ابوالهَیثم بن تَیِّهان ابوالهَیثم بن تَیِّهان ابوالهَیثم بن تَیِّهان بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
ابوالهَیثم بن تَیِّهان ابوالهَیثم بن تَیِّهان ابوالهَیثم بن تَیِّهان ابوالهَیثم بن تَیِّهان ابوالهَیثم بن تَیِّهان

ابوالهَیثم بن تَیِّهان

ابوالهَیثم بن تَیِّهان  صحابی پیامبر(صلی الله علیه و اله) و از یاران شهید امیر مؤمنان علی(علیه السلام)   ابوالهیثم مالک بن تیهان بن مالک انصاری از تیره زعوراء قبیله اوس[1] و حلیف بنی‌عبدالاشهل* بود.[2] برخی او را از قبیله بلی از قُ

ابوالهَيثم بن تَيِّهان

 صحابي پيامبر(صلي الله عليه و اله) و از ياران شهيد امير مؤمنان علي(عليه السلام)

 

ابوالهيثم مالك بن تيهان بن مالك انصاري از تيره زعوراء قبيله اوس[1] و حليف بني‌عبدالاشهل* بود.[2] برخي او را از قبيله بلي از قُضاعه دانسته‌اند.[3] در نسب او نقل‌هاي ديگر نيز آمده است.[4] هر چند در برخي گزارش‌ها از همراهي پدرش با پيامبر(صلي الله عليه و اله) در غزوه خيبر به سال هفتم ق. ياد شده[5]، ابن حجر آن را خطاي راويان دانسته، اين احتمال را تقويت مي‌كند كه او اسلام را درك نكرده است.[6] مادرش را ليلي بنت عتيك[7] دانسته‌اند.

 

بيزاري از بت‌ها از ويژگي‌هاي زندگي پيش از اسلام ابوالهيثم بوده است. از اين رو، گروهي او را موحد مي‌دانستند.[8] وي در سال يازدهم بعثت پس از بازگشت دو تن از خزرجيان از حج، از ظهور دين جديد آگاه شد و اسلام آورد.[9] سپس در بيعت عقبه اول به سال دوازدهم بعثت[10] و عقبه دوم به سال سيزدهم [11] حضور يافت و به عنوان نقيب بني‌عبدالاشهل، در شمار يكي از نقباي دوازده‌گانه[12] پيامبر(صلي الله عليه و اله) شد.[13] بعضي نيز وي را حليف بني‌عبدالاشهل ناميده‌اند.[14] بر پايه گزارشي، وي نخستين بيعت كننده با پيامبر بود.[15] او در ديدار با ايشان، نگراني جمعي از يثربيان را كه با پذيرش اسلام پيمانشان را با يهوديان شكسته بودند، مطرح كرد و ايشان به او اطمينان داد كه با دشمنان آنان دشمن و با دوستانشان دوست باشد.[16]

 

در پيمان برادري به سال اول ق. پيامبر(صلي الله عليه و اله) ميان او و عثمان بن مظعون* از تيره بني‌جُمَح قريش عقد برادري بست.[17] وي در همه غزوه‌ها از جمله بدر و احد شركت داشت[18] و با دو شمشير مي‌جنگيد. از اين رو، وي را ذوالسيفين خواندند.[19] او كه از ثروتمندان مدينه بود، در نخلستان خود با گوشت گوسفند و خرماي مرغوب و آب گوارا از پيامبر(صلي الله عليه و اله) و همراهانش كه بسيار گرسنه بودند، پذيرايي كرد و همان جا به امامت پيامبر(صلي الله عليه و اله) نماز گزارد.[20] پس از شهادت ابن رواحه در جنگ موته به سال هشتم مسئوليت وي را در نظارت بر امور زراعي و تقسيم خرماي خيبر از سوي پيامبر(صلي الله عليه و اله) عهده‌دار شد.[21]

 

