اسماعیل (ع)

از پیامبران الهی، فرزند بزرگ ابراهیم(علیه السلام)، دارای لقب ذبیح الله، شرکت‌کننده در ساخت کعبه، جد اعلای پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)   برخی از واژه پژوهان، اسماعیل را کلمه‌ای معرّب، از اصلی عبری و مرکب از دو واژه «یشمَع&ra

از پيامبران الهي، فرزند بزرگ ابراهيم(عليه السلام)، داراي لقب ذبيح الله، شركت‌كننده در ساخت كعبه، جد اعلاي پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله)

 

برخي از واژه پژوهان، اسماعيل را كلمه‌اي معرّب، از اصلي عبري و مركب از دو واژه «يشمَع» (يسمَع: مي‌شنود) و «اِيل» (الله) دانسته‌اند.[1] از ديدگاه برخي پژوهشگران، اين واژه عبري (יִשְׁמָעֵאל) با ورود به زبان سُرياني، صورت «اشمائيل» به خود گرفته و از اين راه وارد زبان عربي شده و به شكل اسماعيل درآمده است.[2] آرتور جفري ريشه كهن اين واژه و صورت‌هاي آن در زبان عبري، حبشي و ديگر زبان‌هاي سامي را بررسي كرده است.[3] نام اسماعيل با معناي لغوي آن و سبب نام‌گذاري حضرت اسماعيل(عليه السلام) به اين نام با اجابت يك دعا پيوند خورده است. البته درباره اين دعا‌كننده و مضمون آن اختلاف است. به گزارش كتاب مقدس، هنگامي‌كه هاجر از خدا فرزندي خواست، فرشته‌اي بشارت داد كه به زودي داراي پسر خواهد شد و از او خواست چون خداوند دعاي او را شنيد و اجابت كرد، نام فرزند خود را اسماعيل بگذارد.[4] به گفته مسعودي، چون خداوند دعاي هاجر را درباره ساره اجابت كرد، هاجر اين نام را بر اسماعيل نهاد.[5] به گفته جواليقي[6] و بغوي[7] حضرت ابراهيم(عليه السلام) هنگام درخواست فرزند، دو واژه «اشمع» و «اَيل» (خدايا! دعايم بشنو) را به كار برد و پس از اجابت دعايش و تولد اسماعيل(عليه السلام) از همان واژگان براي ناميدن او بهره برد.

 

تولد و كودكي اسماعيل(عليه السلام)

 هر يك از رخدادهاي مهمي‌كه در دوران كودكي حضرت اسماعيل(عليه السلام) و پيش از آن رخ داده است، نقطه عطفي در تاريخ زندگي ايشان و نيز تاريخ دعوت توحيدي و منطقه حجاز، به ويژه شهر مكه به شمار مي‌رود. تولد و هجرت او به سرزمين حجاز و نقش وي در آباداني مكه، از مهم‌ترين موارد اين رخدادها است.

 

1. تولد

 هنگامي‌كه حضرت ابراهيم(عليه السلام) از آتش نمروديان نجات يافت، به فرمان خداوند، سرزمين آنان را به سوي بيت‌ المقدس ترك كرد. (انبياء/21، 68ـ71)[8] وي از خداوند خواست فرزنداني صالح به او عطا فرمايد. خداوند تولد پسري بردبار را به وي بشارت داد. (صافّات/37، 97ـ101) بسياري از مفسران، اين فرزند را اسماعيل(عليه السلام) دانسته‌اند.[9] اين فرزند در پي آگاهي از رؤياي پدرش براي ذبح خود، به او وعده داد كه در برابر اين رخداد بردبار باشد. همين كه اسماعيل(عليه السلام) به صراحت در شمار صابران ياد شده، تأييدي بر درستي تطبيق اسماعيل بر آن غلام حليم است. (صافّات/37، 101ـ102؛ انبياء/21، 85)

 

مادر اسماعيل، هاجر3 كنيز مصري ساره، همسر نخست ابراهيم، بود كه به سبب نازايي آن بانو و با پيشنهاد خود او[10] به ازدواج ابراهيم(عليه السلام) درآمد.[11] عهد عتيق تاريخ اين ازدواج را 10 سال پس از ورود ابراهيم(عليه السلام) به كنعان مي‌داند.[12] قرآن كريم تولد اسماعيل را عطيه‌اي الهي براي ابراهيم(عليه السلام) مي‌شمرد كه در دوران كهنسالي او رخ داد: {الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ}. (ابراهيم/14، 39) سن وي هنگام تولد اسماعيل به اختلاف 86، 87، 90، 99 و 117 سال ‌گزارش شده است.[13]

 

درباره دوران كودكي اسماعيل(عليه السلام) پيش از هجرت از كنعان، داده‌هاي چندان در دست نيست. عهد عتيق آزار اسماعيل(عليه السلام) به اسحاق(عليه السلام) و رانده شدن او و مادرش از سوي ساره و ناخرسندي ابراهيم(عليه السلام) از اين رخداد را ‌گزارش كرده است.[14] بر پايه برخي روايات، حضرت اسحاق(عليه السلام) در سه سالگي روي دامن ابراهيم(عليه السلام) نشسته بود كه اسماعيل(عليه السلام) او را كنار زد و خود در دامن پدر نشست. ساره با ديدن اين صحنه رنجيد و از ابراهيم خواست كه هاجر و اسماعيل را از سرزمين شام دور سازد.[15]

 

2. مهاجرت به مكه: روايت‌هاي مربوط به سبب مهاجرت هاجر و اسماعيل(عليه السلام) ظاهري يكسان ندارند.كتاب مقدس[16] و برخي منابع اسلامي[17] حسادت ساره به هاجر، تلاش وي براي پيشگيري از جانشيني اسماعيل(عليه السلام) به جاي پدر، همچنين آزار و اذيت اسحاق(عليه السلام) به دست اسماعيل(عليه السلام) را در اين زمينه دخيل شمرده‌اند. برخي منابع ديگر[18] عنايت بيشتر ابراهيم(عليه السلام) به اسماعيل را سبب دانسته‌اند. بر پايه اين گزارش‌ها، ساره از ابراهيم خواست تا هاجر و فرزندش را از وي دور كند. آيات و روايت‌ها[19] نشان مي‌دهند كه سكونت آنان در مكه به فرمان خدا، با هدايت جبرئيل[20] و در مسير گسترش دعوت و تقويت پايگاه توحيد بوده است. بر پايه آيات قرآن، حضرت ابراهيم(عليه السلام) از ساكن ساختن برخي از فرزندان خود در دره‌اي بي‌كشت و زرع در كنار بيت‌ الله الحرام با هدف گزاردن نماز سخن مي‌گويد و از خداوند مي‌خواهد كه دل‌هاي مردم را به سوي آنان جذب و از ميوه‌ها و محصولات زمين روزي‌شان كند: {رَبَّنَا إِنِّي أَسكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيرِ ذِى زَرعٍ عِندَ بَيتِكَ المُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجعَل أَفئِدَة مِنَ النَّاسِ تَهوِي إِلَيهِم وَارزُقهُم مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُم يَشكُرُونَ} (ابراهيم/14، 37) رسالت حضرت اسماعيل(عليه السلام) در ميان برخي قبايل عربي، پيدايش عرب‌هاي موسوم به «مستعربه» از نسل وي، و نقش تاريخي او در بازسازي كعبه و حضور فرزندانش در توليت آن، اهداف توحيدي اين مهاجرت‌ را تأييد مي‌كنند. اين عامل با وجود زمينه‌هاي طبيعي و ظاهري ياد شده براي هجرت هاجر و اسماعيل به مكه منافات ندارد و شايد اين فرمان الهي پس از درخواست ساره بوده باشد.[21]

