ابن مسعود ابن مسعود ابن مسعود بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
ابن مسعود ابن مسعود ابن مسعود ابن مسعود ابن مسعود

ابن مسعود

از نخستین مسلمانان و مهاجران حبشه، راوی حدیث، قاری و مفسر قرآن کریم، مدفون در بقیع   عبدالله‌ بن‌ مسعود بن‌ غافل بن حبیب[1] از تیره بنی‌‌مخزوم قریش است.[2] از آن رو که به هُذَیل بن مدرکه از عرب عدنانی نسب می‌برد، ب

از نخستين مسلمانان و مهاجران حبشه، راوي حديث، قاري و مفسر قرآن كريم، مدفون در بقيع

 

عبدالله‌ بن‌ مسعود بن‌ غافل بن حبيب[1] از تيره بني‌‌مخزوم قريش است.[2] از آن رو كه به هُذَيل بن مدركه از عرب عدناني نسب مي‌برد، به هذلي مشهور بود.[3] كنيه‌اش ابوعبدالرحمن[4] و ابن ام‌ عبد ثبت گشته؛ زيرا مادرش ام‌ عبد بنت عبدودّ بن سواء از هذيل بود.[5] بر پايه گزارشي، پيامبر(صلي الله عليه و اله) كنيه ابوعبدالرحمن را به او داد.[6] به‌ سبب هم‌پيماني پدرش با بني‌زهره از تيره‌هاي قريش، وي را «حليف‌ بني‌زهره‌» خوانده‌اند.[7] در وصف شمايل وي گفته‌اند: قامتي كوتاه داشت و ساق پاهايش لاغر بود؛ به گونه‌اي كه چون به دستور پيامبر(صلي الله عليه و اله) بالاي درختي رفت، نازكي پاهايش برخي را به خنده انداخت. رسول خدا(صلي الله عليه و اله) فرمود: «رِجْل عبدالله فى الميزان أثقَلُ مِن أُحُد»؛ «پاي عبدالله در قيامت از كوه احد سنگين‌تر است».[8] او در رفتارش به پيامبر تشبّه مي‌ورزيد.[9] برخي وي را نحيف دانسته و در وصفش گفته‌اند: موي سر تا پشت گوش فرومي‌گذاشت و خضاب نمي‌كرد.[10] نيز لباسش سفيد، پاكيزه و خوشبو بود.[11]

 

در زمان اسلام آوردن ابن‌ مسعود اختلاف است. برخي او را ششمين پذيرنده اسلام دانسته و از اين رو او را «سادس سته» گفته‌اند.[12] اما ابن‌ اسحاق و برخي ديگر او را بيست و دومين اسلام آورنده شمرده‌اند.[13] در نحوه اسلام او آمده است كه هنگام چراندن گوسفندان، اعجازي از پيامبر گرامي(صلي الله عليه و اله) ديد و مسلمان شد[14] و از ايشان خواست كه به او دانش بياموزد. پيامبر فرمود: «إنّك لَغلام مُعَلَّم»؛ «تو پسري تعليم يافته‌اي».[15] با توجه به اين گزارش‌ها، اسلام آوردنش پيش از دعوت پيامبر(صلي الله عليه و اله) در دار ارقم بوده؛ چنان‌كه واقدي بدان اشاره دارد.[16] ابن‌ مسعود نخستين‌ نومسلماني بود كه داوطلبانه سوره الرحمن را با‌ صداي‌ بلند بر مشركان‌ مكه خواند و به همين سبب قريش او را زير ضرب و شتم گرفتند؛ ولي از تلاوت دست برنداشت تا خواندن آن آيات را به پايان رسانيد.[17]

 

او همراه مادرش كه اسلام آورده بود، در منزل پيامبر(صلي الله عليه و اله) خدمت مي‌كرد و در سفر و حضر همراه ايشان بود و به نگهداري لوازم شخصي او همچون جامه و كفش و فراهم آوردن بسترش اهتمام داشت.[18] ازاين رو، او را «صاحب النعلين و السواك و الوساد» لقب داده‌اند.[19]

 

ابن‌ مسعود را به سبب هجرت به حبشه و مدينه ذوالهجرتين گفته‌اند.[20] در هجرت دوم، برادرش عتبه نيز حضور داشت.[21] در حبشه در بازاري به خريد و فروش اشتغال داشت.[22] اما ابن اسحاق از 10 مرد و چهار زن در هجرت اول نام مي‌برد كه نام او در ميانشان نيست.[23] ابن حجر نيز تنها از حضور وي در هجرت دوم سخن گفته است.[24] به نقلي وي در پي شايعه اسلام آوردن مكيان از حبشه بازگشت؛ اما برخلاف ديگران كه با استفاده از قانون جوار يا مخفيانه در مكه ماندند[25]، ديگر بار به حبشه بازگشت.[26]

