آیه ولایت
v حمیدالله رفیعی زابلی کلمه ولایت از ماده ولیّ گرفته شده است و در لغت، به دو یا چند چیزی گفته می‌شود که بین آنها چیزی دیگری غیر از خود آنها فاصله نباشد. این کلمه از حیثیت‌های مختلفی مانند مکان، نسبت، دین، صداقت، نصرت و اعتقاد، به صورت استعاره
v حميدالله رفيعي زابلي
كلمه ولايت از ماده وليّ گرفته شده است و در لغت، به دو يا چند چيزي گفته ميشود كه بين آنها چيزي ديگري غير از خود آنها فاصله نباشد. اين كلمه از حيثيتهاي مختلفي مانند مكان، نسبت، دين، صداقت، نصرت و اعتقاد، به صورت استعاره، براي قرب و نزديكي به كار برده ميشود.[1]
ولايت در اصطلاح شريعت اسلام، بنابر آنچه از ملاحظه و دقت در آيات به دست ميآيد، داراي معاني متعددي است و اين جامعيت، به آن علت است كه در تمام اين معاني، حقيقتي مشترك وجود دارد كه عبارت است از: تقرب و نزديكي دو يا چند امر، به نحوي كه چيز ديگري ميان آنها فاصله نباشد.[2]
بنابراين ولايت، نوعي نزديك شدن به چيزي است كه باعث برداشته شدن موانع و پردهها از ميان آنها از همان حيثيتي كه به آن نزديك شده، ميشود. اگر اين نزديكي از حيث تقوا و انتصار باشد، وليّ، همان ناصر است كه مانعي از ياري رساندن او به كسي كه به او نزديك شده، وجود ندارد. اما اگر اين نزديك شدن به لحاظ التيام در معاشرت و محبت باشد كه نوعي جذب شدن روحي است، وليّ، به معناي محبوبي است كه
اراده او مالك نفس محب ميشود. اگر هم اين تقرب به لحاظ طاعت باشد، وليّ كسي است كه در كارهاي او آنگونه كه بخواهد حكم ميكند.[3] گفتني است كلمه وليّ در آيه ولايت، به همين معناي اخير لحاظ شده است.
اراده او مالك نفس محب ميشود. اگر هم اين تقرب به لحاظ طاعت باشد، وليّ كسي است كه در كارهاي او آنگونه كه بخواهد حكم ميكند.[3] گفتني است كلمه وليّ در آيه ولايت، به همين معناي اخير لحاظ شده است.
اهميت موضوع
از صدر اسلام، شيعه و اهل سنت، در مسئله امامت اختلافي بنيادين داشتهاند؛ چنانكه نويسنده مقدمه بر كتاب صواعق محرقه، وقتي حديث قرطاس را از كتاب شرح مواقف نقل ميكند، ميگويد اختلاف بين رسول الله(صلي الله عليه و آله) و عمر، در مسئله امامت و منصب خلافت بوده است.[4]
ازاينرو بعد از رحلت رسول خدا(صلي الله عليه و آله) آثار جدي و شديد اين اختلاف، در جامعه اسلامي پديدار شد. همچنين «عبدالقاهر بغدادي»، عالم ديگر اهل سنت، در كتاب «الفرق بين الفرق» ميگويد: «اختلاف مسلمانان براي بار اول، در مسئله امامت بوده است. انصار، به امامت سعد بن عباده معتقد بودند و قريش اعتقاد داشتند كه امامت براي قريش است».[5]
بنابراين براي تحليل و تبيين مسئله امامت، لازم است ابتدا دلايل و نشانههاي درون ديني آن، مانند آيه ولايت، بررسي شود. گفتني است شيعه اماميه، اين آيه را با كمك شأن نزول، نص الهي بر امامت امام علي(عليه السلام) ميداند. اما اهل سنت چنين دلالتي را براي آن قائل نيست و شبهاتي را بر نظر شيعه اماميه وارد ميكند كه ضرورت دارد به آنها پاسخ گفته شود.
تبيين موضوع در انديشه اسلامي
خداوند در قرآن ميفرمايد:
(إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ) (مائده: 55)
وليّ شما، تنها خداست و پيامبر او و كساني كه ايمان آوردهاند؛ آنها كه نماز را برپا ميدارند و در حال ركوع، زكات ميدهند.
براي توضيح معناي اين آيه شريفه كه به آيه ولايت مشهور است، لازم است به معناي برخي كلمات آن توجه بيشتري شود:
معناي كلمه «انّما»
كلمه «انّما» براي حصر است و به همين دليل، مفسران اهل سنت نيز اين لفظ را در آيات متعددي دليل بر حصر گرفتهاند؛ براي مثال فخر رازي در آيه (إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء) با استناد به اين كلمه ميگويد: «فقط علما از خداوند ميترسند». همچنين وي ميگويد: «ظاهر آيه دلالت ميكند كه اهل بهشت منحصر در علماست؛ زيرا به دلالت اين آيه، براي غير علما خشيت الهي حاصل نميشود».[6]
صاحب تفسير «أضواء البيان» نيز ميگويد: «اين مطلب نزد جمهور علما ثابت است كه لفظ «انّما» براي حصر است و اين نظر حقي است».[7] حتي ابن تيميه ميگويد كه كلمه «انّما» نزد جمهور علما براي حصر است و اين معنا به صورت اضطرار، مانند معناي حروف نفي، استفهام، شرط و امثال اينها از لغت عرب دانسته ميشود و حصر آن هم به طريق منطوق است؛ نه به طريق مفهوم.[8]
بنابراين كلمه «انّما» حكم را در موضوع معيني، ثابت ميكند و ملازمه بين آن را از غير آن موضوع نفي ميكند.[9]
پس كلمه «انّما» در آيه ولايت، معناي حصر را افاده ميكند؛ يعني «ولايت يا وليّ بودن» منحصر است در خداوند، رسول خدا(صلي الله عليه و آله) و كساني كه ايمان آورده و در نماز در حال ركوع، زكات ميدهند. طبق فرمايش علامه طباطبايي= ولايت بالاصاله براي خداست و از براي غير خدا بالتبع است كه آن هم بر اساس اين آيه شريفه، در رسول و كسي كه ايمان آورده و در حال ركوع، زكات ميپردازد، منحصر شده است و نبايد از آنان به ديگران تجاوز كند.[10]
معناي كلمه «وليّ» در آيه ولايت
در اين آيه، معناي «وليّ» از سه حالت خارج نيست كه عبارتاند از: ناصر، دوست و سرپرست. اگر وليّ در اين آيه، به معناي دوست يا ناصر باشد، با توجه به معناي «انّما» معناي آيه چنين ميشود كه تنها، خدا و رسولش و آنهايي كه در حال ركوع، زكات ميدهند، دوست يا ناصر مسلمانان (مخاطبان آيه) هستند و با توجه به معناي «انّما»، نبايد دوستي و نصرت از آنان به ديگران تجاوز كند؛ يعني تنها آنان دوست يا ناصر مسلماناناند و كس ديگري غير از آنان اين حق را ندارد كه دوست يا ناصر مؤمنان باشد. اما اين دو معنا براي كلمه وليّ در اين آيه درست نيست؛ زيرا در واقع ميبينيم كه افراد ديگري نيز ميتوانند دوست و ناصر مؤمنان باشند.