 

گزارش عهد عتيق درباره محل مهاجرت و سكونت هاجر و اسماعيل، با روايت‌هاي اسلامي ناسازگار ‌است. عهد عتيق از مهاجرت آنان به مصر، دچار شدنشان به گرما و تشنگي طاقت‌فرسا، نجات معجزه‌آسا از آن وضع و سكونتشان در بياباني به نام «فاران» خبر داده است.[22] بر پايه آگاهي‌هاي جغرافيايي كتاب مقدس، فاران نام يكي از بيابان‌هاي صحراي سينا است.[23] اما در منابع تاريخي[24] و جغرافيايي[25] مسلمانان، فاران به كوه‌هاي پيرامون مكه و سرزميني گسترده شامل حجاز و مكه گفته مي‌شود. به گزارش تاريخ‌‌نگاران مسلمان، سكونت هاجر3 و اسماعيل(عليه السلام) در مكه و مجاورت خانه خدا، امري مسلّم ‌است[26] كه قرآن كريم نيز آن را به صراحت ‌گزارش كرده است: {رَبَّنَا إِنِّي أَسكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيرِ ذِي زَرعٍ عِندَ بَيتِكَ المُحَرَّمِ...} (ابراهيم/14، 37)

 

گزارش‌هاي مربوط به سن اسماعيل در دوران هجرت آشفته است و نمي‌توان در اين زمينه به تاريخي دقيق دست يافت. به گزارش برخي از منابع اسلامي، او در اين هنگام دو ساله بوده است.[27] برخي از منابع وي را نوزادي شيرخوار ياد كرده‌اند.[28] بر پايه شماري ديگر از گزارش‌ها، اسماعيل(عليه السلام) در سه سالگي اسحاق(عليه السلام) هنوز در كنعان بود. شماري از منابع فاصله ميان سن آن دو را پنج[29]، 10[30] يا 14[31] سال ‌گزارش كرده‌اند. بر اين اساس، بايد سن وي هنگام مهاجرت هشت، 13 يا 15 سال بوده باشد. برخي از منابع روايي انجام نخستين مناسك حج از سوي اسماعيل(عليه السلام) همراه حضرت ابراهيم(عليه السلام) را در همين سفر نخست دانسته‌اند[32] و اين با نوزاد بودن اسماعيل در اين هنگام سازگاري ندارد.

 

3. نقش اسماعيل(عليه السلام) در پيدايش و آباداني مكه: تاريخ‌‌نگاران مسلمان[33] و بيشتر مفسران[34] ذيل آيه 37 ابراهيم/14، پيدايش زمزم و گرد آمدن برخي قبايل در پيرامون آن و آبادي و رونق گرفتن مكه را با آمدن هاجر3 و اسماعيل(عليه السلام) پيوند داده و آن را از آثار دعاي حضرت ابراهيم(عليه السلام) دانسته‌اند. بر پايه برخي از روايات، هاجر3 جامه‌اي را كه همراه داشت، بر درختي افكند و همراه اسماعيل(عليه السلام) در سايه آن پناه گرفت. حضرت ابراهيم(عليه السلام) هنگام ترك آنان، در پاسخ هاجر گفت: شما را به خدايي مي‌سپارم كه به فرمان وي در اين سرزمين جايگزينتان كردم.[35] بر پايه پاره‌اي گزارش‌ها، هاجر3 و اسماعيل(عليه السلام) در جاي كنوني حجر اسماعيل سكونت يافتند.[36] در روايتي منسوب به امام صادق(عليه السلام)، حجر اسماعيل٭ خانه ايشان معرفي شده است.[37]

 

در پي ناياب شدن آب آشاميدني در آن بيابان خشك و سوزان، هاجر3 از كوه صفا بالا رفت و چون آبي يا كسي را نيافت، پايين آمد و از كوه مروه بالا رفت.[38] درباره سبب اين بالا رفتن، به مواردي چون جست‌وجوي آب[39]، ياري جستن از رهگذري[40] يا نظاره‌گر مرگ فرزند نشدن[41] اشاره شده است. شماري از تاريخ‌‌نگاران[42] و مفسران[43] بالا رفتن هاجر از صفا و مروه را هفت بار شمرده‌اند و همين را سبب تشريع هفت بار سعي ميان صفا و مروه دانسته‌اند. (← صفا و مروه) سرانجام هاجر از فراز مروه آبي را در كنار اسماعيل(عليه السلام) ديد و نزد وي بازگشت. او پيرامون آب را با رمل‌ فراگرفت.[44] پيدايش اين چشمه كه بعدها زمزم نام گرفت، بر اثر ساييده شدن پاي اسماعيل(عليه السلام) بر زمين و از ارهاصات وي دانسته شده است.[45] ارهاص، رويدادي فراعادي است كه پيش از نبوت يك پيامبر و در پيوند با وي رخ مي‌دهد. بر همين اساس، زمزم را «چاه اسماعيل» نيز خوانده‌اند.[46]

 

با پيدايش چشمه زمزم در آن بيابان بي‌آب و علف، برخي كاروان‌ها در آن‌جا توقف كردند و شماري از قبايل در پيرامون آن گرد آمدند. آن‌ها در آغاز نيازمندي‌هاي خود را به دست كاروان‌هاي عبوري تأمين مي‌كردند كه در آن‌جا توقف مي‌نمودند.[47] به گزارش منابع تاريخي[48] و تفسيري[49] قبيله جُرْهُم در مسير حركت به سوي شام با ديدن پرندگان بر روي كوه‌ها و صخره‌هاي مشرف بر زمزم، وجود آب را احتمال دادند و به سوي آن آمدند. بر پايه گزارشي ديگر، جرهميان نزديك مكه سكونت داشتند. آن‌ها با ديدن آب جاري، از هاجر3 و اسماعيل(عليه السلام) اجازه خواستند كه در آن محل سكنا گزيده، از آن آب بهره ‌گيرند.[50] شماري از دانشمندان با اشاره به موقعيت جغرافيايي و نبود آب در آن منطقه[51]، گوارايي و فراواني آب زمزم[52] را سبب گرد آمدن قبيله جرهم٭ و پيدايش شهر مكه دانسته‌اند.

