ازلام

 تیرهای ویژه قمار و قرعه،نگاه ‌داشته شده در کعبه در روزگار جاهلیت اَزلام جمع زَلَم، به دست و پای گاو و حیوانات مانند آن[1] و نیز چوبی تراشیده را گویند که به اندازه تیر بی‌‌پر و پیکان باشد.[2] این چوب‌ها را از درخت جدا و شاخ و ب

 تيرهاي ويژه قمار و قرعه،نگاه ‌داشته شده در كعبه در روزگار جاهليت

اَزلام جمع زَلَم، به دست و پاي گاو و حيوانات مانند آن[1] و نيز چوبي تراشيده را گويند كه به اندازه تير بي‌‌پر و پيكان باشد.[2] اين چوب‌ها را از درخت جدا و شاخ و برگشان را بريده، صاف و راست مي‌كردند.[3] «أزلم» از ايستگاه‌هاي حاجيان مصري، برگرفته از همين نام است؛ زيرا مانند تير بي‌پر و پيكان، از هر‌گونه گياهي تهي بوده، بياباني و مسطح است.[4] زَلَم مترادف قَلَم[5]، سَهم[6] و قَدَح دانسته شده كه همه بر وزن اَفعال جمع بسته مي‌شوند.[7] گويا اين هم‌معنايي از آن رو است كه در استقسام٭ به ازلام، از همه اين ابزارها مي‌توان بهره گرفت. در مواردي به آن، حَظوه (ج: حِظاء) نيز گفته‌اند كه به معناي تيرهاي كوچكي است كه براي آموزش و بازي كودكان به كار مي‌رود.[8]

 

ازلام در عرف جاهلي، تيرهاي هم‌اندازه و بي‌پر و پيكان بود[9] كه هر يك نشانه‌هايي متفاوت داشت[10] و با آن استقسام مي‌كردند.[11] استقسام به معناي طلب تعيين سهم خود از سهام ديگران بود[12] كه با هدف آگاهي از قسمت و روزي خويش انجام مي‌شد.[13] افزون بر تير كه پركاربردترين نوع ازلام است، برخي آن را شامل سنگريزه‌هاي سفيدي مي‌دانند كه در قمار به كار مي‌رفت.[14] در معنايي عام‌تر، ازلام مطلق ابزار قمار[15] و شامل تير، سنگريزه، شطرنج، نرد[16]، كعاب (تاس)، قراطيس (ورق) و هر چيز ديگري مي‌شود كه آلت قمار باشد.[17]

 

ازلام وكاربرد آن دو بار در قرآن ياد شده است: استقسام با ازلام در آيات 3 و 90 مائده/5 آمده و واژه‌هاي هم‌معناي آن، اقلام در آيه 44 آل عمران/3 و سهام در آيه 141 صافّات/37 ياد شده است.

 

ƒ انواع استقسام با ازلام

استقسام با ازلام به عنوان يكي از سنت‌هاي جاهلي به شيوه‌هايي متفاوت انجام مي‌شد وكاربردهايي ويژه به صورت‌هاي زير داشت:

‚1. مَيْسِر (قمار): در ميان عرب جاهلي، براي چيره شدن بر قحطي و كمبود غذا در زمستان‌هاي سخت، شيوه‌اي در استقسام به كار گرفته مي‌شد كه از آن به «ميسر» تعبير مي‌كردند. در اين حال، ثروتمندان با ذبح شتران و تقسيم آن ميان تهيدستان، وضع را متعادل مي‌كردند.[18] اين شيوه از سنت‌هاي افتخارآميز آنان بود و اگر ثروتمندي از شركت در آن خودداري مي‌كرد، او را سرزنش نموده، بَرَم مي‌خواندند[19]، يعني كسي كه از قمار خودداري مي‌ورزد.[20] اين مراسم معمولاً در شب‌هاي زمستان انجام مي‌شد.[21] در انجام آن 10 تن همراه 10 تير شركت داشتند. هر يك از اين تيرهاي يك شكل و يك اندازه، نامي متناسب با سهم تعيين شده داشت. تيرها عبارت بودند از: فَذ (يك سهم)، توأم (2 سهم)، رقيب (3 سهم)، حِلس (4 سهم)، نافِس(5 سهم)، مُسبّل(6 سهم)، مُعلّي(7 سهم). سه تير ديگر سَفيح، مَنيح و وَغْد نام داشتند.[22]

