اسحاق اسحاق اسحاق بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
اسحاق اسحاق اسحاق اسحاق اسحاق

اسحاق

 دومین پسر ابراهیم(علیه السلام)، از پیامبران و در زمره نیاکان بنی‌اسرائیل، ذبیح الله از دید یهودیان و برخی از مسلمانان درباره عربی یا عبری بودن واژه اسحاق اختلاف است. بیشتر واژه‌نگاران آن را غیر عربی[1] و در اصل برگرفته از واژه عبری &laq

 دومين پسر ابراهيم(عليه السلام)، از پيامبران و در زمره نياكان بني‌اسرائيل، ذبيح الله از ديد يهوديان و برخي از مسلمانان

درباره عربي يا عبري بودن واژه اسحاق اختلاف است. بيشتر واژه‌نگاران آن را غير عربي[1] و در اصل برگرفته از واژه عبري «ايصحاق» (مي‌خندد) دانسته‌اند.[2] در برابر، برخي بدون اشاره به معناي لغوي، آن را واژه‌اي عربي و از ريشه «سحق» دانسته‌اند.[3] به رغم اين ديدگاه، فرهنگ‌نويسان عربي معمولاً بدون يادكرد از واژه اسحاق، «سَحْق» را به معناي كهنه كردن لباس وكوبيدن و «سُحْق» را بسيار دور بودن معنا كرده‌اند.[4] ابن منظور با يادكرد از اسحاق ذيل ريشه «سحق»، آن را غير عربي دانسته است.[5] عهد عتيق سبب نام‌گذاري اسحاق را با خنده ابراهيم(عليه السلام) پيوند داده است. بشارت تولد اسحاق، با توجه به 100 سالگي حضرت ابراهيم(عليه السلام) و 90 سالگي همسرش ساره، مايه شگفتي و خنده او شد؛ ولي خداوند از حتمي‌بودن ولادت و خواندنش به اين نام خبر داد.[6] قرآن كريم خنده شگفت‌آميز را به همسر ابراهيم، ساره، نسبت داده است.(هود/11،71)[7]

 

زندگي‌نامه اسحاق(عليه السلام)

افزون بر عهد عتيق، قرآن كريم و منابع تاريخي، حديثي، تفسيري و قصصي مسلمانان نيز به تاريخ زندگي حضرت اسحاق(عليه السلام) پرداخته‌اند. اين گزارش‌ها در كنار برخي مشتركات، اختلاف نيز دارند. بر پايه ‌گزارش عهد عتيق، حضرت ابراهيم(عليه السلام) در كهنسالي از نبود فرزندي كه وارث وي باشد، پريشان‌خاطر بود. از اين رو، خداوند وعده تولد اسماعيل و سپس اسحاق را به وي داد و به او مژده بخشيد كه نسل وي با آن دو بسيار گسترش خواهد يافت.[8]

 

بر پايه آيات قرآن، بشارت تولد اسماعيل و اسحاق هنگامي صورت پذيرفت كه حضرت ابراهيم(عليه السلام) در پي رهايي از آتش نمروديان، سرزمين آنان را به سوي شام ترك كرد.[9] او از خدا خواست به وي فرزنداني از زمره صالحان عطا فرمايد. (انبياء/21، 68ـ72؛ صافّات/37، 97 ‌ـ‌ 101، 112ـ113) عهد عتيق و قرآن كريم با برخي تفاوت‌ها از بشارت تولد اسحاق در دوران كهنسالي حضرت ابراهيم(عليه السلام) و ساره، ابراز شگفتي آن دو و خنده ناباورانه ساره و تأكيد فرشتگان الهي بر حتمي بودن تحقق اين بشارت، خبر داده‌اند.[10] (هود/11، 71ـ73؛ ابراهيم/14، 39؛ حجر/15، 53ـ55؛ ذاريات / 51، 28ـ30) عهد عتيق تولد اسحاق را در 100 سالگي ابراهيم(عليه السلام) و 14 سال پس از تولد اسماعيل دانسته[11] و منابع اسلامي آن را پنج يا 13 يا 14 سال پس از تولد اسماعيل ‌گزارش كرده‌اند.[12] در روايت عهد عتيق، مصداق همه وعده‌هاي خدا درباره جانشيني، وراثت و فرمانروايي و تسلط نسل ابراهيم(عليه السلام) بر سرزمين‌هاي موعود، اسحاق و يعقوب و پسران او معرفي شده‌اند.[13] در برابر، از اسماعيل(عليه السلام) تصويري نسبتاً مبهم ارائه داده و كمتر به او پرداخته‌اند.[14]