 

اسماعيل(عليه السلام) و بناي كعبه

 قرآن كريم از همكاري اسماعيل با پدرش ابراهيم8 در بالا بردن پايه‌هاي كعبه و بازسازي آن خبر مي‌دهد: {إِذ يَرفَعُ إِبرَاهِيمُ القَوَاعِدَ مِنَ البَيتِ وَإِسمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّل مِنَّا إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ العَلِيمُ} (بقره/2، 127) روايت‌هاي اسلامي اين داستان را به تفصيل آورده و گاه درباره جزئيات آن به قصه‌پردازي پرداخته‌اند.[53] اين كار در سال دوم سكونت هاجر و اسماعيل در مكه و با فرمان الهي ‌گزارش شده است.[54] بيشتر مفسران بر اين باورند كه كعبه پيش از ابراهيم(عليه السلام) وجود داشت؛ ولي آثارش تا حدي از ميان رفته بود و حضرت ابراهيم و اسماعيل8 آن را بازسازي كردند.[55] روايت‌هاي رسيده از امامان معصوم: نيز مؤيد اين گزارشند.[56] مي‌گويند آن‌ها با راهنمايي جبرئيل جاي كعبه را يافتند.[57] در برابر، مفسراني مانند مجاهد و جز او گفته‌اند: كعبه نخستين بار به دست حضرت ابراهيم و اسماعيل8 ساخته شد.[58] (← كعبه) گفته‌اند: حضرت اسماعيل(عليه السلام) پيشتر سنگ گرد آورده بود[59] و هنگام ساخت كعبه، آن‌ها را به دست ابراهيم(عليه السلام) مي‌داد و ايشان نيز ديوارهاي آن را مي‌ساخت.[60] بر پايه برخي روايت‌ها، چهار فرشته سنگ مي‌آوردند و حضرت ابراهيم و اسماعيل كعبه را مي‌ساختند. آن‌ها ديوارها را تا ارتفاع12 ذراع ساختند و دَرِي براي ورود و بيرون رفتن در آن نهادند.[61]

 

حضرت ابراهيم و اسماعيل8 افزون بر ساختن كعبه، فرمان يافتند تا خانه خدا را براي طواف‌كنندگان، مجاوران، ركوع‌‌كنندگان و سجده‌كنندگان، پاك و پاكيزه كنند: {وَعَهِدنَا إِلَى إِبرَاهِيمَ وَإِسمَاعِيلَ أَن طَهِّرَا بَيتِيَ لِلطَّائِفِينَ و العَاكِفِينَ و الرُّكَّعِ السُّجُودِ} (بقره/2، 125) مقصود از تطهير را پاك كردن خانه خدا از بت‌ها، مظاهر شرك و بت‌پرستي[62]، نجاساتي مانند خون و مدفوع حيوانات، و بنياد نهادن آن بر پايه پاكي گفته‌اند.[63] اين كار مي‌تواند مربوط به سال‌هاي پس از بازسازي كعبه باشد.

 

ابراهيم و اسماعيل8 هنگام ساخت كعبه از خداوند خواستند تا از نسل آن‌ها امتي مسلمان و تسليم در برابر فرمان الهي پديد آورد: {رَبَّنَا وَاجعَلنَا مُسلِمَينِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسلِمَةً لَكَ...} (بقره/2، 128) برخي مفسران {أُمَّةً مُسلِمَةً} را فقط اشاره به نوادگان اسماعيل(عليه السلام) و شماري ديگر شامل بني‌اسرائيل نيز دانسته‌اند.[64] آن دو همچنين هنگام ساختن كعبه از خداوند خواستند كه از نسل آنان پيامبري را برانگيزد تا آيات الهي را براي آن‌ها تلاوت كند، كتاب و حكمت را به آنان بياموزد و به تزكيه آنان بپردازد: {رَبَّنَا وَابعَث فِيهِم رَسُولاً مِنهُم يَتلُو عَلَيهِم آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الكِتَابَ و الحِكمَةَ وَيُزَكِّيهِم...} (بقره/2، 129) مفسران مقصود از اين پيامبر را رسول خدا(صلي الله عليه و آله) دانسته‌اند.[65] پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله) نيز خود را مصداق اين دعا دانسته است.[66] مفرد آوردن واژه « رَسُولاً» نيز مي‌تواند مؤيد اين معنا باشد؛ چرا كه در ميان بني‌اسرائيل، پيامبران گوناگون برانگيخته شدند.

 

حج‌گزاري اسماعيل(عليه السلام)

 حج‌گزاري حضرت اسماعيل(عليه السلام) موضوعي ديگر است كه مفسران ذيل برخي آيات قرآن كريم و نيز تاريخ‌‌نگاران به آن پرداخته‌اند. ابراهيم و اسماعيل8 در زمان ساخت كعبه از خداوند خواستند كه چگونگي عبادت و مناسكشان را نيز به آنان نشان دهد: {...وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُب عَلَيْنَا...} (بقره/2، 128) مفسران مقصود از مناسك را اعمال حج مانند طواف، سعي ميان صفا و مروه، وقوف در عرفات، رمي‌ جمرات و مانند آن دانسته‌اند كه خداوند در پي آن دعا اين مناسك را به آن دو آموخت.[67] ظاهر برخي از آيات به انجام مناسك حج از سوي حضرت ابراهيم و اسماعيل8 اشاره دارد. (بقره/2، 128؛ صافّات/37، 102)[68] بر پايه برخي روايت‌ها، آن دو نخستين حج خود را پيش از بازسازي كعبه انجام دادند.[69] از ظاهر روايت‌هاي ديگر برمي‌آيد كه نخستين حج آنان پس از ساخت كعبه بوده است.[70] بر پايه برخي از روايات اسلامي، در نخستين حج، جبرئيل از آغاز مناسك تا پايان، همراه حضرت ابراهيم و اسماعيل8 بود و يكايك اعمال و مناسك حج مانند غسل ورود به حرم، چگونگي مُحرِم و مُحِل شدن، تلبيه گفتن، سعي ميان صفا و مروه و ذكرهاي آن، استلام حجرالاسود، طواف كعبه و نماز در مقام ابراهيم را به آنان مي‌آموخت.[71] حج‌گزاري حضرت اسماعيل(عليه السلام) در سال‌هاي بعد نيز ‌گزارش شده است.[72]

 

ذبح اسماعيل(عليه السلام)

