79 سوره اسراء[57] ـ كه قبلاً بدان اشاره شد ـ و آيه 5 سوره ضحي[58] ناظر به مقام شفاعت پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) هستند. و در مورد شفاعت كردن اهل بيت پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) از خود آن حضرت روايت شده است كه فرمودهاند:
... وَ يَشْفَعُ اَهْلُ بَيْتي فَيُشَفَّعُونَ ... .[59]
(در قيامت) اهل بيت من شفاعت خواهند كرد و شفاعتشان هم مقبول درگاه خداوند خواهد بود.
به طور كلي با توجه به آيات و روايات ميتوان گفت غير از انسانها، فرشتگان، و از ميان انسانها، افرادي همچون انبياي الهي، علما، شهدا و مؤمنين در قيامت حق شفاعت دارند.[60]
در مورد شفاعت قرآن كريم نيز رواياتي نقل شده است.[61]
اما گفتيم كه ظاهراً اين شفاعت غير از شفاعت اصطلاحي است كه مورد بحث ماست، و به معناي هدايتگري و سببيّت براي نجات و فلاح است و به همين معناست كه شفاعت به اموري مثل توبه، طاعة الله و... نيز نسبت داده شده است.
[1]. علاقهمندان ميتوانند به كتاب شفاعت در قرآن و حديث تأليف استاد عاليقدر آقاي رضا استادي مراجعه فرمايند.
[2]. بقره: 255.
[3]. يونس: 3.
[4]. طه: 109.
[5]. مريم: 87.
[6]. انبياء: 28.
[7]. رك: بحارالانوار، ج8، صص29 ـ 63.
[8]. «يُشفَّعون» صيغه مجهول از باب تفعيل (تشفيع) است و به معناي قبول شدن و پذيرفته شدن شفاعت ميباشد. (بحارالانوار، ج8، ص36؛ مجمع البحرين، ج4، باب شفع).
[9]. بحارالانوار، ج8، ص34.
[10]. همان.
[11]. خصال صدوق، ص624.
[12]. بحارالانوار، ج8، ص37.
[13]. بحارالانوار، ج8، ص41؛ فضائل الشيعه، صدوق، ص159.
[14]. بحارالانوار، ج8، ص59.
[15]. عيون اخبار الرضا، ج2، ص66.
[16]. مأخذ غالب رواياتي كه در اين بخش ذكر شده كتاب «شفاعت در قرآن و حديث» نوشته استاد محترم آقاي رضا استادي است.
[17]. مسند احمد، ج2، ص426.
[18]. از آيه 79 سوره اسراء.
[19]. مسند احمد، ج2، ص528.
[20]. سنن ابن ماجه، ج2، ص1443.
[21]. مسند احمد، ج5، ص347.
[22]. سنن ابن ماجه، ج2، ص1443.
[23]. به كتاب بحارالانوار، ج8، صص34 ـ 40 (حديث 1 ـ 21) و ص42 (حديث 35) مراجعه شود.
[24]. همان، ص43 (حديث 39).
[25]. همان، ص48 (حديث 51)، ص42 (حديث 31) و ص38 (حديث 10).
[26]. آيات شفاعت كه سابقاً ذكر شد ملاحظه شود.
[27]. اين معناي شفاعت مورد قبول همه ـ حتي وهابيهااست، به جز معتزله كه بدان معتقد نيستند. و اين معنا همان مفاد حديث شريف پيامبر(صلي االه عليه و آله) است كه ميفرمايد: «إدَّخَرْتُ شَفاعَتي لأهْلِ الْكَبائِرِ مِنْ أمَّتي» (مجمع البيان، ج1، ص104).
[28]. «وَاعْلَمُوا اَنَّهُ شافعٌ وَ مُشَفَّعُ ... وَ أنَّهُ مَنْ شَفَعَ لَهُ الْقُرْآنُ يَوْمَ القِيامَةِ شُفِّعَ فِيه». (نهجالبلاغه فيض الاسلام، خطبه 175، ص567).