 

ازدواج اسحاق و تولد دو پسر همزاد به نام‌هاي «عيسو» و «يعقوب» پس از 20 سال[15]، نابينا شدن اسحاق در 137سالگي، مرگ او در 180 سالگي و به خاك سپرده شدنش در مقبره ابراهيم(عليه السلام) مشهور به «مكفيله»، و جانشيني يعقوب(عليه السلام) به جاي وي از بخش‌هاي مهم زندگي حضرت اسحاق(عليه السلام) به روايت عهد عتيق است.[16]

 

ويژگي‌ها و شخصيت اسحاق(عليه السلام)

حضرت اسحاق(عليه السلام) داراي شخصيت و ويژگي‌هاي برجسته اعتقادي و رفتاري بود. او با عناويني چون موحد، پيامبر الهي، دريافت‌كننده وحي، برخوردار از هدايت و رحمت ويژه خداوند، و انجام دهنده نماز و زكات و كارهاي خير معرفي شده است. (بقره/2، 133، 136؛ آل عمران/3، 84؛ نساء/4، 163؛ انعام/6، 84ـ88؛ مريم/19، 49ـ50؛ انبياء/ 21، 73) همچنين وي بشارت داده شده از سوي خداوند، عطيه الهي براي ابراهيم(عليه السلام)، در زمره صالحان و پيشوايان الهي، برخوردار از نام و شهرت نيكو و بركت الهي، بصير و نيرومند، عابد، يادكننده سراي آخرت، بنده برگزيده و نيك خداوند، و يكي از افراد برتر در ميان جهانيان خوانده شده است.(انعام/6، 86؛ هود/11، 71؛ ابراهيم/14، 39؛ مريم/19، 49ـ50؛ انبياء/21، 72ـ73؛ صافّات/37، 112ـ 113؛ ص/38، 45ـ47)

 

ذبيح بودن اسحاق(عليه السلام)

عهد عتيق اسحاق(عليه السلام) را ذبيح خوانده و هدف ذبح وي را امتحان ابراهيم(عليه السلام) به سبب دلبستگي فراوانش به اسحاق(عليه السلام) و محل ذبح را سرزمين «موريا» معرفي كرده است. آن‌گاه كه آن دو پس از سه روز به سرزمين «موريا» رسيدند، ابراهيم پس از ساختن قربانگاه، دستان اسحاق(عليه السلام) را بست و او را روي هيزم قرار داد. اما چون خواست وي را ذبح كند، نداي فرشته الهي را شنيد كه از ابراهيم(عليه السلام) مي‌خواست تا به اسحاق آسيب نرساند؛ زيرا ثابت شد كه او فرمانبر خدا است و يگانه پسرش را از وي دريغ نكرد. آن‌گاه ابراهيم(عليه السلام) قوچي را ديد كه شاخ‌هايش به بوته‌اي گير كرده است. آن را گرفت و به جاي اسحاق قرباني كرد. ابراهيم(عليه السلام) آن مكان را «يَهُوَه يري» به معناي «خداوند تدارك مي‌بيند» ناميد كه تا امروز به اين نام مشهور است. خداوند به پاداش اين فرمان‌پذيري، سوگند ياد كردكه نسل ابراهيم را بي‌شمار، آنان را بر دشمنانشان پيروز و مايه بركت اقوام جهان گرداند.[17] عهد عتيق به رغم اين‌كه اسماعيل(عليه السلام) را پسر بزرگ ابراهيم(عليه السلام) و 14 سال بزرگ‌تر از اسحاق(عليه السلام) معرفي كرده[18]، از فرمان الهي براي ذبح اسحاق به عنوان تنها پسر ابراهيم سخن گفته است.[19]

 

قرآن كريم بدون پرداختن به نام ذبيح و جزئيات ديگر رويداد، فقط بخش‌هاي مهم و گزيده آن را در مسير اهداف هدايتي و تربيتي خود ‌گزارش كرده است. اما مفسران با بهره‌گيري از روايت‌ها به جزئيات نيز پرداخته‌اند. (← اسماعيل) بر پايه روايت قرآن، حضرت ابراهيم(عليه السلام) در پي رهايي از آتش نمروديان، گفت كه به سوي پروردگارش مي‌رود و او وي را هدايت خواهد كرد. (صافّات/37، 97ـ99) آن‌گاه از خداوند خواست كه فرزنداني صالح به وي عطا فرمايد و خداوند او را به نوجواني صبور و بردبار بشارت داد. با رسيدن آن پسر به سن نوجواني، ابراهيم(عليه السلام) در خواب ديد كه سر او را مي‌بُرد. چون نظر پسرش را در اين زمينه جويا شد، او پدرش را به امتثال فرمان الهي دعوت كرد و به او وعده صبر و بردباري داد: {وَقَالَ... رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ * فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِيمٍ * فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إني أَرَي فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللهُ مِنَ الصَّابِرِينَ} (صافّات/37، 100ـ102)