 به گزارش قرآن كريم، هنگامي‌كه فرزند ابراهيم(عليه السلام) به سن جواني رسيد، ابراهيم در رؤيا ديد كه فرزند خود را سر مي‌بُرد. او نظر پسرش را در اين زمينه جويا شد. پسر، پدر را به انجام فرمان الهي دعوت كرد و وعده صبر و بردباري داد: {قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَري‏ فِى الْمَنامِ أَنِّى أَذْبَحُكَ فَانْظُر ما ذا تَري قالَ يا أَبَتِ افْعَل ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنى‏ إِن شاءَ اللهُ مِنَ الصَّابِرينَ} (صافّات/37، 102) قرآن كريم بدون پرداختن به نام ذبيح و جزئيات ديگر اين رويداد، فقط بخش‌هاي مهم و گزيده آن را در مسير اهداف هدايتي و تربيتي خود ‌گزارش كرده است. اما مفسران به جزئيات نيز پرداخته‌اند. بر پايه گفته برخي از مفسران، حضرت ابراهيم(عليه السلام) سه بار پياپي در شب‌هاي ترويه٭، عرفه و عيد قربان رؤياي قرباني كردن فرزندش را ديد. فرداي شب اول در فكر فرورفت كه اين رؤيا رحماني است يا شيطاني. از اين رو، آن روز، ترويه نام گرفت. در روز دوم دانست كه رؤيايش الهي است؛ پس آن روز، عرفه ناميده شد. در روز سوم نيز قصد ذبح فرزندش را كرد و از اين رو، آن روز، روز قرباني كردن (عيد قربان) نام گرفت.[73] اين سخنان با عهد پيامبران سازگار نيست؛ زيرا رؤياي آنان از گونه‌هاي وحي است و ترديد در آن راه ندارد. درباره اين نام‌گذاري‌ها وجوهي ديگر نيز گفته‌اند.[74]

 

1. ادله ذبيح بودن اسماعيل(عليه السلام)

 قرآن كريم در اين زمينه كه ذبيح كدام يك از دو فرزند ابراهيم بوده، سخني نگفته است. از اين رو، مفسران در آن به اختلاف سخن رانده‌اند. شماري از مفسران نخستين[75]، همه مفسران شيعه[76] و برخي مفسران اهل سنت[77] اسماعيل(عليه السلام) را ذبيح خوانده‌اند و برخي از مفسران نخستين[78] و بيشتر اهل سنت[79] هماهنگ با ‌گزارش كتاب مقدس[80] اسحاق(عليه السلام) را ذبيح دانسته‌اند. هر يك از دو گروه براي ديدگاه خويش ادله‌اي از قرآن، روايت‌ها وگزارش‌هاي تاريخي آورده‌اند. ادله ذبيح بودن حضرت اسماعيل(عليه السلام) كه بيشتر و قوي‌ترند، از اين قرارند:

أ. هنگامي‌كه ابراهيم(عليه السلام) در پي رهايي از آتش نمروديان، با ترك قوم و سرزمين خويش به سوي شام[81] (بيت‌ المقدس[82]) روانه شد، از خداوند خواست تا فرزندي از زمره صالحان به وي عنايت كند: {رَبِّ هَب لِي مِنَ الصَّالِحِينَ} (صافّات/37، 100) اين درخواست نشان مي‌دهد كه در آن هنگام حضرت ابراهيم(عليه السلام) هيچ فرزندي نداشت؛ زيرا «مِنْ» براي تبعيض و كمترين مقدار «بعض» يك تن است. در پي اين دعا، تولد «غلام حليم» به وي بشارت داده شد. (صافّات/37، 101) بر اين اساس، «غلام حليم» كه قرآن كريم در ادامه از ذبح وي خبر مي‌دهد، نخستين پسر ابراهيم(عليه السلام) بوده است. عهد عتيق[83] و همه مسلمانان باور دارند كه حضرت اسماعيل(عليه السلام) پيش از حضرت اسحاق(عليه السلام) زاده شد و نخستين پسر ابراهيم(عليه السلام) بود.[84] قرآن كريم نيز بشارت درباره اسماعيل(عليه السلام) و ولادت وي را پيش از بشارت ولادت اسحاق(عليه السلام) ‌گزارش كرده است. (ابراهيم/14، 39؛ صافّات/37، 100ـ112) به گزارش عهد عتيق، از آن‌جا كه ساره، مادر اسحاق(عليه السلام) بچه‌دار نمي‌شد، كنيز خود، هاجر، را به ازدواج حضرت ابراهيم(عليه السلام) درآورد. وي پس از تولد اسماعيل(عليه السلام) او و مادرش را از خود راند.[85] نيز به گزارش عهد عتيق، حضرت ابراهيم(عليه السلام) فرمان يافت تا نخستين پسر خود را قرباني كند. پس به‌گونه طبيعي، فرزند ذبيح، اسماعيل(عليه السلام) بوده است. اما عهد عتيق به گونه‌اي تناقض‌آميز، اسحاق(عليه السلام) را يگانه فرزند ابراهيم(عليه السلام) و ذبيح مي‌خواند.[86]

 

ب. قرآن كريم پس از ‌گزارش بشارت تولد «غلام حليم» و ماجراي ذبح وي، درباره ولادت حضرت اسحاق(عليه السلام) نيز بشارت داده است. (صافّات/37، 101ـ107، 112) بر اين اساس، حضرت اسحاق(عليه السلام) نمي‌تواند همان «غلام حليم» باشد؛ زيرا در اين صورت، بشارت درباره وي تكراري است. تدبر در آيات نشان مي‌دهد كه بشارتِ مربوط به «غلام حليم» چيزي جز بشارت درباره اسحاق(عليه السلام) است.[87] اصل اين استدلال از امام رضا(عليه السلام) روايت شده است.[88] برخي در پاسخ به اين دليل، بشارت درباره اسحاق(عليه السلام) را مربوط به نبوت و نه ولادت وي دانسته و گفته‌اند: از آن‌جا كه وي از آزمون قرباني شدن سربلند بيرون آمد، خداوند نبوت او را بشارت
داد.[89] ولي اين معنا بر خلاف ظاهر آيه است.[90]

 

ج. ويژگي‌هاي «غلام حليم» و حضرت اسماعيل(عليه السلام) بر يكديگر سازگارند. قرآن كريم «غلامِ» بشارت داده شده را با وصف «حليم» ياد كرده و از وعده وي به پدرش ابراهيم(عليه السلام) براي صبر و بردباري وي هنگام قرباني شدنش خبر مي‌دهد. (صافّات/37، 101ـ102) نيز حضرت اسماعيل(عليه السلام) را با وصف «صابر» ياد مي‌كند. (انبياء/21، 85) حضرت اسحاق(عليه السلام) نه تنها در قرآن با وصف حليم ياد نشده، بلكه به صراحت با ويژگي «عليم» وصف شده است. (حجر/15، 53) اين نشان مي‌دهد كه اسماعيل(عليه السلام) و «غلام حليم» يك تن هستند و اسماعيل(عليه السلام) در هنگام قرباني شدن، شكيبايي نشان داده است.[91] اين نكته در روايتي منسوب به امام صادق و امام رضا8 نيز آمده است.[92] همچنين قرآن كريم حضرت اسماعيل(عليه السلام) را صادق الوعد شمرده است. (مريم/19، 54) اين را به معناي وفاي وي به وعده‌اي دانسته‌اند كه او به پدرش داد تا بر ذبح خويش بردباري كند.[93]