 

پس از هجرت پيامبر(صلي الله عليه و اله) به يثرب، به ‌آن شهر‌ رفت و ايشان ميان او و معاذ بن‌ جبل[27]‌ يا زبير بن‌ عوام[28] پيمان برادري‌ برقرار كرد.[29] ابن حجر برادري او را با زبير در مكه دانسته و پس از هجرت از برادري او با سعد بن معاذ ياد كرده است.[30] پيامبر جايگاه او و برادرش را در انتهاي مسجدالنبي در خطه بني‌زهره تعيين كرد.[31] وي در مدينه كنار مسجد رسول خدا(صلي الله عليه و اله) خانه داشت و با مادر خود پيوسته به خانه پيامبر(صلي الله عليه و اله) آمد و شد مي‌كرد؛ بدان حد كه ابوموسي اشعري هنگام ورود به مدينه پنداشت كه ابن‌ مسعود و مادرش از اهل‌ بيت هستند.[32]

 

ابن‌ مسعود در همه غزوه‌هاي رسول خدا(صلي الله عليه و اله) حاضر بود.[33] در جنگ بدر ابوجهل را به دست خويش كشت. پيامبر(صلي الله عليه و اله) كه‌ از كشته‌ شدن‌ ابوجهل‌ خشنود شده بود، شمشير او را به‌ ابن مسعود بخشيد.[34] از گفت‌وگوي وي با ابوسلمه بر سر كشتن ابوجهل گزارشي در دست است[35] كه نخست ابوسلمه آن را باور نداشت؛ ولي با توضيح او آن را پذيرفت. ابن‌ عباس‌ وي‌ را از اندك ياران‌ پيامبر(صلي الله عليه و اله) مي‌داند كه‌ در جنگ‌ اُحد در كنار پيامبر پايداري كردند.[36] او در غزوه حديبيه، اعجاز رسول خدا(صلي الله عليه و اله) و نيز گم شدن ناقه ايشان را گزارش كرده است.[37] گويند: پيامبر به او بشارت بهشت داده است.[38]

 

ƒ ابن مسعود پس از رحلت پيامبر(صلي الله عليه و اله): درباره رويكرد او در برابر سقيفه، گزارش‌ها متفاوتند. شيخ صدوق او را از 12 نفري دانسته كه خلافت ابوبكر را نپذيرفتند.[39] نيز علي(عليه السلام) به سبب حضور در نماز بر جنازه حضرت زهرا3 او را ستايش كرد.[40] در دوره خلفا به همكاري با آنان روي آورد و در نبردهاي ردّه* شركت جست.[41] به نقل سيف بن عمر، او محافظت از غنايم يرموك را بر عهده داشت.[42]

 

ابن‌ مسعود در زمان‌ عمر در فتح‌ شام‌ و حِمْص شركت‌ داشت. همو خبر فتح حمص و خمس غنايم را از سوي ابوعبيده به مدينه آورد.[43] در سال 21ق.‌ همراه‌ عمار كه از جانب خليفه دوم به حكمراني كوفه منصوب شده بود، براي‌ نظارت‌ بر بيت‌ المال‌ و قضاوت به‌ كوفه‌ فرستاده شد[44] و مدتي نيز در مداين به تعليم‌ فقه‌ و قرآن‌ پرداخت.[45] گويند: مقرري سالانه او 6000 درهم بود و سپس به 15000 درهم افزايش يافت.[46] برخي مشاجره ميان عمار و او را سبب عزل عمار از حكمراني كوفه دانسته‌اند.[47]

 