افزون بر اين، آيات متعددي در قرآن كريم وجود دارد كه دوستي و ياوري ديگران را براي مؤمنان و مسلمانان ثابت ميكند؛ براي مثال خداوند ميفرمايد:
(إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتَّى يُهاجِرُوا وَ إِنِ اسْتَنْصَـرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْـرُ إِلاَّ عَلى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ ميثاقٌ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ) (انفال: 72)
كساني كه ايمان آوردند و هجرت نمودند و با مال و جان خود در راه خدا جهاد كردند و كساني كه [به مؤمنان مهاجر] پناه دادند و ياري نمودند، آنها پشتيبان يكديگرند و آنها كه ايمان آوردند و مهاجرت نكردند، هيچگونه ولايتي [تعهّدي] در برابر آنها نداريد تا هجرت كنند! و [تنها] اگر در [حفظ] دين [خود] از شما ياري طلبند، بر شماست كه آنها را ياري كنيد؛ جز بر ضدّ گروهي كه ميان شما و آنها، پيمان [ترك مخاصمه] است و خداوند به آنچه عمل ميكنيد، بيناست.
در اين آيه شريفه، هم بر ياري و نصرت ديگران تأكيد شده و هم به دوستي مؤمنان بين خودشان توصيه شده است. بيترديد اين دو مسئله در هيچكسي انحصار ندارد. بلكه خداوند از مؤمنان خواسته است كه همديگر را دوست داشته باشند و ياري كنند.
حال كه از اين دو معناي كلمه وليّ، تناقض بيشتري درباره با آيه ولايت پديد ميآيد، به ناچار بايد وليّ را به معناي ولايتامري و سرپرستي بگيريم كه ملازم با تصرف در امور ديگران و از شئون خداوند است؛ زيرا به جز خدا هيچكس حق تصرف در امور ديگران را ندارد. بلكه خداست كه آن را به هر كه بخواهد عطا ميكند.
آيه ميگويد كه امر ولايت به معناي سرپرستي بعد از خدا و رسولش به عهده فرد يا افرادي است كه در حال ركوع زكات ميدهند. اما اين فرد يا افرادي كه در طول خدا و رسول خدا(صلي الله عليه و آله) داراي ولايت انحصاري است، در آيه مشخص نيست و فقط نشانههايي در آيه براي او ذكر شده است كه تشخيص و تعيين آن با اين نشانهها ممكن نيست. بنابراين براي شناختن آن به شأن نزول آيه نيازمنديم كه در متون معتبر شيعه و سني نقل شده است.
شأن نزول آيه ولايت
روايات متعددي از كتابهاي اسلامي و منابع اهل تسنن، نزول اين آيه را در شأن علي(عليه السلام) دانسته و حتي در بعضي از آنها به مسئله بخشيدن انگشتر در حال ركوع نيز اشاره شده است. گفتني است اين روايت را «ابن عباس»، «عمار ياسر»، «عبدالله بن سلام»، «سلمة بن كهيل»، «انس بن مالك»، «عتبة بن حكيم»، «عبدالله ابيّ»، «عبدالله بن غالب»، «جابر بن عبدالله انصاري» و «ابوذر غفاري» نقل كردهاند و افزون بر آنان، از خود حضرت علي(عليه السلام) نيز در كتابهاي اهل سنت نقل شده است.[11]
سيوطي در تفسير «الدر المنثور»، شأن نزول آيه ولايت را با سندهاي متعددي نقل كرده است. او ميگويد از ابن عباس نقل شده است كه علي(عليه السلام) انگشترش را در حال ركوع صدقه داد. سپس پيامبر(صلي الله عليه و آله) از سائل پرسيد كه چه كسي اين انگشتر را به تو عطا كرد؟ سائل گفت آن راكع [اشاره به علي(عليه السلام)]. پس خداوند آيه (إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ...) را نازل كرد. او از طريق عبدالرزاق و ابن مردويه از ابن عباس نقل كرده كه اين آيه درباره علي بن ابيطالب(عليه السلام) نازل شده است.
او ميگويد طبراني نيز در معجم اوسط خود با اسناد به عمار
ياسر نقل كرده است كه علي(عليه السلام) درحاليكه در ركوع بود، سائلي كنار
او ايستاد. علي(عليه السلام) انگشترش را درآورد و به او داد. سپس سائل
پيش پيامبر(صلي الله عليه و آله) رفت و آن حضرت را از اين كار علي(عليه السلام) آگاه كرد. در
اين هنگام اين آيه نازل شد و رسول خدا(صلي الله عليه و آله) آن را بر اصحاب قرائت
كرد و سپس فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه».[12]
ياسر نقل كرده است كه علي(عليه السلام) درحاليكه در ركوع بود، سائلي كنار
او ايستاد. علي(عليه السلام) انگشترش را درآورد و به او داد. سپس سائل
پيش پيامبر(صلي الله عليه و آله) رفت و آن حضرت را از اين كار علي(عليه السلام) آگاه كرد. در
اين هنگام اين آيه نازل شد و رسول خدا(صلي الله عليه و آله) آن را بر اصحاب قرائت
كرد و سپس فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه».[12]
او با سند ديگري از ابن مردويه و او از علي بن ابيطالب(عليه السلام) نقل كرده كه اين آيه در خانه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) بر آن حضرت نازل شد و سپس رسول خدا(صلي الله عليه و آله) از منزل خارج شد و داخل مسجد گرديد و مردم در حال نماز خواندن بودند؛ بعضي در حال قيام و برخي ديگر در حال سجده يا ركوع بودند. پيامبر(صلي الله عليه و آله) سائلي را ديد و از او پرسيد: «كسي به تو چيزي داد؟» سائل گفت: «نه؛ مگر آن ركوعكننده (علي بن ابيطالب) كه انگشترش را به من عطا كرد».