 

د. بشارت تولد اسحاق(عليه السلام) به ابراهيم(عليه السلام)، همراه بشارت تولد فرزندي از او به نام يعقوب(عليه السلام) بود. (هود/11، 71) در صورت صدور فرمان الهي به ذبح حضرت اسحاق(عليه السلام)، زمينه‌اي براي ولادت حضرت يعقوب(عليه السلام) و تحقق بشارت الهي درباره او باقي نمي‌ماند. ايشان بايد زنده مي‌ماند تا حضرت يعقوب(عليه السلام) زاده شود.[94] (← اسحاق)

 

ه‍ . شاهد ديگر در اين زمينه، روايتي مشهور از پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله) است كه در آن، ايشان خود را پسر دو ذبيح خوانده و به آن افتخار كرده است: «أنا ابن الذبيحين[95] آن‌گاه كه مردي عرب وي را «ابن الذبيحين» خواند، ايشان تبسم كرد.[96] با توجه به اين‌كه پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله) از نسل حضرت اسماعيل(عليه السلام) شمرده مي‌شود و حضرت اسحاق(عليه السلام) از نياكان بني‌اسرائيل است، بدون شك ذبيح نخست، اسماعيل(عليه السلام) است.[97] ذبيح دوم نيز عبدالله پدر گرامي پيامبر(صلي الله عليه و آله) است كه به جاي وي 100 شتر قرباني شد. (← عبدالله)

 

و. امام علي(عليه السلام) و پيامبراكرم(صلي الله عليه و آله)، خداوند را اين‌گونه خوانده‌اند: «يا من فدي اسماعيل من الذبح»: اي خدايي كه اسماعيل را از ذبح شدن نجات بخشيد.[98]

 

ز. امام علي[99]، امام باقر، امام صادق[100] و امام رضا:[101] در پاسخ به اين‌كه ذبيح كيست، از اسماعيل(عليه السلام) ياد كردند. همچنين در روايت‌هايي از امام صادق و امام رضا8 آمده است كه اگر حيواني گرامي‌تر از گوسفند و گوشتي بهتر از گوشت آن بود، خداوند آن را فديه اسماعيل(عليه السلام) مي‌كرد.[102] نيز ذبيح بودن اسماعيل(عليه السلام) در دعاها و زيارتنامه‌ها ياد شده و در همه دوره‌ها ميان دانشوران و محدثان شيعه شهرت داشته است.[103] البته روايت‌هايي درباره ذبيح بودن حضرت اسحاق(عليه السلام) نيز آمده است. (← اسحاق) ولي روايت‌هاي مربوط به ذبيح بودن اسماعيل(عليه السلام) بيشتر و صحيح‌ترند.[104]

 

ح. ماجراي ذبح فرزند ابراهيم(عليه السلام) در مكه روي داد؛ اما اسحاق(عليه السلام) در كنعان بود. اسماعيل(عليه السلام) به تصريح قرآن در كنار بيت‌ الله الحرام سكنا گزيد و همراه پدر به ساخت كعبه پرداخت. پس فقط او مي‌تواند ذبيح باشد.[105] اين استدلال از امام صادق(عليه السلام) نيز روايت شده است.[106]

 

ط. بر پايه پاره‌اي گزارش‌هاي تاريخي، شاخ‌هاي گوسفندي كه به جاي اسماعيل(عليه السلام) ذبح شد، سال‌ها در خانه كعبه آويخته شده بود تا آن‌گاه كه در دوران عبدالله بن زبير و در رويداد آتشباران كعبه به دست حجاج بن يوسف ثقفي، سوخت و از ميان رفت. اين نشان مي‌دهد كه ذبح در مكه رخ داده و ذبيح، اسماعيل(عليه السلام) است.[107]

ي. به تصريح برخي از دانشوران مسلمان شده يهودي، يهوديان با آگاهي از ذبيح بودن اسماعيل(عليه السلام)، به سبب حسادت به عرب‌ها، اسحاق(عليه السلام) را به جاي وي معرفي كرده‌اند.[108]

 

باورمندان به ذبيح بودن اسحاق(عليه السلام) نيز به ادله‌اي استناد جسته‌اند. آن‌ها همچنين به برخي از ادله ذبيح بودن اسماعيل(عليه السلام) پاسخ داده‌اند. (← اسحاق)

 

درباره سن حضرت اسماعيل(عليه السلام) در دوران قرباني شدن نيز سخني صريحي در قرآن نيامده و از آن با عنوان سن «سعي» ياد شده است: {فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعيَ} (صافّات/37، 102) بيشتر مفسران با اشاره به سن 13 سالگي، در تفسير سعي گفته‌اند: وي به مرحله نوجواني رسيده و در سني بود كه همراه پدرش براي تأمين نيازمندي‌هاي روزمره تلاش و او را در كارهايش ياري مي‌كرد.[109] شماري ديگر مقصود از سعي را سعي ميان صفا و مروه دانسته و گفته‌اند: ابراهيم(عليه السلام) در هنگام سعي، رؤياي خود را براي اسماعيل(عليه السلام) بازگو كرد.[110] اين تفسير از روايتي منسوب به امام صادق(عليه السلام) نيز برداشت مي‌شود.[111]

 