 

هنگامي كه هر دو در برابر فرمان الهي تسليم شدند و ابراهيم(عليه السلام) پيشاني پسرش را بر خاك نهاد، نداي الهي را شنيد كه از تحقق بخشيدن وي به رؤياي خويش و انجام فرمان الهي خبر مي‌دهد و اين‌كه خداوند بدين‌گونه نيكوكاران را پاداش مي‌دهد. قرآن كريم ذبح فرزند را آزموني بزرگ و آشكار ناميده، از فديه دادن ذبحي عظيم به جاي پسر ابراهيم(عليه السلام) سخن مي‌گويد: {فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ * وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ  *  قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ  *  وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ} (صافّات/37،103 ـ107) (← اسماعيل)

 

قرآن كريم درباره نام اين ذبيح ساكت است. از همين رو، در نام وي اختلاف كرده‌اند. گروهي از مفسران نخستين[20]، همه مفسران شيعه[21] و برخي از مفسران اهل سنت[22] حضرت اسماعيل(عليه السلام) و گروهي ديگر از مفسران نخستين[23] و بيشتر اهل سنت[24] هماهنگ با ‌گزارش كتاب مقدس[25] حضرت اسحاق(عليه السلام) را ذبيح دانسته‌اند. هر يك از دو گروه به ادله‌اي از قرآن و روايت‌ها استناد كرده‌اند. ادله ذبيح بودن حضرت اسماعيل(عليه السلام) بيشتر و قوي‌تر است؛ از جمله آن كه قرآن كريم در آغاز بشارت تولد «غلام حليم» و رويداد ذبح وي و سپس بشارت تولد اسحاق(عليه السلام) را به ميان آورده است. (صافّات/37، 100ـ112) اگر «غلام حليم» و «ذبيح» همان اسحاق(عليه السلام) باشد، بشارت مربوط به وي تكراري جلوه مي‌كند. روايت نبوي «أنا ابن الذبيحين»، معرفي اسماعيل(عليه السلام) به عنوان ذبيح در حديث‌ها و دعاهاي نقل شده از پيشوايان معصوم (عليهم السلام) و زندگي حضرت اسماعيل(عليه السلام) در مكه از جمله ادله ذبيح بودن او است. (← ذبيحين)

 

مفسراني كه «غلام حليم» و «ذبيح» را اسحاق(عليه السلام) دانسته‌اند، در ذيل آيات مربوط، جزئيات قرباني كردن او را ‌گزارش كرده‌اند.[26] بر پايه روايتي منسوب به امام صادق(عليه السلام)، حضرت اسحاق(عليه السلام) همراه مادر و خانواده‌اش براي گزاردن مناسك حج به مكه آمده بود. پس از رمي جمرات، حضرت ابراهيم(عليه السلام) ساره و ديگران را براي انجام دادن ادامه مناسك به مكه فرستاد و اسحاق(عليه السلام) را نزد خود نگاه داشت. سپس در محل جمره وسطي او را از رؤياي خود براي ذبح وي آگاه ساخت. اسحاق(عليه السلام) با سفارش به پدر براي پذيرش فرمان الهي، از وي خواست تا پيش از ذبح دست و پاي او را ببندد و چهره وي را بپوشاند. ابراهيم(عليه السلام) از اين كار خودداري كرد. هنگامي كه خواست اسحاق(عليه السلام) را ذبح كند، جبرئيل او را كنار كشيد و قوچي را به جاي او قرار داد. در اين ‌گزارش، از تلاش‌هاي نافرجام ابليس ياد شده كه در شكل پيرمردي براي جلوگيري از ذبح اسحاق و شيطاني خواندن رؤياي ابراهيم كوشيد. او پس از نا اميد شدن از ابراهيم(عليه السلام) و اسحاق(عليه السلام) به سراغ ساره رفت و از قصد ابراهيم براي ذبح اسحاق خبر داد. ساره، ابراهيم(عليه السلام) را مهربان‌ترين مردم و شيطان را دروغگو خواند. هنگامي كه شيطان از تصور ابراهيم(عليه السلام) درباره اين مأموريت الهي خبر داد، ساره بر لزوم اطاعت از فرمان الهي تأكيد كرد. ساره پس از پايان مناسك به سرعت روانه منا شد و با اين گمان كه شايد اين رويداد گونه‌اي كيفر الهي باشد، از خداوند خواست كه وي را به سبب رفتار نامهربانانه‌اش با مادر اسماعيل(عليه السلام) مجازات نكند. بر پايه اين ‌گزارش، هنگامي كه ساره نزد اسحاق(عليه السلام) رسيد، با ديدن اثر كارد بر گلوي او ترسيد و بيمار شد و بر اثر همين بيماري درگذشت.[27]

