جایگاه تبرک در قرآن و روایات
مقدمه تبرک جستن به اولیای الهی و اماکن مقدس، از دیرباز موضوعی بحث‌ برانگیز بوده است. با توجه به شبهه‌افکنی فراوانِ گروه‌های تکفیری از یک سو و اعمال ناآگاهانة برخی عوام از سوی دیگر، این موضوع به عنوان مسأله‌ای چالش برانگیز، شکل جدّی&
مقدمه
تبرك جستن به اولياي الهي و اماكن مقدس، از ديرباز موضوعي بحث برانگيز بوده است. با توجه به شبههافكني فراوانِ گروههاي تكفيري از يك سو و اعمال ناآگاهانة برخي عوام از سوي ديگر، اين موضوع به عنوان مسألهاي چالش برانگيز، شكل جدّيتري به خود گرفته و پرسشهايي در اين زمينه طرح گرديده است. از همينرو، در اين نوشتار بر آن شديم پاسخهايي هر چند به صورت فشرده اما مستدل و منطقي ارايه كنيم.
ـ آيا پروردگار متعال به اشخاص يا مكانهايي بركت عطا كرده است؟
ـ آيا امكان دارد ديگران از اين اشخاص و مكانها بركت بگيرند؟
ـ نظر شرع مقدس دربارة تبرك چيست؟
يادآوري اين نكته ضروري است كه در نقل سيرة پيامبر و مسلمانان، بيشتر از منابع عامه و اهلسنت استفاده شده؛ چرا كه:
خوشتر آن باشد كه سرّ دلبران
|
گفته آيد در حديث ديگران
|
اميدواريم اين نوشتة هر چند كوتاه، مورد رضاي حق تعالي قرار گيرد و براي شبههزدايي از ذهن خوانندگان گرامي سودمند واقع شود.
فشردة مطالب:
اين گفتار در شش عنوان، به ترتيب زير ارائه ميگردد:
- معناي لغوي و اصطلاحي تبرّك و بركت.
- پيشينة تبرك.
- تبرك و بركت در قرآن كريم.
- تبرك در سيرة پيامبر(صلي الله عليه و آله).
- تبرك در سيرة مسلمانان.
- تحليل و نتيجهگيري.
معناي لغوي و اصطلاحي تبرك
الف) معناي لغوي
تبرك، به معناي بركت جستن و بركت داشتن است و از ريشة برك؛ «بَرَكَة» است.
و نيز به معناي زياد و افزون شدن است؛ «و بارك الله الشيء، و بارك فيه و عليه، وضع فيه البَرَكَة».
در روايتي به نقل از ابنعباس آمده است: «البَرَكة الكثرة في كلّ خير» و نيز آورده: «تَبَرَّكتُ به أي تَيمَّنتُ به» و همچنين از قول فرّاء اينگونه آمده است: «و قال الفراء في قوله تعالي: (رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيكُمْ أَهْلَ الْبَيتِ) البركات؛ السعادة».[1]
تبريك، به معناي دعا كردن براي بركت يافتن است.[2] راغب گويد: «البركة ثبوتُ الخير الإلهي في الشيء قال تعالي: (لَفَتَحْنا عَلَيهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ)».[3]
ب) معناي اصطلاحي
تبرك، هرگاه با مصدر «جستن» يا «نمودن» به كار رود، در نظر تبرك جوينده، طلب بركت در ميمنت و مباركي است از چيزي يا كسي كه داراي بركت و ميمنت است.
بيشتر مؤمنان در جوامع اسلامي، از اماكن و اشخاصي تبرك ميجويند كه واسطة فيض الهياند و از جانب پروردگار متعال بركت يافتهاند و هرگاه «تبرك» با مصدر «بودن» يا فعل اسنادي «است» به كار رود، در اصطلاح به معناي اعتقاد به بركت داشتن كسي يا چيزي است كه بركت و ميمنتِ خود را بيواسطه يا با واسطه از جانب پروردگار يافته است.
پيشينة تبرك
در قرآن كريم، تفاسير و كتب تاريخ، آنچه از سرگذشت امتهاي متشرّع پيشين استفاده ميشود، اين است كه: تبرك به آثار انبيا و اولياي الهي در نزد آنها، به عنوان عملي مشروع وجود داشته است؛ براي نمونه به بعضي از آنها اشاره ميشود:
1. متبرك بودن پيراهن حضرت يوسف(عليه السلام)، بهگونهاي كه به برادرانش ميفرمايد: {اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هذا فَأَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبِي يأْتِ بَصِيراً}[4]؛ اين پيراهن مرا ببريد و بر صورت پدرم بيندازيد، تا بينا شود و آنان چنين كرده و پيراهن را با خود بردند و به ميمنت و بركت آن پيراهن، يعقوب(عليه السلام) بينايي خود را باز يافت؛ {فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشِيرُ أَلْقاهُ عَلى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً}[5]، اما هنگامي كه بشارت دهنده فرا رسيد، آن (پيراهن) را بر صورت او افكند، ناگهان بينا شد.
قرآن كريم اين عمل پيامبر الهي را نقل نموده و آن را رد نكرده است.
