شفاعت از دیدگاه صدر المتألهین
? عباس فنی اصل* چکیده شفاعت از مباحث مهم اسلامی است که در قرآن کریم و احادیث معصومین: عنایت ویژه‌ای به آن شده است. مسلمانان نیز به‌طور اجماعی، اصل شفاعت را پذیرفته و از مسلمات و ارکان عقاید اسلامی به حساب آورده‌اند. پیچیدگی و ظرافت
? عباس فني اصل*
چكيده
شفاعت از مباحث مهم اسلامي است كه در قرآن كريم و احاديث معصومين: عنايت ويژهاي به آن شده است. مسلمانان نيز بهطور اجماعي، اصل شفاعت را پذيرفته و از مسلمات و اركان عقايد اسلامي به حساب آوردهاند.
پيچيدگي و ظرافت بحث مذكور، به ارائه تبيينهاي متفاوت و بروز اختلاف نظرهايي ميان مسلمانان انجاميده است كه جايگاه ويژه بحث و اهميت آن، ايجاب ميكند كه نسبت به تبيين صحيح آن بر اساس ديدگاه يكي از حكماي بزرگ عالم اسلام، صدر المتألهين شيرازي، اقدام نماييم.
در اين راستا، پاسخ به سؤالات متعددي ضروري مينمايد؛ از جمله اينكه كدام روش براي رسيدن به حقيقت شفاعت كارساز است؟ شفاعت به چه معناهايي به كار رفته و كدام معنا موجب بروز اختلاف شده است؟ شفيع واقعي كيست و آيا شفيع ديگري غير او هست يا نه؟ آيا شفاعت منحصر به اين عالم است، يا در عالم ديگر هم واقع خواهد شد؟ در اين نوشتار، سعي شده است كه ديدگاه ملاصدرا نسبت به مباحث مذكور بيان شده، با ارائه تبيين صحيح و حكيمانه، گامي در راستاي تبيين صحيح عقايد اسلامي برداشته شود.
1. مقدمه
بحث شفاعت[1] يكي از مباحث بسيار مهم اسلامي است كه مورد توجه و عنايت ويژه قرآن كريم نيز واقع شده است. لفظ «شفاعت» همراه با مشتقاتش حداقل در 30 آيه به كار رفته[2] و در تعداد زيادي از آيات نيز با قرايني بدان اشاره شده است (30، ص248). علاوه بر قرآن كريم، در احاديث ائمه معصومين: هم اشارات فراواني به بحث شفاعت شده است كه نشانگر اهميت اين بحث در تعاليم اسلامي را نشان ميدهد.[3]
مسلمانان شفاعت را يكي از اصول و اركان عقايد اسلامي به شمار آورده (2، ص521) و به صورت اجماعي، آن را از مسلمات اسلام دانستهاند (40، ص305)؛ به گونهاي كه هيچ گروهي را نميتوان پيدا كرد كه منكر شفاعت به تمامي معاني آن باشد.
در مكتب شيعه، شفاعت از ضروريات اين مذهب به شمار آمده و انكاركننده آن خارج از اين مذهب دانسته شده است.[4] از ديدگاه اهل تسنن نيز اعتقاد به شفاعت، امري لازم و واجب بوده[5] و منكر آن كافر محسوب شده است.[6] حتي عدهاي از مسلمانان ضمن بديهي دانستن امر مسلّم و مقبول شفاعت، نبود آن را نقصي بر اسلام دانسته (2، ص521) و بيان داشتهاند كه حتي اگر فرضاً هيچ دليل نقلي بر شفاعت نداشتيم، باز هم ميتوانستيم از راه عقل و براهين قاطع، به آن قائل شويم (35، ص35).
2. روش ملاصدرا در تبيين شفاعت
برخي از انديشمندان معتقدند كه براي تبيين بحث شفاعت، ميتوان به روش عقل نظري متوسل شده (30، ص244)، با براهين قاطعي، از جمله برهان «امكان اشرف» و برهان «نظام داشتن هستي»، به تبيين و اثبات شفاعت پرداخت (35، ص235). اما ملاصدرا معتقد است كه ادراك صحيح شفاعت و تبيين درست آن در شأن عقل نظري نبوده، ورود اهل حكمت و كلام در اينگونه مباحث، كاري بيهوده است. از ديدگاه صدرالمتألهين، حالِ اصحاب عقل در برابر اينگونه موضوعات، همانند حال كساني است كه خداوند در مورد آنها ميفرمايد: {أُولئِكَ يُنادَوْنَ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ}؛ «آنها از مكاني دور ندا ميشوند» (فصلت: 44)؛ لذا حقايق دور از دسترس آنها بوده و به جاي مشاهده و ادراك حقايق، به مفهومات ذهني اكتفا ميكنند، همانند كسي كه از شكر و يا سلطنت، فقط به مفهوم آن دو بسنده ميكند (21، ص129). بر همين اساس، عقل نظري در ادراك اموري چون صراط، ميزان و سرّ شفاعت ... «اعجمي» است و اهل حكمت و كلام را از آن چندان نصيب نيست (17، ص58).
اي دوست حديث عشق ديگرگون است
|
|
وز گفت و شنيد اين سخن بيرون است
|
گر ديدة دل بازگشايي نفسي
|
|
معلوم شود كه اين حكايت چون است
|
صاحب حكمت متعاليه تنها راه ادراك اموري چون شفاعت را متابعت از وحي سيد عربي و اهل بيت نبوت و ولايتين: دانسته، بر اين باور است كه راه سودمند ديگري وجود ندارد (17، ص58). به همين سبب، وي بحث شفاعت را بيشتر در كتب تفاسير قرآن خود بيان داشته، هرچند در ديگر كتب خود، از جمله اسفار، نيز اشاراتي كوتاه به بحث مذكور داشته است.
3. معناي شفاعت
الف) معناي لغوي
لغت «شفاعت» از ماده «شفع» اخذ شده كه در منابع مختلف، به دو معناي آن بيشتر اشاره شده است: در كاربرد اول، به معناي استدعاي عفو و درخواست كمك و يا دفع مضارّ است كه بر اساس آن، كسي كه از لحاظ رتبه و مقام، بالاتر است براي فرد محتاج و مضطر، ميانگي كرده، طلب بخشش مينمايد (5، ص193 و 9، ص422). اما در كاربرد دوم، به معني دوتا كردن و ضميمه كردن ميباشد. در اين معنا، «شفع» ضد «وتر» و «فرد» بوده، شفيع با ضميمه كردن خود به مشفوع، او را از وتريت و فرد بودن خارج و زوج ميگرداند (7، ص263 و 34، ص260).
ملاصدرا در تبيين هرچه بيشتر شفاعت، با اشاره به دو معناي مذكور، ميگويد: «شفاعت عبارت است از اينكه كسي براي كس ديگري طلب بخشش چيزي را بكند و يا براي او چيزي بخواهد. و به معناي وسيله و اتصال و نزديكي است. و اصل آن از «شفع» ميباشد كه ضد «وتر» است. گويا كه مشفوع تنها بوده و شفيع با ضمّ كردن خود به او، وي را جفت كرده است» (21، ص315).
ب) معناي اصطلاحي
با مراجعه به آثار ملاصدرا، به دو مفهوم از شفاعت برميخوريم كه در معناي اول، براي مفهوم «وساطت براي تابش نور الهي» به كار ميرود و شامل همه انسانها، حتي انبيا و اوليا ميشود (22، ص366)؛ اما در معناي دوم، براي مفهوم «وساطت براي دفع مضارّ و اسقاط عقاب» استفاده ميشود كه تنها مؤمنين صاحب گناهان كبيره را شامل ميگردد (29، ص804).