 

باورمندان به ذبيح بودن حضرت اسحاق(عليه السلام) با ارائه ادله براي اثبات ديدگاه خود، دليل‌هاي ديدگاه مقابل را نقد كرده‌اند. ادله آن‌ها عبارتند از:

1. به اعتقاد طبري «غلام حليم» كه قرآن كريم بشارت تولد و ماجراي ذبح شدن او را ‌گزارش كرده (صافّات/37، 101ـ107)، همان اسحاق(عليه السلام) است؛ زيرا در آيات ديگر، هرجا كه از بشارت تولد فرزند به ابراهيم(عليه السلام) سخن رفته، مقصود اسحاق(عليه السلام) است (هود/11، 71؛ حجر/15، 53ـ55؛ صافّات/37، 112؛ ذاريات/ 51، 28ـ29) اما در هيچ آيه‌اي به صراحت از بشارت تولد حضرت اسماعيل(عليه السلام) ياد نشده است.[28] از ديدگاه مفسران معتقد به ذبيح بودن اسماعيل، ظاهر اين آيات و تدبّر در آن‌ها بر ذبيح بودن اسماعيل و نه اسحاق دلالت مي‌كند. همچنين اگر «غلام حليم» و «ذبيح» همان اسحاق باشد، بشارت درباره وي تكراري است.[29]

 

2. در استدلال ديگر بر پايه آيه 99 صافّات/37 گفته‌اند: مقصود از {إِنِّي ذاهِبٌ إِلى رَبِّي} رفتن ابراهيم(عليه السلام) به شام است. در اين هنگام، هنوز ابراهيم و ساره با هاجر آشنا نشده بودند. بر اين اساس، فرزند درخواستي ابراهيم(عليه السلام) جز پسر ساره نمي‌تواند باشد.[30] اين استدلال مخدوش است؛ زيرا نبود هاجر در آن هنگام و نيز تصور ابراهيم(عليه السلام) براي ولادت فرزند موعود از ساره، لزوماً ادعاي ياد شده را ثابت نمي‌كند.

 

3. برخي از حديث‌هاي منسوب به پيامبر گرامي9[31] و پيشوايان معصوم: بر ذبيح بودن اسحاق دلالت دارند.[32] منكران ذبيح بودن اسحاق، اين روايت‌ها را شاذّ، ناسازگار با ظاهر آيات و معارض با روايت‌هاي دلالت‌كننده بر ذبيح بودن اسماعيل(عليه السلام) دانسته و از جعلي بودن و اثرپذيري آن‌ها از اسرائيليات سخن گفته‌اند.[33] علامه مجلسي با طرح احتمال شهرت بيشتر ذبيح بودن اسحاق در ميان دانشوران اهل سنت معاصر با زمان صدور اين روايت‌ها، صدور آن‌ها را از سر تقيه ممكن دانسته است.[34]

 

4. در برخي حديث‌ها از نامه يعقوب(عليه السلام) خطاب به عزيز مصر ياد شده كه در آن، خود را فرزند اسحاقِ ذبيح ‌الله معرفي كرده است.[35] اين روايت كه از وهب بن منبه[36]، امام باقر[37] و امام صادق8[38] گزارش شده، غير معتبر خوانده شده است.[39]

 

