اذان و اقامه

 ذکرهای مخصوص اعلان وقت نماز و آمادگی برای آن واژه «أذان» مصدر یا اسم مصدر «تأذین»[1] به معنای اعلان و فراخوانی است[2]؛ چنان‌که مفهوم این ماده را در آیه 27 حجّ/22: {وَأَذِّن فِی النَّاسِ بِالحَجِّ} و آیه 3 توبه/9: {وَأ

 ذكرهاي مخصوص اعلان وقت نماز و آمادگي براي آن

واژه «أذان» مصدر يا اسم مصدر «تأذين»[1] به معناي اعلان و فراخواني است[2]؛ چنان‌كه مفهوم اين ماده را در آيه 27 حجّ/22: {وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالحَجِّ} و آيه 3 توبه/9: {وَأَذَانٌ مِنَ اللهِ وَرَسُولِهِ} اعلان يا نِدا دادن دانسته‌اند.[3] واژه «اقامه» نيز مصدر باب افعال، به معناي ادامه دادن و بر پا داشتن است.[4] در اصطلاح فقهي، اذان و اقامه به ذكرهايي خاص گفته مي‌شود كه براي اعلان پاي نهادن به وقت نماز و ايجاد آمادگي براي برپايي آن ادا مي‌شوند.[5] اهميت اذان و اقامه از آن روست كه از شعارها و نشانه‌هاي آشكار اسلام در هر منطقه به شمار مي‌روند.[6] افزون بر اين، حديث‌هاي گوناگون در فضيلت اذان و مؤذنان وارد شده است[7]. البته ميان مذاهب گوناگون درباره چگونگي آن دو تفاوت‌هايي ديده مي‌شود.

 

پيشينه

 بر پايه برخي منابع حديثي اهل سنت، اذان در سال‌هاي نخست هجرت پس از تغيير قبله به كعبه تشريع شده است.[8] بر پايه برخي حديث‌هاي اهل سنت، مسلمانان براي اعلان وقت نماز راه‌هاي گوناگون پيشنهاد مي‌كردند؛ مانند برافروختن آتش، نواختن ناقوس يا بوق زدن. در اين ميان، عمر بن خطاب پيشنهاد كرد كه كسي مأمور فراخواندن مردم به نماز شود. بدين ترتيب، پيامبر(صلي الله عليه و آله) بلال٭ را به اين كار گمارد.[9] بر پايه برخي منابع تاريخي[10] و حديثي[11] عبدالله بن زيد بن عبدربه انصاري از صحابيان پيامبر(صلي الله عليه و آله) در سال اول ق. جمله‌هاي اذان را درخواب شنيد و پيامبر(صلي الله عليه و آله) خواب او را رؤياي صادق دانست و دستور داد كه وي آن را به بلال آموزش دهد. در برخي حديث‌هاي شيعه، اين خواب را به ابي‌بن كعب نسبت داده‌اند.[12] به گفته شافعي، اذان برتر از آن است كه برگرفته از رؤياي كسي چون عبدالله بن زيد باشد.[13] همچنين گفته‌اند كه مفاد حديث‌هاي ياد شده، افزون بر آن كه با شئون و اقتضائات مقام نبوت سازگاري ندارد، با يكديگر نيز در تعارض هستند و ضعف سندي دارند.[14] امامان شيعه: صريحاً استناد اذان را به خواب مردود شمرده‌اند.[15] فقيهان امامي نيز ديدگاه ياد شده را نپذيرفته و به پشتوانه روايات، اذان را به وحي الهي مستند دانسته‌اند.[16]

 

بر پايه حديث‌هاي شيعه، جبرئيل در شب معراج٭ اذان و اقامه را بر پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله) نازل كرد و ايشان به علي(عليه السلام) دستور داد آن را به بلال بياموزد.[17] بر اين اساس، برخي محققان با اثبات ضعف حديث‌هاي اهل سنت و به پشتوانه حديث‌هاي ياد شده و روايات ديگر، به تشريع اذان در مكه قائل شده‌اند.[18] البته برخي بر آنند كه پذيرش اين ادله به معناي تشريع اذان اعلان پس از معراج نيست، بلكه بر پايه شواهدي، اذان اعلان پس از بناي مسجدالنبي در سال اول ق. رسمي شده است.[19]

 

حكم تكليفي اذان و اقامه

 در روايات، براي تشريع اذان، حكمت‌هايي جز اعلان وقت نماز ياد شده است؛ از جمله: آشكار ساختن اسلام و ايمان، اقرار به توحيد، دعوت و ترغيب به عبادت خداوند.[20] حكمت تشريع اقامه نيز آمادگي براي ورود به نماز و يافتن حضور قلب در نماز است.[21]

 