2. متبرك بودن صندوقي كه آثار آل موسي و آل هارون در آن قرار داشت؛ بهطوري كه بنياسرائيل به هنگام نبرد با دشمنان، آن را همراه ميبردند و همين، ماية آرامش آنها بود. البته به خاطر بياحترامي آنها به آن صندوق، خداوند آن را از ميان آنان برداشت و وقتي كه طالوت را بهعنوان فرمانروا برانگيخت، بار ديگر آن صندوق را بهعنوان نشانة فرمانروايي طالوت قرار داد: {إِنَّ آيةَ مُلْكِهِ أَنْ يأْتِيكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ بَقِيةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَةُ}[6]؛ نشانة حكومت او اين است كه صندوق عهد بهسوي شما خواهد آمد؛ (همان صندوقي كه) در آن آرامش از پروردگار شما و يادگارهاي خاندان موسي و هارون قرار دارد؛ درحاليكه فرشتگان آن را حمل ميكنند.
3. بركت جستن از آب زمزم كه پيش از اسلام وجود داشته؛ در سيرة ابن اسحاق آمده است:
«هنگامي كه عبدالمطّلب خواست زمزم را حفر كند، خداوند ـ عزّوجلّ ـ او را به مكان زمزم راهنمايي كرد و زمزم را به او اختصاص داد؛ خداوند ـ عزّ و جلّ ـ بر شرافت و جايگاه او در ميان قومش افزود و هرگونه سقايتي در مكه با ظهور زمزم تعطيل شد، چون مردم به سوي زمزم روي كردند و اين به خاطر طلب بركت از زمزم و شناختن فضيلت زمزم ـ به دليل نزديك بودن آن به خانة خدا ـ و به خاطر اين بود كه خداوند اسماعيل(عليه السلام) را به وسيلة آن سيراب نمود».[7]
بركت در قرآن كريم
اول: اشخاص مبارك در قرآن
1. دربارة نوح(عليه السلام) فرمود:
{قِيلَ يا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَكاتٍ عَلَيكَ وَ عَلى أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ...} (هود: 48)
(به نوح) گفته شد اي نوح! با سلامت و بركاتي از ناحية ما بر تو و بر تمام امتهايي كه با تو هستند، فرود آي!.
2. دربارة ابراهيم و اسحاق(عليهما السلام) فرمود:
{وَ بَشَّـرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِيا مِنَ الصَّالِحِينَ * وَ بارَكْنا عَلَيهِ وَ عَلى إِسْحاقَ...} (صافات: 112 و 113)
ما او را به اسحاق پيامبري از شايستگان بشارت داديم، ما به او و اسحاق بركت داديم».
3. دربارة موسي(عليه السلام) ميفرمايد:
{فَلَمَّا جاءَها نُودِي أَنْ بُورِكَ مَنْ فِي النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَها...} (نمل: 8)
هنگامي كه نزد آتش آمد، ندايي برخاست كه: مبارك باد آن كس كه در آتش است و كسي كه در اطراف آن است [= فرشتگان و موسي].
4. دربارة حضرت عيسي(عليه السلام) ميفرمايد:
{وَ جَعَلَنِي مُبارَكاً أَينَ ما كُنْتُ وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيّاً} (مريم: 31)
و مرا ـ هر جا كه باشم ـ وجودي پر بركت قرار داده تا زماني كه زندهام، مرا به نماز و زكات توصيه كرده است.
5. دربارة اهلبيت ابراهيم(عليه السلام) يا اهلبيت پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود:
{...رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيكُمْ أَهْلَ الْبَيتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ} (هود:73)
رحمت خدا و بركاتش بر شما خانواده است؛ چرا كه او ستوده و والاست.
دوم: مكانهاي مبارك در قرآن
دربارة كعبة معظمه فرمود:
{إِنَّ أَوَّلَ بَيتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ} (آل عمران: 96)
نخستين خانهاي كه براي مردم (و نيايش خداوند) قرار داده شده، همان است كه در سرزمين مكه است، كه پر بركت و ماية هدايت جهانيان است.
دربارة مسجدالأقصي و سرزمينهاي پيرامون آن؛ مانند فلسطين و شام فرموده است: {إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصـَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيهُ...}؛ «به مسجدالأقصي كه گرداگردش را پر بركت ساختهايم». (اسراء: 1)
و
{فَلَمَّا أَتاها نُودِى مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَيمَنِ فِى الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ...} (قصص: 30)
هنگامي كه به سراغ آتش آمد، از كرانة راست درّه، در آن سرزمين پربركت، از ميان يك درخت ندا داده شد.
و
{وَ نَجَّيناهُ وَ لُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بارَكْنا فِيها لِلْعالَمِينَ} (انبياء: 71)
و او و لوط را به سرزمين (شام) كه آن را براي همة جهانيان پر بركت ساختيم نجات داديم.
و
{وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كانُوا يسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتِي بارَكْنا فِيها...} (اعراف: 137)
و مشرقها و مغربهاي پر بركت زمين را به آن قوم به ضعف كشانده شده (زير زنجير ظلم و ستم) واگذار كرديم... .