2. واكنش اسماعيل(عليه السلام) به قرباني شدن

 محتواي گفت‌و‌گوي حضرت ابراهيم و اسماعيل8 درباره ذبح، موضوعي ديگري است كه مفسران به آن پرداخته‌اند. قرآن كريم فقط نظر‌خواهي ابراهيم(عليه السلام) از اسماعيل(عليه السلام) درباره رؤياي خويش براي ذبح وي و سفارش اسماعيل(عليه السلام) به پدرش در انجام اين فرمان و نيز وعده او را به صبر و بردباري در اين زمينه ‌گزارش كرده است. (صافّات/37، 102) مفسران پرسيدن نظر اسماعيل(عليه السلام) را جلوه‌اي از ادب الهي ابراهيم(عليه السلام)[112] و هدف آن را آسان‌تر شدن كار بر اسماعيل(عليه السلام)[113]، پي بردن به ميزان استقامت وي در راه خدا[114]، ورود آگاهانه او به اين مأموريت و بهره‌مند شدنش از لذت رضا[115]، ستايش در دنيا، و پاداش در آخرت[116] دانسته‌اند. همچنين پاسخ رضايت‌آميز حضرت اسماعيل(عليه السلام) را نشانگر ادب و فروتني وي و آرامشگر قلب پدر گفته‌اند. او اجراي فرمان الهي را از پدر خواست و وعده داد كه از بي‌تابي يا هر كاري كه به آشفتگي پدر در هنگام ديدن فرزند غرقه به خونش بيفزايد، خودداري ورزد.[117] افزون بر آن چه كه قرآن حكايت مي‌كند، مفسران سخناني ديگر نيز به اسماعيل(عليه السلام) نسبت داده‌اند كه از تلاش وي براي كاستن از درد و رنج پدر و مادر حكايت مي‌كند. بسته شدن با طناب براي پيشگيري از دست و پا زدن، نگاه نكردن به چهره اسماعيل(عليه السلام) هنگام ذبح، كشيدن محكم و شتابان كارد براي زودتر خلاص شدن، كَندن لباس‌هاي وي براي پيشگيري از خون‌آلود شدن آن و نابردباري مادر با ديدن آن، رساندن سلام و لباس وي به مادرش و ستايش ابراهيم(عليه السلام) از سخنان اسماعيل(عليه السلام) در زمره اين تلاش‌هايند.[118] همچنين گفته اند: هنگامي‌كه حضرت ابراهيم(عليه السلام) نهايت فرمان‌پذيري اسماعيل(عليه السلام) را ديد، او را در آغوش گرفت و صورتش را بوسيد و هر دو گريستند.[119] بر پايه برخي گزارش‌ها، شيطان در اين ميان بسيار كوشيد تا با وسوسه اسماعيل، ابراهيم و هاجر را از انجام فرمان الهي بازدارد. اما با پايداري آنان، در كار خود توفيق نيافت. حضرت ابراهيم(عليه السلام) براي راندن شيطان، هفت بار به سوي او سنگ پرتاب كرد.[120]

 

بر پايه آيات قرآن، هنگامي‌كه هردو كاملاً در برابر فرمان الهي تسليم شدند و ابراهيم(عليه السلام) فرزند خويش را بر خاك افكند، نداي الهي برخاست: اي ابراهيم! تو رؤياي خويش را حقيقت بخشيدي و فرمان الهي را امتثال كردي: {فَلَمَّا أَسلَمَا وَتَلَّهُ لِلجَبِينِ * وَنَادَينَاهُ أَن يَا إِبرَاهِيمُ ٭ قَد صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا إِنَّا كَذَلِكَ نَجزِي المُحسِنِينَ} (صافّات/37، 103ـ105) با اين آيه، پايان مأموريت ابراهيم(عليه السلام) اعلام شد و آمادگي او براي اجراي آن، به منزله امتثال امر الهي تلقي گشت.[121] به گفته برخي مفسران، جواب «لَمّا» با هدف نشان دادن شدت مصيبت و دلخراش بودن ماجراي ذبح، حذف شده است.[122] از ابن عباس گزارش شده كه با توجه به واژه «جبين» گفته است: ابراهيم(عليه السلام) هنگام ذبح، فرزندش را به گونه‌اي روي زمين خواباند كه پيشاني او روي زمين قرار گيرد تا مبادا با ديدن چهره او، عواطف پدري وي تحريك و مانع كار شود. برخي گفته‌اند: اين كار، خواسته خود اسماعيل(عليه السلام) بود.[123]

 

قرآن كريم درباره بريدن گلوي اسماعيل(عليه السلام) سخني نگفته و فقط تا مرحله بر خاك نشاندن وي را ‌گزارش كرده است. مفسران گفته‌اند: به رغم اين‌كه ابراهيم(عليه السلام) چند بار كارد را برحلق فرزندش كشيد، نتوانست آن را ببُرد و دچار حيرت شد.[124] برخي جبرئيل را مانع بريده شدن دانسته‌اند.[125] بر پايه پاره‌اي گزارش‌ها، در دوران ذبح، جبرئيل دو بار الله اكبر، ذبيح، لا إله إلا الله و الله اكبر و سپس حضرت ابراهيم(عليه السلام) الله اكبر و الحمد لله گفت. اين ذكرها به عنوان سنت باقي ماند و همانند تكبيرهاي مستحبي است كه روز عيد قربان گفته مي‌شود.[126]

 

3. ذبح عظيم به جاي اسماعيل(عليه السلام)

 قرآن كريم در ادامه از ذبحي عظيم ياد مي‌كند كه به منزله فديه اسماعيل(عليه السلام) از جانب خداوند فرستاده شد: {وَفَدَينَاهُ بِذِبحٍ عَظِيمٍ} (صافّات/37، 107) قريب به اتفاق مفسران، ذبح عظيم را به گوسفند تفسير كرده‌اند كه ابراهيم(عليه السلام) آن را به جاي اسماعيل(عليه السلام) ذبح نمود.[127] به گزارش تورات آن‌گاه كه ابراهيم(عليه السلام) با نداي فرشته از قرباني كردن فرزندش دست كشيد، قوچي را ديد كه شاخ‌هايش به بوته‌اي گير كرده است. آن را گرفت و به جاي پسرش قرباني كرد.[128]

 

مفسران در معناي «عَظيم»، آن را به معناي بزرگ بودن جثه گوسفند[129]، آمدن آن به دست جبرئيل از جانب خداوند و عظمت شأن آن[130]، قبول شدن[131]، سنت شدن قرباني و تكرار هزاران باره آن در هر سال[132] تفسير كرده‌اند. برخي به پشتوانه روايتي منسوب به امام رضا(عليه السلام)، ذبح عظيم را به امام حسين(عليه السلام) تأويل كرده‌اند. بر پايه اين روايت، هنگامي كه حضرت ابراهيم(عليه السلام) فرمان يافت تا گوسفند را به جاي اسماعيل(عليه السلام) قرباني كند، آرزو كرد كه كاش اين جايگزيني انجام نمي‌گرفت و او با ذبح عزيزترين فرزند خود و صبر كردن بر آن، سزاوار برترين پاداش و قرب الهي مي‌شد. آن‌گاه ابراهيم(عليه السلام) در پاسخ به پرسش خداوند، پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله) را محبوب‌ترين فرد نزد خود خواند و فرزند او امام حسين(عليه السلام) را عزيزتر از اسماعيل(عليه السلام) و كشته شدن وي را جان‌گدازتر از ذبح اسماعيل(عليه السلام) دانست. آن‌گاه كه خداوند از شهادت امام حسين(عليه السلام) خبر داد، ابراهيم(عليه السلام) سخت اندوهگين شد و به سختي گريست و به سبب اين گريه و اندوه سخت، خداوند پاداش ذبح اسماعيل(عليه السلام) و صبر بر آن را كه آرزوي ابراهيم(عليه السلام) بود، به وي عطا نمود.[133] برخي گفته‌اند: فديه بايد كم‌بهاتر از چيزي باشد كه به جاي آن فدا مي‌شود؛ اما امامان معصوم: از پيامبران، جز پيامبر اسلام، برترند؛ پس چگونه امام حسين(عليه السلام) فديه اسماعيل(عليه السلام) شده است؟ پاسخ داده‌اند: اگر اسماعيل(عليه السلام) قرباني مي‌شد، نه فقط امام حسين(عليه السلام) بلكه امامان ديگر و حتي خود پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله) كه از نسل اسماعيل(عليه السلام) هستند، زاده نمي‌شدند. پس امام حسين(عليه السلام) فديه همه آنان شده است. اما همان‌گونه كه علامه مجلسي گفته، فديه بودن شهادت امام حسين(عليه السلام) براي اسماعيل(عليه السلام) در روايت نيامده؛ بلكه معناي روايت اين است كه خداوند در برابر سوز و گداز ابراهيم(عليه السلام) براي امام حسين(عليه السلام)، پاداش ذبح كردن اسماعيل(عليه السلام) و صبوري بر آن را به وي عطا نمود.[134]

