تبرک متعدیه، ویژه پیامبران
وهابیان می‌گویند: ان فی أجساد الأنبیاء فیها برکة ذاتیة یمکن معها نقل أثر هذه البرکة أو نقل البرکة والفضل والخیر من أجسادهم إلى غیرهم.وهذا مخصوص بالأنبیاء والرسل.[1] همانا در جسم پیامبران، برکت ذاتی وجود دارد که با وجود آن، انتقال اثر این برکت ی
وهابيان ميگويند:
ان في أجساد الأنبياء فيها بركة ذاتية يمكن معها نقل أثر هذه البركة أو نقل البركة والفضل والخير من أجسادهم إلى غيرهم.وهذا مخصوص بالأنبياء والرسل.[1]
همانا در جسم پيامبران، بركت ذاتي وجود دارد كه با وجود آن، انتقال اثر اين بركت يا انتقال خود بركت و فضل و خير از اين اجسام به غيرشان، ممكن است و اين مخصوص پيامبران و رسولان است.
همچنين گفتهاند:
الأنبياء والرسل فهؤلاء بركتهم بركة ذاتية، يعني: أن أجسامهم مباركة، فالله - جل وعلا - هو الذي .. جعل أجسادهم جميعا مباركة، بمعنى: أنه لو تبرك أحد من أقوامهم بأجسادهم، إما بالتمسح بها، أو بأخذ عرقها، أو التبرك ببعض أشعارهم، فهذا جائز ؛ لأن الله جعل أجسادهم مباركة بركة متعدية، وهكذا نبينا محمد بن عبد الله صلى الله عليه وسلم جسده أيضا جسد مبارك ؛ ولهذا ورد في السنة أن الصحابة كانوا يتبركون بعرقه، ويتبركون بشعره، ... وهذا مخصوص بالأنبياء والرسل، أما غيرهم فلم يرد دليل على أن من أصحاب الأنبياء والرسل مَن بركتهم بركة ذاتية.[2]
انبياء و رسولان، بركتشان بركت ذاتي است؛ بدين معنا كه اجسام آنان مبارك است و خداوند، همان كسي است كه اجسام همه آنان را مبارك نموده است؛ بدينمعنا كه اگر يكي از اقوام وي به جسم آنان يا به مسح دست آنان يا به عرق يا به موهاي آنان تبرك بجويد، چنين كاري جايز است؛ چرا كه خداوند اجسام آنان را مبارك به بركت متعديه قرار داده است و پيامبر ما، محمد بن عبدالله(صلي الله عليه و آله) نيز جسمش مبارك است؛ به همين جهت در سنت وارد شده كه صحابه، به عرق و مويش تبرك جسته اند ...و چنين چيزي مختص انبياء و رسولان است؛ اما درباره غير آنان، وارد نشده كه بركت آنان ذاتي است.
پاسخ:
اينكه ميگويند در جسم پيامبران، بركتي ذاتي وجود دارد كه با وجود آن، امكان دارد اين بركت يا اثر بركت و خير و فضل، از اين جسمها به غير منتقل گردد و اين بركت داشتن، مخصوص پيامبران و رسولان است، تقسيمي بياساس و نوعي بدعت است؛ به اين دليل بياساس است كه درباره پيامبران و رسولان پيشين، دليلي وجود ندارد كه پيروان و اقوامشان، به مو يا عرق و ساير امور مربوطه به آن پيامبران تبرك جسته باشند. اگر تبرك جستن صحابه، به عرق و موي پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) معيار تبرك جستن پيامبران پيشين باشد، چرا تبرك جستن صحابه، دليل بر جواز تبرك جستن به ديگر اولياي الهي نباشد؟ از سوي ديگر چنين تقسيمي در تبرك به «ذاتي» و «متعديه و غيرذاتي»، بدعت است؛ زيرا در هيچ آيه و روايتي چنين تقسمي درباره تبرك نيامده و صحابه نيز كه تبرك ميجستند، هرگز چنين الفاظي را درباره تبرك بهكار نبردهاند.
علاوه بر اين، چنين ادعايي، نهتنها بازگشت اينان از نظريات پيشين خود است، بلكه ادعايي باطل است؛ زيرا در سنت، افراد ديگري نيز صاحب بركت ذاتي و متعديه معرفي شدهاند كه پيش از اين، به مواردي از تبرك جستن صحابه و تابعين به اهل بيت پيامبر(صلي الله عليه و آله) اشاره شد. در اينجا نيز تنها به آيه و روايتي بسنده ميكنيم. خداوند در توصيف حضرت مريم ميفرمايد:
(فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً وَ كَفَّلَها زَكَرِيَّا كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ يا مَرْيَمُ أَنَّيلَكِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ) (آلعمران: 37)
خداوند، او (مريم)] را به طرز نيكويي پذيرفت و به طرز شايستهاى، [نهال وجود] او را رويانيد [و پرورش داد] و كفالت او را به «زكريا» سپرد. هر زمان زكريا وارد محراب او مىشد، غذاي مخصوصي در آنجا مىديد. از او پرسيد: «اي مريم! اين را از كجا آوردهاى؟!» گفت: «اين از سوي خداست. خداوند به هر كس بخواهد، بيحساب روزي مىدهد».