[29]. شايد مراد از شفاعت علما در حق شاگردان خويش نيز همين معنا باشد، يعني: چون علما واسطه فيضاند لذا شفاعت به همين معنا به آنها نسبت داده شده است.
[30]. بحارالانوار، ج8، ص48.
[31]. همان، ص35 (حديث 7)، ص45 (حديث 46) و ص47 (حديث 48).
[32]. خواست پيامبر در واقع خواست خداوند است.
[33]. اين تذكر لازم است كه ما هرگز مدعي صراحت اين روايات در معاني ياد شده نيستيم و صرفاً ميگوييم ممكن است كه اين معاني از اين روايات استظهار شود.
[34]. قبلاً دو شبهه از اين شبهات را طرح كرده و پاسخ گفتيم.
[35]. {ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ...} در مباحث گذشته اين آيات به مناسبت ذكر گرديد.
[36]. الحياة، ج2، ص293 (حديث اول) به نقل از بحارالانوار، ج96، ص233 از كتاب صفات الشيعه، صدوق=.
[37]. رك: سورههاي مدّثر: 40 ـ 48؛ شعراء: 91 ـ 101؛ اعراف: 50 ـ 53.
[38]. كافي، ج6، ص401 و ج3، ص270؛ تهذيب، ج9، ص107.
[39]. عيون اخبار الرضا، ج2، ص66، از اين روايت براي اثبات شفاعت نيز استفاده شد.
[40]. امالي صدوق، ص5.
[41]. اصول كافي، ج5، ص469، (بخشي از حديث).
[42]. محاسن برقي، ص184.
[43]. كسي كه دشمن خاندان رسالت و اهل بيت اوست.
[44]. اشاره دارد به آيه: {وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً}. (اسراء: 79)
[45]. امالي صدوق، ص177.
[46]. توحيد در ذات، صفات، افعال و عبادت.
[47]. بنگريد به سورههاي بقره: 80؛ يونس: 18؛ زمر: 3؛ انعام: 94.
[48]. مثل اين آيه: {وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى}. (طه: 82)
[49]. نظير اين آيه: {فَأَمَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَعَسى أَنْ يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ}. (قصص: 67) كسي كه توبه نمايد و ايمان آورد و عمل صالح پيشه كند، اميد است كه از جملة رستگاران محسوب گردد.
[50]. نجم: 39.
[51]. مثل آيات 48، 123 و 254 سوره بقره كه در آيه نخست ميخوانيم: {وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنْصَـرُونَ}؛ بترسيد از روزي كه در آن هر كسي به جاي ديگري مجازات نشود و هيچ شفاعتي از كسي پذيرفته نگردد و از كسي عوضي نستانند و كسي ياري و كمك نشود.
[52]. قرآن در اسلام، علامه طباطبايي=، ص45، به نقل از درالمنثور، ج2، ص8.
[53]. نهجالبلاغه صبحي صالح، خطبه 133.
[54]. به تفسير الميزان، ج1، ص167 مراجعه شود.
[55]. يونس: 3.
[56]. مرحوم علامه طباطبايي ميفرمايند كه مراد از «شهادت به حق» اعتراف به توحيد خداوند است (تفسير الميزان، ج18، ص127).
[57]. {وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً}.
[58]. {وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى}.
[59]. مجمع البيان، ج1، ص104.
[60]. در بحثهاي گذشته به برخي آيات و روايات ـ در اين باره ـ اشاره شد.
[61]. پيامبر اكرم(صلي االه عليه و آله): «تَعَلَّمُوا الْقُرْآنَ فَاِنَّهُ شافِعٌ لِأصْحابِهِ يَوْمَ الْقيامَةِ». مسند احمد، ج5، ص249 و 251 (قرآن را فرا گيريد كه به راستي در روز رستاخيز براي اصحاب و پيروان خويش شافع است) اميرالمؤمنين(عليه السلام): «اِعْلَمُوا أنَّهُ (اي القرآن) شافِعٌ وَ مُشَفَّعٌ ... وَ إِنَّهُ مَنْ شَفَعَ لَهُ الْقُرآنُ يَوْمَ الْقيامَةِ شُفِّعَ فيه». نهجالبلاغه، خطبه176.