سند ديگري را كه به آن اشاره ميكند از طريق ابن عساكر است كه سلمة بن كهيل گفت: «علي(عليه السلام) در حال ركوع انگشترش را صدقه داد». سپس اين آيه نازل گرديد. همچنين جرير از مجاهد نقل كرده است كه آيه (إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ...) در حق علي بن ابيطالب(عليه السلام) نازل شده است؛ زيرا او انگشترش را در حال ركوع صدقه داد.[13]
اين حديث كه در شأن نزول آيه ولايت بيان و در كتابهاي حديثي و تفسيري نقل شده است، مصداق (الَّذِينَ آمَنُوا...) را از كليت خارج ميكند و آن را مشخص مينمايد و تمام نشانههايي را كه در آيه آمده بر امام علي(عليه السلام) منطبق ميكند و در نتيجه، ولايت به معناي سرپرستي را بعد از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) براي امام علي(عليه السلام) ثابت ميكند.
بررسي شبهات وهابيت
گفتني است وهابيها شبهات متعددي را در اينباره ايراد كردهاند كه در اينجا به اين شبهات و پاسخ آنها ميپردازيم.
شبهه اول: دروغ بودن شأن نزول آيه، به اجماع اهل علم
ابن تيميه ميگويد برخي دروغگويان، حديثي را به افترا درباره شأن نزول آيه ولايت جعل كرده و گفتهاند كه چون علي(عليه السلام) انگشترش را در حال نماز صدقه داده، اين آيه درباره او نازل شده است. درحاليكه به اجماع اهل علم، اين مطلب دروغ محض است.[14]
پاسخ
گفتني است كه ابن تيميه براي اين ادعاي خود هيچ دليلي ندارد. بلكه وجود روايات بسيار در اينباره در كتابهاي تفسيري اهل سنت، سخن او را بيپايه ميكند؛ به ويژه كه مفسران و محدثان اهل سنت، اين حديث را مجعول ندانستهاند و تنها ابن تيميه و همفكران او كه به تعداد انگشتان يك دست هم نميرسند اين حديث را از جعليات شيعه ميدانند؛ براي مثال، شوكاني كه متأثر از تفكر وهابيت است، ميگويد: «اينگونه احاديث از اكاذيب روافض (شيعه) است كه در تفاسير خود آوردهاند و اينكه ميگويند اين آيه درباره علي[(عليه السلام)] نازل شده، بدون خلاف، جعلي است».[15] اين در حالي است كه شيعيان اينگونه احاديث را در تفاسير اهل سنت ننوشتهاند. بلكه خود مفسران اهل سنت با اختيار خودشان اين حديث را در تفاسيرشان آوردهاند.
همچنين بطلان ادعاي دوم ابن تيميه، مبني بر اجماع اهل علم بر كذب بودن اين حديث، با سخني از سعدالدين تفتازاني به اثبات ميرسد؛ زيرا تفتازاني گفته است كه اين آيه به اتفاق مفسران، درباره علي بن ابيطالب در هنگامي نازل شد كه او انگشترش را در حال ركوع نماز به سائل داد.[16]
با وجود اين اتفاق مفسران، اجماع دانشمندان آنگونه كه ابن تيميه ادعا كرده است، محقق نخواهد شد. حتي ابن تيميه نميتواند نام دو نفر از دانشمندان اسلامي را كه قبل از او يا در زمان او ميزيستهاند، نام ببرد كه گفته باشند حديث شأن نزول آيه ولايت، دروغ محض است.
همچنين ابن تيميه براي تكذيب شأن نزول اين آيه، ادعا ميكند جمهور امت، اين حديث را نشنيدهاند و اين حديث، در هيچ كتابي از صحاح، مسانيد، سنن، جوامع و مجمعات نيامده است.[17]
گفتني است كه اين ادعاي ابن تيميه نيز مغاير با واقع است؛ زيرا اين حديث، افزون بر كتابهاي شيعه و كتابهاي تفسيري اهل سنت، در برخي كتابهاي حديثي اهل سنت نقل شده است. در واقع ابن تيميه با اين سخنش، بياطلاعي خود را از كتابهاي خودشان ثابت ميكند. پس براي اثبات بطلان ادعاي او كافي است كه اين حديث، در يكي از كتابهاي اهل سنت نقل شده باشد؛ چنانكه ميبينيم اين حديث، نه تنها در تفاسير اهل سنت،[18] بلكه در كتابهاي ديگر مثل معرفة علوم الحديث،[19] كنز العمال،[20] معجم الاوسط،[21] توضيح المشتبه،[22] تخريج الاحاديث و الآثار[23] نيز آمده است.