بيشتر فقيهان امامي[22] و اهل سنت، از جمله ابوحنيفه[23] و شافعي، استحباب اذان و اقامه براي نمازهاي واجب پنج‌گانه را باور دارند. مهم‌ترين ادله آن‌ها براي عدم وجوب عبارتند از: حديث‌هاي گوناگون دلالت‌گر بر واجب نبودن اذان و اقامه[24]، نقش اذان و اقامه به منزله فراخوان نماز و واجب نبودن فراخوان[25]،
اصل عدم وجوب[26]، متوالي خواندن نماز ظهر و عصر از جانب پيامبر(صلي الله عليه و آله) بدون اذان نماز عصر.[27]

 

اندكي از فقيهان امامي اذان و اقامه را در نماز صبح و مغرب واجب دانسته‌اند.[28] برخي نيز به پشتوانه حديثي[29] آن دو را در نماز جماعت واجب شمرده‌اند.[30] فقيهاني ديگر در سند اين روايت خدشه كرده و آن را داراي معناي استحباب دانسته‌اند.[31] شماري از آن‌ها وجوب اذان و اقامه را در نماز جماعت، مخصوص مردان دانسته‌اند.[32]

 

برخي از فقيهان اهل سنت اذان واقامه را در نماز جمعه واجب شمرده و بعضي از جمله پاره‌اي شاگردان شافعي و بيشتر حنبليان آن دو را واجب كفايي دانسته‌اند.[33] برخي ديگر، از جمله مالك، وجوب كفايي اذان و اقامه در نماز جماعت مساجد را باور دارند.[34] دليل آنان براي وجوب كفايي، اين حديث نبوي است كه هنگام نماز بايد يكي از مؤمنان اذان بگويد.[35]

 

احمد بن حنبل يك اذان را بر ساكنان يك شهر در صورتي كه همه ساكنان شهر آن را بشنوند، كافي دانسته است. برخي از فقيهان پيشين اذان را براي حاضر واجب عيني دانسته‌اند و بر مسافر واجب ندانسته‌اند.[36] پشتوانه آن‌ها فرمان پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله) به مالك بن حويرث براي گفتن اذان و مداومت پيامبر و خلفاي ايشان بر اين سيره است.[37] اين‌كه يك شخص اذان و اقامه را بگويد، از ديدگاه فقيهان جايز است[38]. ولي برخي فقيهان مذاهب مختلف، از جمله شماري از اماميان[39]، شافعيان[40] و حنبليان[41] به استحباب آن اعتقاد دارند. از پشتوانه‌هاي اين نظر، حديث‌هاي دلالت‌گر بر اذان گفتن پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله) همراه با اقامه در نماز است.[42] در برابر، مخالفان اين ديدگاه، فقدان يا ندرت مباشرت ايشان و صحابيان و امامان: به اذان گفتن و نيز حديث‌هايي ديگر را دليل عدم استحباب شمرده‌اند.[43]

 

جملات اذان و اقامه

به نظر مشهور فقيهان امامي، به پشتوانه حديث‌هاي نقل شده از امامان:[44]، اذان از 18 جمله تشكيل شده است: الله اكبر (4 بار)، أشهد أن لا إله إلا الله (2 بار)، أشهد أن محمداً رسول الله (2 بار)، حيّ علي الصلاة (2 بار)، حيّ علي الفلاح (2 بار) حيّ علي خيرالعمل (2 بار)، الله اكبر (2 بار)، لا إله إلا الله (2بار).[45] حنفيان[46] و حنبليان[47] به پشتوانه حديث عبدالله بن زيد[48] با حذف دو «حيّ علي خير العمل» و يك «لا إله إلا الله» از انتهاي اذان، آن را داراي 15 جمله
مي‌دانند. شافعيان به پشتوانه حديث ابومحذوره[49] اذان را داراي 19 جمله دانسته‌اند؛ بدين ترتيب كه پس از گفتن دو بار أشهد أن لا إله إلا الله و دو بار أشهد أن محمداً رسوال الله به صورت آهسته، تكرار هر يك از اين دو جمله را دو بار با صداي بلند (ترجيع) واجب شمرده‌اند.[50] مالكيان نيز به وجوب ترجيع باور دارند؛ ولي از آن‌جا كه در آغاز اذان تنها دو بار الله اكبر مي‌گويند، آن را شامل 17 جمله مي‌دانند.[51] بر پايه برخي روايت‌هاي ابومحذوره نيز الله اكبر در ابتداي اذان دو بار گفته مي‌شود.[52]

 