پس از خلافت عثمان، زميني با دو نهر در عراق به او واگذار شد.[48] هنگامي‌كه عثمان سعد بن ابي‌وقاص را از حكمراني كوفه عزل كرد و به جاي او وليد بن عقبه را برگزيد كه در قرآن فاسق ناميده شده و خدا به پيامبر فرمان داد به او اعتماد نكند، ابن‌ مسعود كه به فرمان عثمان كليد بيت‌ المال را به وليد سپرد، به حكمراني وي اعتراض كرد. وليد به عثمان نوشت كه ابن‌ مسعود مردم را بر ضدّ او تحريك مي‌كند.[49] در پي‌ اين‌ درگيري‌ و شكايت، عثمان، ابن‌ مسعود را به‌ مدينه‌ فراخواند.[50] هنگامي كه وي به مسجد پيامبر رسيد، عثمان بر منبر بود. عثمان با ديدن عبدالله، او را به حشره‌اي كثيف تشبيه كرد و پس از اهانت به او دستور داد از مسجد پيامبر بيرونش افكنند. غلام عثمان يا عبدالله بن زمعه اين فرمان را با خشونت بسيار اجرا كرد؛ به گونه‌اي كه دنده‌هاي ابن‌ مسعود شكست. امام علي(عليه السلام) و عايشه به اين رفتار عثمان اعتراض كردند.[51] ابن‌ مسعود درخواست كرد تا براي جهاد با كافران به شام برود؛ اما عثمان به توصيه مروان اجازه نداد او از مدينه بيرون رود؛ با اين استدلال كه وي هر جا رود، مردم را ضدّ عثمان تحريك خواهد كرد؛ چنان‌كه در كوفه همين كار را انجام داده بود.[52] به دستور عثمان، مقرري او از بيت المال دو سال قطع شد.[53] اختلاف او با عثمان عوامل ديگر نيز داشت؛ از جمله آن كه وي دستور عثمان را در انحصاري شمردن مصحف زيد بن ثابت، نپذيرفت؛ زيرا او مصحف و قرائت خود را صحيح‌تر از زيد مي‌دانست و مي‌گفت: آن‌گاه كه زيد با كودكان مكه بازي مي‌كرد، من70 سوره قرآن را از زبان پيغمبر حفظ كرده بودم.[54]

 

ابن‌ مسعود همراه گروهي بر جنازه ابوذر در ربذه* كه عثمان او را به آن‌جا تبعيد كرده بود، حاضر شد و پس از غسل و كفن وي، بر او نماز گزارد.[55] نيز ميان او و سعد بن‌ ابي‌وقاص‌، حكمران وقت‌ كوفه،‌ كه‌ وام‌ خود را به‌ بيت‌ المال‌ نمي‌پرداخت، بگومگويي رخ داد. چون‌ اين خبر به‌ عثمان‌ رسيد، سعد را عزل‌ كرد و بر ابن‌ مسعود نيز خشم‌ گرفت.[56] وي هنگام مرگ از عثمان خشمگين بود و در عيادت عثمان از خود، از خدا خواست تا حقش را از وي بازستاند.[57] از اين رو، به عمار وصيت كرد مخفيانه به خاك سپرده شود تا عثمان بر او نماز نگزارد. عمار به سفارش او عمل كرد و بر وي نماز گزارد.[58] جفاي عثمان بر او را سبب كينه‌ورزي قبيله‌اش هذيل و بني‌زهره با عثمان دانسته‌اند.[59] بر پايه برخي گزارش‌ها، زبير بر او نماز گزارد و وصيّ وي زبير و فرزندش عبدالله بودند كه سرپرستي خانواده و ازدواج دخترانش را عهده‌دار شدند.[60] گفته‌اند شصت و اندي سال زيست و به سال 32 يا 33ق. درگذشت.[61]

 

خانه ابن‌ مسعود در جهت شمالي مسجد پيامبر در همسايگي خانه ابوالغيث بن مغيره، نواده عبدالرحمن بن عوف، قرار داشت و دار القراء خوانده مي‌شد.[62] بخشي از اين خانه در روزگار عبدالملك بن مروان (حك: 60-85ق.) و بخشي ديگر در دوران وليد بن عبدالملك (حك: 85-95ق.) به دست حاكم مدينه، عمر بن عبدالعزيز، ويران و به مسجد پيامبر افزوده شد. در سال 161ق. مهدي عباسي به جعفر بن سليمان دستور داد مسجد را وسعت بخشد. بدين سان، مسجد به سوي شمال گسترش يافت و خانه ابن‌ مسعود كاملا در محدوده مسجد جاي گرفت.[63] اكنون جاي دقيق اين خانه مشخص نيست.[64] او در كوفه نيز كنار مسجد خانه‌اي داشت.[65]

 

اهل‌ سنت بر فضل و جلالت قدر او اتفاق‌نظر دارند و او را از عَشَره مُبَشَّره مي‌دانند.[66] دانشوران شيعه درباره وي اتفاق‌نظر ندارند. برخي در شيعه بودن او ترديد كرده‌اند، با استناد به ادله‌اي از جمله روايت منقول از فضل بن شاذان در مورد «مخلط» (راوي‌اي كه صحيح و ناصحيح را نقل مي‌كند) بودن ابن‌ مسعود[67] و نيز فتاواي فقهي وي و تخطئه‌اش در برخي روايت‌ها و ترجيح قرائت ابي ‌بن كعب بر قرائت او از جانب امام صادق(عليه السلام).[68]

 