خداوند در اين آيه از وجود پربركت حضرت مريم(عليه السلام) ـ با آنكه وي از پيامبران نبود ـ سخن گفته است. ابنكثير دمشقي و برخي ديگر از مفسران اهل سنت در ذيل آيه، روايتي مفصل از بركت حضرت فاطمه(عليه السلام) آوردهاند؛ متن روايت از جابر بن عبدالله انصاري چنين است:
رسول خدا(صلي الله عليه و آله) مدتي بود كه غذايي نخورده بود تا اينكه بر او دشوار آمد؛ بدين جهت در منزل همسرانش گشت، اما چيزي در نزد آنان نيافت؛ به منزل فاطمه(عليه السلام) آمد و گفت: «اي دخترم! گرسنهام، آيا چيزي پيشت پيدا ميشود تا بخورم؟». فاطمه(عليه السلام) گفت: «فدايت گردم، به خدا چيزي يافت نميشود». هنگامي كه از نزد وي بيرون رفت، كنيزي براي فاطمه(عليه السلام) دو تكه نان با مقداري گوشت فرستاد؛ فاطمه(عليه السلام) آنها را در ظرفي نهاد و سرش را پوشاند و گفت: «به خدا قسم رسول خدا(صلي الله عليه و آله) را بر خودم و كساني كه با مناند مقدم ميدارم» با آنكه همه آنها نيازمند يك شكم غذا بودند.
آنگاه حسن و حسين(عليهما السلام) را نزد رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرستاد. هنگامي كه آن حضرت آمد، فاطمه(عليه السلام) گفت: «فدايت شوم، خدا مقداري غذا رساند كه برايت نگه داشتهام». رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: «آنها را بياور». فاطمه(عليه السلام) ميگويد، هنگامي كه ظرف را آوردم و درب آن را برداشتم، ناگهان آن را پر از نان و گوشت يافتم؛ مبهوت ماندم و دانستم كه آنها از بركت خداست. بدين جهت حمد خداي را بجا آوردم و بر پيامبرش درود فرستاده، آنها را نزد رسول خدا(صلي الله عليه و آله) نهادم. هنگامي كه آنها را ديد، حمد الهي را گفت و پرسيد: «دخترم اين همه غذا را از كجا آوردي؟» فاطمه(عليه السلام) گفت: (هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ)؛ «اين از سوي خداست. خداوند به هر كس بخواهد، بيحساب روزي مىدهد». (آلعمران: 37)
رسول خدا(صلي الله عليه و آله) وقتي اين سخن را شنيد، خدا را حمد نمود و گفت: «سپاس خداي را اي دخترم كه تو را همانند سرور زنان بنياسرائيل قرار داد كه هرگاه خدا رزقي به او ميداد و از آن پرسش ميشد ميگفت: اين از سوي خداست. خداوند به هركس بخواهد، بيحساب روزي مىدهد». آنگاه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) به سوي علي(عليه السلام)فرستاد و رسول خدا(صلي الله عليه و آله) و علي و فاطمه و حسن و حسين(عليهما السلام) و همه همسران پيامبر(صلي الله عليه و آله) و اهل خانه، از آن خوردند و سير شدند؛ اما از ظرف غذا چيزي كم نشد. آنگاه از آن غذا به همه همسايگان دادند و خداوند در آن غذا، بركت و خير فراوان قرار داده بود. [3]
از آيه و روايت، بهروشني ثابت ميشود كه بركت داشتن، تنها مخصوص وجود پربركت رسول خدا(صلي الله عليه و آله) و پيامبران نيست؛ بلكه ديگران، بهويژه اهل بيت مكرم پيامبر خدا: نيز با بركتاند و اين بركت، شامل حال ديگران نيز شده است.
[1]. كفاية المستزيد بشرح كتاب التوحيد للشيخ صالح، ج1، ص114.
[2]. التمهيد لشرح كتاب التوحيد، صالح بن عبدالعزيز، ج1، ص163.
[3]. تفسير القرآن العظيم، ابن كثير، ج2، ص30؛ تفسير القرآن العظيم، ابن أبيحاتم، ج11، ص206؛ الدر المنثور في تفسير المأثور، ج2، ص20؛ روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، ج2، ص136؛ كشف الأسرار و عدة الأبرار، ج2، ص102.