4. دامنه شفاعت
ملاصدرا دامنه تأثير شفاعت به معناي عام را وسيع دانسته و آن را منحصر و محدود به اين جهان نكرده است. وي معتقد است كه شفاعت مختص اين جهان نيست و در هر دو جهان، اعم از جهان مادي و جهان آخرت، مؤثر واقع شده و انسانها از آن بهرهمند ميگردند. ملاصدرا در تبيين هرچه بيشتر اين نظر ميگويد: عوام بر اثر خدمت به اهل يقين و مصاحبت با آنان، از شفاعت آنان در اين دنيا نصيب گيرند و در روز قيامت هم در ظلّ حمايت شفاعت ايشان مشفوع گردند ... كه هر كس به قومي شباهت جويد، از آنان شمرده شود و هر كس چيزي را دوست داشته باشد، با آن محشور گردد (16، ص34).
او شفيع است اين جهان و آن جهان
|
|
اين جهان در دين و آنجا در جنان
|
اين جهان گويد كه تو رهشان نما
|
|
وان جهان گويد كه تو مهشان نما
|
(39، ص543)
5. خداوند شفيع علي الاطلاق
خداوند متعال اولين شفيع و تنها شفيع واقعي است كه مبدأ هرگونه شفاعت بوده، شفاعت ديگران فقط به اذن و اراده او معني پيدا ميكند. خداوند شفيع علي الاطلاق است، چون صفات او واسطه بين او و ممكنات است در افاضه جود و بذل وجود: «بگو شفاعت يكسره از آن خداست» (زمر: 44)، (31، ص244).
ملاصدرا در تبيين وساطت صفات الهي بين ذات او و ممكنات ميگويد: با توجه به اينكه هيچ يك از ممكنات از لحاظ جنبه امكاني خود، اولويت و برتري بر ديگر ممكنات ندارند، ذات الهي به واسطه اسما و صفاتي كه برانگيخته از باطن هويت الهي او است، معينكننده هر يك از آنها در مقام مشخص و مرتبه مخصوص ميباشد و بعد از تعيين اين برتري و اوّليت، ممكنات از او صادر و نور خورشيد واجبي در پيكره ممكنات، نافذ و جاري ميگردد (19، ص47 و 48). بنابراين با شفاعت و وساطت صفات و اسماي الهي است كه امكان صدور براي ممكنات فراهم ميگردد.
6. شفاعت به معناي تابش نور الهي
ملاصدرا در برخي از آثار خود، شفاعت را به تابش نور تشبيه كرده و بيان داشته است كه شفاعت عبارت است از نوري كه از حضرت الاهيت بر جواهر و وسايط بين او و كساني كه در هاويه دوري و بُعد از خداوند سقوط كردهاند تابش نمايد و به واسطه آن، نقايص حاصل از ممكن بودن جبران گردد (22، ص124). بر اساس اين تعريف، در امر شفاعت، واسطهاي وسيله ميشود تا به وساطت او، نور الهي به مشفوعٌ له و مستنير افاضه گردد و در حقيقت، شفيع با ضميمه كردن خود به مشفوعٌ له، او را از فرديت به در آورده و شايسته انعكاس نور الهي ميگرداند. بر اين اساس، تمامي ممكنات از نور الهي مستفيض ميگردند، ولي بدين نحو كه اين نور به صورت مستقيم بر جوهر نبوت افاضه شده و از آن نيز به كل ممكنات منتشر و منعكس ميگردد.
الف) دو نكته مهم در بهرهمندي از شفاعت
در بهرهمندي از ممكنات از نور الهي (شفاعت) دو امر مهم مطرح است: امر اول اين است كه ممكنات بايد مناسبت خاصي داشته باشند تا بتوانند شايستگي دريافت نور الهي را كسب نموده و مورد شفاعت واقع شوند. چون هر كسي با هر شرايطي لايق شفاعت نبوده، نميتواند از آن بهرهمند گردد. همانطوري كه براي تابش نور حسي نيز بايد بين منير و واسطه و مستنير مناسبت وضعي خاصي برقرار باشد تا امكان تابش نور و انعكاس آن فراهم گردد؛ همانند تابش نور بر تشت آب و انعكاس آن بر قسمت معيني از ديوار كه مناسبت خاصي با آن دارد (21، ص345). بنابراين در بهرهمندي از شفاعت، مستفيض بايد داراي مناسبتهاي خاصي با حضرت الهي باشد تا بتواند از تابش نور الهي و شفاعت مستفيض گردد. هرگونه مناسبتي موجب استفاضه نخواهد بود؛ بنابراين نخست بين پيامبر(صلي الله عليه و آله) و ذات حق تعالي و سپس بين پيامبر و ساير گيرندگان فيض، بايد مناسبت خاصي باشد (11، ص274).
ثانياً همه ممكنات به يك شيوه از اين نور بهرهمند نميگردند. همانطور كه نور حسي خورشيد در روز، بهطور مستقيم و در شب، بهطور انعكاسي و از طريق ماه ميتابد، تابش فيض رحمت الهي هم بسته به قوابل ماهيات، گاهي به صورت مستقيم است و گاهي انعكاسي (21، ص343).
بنابراين براي استفاضه از فيض رحمت الهي، نسبت خاصي لازم است و متناسب با اين نسبت نيز شيوه بهرهمندي از اين نور متفاوت ميگردد. يعني آنهايي كه توحيد و عرفان بر آنها مستولي گرديده است به سبب شدت نزديكي، بينياز از واسطه بوده و نور الهي به صورت مستقيم بر آنها افاضه ميگردد و آنهايي كه به سبب ضعف جهت امكاني، قدمهايشان در ملاحظه وحداني مستحكم نشده، ولي به سنن پيامبر اقتدا نموده و محبت دارند، با واسطه و به صورت انعكاس نور از بعضي به بعضي ديگر، از آن بهرهمند ميگردند (22، ص124).
ب) اول مستفيض از نور الهي
عقل اول و ممكن اشرف و برترين بنده الهي، يعني حقيقت محمدي(صلي الله عليه و آله) اولين مستفيض نور الهي ميباشند، چون اولين كسي هستند كه نورانيت به نور الهي را تقاضا كردند (19، ص154). ملاصدرا در تأييد و تأكيد بر اين استفاضه ميگويد: «اول كسي كه باب استناره به نور الهي را كوبيد و اول كسي كه نطق به لا اله الا الله نمود، عبارت است از بنده برتر و عقل اول و ممكن اشرف و حقيقت محمديه. پس اوست چراغ نور الهي» (22، ص365).
دليل اوليت استفاضه و تابش مستقيم نور الهي بر جان نبي اكرم(صلي الله عليه و آله) در اين امر نهفته است كه شدت استيلاي توحيد و عرفان بر آن حضرت، مناسبت و قرب خاصي ايجاد كرده و در نتيجه، هرگونه حجاب و واسطه از بين رفته و نورالهي به صورت مستقيم بر آن حضرت افاضه گرديده است (همان، ص124).
بنابراين ذات نبي(صلي الله عليه و آله) همانند آينه برّاقي است كه در برابر خورشيد تابان الهي و مقابل جهت ربوبي قرار گرفته و وجه خداوند صاحب جلال و كرامت در آن آشكار و ظاهر گرديده است (19، ص154).
ج) شفاعت پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله)
با توجه به اينكه عقل اول و چراغ نور الهي، حضرت محمد مصطفي(صلي الله عليه و آله)، معلم تمامي انبيا و پيشرو تمام آنها در فتح باب شفاعت است (25، ص33) و بنا به فرمايش آن حضرت: «كنت نبياً و آدم بين الماء و الطين» (4، ص214)، نور الهي به صورت مستقيم بر ذات نبي اكرم(صلي الله عليه و آله) متجلي شده و سپس بر ساير ذوات و ممكناتي كه مناسبت خاصي با آن حضرت دارند و شبيه مناسبت آن حضرت با خدا ميباشد، منعكس و منتشر ميگردد (22، ص125). بر همين اساس، «تمام كساني كه از فقراي امت محمد(صلي الله عليه و آله)، چه در گذشته و چه در آينده، نسبتشان با آن حضرت درست باشد، نور الهي از او(صلي الله عليه و آله) بر وي منعكس ميگردد. و اين است معناي شفاعت كه تمامي مردم، حتي پيامبران و اولياي پيشين و پسين، در قيامت محتاج آن خواهند بود (همان، ص126). نور الهي پس از تجلي در حقيقت محمدي(صلي الله عليه و آله) كه همانند آينهاي در مقابل نيّر اعظم ميباشد، به واسطه آن حضرت بر تمامي ممكنات ديگر با توجه به مناسبتي كه دارند، به شيوه الاقرب فالاقرب افاضه ميگردد تا اينكه با واسطههايي به ارواح خلق عوام منتهي گردد.