 

گاه كه شركت‌‌كنندگان به 10 تن نمي‌رسيدند، برخي دو يا سه تير برمي‌داشتند و اين موجب برتري آنان مي‌شد.[23] بعضي شركت‌‌كنندگان نيز تيرهاي ديگران را قرض مي‌گرفتند؛ زيرا عقيده داشتند كه تيرهاي آن شخص ديگر خوش اقبال بوده، برنده مي‌شود.[24] اعضا پس از خريدن شتر، پيش از پرداخت بهاي آن ذبحش مي‌كردند. سپس آن را به 28 بخش مساوي قسمت مي‌نمودند. به هر تير به تناسب نامش سهام معيني تعلق مي‌گرفت. آن‌گاه شخصي از ميان فقرا با عنوان «حرضه» حاضر مي‌شد و در برابرش پارچه سفيدي گسترده، دست راستش را با پارچه‌اي ضخيم مي‌پوشاندند تا نتواند با لمس تيرها سهم آن را تشخيص دهد. پشت سر او نيز شخصي به نام رقيب براي نظارت بر كار وي و كمك به او مي‌ايستاد.[25] تيرها را در جعبه مخصوصي به نام ربابه مي‌نهادند. سپس حرضه در حالي كه از ازلام روي برگردانده بود، با دست چپ آن‌ها را به هم مي‌آميخت و هر تيري كه بيرون مي‌جهيد، با دست راست گرفته، به رقيب مي‌داد و رقيب سهام روي آن را مي‌خواند. اگر سهام داشت، به همان مقدار از گوشت به صاحبش مي‌دادند و اگر پوچ بود، به داخل ظرف بازمي‌گرداند. اين كار تا آن‌گاه كه گوشت باقي مانده كمتر از سهام تيرهاي باقي مانده شود، ادامه داشت. در پايان بازندگان بهاي شتر را مي‌پرداختند[26] و گوشت‌هاي مانده ميان تهيدستان قسمت مي‌شد.[27]

‚2. امر و نهي، تشخيص نيك و بد: از ديگر كاربرد‌هاي ازلام در روزگار جاهليت، كاري همانند استخاره و تعيين تكليف در اموري بود كه فرد در آن ترديد داشت و تصميم‌گيري برايش دشوار بود. اين‌گونه استقسام براي دانستن نيك و بد كارها و اراده غيبي خدايان در اموري همچون ازدواج، سفر، و جنگ و صلح انجام مي‌شد.[28]

 

تعداد تيرهاي اين نوع استقسام سه عدد بود. بر روي دو تير نوشته بود: «أمرني ربّي»، «نهاني ربّي.» سومي نيز بدون نوشته به نام غُفل(پوچ) بود.[29] گاه نيز ترتيب آن‌ها چنين بود: افعل، لاتفعل و غفل[30]؛ يا: نعم، لا و غُفل.[31] اين تيرها درون كعبه و نزد بت‌ها و كاهنان يا در دست مردم نگهداري مي‌شد. اگر كسي مي‌خواست نيك و بد كاري را بداند، با اين سه تير استقسام مي‌كرد. معمولاً در امور مهم اين كار به دست كاهن يا متوليان بت‌ها انجام مي‌شد. مردم با دادن مبلغي از آن‌ها مي‌خواستند مراسم را نزد بت بزرگ هبل اجرا كنند تا اراده خدايانشان را درباره آن كار بدانند.[32]

 

براي انجام اين كار، سه تير را درون ظرفي مخصوص با عنوان «ربابه» مي‌گذاشتند و پس از درآميختن آن‌ها، يكي را كه از ظرف بيرون مي‌جهيد، برمي‌داشتند. اگر پوچ نبود، به نوشته روي آن عمل مي‌كردند. اما اگر پوچ بود، آن را به ظرف بازگردانده، اين‌كار را تكرار مي‌كردند. گاه اگر نهي مي‌آمد، تا يك سال صبر مي‌نمودند و استقسام را ديگر بار انجام مي‌دادند.[33]

 