فقيهان امامي به پشتوانه روايات[53]، اقامه را داراي 17جمله دانسته‌اند. تنها تفاوت آن با اذان، حذف دو تكبير از اول و يك تهليل (لا اله الا الله) از پايان و افزوده شدن دو بار «قد قامت الصلاة» پس از «حيّ علي خير العمل» است.[54] شافعيان[55] و حنبليان[56] به پشتوانه حديث‌هاي نقل شده از صحابه[57] اقامه را شامل 11 جمله دانسته‌اند. يعني جز تكبير اول و تكبير آخر (قبل از لا اله الا الله) و ذكر «قد قامت الصلاة» كه دو بار گفته مي‌شوند، ديگر ذكرها يك بار گفته مي‌شوند. مالكيان به پشتوانه حديثي نبوي كه همه ذكرهاي اقامه را به جز دو تكبير اول و آخر، فرد دانسته[58]، آن را داراي 10 جمله مي‌شمارند.[59] حنفيان به پشتوانه روايت ابومحذوره٭[60]، ذكرهاي اقامه را همان ذكرهاي اذان همراه دو بار «قد قامت الصلاة» يعني 17 جمله دانسته‌اند.[61]

 

كاربرد جمله «حيّ علي خير العمل» در اذان از ويژگي‌هاي مذهب تشيع و شعار آن است.[62] بر پايه منابع شيعي، اين جمله در دوران پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله) و در زمان خلافت ابوبكر و آغاز خلافت عمر، جزئي از اذان بوده است. عمر با اين پندار كه اين جمله مردم را از رفتن به جهاد بازمي‌دارد، دستورحذف آن را داد[63] و عموم اهل سنت آن را در اذان ذكر نمي‌كنند. پشتوانه فقيهان شيعه، حديث‌هاي اذانند كه به اين جمله تصريح كرده‌اند.[64] برخي بزرگان اهل سنت مانند شافعي (در يكي از سخنانش) گفتن «الصلاة خير من النوم» را پس از «حيّ علي الفلاح» مكروه مي‌دانند[65]؛ اما عموم اهل سنت به پشتوانه روايت‌هايي مانند روايت ابومحذوره[66] آن را در اذان دو بار تكرار مي‌كنند[67] كه اصطلاحاً تثويب٭ ناميده مي‌شود. (← تثويب) اين كار در فقه امامي بدعت شمرده شده است.[68] «شهادت ثالثه» يعني عبارت «أشهد أنّ علياً ولي الله» از ديرباز در اذان و اقامه شيعيان ياد مي‌شده[69]؛ اما در منابع فقهي و حديثي شيعه، بخشي از اذان و اقامه تلقي نشده است.[70] حتي فقيهان شيعه ذكر آن را به قصد جزئي از اذان صحيح ندانسته و تنها به قصد تبرك، گفتن آن را مستحب شمرده‌اند.[71]

 

اقسام اذان

 اذان از لحاظ قصد گوينده آن، گونه‌هايي دارد: 1. اذان به قصد اعلان فرارسيدن وقت.[72] 2. اذان گفتن به قصد آغاز نماز كه اگر با قصد اعلان وقت همراه باشد، پاداش هر دو كار را دارد.[73] 3. اذان پيش از وقت به قصد آماده‌سازي مردم براي نماز، نه براي اعلان وقت.[74] 4. اذان بي‌‌موقع به قصد اعلان رخدادي مهم يا گرد آوردن مردم به سببي خاص.[75] 5. اذان به قصد تبرك؛ مانند اذان گفتن پيامبر(صلي الله عليه و آله) در گوش راستِ امام حسين7 به پشتوانه روايات.[76] 6. اذان هنگام ترس به قصد رهايي از مايه هراس.[77] 7. اذان براي زدودن بد خلقي و پرورش اخلاق خوش.[78] 8. اذان گفتن پشت سر مسافر.[79] 9. اذان خواندن در خانه به قصد دور كردن شيطان و براي تربيت فرزندان.[80] گفتني است كه اذان پيش از ورود به وقت براي آمادگي، ويژه نماز صبح است. شماري از فقيهان امامي به جواز[81] و شماري ديگر به عدم جواز[82] اذان پيش از فرارسيدن وقت نماز صبح باور دارند. از اهل سنت نيز شافعيان[83]، مالكيان[84] و حنبليان[85] به جواز و بيشتر فقيهان حنفي[86] به جايز نبودن اين اذان اعتقاد دارند. پشتوانه باور به جواز، روايت‌هايي از پيامبر و امامان:[87] و حكمت آن، بيدار شدن و آمادگي براي اقامه نماز صبح يا خودداري از خوردن و آشاميدن براي روزه داران به شمار رفته است.[88] پشتوانه باور به عدم جواز نيز روايت نقل شده از پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله) در نهي بلال از اذان گفتن پيش از فجر صادق است.[89]

 