ابوالهيثم در كنار عمار ياسر و سلمان فارسي به دفاع از حق اميرمؤمنان(عليه السلام) پرداخت[22] و از بيعت با ابوبكر سر باززد. او را ازجمله 12 مخالف خلافت ابوبكر شمرده‌اند كه در مسجد پيامبر به ابوبكر اعتراض كردند و در دفاع از حقانيت علي(عليه السلام) سخن گفت. ابوالهيثم با استناد به سخن رسول خدا(صلي الله عليه و اله) كه اهل‌ بيت: را همانند ستارگان آسمان دانسته بود، بر حقانيت علي(عليه السلام) و شايستگي وي براي خلافت تأكيد كرد.[23] نيز در خطبه‌اي موسوم به طالوتيه، روايتگر كلامي از حضرت علي(عليه السلام) است كه در آن، وي از كمي يارانش براي دفاع از حق خود شكوه كرده است.[24]

 

از نقش ابوالهيثم در دوره خلافت ابوبكر پس از تثبيت حكومت وي گزارشي در دست نيست. تنها خودداري وي از ادامه مسئوليت نظارت بر اراضي خيبر[25] گزارش شده كه مي‌توان آن را نتيجه مخالفت با خلافت ابوبكر دانست. او در زمان عمر براي قيمت گذاري اراضي خيبر، از جمله فدك، همراه چند تن از صحابه برگزيده شد.[26] گزارشي از حضور او در جلسات فقه و حديث امام علي(عليه السلام) در دست است.[27]

 

وي پس از مرگ عثمان همراه عمار ياسر و گروهي ديگر، مردم را به پذيرش ولايت حضرت علي(عليه السلام) دعوت كرد و از مردم براي ايشان بيعت گرفت و از سوي ايشان براي مذاكره با كساني كه از بيعت اكراه داشتند، انتخاب شد.[28] بر پايه گزارشي، امام او را همراه عمار مسئول بيت‌ المال مدينه كرد.[29] پس از آن كه سخنان علي(عليه السلام) در تهييج مردم مدينه براي مقابله با تهاجم طلحه و زبير به بصره، با برخورد سرد مردم روبه‌رو شد، ابوالهيثم از كساني بود كه مردم را به اجابت دعوت امام فراخواندند و براي جبران سستيِ ديگران، از امام حمايت كردند.[30]

 

ابوالهيثم در جنگ صفين به سال 37 ق. به تنظيم صفوف لشكر امام(عليه السلام) پرداخت.[31] او پس از شهادت عمار[32] و بر پايه گزارشي ديگر، پس از خطبه امام علي(عليه السلام) در دعوت به جنگ وشتاب به سوي بهشت، نخستين كسي بود كه به ميدان رفت و جنگيد و به شهادت رسيد.[33] پس از شهادتش، امام(عليه السلام) بر او نماز گزارد و وي را به خاك سپرد.[34] حضرت علي(عليه السلام) از او در كنار بزرگاني همچون عمار و خزيمه ذوالشهادتين ياد كرده كه بر راه حق استوار ماندند[35]. اين حاكي از جايگاه ممتاز او نزد ايشان است.

 

گزارشي ضعيف درگذشت ابوالهيثم را در زمان پيامبر(صلي الله عليه و اله)[36] يا عمر[37] دانسته و محل دفن او را بقيع شمرده است.[38] او روايت‌هايي درباره ثواب سلام و وظايف مشاور، از پيامبر(صلي الله عليه و اله) و خطابه‌اي را از امام علي(عليه السلام) نقل كرده است.[39] از جمله روايت‌هايش، حديث غدير است.[40]

 

همسرش مليكه دختر سهل بن زيد بن عامر[41] از مسلمانان و بيعت كنندگان بود و اميمه را به دنيا آورد.[42] ابوالهيثم برادري به نام عبيد يا عتيك داشت كه در جنگ بدر در ركاب پيامبر(صلي الله عليه و اله) جنگيد[43] و در جنگ احد به شهادت رسيد.[44]

 