و يا دربارة يمن فرمود:
{وَ جَعَلْنا بَينَهُمْ وَ بَينَ الْقُرَى الَّتِي بارَكْنا فِيها قُرىً ظاهِرَةً} (سبأ: 18)
و ميان آنها و شهرهايي كه بركت داده بوديم، آباديهاي آشكاري قرار داديم.
و دربارة مكان فرود آمدن كشتي حضرت نوح(عليه السلام) فرمود:
{وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِي مُنْزَلاً مُبارَكاً وَ أَنْتَ خَيرُ الْمُنْزِلِينَ} (مؤمنون: 29)
و بگو: پروردگارا! ما را در منزلگاهي پر بركت فرود آر، و تو بهترين فرود آورندگاني.
دربارة مقصد سليمان(عليه السلام) فرمود:
{وَ لِسُلَيمانَ الرِّيحَ عاصِفَةً تَجْرِي بِأَمْرِهِ إِلى الْأَرْضِ الَّتِي بارَكْنا فِيها} (انبياء: 81)
و تند باد را مسخّر سليمان ساختيم كه به فرمان او به سوي سرزميني ـ كه آن را پربركت كرده بوديم ـ جريان مييافت.
سوم: زمان مبارك در قرآن
{إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ} (دخان: 3)
ما آن قرآن را در شبي پر بركت نازل كرديم؛ ما همواره انذار كننده بودهايم.
چهارم: مبارك بودن قرآن كريم
تصريح برخي آيات كتاب شريف دربارة بركت و تبرك جستن به قرآن كريم:
{وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ مُصَدِّقُ الَّذِي بَينَ يدَيهِ...} (انعام: 92)
و اين كتابي است كه ما آن را نازل كرديم؛ كتابي است پربركت، كه آنچه را پيش از آن آمده تصديق ميكند».
و
{وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ} (انعام: 155)
و اين كتابي است پربركت كه ما (برتو) نازل كرديم؛ از آن پيروي كنيد و پرهيزگاري پيشه نماييد، باشد كه مورد رحمت (خدا) قرار گيريد.
و
{وَ هذا ذِكْرٌ مُبارَكٌ أَنْزَلْناهُ أَ فَأَنْتُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ} (انبياء: 50)
و اين (قرآن) ذكر مباركي است كه (بر شما) نازل كرديم؛ آيا شما آن را انكار ميكنيد؟!
{كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيكَ مُبارَكٌ لِيدَّبَّرُوا آياتِهِ...} (ص: 29)
اين كتابي است پربركت كه بر تو نازل كردهايم تا در آيات آن تدبّر كنند.
پنجم: مبارك بودن آب
{وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَكاً فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصِيدِ} (ق: 9)
و از آسمان آبي با بركت نازل كرديم و به وسيلة آن، باغها و دانههايي را كه درو ميكنند رويانيديم.
ششم: مبارك بودن زمين
{وَ جَعَلَ فِيها رَواسِي مِنْ فَوْقِها وَ بارَكَ فِيها وَ قَدَّرَ فِيها أَقْواتَها...} (فصلت: 10)
او در زمين كوههاي استواري قرار داد و بركاتي در آن آفريد و مواد غذايي آن را مقدّر فرمود.
هفتم: مبارك بودن برخي خوراكيها
{كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّي يوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيتُونَةٍ...} (نور: 35)
همچون يك ستارة فروزان، اين چراغ با روغني افروخته ميشود كه آن را از درخت پر بركت زيتوني گرفتهاند.
تبرك در سيرة حضرت پيامبر(صلي الله عليه و آله)
در كنزالعمال از آن حضرت چنين آمده است: «تَبَرَّكْ باِلقرآنِ فَهُوَ كَلاَمُ الله»؛[8] «به قرآن تبرك بجوي كه آن، همانا كلام خداست».
مناوي دربارة اُحُد از آن حضرت چنين نقل ميكند:
أُحُدٌ جَبَلٌ يُجبُّنَا وَ نُحِبُّهُ فَإِذَا جِئْتُمُوهُ فَكُلُوا مِنْ شَجَرِهِ وَلوْ مِنْ عِضَاهِهِ.[9]
اُحُد كوهي است كه ما را دوست ميدارد و ما نيز آن را دوست ميداريم، هرگاه كنار آن آمديد، چيزي از درخت آن بخوريد ولو از درخت خاردار.
و در شرح «فَكُلُوا» آورده است: «ندباً بقصد التبرك».[10]
رواياتي در «تذكرة الموضوعات» آمده كه در آن پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمودند:
مَن وُلِدَ لَهُ مَولُودٌ فَسَمَّاهُ مُحَمَّداً تَبَرُّكاً بِهِ كَانَهُوَوَمَولُودُهُ فيالجَنَّة.[11]
كسي كه صاحب فرزند ذكور شود و او را محمد نام نهد، به خاطر تبرّك به اين نام، آن شخص و فرزندش وارد بهشت ميشوند.
كتاب «اعانة الطالبين» نيز همين مضمون را آورده است.[12]
جلال الدين سيوطي مينويسد: «كان يلزق صدرهُ و وجههُ بالملتزم».[13]
المناوي در شرح اين جمله ميافزايد:
تبرّكاً وتيمّناً به و هو ما بين باب الكعبة والحجر الأسود سمّي به لأنّ الناس يعتنقونه ويضمّونه إلى صدورهم.[14]
پيامبر(صلي الله عليه و آله) صورت و سينة خود را به ملتزم ميماليد، بهخاطر تبرّك و تيمّن جستن به وسيلة آن و ملتزم ميان در كعبه و حجر الأسود است[15]، به اين نام ناميده شده، چون مردم آن را در بر ميگيرند و سينههايشان را بدان ميچسبانند.