احكام اذان

 پاره‌اي احكام جزئي براي اذان و اقامه در منابع فقهي مطرح شده‌اند. فقيهان امامي[90] و اهل سنت[91] به پشتوانه روايات[92] باور دارند كه اذان به صورت ترسّل و ترتيل (با تأنّي و طمأنينه) و اقامه به صورت اجداد (به سرعت) خوانده شود. به پشتوانه روايات[93]، اذان و اقامه گفتن زن براي نماز‌گزاران مرد جايز نيست.[94] مالكيان[95] و
برخي از شافعيان[96] برخلاف ساير مذاهب اسلامي[97] اجرت گرفتن براي اذان را جايز شمرده‌اند. جز فقيهان مالكي[98]، فقيهان ديگر مذاهب اسلامي[99] اذان فرد نابالغ را صحيح دانسته‌اند. اسلام و عقل نيز از شرايط فقهي صحت اذانند.[100]

 

برخي عدالت را نيز از شرايط صحت اذان برشمرده‌اند.[101] فقيهان همه مذاهب اسلامي به پشتوانه روايات[102]، به استحباب حكايت اذان (تكرار جمله‌هاي مؤذن) براي شنونده آن باور دارند.[103] همچنين مستحب است گوينده اذان و اقامه، ميان آن دو بنشيند يا با قدري سكوت و مانند آن، ميان اين دو فاصله اندازد.[104] مستحب است مؤذن با وضو[105] و رو به قبله[106] اذان گويد و داراي صداي نيكو و بلند[107] باشد.

 

فقيهان امامي اذان و اقامه را تنها براي نمازهاي واجب روزانه مستحب دانسته، بر آنند كه در ديگر نمازهاي واجب مانند نماز آيات و نماز ميت و نيز نمازهاي مستحب همچون نمازهاي طلب باران، عيد فطر و عيد قربان، به پشتوانه حديثي از امام صادق(عليه السلام)[108] مستحب است سه بار «الصلاة»گفته شود.[109] اهل سنت نيز به پشتوانه روايت‌هايي[110] استحباب اذان و اقامه را ويژه نمازهاي واجب روزانه دانسته‌اند. بيشتر مالكيان[111] و حنفيان[112] در نماز كسوف، عبارت «الصلاة جامعة» را جايگزين اذان و اقامه دانسته‌اند.

 

حنبليان[113] همين عبارت يا «الصلاة»را افزون بر نماز كسوف، براي نمازهاي عيد فطر، عيد قربان و نماز باران بر زبان مي‌رانند. شافعيان[114] افزون بر اين‌ها براي نماز تراويح نيز همين عبارت را ندا مي‌دهند.

 

طهارت از حدث (وضو داشتن)، موالات (پياپي گفتن جمله‌ها)، رو به قبله بودن، قيام و استقرار، از شرايط صحت اذان نيستند، بلكه شرط كمال آنند. همه اين‌ها در اقامه، شرط صحت‌ هستند.[115] به نظر فقيهان مالكي و حنبلي، در اذان و اقامه، نيت نيز شرط است.[116] اما به نظر برگزيده فقيهان شافعي و عموم فقيهان حنفي، نيت در اذان و اقامه شرط نيست.[117]

 

به نظر فقيهان امامي[118]، حنبلي[119] و حنفي[120] و نظر برگزيده فقيهان شافعي[121] به پشتوانه روايات[122] مستحب است نماز ظهر و عصر روز عرفه در سرزمين عرفات و همچنين نماز مغرب و عشا در شب عيد قربان در مزدلفه، به صورت جمع (بي ‌فاصله) با يك اذان و دو اقامه برگزار شوند. اما عموم فقيهان مالكي به دو اذان و دو اقامه، براي هر نماز يك اذان و يك اقامه، باور دارند.[123]

 

