برکت معنوی انتقال یافتنی و انتقال نیافتنی برکت معنوی انتقال یافتنی و انتقال نیافتنی برکت معنوی انتقال یافتنی و انتقال نیافتنی بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
برکت معنوی انتقال یافتنی و انتقال نیافتنی برکت معنوی انتقال یافتنی و انتقال نیافتنی برکت معنوی انتقال یافتنی و انتقال نیافتنی برکت معنوی انتقال یافتنی و انتقال نیافتنی برکت معنوی انتقال یافتنی و انتقال نیافتنی

برکت معنوی انتقال یافتنی و انتقال نیافتنی

برخی از نویسندگان وهابی می‌گویند، متبرک بر دو گونه است: «متعدی» که از ذات شخص به دیگران منتقل می‌شود و این، مخصوص ذات و آثار پیامبر(صلی الله علیه و آله) است و متبرک «لازم» که تنها خود آن شخص یا شیء، دارای تبرک است، مانند

برخي از نويسندگان وهابي مي‌گويند، متبرك بر دو گونه است: «متعدي» كه از ذات شخص به ديگران منتقل مي‌شود و اين، مخصوص ذات و آثار پيامبر(صلي الله عليه و آله) است و متبرك «لازم» كه تنها خود آن شخص يا شيء، داراي تبرك است، مانند متبرك بودن مسجدالحرام و حجرالاسود.

وهابيان مي‌گويند:

بركت مسجدالحرام، مسجدالنبي، مسجدالاقصي، حجرالاسود و امثال آن، بركت معنوي است و به معناي چند برابر شدن ثواب نماز در آن است و چيزي از بركت آن به تبرك‌كننده منتقل نمي‌شود. از اين‌رو اگر كسي دست به حجرالاسود يا پرده كعبه بزند و آن را به بدن خود بمالد يا آب زمزم را به منظور بركت بر بدن بپاشد، چنين كسي گمراه و خطاكار است.[1]

پاسخ:

بر اساس ديدگاه وهابيت، اگر بركت داشتن اشخاص و اشياء را از امور تعبدي بدانيم، چنين تقسيمي براي بركت، بي‌گمان از مصاديق بدعت است؛ زيرا همچنان‌كه گذشت، در هيچ آيه و روايتي چنين تقسيمي ديده نمي‌شود و سلف مورد قبول وهابيت (يعني صحابه، تابعين و تابعين تابعين) نيز، چنين تقسيمي براي تبرك قائل نشده‌اند. پس چگونه مي‌توان با بدعتي، ديگر مسلمانان را به شرك، كفر و بدعت متهم كرد؟ از سوي ديگر لازمه متبرك بودن چيزي، آن است كه بتوان از آن تبرك جست و اين تبرك، انتقال‌پذير است. از اين‌رو اگر بپذيريم كه مسجدالنبي يا مسجدالحرام و حجرالاسود بابركت هستند، براساس مباني وهابيت، مي‌توان به آنان تبرك جست؛ زيرا صحابه و تابعين، از متبرك تبرك جسته‌اند:

بخاري در كتاب «الادب المفرد» از عبدالرحمان بن رزين نقل كرده است:

گذرمان بر ربذه افتاد. به ما گفته شد كه سلمة بن اكوع در آنجاست. ما به نزد او آمده و بر او سلام كرديم. او دستانش را بيرون آورد و گفت: «با اين دو دست با رسول خدا(صلي الله عليه و آله) بيعت نمودم». مشاهده كرديم كه كف دستانش همانند كف پاي شتر كلفت بود؛ ما برخاسته و آن را بوسيديم.[2]

اين بوسيدن براي تبرك جستن به دست كسي است كه با بيعت كردن با پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله)، متبرك شده است.

يحيي بن حارث ذماري مي‌گويد، واثلة بن اسقع را ملاقات كردم و به او گفتم: «آيا تو با اين دستت با پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) بيعت كرده‌اي؟» گفت: «آري». «گفتم: «دستت را بده تا ببوسم». او دستش را به من داد و من آن را بوسيدم.[3] بي‌ترديد بوسيدن دست وائله، به‌دليل متبرك شدن دست وي، پس از دست دادن با پيامبر(صلي الله عليه و آله) بوده است.

 
[1]. إتحاف أهل الألباب، ج1، ص64.

[2]. الادب المفرد، ص144؛ طبقات ابن سعد، ج4، ص39.

[3]. مجمع الزوائد، ج8، ص42.


| شناسه مطلب: 86236







نظرات کاربران