5. اجماع اهل كتاب بر ذبيح بودن اسحاق(عليه السلام) دليل ديگري است كه به آن استناد شده است.[40] معتقدان به ذبيح بودن اسماعيل(عليه السلام) حجيت اين اجماع را رد كرده‌اند.[41] ابن كثير با اشاره به تناقض موجود در ‌گزارش عهد عتيق (← همين مقاله، ‌گزارش عهد عتيق) از تحريف آن به دست يهود و جايگزيني اسحاق(عليه السلام) به جاي اسماعيل(عليه السلام) به سبب حسادت آنان به عرب‌ها سخن گفته است.[42] تحريف ياد شده با انگيزه حسادت از برخي دانشوران يهودي مسلمان شده نيز روايت گشته است.[43] بر اين اساس، عهد عتيق از يك سو اسماعيل(عليه السلام) را نخستين و بزرگ‌ترين پسر ابراهيم(عليه السلام) معرفي كرده و از سوي ديگر، از فرمان خداوند براي ذبح يگانه پسرش كه اسحاق(عليه السلام) باشد، خبر داده است. يهوديان در تأويل اين تناقض، با اشاره به زندگي اسماعيل در مكه، اطلاق «پسر يگانه» بر اسحاق را به اين سبب دانسته‌اند كه فقط او نزد ابراهيم(عليه السلام) مانده بود.[44]

 

معتقدان به ذبيح بودن اسحاق، به ادله ديدگاه مقابل چنين پاسخ داده‌اند:

1. بر پايه استدلال كساني كه «غلام حليم» را بر اسماعيل تطبيق كرده‌اند، قرآن كريم پس از ‌گزارش درباره بشارت تولد «غلام حليم» و ماجراي ذبح وي، درباره ولادت حضرت اسحاق(عليه السلام) بشارت داده است. (صافّات/37، 101ـ107، 112) پس اسحاق(عليه السلام) نمي‌تواند آن «غلام حليم» و ذبيح باشد؛ زيرا اين بشارت درباره وي تكراري خواهد شد.[45] در پاسخ به اين استدلال، بشارت درباره اسحاق را مربوط به نبوت و نه ولادت وي دانسته و گفته‌اند: چون ايشان از امتحان قرباني شدن سربلند بيرون آمد، خداوند نبوت او را بشارت داد.[46] باورمندان به ذبيح بودن اسماعيل، اين معنا را خلاف ظاهر آيه دانسته‌اند.[47] افزون بر اين، اسحاق(عليه السلام) بر خلاف اسماعيل(عليه السلام) نه تنها در هيچ جاي قرآن با وصف حليم ياد نشده، بلكه دو بار با ويژگي «عليم» وصف شده است. (ذاريات/51، 28؛ حجر/15، 53)[48] بر همين اساس، مقاتل بن سليمان با اعتقاد به ذبيح بودن اسحاق(عليه السلام)، حليم را به عليم تفسير كرده است.[49]

 

2. منكران ذبيح بودن اسحاق به پشتوانه بشارت تولد يعقوب همراه بشارت تولد اسحاق(عليه السلام) (هود/11، 71) آن را با فرمان الهي براي ذبح اسحاق ناسازگار دانسته‌اند؛ با اين استدلال كه حضرت ابراهيم(عليه السلام) مي‌دانست اسحاق(عليه السلام) زنده خواهد ماند و يعقوب(عليه السلام) از وي زاده خواهد شد.[50] باورمندان به ذبيح بودن اسحاق(عليه السلام) گفته‌اند: شايد فرمان ذبح وي پس از تولد يعقوب(عليه السلام) بوده باشد.[51] اما اين پاسخ به پشتوانه نوجوان بودن ذبيح در زمان قرباني رد شده است؛ زيرا هنگام نوجواني اسحاق(عليه السلام) امكان تولد يعقوب(عليه السلام) وجود نداشت.[52]

 

3. برخي به پشتوانه آويخته بودن سر خشكيده قوچ قرباني شده در كعبه براي سال‌هاي دراز و زندگي اسحاق در شام، ذبيح بودن وي را رد كرده‌اند.[53] در پاسخ به اين استدلال، از امكان انتقال سر قوچ از شام به مكه يا روي دادن ماجراي ذبح اسحاق(عليه السلام) در شام ياد شده است.[54]

 

وجود دو ديدگاه گوناگون درباره هويت ذبيح، به ويژه وجود دو دسته حديث در اين زمينه، سبب شده است تا برخي از احتمال ذبيح بودن اسماعيل و اسحاق، يكي در مكه و ديگري در شام، سخن گويند[55] و شماري ديگر مانند قرطبي نامعلوم بودن هويت ذبيح را پيش كشند.[56] بر همين اساس و براي جمع ميان حديث‌هاي متضاد، شيخ صدوق با ارائه تفسيري نادر از يك روايت مشهور نبوي، از دو ذبيح، يكي حقيقي و ديگري مجازي، سخن گفته است. بر پايه اين روايت، پيامبر گرامي9 خود را پسر دو ذبيح خوانده و بدان افتخار كرده است: «أنا ابن الذبيحين[57] بيشتر دانشمندان مقصود از ذبيح نخست را اسماعيل(عليه السلام)[58] و ذبيح دوم را عبدالله پدر گرامي پيامبر9 دانسته‌اند. (← ذبيحين)