شبهه دوم: جمع بودن كلمه «الذين»
از جمله اشكالات وهابيت بر روايتي كه در شأن نزول اين آيه آمده، اين است كه «الذين» صيغه جمع است. پس بر حضرت علي(عليه السلام) كه يك نفر است، صدق نميكند.[24]
پاسخ
در پاسخ اين اشكال بايد گفته شود كه فرق است بين اينكه لفظ جمع اطلاق شود و واحد از آن اراده شود و بين اينكه با لفظ جمع، قانون كلي و عمومي وضع گردد و از آن به طور عموم خبر داده شود؛ در صورتي كه ممكن است آن قانون شامل يك فرد شود و بر يك نفر منطبق گردد. آنچه در عرف استعمال نميشود، استعمال جمع در مفرد است. اما استعمال نوع دوم، هيچ مانعي ندارد[25]؛ به عبارت ديگر، ميان استعمال لفظ جمع در مفرد و انطباق عنوان جمع بر يك فرد، تفاوت است. در آيه شريفه، (الَّذِينَ آمَنُوا) در مفرد به كار نرفته است. اما با توجه به اوصافي كه براي آن ذكر شده است، فقط بر علي بن ابيطالب(عليه السلام) منطبق ميشود و يك مصداق بيشتر ندارد. در واقع در عرف، استعمال لفظ جمع و انطباق آن بر يك فرد، بسيار است.[26] در قرآن كريم نيز، در موارد متعددي به چشم ميخورد.[27]
فخر رازي در آيه ولايت معتقد است كه مراد از كلمه «الذين»، به دليل اينكه جمع است، نميتواند علي(عليه السلام) باشد. او با وجود اينكه حمل الفاظ جمع را بر مفرد، به صورت مجاز صحيح ميداند، ولي آن را در آيه ولايت بر حقيقت حمل كرده است تا كلمه «الذين» بر علي(عليه السلام) منطبق نشود.[28] جالب است كه وي در شأن نزول آيه (الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون)[29]،
بدون هيچ اشكالي ميگويد كه مراد از «الذين» در اين آيه، بنابر يك حديث، علي(عليه السلام) است و بنابر حديث ديگر، ابوبكر است.[30]
بدون هيچ اشكالي ميگويد كه مراد از «الذين» در اين آيه، بنابر يك حديث، علي(عليه السلام) است و بنابر حديث ديگر، ابوبكر است.[30]
گفتني است در موارد ديگري از قرآن كريم نيز كلمه جمع در مفرد به كار برده شده است؛ براي مثال آيه (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ... إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً في سَبيلي وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتي تُسِـرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ)[31]، به اتفاق مفسران اهل سنت، درباره «حاطب ابن ابي بلتعه» نازل شده و مراد از ضمير جمع در «إليهم»، همين شخص است كه در مكه ساكن بوده است.[32] همچنين گوينده در آيه (يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ)[33]، «عبدالله بن أبيّ» است كه يك نفر است.[34]
زمخشري از مفسران بزرگ اهل سنت به اين مسئله توجه داشته است كه انطباق كلمه جمع بر مفرد، اشكال ادبي و عرفي ندارد. ازاينرو در پاسخ به اين اشكال كه چگونه ممكن است لفظ جمع براي حضرت علي(عليه السلام) صحيح باشد ميگويد:
هرچند سبب نزول آيه يك مرد است، اما لفظ جمع آمده است تا مردم به سوي مثل كار علي(عليه السلام) ترغيب شوند و به ثواب مثل او برسند و حتي از احسان به فقرا در حال نماز هم فروگزار نكنند و آن را به تأخير نيندازند.[35]
افزون بر اينها اگر مراد از كلمه «الذين» همه مؤمنان باشد، معناي آيه اين ميشود كه همه مؤمنان، وليّ شمايند! در نتيجه مصداقي براي كلمه «شما» در آيه نميماند؛ به عبارت ديگر، ولايت در آيه براي هر سه مورد با توجه به مخاطبان تحقق مييابد و اگر مراد از مورد سوم، همه مؤمنان باشد، مخاطب خداوند چه كسانياند؟!
از طرف ديگر، ممكن نيست مؤمنان را در اين آيه، هم وليّ بگيريم و هم مخاطب بدانيم؛ زيرا در اين صورت، گويا خداوند فرموده است كه شما وليّ شما هستند!
از سوي ديگر، اگر مقصود خداوند اين بوده است كه مسلمانان با يهوديان و مسيحيان دوستي نكنند، بلكه بين خودشان دوست و ياور باشند، نيازي نبود كه با قيد «انما» بر دوستي خدا و پيامبر(صلي الله عليه و آله) و كساني كه ايمان آوردهاند و هنگام ركوع زكات ميپردازند، تأكيد كند. بلكه براي بيان اين مطلب، كافي بود درباره مؤمنان بفرمايد شما مؤمنان دوست همديگريد؛ چنانكه در آيات ديگر فرموده است. بنابراين ذكر اين قيدها در كلام، لغو و بيهوده است و اين قيدها در صورتي از لغويت خارج ميشود كه منظور خداوند، فرد خاصي باشد.
ممكن است كسي ادعاي ابن تيميه را در اينجا مطرح كند كه اين آيه درباره نهي از دوستي با كفار و امر به دوستي با مؤمنان نازل شده است؛ زيرا برخي از منافقان مثل «عبدالله بن أبيّ» با يهود رابطه دوستانه برقرار كرده بودند. بنابراين او و امثال او مخاطب آيهاند.[36] اما در پاسخ گفته خواهد شد كه روي خطاب آيه به مؤمنان است؛ نه منافقان؛ يعني خداوند به مؤمنان خطاب كرده است كه خدا، پيامبر و كسي كه ايمان آورده و در حال ركوع زكات ميدهد، وليّ شمايند. پس كساني كه با يهوديان دوست شدهاند، نميتوانند مخاطب اين آيه باشند.
شبهه سوم: بطلان نماز با دادن صدقه
اشكال ديگر وهابيت اين است كه صدقه دادن در حال نماز موجب ابطال نماز ميشود؛ هرچند بدون سخن و با اشاره باشد.[37] پس علي(عليه السلام) در حال ركوع، صدقه نداده است.