منابع

الاستبصار: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش موسوي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1363ش؛ الاستذكار: ابن عبدالبر (م.463ق.)، به كوشش سالم محمد و محمد علي، دار الكتب العلميه، 2000م؛ الاعتصام: الشاطبي (م.790ق.)، به كوشش عبدالرزاق، بيروت، دار الكتاب العربي، 1417ق؛ الافصاح في الامامه: المفيد (م.413ق.)، قم، البعثه، 1414ق؛ الام: الشافعي (م 204ق.)، بيروت، دار الفكر، 1403ق؛ بحار الانوار: المجلسي (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛ البحر الرائق: ابونجيم المصري (م.970ق.)، به كوشش زكريا عميرات، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ بدائع الصنائع: علاء الدين الكاساني (م.587ق.)، پاكستان، المكتبة الحبيبيه، 1409ق؛ بداية المجتهد: ابن رشد القرطبي (م.595ق.)، به كوشش العطار، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ البيان: الشهيد الاول (م.786ق.)، قم، مجمع الذخائر الاسلاميه؛ تاريخ المدينة المنوره: ابن شبّه (م.262ق.)، به كوشش شلتوت، قم، دار الفكر، 1410ق؛ تاريخ خليفه: خليفة بن خياط (م.240ق.)، به كوشش سهيل زكار، بيروت، دار الفكر، 1414ق؛ تحرير الاحكام الشرعيه: العلامة الحلي (م.726ق.)، به كوشش بهادري، قم، مؤسسة الامام الصادق7، 1420ق؛ تحفة الاحوذي: المبارك فوري (م.1353ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1410ق؛ تحفة الفقهاء: علاء الدين السمرقندي (م.535/539ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ تذكرة الفقهاء: العلامة الحلي (م.726ق.)، قم، آل البيت:، 1414ق؛ تفسير قرطبي (الجامع لاحكام القرآن): القرطبي (م.671ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ تلخيص الحبير: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، دار الفكر؛ تهذيب الاحكام: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش موسوي و آخوندي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1365ش؛ جامع البيان: الطبري (م.310ق.)، به كوشش صدقي جميل، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ جواهر الكلام: النجفي (م.1266ق.)، به كوشش قوچاني و ديگران، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ حاشية الدسوقي: الدسوقي (م.1230ق.)، احياء الكتب العربيه؛ حاشية رد المحتار: ابن عابدين (م.1252ق.)، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ الحدائق الناضره: يوسف البحراني (م.1186ق.)، به كوشش آخوندي، قم، نشر اسلامي، 1363ش؛ الخلاف: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش خراساني و ديگران، قم، نشر اسلامي، 1407ق؛ الدر المختار: الحصكفي (م.1088ق.)، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ الدروس الشرعيه: الشهيد الاول (م.786ق.)، قم، نشر اسلامي، 1412ق؛ دعائم الاسلام: النعمان المغربي (م.363ق.)، به كوشش فيضي، قاهره، دار المعارف، 1383ق؛ ذكري: الشهيد الاول (م.786ق.)، قم، آل البيت:، 1419ق؛ رسائل المرتضي: السيد المرتضي (م.436ق.)، به كوشش حسيني و رجايي، قم، دار القرآن، 1405ق؛ السرائر: ابن ادريس (م.598ق.)، قم، نشر اسلامي، 1411ق؛ سنن ابن ماجه: ابن ماجه (م.275ق.)، به كوشش محمد فؤاد، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1395ق؛ سنن ابي‌داود: السجستاني (م.275ق.)، به كوشش سعيد اللحام، بيروت، دار الفكر، 1410ق؛ سنن الترمذي: الترمذي (م.279ق.)، به كوشش عبدالوهاب، بيروت، دار الفكر، 1402ق؛ السنن الكبري: البيهقي (م.458ق.)، بيروت، دار الفكر؛ سنن النسائي: النسائي (م.303ق.)، به كوشش عبدالغفار، سيد كسروي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1411ق؛ شرح منتهي الارادات: منصور البهوتي (م.1051ق.)، بيروت، عالم الكتب، 1996ق؛ الصحاح: الجوهري (م.393ق.)، به كوشش العطار، بيروت، دار العلم للملايين، 1407ق؛ صحيح البخاري: البخاري (م.256ق.)، بيروت، دار الفكر، 1401ق؛ صحيح مسلم بشرح النووي: النووي (م.676ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي، 1407ق؛ صحيح مسلم: مسلم (م.261ق.)، بيروت، دار الفكر؛ الصحيح من سيرة النبي9: جعفر مرتضي العاملي، بيروت، دار السيره، 1414ق؛ علل الشرايع: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش بحر العلوم، نجف، المكتبة الحيدريه، 1385ق؛ العين: خليل (م.175ق.)، به كوشش المخزومي و السامرائي، دار الهجره، 1409ق؛ غريب القرآن الكريم: الطريحي (م.1085ق.)، به كوشش محمد كاظم، قم، زاهدي؛ فتح العزيز: عبدالكريم بن محمد الرافعي (م.623ق.)، دار الفكر؛ الفقه علي المذاهب الاربعه: عبدالرحمن الجزيري (م.1360ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1406ق؛ الكافي في الفقه: ابوالصلاح الحلبي (م.447ق.)، به كوشش استادي، اصفهان، مكتبة امير المؤمنين7، 1403ق؛ الكافي: الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛ الكامل في التاريخ: ابن اثير علي بن محمد الجزري (م.630ق.)، بيروت، دار صادر، 1385ق؛ كشاف القناع: منصور البهوتي (م.1051ق.)، به كوشش محمد حسن، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛ المبسوط في فقه الاماميه: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش بهبودي، تهران، المكتبة المرتضويه؛ المبسوط: السرخسي (م.483ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ المجموع شرح المهذب: النووي (م.676ق.)، دار الفكر؛ مختصر المزني: المزني (م.263ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ المدونة الكبري: مالك بن انس (م.179ق.)، مصر، مطبعة السعاده؛ مسائل الناصريات: السيد المرتضي (م.436ق.)، تهران، رابطة الثقافة و العلاقات الاسلاميه، 1417ق؛ المستدرك علي الصحيحين: الحاكم النيشابوري (م.405ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مستند الشيعه: احمد النراقي (م.1245ق.)، قم، آل البيت:، 1415ق؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.241ق.)، بيروت، دار صادر؛ المصنّف: عبدالرزاق الصنعاني (م.211ق.)، به كوشش حبيب الرحمن، المجلس العلمي؛ المعتبر: المحقق الحلي (م.676ق.)، مؤسسه سيد الشهداء، 1363ش؛ المعجم الكبير: الطبراني (م.360ق.)، به كوشش حمدي عبدالمجيد، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ معجم مقاييس اللغه: ابن فارس (م.395ق.)، به كوشش عبدالسلام، قم، دفتر تبليغات، 1404ق؛ مغني المحتاج: محمد الشربيني (م.977ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1377ق؛ المغني: عبدالله بن قدامه (م.620ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه؛ مفتاح الكرامه: سيد محمد جواد العاملي (م.1226ق.)، به كوشش خالصي، قم، نشر اسلامي، 1419ق؛ المقنعه: المفيد (م.413ق.)، قم، نشر اسلامي، 1410ق؛ من لا يحضره الفقيه: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1404ق؛ مناقب آل ابي‌طالب: ابن شهر آشوب (م.588ق.)، به كوشش گروهي از استادان، نجف، المكتبة الحيدريه، 1376ق؛ منتهي المطلب: العلامة الحلي (م.726ق.)، مشهد، آستان قدس رضوي، 1412ق؛ مواهب الجليل: الحطاب الرعيني (م.954ق.)، به كوشش زكريا عميرات، بيروت، دار الكتب العلميه، 1416ق؛ موسوعة التاريخ الاسلامي: محمد هادي يوسفي غروي، قم، مجمع الفكر الاسلامي، 1417ق؛ الموطّأ: مالك بن انس (م.179ق.)، به كوشش محمد فؤاد، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1406ق؛ نصب الرايه: الزيلعي (م.762ق.)، به كوشش ايمن صالح، قاهره، دار الحديث، 1415ق؛ نهاية الاحكام: العلامة الحلي (م.726ق.)، به كوشش رجايي، قم، اسماعيليان، 1410ق؛ وسائل الشيعه: الحر العاملي (م.1104ق.)، قم، آل البيت:، 1412ق.