منابع

الاستيعاب: ابن عبدالبر (م.463ق.)، به كوشش البجاوي، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛ اسد الغابه: ابن اثير علي بن محمد الجزري (م.630ق.)، بيروت، دار الفكر، 1409ق؛ الاشارات الي معرفة الزيارات: علي بن ابي‌بكر الهروي (م.611ق.)، قاهره، مكتبة الثقافة الدينيه، 1423ق؛ الاصابه: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، به كوشش علي محمد و ديگران، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ الاختصاص: المفيد (م.413ق.)، به كوشش غفاري و زرندي، بيروت، دار المفيد، 1414ق؛ امتاع الاسماع: المقريزي (م.845ق.)، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1420ق؛ انساب الاشراف: البلاذري (م.279ق.)، به كوشش زكار، بيروت، دار الفكر، 1417ق؛ بحار الانوار: المجلسي (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛ البدء و التاريخ: المطهر المقدسي (م.355ق.)، بيروت، دار صادر، 1903م؛ البداية و النهايه: ابن‌كثير (م.774ق.)، بيروت، مكتبة المعارف؛ تاريخ ابن خلدون: ابن خلدون (م.808ق.)، به كوشش خليل شحاده، بيروت، دار الفكر؛ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير: الذهبي (م.748ق.)، به كوشش عمر عبدالسلام، بيروت، دار الكتاب العربي، 1410ق؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م.310ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ تاريخ المدينة المنوره: ابن شبّة النميري (م.262ق.)، به كوشش شلتوت، قم، دار الفكر، 1410ق؛ التحصين: ابن طاووس (م.664ق.)، قم، دار الكتاب، 1413ق؛ الثقات: ابن حبان (م.354ق.)، الكتب الثقافيه، 1393ق؛ الخصال: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1416ق؛ دلائل النبوه: البيهقي (م.458ق.)، به كوشش عبدالمعطي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1405ق؛ سير اعلام النبلاء: الذهبي (م.748ق.)، به كوشش گروهي ازمحققان، بيروت، الرساله، 1413ق؛ السيرة النبويه: ابن هشام (م.8-213ق.)، به كوشش السقاء و ديگران، بيروت، المكتبة العلميه؛ شذرات الذهب: عبدالحي بن عماد (م.1089ق.)، به كوشش الارنؤوط، بيروت، دار ابن كثير، 1406ق؛ شرح نهج البلاغه: ابن ابي‌الحديد (م.656ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، دار احياء الكتب العربيه، 1378ق؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ الطرائف: ابن طاووس (م.664ق.)، قم، مطبعة الخيام، 1399ق؛ الغارات: ابراهيم الثقفي الكوفي (م.283ق.)، به كوشش محدث، بهمن، 1355ش؛ الفتوح: ابن اعثم الكوفي (م.314ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الاضواء، 1411ق؛ فتوح البلدان: البلاذري (م.279ق.)، بيروت، دار الهلال، 1988م؛ الكافي: الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛ كتاب سليم بن قيس: الهلالي (م.76ق.)، به كوشش انصاري، قم، الهادي، 1420ق؛ كمال ‌الدين: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1405ق؛ مجمع البحرين: الطريحي (م.1085ق.)، به كوشش الحسيني، تهران، فرهنگ اسلامي، 1408ق؛ المحبّر: ابن حبيب (م.245ق.)، به كوشش ايلزه ليختن شتيتر، بيروت، دار الآفاق الجديده؛ المغازي: الواقدي (م.207ق.)، به كوشش مارسدن جونس، بيروت، اعلمي، 1409ق؛ المناقب: الخوارزمي (م.568ق.)، به كوشش مالك محمودي، قم، نشر اسلامي، 1411ق؛ المنتظم: ابن جوزي (م.597ق.)، به كوشش نعيم زرزور، بيروت، دار الكتب العلميه، 1412ق؛ الولايه: ابن عقدة الكوفي (م.333ق.)؛ اليقين: سيد ابن طاووس (م.664ق.)، به كوشش انصاري، دار الكتاب، 1413ق.