اينان روايت‌هاي صدوق را ضعيف دانسته‌اند كه ابن‌ مسعود را از 12 مخالف ابوبكر شمرده و به نقل او از پيامبر(صلي الله عليه و اله) روايتي در معرفي امامان دوازده‌گانه جانشين ايشان آورده است. نيز اينان برآنند كه فرض محبت‌ورزي وي با اهل بيت، با مخلط بودنش منافات ندارد.[69] گروهي ديگر با استناد به برخي منابع، وي را توثيق كرده‌اند؛ زيرا ابن قولويه در كامل الزيارات از او نقل كرده است.[70] به هر روي، در آثار اماميه از‌ ابن‌ مسعود همواره‌ به‌ عنوان‌ يكي‌ از بزرگان‌ صحابه‌ به احترام‌ ياد و به روايت‌هاي او به‌ ويژه‌ احاديثش در تأييد فضيلت‌هاي اهل‌ بيت: توجه‌ شده است.[71]

 

ابن‌ مسعود در برخي از مناسبت‌هاي‌ نزول‌ قرآن‌ حضور داشت.[72] وي از زمان‌ پيامبر(صلي الله عليه و اله) تعليم‌ قرآن‌ را آغاز كرد و يكي‌ از چهار تني‌ بود كه‌ ايشان فراگرفتن‌ قرآن‌ را از آنان‌ سفارش‌ كرد.[73] البته معناي اين سخن ايشان انحصار يادگيري قرآن از اين چهار نفر نيست؛ زيرا در روايت‌ها، امام علي(عليه السلام) عالم‌ترين فرد امت به قرآن معرفي شده است.[74] ابن‌ مسعود از نخستين حافظان و مشهورترين قاريان و مفسران قرآن بودكه قرآن را همان‌گونه كه نازل شده بود، تلاوت مي‌كرد. وي در علم قرآن و ناسخ و منسوخ سرآمد و در ميان صحابه به فضل، عقل و زهد مشهور بود.[75]

 

‚1. مصحف‌ ابن‌ مسعود: در جريان‌ فراهم‌ آوردن‌ مصحف‌ رسمي و محوسازي ديگر مصاحف ‌در زمان عثمان،‌ از نسخه‌اي‌ با عنوان‌ مصحف‌ ابن‌ مسعود سخن‌ به‌ ميان‌ آمده‌ كه به آن توجهي نشده است. عثمان‌ او را كه در كوفه بود، امر كرد‌ كه مصحف‌ خود را تحويل‌ دهد تا همراه‌ ديگر مصاحف‌ محو گردد.گويا نخست ابن‌ مسعود به‌ اين‌ امر تن‌ درنداد و در پي نامه عثمان به مدينه آمد و پس از شنيدن سخنان درشت، به فرمان عثمان‌ مضروب‌ شد.[76] بر پايه‌ برخي‌ روايت‌ها، مصحف وي سوزانده شد.[77] اما بر پايه گزارشي، مصحف او در سده‌هاي بعد در عراق يافت شده است.[78] در سده سوم ق. فضل بن شاذان و در سده چهارم ق. ابن نديم به نقل از فضل، نسخه‌اي از مصحف وي را روايت كرده‌اند.[79] مصحف او 111 سوره داشت و به دليل قرائت فاتحه در نمازها و اعتقاد وي به اين كه مُعَوَّذَتَين (فلق و ناس) ازتعويذات پيامبر(صلي الله عليه و اله) است، اين مصحف فاقد فاتحه ومعوذتين بود.[80]

 

‚2. تفسير: ابن‌ مسعود در روزگار خود فردي‌ آگاه‌ به‌ مفاهيم‌ قرآن‌ و اسباب‌ نزول‌ آيات‌ شناخته‌ مي‌شد.‌[81] او بخشي از تفسير قرآن را از علي(عليه السلام) فراگرفت[82] و در دوره‌هاي‌ بعد، آراي او را‌ مفسران مذاهب‌ گوناگون‌ برگرفته‌اند. سُدّي‌ در تفسير خود غالباً روايت‌هاي‌ او را نقل‌ كرده‌ است‌.[83] ابن‌ مسعود با تربيت شاگرداني چون علقمة بن قيس نخعي، اسود بن يزيد نخعي، مسروق بن اجدع، و عبيدة بن عمرو سلماني، مكتب تفسيري كوفه را پايه‌گذاري كرد[84] كه پس از مكتب تفسيري مكه مهم‌ترين مكتب به شمار مي‌آمد.