 

سيد هادي موسوي خراساني

 

 
[1]. العين، ج8، ص200؛ معجم مقاييس اللغه، ج1، ص77، «اذن».

[2]. الصحاح، ج5، ص2068؛ لسان العرب، ج13، ص9، «اذن».

[3]. جامع البيان، ج17، ص190؛ تفسير قرطبي، ج12، ص38؛ غريب القرآن، ص529.

[4]. الصحاح، ج5، ص2017، «قوم».

[5]. ذكري، ج3، ص197؛ مغني المحتاج، ج1، ص133؛ جواهر الكلام، ج9، ص2.

[6]. المغني، ج1، ص427؛ المجموع، ج3، ص81-82؛ جواهر الكلام، ج9، ص133.

[7]. صحيح مسلم، ج2، ص5؛ سنن ابن ماجه، ج1، ص240؛ من لا يحضره الفقيه، ج1، ص292-293.

[8]. صحيح مسلم، ج2، ص5-6؛ سنن ابن ماجه، ج1، ص240؛ من لا يحضره الفقيه، ج1، ص292-293.

[9]. صحيح البخاري، ج1، ص150؛ صحيح مسلم، ج2، ص2.

[10]. تاريخ المدينه، ج3، ص867؛ تاريخ خليفه، ص30؛ الكامل، ج3، ص137.

[11]. مسند احمد، ج4، ص42؛ سنن ابن ماجه، ج1، ص233.

[12]. الكافي، كليني، ج3، ص482.

[13]. المستدرك، ج2، ص171.

[14]. نك: الاعتصام، ص31-48.

[15]. دعائم الاسلام، ج1، ص142؛ بحار الانوار، ج81، ص122-123؛ الكافي، ج3، ص482.

[16]. المبسوط، طوسي، ج1، ص95؛ نهاية الاحكام، ج1، ص411؛ ذكري، ج3، ص195.

[17]. الكافي، كليني، ج3، ص302؛ التهذيب، ج2، ص277.

[18]. الصحيح من سيرة النبي، ج4، ص373.