از مشركان نام‌آور كه اين كار را انجام مي‌دادند، مي‌توان از سراقة بن مالك نام برد كه در شب هجرت پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله) براي تعقيب ايشان استقسام كرد و نهي آمد.[34] امية بن خلف و عتبه نيز از اين شمار بودند. شيبه هم براي شركت در نبرد بدر اين كار را انجام داد و نهي آمد. اما در نبرد شركت كرد وكشته شد.[35] گفته‌اند: امرؤ القيس هنگامي كه قصد خونخواهي پدر را داشت، نزد بت ذو الخصله استقسام كرد و نهي آمد. اما وي تيرها را شكست و اين نهي را نپذيرفت[36]. ابو سفيان نيز در نبرد بدر و حنين ازلام خود را در تيردان داشت.[37]

‚3. قرعه‌زدن براي قضاوت در امور مبهم و تعيين حكم: ازلام افزون بر ميسر و امر و نهي، كاربردي ديگر داشت كه بسيار همانند قرعه بود. در اين‌گونه استقسام هفت تير به كار مي‌رفت كه در كعبه و نزد بت بزرگ هبل نگهداري مي‌شد.[38] از اين تيرها براي تعيين حكم امور مشكوك كه حل آن‌ها دشوار بود، بهره مي‌گرفتند. بيشتر اين امور در مواردي همچون تعيين نسب مشكوك، ازدواج، پرداخت ديه، تعيين قاتل، دفن مرده و حفر چاه براي آب بود. اين مراسم با اهداي 100 درهم يا يك شتر به متولي كعبه انجام مي‌شد.[39] براي حل هر مشكل، تيرهايي مخصوص وجود داشت. براي مثال، در نسب مشكوك، از تيرهايي به نام «مِنْكُم»، «من غيركم» و «ملصق» بهره مي‌گرفتند. براي انجام مراسم، متولي كعبه تيرها را درون جعبه مخصوص مي‌نهاد و در حالي كه ورد مي‌خواند و رويش را برگردانده بود، تيرها را در هم مي‌آميخت. تيري كه بيرون مي‌جهيد، تعيين‌كننده حكم بود. مثلاً اگر «منكم» بيرون مي‌جهيد، آن كودك يا شخص به مراجعه‌كننده نسبت مي‌يافت. اگر «من غيركم» بيرون مي‌جهيد، «حليف» يا هم‌پيمان بود و اگر «ملصق» بيرون مي‌آمد، نه هم‌پيمان بود و نه داراي نسب.[40]

 

ƒ استسقام در اسلام

‌گونه اول استقسام به منزله يكي از سنت‌هاي جاهلي، قمار به شمار مي‌رفت كه براي لهو و لعب و گاه اطعام فقرا به كار مي‌رفت.[41] در‌گونه دوم و سوم نيز رنگ و بويي مذهبي مي‌يافت و به عنوان آييني براي آگاهي از غيب و اراده خدايان اجرا مي‌شد. در هر صورت، استقسام به ازلام با تعاليم اسلام سازگار نبود. در مورد اول، به دليل حرام بودن قمار و در مورد دوم، به دليل شرك‌آميز بودن آن، اين كار ناروا به شمار رفت. از اين رو، پيامبر(صلي الله عليه و آله) پس از فتح مكه هنگامي كه وارد كعبه شد و تصاويري از حضرت ابراهيم و اسماعيل8 بر ديوارهاي كعبه ديد كه ازلام در دستشان بود، فرمان داد كه حضرت علي(عليه السلام) آن‌ها را پاك كند.[42] سپس فرمود: به خدا سوگند! آن‌ها هرگز استقسام نكردند.[43]

 

قرآن در دو آيه ازلام و استقسام با آن را تحريم كرده است: آيه 3 و 90 مائده/5. در اين آيات، دليل تحريم و‌گونه استقسام مورد نظر معين نشده است. از اين رو، مفسران در تفسير آن ديدگاه‌هاي متفاوت دارند:

الف. گروهي ازلام را به معناي ميسر مي‌دانند[44] و به سياق آيه استناد مي‌كنند كه درباره خوردني‌هاي حرام است.[45] نيز در روايت‌هايي، منظور اين آيه همان قمار دانسته شده است.[46]

 