 

‚3. حديث‌: ابن‌ مسعود كه مدتي دراز در محضر پيامبر(صلي الله عليه و اله) بود، احاديثي فراوان‌ از ايشان روايت كرده‌ است كه شمار آن‌ها در كتب‌ روايي به 848 مي‌رسد.‌ از اين ميان،‌ 64 حديث مورد اتفاق‌ بخاري‌ و مسلم‌، 21 حديث‌ از منفردات‌ بخاري‌ و 35 حديث‌ از منفردات‌ مسلم‌ است. او جز روايات مستقيم از پيامبر(صلي الله عليه و اله)، برخي‌ احاديث‌ را از صحابه ديگر نقل كرده‌ است.[85] بسياري از صحابه‌ چون‌ ابن‌ عباس، عبدالله‌ بن‌ عمر، عبدالله‌ بن‌ زبير، جابر بن‌ عبدالله‌ و نيز بسياري‌ از تابعين چون‌ علقمه،
ابووائل، اسود، مسروق، عبيده و قيس بن ابي‌حازم‌‌ از او حديث‌ فراگرفته‌اند.[86] بسياري  از احاديث‌ وي را در مسانيد مختلف‌ به‌ ويژه مسندحمد بن‌ حنبل‌ مي‌توان‌ يافت.[87] يحيي‌ بن‌ محمد بن‌ صاعد در اثري مستقل با عنوان مسند عبدالله‌ بن‌ مسعود احاديث‌ او را  رد آورده است.[88] نيز مزّي‌ احاديث پراكنده وي در صحاح سته را گرد آورده‌ و طبقه‌بندي كرده‌ است.[89]

 

احاديث‌ ابن‌ مسعود موضوعاتي‌ متنوع‌ چون فقه‌ به‌ ويژه نماز، و نيز زهد و اخلاق، تفسير، تاريخ‌ و سيره، و مَلاحِم‌ و فِتَن را شامل مي‌شود. مي‌توان‌ او را از اندك صحابه‌اي‌ دانست كه‌ احاديث‌ ملاحم‌ و فتن‌ را نقل كرده‌اند. از مشهورترين‌ احاديث‌ وي در اين‌ زمينه‌ مي‌توان‌ حديث‌ بشارت‌ به‌ مهدي(عليه السلام) را ياد كرد كه‌ از طرق‌ بسياري‌ روايت‌ شده‌ است.[90] او احاديث فراوان از رسول خدا در فضيلت‌هاي اميرمؤمنان علي(عليه السلام) روايت كرده است كه از پايه‌هاي باورهاي شيعه به شمار مي‌روند. احاديث سبقت اسلام علي(عليه السلام)، خلافت و ولايت، تقرب، حكمت، و قتال با ناكثين و مارقين و قاسطين از آن جمله‌اند كه در صحاح ستّه و منابع معتبر نيز نقل شده‌اند.[91] مجلسي حديثي را در 18 صفحه با عنوان وصية النبي إلي عبدالله بن مسعود از وي نقل كرده است.[92]

 

‚4. فقه و آموزش احكام: ابن‌ مسعود به سبب آگاهي از احكام‌ شرعي، در پايه‌گذاري‌ مكتب‌ فقهي‌ كوفه‌ نقشي بسزا‌ داشت. او در شمار صحابه‌اي‌ بود كه‌ فتوا مي‌دادند و مردم‌ در مسائل‌ فقهي‌ به آنان‌ رجوع‌ مي‌كردند.[93] روايت‌هايي از او نقل‌ شده‌ كه‌ به يافتن‌ حكم، تنها در كتاب‌ و سنت‌ سفارش نموده و به‌ كارگيري‌ رأي‌ را نهي‌ كرده‌ است.[94] شايد بتوان گفت مكاتب‌ مختلف‌ كوفه‌، خواه اصحاب‌ رأي‌ و خواه اصحاب‌ حديث،‌ از او اثر پذيرفته‌اند. مقدسي‌ مهم‌ترين‌ دليل حنفي‌ شدن‌ خود را اعتماد ابوحنيفه‌ بر روايات حضرت علي(عليه السلام) و ابن‌ مسعود مي‌داند.[95]

 

ابن‌ مسعود در حج‌گزاري به شيوه پيامبر(صلي الله عليه و اله) سخت پايبند بود و شروط حج پيامبر را گوشزد كرده، با بيان احاديثي از پيامبر گرامي(صلي الله عليه و اله) اعمال حج را تبيين مي‌كرد. از او احاديثي درباره رمي جمرات و محل رمي و تعداد آن از پيامبر(صلي الله عليه و اله) نقل شده است.[96] او با بدعت‌هاي عثمان به مخالفت برخاست. از جمله درباره نماز چهار ركعتي عثمان در منا به او اعتراض كرد و سيره پيامبر(صلي الله عليه و اله) ، ابوبكر و عمر را يادآور شد.[97] وي هميشه نمازهاي چهار ركعتي را در منا دو ركعتي مي‌گزارد. درباره خروج از عرفات و افاضه به مشعر در ايام خاص حج نيز ميان آن دو اختلاف بود.[98]