[19]. موسوعة التاريخ الاسلامي، ج2، ص46.

[20]. علل الشرايع، ج1، ص258؛ وسائل الشيعه، ج5، ص418.

[21]. نك: دعائم الاسلام، ج1، ص145-146؛ نك: التهذيب، ج2، ص285-286.

[22]. منتهي المطلب، ج4، ص408-409؛ جواهر الكلام، ج9، ص3.

[23]. المبسوط، سرخسي، ج1، ص133؛ المجموع، ج3، ص81-82.

[24]. منتهي المطلب، ج4، ص410؛ السنن الكبري، ج1، ص406؛ التهذيب، ج2، ص285.

[25]. المغني، ج1، ص427.

[26]. منتهي المطلب، ج4، ص410.

[27]. فتح العزيز، ج3، ص137، 156.

[28]. رسائل المرتضي، ج3، ص29.

[29]. التهذيب، ج2، ص50؛ الاستبصار، ج1، ص299.

[30]. المقنعه، ص97؛ المبسوط، طوسي، ج1، ص95؛ منتهي المطلب، ج4، ص411.

[31]. منتهي المطلب، ج4، ص411-412.

[32]. رسائل المرتضي، ج3، ص29.

[33]. المغني، ج1، ص427؛ فتح العزيز، ج3، ص138؛ المجموع، ج3، ص80-81.

[34]. المدونة الكبري، ج1، ص61؛ الموطّأ، ج1، ص71.

[35]. سنن النسائي، ج2، ص10؛ المعجم الكبير، ج19، ص288؛ كشاف القناع، ج1، ص273.

[36]. المغني، ج1، ص427.

[37]. المغني، ج1، ص427.

[38]. البيان، ص71؛ نصب الرايه، ج1، ص390.

[39]. المبسوط، طوسي، ج1، ص98.

[40]. الام، ج1، ص106؛ المجموع، ج3، ص121.

[41]. المغني، ج1، ص426.

[42]. تحفة الاحوذي، ج2، ص380.

[43]. نصب الرايه، ج1، ص390؛ تلخيص الحبير، ج3، ص205؛ مفتاح الكرامه، ج6، ص533.

[44]. الكافي، كليني، ج3، ص302-303؛ من لا يحضره الفقيه، ج1، ص289؛ الاستبصار، ج1، ص306.

[45]. المقنعه، ص100؛ الخلاف، ج1، ص278؛ تذكرة الفقهاء، ج3، ص41.

[46]. المبسوط، طوسي، ج1، ص128.

[47]. المغني، ج1، ص416-417.

[48]. سنن ابن ماجه، ج1، ص222.

[49]. سنن ابي داود، ج1، ص121؛ سنن النسائي، ج2، ص4-5.

[50]. مختصر المزني، ص12؛ فتح العزيز، ج3، ص167؛ صحيح مسلم، نووي، ج4، ص81.

[51]. المدونة الكبري ج1، ص57؛ الاستذكار، ج1، ص369.

[52]. صحيح مسلم، ج2، ص3.

[53]. الكافي، كليني، ج3، ص303؛ الاستبصار، ج1، ص305-306؛ التهذيب، ج2، ص59-60.

[54]. المقنعه، ص102؛ الخلاف، ج1، ص279؛ جواهر الكلام، ج9، ص82.

[55]. الام، ج1، ص104؛ المجموع، ج3، ص90.

[56]. المغني، ج1، ص418؛ كشاف القناع، ج1، ص278.

[57]. سنن ابي داود، ج1، ص125-126؛ سنن الترمذي، ج1، ص122.

[58]. صحيح البخاري، ج1، ص150.

[59]. المدونة الكبري، ج1، ص58؛ بداية المجتهد، ج1، ص92.

[60]. سنن ابي داود، ج1، ص122.

[61]. المبسوط، سرخسي، ج1، ص129؛ بدائع الصنائع، ج1، ص147-148.

[62]. دعائم الاسلام، ج1، ص143.

[63]. علل الشرايع، ج2، ص367-368.

[64]. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص290؛ الاستبصار، ج1، ص305-306.

[65]. الام، ج1، ص104؛ مختصر المزني، ص12؛ سنن الترمذي، ج1، ص127.

[66]. سنن ابي داود، ج1، ص121-123؛ سنن النسائي، ج2، ص7.

[67]. المدونة الكبري، ج1، ص57؛ المبسوط، طوسي، ج1، ص131؛ المغني، ج1، ص420.

[68]. الخلاف، ج1، ص288؛ الدروس، ج1، ص162.

[69]. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص290.

[70]. المبسوط، طوسي، ج1، ص99؛ الاستبصار، ج1، ص305-306؛ الدروس، ج1، ص162.