ملاصدرا در راهنمايي براي كسب مناسبت خاص با حقيقت محمدي(صلي الله عليه و آله) و نسبت درست داشتن ممكنات با آن حضرت، آورده است: در اثر شدت محبت و كثرت مواظبت بر سنتهاي آن حضرت و فراواني ياد او است كه مناسبت و نسبت لازم براي شفاعت فراهم ميگردد (22، ص125)، همانطور كه خداوند متعال با حكايت از رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: {فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ}؛ «پيروي كنيد مرا تا خداوند شما را دوست داشته باشد و گناهانتان را ببخشايد» (آل عمران: 31).
بنابراين جهت كسب شايستگي و مناسبت خاص، بايد همواره با تلاش مستمر و خستگيناپذير، گام در وادي عبوديت و محبت نهاده، با صاف كردن آينه دل، مناسبت خاصي را برايش فراهم نماييم تا بتواند در صفحه آينه محمدي(صلي الله عليه و آله) نور الهي را مشاهده نمايد. ملاصدرا هدف از عبادت را كسب اين مناسبت دانسته و ميگويد: «بدان كه غرض اصلي از عبادتها و رياضتها عبارت است از تصفيه صورت ذات و قرار گرفتن در برابر نور حق احد، پشت قنديل محمد(صلي الله عليه و آله) تا اينكه نور الهي را مشاهده كند و نور معرفت الهي بر وي بتابد» (22، ص366).
7. شفاعت به معناي وساطت براي بندگان گناهكار
ملاصدرا در آثار خود، شفاعت را به معناي ديگري هم به كار برده است كه عبارت است از وساطت در قيامت براي آمرزش گناهان و رفع عقاب از گروه خاصي از گناهكاران؛ بدين نحو كه فرد آبرومندي واسطه شده و با ضميمه كردن خود به مؤمن گناهكار و جفت شدن با او، شايستگي بخشش گناهان و نجات از عقاب الهي را براي وي فراهم مينمايد.
با دقت در امور دنيوي ميبينيم كه شفاعتي مثل اين در دنيا هم واقع ميشود. چون چهبسا پادشاه از گناهان ياران وزير ميگذرد و آنها را ميبخشد، نه به خاطر اينكه بين آنها و پادشاه نسبتي است، بلكه به اين سبب كه آنها نسبتي دارند با وزيري كه با پادشاه نسبت دارد. پس عنايت به آنها سرازير ميشود با واسطه و نه بالاصاله. و اگر اين نسبت از بين برود، عنايت هم از همه آنها به كلي قطع ميشود (22، ص126).
با توجه به تعاليم اسلامي، انسانها پس از مرگ، از عالم دنيوي خارج و به عالم ديگري به نام عالم برزخ وارد ميشوند تا اينكه قيامت فرا رسد و همگان به سر منزل بدي رهسپار شوند. از مراحل عالم قيامت، گذر از پل صراطي است كه بر روي آتش جهنم واقع شده و همه انسانها بايد از آن عبور كنند. خداوند متعال ميفرمايند:
{وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وارِدُها كانَ عَلى رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا} (مريم: 71)
و هيچيك از شما نيستيد، مگر اينكه وارد آن جهنم خواهيد شد و اين امري است كه انجام آن بر خدا حتمي و ضروري است.
انسانها در گذر از صراط، سرنوشت متفاوتي پيدا ميكنند. گروهي بدون دغدغه و به راحتي از آن عبور ميكنند؛ گروهي ديگر توان عبور نداشته و در آتش جهنم فرو ميافتند؛ ولي گروه سوم، كه مؤمنين گناهكار ميباشند، در حين گذر، قلابها و طنابها و شوكهايي كه صورت اعمال آنها بوده و كنايه از دلبستگي و تعلق به امور دنيوياند، آنان را بر روي پل صراط نگاه ميدارد و نميتوانند وارد بهشت شوند، مگر اينكه شفاعت شفاعتكنندگان شامل حالشان گردد (28، ص311). «سپس كساني را كه تقوا پيشه كردند نجات ميدهيم و ستمكاران را به زانو درآورده در آتش رها ميسازيم» (مريم/ 73).
بنابراين موحّد فاسق در روز قيامت، به سبب قيود دنيوي كه مانع سلوك وي به طريق حق ميگردد، بر روي صراط نگه داشته ميشود، به نحوي كه نه به طرف بهشت ميرود و نه به سبب قوت ايمان و نور توحيد، در آتش ميافتد، تا اينكه شفاعت كساني كه خدا به آنها اجازه داده است شامل حالشان گردد (15، ص315).
الف) فاتح باب شفاعت
پس از وقوع قيامت، گروهي از مؤمنان به نور قوت ايمان و عمل صالح سريعاً وارد بهشت ميشوند و گروهي ديگر به سبب گناهاني كه مرتكب شدهاند گرفتار شده و اميدوارانه منتظر شفاعت ميمانند:
نه بدي فضل و خردمندي پناه
|
نه شفيعي جز تفضل عذرخواه
|
حاليا چون ميگذارد بنده را
|
نا اميد از عفو در روز جزا
|
افتقار من ثناي من بس است
|
انكسار من دعاي من بس است
|
(39، ص153)
خداوند متعال مؤمنين در بند و گرفتار را نااميد نكرده و رحمت خود را شامل حالشان ميگرداند. در سايه رحمت واسعه الهي، هر كدام از مؤمنين گرفتار، متناسب با اعمالشان، مورد شفاعت قرار ميگيرند.
اولين كسي كه اجازه شفاعت پيدا كرده و پيشرو جماعت در امر شفاعت ميگردد، نبي مكرم اسلام، حضرت محمد مصطفي(صلي الله عليه و آله) است؛ چون آن حضرت جوهر خلقت و آفرينش بوده (29، ص804) و معلم تمامي انبياي گذشته و اولياي آينده تا روز قيامت است (25، ص33). به همين سبب، در آخرت نيز از مرتبت والايي برخوردار بوده، پيش از همه اقدام به فتح باب شفاعت خواهد نمود. تمامي مسلمانان، به صورت اجماعي، حق شفاعت آن حضرت را قبول دارند (21، ص319).
گفت پيغمبر كه روز رستخيز
|
كي گذارم مجرمان را اشكريز
|
من شفيع عاصيان باشم به جان
|
تا رهانمشان زا شكنجهگران
|
عاصيان و اهل كبائر را به جهد
|
وارهانم از عقاب نقض عهد
|
هر نبيّي خواست چيزي از خدا
|
من شفاعت خواستم روز جزا
|
(39، دفتر سوم، ص410)
بنابراين پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) در قيامت، به عنوان اولين مأذون براي شفاعت، وارد دوزخ شده و هر كسي كه ذرّهاي ايمان در دلش وجود داشته باشد، از دوزخ بيرون ميكند و بدين شيوه، تا حدي كه خدا بخواهد، نافرمانان امت مؤمنش را خارج كرده و از دوزخ و گرفتاري در آن نجات ميدهد (24، ص24).