در صحيح بخاري به نقل از عايشه نقل شده:
أنّ رسول الله صلّى الله عليه وسلم كان إذا اشتكى نفث على نفسه بالمعوذات ومسح عنه بيده.[16]
پيامبر خدا هرگاه بيمار ميشد، معوذات ميخواند و دستش را به محل درد ميماليد.
صحيح مسلم نيز اين مطلب را از عايشه اينگونه آورده است:
أَنَّ النَّبىَّ صلّى الله عليه وسلم كَانَ إذَا اشْتَكَى يقْرَأُ عَلَى نَفْسِهِ بِالْمَعوّذَاتِ وَينْفُثُ فَلَمَّا اشّتَدَّ وَجَعُهُ كُنْتُ أَقْرَأُ عَلَيهِ وَأَمْسَحُ عَنْهُ بِيدِهِ رَجَاءَ بَرَكَتِهَا.[17]
همانا پيامبر(صلي الله عليه و آله) هرگاه بيمار ميشد بر خودش معوذات را ميخواند و هرگاه دردش شديد ميشد، من معوذات را بر او ميخواندم و دست حضرت را بر موضع درد ميكشيدم به اميد بركت دست حضرت.
احمد بن حنبل در مسند از انس نقل كرده است كه:
كَانَ الَّنَبي0 إِذَا صَلَّى الْغَدَاةَ جَاءَ خَدَمُ أَهْلِ الْمَدِينَةِ بِآنِيتِهمْ فِيهَا الْماءُ فَمَا يؤْتَى بِإِنَاءٍ إلاَّ غَمَسَ يدَهُ فِيها فَرُبَّمَا جَاءُوهُ في الْغَدَاةِ الْبَارِدَةِ فَغَمَسَ يدَهُ فِيهَا.[18]
بعد از آنكه پيامبر(صلي الله عليه و آله) نماز صبح را بهجا ميآورد، خادمان اهل مدينه با ظرفهاي آب ميآمدند و حضرت دست خود را در آنها فرو ميبرد و چهبسا در صبحهاي سرد نزد حضرت ميآمدند و آن حضرت دست خود را در ظرف آبشان فرو ميبرد.
در روايت ديگري احمد بن حنبل از عايشه نقل كرده:
أَنَّ رَسُول اللهِ0 كَانَ يؤْتَى بِالصِّبْيانِ فَيبَرِّكُ عَلَيهِمْ.[19]
بچه را نزد پيامبر(صلي الله عليه و آله) ميآوردند و آن حضرت كام كودكان را باز ميكرد و برايشان ـ بركتدار شدنشان ـ دعا ميفرمود.
به نقل از ابي حازم آمده است: سهل بن سعد برايم نقل كرد كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) در روز خيبر فرمود: «اين پرچم را فردا به مردي ميسپارم كه خداوند به دست او خيبر را فتح مينمايد؛ مردي كه خدا و پيامبرش را دوست ميدارد و خدا و پيامبرش نيز او را دوست ميدارند. مردم به استراحت پرداختند درحاليكه سخت با خود ميانديشيدند كه پرچم به دست كدام يك از آنان داده خواهد شد، وقتي صبح شد، نزد پيامبر خدا آمدند و هر يك آرزو ميكرد كه پرچم به او داده شود. در اين هنگام پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: علي بن ابيطالب كجاست؟ گفتند: چشمان او درد ميكند. فرمود: به دنبالش رفته، به اينجا بياوريد. او را آوردند درحاليكه چشمانش درد ميكرد. پيامبر(صلي الله عليه و آله) آب دهان [مبارك]ش را بر چشمان او ماليد و برايش دعا كرد و درد چشمانش بهبود يافت؛ بهگونهاي كه گويا اصلاً درد نداشته است! سپس پرچم را به او سپرد».[20]
سيرة مسلمانان
سيرة مسلمانان دربارة تبرك، در راستاي سيرة گفتاري و عملي پيامبر(صلي الله عليه و آله) است و رابطهاي مستقيم با آن دارد و بسياري از اين موارد در حضور پيامبر(صلي الله عليه و آله) رخ داده و اين همان تبرك جستن از وجود با بركت شخص پيامبر(صلي الله عليه و آله) بوده است. پيامبر هيچگاه از تبرك جستن افراد به او نهي نكرد؛ اين سيره بعد از پيامبر دربارة اهلبيت: و سپس دربارة ذرّية صالح رسول الله(صلي الله عليه و آله) تا به امروز استمرار داشته است.