 

شيخ صدوق در تفسيري متفاوت، «دو ذبيح» را اشاره به اسماعيل و اسحاق(عليهم السلام) دانسته است. وي به پشتوانه روايتي منسوب به امام صادق(عليه السلام) گفته است: هنگامي كه اسحاق(عليه السلام) تولد يافت و از ماجراي ذبح اسماعيل(عليه السلام) آگاه شد، آرزو كرد كه اي كاش وي به جاي اسماعيل(عليه السلام) بود و همانند او با صبر و بردباري و تسليم شدن در برابر فرمان الهي، به همان مقام و پاداش دست مي‌يافت. خداوند به سبب اين آرزوي صادقانه، اسحاق(عليه السلام) را در ميان فرشتگان ذبيح ناميد. شيخ صدوق درباره چگونگي اطلاق پدر بر حضرت اسحاق(عليه السلام) از سوي پيامبر گرامي9 به پشتوانه آيه 133 بقره/2 و روايتي نبوي، اطلاق پدر بر عمو را در زبان عربي جايز دانسته است. بر پايه آيه ياد شده، حضرت اسماعيل(عليه السلام) پدر حضرت يعقوب(عليه السلام) خوانده شده است.[59] علامه مجلسي نيز به شرط نبود اجماع بر ذبيح بودن يكي از دو نفر، اين ديدگاه را به منزله يكي از دو راه حل براي جمع ميان روايت‌هاي متعارض پيشنهاد كرده است.[60] اين ديدگاه بر خلاف تفسير مشهور دانشمندان از روايت ياد شده است. برخي در نقد اين ديدگاه، اطلاق پدر بر عمو را فقط با فاصله زماني نزديك و نه با فاصله چندين نسل، روا دانسته‌اند.[61] نتيجه آن كه ادله ذبيح بودن اسحاق(عليه السلام) در مقايسه با اسماعيل(عليه السلام) چندان استوار نيستند. همچنين روايت عهد عتيق به رغم ذبيح خواندن اسحاق، داراي نشانه‌هاي گوناگون دروني است كه ادعاي ياد شده را دچار چالش مي‌كند.

 

قرآن كريم هر چند به رسم خود در روايت‌هاي تاريخي، به جزئياتي چون نام ذبيح و هنگام و مكان رويداد ذبح نپرداخته، با ‌گزارش بخش‌هاي گزيده اين رويداد، صبغه و تحليل توحيدي آن را برجسته كرده است. ظاهر اين آيات، ذبيح بودن اسحاق(عليه السلام) را برنمي‌تابد. مي‌توان گفت كه قرآن كريم با نگرش توحيدي محض و فرانژادي در روايت رخدادها و براي تعليم اين نگرش به مخاطبان خويش و برچيدن زمينه‌هاي تفاخر، برتري‌جويي و ستيز فكري و ديني، عامدانه از تعيين صريح نام ذبيح خودداري كرده است. بررسي آيات نشان مي‌دهد كه ذبيح بودن اسحاق(عليه السلام) يا اسماعيل(عليه السلام) تفاوتي در اهداف و نتايج توحيدي اين رويداد عظيم ايجاد نمي‌كند.

 