ب) معناي انحصار شفاعت در پيامبر(صلي الله عليه و آله)
پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) در روز قيامت، پيشرو جماعت و فاتح باب شفاعت و اولين شفيع به اذن الهي است كه شفاعت بالاصاله منحصر در او خواهد بود. ولي انحصار شفاعت در آن حضرت به معناي عدم اجازه ديگران براي شفاعت نيست؛ بلكه معناي آن اين است كه نجات از عقاب دايم براي انسان به حسب كمال علمي از لحاظ قوه نظري ـ كه مراد ايمان است ـ ممكن نيست مگر به واسطه استفاضه از حقايق علمي معدن نبوت ختمي مرتبت(صلي الله عليه و آله)، كه يا بدون واسطه است، همانطوري كه براي اوليا خواهد بود، و يا با واسطه، همانگونه كه براي علما حاصل ميگردد، و يا به سبب حكايت و تمثيل، همانطوري كه براي عوام مسلمين حاصل ميگردد (22، ص130).
از ديدگاه ملاصدرا، اگر علمي متصل به درياي نبوت نبوده و مستفيض از آن نگردد، علم حقيقي محسوب نشده، نجاتبخش نخواهد بود. بنابراين براي مؤثر واقع شدن اين علوم، چارهاي نيست جز اتصال به معدن نبوي، و اين است معناي انحصار شفاعت در پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله).
ج) شفيعان غير از پيامبر(صلي الله عليه و آله)
ملاصدرا در آثار متعدد خود، اشعار ميدارد كه به غير از پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) افراد ديگري نيز، همچون ملائكه و پيامبران و اوليا و مؤمنين كامل، مأذون به شفاعت خواهند بود، كه شفاعت هر يك از آنها مستند به آيات و روايات متعدد بوده، به روشني اثباتپذير است (20، ص71).
در كتاب زاد المسافر در تأكيد بر اين امر آمده است: «همانا نصوص دلالت بر اين دارند كه شفاعت براي ملائكه و انبيا و اوليا و كاملين از مؤمنان ثابت است. خداوند متعال فرمود: آنهايي كه عرش را حمل ميكنند و كساني كه در اطراف آن هستند، به ستايش پروردگارشان تسبيح ميگويند و به او ايمان ميآورند و براي كساني كه ايمان آوردهاند استغفار ميكنند. پروردگارا رحمت و علم تو همه چيز را فرا گرفته است (مؤمن/ 7)(27، ص342).
بر همين اساس، ملاصدرا در آثار گوناگون خود، به تبيين اجازه مشروط ديگران براي شفاعت پرداخته و در برخي آثار خود، به شفاعت انبيا (21، ص68)، در برخي ديگر، به شفاعت حضرت عيسي(عليه السلام)(30، ص322) و در آثاري ديگر، به شفاعت فرشتگان، حكما، علما و شهدا (20، ص71 و 22، ص128 و 23، ص222) اشاره ميكند و شرط شفاعت همه شفيعان غير پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) را اقتباس انوار علومشان از مشكات نبوت و ولايت ميداند؛ چراكه معتقد است كساني كه علومشان را از اين منبع نگرفتهاند، علمشان واقعي نبوده و فقط مجازاً حكيم و عالم خوانده ميشوند (22، ص129).
د) آخرين شفيع قيامت
با توجه به اينكه خداوند متعال مؤثر حقيقي عالم است و هر اثري در عالم به او منتهي شده، هيچ مؤثر واقعي غير از او وجود ندارد، در خصوص شفاعت نيز مؤثر واقعي خداوند است و مبدأ و منشأ هرگونه شفاعتي او است. با وجود اين، در قيامت، به اذن الهي، ابتدا تمامي شافعين اقدام به شفاعت ميكنند و پس از انقضاي شفاعت همه آنها، به حكم ارحم الراحمين، موقع شفاعت خداوند متعال ميرسد. ملاصدرا در تأييد اين مطلب، با استناد به حديثي ميگويد: سپس خداوند ميفرمايد فرشتگان شفاعت كردند و پيامبران شفاعت كردند و مؤمنان هم شفاعت كردند و باقي نماند مگر خداوند (20، ص71) و بعد از انقضاي شفاعت شافعين، حكم ارحم الراحمين ظهور پيدا ميكند (همان، ص158).
بنابراين آخرين كسي كه اقدام به شفاعت ميكند خداوند متعال است. در احاديث هم به اين امر تأكيد شده است كه «آخر كسي كه شفاعت ميكند عبارت است از ارحم الراحمين». به دنبال اين شفاعت و به مقتضاي «رحمتم بر غضبم پيشي گرفته»، آتش خشم و غضب الهي خاموش شده، عذاب قطع ميگردد (15، ص383).
ملاصدرا در تقويت و تأييد بيشتر سخن خود، به سخن محيالدين ابن عربي در فتوحات مكيه استناد ميكند كه ميگويد: «بدان كه خداوند از حيث اسماي خود شفاعت ميكند، بنابراين اسم «ارحم الراحمين» در مقابل اسم «قهار» و «شديد العقاب» شفاعت ميكند تا عذاب را از اين طايفه (معذبين) رفع كند. به همين خاطر، رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) در باب شفاعت ميفرمايند: «و باقي ماند ارحم الراحمين» (20، ص71).
ه) مشمولين شفاعت
با توجه به اينكه ملاصدرا در آثار خود، از جنبههاي مختلفي به انسان نگريسته و تقسيمبنديهاي متعددي از انسان ارائه كرده است،[7] به اهل شفاعت هم از جنبههاي مختلفي نگريسته و به معرفي آنان پرداخته است. به باور او چند طايفه مشمول شفاعت واقع خواهند شد كه عبارتند از:
يكـ نفوس ناطقه ناقصه مشتاق به كمال عقلي: ملاصدرا در تبيين اشخاص مشمول شفاعت، نفوس ناطقه انساني را در يك تقسيمبندي به كامله و ناقصه تقسيم كرده و سپس نفوس ناطقه ناقصه را به مشتاق و غير مشتاق به كمال عقلي تقسيمبندي نموده است و در نهايت شفاعت را شامل حال نفوس ناطقه ناقصه مشتاق به كمال عقلي دانسته است. وي در توضيح بيشتر ميگويد:
اين قسم از نفوس بشري به سبب گناهان متعددي كه مرتكب شدهاند، مدتي كوتاه و يا طولاني در دوزخ عذاب ميبينند تا اينكه شوق به كمال عقلي از آنان زايل ميشود. و اين زوال يا به واسطه رسيدن آنها به كمال اتفاق ميافتد (اگر عنايت الهي و يا شفاعت شامل حال آنها شود) و يا به سبب انس گرفتن با برزخ سفلي به سبب طول درنگ در آن (15، ص248).
دوـ مرحومين: در يك تقسيمبندي ديگر، ملاصدرا انسانها را به سه گروه جداگانه به شرح ذيل تقسيم كرده است:
گروه اول عبارت است از غرقشدگان در درياي لذات و آتش شهوات، كه فريادرسي نداشته، و به سبب اخلاق زشت و ناپسند خود، مورد عذاب الهي واقع ميشوند؛
گروه دوم مقرّبون هستند كه اهل كمال علمياند و اگرچه ممكن است برخي از آنان به سبب تقصيراتشان مدتي در بعضي منازل باقي بمانند، در نهايت از اهل نجات ميباشند؛
گروه سوم مرحوميناند كه عمل صالح را با اعمال زشت مخلوط كردهاند، ولي به سبب سلامت فطرت و اندك بودن گناهان و ضعف علايق جسماني، مورد شفاعت قرار ميگيرند (23، ص133).
در اين تقسيمبندي، مرحومين از اهل شفاعت بوده، به واسطه شفاعت، از عذاب الهي نجات و به بهشت ابدي راه مييابند.