[71]. الحدائق، ج7، ص403؛ مستند الشيعه، ج4، ص487.

[72]. مسند احمد، ج3، ص305؛ الكافي، كليني، ج3، ص306؛ من لايحضره الفقيه، ج1، ص195.

[73]. جواهر الكلام، ج9، ص3-4.

[74]. المقنعه، ص98؛ المغني، ج1، ص421.

[75]. الفقه علي المذاهب الاربعه، ج1، ص325.

[76]. المستدرك، ج3، ص179؛ المناقب، ج3، ص155.

[77]. ذكري، ج3، ص236؛ الدروس، ج1، ص165.

[78]. ذكري، ج3، ص236؛ الدروس، ج1، ص165.

[79]. مواهب الجليل، ج2، ص85.

[80]. الكافي، كليني، ج3، ص308؛ بحار الانوار، ج81، ص163.

[81]. المقنعه، ص98؛ المعتبر، ج2، ص138؛ تذكرة الفقهاء، ج3، ص77-78.

[82]. مسائل الناصريات، ص182؛ السرائر، ج1، ص210-211.

[83]. المجموع، ج3، ص44-45.

[84]. مواهب الجليل، ج2، ص80-81.

[85]. المغني، ج1، ص421.

[86]. المبسوط، سرخسي، ج1، ص134-135؛ بدائع الصنائع، ج1، ص154-155.

[87]. صحيح البخاري، ج1، ص153.

[88]. المغني، ج1، ص422؛ تذكرة الفقهاء، ج3، ص78.

[89]. سنن ابي داود، ج1، ص130.

[90]. منتهي المطلب، ج4، ص389.

[91]. المبسوط، سرخسي، ج1، ص131؛ فتح العزيز، ج3، ص164-165.

[92]. سنن الترمذي، ج1، ص125-126؛ الكافي، كليني، ج3، ص306؛ المستدرك، ج1، ص204.

[93]. المصنف، ج3، ص127؛ من لا يحضره الفقيه، ج1، ص298.

[94]. تحرير الاحكام، ج1، ص226.

[95]. المدونة الكبري، ج1، ص62؛ حاشية الدسوقي، ج1، ص199.

[96]. الام، ج1، ص103؛ المجموع، ج3، ص127.

[97]. الخلاف، ج1، ص290؛ بدائع الصنائع، ج1، ص152.

[98]. المدونة الكبري، ج1، ص59؛ مواهب الجليل، ج2، ص88.

[99]. بدائع الصنائع، ج1، ص150؛ المجموع، ج3، ص100؛ منتهي المطلب، ج4، ص396.

[100]. المغني، ج1، ص425؛ المجموع، ج3، ص98؛ منتهي المطلب، ج4، ص394.

[101]. المغني، ج1، ص425.

[102]. صحيح البخاري، ج1، ص152؛ صحيح مسلم، ج2، ص4؛ من لا يحضره الفقيه، ج1، ص28.

[103]. الام، ج1، ص108؛ الخلاف، ج1، ص285؛ المغني، ج1، ص440.

[104]. المغني، ج1، ص424؛ المجموع، ج3، ص120.

[105]. المغني، ج1، ص424.

[106]. بدائع الصنائع، ج1، ص149.

[107]. المغني، ج1، ص426؛ السرائر، ج1، ص213.

[108]. التهذيب، ج3، ص290.

[109]. المبسوط، طوسي، ج1، ص169-170؛ المعتبر، ج2، ص316-317.

[110]. السنن الكبري، ج3، ص347.

[111]. مواهب الجليل، ج2، ص570.

[112]. البحر الرائق، ج2، ص291؛ الدر المختار، ج2، ص197.

[113]. كشاف القناع، ج1، ص274.

[114]. المجموع، ج3، ص77.

[115]. المقنعه، ص98-99؛ الكافي، حلبي، ص120-121.

[116]. مواهب الجليل، ج2، ص73؛ شرح منتهي الارادات، ج1، ص136.

[117]. مغني المحتاج، ج1، ص137؛ نك: حاشية رد المحتار، ج1، ص424-425.

[118]. المقنعه، ص409؛ تحرير الاحكام، ج1، ص604، 609.

[119]. المغني، ج3، ص425؛ كشاف القناع، ج2، ص576-577.

[120]. تحفة الفقهاء، ج1، ص404، 406؛ بدائع الصنائع، ج1، ص152.

[121]. الام، ج2، ص233؛ المجموع، ج8، ص92.

[122]. صحيح مسلم، ج4، ص41-42؛ سنن ابي داود؛ ج1، ص427؛ الكافي، كليني، ج4، ص462، 468.

[123]. المدونة الكبري، ج1، ص412؛ حاشية الدسوقي، ج2، ص44.

 




نظرات کاربران