از اين نمونهها ـ كه در تاريخ و كتب روايي ثبت گرديده ـ به بيش از هزار ميرسد.[21]
اكنون نمونههايي از سخنان و عملكرد بزرگان اهلسنت دربارة آثار پيامبر(صلي الله عليه و آله) و نيز چند نمونه از عملكرد صحابة گرامي دربارة آثار آن حضرت و نيز در مورد چيزهاي ديگر ذكر ميكنيم:
1. قاضي عياض گويد:
وَ مِن إعظامه و إكبارِه إعظامُ جميعِ أسبابِه، و إكرامُ مَشاهِدِه و أَمْكِنَتِه مِن مكَّةَ والمدينة و مَعاهدِه و ما لَمِسَه0 أو أعرف به.[22]
و موارد بزرگداشت و گرامي داشتن آن حضرت(صلي الله عليه و آله)، بزرگداشت همة اسباب و گرامي داشتن همة جاهايي است كه در آنها حضور يافته و مكانهاي منتسب به آن حضرت در مكه و مدينه و هر جايي كه از آن گذر كرده و آنچه لمس نموده و هر چيزي كه به خاطر انتساب به آن حضرت معروف شده است.
صالحي الشامي ضمن نقل اين مطلب از قاضي افزوده است:
وذلك بزيارة تلك المشاهد و التبرك بها.[23]
بزرگداشت و گراميداشت آنها با زيارت نمودن و تبرك جستن از آنهاست.
2. ابن عبدالبرّ در «الإستذكار» آورده است:
التَّبرُّكُ وَ التّأسي بِأفعالِ رسُولِ الله صَلَّى اللهُ عَليه وَسَلَّم ايمانٌ وَ تَصديقٌ وَ حُبٌّ فِي اللهِ وَ رَسولِه.[24]
تبرك جستن و پيروي از كارهاي پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله)، نشانة ايمان و تصديق و محبت خدا و پيامبر است.
3. ابن هشام، از ابوايوب انصاري نقل كرده كه:
قَالَ وَكُنّا نَصْنَعُ الْعَشَاءَ ثُمّ نَبْعَثُ بِهِ إلَيهِ فَإِذَا رَدّ عَلَينَا فَضْلَهُ تَيمّمْت أَنَا وَ أُمّ أَيوبَ مَوْضِعَ يدِهِ فَأَكَلْنَا مِنْهُ نَبْتَغِي بِذَلِكَ الْبَرَكَةَ.[25]
هنگام حضور حضرت در منزل ابوايوب انصاري اتفاق افتاده كه ابوايوب گويد: براي حضرت شام درست ميكرديم و نزد آن حضرت ميبرديم، هرگاه چيزي از غذا را برگشت ميداد، من و امّايوب به رسم تيمّن و تبرك، از آن ميخورديم.
4. همچنين در «الإستذكار» آمده است:
كَانَ ابنَ عُمرَ يِتبرَّكُ بِالمَواضِعَ الَّتي كَانَ رَسولُ الله صَلَّى الله عليهِ وَسَلَّم يَنزلهُا لِلصَّلاةِ وَغيرهِا و... .[26]
ابن عمر تبرك ميجست از مكانهايي كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در آنها براي نماز و غير آن فرود آمده بود و... .
5. صالحي شامي نقل نموده:
وَ رَوَى الطَّبرانيِ برجالٍ ثِقاتٍ عَن أبي أسيدٍ السّاعدي رضي الله تعالى عنه أنَّ لَه بِئراً بِالمَدينةِ يُقال لهَا: بِئرُ بضاعةٍ، قَد بَصَقَ فِيها رَسولُ الله صلّى الله عليه وسلم، فَهِي يَتبرَّكُ بِها، وَ يَتيمَّنُ بها.[27]
طبراني با سند موثق از ابو اسيد ساعدي نقل كرده كه او در مدينه چاهي داشته كه به آن چاه «بضاعه» ميگفتند، پيامبر(صلي الله عليه و آله) از آب دهان مباركش در آن قرار داده بود، از آب چاه تبرك و تيمن ميجويند.
6. أَوْسُ بُنُ عَبْدِ اللهِ، قَالَ: قُحِطَ أَهْلُ الَمدِينَةِ قَحْطاً شَدِيداً، فَشَكَوْا إِلَى عَائِشَةَ، فَقَالَتْ انْظُرُوا قَبْرَ النَّبَي(صلي الله عليه و آله) فَاجْعَلُوا مِنْهُ كِوَّ إِلَى السَّمَاءِ حَتَّى لا يكُونَ بَينَهُ وَبَينَ السَّمَاءِ سَقْفٌ، قَالَ: فَفَعَلُوا فَمُطِرْنَا مَطَرًا حَتَّى نَبَتَ الْعُشْبُ وَسَمِنَت الْإِبِلُ.[28]
خشكسالي شديدي اهل مدينه را در برگرفت، آنها پيش عايشه ابراز نگراني كردند، او گفت: متوجه قبر پيامبر(صلي الله عليه و آله) شويد، و دريچهاي به سوي آسمان باز كنيد بهگونهاي كه بين قبر شريف و آسمان سقفي حايل نباشد، چنين كردند؛ و باران باريدن گرفت، بهگونهاي كه علفها سبز و شترها چاق شدند.