سهـ اهل توحيد معصيتكار: در جايي ديگر، ملاصدرا انسانها را به اهل توحيد و اهل شرك تقسيم كرده و معتقد است كه شفاعت شامل حال اهل توحيد گناهكار ميشود. اهل توحيد مطيع، در بهشت ابدي بوده، عذابي ندارند و اهل كفر و شرك هم در عذاب ابدياند و خلاصي ندارند؛ ولي اهل توحيد گناهكار (كه گرفتار عذاب الهياند)، اگرچه داراي گناهان كبيره باشند، به سبب رحمت الهي و شفاعتي كه شامل حالشان ميگردد، از عذاب نجات پيدا ميكنند (12، ص217)، به شرط اينكه عصيان و گناه از جهل مستحكم ريشه نگرفته و در آنها تبديل به ملكه راسخ نشده باشد (22، ص136).
چهارـ اهل شقاوت عملي: ملاصدرا در يكي ديگر از آثارش، انسانها را به اهل سعادت و شقاوت، و سعادت و شقاوت را هم به علمي و عملي تقسيم كرده است. ايشان معتقدند كه اهل سعادت علمي مخلد در بهشت بوده و اهل شقاوت علمي هم مخلد در عذاب خواهند بود. ولي گروه سوم كه اهل شقاوت عملي ميباشند، هر چند در عذاب خواهند بود، اين عذاب منقطع بوده، افراد اين گروه متناسب با اعمالشان، پس از مدتي، از شفاعت شافعين بهرهمند ميشوند و نجات پيدا ميكنند (23، ص214).
پنجـ گروهي از مجرمين: انسانها در يك تقسيمبندي ديگر از ملاصدرا، به سعدا و مجرمين و اهل شقاوت تقسيم شدهاند كه بر اساس آن، سعدا به بهشت ابدي ميروند و اهل شقاوت در دوزخ ابدي جاي ميگيرند. ولي مجرمين پس از رفتن به دوزخ، دو گروه ميشوند: گروهي پس از اتمام دوران عذاب و انتقام، اجازه خروج از آتش مييابند و گروهي ديگر، قبل از اتمام دوران عذاب، به سبب شفاعت انبيا و علما و شهدا و كساني كه مقام شفاعت دارند، از آتش خارج ميگردند (23، ص222).
در جمعبندي تقسيمبنديهاي مذكور ميتوان گفت از ديدگاه ملاصدرا انسانها در قيامت سرنوشتهاي متفاوتي پيدا ميكنند. گروهي به سبب اعمال نيك و صفاي باطنشان، راساً و بدون تعلق شفاعت، اهل نجات بوده، بهطور ابدي در بهشت جاي ميگيرند:
صالحان امتم خود فارغند
|
از شفاعتهاي من روز گزند
|
بلكه ايشان را شفاعتها بود
|
گفتشان چون حكم نافذ ميرود
|
(39، دفتر ششم، ص900)
گروهي ديگر به سبب كفر و عصيان و رسوخ پليدي و زشتي در باطنشان، شايستگي شفاعت را از دست ميدهند و تا ابد در دوزخ باقي ميمانند. ولي گروه سوم به سبب مخلوط كردن اعمال صالح با معاصي، در آتش قهر الهي معذب ميشوند، ولي عذاب آنها ابدي نيست؛ بلكه گروهي از آنها پس از اتمام دوران عقوبت، اجازه مييابند از آتش خارج شده، به بهشت ابدي وارد شوند و گروهي ديگر قبل از اتمام دوران عقوبت، به سبب شفاعت شافعين به بهشت ميروند.
و) شفاعت مغفرت و اشكالات وارد شده
شفاعت به معناي واسطه شدن براي بخشش گناهان، با انتقادات و شبهات فراواني مواجه شده و مخالفتهاي مهمي با آن صورت گرفته است؛ تا جايي كه گروهي از مسلمانان اعتقاد به آن را شرك و معتقدين به آن را كافر دانستهاند (37، ص97). از ديدگاه منتقدين، شفاعت به معناي مذكور، به سبب عدم رعايت استحقاق انسانها به تبعيض انجاميده، امري ظالمانه به حساب ميآيد و آثار و پيامدهاي منفي فراواني به دنبال دارد؛ از جمله افزايش جرأت بر گناهان، باز شدن باب جرم و جنايت، فراهم شدن زمينه انحطاط جامعه و در نهايت بلااثر شدن تمام احكام الهي (2، ص68).
در بررسي شبهات و انتقادات مطرح شده، متوجه ميشويم كه ريشه بسياري از آنها تبيين نادرست شفاعت و يا فهم غلط از آن است. آنان چهبسا به شفاعت با ديد عوامانه نگريستهاند و آن را حاصل علل عرضي و اتفاقي دانسته، با اين ديدگاه، امكان وقوع آن را رد كردهاند (21، ص323).
اينگونه نگرش به شفاعت، آن را به گونهاي مينماياند كه شخص گناهكار، با چاپلوسي و تملق، در نزد شفيعان صاحب نفوذ، از جمله انبيا و ائمه، اراده الهي را تغيير داده، برخلاف خواست الهي، مضارّي را دفع و يا به منافعي دست پيدا ميكند كه حقيقتاً مستحق آن نبوده، حكم الهي بر آن تعلق نگرفته است. در اين ديدگاه عوامانه و غلط، شفاعت دستگاهي است در كنار دستگاه ربوبي و افراد در آن به جاي اطاعت از فرامين الهي و كسب رضايت او، به جلب رضايت شفيعان و خشنودسازي آنها مشغول ميشوند. در اين نگاه، گناهكار ميتواند در شفيع اثر گذاشته و او در مشفوعٌ عنده، يعني خداوند، اثر ميگذارد (38، ص58).
اين در حالي است كه اگر شفاعت را به معناي صحيحش در نظر بگيريم، خواهيم ديد كه اساساً به علل ذاتي و داخلي نظر دارد و نه علل عرضي و خارجي (24، ص248)؛ چون در اين نگرش، شفاعتشونده موظف است در خود، تغييرات مطلوبي ايجاد كند تا به سبب آن، شايستگي شفاعت خداوند به واسطهگري شفيعان را پيدا كند. به همين سبب، شفاعت نه تبعيض است و نه تفكري عوامانه، شفيع در اين ديدگاه، جايگاهي جز واسطهگري ندارد و اين خداوند است كه شفاعت ميكند: «بگو شفاعت يكسره از آن خداست» (زمر: 44).
بنابراين در شفاعت به معناي صحيح آن، خداوند علت مؤثر در شفيع بوده و شفيع تحت تأثير گناهكار نيست. بنابراين متعلّق توجه فردِ محتاج به شفاعت، خداوند بوده، از توجه به خداوند توجه به وسائط پيدا ميكند و به همين علت، شفاعت را دستگاهي جدا در كنار دستگاه ربوبي نميبيند (37، ص237).
ز) شبهات شفاعت مغفرت و پاسخ ملاصدرا
شفاعت به معناي مغفرت، با شبهات متعددي مواجه شده است كه ملاصدرا در آثار متعدد خود، ضمن اشاره به برخي از اين شبهات، پاسخهايي به آنها داده است. آنچه در پي ميآيد اشارهاي به آن شبهات و پاسخهاي صدرا است:
يكـ شبهات مستند به آيات قرآني
عدهاي با استناد به كتاب آسماني قرآن، مدعي شدهاند كه اعتقاد به شفاعت با آيات متعدد قرآني در تعارض بوده و قبول آن مستلزم نقض آيات الهي است. اينان در اثبات مدعاي خود، گاهي به سياق كلي آيات و گاه به آيه خاصي از قرآن استناد كردهاند.