 

مادر ابن‌ مسعود نيز از راويان حديث پيامبر بود.[99] عمر مقرري او را كه از زنان مهاجر بود، 1000 درهم تعيين كرد.[100] همسر وي، زينب بنت عبدالله ثقفيه، نيز راوي حديث رسول خدا بود.[101] او دو پسر به نام عبدالرحمن و ابوعبيده داشت.[102] نواده ابن‌ مسعود، قاسم بن عبدالرحمن، از قضات كوفه بود.[103]

 

… منابع

الاتقان: السيوطي (م.911ق.)، به كوشش ديب البغاء، دمشق، دار ابن كثير، 1416ق؛ احسن التقاسيم: المقدسي البشاري (م.380ق.)، قاهره، مكتبة مدبولي، 1411ق؛ الاحكام في اصول الاحكام: ابن حزم الاندلسي (م.456ق.)، به كوشش احمد شاكر، قاهره، زكريا يوسف، مطبعة العاصمه؛ الارشاد: المفيد (م.413ق.)، به كوشش آل‌ البيت عليهم السلام، بيروت، دار المفيد، 1414ق؛ الاستيعاب: ابن عبدالبر (م.463ق.)، به كوشش البجاوي، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛ اسد الغابه: ابن اثير علي بن محمد الجزري (م.630ق.)، بيروت، دار الفكر، 1409ق؛ الاصابه: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، به كوشش علي محمد و ديگران، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ انساب الاشراف: البلاذري (م.279ق.)، به كوشش سهيل زكار و رياض زركلي، بيروت، دار الفكر، 1417ق؛ بحار الانوار: المجلسي (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛ البدء و التاريخ: المطهر المقدسي (م.355ق.)، بيروت، دار صادر، 1903م؛ البداية و النهايه: ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1408ق؛ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير: الذهبي (م.748ق.)، به كوشش عمر عبدالسلام، بيروت، دار الكتاب العربي، 1410ق؛ تاريخ الامم و الملوك: الطبري (م.310ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ تاريخ الخميس: حسين بن محمد الديار بكري (م.966ق.)، بيروت، مؤسسة شعبان، 1283ق؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن يعقوب (م.292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛ تحفة الاشراف: يوسف المزي (م.742ق.)، به كوشش عبدالصمد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1420ق؛ التفسير و المفسرون: الذهبي، قاهره، دار الكتب الحديثه، 1396ق؛ التمهيد في علوم القرآن: معرفت، قم، نشر اسلامي، 1411ق؛ التنبيه و الاشراف: المسعودي (م.345ق.)، بيروت، دار صعب؛ تهذيب التهذيب: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، بيروت، دار الفكر، 1404ق؛ جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.456ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ الخصال: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1416ق؛ دائرة المعارف تشيع: زير نظر سيد جوادي و ديگران، تهران، نشر شهيد سعيد محبي، 1375ق؛ دلائل النبوه: البيهقي (م.458ق.)، به كوشش عبدالمعطي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1405ق؛ رجال كشي (اختيار معرفة الرجال): الطوسي (م.460ق.)، به كوشش ميرداماد و رجائي، قم، آل‌ البيت عليهم السلام، 1404ق؛ سعد السعود: ابن طاووس (م.664ق.)، قم، الرضي، 1363ش؛ سنن الترمذي: الترمذي (م.279ق.)، به كوشش عبدالوهاب، بيروت، دار الفكر، 1402ق؛ سنن الدارمي: الدارمي (م.255ق.)، احياء السنة النبويه؛ سير اعلام النبلاء: الذهبي (م.748ق.)، به كوشش گروهي از محققان، بيروت، الرساله، 1413ق؛ السيرة النبويه: ابن هشام (م. 218ق.)، به كوشش السقاء و ديگران، بيروت، المكتبة العلميه؛ صحيح البخاري: البخاري (م.256ق.)، بيروت، دار الفكر، 1401ق؛ صحيح مسلم: مسلم (م.261ق.)، بيروت، دار الفكر؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، بيروت، دار صادر؛ عبدالله بن مسعود: عبدالستار الشيخ، دمشق ـ بيروت، دار القلم، 1402ق؛ عمدة القاري: العيني (م.855ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ الغدير: الاميني (م.1390ق.)، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1366ش؛ الغيبه: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش الطهراني و ناصح، قم، المعارف الاسلاميه، 1411ق؛ فتح الباري: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ الفتوح: ابن اعثم الكوفي (م.314ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الاضواء، 1411ق؛ فتوح البلدان: البلاذري (م.279ق.)، بيروت، دار الهلال، 1988م؛ الفهرست: ابن النديم (م.438ق.)، به كوشش تجدد؛ الكافي: الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛ كامل الزيارات: ابن قولويه القمي (م.368ق.)، به كوشش القيومي، قم، نشر الفقاهه، 1417ق؛ المستدرك علي الصحيحين: الحاكم النيشابوري (م.405ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.241ق.)، بيروت، دار صادر؛ معجم رجال الحديث: الخوئي (م.1413ق.)، بيروت، 1409ق؛ المغازي: الواقدي (م.207ق.)، به كوشش مارسدن جونس، بيروت، اعلمي، 1409ق؛ مناقب آل‌ ابي‌طالب: ابن شهر آشوب (م.588ق.)، به كوشش گروهي از اساتيد، نجف، المكتبة الحيدريه، 1376ق؛ المنتظم: ابن جوزي (م.597ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر و ديگران، بيروت، دار الكتب العلميه، 1412ق؛ موسوعة مكة المكرمة و المدينة المنوره: احمد زكي يماني، الفرقان، 1429ق؛ وفاء الوفاء: السمهودي (م.911ق.)، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، 2006م.