7. حصني دمشقي نقل كرده كه ابو ايوب انصاري به زيارت قبر پيامبر(صلي الله عليه و آله) پرداخت و آن را در بر گرفت، مروان بن حكم او را به خاطر اين كار سرزنش كرد. ابوايوب نيز او را نكوهش كرد و كلامي با اين مضمون گفت: «أبكوا على هذا الأمر إذا وليه غير أهله»[29]؛ «گريه كنيد بر اين حكومت، وقتي كه نااهل آن را عهدهدار شود». اين مطلب را ابوحسين نيز در كتابش «اخبار مدينه» آورده است.
از ابن عمر روايت شده كه دست خود را بر منبر، محل نشستن پيامبر(صلي الله عليه و آله) كشيد و سپس آن را بر صورت ماليد و از راههايي كه پيامبر گذر كرده بود، آمد و شد ميكرد و همچنين در جاهايي كه حضرت توقف نموده بود ميايستاد و همة اينها به خاطر تبرك بود و نيز گذشت قصة بلال كه بار سفر بست براي زيارت قبر پيامبر(صلي الله عليه و آله) و هنگامي كه به ضريح مكرّم رسيد، صورت خود را بر آن گذاشت و گريه كرد.
8. ابن حبان در صحيح خود مطالبي را با عناوين زير آورده است: «ذكر ما يستحب للمرء التبرك بالصالحين و أشباههم»[30]؛ «ذكر استحباب التبرك للمرء بعشـرة مشايخ أهل الدين و العقل»[31]، «ذكر اباحة التبرك بوضوء الصالحين من أهل العلم».[32]
نقل مطالب با اين عناوين، گوياي نظر ايشان است.
9. مناوي در شرح فيض القدير، در شرح حديثي از كتاب «العاقبة» آورده:
قالَ عَبدُالحق فيِ العاقِبة: فَيَندُبُ لِوليِّ المَيِّت أنْ يَقصُد بِه قبورَ الصّالحين وَمدافِنَ أهل الخَيرِ فَيدَفنهُ مَعَهم وَينزُله بِإزائِهم وَيُسكنَه فِي جِوارِهم تَبرُّكاً وتَوسُّلاً بهم و... .[33]
عبدالحق در كتاب «العاقبه» ميگويد: مستحب است ولي ميت، ميت را در كنار قبر صالحان و اهل خير دفن كند، براي تبرّك و توسّل به آنها.
10. همچنين مناوي دربارة كوه الخليل مينويسد:
(جبل الخليل) أي الجبلُ المعروفُ بِإبراهيمَ الخليلِ عليه الصَّلاةُ وَالسَّلامُ (مقدّسٌ) أي مُطهَّر... فلا بأسَ بِزيارَتِه وَالتَّبرُكِ به.[34]
(كوه الخليل)؛ كوهي كه به نام ابراهيم خليل(عليه السلام) شناخته ميشود (مقدس است) يعني مطهّر است... پس اشكالي ندارد زيارت آن و تبرك جستن از آن.
11. مناوي، همچنين دربارة خرماي «عجوه» آورده است:
قالَ السَّمهودي: لم يَزلْ إطباقُ النّاسِ عَلَى التَّبرُّكِ بِالعَجوة وَ هُو النَّوع المعروفُ الذي يَأثُره الخلفُ عَن السَّلفِ بِالمَدينةِ.[35]
سمهودي گويد: تبرك به خرماي «عجوه» در ميان مردم باقي مانده و اين كاري است كه مردم از پيشينيان مدينه فرا گرفتهاند.
12. و بالاخره در كتاب خصائص الفاطميه به نقل از المناقب آورده:
روزي ابوحنيفه ـ براي شنيدن فقه و حديث ـ نزد امام صادق(عليه السلام) آمده بود، ابو عبدالله(عليه السلام) خارج شد درحاليكه عصا در دست داشت، ابوحنيفه به او گفت: يابن رسول الله به سني نرسيدهاي كه به عصا نياز داشته باشي! فرمود: آري چنين است، لكن اين عصاي رسول الله(صلي الله عليه و آله) است، خواستم به آن تبرك بجويم، ابوحنيفه خيز گرفت و گفت: يابن رسول الله ميخواهم آن را ببوسم. حضرت دو آستين خود را بالا زد و فرمود: ميداني اين پوست رسول الله است و اين از موي اوست، اين را نميبوسي و عصا را ميبوسي؟![36]
تحليل مطالب و نتيجهگيري
از مجموع مطالب گذشته روشن شد كه تبرك جستن به اولياي الهي و آثار آنان، در ميان پيروان اديان گذشته وجود داشته است و قرآن كريم بدون نهي، آنها را نقل كرده است و علاوه بر اين قرآن كريم موارد متعددي از اشخاص، مكانها و ساير چيزهاي مبارك را برشمرده است.
تبرك به نبياكرم(صلي الله عليه و آله) را همة مذاهب اسلامي قبول دارند، و جزء مسلمات تاريخي و روايي است. موارد بسياري از آن را نقل و دربارة كمتر موضوعي در اسلام، اين همه مطلب تاريخي تأييد كننده و روايت مسلّم وجود دارد. در اين ميان از شخص پيامبر(صلي الله عليه و آله) حتي يك مورد نهي از «تبرك جستن» صادر نشده و اين فعل به صورت سيرة مستمرة جميع فِرَق مسلمين تا زمان حاضر استمرار يافته است.