الف) تعارض شفاعت با سياق كلي قرآن
برخي از شبههگران مدعي شدهاند كه با مراجعه به قرآن كريم، مشاهده ميكنيم كه سياق كلي اين كتاب آسماني و نص صريح آيات آن مخالف با شفاعت بوده و در جاهاي متعددي از آن، امكان وقوع شفاعت در قيامت نفي شده است؛ براي مثال، در آيه 48 سوره المدثر آمده است: «در روز قيامت، شفاعت شفاعتكنندگان سودي نميبخشد». همچنين در آيه 254 سوره بقره آمده است: «اي كساني كه ايمان آوردهايد، از آنچه به شما روزي داديم انفاق كنيد پيش از آنكه روزي بيايد كه در آن، نه سوداگري است و نه دوستي و نه شفاعتي».
بر اين اساس، با نگرش كلي به آيات قرآن كريم، دريافت ميشود كه نص آيات اين كتاب آسماني مبتني بر نفي شفاعت است و نه تأييد آن (21، ص318).
پاسخ شبهه: ملاصدرا در پاسخ به شبهه مذكور اظهار ميدارد كه در مقابل آيات نافي شفاعت، آيات فراوان ديگري نيز وجود دارد كه بهطور قطع به اثبات شفاعت ميپردازند؛ از جمله اينكه خداوند در آيه 3 سوره يونس ميفرمايد: «هيچ شفاعتكنندهاي نيست، مگر پس از اجازه او». همچنين در آيه 28 سوره انبياء آمده است: «فرشتگان شفاعت نميكنند، مگر كساني را كه خداوند از آنان خشنود است». علاوه بر آيات مذكور، آيات فراوان ديگري نيز وجود دارد كه به وقوع شفاعت اشاره دارند.[8]
بنابراين در مقابل آياتي كه براي نفي شفاعت به آنها استناد شده است، آيات فراوان ديگري نيز در قرآن وجود دارد كه به اثبات شفاعت ميپردازند. پس در نگاه ظاهري، ميان اين دو دسته از آيات قرآني، تعارض وجود دارد كه بايد حل گردد.
ملاصدرا در حل تعارض مزبور و رفع شبهه مطرحشده، به سراغ علل مؤثر در شفاعت رفته و ضمن تقسيم آن به خارجي يا اتفاقي و داخلي يا ذاتي، در تبيين آن ميگويد: علل خارجي يا علل اتفاقي عللي هستند كه جايگاه و كارايي و تأثيرشان صرفاً در عالم ماده است. اين علل زمينه تغيير در نفس را فراهم ميسازند و چهبسا موجب ميشوند كه فردي، به رغم عدم استحقاق، به منافعي دست يابد و يا ضرري از وي دفع گردد. در حالي كه علل ذاتي و داخلي، عللي هستند كه جايگاهشان در عالم آخرت است و به باطن و ذات انسان مربوط ميباشند. يعني ايمان فرد به حقيقت پيامبري و اعتراف به رسالت، موجب ايجاد هيأتي در نفس فرد ميشود كه به واسطه آن، مستحق تابش نور رحمت و نجات از عذاب آتش ميگردد.
آنچه در شفاعت مؤثر ميباشد عبارت است از صورت نبي كه در نفس كسي كه عارف به آن حضرت ميباشد، حاصل گرديده است و چيزي جداي از ذات مؤمن نيست؛ و اينچنين است امر در مورد ساير شفيعان و دوستان روز جزا (21، ص322).
بنابراين دامنه تأثير اين دو نوع علت (اتفاقي و ذاتي) متفاوت است. با توجه به اينكه دنيا دارِ تغيير و تحول و اكتساب است، چهبسا انسان با انجام اعمالي، زمينههاي تغيير در نفس خود را فراهم كرده و در نتيجه، نفس شقي با كسب اعمالي، سعيد شود و يا نفسي سعيد شقي گردد. بنابراين در اين دنيا علل اتفاقي و عرضي كارايي داشته و منجر به تغييراتي در نفس انساني ميگردند؛ در حالي كه چون عالم آخرت عالم ثبات و دريافت نتيجه و ثمره اعمال دنيوي است، باب اكتساب مسدود بوده، امكان انجام اعمال جديد و تغيير در نفس وجود ندارد.
بنابراين در عالم آخرت، علل عرضي و اتفاقي كارايي نداشته و فقط علل ذاتي در امر شفاعت مطرح و مؤثر خواهند بود (24، ص248). پس ميتوان گفت كه اسباب عرضي و اتفاقي در قيامت مسلوب است و اسباب ذاتي و داخلي ثابت (21، ص323).
ملاصدرا با استناد به مباني ذكر شده، به سراغ حل شبهه تعارض در آيات مربوط به شفاعت رفته و اثبات كرده است كه ميان آيات مربوط به شفاعت، هيچگونه تعارضي وجود ندارد. چون آياتي كه به نفي شفاعت ميپردازند، به تأثير علل اتفاقي در وقوع شفاعت در عالم آخرت نظر دارند كه اين علل در آن جهان كاملاً بياثر خواهند بود. اما آياتي كه به اثبات شفاعت ميپردازند به تأثير علل ذاتي و داخلي در امر شفاعت اشاره دارند كه بنا به تأكيد قرآن، بهطور قطع، به اذن الهي، در آخرت واقع خواهد شد (همان، ص249).
ب) تعارض شفاعت با آيهاي خاص از قرآن
برخي ديگر از شبههگران با استناد به آيات خاصي از قرآن كريم، به طرح شبهه در خصوص شفاعت پرداخته و بيان داشتهاند با توجه به اينكه وقوع شفاعت خلاف نص صريح آيه مورد نظرشان ميباشد، امكان وقوع اين مسئله رد شده و امري غير ممكن خواهد بود. در تبيين اين قسم از شبهات، به دو شبهه اشاره كرده و پاسخ ملاصدرا را بيان ميكنيم:
ب.1. برخي از شبههگران با استناد به آيه 10 سوره طارق، كه در آن، ضمن اشاره به احوال روز قيامت، آمده است: {فَما لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَ لا ناصِرٍ}؛ «در روز قيامت، براي او (انسان) هيچ نيرو و ياريرسانندهاي نخواهد بود»، بيان داشتهاند كه چون شفاعت نوعي نصرت و ياري است و خداوند هرگونه ياري و نصرت را بهطور مطلق رد كرده است، لذا وقوع شفاعت در قيامت نيز رد ميگردد.
پاسخ شبهه: ملاصدرا در پاسخ به شبهه مذكور، ابتدا به پاسخهاي ارائه شده توسط ديگران اشاره كرده است كه البته مورد پسند وي واقع نشده و ضمن نقد و ردّ آنها، به بيان پاسخ مورد نظر خود اقدام كرده است. پاسخي كه گروهي از مسلمانان به شبهه مذكور دادهاند اين است كه در آيه مورد استناد، در كلمه «له» ضمير «هاء» به انسان برميگردد كه مهمل است و مهمل نيز در قوه جزئيه ميباشد. لذا آيه به صورت كلي، هرگونه ياري را ردّ نميكند. به همين سبب، نميتواند وقوع شفاعت را رد كند.
ملاصدرا پاسخ مذكور را صحيح و قانعكننده ندانسته و در ردّ آن ميگويد: پاسخ ارائه شده به سبب آيه 37 سوره عبس كه ميفرمايد: «در آن روز براي هر كسي چنان گرفتاري است كه به ياد غير خود نميافتد»، مخدوش است. چون اين سخن الهي دلالت بر عموم دارد كه تمامي انسانها از ديگران غافل و مشغول خود ميگردند (25، ص348).
ايشان پس از ردّ پاسخ مذكور، به ارائه پاسخ مورد نظر خود پرداخته و بيان ميدارد كه براي ثبوت امر شفاعت، شرايطي لازم است؛ از جمله اينكه بايد بين شافع و مشفوع، مناسبت ذاتي باشد: «در آن روز، شفاعت سودي نميبخشد مگر شفاعت آنكس كه خداوند به او اجازه دهد و از سخن وي راضي شود» (طه/ 109) (23، ص258).