ب. بيشتر مفسران ازلام در اين دو آيه را به معناي ابزار تعيين خير و شر مي‌دانند و تحريم آن را به دليل ادعاي علم غيب دانسته‌اند.[47] برخي استدلال كرده‌اند كه در اين آيه، واژه ميسر ياد شده و ازلام نمي‌تواند به همين معنا به كار رود، مگر اين‌كه عطف را از نوع تفسيري بدانيم كه برخلاف سياق، براي شمارش موارد گوناگون در آيه است.[48]

 

ج. شماري نيز ازلام را به همه معاني آن گسترش داده‌اند؛ زيرا هيچ يك با تعاليم اسلام سازگاري ندارد و يا شرك‌آميز است و يا مانند ميسر حرام است.[49]

 

ƒ استقسام و قرعه

با وجود شرك‌آميز بودن استقسام و تحريم آن، مواردي ياد شده كه موحدان پيش از اسلام و نيز مسلمانان پس از اسلام از استقسام و همانند آن، يعني قرعه با سهام و اقلام، سود جسته‌اند. در آيه 44 آل عمران/3 از استقسام با اقلام به دست يهوديان در ماجراي كفالت مريم3 سخن رفته
است.[50] آيات 139ـ142 صافّات/37 نيز ماجراي به آب افكندن يونس(عليه السلام) و قرعه به همين منظور ياد شده است.[51] عبدالمطلب نيز از موحدان دوره جاهلي بود كه براي حفر زمزم[52] و ذبح فرزندش عبدالله، از همين‌گونه استقسام بهره برد.[53]

پس از اسلام نيز از مواردي ياد شده كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) از قرعه بهره مي‌گرفت. ايشان براي همراه بردن همسرانش به غزوه‌ها[54] و حل اختلاف ميان دو تن در ارث و اين‌گونه موارد، از قرعه با تير بهره‌ مي‌گرفت.[55]

 

در رفع اين تعارض، با توجه به تفاوت قرعه با استقسام به ازلام، گفته‌اند: درست است كه هر دو در ابزار، يعني سهام و ازلام و اقلام، و نيز در هدف، يعني تعيين تكليف و خير و شر، با هم شباهت دارند؛ اما استقسام جاهلي، بيانگر اراده بت‌ها است و جنبه شرك‌آميز دارد[56]؛ اما انجام استقسام به منزله قرعه، بر اراده خداوند دلالت دارد.[57] بدين روي، استقسام تهي از هر‌گونه شرك و در معناي «طلب خير از خداوند يا خواستن رهنمود و ياري از او هنگام تحير و سرگرداني» جايز است.[58]

 