ميتوان گفت، اينكه پروردگار متعال پيامبران و اولياي الهي و آثار آنان و يا چيزهاي ديگر را مبارك قرار داده، همة اينها از لطف، فيض، محبت، كرم و رحمت الهي ناشي ميشود. و همچنان كه وجود پيامبران و اوصياء موجب ريزش بركت الهي بر دلهاي انسانها ميشود، هيچ اشكالي ندارد كه وجود با بركت آنها واسطه فزوني نعمات و بركات الهي در زندگي مادي مردم شود، و اين نوع از بركات در زندگي سراسر خير و بركت انبياء و اولياي الهي كم نيست. ما برخي از آنها را از قرآن، تاريخ و روايات به عنوان شاهد و نمونه ذكر كرديم.
گاهي تبرك نه فقط براي بهره گرفتن فرد تبرك جوينده، بلكه براي تعظيم شعاير الهي است و البته تعظيم شعاير الهي نشانة تقواي قلوب است {وَ مَنْ يعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ}[37]؛ و بياعتنايي به شعاير الهي نشانه بيتقوايي و موجب غضب الهي است.
نكتة مهمي كه در اين بحث و مباحثي اينگونه؛ بايد مورد توجه و دقت قرار گيرد، اين است كه يك انسان موحد، بركتِ پيامبران و اولياي الهي و مانند اينها را ـ كه بركت خود را از خداوند كريم اخذ نمودهاند ـ در طول بركت پروردگار ميداند، نه در عرض آن و اينها در واقع در طول ربوبيت پروردگار عالميان قرار دارند و هيچ منافاتي با توحيد افعالي ندارند؛ زيرا در عرض آن تصور نميشوند؛ و چه مناسب است با اين مطلب، اين شعر از زبان مجنون كه گفت:
«أمُرُّ عَلَى الدِّيار، ديار لَيلي
|
أُقبِّلُ ذالجدارَ وَ ذا الجِدارا
|
وَ ما حُبُّ الدّيارِ شَغَفنَ قلبي
|
وَلكنْ حُبُّ مَنْ سَكَنَ الديارا»
|
به محلة ليلي گذر ميكنم و ميبوسم اين ديوار و آن ديوار را؛ عشق كسي كه در اين محله سكونت دارد، دلم را لبريز ساخته نه محبت اين محله.
و همين است مقصود مؤمناني كه كعبه و ضريح بندگان صالح خدا را لمس ميكنند، و نه عبادت كعبه و ضريح ـ آنگونه كه سياهدلان گمان ميكنند و سوءظن نسبت به مؤمنان دارند ـ بنابراين مخالفان تبرك و شفاعت، يا از درك اين مطلب عاجزند و يا اينكه خود را به تغافل ميزنند.
ضمناً نبايد از نظر دور داشت كه هر موضوع مشروع، همچنانكه ميتواند مفيد باشد و مورد استفاده صحيح پيروان دين و آيين قرار گيرد، ميتواند مورد استفادههاي سوء واقع شود، چه از طرف افراد ناآگاه و يا از طرف افرادي با اغراض خاص، براي ضربه زدن به دين؛ بنابراين موضوع تبرك نيز گاهي دچار اين آسيب شده و ممكن است در آينده نيز مورد سوء استفاده قرار گيرد، در اين صورت بر افراد آگاه و دلسوز است كه گروه اول را آگاه كرده، متوجه اشتباهشان نمايند و با هوشياري، مراقب اعمال مغرضان باشند و با آنان به صورت مقتضي، مقابله و توطئههاي آنان را خنثي كنند. البته مراقبت در اينجا بايد مداوم باشد، چراكه تبرك جستن از اولياي الهي و اماكن مقدسه، مانند موضوع كرامات اولياء و صالحين يك امر فراگير است و فراوان مورد ابتلاء قرار ميگيرد و اين مسايل هيچگاه موجب نميشود فعلِ مشروع قاطبة مؤمنان و مسلمانان زير سؤال برود؛ و قياس فعل انسانهاي موحد به فعل مشركان زمان جاهليت، قياس مع الفارق است و قياس كننده يا جاهل است يا مغرضانه، مغالطه ميكند.
در پايان از مجموع مطالب گذشته بهطور خلاصه اين نتايج بهدست ميآيد:
1. هيچ مانعي وجود ندارد از اينكه خداوند متعال، از سر لطف و رحمت و چيزهاي ديگري كه خود اراده ميفرمايد، بركت عطا نمايد و نيز آنها را واسطة فيض و رحمت خود به ساير بندگانش قرار دهد، اين مطلب به صراحت همچنانكه گذشت، مورد تأييد آيات قرآن كريم است و هيچ اشكال شرعي و عقلي بر آن مترتب نيست.
2. رابطة بركتِ صاحبان بركت، با بركت الهي رابطة طولي است نه عرضي، يعني همة اين بركات در واقع از جانب خدا و از آنِ اوست و مستقل از پروردگار نيست و چون در راستاي بركت الهياند، هرگز موجب شرك افعالي نميشوند.
3. تبرك در اقوام و اديان توحيدي قبل از اسلام وجود داشته و قرآن كريم برخي از آنها را نقل كرده، بدون آنكه آنها را رد كند.