پاسخ
گفتني است از نظر وهابيها عمل صحابه حجت است و حضرت علي(عليه السلام) هم از صحابه بوده است. پس بايد به عملكرد حضرت علي(عليه السلام) اقتدا كرد و نبايد فعل قليلي مثل خارج كردن انگشتر را موجب بطلان نماز دانست؛ همانگونه كه برخي از مفسران اهل سنت گفتهاند؛ براي نمونه «ابي سعود» بعد از ذكر شأن نزول اين آيه ميگويد كه در اعطاي انگشتر علي(عليه السلام) نيازي به عمل زياد نبوده است تا موجب بطلان نماز شود.[38] بيضاوي نيز عمل حضرت علي(عليه السلام) را دليل بر اين گرفته است كه فعل قليل در نماز، موجب بطلان نماز نميشود.[39] قرطبي از مفسران ديگر اهل سنت به صورت مفصلتري به اين مطلب پرداخته و بعد از بيان شأن نزول آيه، با سندهاي متعدد، عمل علي(عليه السلام) را دليل بر اين گرفته است كه صدقه دادن انگشتر در حال ركوع، موجب بطلان نماز نميشود. بلكه بر جواز فعل كم در حال نماز دلالت دارد و اگر كسي اين عمل را در نماز فرض، مكروه بداند، ممكن است علي در نماز تطوع، انگشتر را به فقير داده باشد.[40]
از آنچه بيان شد، نه تنها دادن انگشتر در حال نماز موجب بطلان نماز نميشود، بلكه اين عمل حضرت علي(عليه السلام) ميتواند دليل بر جواز عمل كم در حال نماز باشد. افزون بر آن، انجام دادن كارهايي در نماز جايز است كه به مراتب از اشاره و خارج كردن انگشتر بيشتر است و در عين حال، ضرري براي نماز ندارد؛ تا آنجا كه فقيهان، كشتن حشراتي مانند مار و عقرب يا برداشتن و گذاشتن كودك و حتي شير دادن بچه شيرخوار را جزء فعل كثير ندانستهاند.[41]
شبهه چهارم: واجب نبودن زكات بر علي(عليه السلام)
شبهه ديگر وهابيها اين است كه در زمان پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) زكاتي بر علي(عليه السلام) واجب نبود تا در حال ركوع آن را ادا كند؛ زيرا در آن زمان، او فقير بوده و زكات نقره هم بر كسي واجب است كه به حد نصاب برسد.[42]
پاسخ
اولاً: به گواهي تاريخ، علي(عليه السلام) از دسترنج خود، اموال فراواني تحصيل كرد و در راه خدا داد؛ تا آنجا كه مينويسند هزار برده را از دسترنج خود آزاد[43] كرد. در ضمن سهم او از غنائم جنگي نيز درخور توجه بود. بنابراين اندوخته مختصري كه زكات به آن تعلق گيرد، چيز مهمي نبوده است كه علي(عليه السلام) فاقد آن باشد.[44]
ثانياً: اطلاق زكات بر «زكات مستحب» در قرآن مجيد فراوان است. در بسياري از سورههاي مكي، كلمه «زكات» آمده است كه منظور از آن، همان زكات مستحب است؛ زيرا بيترديد وجوب زكات، بعد از هجرت پيامبر(صلي الله عليه و آله) به مدينه، تشريع شده است.[45] با توجه به اين مطلب، هيچكس نگفته است كه امام علي(عليه السلام) انگشتر را به عنوان زكات واجب پرداخته است. بلكه او انگشترش را هنگام نماز و در حال ركوع به فقيري داده است كه در همين هنگام از نمازگزاران درخواست كمك كرده بود.
ازاينرو مفسران اهل سنت گفتهاند: انگشتري را كه علي(عليه السلام) به فقير داد، صدقه يا زكات مستحب بوده است؛ نه زكات يا صدقه واجب. حتي ابي سعود از اين عمل امام علي(عليه السلام) نتيجه گرفته است كه بر صدقه مستحبي، زكات اطلاق ميشود.[46] بيضاوي نيز گفته است اين حديث، دلالت بر اين دارد كه به صدقه نيز زكات گفته ميشود.[47]
قرطبي ميگويد از اينكه علي(عليه السلام) انگشترش را در حال ركوع صدقه داد، به دست ميآيد كه صدقه مستحبي، زكات ناميده ميشود و اين مطلب را به آيه (وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ زَكاةٍ تُريدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُون)[48] تشبيه كرده و نتيجه گرفته است كه اسم زكات، هم فرض و هم نفل را شامل ميشود.[49]
شبهه پنجم: مجزي نبودن انگشتر به عنوان زكات
اشكال ديگر وهابيان اين است كه دادن انگشتر به عنوان زكات، نزد بسياري از فقها مجزي نيست؛ مگر اينكه در زيورآلات، زكات واجب باشد.[50]
پاسخ
بايد توجه داشت تمام شبهات مبتني بر كلمه زكات، در صورتي قابل طرح است كه حضرت علي(عليه السلام) انگشترش را به عنوان زكات واجب پرداخته باشد. درحاليكه آن حضرت انگشترش را به سائلي فقير، صدقه داده است.
برخي معاندان براي انكار و خدشه بر شأن نزول آيه ولايت ميگويند كه علي(عليه السلام) اصلاً انگشتر نداشته است؛ زيرا در آن زمان، كسي انگشتر به دست نميكرد تا اينكه پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) نامهاي براي كسري نوشت و براي مهر زدن بر آن، انگشتري ساختند و كلمه «محمد رسول الله» را بر آن نقش زدند.[51]
در اين اشكال، بدون ارائه هيچ دليلي، با قاطعيت ادعا شده كه امام علي(عليه السلام) انگشتري نداشته است و تنها دليلي كه به آن تمسك شده، مهر نداشتن پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) براي مهر زدن نامههاست. درحاليكه خاتم به معناي انگشتر كه از زيورآلات است و خاتم به معناي مهر كه نامه را با آن مهر ميزنند، دو چيز است و مهر نداشتن پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) براي مهر زدن نامه، هيچ دلالتي ندارد كه در آن زمان به دست كردن انگشتر رايج نبوده است؛ زيرا خاتم به معناي مهر، از زيورآلات به شمار نميآيد و معمولاً آن را در انگشت قرار نميدهند. افزون بر اين، خود حديث مربوط به شأن نزول آيه ولايت، دليلي روشن بر اين است كه امام علي(عليه السلام) انگشتر داشته است؛ هرچند از نظر ابن تيميه و پيروان او، اين حديث پذيرفته نشود.