 

قرآن كريم در ادامه از نداي الهي براي پيشگيري از ذبح اسماعيل(عليه السلام) سخن مي‌گويد و مي‌افزايد: ما نيكوكاران را اين‌گونه پاداش مي‌دهيم: {كَذَلِكَ نَجزِي المُحْسِنِينَ} (صافّات/37، 105) برخي از مفسران اين پاداش را رهايي اسماعيل(عليه السلام) از قرباني شدن دانسته و گفته‌اند: خداوند به سبب نيكوكار بودن ابراهيم(عليه السلام) خشنود نشد چنين رخداد دردناكي روي دهد.[135] بر پايه روايتي از امام رضا(عليه السلام) چون بنا بود پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله) از نسل حضرت اسماعيل(عليه السلام) زاده شود و نيز براي آن كه قرباني كردن فرزند سنت نشود، خداوند او را از ذبح شدن رهانيد. تا روز قيامت هركس در منا قرباني كند، فديه حضرت اسماعيل(عليه السلام) خواهد بود.[136] بر پايه برخي روايات، قرباني كردن اسماعيل(عليه السلام) در روز دهم ذي‌حجه و در سرزمين منا، نزديك جمره وُسطا روي داده است.[137] وي در آن هنگام جامه‌اي سفيد بر تن داشت و سپيدي لباس احرام در موسم حج، نمادي از آن است.[138]

 

4. راز قرباني شدن اسماعيل(عليه السلام)

 راز فرمان خداوند به ابراهيم(عليه السلام) براي قرباني كردن اسماعيل(عليه السلام) موضوعي است كه تاريخ‌‌نگاران و مفسران به آن توجه كرده‌اند. از ديدگاه برخي، حضرت ابراهيم(عليه السلام) پس از دريافت بشارت الهي در فرزنددار شدن، نذر كرد تا او را براي خداوند قرباني كند. هنگامي كه اسماعيل(عليه السلام) به 13 سالگي رسيد، خداوند از طريق رؤيا به ابراهيم(عليه السلام) فرمان داد تا به نذر خود وفا كند.[139] برخي دلبستگي فراوان ابراهيم به اسماعيل8 را زمينه چنين آزمون بزرگي دانسته‌اند. خداوند بدين وسيله راه رسيدن ابراهيم(عليه السلام) به مقام خُلّت را هموار كرد.[140] تزكيه هر چه بيشتر نفس ابراهيم و اسماعيل8 براي آماده ساختن آنان براي امامت و رهبري امت، حكمتي ديگر است كه برخي برشمرده‌اند.[141]

 

قرآن كريم ذبح فرزند را «بلاي مبين» مي‌خواند كه بيانگر سختي، بزرگي و يكتا بودن اين آزمون الهي است[142]: {إِنَّ هَذَا لَهُوَ البَلاءُ المُبِينُ} (صافّات/37، 106) بررسي آيات مربوط نشان مي‌دهد كه ذبح اسماعيل(عليه السلام) دشوارترين و واپسين آزمون الهي ابراهيم(عليه السلام) بود كه كامل‌ترين نمونه يگانه‌پرستي و تسليم در برابر خداوند را به نمايش نهاد. حضرت ابراهيم(عليه السلام) آزمون‌هاي دشواري چون افكنده شدن در آتش، دل كندن از خانه و كاشانه و قوم و خويشان و مهاجرت به سرزمين غربت را با موفقيت پشت سر نهاده بود. (مريم/19، 46ـ48؛ انبياء/21، 71؛ عنكبوت/29، 24ـ26؛ صافّات/37، 97ـ99) اما همه آن‌ها در مقايسه با ذبح اسماعيل(عليه السلام)، به ويژه با عنايت به وضع خاص آن دو پيامبر الهي، بسيار آسان‌تر بود. از جمله ويژگي‌هايي كه «بلاي مبين» بودن اين ذبح و رمز و راز آن را بيشتر روشن مي‌كند، اين موارد است:

أ. ابراهيم(عليه السلام) در دوران كهنسالي هنوز فرزندي نداشت. (ابراهيم/14، 39) او به اقتضاي خصلت بشري، آرزوي پدر شدن داشت و عمري را در اين اشتياق به سر برده بود.[143] او در پي رهايي از آتش نمروديان، خانه و خويشان بت‌پرست خود را رها كرد و از خداوند خواست فرزنداني صالحي به وي عطا فرمايد. (صافّات/37، 107) خداوند به او بشارت پسري بردبار را داد و اسماعيل(عليه السلام) در زمان كهنسالي ابراهيم(عليه السلام) زاده شد.[144] (ابراهيم/14، 39) چنين ويژگي‌هايي دلبستگي پدر و مادر به فرزند را دو چندان مي‌كند.[145]

 

ب. سكونت هاجر و اسماعيل در سرزمين مكه، فرسنگ‌‌ها دور از ابراهيم(عليه السلام) (بقره/2، 125؛ ابراهيم/14، 37)، جدايي ايشان و اسماعيل را براي سال‌هاي پياپي رقم ‌زد. به گزارش منابع اسلامي، حضرت ابراهيم(عليه السلام)در اين مدت گهگاه به ديدار اسماعيل و هاجر مي‌رفت.[146]

 

ج. حضرت اسماعيل(عليه السلام) از پيامبران الهي و داراي شخصيتي برجسته بود؛ به گونه‌اي كه خداوند با يادآوري ويژگي‌هاي مهم اخلاقي وي، او را ستايش كرده است. اين ويژگي‌ها بر محبت پدر و مادر به او افزود و دل كندن از وي را دشوارتر كرد.[147]