از سوي ديگر، لازم است كه شافع از واسطههاي عقلي باشد، نه وضعي و اتفاقي. بنابراين در صورت وجود شرايط مذكور، وقوع شفاعت امري قطعي، و در صورت عدم وجود آن، وقوع شفاعت نيز محال و تصورناشدني خواهد بود. از اين رو، ثبوت شفاعت كليت آيه مذكور را نفي نميكند، چون سلب از جهتي است و ايجاب از جهتي ديگر (25، ص349).
ب.2. گروهي از متكلمان متقدم، كه معتقدند مرتكب گناه كبيره، حتي اگر يك بار مرتكب شده باشد، خالد در آتش است، در ردّ شفاعت، به آيهاي ديگر از قرآن كريم استناد جسته و بيان داشتهاند كه با دقت در آيه 47 سوره بقره، «بترسيد از روزي كه كسي از كس ديگر اجر و پاداشي دريافت نميكند و از او شفاعتي پذيرفته نميشود و به جاي او فدا و عوضي گرفته نميشود و نصرت و ياري نميشوند» (21، ص324)، درمييابيم كه اين آيه وقوع شفاعت را مكرراً رد كرده و آن را قبول ندارد.
چون اولاً آيه ميفرمايد: «هيچ شخصي از شخص ديگر جزا و پاداشي دريافت نميكند». اگر اثر شفاعت در اسقاط عقاب را قبول كنيم، در حقيقت، اين را پذيرفتهايم كه فردي از فرد ديگر اجر و پاداش و جزا گرفته است. قبول اين مسئله مخالف نص صريح قرآن كريم است.
ثانياً در بخش ديگر آيه آمده است: «و از او شفاعتي پذيرفته نميشود». با توجه به اينكه در عبارت مزبور، نكره در سياق نفي به كار رفته است، اين عبارت معنايي عام داده و پذيرش هرگونه شفاعت را ردّ ميكند.
ثالثاً در آخر آيه آمده است: «و آنها ياري نميشوند». با عنايت به اينكه شفاعت نوعي نصرت است و چون در بخش قبلي آيه، شفاعت به صورت عام نفي شد، لذا شفاعت به معناي خاص هم نفي خواهد شد (همان، ص325).
پاسخ شبهه: ملاصدرا در پاسخ به شبهات مذكور ميگويد اشكال اساسي از آنجا ناشي شده است كه شبههگران آيه را بهطور مستقل و بيارتباط با آيات ديگر در نظر گرفته و قضاوت كردهاند. در حالي كه اگر آيه را مرتبط با آيات قبلي در نظر بگيريم خواهيم ديد كه درباره يهود بحث ميكند و به ردّ گمان آنها ميپردازد. توضيح اينكه يهود ميپنداشتند با توجه به اينكه نياكانشان پيامبر بودند، لذا هر گناهي كه انجام بدهند مورد شفاعت آنها قرار گرفته و بخشيده ميشوند، كه قرآن اين نوع شفاعت را رد كرده است، نه هرگونه شفاعتي را.
از سوي ديگر، اگرچه ظاهر آيه دلالت بر عموم دارد، ولي تخصيصپذير است. چون مسلمانان در خصوص عذاب اهل كبيرهاي كه توبه نكرده باشد اختلاف نظر دارند. بعضيها همانند خوارج و معتزله، معتقد به عذاب ابدي وي ميباشند، بعضي ديگر، همچون الخالدي، بهطور حتمي معتقد به عذاب منقطعاند، بعضي ديگر، همچون مرجئه، معتقدند وعده عذابي براي آنها نيست و اماميه هم معتقد است كه خداوند از بعضي از بديهايي كه فرد از آن توبه نكرده است بهطور حتم درميگذرد و در صورت عذاب اهل كبائر، عذاب آنها ابدي نخواهد بود.
بنابراين بهطور يقين ميتوان گفت كه خداوند بعضي گناهان را عفو خواهد كرد و بعضي را نه. اين ديدگاه مطابق با آيهاي از قرآن هم ميباشد كه ميفرمايد: «خداوند شرك به خودش را نميبخشد و غير آن را براي كسي كه بخواهد ميبخشد» (نساء/ 48). آيه به شفاعت در حق صاحب گناه كبيره، قبل از توبه اشاره دارد؛ چون اگر به كافر اشاره داشته باشد، روشن است كه براي هيچ پيامبري شفاعت كافر شايسته نيست؛ و اگر به صاحب گناه صغيره و يا توبهكننده از كبيره اشاره داشته باشد، عقلاً عذاب او براي خداوند جايز نيست (همان، ص326).
دوـ شبهات كلامي
علاوه بر شبهات مستند به آيات قرآني، شبهاتي هم با توسل به شيوههاي ديگر مطرح شده است كه به دو مورد از اين شبهات و پاسخ ملاصدرا به آنها اشاره ميكنيم:
الف) شفاعت موجب تساوي اهل طاعت و معصيت
ابوبكر قفّال،[9] مفسر و شيخ شافعي، در تأييد نظر معتزله، مبني بر عدم امكان شفاعت ميگويد: با توجه به اينكه شفاعت نافرمانيكنندگان موجب مساوي گرفتن اهل معصيت و طاعت ميگردد، و چون از لحاظ حكمت الهي اين امر جايز نميباشد، لذا خداوند اجازه شفاعت براي نافرمانيكنندگان را صادر نميكند (22، ص137).
پاسخ شبهه: ملاصدرا با دو نوع پاسخ عقلي و كلامي به سراغ شبهه مذكور رفته و به ابطال آن پرداخته است. وي در پاسخ عقلي به شبهه مذكور ميگويد: تعلق نوعي شفاعت به گناهكاران از نظر عقلي قبيح نيست (حسن است) و خود معتزله هم قايل به حسن و قبح عقلياند. پس چگونه ممكن است ادعا شود كه شفاعت اهل گناهان كبيره از لحاظ حكمت الهي قبيح است؟ از سوي ديگر، اين ادعا كه شفاعت موجب مساوي گرفتن اهل معصيت و اهل طاعت ميگردد، ادعاي صحيحي نيست، چون جايگاه كاملين در علم و عمل، مانند جايگاه گناهكاران از اهل رحمت و شفاعت نيست.
اما اگر منظور اين است كه جايز نيست كه اطاعتكننده و نافرمانيكننده در هيچ امري مساوي در نظر گرفته شوند، بايد گفت اين سخن نيز جهل محض است؛ چون خداوند آنها را در بسياري از امور، مانند خلقت و حيات و روزي و اطعام پاكيها و بسياري از چيزهاي ديگر، مساوي خلق كرده است.
و اگر منظور ابابكر قفّال اين است كه جايز نيست عاصي و مطيع در تمامي امور، مساوي در نظر گرفته شوند، پاسخ اين است كه اين سخن، امري كاملاً روشن بوده و هيچ كسي آن را رد نميكند؛ چون در عالم آخرت، انسانهاي مطيع، فزع و نگراني و ترس از عقاب ندارند، در حالي كه گناهكاران در نهايت خوف هستند و چهبسا مدتي طولاني در آتش خشم الهي معذب خواهند بود و سپس رحمت الهي شامل حالشان شده، به واسطه شفاعت، نجات پيدا ميكنند.
علاوه بر اين، اكثر معتزله (اهل بصره) عفو و گذشت از صاحب كبيره را حسن دانستهاند، اگرچه به نظر آنها نقليات دلالت بر عدم وقوع آن دارد.
با توجه به مطالب بيان شده، ملاصدرا در ردّ شبهه ابابكر قفّال ميگويد: از نظر استدلال عقلي، منع شفاعت در حق معصيتكاران، سخني خطا است، چون آنچه استثنا شده و شفاعت در مورد آنها واقع نميشود، مربوط است به كساني كه صفتهاي ناپسند، كه ريشه عملهاي زشت ميباشند، در ذات آنها راسخ شده است (همان، ص138).