شبهه ششم: غير مشروع بودن دادن صدقه در حال نماز
شبهه ديگر اين است كه اگر دادن صدقه يا زكات در حال نماز مشروع بود يا از اعمال نيكو به شمار ميآمد، به حالت ركوع اختصاص نداشت و حال قيام و قعود را هم شامل ميشد. از طرف ديگر، ستايش خداوند، به كار واجب يا مستحب تعلق ميگيرد درحاليكه صدقه دادن، عتق، هديه، هبه، اجاره، نكاح، طلاق و مانند اينها كه از عقودند، در حال نماز به اتفاق مسلمانان نه واجب است و نه مستحب و برخي ميگويند به دليل نبود ايجاب شرعي در حال نماز، ملكيت حاصل نميشود. افزون بر اينها اگر صدقه دادن در حال نماز، مستحب بود پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) اصحاب را بر اين كار ترغيب ميكرد. پس صدقه دادن در حال نماز از اعمال صالح نيست.[52]
پاسخ
هيچ كسي نه ادعا كرده است و نه در شأن نزول آيه آمده كه صدقه دادن در حال نماز، واجب است يا استحباب جداگانهاي دارد تا
رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در قضيهاي كليه آن را تشريع و همگان را بر اين كار ترغيب كند. بلكه انفاق امام علي(عليه السلام) در حال ركوع، يك عمل خارجي است كه با درخواست سائلي در اين حالت اتفاق افتاده است و اگر سائل، در حال قيام و قعود يا بعد از اتمام نماز، طلب كمك ميكرد، باز هم مانعي از پرداخت صدقه وجود نداشت. پس زكات دادن امام علي(عليه السلام) در ركوع، به اين لحاظ ستايش نشده است كه انفاق در اين حالت، ستايش ويژهاي را دربردارد و نسبت به زكات دادن در غير حالت ركوع يا در غير حالت نماز فضيلت بيشتري دارد. بلكه به اين لحاظ است كه درخواست سائل، در حالت ركوع آن حضرت اتفاق افتاده است.
رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در قضيهاي كليه آن را تشريع و همگان را بر اين كار ترغيب كند. بلكه انفاق امام علي(عليه السلام) در حال ركوع، يك عمل خارجي است كه با درخواست سائلي در اين حالت اتفاق افتاده است و اگر سائل، در حال قيام و قعود يا بعد از اتمام نماز، طلب كمك ميكرد، باز هم مانعي از پرداخت صدقه وجود نداشت. پس زكات دادن امام علي(عليه السلام) در ركوع، به اين لحاظ ستايش نشده است كه انفاق در اين حالت، ستايش ويژهاي را دربردارد و نسبت به زكات دادن در غير حالت ركوع يا در غير حالت نماز فضيلت بيشتري دارد. بلكه به اين لحاظ است كه درخواست سائل، در حالت ركوع آن حضرت اتفاق افتاده است.
اما اينكه صدقه، عقدي است كه نياز به ايجاب و قبول و قبض دارد و يكي از شرايط آن قربت است و بدون اذن مالك به ملكيت فقير درنميآيد،[53] صحيح است. ولي بايد بدانيم صدقهاي مثل هبه بدون لفظ هم تحقق مييابد و فقير ميتواند به مجرد اقباض مالك، در آن تصرف كند[54]؛ به عبارت ديگر، چيزي كه صدقه داده ميشود، با اقباض و برداشتن حظر و قبول كردن فقير، از ملك صدقه دهنده، خارج و در ملك فقير داخل ميشود.[55]
استحباب صدقه نيز اطلاق دارد و اين استحباب در حال نماز هم به حال خودش باقي است. بنابراين همانگونه كه در غير حال نماز از اعمال صالح است، در حال نماز هم از اعمال صالح به شمار ميآيد و ستايش به آن تعلق ميگيرد.
شبهه هفتم: حاليه نبودن «واو» در آيه شريفه
حرف «واو» در آيه شريفه نميتواند حاليه باشد؛ زيرا اگر حاليه باشد، لازمهاش اين ميشود كه زكات دادن در حال ركوع شرط دوستي باشد. بنابراين نبايد افراد ديگري مثل امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) و ساير بنيهاشم و صحابهاي كه در حال ركوع زكات ندادهاند، دوست گرفته شوند. درحاليكه دوست نداشتن آنان، خلاف اجماع مسلمانان است.[56]
پاسخ
شبههكنندگان تلاش دارند آيه شريفه را به گونهاي معنا كنند كه ربطي به امام علي(عليه السلام) پيدا نكند. ازاينرو ظواهر كلمات اين آيه را تغيير ميدهند؛ براي مثال ميگويند «واو» در آيه، حاليه نيست. پس ركوع هم در آيه به معناي ركوع در نماز نخواهد بود. بلكه به معناي مطلق خشوع است تا از آن نتيجه بگيرند كه امام علي(عليه السلام) در حال ركوع، انگشتر به فقير نداده است.
از طرف ديگر از ميان معناهاي «وليّ» كه در لغت براي آن گفته شده، دوستي را برميگزينند تا اين محذورات را به وجود آورند. اين در حالي است كه جمهور مفسران اهل سنت اتفاق نظر دارند[57] كه ركوع در آيه شريفه، همان ركوع نماز است و ميگويند خداوند ركوع را به اين دليل كه بزرگترين اركان نماز است در آيه ذكر كرده است. آنان ميگويند كه اين آيه شامل همه مؤمنان ميشود، اما نزول آيه بر پيامبر(صلي الله عليه و آله) هنگامي بود كه علي بن ابيطالب(عليه السلام) در حال ركوع، انگشترش را به فقير داد.[58]
مشكل دوست نداشتن ساير صحابه نيز در صورتي اتفاق ميافتد كه ما وليّ را به معناي دوستي بگيريم. اما اگر وليّ به معناي ولايت گرفته شود، هيچ مشكلي پيش نميآيد و نيازي هم نيست كه ظواهر كلمات آيه را تغيير دهيم و آنها را از معاني اصليشان دور كنيم. بنابراين صدقه دادن در حال ركوع، شرط دوستي نميباشد و با هيچ معياري قابل قبول نيست. بلكه اگر واو، حاليه هم نباشد باز صدقه و زكات دادن در غير ركوع و نماز و با حالت خشوع، شرط دوستي نيست. در واقع دوستي، معيارهاي خاص خودش را دارد كه خداوند آن معيارها را در قرآن چنين بيان ميفرمايد:
(وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ يُطيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ) (توبه: 71)
مردان و زنان باايمان، وليّ [و يار و ياور] يكديگرند؛ امر به معروف و نهي از منكر ميكنند. نماز را برپا ميدارند و زكات ميپردازند و خدا و رسولش را اطاعت ميكنند. به زودي خدا آنان را مورد رحمت خويش قرار ميدهد و خداوند توانا و حكيم است!.