4. تبرك در سيرة مؤمنان و مسلمانان خصوصاً در عصر رسول اعظم(صلي الله عليه و آله) وجود داشته و هيچگاه آن حضرت از آن نهي ننموده و اين سيره تا امروز استمرار يافته است و كاملاً مشروع است؛ زيرا ناشي از يك رابطة عاطفي و محبت داشتن به خدا و اولياي الهي است.
5. بر مؤمنان تيزبين است كه در اين زمينه، با هوشياري مراقب سوء رفتار برخي جاهلان يا مغرضان باشند و افراد ناآگاه را آگاهي بخشند و توطئههاي مغرضان را شناخته و آنها را خنثي نمايند.
ومن الله التوفيق
[1]. لسان العرب، ابن منظور، ج1، صص 386 و 387.
[2]. صحاح، جوهري، ج4، ص 1575.
[3]. مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني، ص41؛ كتاب العين، الخليل الفراهيدي، ج5، ص368.
[4]. يوسف: 93.
[5]. همان: 96.
[6]. بقره: 248.
[7]. سيره ابن اسحاق، محمد بن اسحاق، ج1، ص 5.
[8]. كنز العمال، متقي هندي، ج1، ص 519.
[9]. عضاه: درخت بزرگ خاردار.
[10]. فيض القدير شرح الجامع الصغير، المناوي، ج2، ص239.
[11]. تذكرة الموضوعات، الفتني، ص 89.
[12]. اعانة الطالبين، الدمياطي، ج1، ص20؛ كنز العمال، ج16، ص 422؛ فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج6، ص308؛ كشف الخفاء، العجلوني، ج2، ص284.
[13]. الجامع الصغير، جلال الدين السيوطي، ج2، ص394.
[14]. فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج5، ص 315؛ ابن حجر، تلخيص الحبير، ج7، ص420 به نقل از: السنن، الدار قطني؛ السنن الكبري، بيهقي، ج5، ص164؛ كنز العمال، المتقي الهندي، ج7، ص93.
[15]. البته اين نظرية اهل سنت است اما شيعه معتقد است ملتزم نزديك ركن يماني و پشت كعبه، موازي در خانة خدا است.
[16]. صحيح البخاري، ج5، ص139.
[17]. صحيح مسلم، ج7، ص 16؛ در صحيح ابن حبان، ج14، ص555 با همين مضمون نقل نموده است.
[18]. مسند احمد، ج3، ص137.
[19]. مسند احمد، ج6، ص212؛ همچنين مسلم در صحيح خود، ج1، ص164 و ج6، ص176 با همين مضمون آورده است.
[20]. في رحاب اهل البيت، صباح علي بياتي، ج35، ص76 به نقل از: مسند احمد، ج5، ص333؛ صحيح البخاري، ج4، صص 30 و 207؛ مجمع الزوائد، ج6، ص 105 (باب غزوه خيبر)؛ كتاب السنة لأبي عاصم، ص 594؛ السنن الكبري، النسائي، ج5، صص 46 و 108؛ المناقب، فضائل علي بن أبيطالب، مسند أبي يعلي، ج1، ص 291؛ المعجم الكبير، الطبراني، ج6، ص152.
[21]. به همّت پژوهشگران و محقّقان مركز المصطفي، در نرم افزاري با نام «مكتبة اهل البيت:» در دو عنوان: «الذين قبلهم النبي9 أو بارك عليهم» و «الذين دعا لهم النبي9» اين هزار عنوان استخراج گرديده است.
[22]. الشفاء بتعريف حقوق المصطفي، القاضي عياض، ج2، ص 57.
[23]. سبل الهدي و الرشاد، الصالحي الشامي، ج12، ص 402.
[24]. الاستذكار، ابن عبدالبر، ج2، ص 361.
[25]. السيرة النبوية، ابن هشام الحميري، ج2، ص 346.
[26]. الاستذكار ابن عبدالبر، ج2، ص 230، (كتابهاي اهل سنت پر است از موارد متعدد تبرك جستن ابن عمر به آثار پيامبر9 از جمله در كتاب التبرك، علامه احمدي ميانجي، ص 146 به نقل از الارتياب آورده «روي ان ابن عمر كان يضع يده اليمني علي القبر الشريف».
[27]. سبل الهدي و الرشاد، الصالحي الشامي، ج7، ص225.
[28]. التبرك، علي احمدي ميانجي، ص 144 به نقل از: سنن الدارمي، ج1، صص 43 و 44؛ كشف الإرتياب، ص 313 عن السمهودي في وفاء الوفاء، ج2، ص 549.
[29]. دفع الشبه عن الرسول9، الحصني الدمشقي، ص 199.
[30]. صحيح ابن حبان، ابن حبان، ج2، ص 317.
[31]. همان، ج2، ص 319.
[32]. همان، ج4، ص 82.
[33]. فيض القدير شرح الجامع الصغير، المناوي، ج1، ص 297.
[34]. همان، ج3، ص 453.
[35]. فيض القدير شرح الجامع الصغير، المناوي، ج4، ص 496.
[36]. الخصائص الفاطميه، الشيخ محمدباقر الكجوري، ج2، صص 549 و 550.
[37]. حج: 32.