منابع

احكام القرآن: ابن العربي (م.543ق.)، به كوشش محمد، لبنان، دار الفكر؛ اخبار مكه: الفاكهي (م.279ق.)، به كوشش ابن دهيش، مكه، النهضة الحديثه، 1407ق؛ اخبار مكه: الازرقي (م.248ق.)، به كوشش رشدي الصالح، مكه، مكتبة الثقافه، 1415ق؛ الاصنام (تنكيس الاصنام): هشام بن محمد كلبي (م.201ق.)، ترجمه: جلالي، تهران، نشر نو، 1364ش؛ امتاع الاسماع: المقريزي (م.845ق.)، به كوشش محمد شاكر؛ بحارالانوار: المجلسي (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛ البداية و النهايه: ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش شيري، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1408ق؛ بلوغ الارب: الآلوسي (م.1263ق.)، به كوشش محمد بهجة الاثري، بيروت، دار الكتب العلميه، 1314ق؛ تاج العروس: الزبيدي (م.1205ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الفكر، 1414ق؛ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير: الذهبي (م.748ق.)، به كوشش عمر عبدالسلام، بيروت، دار الكتاب العربي، 1410ق؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن يعقوب (م.292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛ التبيان: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش العاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ التحرير و التنوير: ابن عاشور، الدار التونسيه؛ تذكرة الفقهاء: العلامة الحلي (م.726ق.)، قم، آل البيت:، 1414ق؛ تفسير ابن كثير (تفسير القرآن العظيم): ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار المعرفه، 1409ق؛ تفسير بيضاوي (انوار التنزيل): البيضاوي (م.685ق.)، به كوشش عبدالقادر، بيروت، دار الفكر، 1416ق؛ تفسير ثعلبي (الكشف و البيان): الثعلبي (م.427ق.)، به كوشش ابن عاشور، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1422ق؛ تفسير العياشي: العياشي (م.320ق.)، به كوشش رسولي محلاتي، تهران، المكتبة العلمية الاسلاميه؛ تفسير قرطبي (الجامع لأحكام القرآن): القرطبي (م.671ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ جامع البيان: الطبري (م.310ق.)، به كوشش صدقي جميل، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ الخصال: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1403ق؛ روح المعاني: الآلوسي (م.1270ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ زبدة البيان: المقدس الاردبيلي (م.993ق.)، به كوشش بهبودي، تهران، المكتبة المرتضويه؛ السيرة النبويه: ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش مصطفي عبدالواحد، بيروت، دار المعرفه، 1396ق؛ صحيح البخاري: البخاري (م.256ق.)، بيروت، دار الفكر، 1401ق؛ العين: خليل (م.175ق.)، به كوشش المخزومي و السامرائي، دار الهجره، 1409ق؛ غريب الحديث: ابن سلام الهروي (م.224ق.)، به كوشش محمد عبدالمعيد خان، بيروت، دار الكتاب العربي، 1396ق؛ فتح الباري: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ القاموس الفقهي لغةً و اصطلاحاً: سعدي ابوجيب، دمشق، دار الفكر، 1419ق؛ القاموس المحيط: الفيروزآبادي (م.817ق.)، بيروت، دار العلم؛ الكشاف: الزمخشري (م.538ق.)، مصر، مكتبة المصطفي البابي، 1385ق؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛ مجمع البيان: الطبرسي (م.548ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، اعلمي، 1415ق؛ المحبّر: ابن حبيب (م.245ق.)، به كوشش ايلزه ليختن شتيتر، بيروت، دار الآفاق الجديده؛ المحرر الوجيز: ابن عطية الاندلسي (م.546ق.)، به كوشش عبدالسلام، لبنان، دار الكتب العلميه، 1413ق؛ المدونة الكبري: مالك بن انس (م.179ق.)، المصر، مطبعة السعاده؛ مستند الشيعه: احمد النراقي (م.1245ق.)، قم، آل البيت:، 1415ق؛ معجم البلدان: ياقوت الحموي (م.626ق.)، بيروت، دار صادر، 1995م؛ معجم لغة الفقهاء: محمد قلعه‌جي، بيروت، دار النفائس، 1408ق؛ معجم مقاييس اللغه: ابن فارس (م.395ق.)، به كوشش عبدالسلام، قم، دفتر تبليغات، 1404ق؛ من لا يحضره الفقيه: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1404ق؛ الموسوعة الفقهية الميسره: محمد علي الانصاري، قم، مجمع الفكر الاسلامي، 1415ق؛ المهذب: القاضي ابن البراج (م.481ق.)، قم، نشر اسلامي، 1406ق؛ الميزان: الطباطبائي (م.1402ق.)، بيروت، اعلمي، 1393ق؛ الميسر و القداح: ابن قتيبه (م.276ق.)، به كوشش محب الخطيب، قاهره، السلفيه، 1385ق؛ وسائل الشيعه: الحر العاملي (م.1104ق.)، به كوشش رباني شيرازي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق.

 

فريده منبري

 

 
[1]. معجم مقاييس اللغه، ج3، ص18؛ لسان العرب، ج12، ص271، «زلم».

[2]. العين، ج7، ص370؛ القاموس المحيط، ج4، ص125؛ لسان العرب، ج12، ص271، «زلم».

[3]. لسان العرب، ج12، ص271؛ القاموس المحيط، ‌ج4، ص125.

[4]. تاج العروس، ج16، ص324، «زلم».

[5]. الميسر و القداح، ج2، ص32؛ تفسير ثعلبي، ج2، ص150.

[6]. لسان العرب، ج12، ص270.

[7]. الميسر و القداح، ص32؛ لسان العرب، ج12، ص270.

[8]. الميسر و القداح، ص69.

[9]. الموسوعة الفقهيه، ج3، ص56-58؛ القاموس الفقهي، ص159.