نتيجهگيري
از آنچه بيان شد به دست ميآيد كه آيه ولايت با كمك حديثي كه در شأن نزول آن نقل شده است، بر اين مطلب دلالت روشن دارد كه ولايت در اصل اختصاص به خداوند دارد و بالتبع به رسول خدا(صلي الله عليه و آله) و در طول آن به حضرت علي(عليه السلام) داده شده است. شبهات و اشكالات وهابيت نيز بر اساس اعتقادات نادرست آنان از امامت و ولايت است و چون اين آيه شريفه، مباني آنان را زير سؤال ميبرد، به ناچار بايد آيه را به گونهاي معنا كنند كه آسيبي به اصول اعتقادي آنان وارد نشود.
فهرست منابع
1. الاحسان في تقريب صحيح ابن حبان، ابن حبان سبتي، مؤسسة الرسالة، بيروت، اول، 1408ه .ق.
2. اصول الفقه، محمدرضا المظفر، نشر دانش، 1405ه .ق.
3. اضواء البيان في ايضاح القرآن بالقرآن، محمد الامين بن محمد بن المختار الجكني الشنقيطي، تحقيق: مكتب البحوث والدراسات، بيروت، دار الفكر للطباعة والنشر، 1415ه .ق.
4. انوار العرفان في تفسير القرآن، ابوالفضل داورپناه، چاپ پانزدهم، تهران، انتشارات صدر، 1375ه .ش.
5. تحرير الاحكام الشرعيّه، جمالالدين ابيمنصور حسن بن يوسف بن المطهّر (علامه حلي)، اشراف: آيةالله جعفر السبحاني، المحقق: الشيخ ابراهيم البهادري، اول، قم، مؤسسة الامام الصادق(عليه السلام)، 1420ه .ق.
6. تخريج الاحاديث و الآثار الواقعة في تفسير الكشاف للزمخشري، جمال الدين عبدالله بن يوسف بن محمد الزيلعي، تحقيق: عبدالله بن عبدالرحمن السعد، چاپ اول، الرياض، دار ابن خزيمه، 1414ه .ق.
7. تفسير ابنكثير(تفسير القرآن العظيم)، اسماعيل بن عمر الدمشقي ابنكثير، بيروت، دارالفكر، 1401ه .ق.
8. تفسير ابي سعود (ارشاد العقل السليم الي مزايا القرآن الكريم)، ابي سعود محمد بن محمد العمادي، بيروت، دار احياء التراث العربي، بيتا.
9. تفسير البيضاوي، ناصرالدين البيضاوي، بيروت، دار الفكر، بيتا.
10. تفسير القرطبي (الجامع لاحكام القرآن)، ابوعبدالله محمد بن احمد الانصاري القرطبي، قاهره، دارالشعب، بيتا.
11. التفسير الكبير (مفاتيح الغيب)، محمد بن عمر التميمي الفخر الرازي، چاپ اول، بيروت، دار الكتب العلميه، 1421ه .ق.
12. تفسير سمرقندي، نصر بن محمد بن احمد السمرقندي، بيروت، دارالفكر، [بيتا].
13. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1374ه .ش.
14. توضيح المشتبه في ضبط أسماء الرواة وأنسابهم وألقابهم وكناهم، ابن ناصرالدين شمسالدين محمد بن عبدالله بن محمد القيسي الدمشقي، تحقيق: محمد نعيم العرقسوسي، چاپ اول، بيروت، مؤسسة الرساله، 1993م.
15. الجامع للشرائع، يحيي بن سعيد الحلي، تحقيق وتخريج: جمع من الفضلاء، إشراف: شيخ جعفر السبحاني، قم، مؤسسه سيدالشهداء، 1405ه .ق.
16. الدر المنثور، جلالالدين السيوطي، قم، كتابخانه آيتالله نجفي، 1404ه .ق.
17. روح المعاني، شهابالدين سيد محمود البغدادي الآلوسي، بيروت، داراحياء التراث العربي، [بيتا].
18. شرائع الإسلام، محقق حلي، چاپ دوم، تهران، انتشارات استقلال، 1409ه .ق.
19. شرح المقاصد في علم الكلام، سعدالدين مسعود بن عمر بن عبدالله التفتازاني، چاپ اول، باكستان، دار المعارف النعمانية، 1401ه .ق.
20. الصواعق المحرقه، احمد بن حجر الهيتمي، مصر، مكتبة القاهره، بيتا.
21. علوم الحديث (كتب ورسائل وفتاوي شيخ الإسلام ابن تيميه)، احمد عبدالحليم بن تيمية الحراني، تحقيق: عبدالرحمان بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، مكتبة
ابن تيميه، چاپ دوم، بيتا.
ابن تيميه، چاپ دوم، بيتا.
22. الفرق بين الفرق، ابومنصور عبدالقاهر بن طاهر البغدادي، چاپ دوم، بيروت، دارالوفاق الجديده، 1977م.
23. الفوائد المجموعة في الأحاديث الموضوعه، محمد بن علي بن محمد الشوكاني، تحقيق: عبدالرحمان يحيي المعلمي، چاپ دوم، بيروت، المكتب الاسلامي، 1407ه .ق.
24. الكشاف عن حقائق التنزيل وعيون الأقاويل في وجوه التأويل، ابوالقاسم محمود بن عمر الخوارزمي الزمخشري، چاپ اول، قم، مكتب الاعلام الاسلامي، 1414ه .ق.
25. الكافي في الفقه، ابوالصلاح حلبي، تحقيق: رضا الأستادي، اصفهان، مكتبة الإمام اميرالمؤمنين علي(عليه السلام) العامه، بيتا.
26. كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، علاءالدين علي بن حسامالدين المتقي الهندي، تحقيق: محمود عمر الدمياطي، چاپ اول، بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ه .ق.
27. مجمع البيان في تفسير القرآن، فضل بن حسن طبرسي، ناصر خسرو، تهران، سوم، 1372ه .ش.