 

سيد حسن قريشي

 


.[1] التنبيه و الاشراف، ص255؛ جمهرة انساب العرب، ص197.

[2]. الطبقات، ج3، ص150.

[3]. السيرة النبويه، ج1، ص255؛ الطبقات، ج3، ص150.

.[4] الطبقات، ج3، ص150؛ سير اعلام النبلاء، ج1، ص461؛ اسد الغابه، ج3، ص280.

[5]. سير اعلام النبلاء، ج1، ص462.

[6]. سير اعلام النبلاء، ج1، ص462.

[7]. الطبقات، ج3، ص150؛ اسد الغابه، ج3، ص280.

[8]. انساب الاشراف، ج11، ص220؛ الاستيعاب، ج3، ص989-990؛ اسد الغابه، ج3، ص284.

[9]. انساب الاشراف، ج11، ص218.

[10]. انساب الاشراف، ج1، ص233.

[11]. انساب الاشراف، ج11، ص215، 224.

[12]. المستدرك، ج3، ص313؛ اسد الغابه، ج3، ص281؛ الاصابه، ج4، ص199.

[13]. سير اعلام النبلاء، ج1، ص464.

[14]. مسند احمد، ج1، ص379؛ الاستيعاب، ج3، ص987-988؛ اسد الغابه، ج3، ص281.

[15]. الطبقات، ج3، ص150-151؛ اسد الغابه، ج3، ص281؛ الاصابه، ج4، ص199.

[16]. انساب الاشراف، ج11، ص210.

[17]. السيرة النبويه، ج1، ص314-315؛ انساب الاشراف، ج11، ص211؛ اسد الغابه، ج3، ص281-282.

[18]. اسد الغابه، ج3، ص282؛ الاصابه، ج4، ص199-200.

[19]. انساب الاشراف، ج11، ص217؛ الاستيعاب، ج3، ص988؛ الاصابه، ج4، ص200.

[20]. الطبقات، ج3، ص151؛ الاستيعاب، ج3، ص988؛ اسد الغابه، ج3، ص282.

[21]. انساب الاشراف، ج1، ص233.

[22]. دلائل النبوه، ج2، ص299.

[23]. السيرة النبويه، ج1، ص322-323.

[24]. فتح الباري، ج7، ص190.

[25]. تاريخ طبري، ج2, ص340-341.

[26]. الطبقات، ج1، ص260.

[27]. الطبقات، ج3، ص152؛ انساب الاشراف، ج1، ص318.

[28]. الطبقات، ج3، ص152.

[29]. الطبقات، ج3، ص152.

[30]. الاصابه، ج4، ص199.

[31]. الطبقات، ج3، ص152؛ انساب الاشراف، ج11، ص217.

[32]. صحيح مسلم، ج7، ص147.

[33]. الطبقات، ج3، ص152؛ الاصابه، ج4، ص199.

[34]. المغازي، ج1، ص89-91؛ السيرة النبويه، ج1، ص635-636، 710-711.

[35]. المغازي، ج1، ص90.

[36]. سير اعلام النبلاء، ج1، ص467.

[37]. مسند احمد، ج1، ص391.

[38]. الاستيعاب، ج3، ص988.

[39]. الخصال، ص461.

[40]. الخصال، ص461.

[41]. فتوح البلدان، ص99-100.

[42]. تاريخ طبري، ج3، ص397.

[43]. تاريخ طبري، ج3، ص601.

[44]. انساب الاشراف، ج11، ص214؛ الاستيعاب، ج3، ص992.