… منابع

اضواء البيان: محمد امين الشنقيطي (م.1393ق.)، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ الامالي: الطوسي (م.460ق.)، قم، دار الثقافه، 1414ق؛ بحار الانوار: المجلسي (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛ البداية و النهايه: ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1408ق؛ التبيان: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش العاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ التحقيق: المصطفوي، تهران، وزارت ارشاد، 1374ش؛ تخريج الاحاديث و الآثار: الزيلعي (م.762ق.)، به كوشش عبدالله، رياض، دار ابن خزيمه، 1414ق؛ تفسير ابن كثير (تفسير القرآن العظيم): ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار المعرفه، 1412ق؛ تفسير بيضاوي (انوار التنزيل): البيضاوي (م.685ق.)، بيروت، دار الفكر؛ تفسير قرطبي (الجامع لاحكام القرآن): القرطبي (م.671ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ تفسير القمي: القمي (م.307ق.)، به كوشش الجزائري، قم، دار الكتاب، 1404ق؛ التفسير الكبير: الفخر الرازي (م.606ق.)، قم، دفتر تبليغات، 1413ق؛ تفسير مجاهد: مجاهد (م.102ق.)، به كوشش عبدالرحمن بن محمد، اسلام آباد، مجمع البحوث الاسلاميه؛ تفسير مقاتل بن سليمان: مقاتل بن سليمان (م.150ق.)، به كوشش احمد فريد، دار الكتب العلميه، 1424ق؛ جامع البيان: الطبري (م.310ق.)، به كوشش صدقي جميل، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ الخصال: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1416ق؛ الدر المنثور: السيوطي (م.911ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1365ق؛ روح المعاني: الآلوسي (م.1270ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ الصحاح: الجوهري (م.393ق.)، به كوشش العطار، بيروت، دار العلم للملايين، 1407ق؛ الصحيح من سيرة النبي9: جعفر مرتضي العاملي، بيروت، دار السيره، 1414ق؛ العين: خليل (م.175ق.)، به كوشش المخزومي و السامرائي، دار الهجره، 1409ق؛ عيون اخبار الرضا7: الصدوق (م.381ق.)، بيروت، اعلمي، 1404ق؛ قاموس الكتاب المقدس: بطرس عبدالملك و ديگران، قاهره، دار الثقافه، 1994م؛ القاموس المحيط: الفيروزآبادي (م.817ق.)، بيروت، دار العلم؛ الكامل في التاريخ: ابن اثير علي بن محمد الجزري (م.630ق.)، بيروت، دار صادر، 1385ق؛ الكتاب المقدس: بيروت، دار الكتاب المقدس في الشرق الاوسط، 1993م؛ الكشاف: الزمخشري (م.538ق.)، مصطفي البابي، 1385ق؛ كنز الفوائد: الكراجكي (م.449ق.)، قم، مكتبة المصطفوي، 1410ق؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛ مجمع البيان: الطبرسي (م.548ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، اعلمي، 1415ق؛ المزهر في علوم اللغه: السيوطي (م.911ق.)، به كوشش احمد جاد، بيروت، دار الفكر؛ معجم مقاييس اللغه: ابن فارس (م.395ق.)، به كوشش عبدالسلام، قم، دفتر تبليغات، 1404ق؛ المعرب من‌ الكلام الاعجمي: الجواليقي (م.540ق.)، به كوشش خليل عمران، بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ق؛ مناقب آل ابي‌طالب: ابن شهر آشوب (م.588ق.)، به كوشش گروهي از استادان، نجف، المكتبة الحيدريه، 1376ق؛ الميزان: الطباطبائي (م.1402ق.)، بيروت، اعلمي، 1393ق؛ واژه‌هاي دخيل در قرآن مجيد: آرتور جفري، ترجمه: بدره‌اي، توس، 1372ش.

 

علي اسدي

 
[1]. الصحاح، ج4، ص1495؛ لسان العرب، ج10، ص155؛ القاموس المحيط، ج3، ص244، «سحق».

[2]. المعرب، ص12؛ قاموس كتاب مقدس، ص66؛ التحقيق، ج1، ص82، «اسحاق».

[3]. المزهر، ج1، ص140؛ واژه‌هاي دخيل، ص119، «اسحاق».

[4]. العين، ج3، ص36؛ الصحاح، ج4، ص1494؛ معجم مقاييس اللغه، ج3، ص139، «سحق».

[5]. لسان العرب، ج10، ص152، 155.

[6]. كتاب مقدس، پيدايش، 17: 15-19.

[7]. مجمع البيان، ج5، ص273.

[8]. كتاب مقدس، پيدايش، 15 : 2-5؛ 17: 4-6، 16، 20.

[9]. الدر المنثور، ج4، ص323.

[10]. كتاب مقدس، پيدايش، 17: 15-19.

[11]. كتاب مقدس، پيدايش، 16: 16؛ 21: 5.

[12]. مجمع البيان، ج6، ص491؛ ج8، ص710؛ تفسير ابن كثير، ج4، ص16؛ الميزان، ج7، ص232.

[13]. كتاب مقدس، پيدايش، 26: 3-4؛ 27: 23-29، 36-40؛ 35: 11-12.

[14]. كتاب مقدس، پيدايش، 16: 12؛ 17: 20-21.

[15]. كتاب مقدس، پيدايش، 25: 19، 26.