28. مجموع الفتاوي، كتب و رسائل و فتاوي شيخ الإسلام ابن تيميه، ابن تيميه، تحقيق: عبدالرحمان بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، مكتبة ابن تيميه، چاپ دوم.
29. المحرز الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، ابومحمد عبدالحق بن غالب بن عطيه الاندلسي، تحقيق: عبدالسلام عبدالشافي محمد، چاپ اول، لبنان، دار الكتب العلميه، 1413ه .ق.
30. المعجم الاوسط، ابوالقاسم سليمان بن احمد طبراني، تحقيق: طارق بن عوض
الله بن محمد، عبدالمحسن بن إبراهيم الحسيني، القاهره، دار الحرمين، 1415ه .ق.
الله بن محمد، عبدالمحسن بن إبراهيم الحسيني، القاهره، دار الحرمين، 1415ه .ق.
31. معرفة علوم الحديث، ابوعبدالله محمد بن عبدالله الحاكم النيشابوري، تحقيق: السيد معظم حسين، دار الكتب العلميه، بيروت، دوم، 1397ه .ق.
32. المفردات في غريب القران، حسين بن محمد الراغب الاصفهاني، اول، بيروت، دارالعلم الدار الشاميه، 1412ه .ق.
33. منهاج السنة النبوية، ابوالعباس احمد بن عبدالحليم الحراني ابن تيميه، تحقيق: محمد رشاد سالم، چاپ اول، مؤسسة قرطبه، 1406ه .ق.
34. الميزان في تفسير القرآن، محمد حسين الطباطبايي، قم، دفتر نشر اسلامي، بيتا.
[1]. المفردات في غريب القرآن، ص885.
[2]. الميزان في تفسير القرآن، ج6، ص11.
[3]. الميزان في تفسير القرآن، ج5، ص368.
[4]. الصواعق المحرقه، مقدمه، ص(ه).
[5]. الفرق بين الفرق، عبدالقادر بغدادي، ص13.
[6]. التفسير الكبير (مفاتيح الغيب)، ج2، ص172.
[7]. أضواء البيان في إيضاح القرآن بالقرآن، محمدامين شنقيطي، ج1، ص517.
[8]. علوم الحديث (كتب و رسائل و فتاوي شيخ الإسلام ابن تيمية)، ج18، ص264.
[9]. اصول الفقه، مظفر، ج1، ص118.
[10]. الميزان في تفسير القرآن، ج6، ص14.
[11]. تفسير نمونه، مكارم شيرازي، ج4، ص425.
[12]. المعجم الاوسط، ج6، ص218.
[13]. الدر المنثور، ج3، صص10و 105.
[14]. منهاج السنه، ج2، ص30.
[15]. الفوائد المجموعة في الأحاديث الموضوعه، شوكاني، ج1، ص316.
[16]. شرح المقاصد في علم الكلام، تفتازاني، ج2، ص288.
[17]. منهاج السنة، ج7، ص17.
[18]. ر.ك: تفاسير اهل سنت، ذيل آيه 55 سوره مائده؛ مانند روح المعاني، ج6، ص167؛ التفسير الكبير، ج12، ص23؛ الكشاف، ج1، ص649؛ تفسير ابن كثير، ج2، ص71؛ تفسير السمرقندي، ج1، ص424.
[19]. معرفة علوم الحديث، ص102.
[20]. كنز العمال، ج13، ص48.
[21]. المعجم الاوسط، ج6، ص218.
[22]. توضيح المشتبه في ضبط أسماء الرواة وأنسابهم وألقابهم وكناهم، شمسالدين دمشقي، ج2، ص448.
[23]. تخريج الاحاديث و الآثار الواقعة في تفسير الكشاف للزمخشري، ج1، ص410 و ج2، ص238.
[24]. منهاج السنة، ج2، ص30 و ج7، ص16.
[25]. ترجمه تفسير الميزان، ج6، صص10 و 11.
[26]. ترجمه الميزان، ج6، ص10.
[27]. ممتحنه: 1؛ منافقون: 8؛ بقره: 215 و 274؛ آل عمران: 61.
[28]. تفسير كبير، ج12، ص25.
[29]. بقره: 274.
[30]. تفسير كبير، ج7، ص73.
[31]. ممتحنه: 1.
[32]. تفسير كبير، ج2، صص9 و 257؛ أضواء البيان، ج8، ص80.
[33]. منافقون: 8.
[34]. تفسير كبير، ج16، ص108؛ الدر المنثور، ج8، ص178؛ روح المعاني، ج4، ص95.
[35]. الكشاف عن حقائق التنزيل وعيون الأقاويل في وجوه التأويل، ج1، ص649.
[36]. منهاج السنة، ج7، ص16.
[37]. همان.
[38]. تفسير ابي سعود (إرشاد العقل السليم الي مزايا القرآن الكريم)، ج2، ص52.
[39]. تفسير بيضاوي، ج2، ص339.
[40]. تفسير القرطبي (الجامع لأحكام القرآن)، ج6، صص221 و 222.
[41]. تفسير نمونه، ج4، ص428؛ الاحسان في تقريب صحيح ابن حبان، ج6، ص116.
[42]. منهاج السنة، ج2، ص31 و ج7، ص16.
[43]. مجمع البيان، ج9، ص134.
[44]. تفسير نمونه، ج4، ص430.
[45]. همان.
[46]. تفسير ابي سعود، ج2، ص52.
[47]. تفسير البيضاوي، ج2، ص339.
[48]. روم: 39.
[49]. تفسير القرطبي، ج6، ص221.
[50]. منهاج السنة، ج2، ص31 و ج7، ص16.
[51]. منهاج السنة، ج2، ص31.
[52]. منهاج السنة، ج2، ص31 و ج7، ص16.
[53]. شرائع الإسلام، ج2، ص454؛ تحرير الأحكام الشرعيّة، علامه حلي، ج3، ص325.
[54]. الجامع للشرائع، يحيي بن سعيد حلي، ص367.
[55]. الكافي في الفقه، ابوصلاح حلبي، ص324.
[56]. منهاج السنة، ج2، ص30 و ج7، ص15.
[57]. انوار العرفان في تفسير القرآن، ابوالفضل داورپناه، ج10، ص437.
[58]. المحرز الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، ابن عطيه اندلسي، ج2، ص208.