 

محمد وحيدي

 

 
[1]. الاستيعاب، ج4، ص1773؛ الاصابه، ج7، ص365.

[2]. الاستيعاب، ج3، ص1016؛ الاصابه، ج7، ص365.

[3]. انساب‏ الاشراف، ج1، ص240؛ تاريخ ابن خلدون، ج2، ص348.

[4]. البداية و النهايه، ج7، ص104.

[5]. الثقات، ج3، ص42؛ اسد الغابه، ج1، ص262.

.[6] الاصابه، ج1، ص499.

[7]. الطبقات، ج3، ص342.

[8]. الطبقات، ج3، ص341؛ البدء و التاريخ، ج4، ص165؛ سير اعلام النبلاء، ج1، ص190.

.[9] الطبقات، ج1، ص169؛ دلائل النبوه، ج2، ص430-431.

.[10] البداية و النهايه، ج3، ص162؛ تاريخ الاسلام، ج1، ص291-292.

[11]. السيرة النبويه، ج1، ص441؛ المنتظم، ج3، ص35.

[12]. المحبّر، ص268؛ انساب الاشراف، ج1، ص252؛ مجمع البحرين، ج6، ص396.

[13]. انساب الاشراف، ج1، ص240؛ اسد الغابه، ج5، ص323؛ الاصابه، ج7، ص365.

[14]. المغازي، ج1، ص158؛ الطبقات، ج3، ص455؛ تاريخ طبري، ج2، ص363.

[15]. الاستيعاب، ج3، ص1348؛ البداية و النهايه، ج3، ص163.

[16]. السيرة النبويه، ج1، ص442.

[17]. الطبقات، ج3، ص342؛ انساب الاشراف، ج1، ص271.

[18]. الاستيعاب، ج2، ص477؛ الاصابه، ج7، ص365.

[19]. الاستيعاب، ج2، ص477؛ الاصابه، ج2، ص345.

[20]. اسد الغابه، ج4، ص239؛ البداية و النهايه، ج6، ص53.

[21]. المغازي، ج2، ص691؛ امتاع الاسماع، ج1، ص322.

[22]. الخصال، ص607-608.

[23]. الخصال، ص462؛ بحار الانوار، ج28، ص189-190؛ اليقين، ص336.

[24]. الكافي، ج8، ص31.

[25]. الطبقات، ج3، ص342.

[26]. تاريخ المدينه، ج1، ص195؛ فتوح البلدان، ص38؛ شرح نهج البلاغه، ج16، ص211.

.[27] كتاب سليم بن قيس، ص193؛ كمال الدين، ج1، ص274-275؛ التحصين، ص631.

[28]. بحار الانوار، ج32، ص27-28.

[29]. الاختصاص، ص152؛ اليقين، ص336.

[30]. البداية و النهايه، ج7، ص233؛ تاريخ ابن خلدون، ج2، ص611.

[31]. المناقب، ص224؛ شرح نهج البلاغه، ج5، ص190.

.[32] انساب الاشراف، ج2، ص319؛ المناقب، ص233.

[33]. الفتوح، ج3، ص177.

.[34] انساب الاشراف، ج3، ص319.

[35]. نهج البلاغه، ج2، ص109، خطبه 182.

[36]. الطبقات، ج3، ص342؛ انساب الاشراف، ج1، ص340.

[37]. المحبّر، ص272؛ الاصابه، ج7، ص366؛ شذرات ‏الذهب، ج1، ص172.

[38]. الاشارات الي معرفة الصحابه، ص80.

[39]. بحار الانوار، ج28، ص240؛ ج41، ص116.

[40]. الولايه، ص196-198؛ الطرائف، ج1، ص139-140.

.[41] الطبقات، ج8، ص248؛ الاصابه، ج8، ص35.

[42]. الطبقات، ج8، ص248؛ اسد الغابه، ج6، ص30؛ الاصابه، ج8، ص35.

[43]. المغازي، ج1، ص158.

[44]. المغازي، ج1، ص301؛ انساب الاشراف، ج1، ص329.

 




نظرات کاربران