[10]. الموسوعة الفقهيه، ج3، ص56.

[11]. تذكرة الفقهاء، ج3، ص580؛ وسائل الشيعه، ج17، ص164.

[12]. لسان العرب، ج12، ص478، «قسم».

[13]. جامع البيان، ج6، ص101؛ بلوغ الارب، ج3، ص68؛ الموسوعة الفقهيه، ج3، ص57.

[14]. جامع البيان، ج7، ص102؛ فتح الباري، ج8، ص208.

[15]. احكام القرآن، ج2، ص545؛ تاج العروس، ج16، ص321.

[16]. جامع البيان، ج1، ص101-104؛ تفسير قرطبي، ج6، ص59؛ مستند الشيعه، ج2، ص341.

[17]. المهذب، ج2، ص341؛ زبدة البيان، ص626.

[18]. الميسر و القداح، ص36-37.

[19]. الميسر و القداح، ص36-37.

[20]. العين، ج8، ص272؛ لسان العرب، ج12، ص43، «برم».

[21]. الميسر و القداح، ص83-84.

[22]. تاريخ يعقوبي، ج1، ص259.

[23]. الميسر و القداح، ص86.

[24]. غريب الحديث، ج3، ص468-471.

[25]. المحبر، ص335.

[26]. الميسر و القداح، ص85-102؛ تاريخ يعقوبي، ج1، ص259-260.

[27]. المحبر، ص332.

[28]. الاصنام، ص28؛ جامع البيان، ج6، ص101.

[29]. جامع البيان، ج6، ص101؛ الكشاف، ج1، ص593.

[30]. المدونة الكبري، ج2، ص68؛ تفسير قرطبي، ج6، ص58.

[31]. معجم لغة الفقهاء، ص358.

[32]. اخبار مكه، ازرقي، ص118؛ جامع البيان، ج6، ص103؛ بلوغ الارب، ج3، ص68.

[33]. جامع البيان، ج6، ص104.

[34]. صحيح البخاري، ج4، ص256؛ البداية و النهايه، ج3، ص226؛ الميزان، ج6، ص118.

[35]. الامتاع و الاسماع، ج1، ص86.

[36]. الاصنام، ص35؛ معجم البلدان، ج2، ص384.

[37]. الميزان، ج9، ص235.

[38]. اخبار مكه، ازرقي، ص117؛ الاصنام، ص28؛ بلوغ الارب، ج3، ص66-67.

[39]. اخبار مكه، ازرقي، ص118.

[40]. جامع البيان، ج6، ص104.

[41]. تفسير قرطبي، ج6، ص58.

[42]. تاريخ الاسلام، ج1، ص73؛ ج2، ص550؛ بحار الانوار، ج21، ص106.

[43]. صحيح البخاري، ج4، ص111؛ السيرة النبويه، ج3، ص573؛ البداية و النهايه، ج1، ص194.

[44]. الكشاف، ج1، ص359؛ مجمع البيان، ج3، ص272؛ تفسير قرطبي، ج6، ص59.

[45]. تفسير قرطبي، ج6، ص118؛ الميزان، ج5، ص166.

[46]. تفسير قرطبي، ج6، ص59.

[47]. الكشاف، ج1، ص360؛ التبيان، ج4، ص17؛ زبدة البيان، ص626.

[48]. تفسير ابن كثير، ج2، ص13.

[49]. المحرر الوجيز، ج2، ص233؛ تفسير بيضاوي، ج2، ص293.

[50]. مجمع البيان، ج2، ص747؛ التفسير الكبير، ج4، ص48.

[51]. تفسير عياشي، ج2، ص136.

[52]. اخبار مكه، فاكهي، ج2، ص12؛ الخصال، ج1، ص157؛ جامع البيان، ج6، ص103.

[53]. الاصنام، ص28؛ من لا يحضره الفقيه، ج3، ص51؛ تفسير قرطبي، ج6، ص59.

[54]. التحرير و التنوير، ج23، ص175.

[55]. التحرير و التنوير، ج23، ص175.

[56]. روح المعاني، ج6، ص58.

[57]. التحرير و التنوير، ج23، ص174.

[58]. الميزان، ج6، ص118.

 




نظرات کاربران