[45]. تاريخ يعقوبي، ج2، ص151.

[46]. الطبقات، ج3، ص160.

[47]. انساب الاشراف، ج1، ص191.

[48]. فتوح البلدان، ص268.

[49]. انساب الاشراف، ج5، ص145-147؛ تاريخ طبري، ج4، ص276.

[50]. انساب الاشراف، ج5، ص147.

[51]. انساب الاشراف، ج5، ص147-148.

[52]. انساب الاشراف، ج5، ص147-148.

[53]. انساب الاشراف، ج11، ص227.

[54]. انساب الاشراف، ج11، ص211؛ الاستيعاب، ج3، ص993.

[55]. تاريخ طبري، ج4، ص309؛ الاستيعاب، ج4، ص1655.

[56]. تاريخ طبري، ج4، ص271.

[57]. انساب الاشراف، ج5، ص147-148؛ تاريخ يعقوبي، ج2، ص170.

.[58] انساب الاشراف، ج1، ص204.

[59]. الفتوح، ج2، ص412؛ البدء و التاريخ، ج5، ص205.

[60]. انساب الاشراف، ج11، ص225؛ الاستيعاب، ج3، ص994.

[61]. انساب الشراف، ج11، ص226؛ اسد الغابه، ج3، ص286؛ الاصابه، ج4، ص200.

[62]. موسوعة مكة المكرمه، ج1، ص444.

.[63] نك: وفاء الوفاء، ج2، ص92-107.

[64]. موسوعة مكة المكرمه، ج1، ص444.

[65]. انساب الاشراف، ج11، ص226.

[66]. الاستيعاب، ج3، ص988؛ اسد الغابه، ج3، ص284.

[67]. رجال كشي، ج1، ص178-179.

[68]. الكافي، ج2، ص634؛ معجم رجال الحديث، ج11، ص345.

[69]. الخصال، ص461، 467؛ معجم رجال الحديث، ج11، ص345-346.

[70]. كامل الزيارات، ص114؛ معجم رجال الحديث، ج11، ص344-345.

.[71] نك: الخصال، ص173، 464، 467-469.

[72]. انساب الاشراف، ج11، ص212.

[73]. تاريخ الاسلام، ج3، ص385.

[74]. الارشاد، ج1، ص35؛ مناقب، ج1، ص321.

[75]. نك: دائرة المعارف تشيع، ج1، ص363.

.[76] تاريخ يعقوبي، ج2، ص171.

[77]. تاريخ الخميس، ج2، ص273.

[78]. المنتظم، ج15، ص59؛ تاريخ الاسلام، ج27، ص237.

[79]. الفهرست، ص29.

[80]. الاتقان، ج1، ص203؛ التمهيد، ج1، ص170-171.

.[81] صحيح مسلم، ج7، ص147-149.

[82]. سعد السعود، ص285؛ بحار الانوار، ج89، ص105.

[83]. البداية و النهايه، ج1، ص10، 18، 59؛ ج2، ص4.

[84]. الاصابه، ج1، ص58؛ التفسير و المفسرون، ج1، ص118؛ نك: عبدالله بن مسعود، ص285-298.

[85]. سير اعلام النبلاء، ج1، ص136-137، «مقدمه»؛ عمدة القاري، ج1، ص115.

[86]. اسد الغابه، ج3، ص282.

[87]. مسند احمد، ج1، ص374-466.

[88]. تاريخ الاسلام، ج45، ص263.

[89]. تحفة الاشراف، ج7، ص3 به بعد.

[90]. مسند احمد، ج1، ص376؛ سنن الترمذي، ج3، ص343؛ الغيبه، ص133-134، 181-182.

[91]. نك: الغدير، ج1، ص337.

[92]. بحار الانوار، ج74، ص92-110.

[93]. نك: الاحكام، ج2، ص240.

[94]. سنن دارمي، ج1، ص46.

[95]. احسن التقاسيم، ص127.

[96]. صحيح البخاري، ج2، ص193؛ عبدالله بن مسعود، ص221.

[97]. صحيح البخاري، ج2، ص35؛ صحيح مسلم، ج2، ص146.

[98]. مسند احمد، ج1، ص410، 449؛ صحيح البخاري، ج2، ص179؛ عبدالله بن مسعود، ص326، 330-331.

[99]. الاستيعاب، ج4، ص1946؛ اسد الغابه، ج6، ص363.

[100]. الطبقات، ج3، ص298.

[101]. الاستيعاب، ج4، ص1856.

[102]. الطبقات، ج6، ص210؛ نك: تهذيب التهذيب، ج6، ص195.

[103]. الطبقات، ج6، ص303.

 




نظرات کاربران