ملاصدرا در پاسخ كلامي خود به شبهه مذكور با استناد به پاسخ فخر رازي ميگويد: عقاب حق الهي است و صاحب حق ميتواند حق خودش را ساقط نموده و از آن درگذرد؛ بر خلاف ثواب، كه حق بنده است و شايسته نيست كه خداوند آن را ساقط كند. بنابراين با استدلال كلامي نيز وقوع شفاعت امري صحيح بوده، شبهه ابن قفّال وارد نيست (همان، ص139).
ب) شفاعت باعث تجرّي به گناه كبيره ميشود
گروهي ادعا كردهاند كه قبول شفاعت به معناي مغفرت و بخشش گناهان صاحبان كبائر در قيامت، باعث تجرّي انسانها به انجام گناهان كبيره شده و آنها را به نافرماني اوامر الهي و ارتكاب نواهي تشويق مينمايد و چون امر به موارد مذكور، ناپسند و زشت است، وقوع شفاعت نيز امري قبيح و زشت خواهد بود.
پاسخ شبهه: شفاعتي كه در قيامت منجر به بخشش گناهان ميشود، مثل شفاعت دنيا نيست كه از علل اتفاقي پيروي كند؛ بلكه براي تحقق شفاعت مورد نظر، استحقاق لازم است و مشروط است به اذن (طه/ 108) و رضايت الهي (انبياء/ 28). يعني فرد بايد اين استحقاق و رضايت الهي را در اين عالم كسب نمايد تا بتواند در آن عالم از شفاعت بهرهمند گردد؛ وگرنه انسان غوطهور در انواع گناهان و اسباب دوري از خداوند، نميتواند استحقاق شفاعت داشته باشد. بنابراين كسي كه در دنيا نصيحت ناصحين برايش اثري نبخشد، در آخرت نيز شفاعت شافعين سود و اثري نخواهد بخشيد (24، ص208).
8. نتيجهگيري
بحث شفاعت از مباحثي است كه در آيات قرآن كريم و احاديث ائمه: مكرراً به آن اشاره شده و از اركان عقايد اسلامي و مسلمات دين اسلام به حساب آمده و مسلمانان، بهطور اجماعي، اصل شفاعت را قبول داشته و منكر آن را خارج از اسلام دانستهاند.
ملاصدرا براي تبيين بحث شفاعت، عقل نظري را عاجز از تكفل اين امر دانسته و تنها راه مناسب را متابعت از وحي الهي و احاديث معصومين: معرفي كرده است. وي با وسيع دانستن دامنه شفاعت، آن را شامل اين دنيا و آخرت دانسته و معتقد شده است كه شفيع واقعي و علي الاطلاق، كسي نيست جز خداوند متعال و شفاعت ديگران ميسر نميگردد، مگر تنها به اذن او.
صدرالمتألهين در آثار خود، شفاعت را به دو معني به كار برده است كه عبارتند از وساطت براي تابش نور الهي و وساطت براي دفع مضارّ و اسقاط عذاب الهي. براي بهرهمندي از شفاعت به معناي «وساطت براي تابش نور الهي»، به دو امر بايد توجه ويژه كرد:
1. كسب شايستگي لازم براي دريافت نور الهي، نيازمند داشتن مناسبت خاص با حضرت الوهيت ميباشد.
2. شيوه بهرهمندي انسانها از نور الهي، با دوري و نزديكي آنها به خداوند، متفاوت ميگردد.
شفاعت به معناي دوم، يعني «وساطت براي آمرزش گناهان و رفع عقاب در قيامت» تنها شامل گروهي خاص از انسانهاي گنهكار، يعني نفوس ناطقه ناقصه مشتاق به كمال عقلي و اهل توحيد معصيتكار ميباشد كه در جريان آن، فرد آبرومندي با ضميمه كردن خود به افراد مذكور، زمينه و شايستگي بخشش گناهان و نجات آنان از عذاب الهي را فراهم ميسازد.
فاتح باب اين نوع از شفاعت، نبي مكرم اسلام، حضرت محمد مصطفي(صلي الله عليه و آله) است كه پس از وي، ملائكه، پيامبران و اوليا و مؤمنين كامل به اين امر مأذون ميباشند. آخرين شفيع نيز به حكم «ارحم الراحمين» خداوند متعال است.
شفاعت به معناي مغفرت، با شبهات متعددي مواجه شده است كه از ديدگاه ملاصدرا تمامي اين شبهات از نگرش سطحي و يكجانبه به قرآن كريم و عدم تعمق در امر شفاعت ناشي شده است و با رفع نواقص مذكور، تمامي شبهات وارد شده دفع ميگردد.
منابع
1.
2.
3. ابن تيميه، (1392)، مجموعه الرسائل الكبري، ج1، رساله استغاثه، بيروت.
4. ابن شهر آشوب مازندراني، (1376)، المناقب، ج1، نجف: مطبعه حيدري.
5.
6.
7.
8.
9.
10.
11.
12.
13.
14.
15.
16.
17.
18.
19.
20.
21.
22.
23.
24.
25.
26.
27.
28.
29.
30.
31.
32.
33.
34.
35.
36.
37.
38.
39.
40.
*. عضو هيئت علمي دانشگاه محقق اردبيلي e-mail:fanniasl@yahoo.com
انديشه ديني، شماره 33، زمستان 1388، صص 109 ـ 130.
[1]. Intercession.
[2]. رجوع شود به قرآن كريم: بقره: 48، 123، 255؛ انعام: 51، 70؛ يونس: 3؛ مريم: 87؛ طه: 109؛ سبا: 23؛ الزمر: 44 و... .
[3]. رك: 35، ج10، 24، 26 و 55؛ كافي، ج1 و 8؛ تفصيل وسائل الشيعه، ج15.
[4]. قال الصادق(عليه السلام): «ليس من شيعتنا من انكر ثلاثة اشياء، المعراج، والمسألة في القبر و الشفاعه» (35، ج18، ص34، حديث 44).
[5]. از قول قاضي عياض در شرح صحيح مسلم آمده است: عقيده اهل سنت اين است كه شفاعت از نظر عقلي بياشكال و از نظر نقلي اعتقاد به آن واجب است.
[6]. ابن تيميه حراني دمشقي متولد 727 هجري قمري، از بزرگان اهل سنت و مؤثرترين فرد در شكلگيري وهابيت در جلد يكم كتاب الرسائل الكبري، صفحه 481 مينويسد: شفاعت با روايات متواتر و اجماع اثبات شده است و كساني كه پس از اقامه دليل، چنين موضوعي را انكار كنند كافر ميشوند. از سوي ديگر، ابن عبدالبر در كتاب التمهيد، ج1، ص142 و ج4، ص266 منكر مسائل معلوم ديني را كافر دانسته؛ غزالي در فيصل التفرقه ص 144 منكر حرفي از كتاب خدا و يا متواتري از سنت را كافر دانسته است. با توجه به اينكه علماي اهل تسنن از جمله شافعي و عياض و سيوطي و ساير علماي اهل تسنن شفاعت را از قطعيات ديني و از متواترات ديني اجماعي دانستهاند، لذا منكر آن را كافر و زنديق معرفي كردهاند (الروضة الندية، ج2، ص287).
[7]. ر.ك: 12، ص217؛ 15، ص248؛ 22، صص139 و 248؛ 23، ص214 .
[8]. از جمله آيات اثباتكننده شفاعت عبارتند از: بقره: 255؛ انعام: 51؛ يونس: 3؛ السجده: 4؛ النجم: 26 و انبياء: 28.
[9]. محمد بن علي بن اسماعيل ابوبكر القفّال الشاشي، شيخ شافعي است كه به سال 291 در ماوراءالنهر متولد و در طلب علم به خراسان، عراق و حجاز سفر كرد و در فقه و اصول و تفسير و ادبيات متبحّر گرديد. وي پس از عمري تلاش علمي در سال 365 در منطقه شاش وفات يافت (6، ص317).