[16]. كتاب مقدس، پيدايش، 27 :1؛35: 28-29؛ قاموس كتاب مقدس، ص11.

[17]. كتاب مقدس، پيدايش، 22: 1-19.

[18]. نك: كتاب مقدس، پيدايش، 17: 1-22.

[19]. كتاب مقدس، پيدايش، 22: 2.

[20]. نك: جامع البيان، ج23، ص101-102؛ التبيان، ج8، ص518؛ الكشاف، ج3، ص350.

[21]. التبيان، ج8، ص517-518؛ مجمع البيان، ج8، ص322؛ الميزان، ج7، ص232.

[22]. تفسير بيضاوي، ج5، ص21؛ تفسير ابن كثير، ج4، ص16؛ اضواء البيان، ج6، ص317.

[23]. نك: جامع البيان، ج23، ص101-102؛ التبيان، ج8، ص518؛ الكشاف، ج3، ص350.

[24]. تفسير مجاهد، ج2، ص543؛ جامع البيان، ج23، ص96؛ تفسير مقاتل، ج3، ص104-105.

[25]. كتاب مقدس، پيدايش، 22: 2-13.

[26]. نك: تفسير مقاتل، ج3، ص104-105؛ جامع البيان، ج23، ص90-98.

[27]. تفسير قمي، ج2، ص224، 226؛ مجمع البيان، ج8، ص325-326.

[28]. جامع البيان، ج23، ص101-102.

[29]. الميزان، ج7، ص232.

[30]. الكشاف، ج3، ص350؛ تفسير قرطبي، ج15، ص101.

[31]. نك: جامع البيان، ج23، ص96؛ الكامل، ج1، ص108.

[32]. نك: تفسير قمي، ج1، ص351؛ الامالي، ص456-457؛ بحار الانوار، ج12، ص131.

[33]. البداية و النهايه، ج1، ص183؛ الصحيح من سيرة النبي، ج2، ص47.

[34]. بحار الانوار، ج12، ص135.

[35]. تفسير مقاتل، ج2، ص141؛ الكشاف، ج3، ص350؛ التفسير الكبير، ج26، ص155.

[36]. تخريج الاحاديث، ج3، ص179-180.

[37]. الامالي، ص456-457.

[38]. بحار الانوار، ج12، ص131.

[39]. تفسير بيضاوي، ج5، ص21.

[40]. نك: مجمع البيان، ج8، ص323.

[41]. مجمع البيان، ج8، ص323؛ روح المعاني، ج12، ص130.

[42]. تفسير ابن كثير، ج4، ص16.

[43]. جامع البيان، ج23، ص101؛ مجمع البيان، ج8، ص323.

[44]. تفسير ابن كثير، ج4، ص16؛ الصحيح من سيرة النبي، ج2، ص47-48.

[45]. الكشاف، ج3، ص351؛ اضواء البيان، ج6، ص317؛ الميزان، ج7، ص232.

[46]. جامع البيان، ج23، ص102؛ التبيان، ج8، ص518؛ تفسير قرطبي، ج15، ص98.

[47]. التبيان، ج8، ص518؛ مجمع البيان، ج8، ص323؛ روح المعاني، ج12، ص130.

[48]. اضواء البيان، ج6، ص318.

[49]. تفسير مقاتل، ج3، ص104.

[50]. التبيان، ج8، ص518؛ الكشاف، ج3، ص350؛ تفسير بيضاوي، ج5، ص21.

[51]. جامع البيان، ج23، ص102؛ التبيان، ج8، ص517؛ تفسير قرطبي، ج15، ص98.

[52]. التفسير الكبير، ج26، ص154.

[53]. جامع البيان، ج23، ص103؛ الكشاف، ج3، ص350؛ التفسير الكبير، ج26، ص154.

[54]. جامع البيان، ج23، ص103؛ التفسير الكبير، ج26، ص155.

[55]. روح المعاني، ج12، ص130.

[56]. نك: تفسير قرطبي، ج15، ص101.

[57]. الامالي، ص456؛ الخصال، ص55؛ المناقب، ج3، ص244.

[58]. كنز الفوائد، ج1، ص233؛ التبيان، ج8، ص518؛ التفسير الكبير، ج26، ص153.

[59]. الخصال، ص58؛ عيون اخبار الرضا، ج2، ص191؛ بحار الانوار، ج12، ص124.

[60]. بحار الانوار، ج12، ص135.

[61]. الصحيح من سيرة النبي، ج2، ص44.

 




نظرات کاربران