 

د. قرباني شدن اسماعيل(عليه السلام) در دوران جواني رخ مي‌دهد و دل كندن از فرزند در چنين سن و سالي، در مقايسه با دوران كودكي يا ميانسالي و پيري، بسيار دردناك‌تر و جان‌گدازتر است.[148]

 

ه‍ . نوع مرگي كه در انتظار اسماعيل(عليه السلام) بود، نهايت دل‌سپردگي ابراهيم و اسماعيل8 به خداوند را نشان مي‌داد. مرگ طبيعي و كشته شدن فرزند به دست كسي يا بر اثر يك رويداد در مقايسه با مرگي از نوع مرگ اسماعيل(عليه السلام) دل پدر و مادر را كمتر به درد مي‌آورد. اما ابراهيم(عليه السلام) مأمور شده بود تا خودش دست و پاي اسماعيل(عليه السلام) را بسته، با دست و خنجر خويش گلوي او را ببرد[149] و نظاره‌گر آن باشد. (صافّات/37، 102ـ103)

 

و. آگاهي هر كس از زمان و چگونگي مرگ خودش يا يكي از عزيزانش مي‌تواند آسايش وي را سلب كند و درد و رنجي جانكاه را پديد آورد. آگاهي پيشين ابراهيم و اسماعيل8 از زمان و چگونگي ماجراي ذبح و بردباري در برابر آن، به سنگيني كار آن دو مي‌افزايد. (صافّات/37، 102)

 

ز. حضرت ابراهيم(عليه السلام) از همه چيز خود در راه خدا گذشته بود. اين از خود گذشتگي، انسان‌هاي عادي را متوقع قدرداني مي‌كند. اگر پس از اين همه ايثار، از چنين كسي بخواهند كه با دست خود فرزندش را در راه خدا قرباني كند، چه بسا مايه اعتراض و حتي رويگرداني وي از خدا شود. اما ابراهيم و اسماعيل8 بدون چون و چرا و با خشنودي كامل، در برابر اين خواسته خداوند سر تسليم فرود آوردند. (صافّات/37، 102ـ103)[150]

 

سربلندي ابراهيم(عليه السلام) در آزمون بزرگ ذبح اسماعيل(عليه السلام) سبب شد تا نام نيك وي در تاريخ جاودانه گردد (صافّات/37، 108) و او به حق شايسته عنوان «پدر اديان توحيدي» خوانده شود. ذبح قرباني در مناسك حج و عيد قربان، به مفهوم دست كشيدن از عزيزترين دلبستگي‌هاي دنيايي، سنتي است كه از همين رويداد برگرفته شده است. خداوند قرباني كردن را عبادت و طاعت همگاني قرار داد و حاجيان هر سال براي تجديد خاطره آن آزمون بزرگ در منا قرباني مي‌كنند تا ياد و نام كامل‌ترين نمونه و الگوي توحيد و يگانه‌پرستي همواره زنده بماند و چراغ راه يگانه‌پرستان شود.[151]

اسماعيل(عليه السلام) و توليت كعبه

 گزارش‌ها نشان مي‌دهند كه حضرت اسماعيل(عليه السلام) تا پايان زندگي عهده‌دار اداره خانه خدا بود. بر پايه روايتي منسوب به امام صادق(عليه السلام) حضرت اسماعيل(عليه السلام) نخستين كسي بود كه خانه كعبه را پرده‌پوش كرد. در آن هنگام، خانه‌ها به گونه‌‏اي ساخته مي‌شد كه هرگاه در باز مي‌شد، درون خانه و ساكنانش از بيرون ديده مي‌شدند. همسر اسماعيل(عليه السلام) كه زني نجيب بود، به او پيشنهاد كرد پرده‏اي بر در خانه بياويزند. سپس تصميم گرفتند خانه خدا را نيز كه به سبب سنگ‌هاي نتراشيده و زبر منظره‌اي ناخوشايند داشت، با پرده بپوشانند. از اين رو، مقداري پشم گوسفند را به قبايل پيرامون دادند تا براي كعبه پوششي مناسب ببافند. هر بخش از پرده را كه آماده مي‌شد، بر كعبه مي‌آويختند تا آن‌گاه كه موسم حج فرارسيد. اما هنوز قسمتي از كعبه بدون پرده مانده بود. به پيشنهاد حضرت اسماعيل(عليه السلام)، قسمت باقي مانده را با برگ‌هاي نخل پوشاندند. حج‌گزاران از اين كار شگفت‌زده و شادمان گشتند و بر آن شدند كه به اسماعيل هديه‌‏اي تقديم كنند. هر يك از طوايف هديه‌اي آورد و پس از جمع شدن هدايا، برگ‌هاي نخل را از ديواري كه با پرده پوشيده نشده بود، برداشتند و بر باقي‌مانده كعبه نيز پرده آويختند. بر پايه همين گزارش، حضرت اسماعيل(عليه السلام) نخستين كسي بود كه بر روي ستون‌هاي چوبين، با چوب و گِل، كعبه را مسقف كرد. حاجيان كه مسقف شدن كعبه را ديدند، تصميم گرفتند تا اسماعيل(عليه السلام) را ياري كنند. آن‌ها از سال بعد همراه خود قرباني آوردند. حضرت اسماعيل(عليه السلام) با هدايت الهي، قرباني‌ها را ذبح كرده، به مصرف حاجيان مي‌رساند.[152] بر پايه روايتي ديگر، اسماعيل(عليه السلام) از كم بودن آب به حضرت ابراهيم(عليه السلام) شكايت كرد. حضرت ابراهيم(عليه السلام) با هدايت الهي و ياري جبرئيل، چاهي براي حاجيان كَند.[153]

 

نبوت حضرت اسماعيل(عليه السلام)

 نام حضرت اسماعيل(عليه السلام) 12 بار در قرآن آمده است. (براي نمونه: آيات 125، 127، 133،136،140 بقره/2؛ 84 آل عمران/3 و 163 نساء/4) قرآن كريم او را يكي از پيامبران الهي خوانده و با يادكرد نام وي در كنار شماري از پيامبران خدا، از نزول وحي بر او سخن گفته است: {... وَأَوحَينَا إِلَى إِبرَاهِيمَ وَإِسمَاعِيلَ وَإِسحَاقَ وَيَعقُوبَ...} (نساء/4، 163) او در آيه 54 مريم/19 با صراحتي بيشتر رسول و نبي خوانده شده است: {وَاذكُر فِي الكِتَابِ إِسمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الوَعدِ وَكَانَ رَسُولا نَبِيًّا} بيشتر مفسران چون طبري، طوسي، طبرسي، فخر رازي و سيوطي[154] اسماعيل ياد شده در اين آيه را همان فرزند ابراهيم(عليه السلام) دانسته‌اند و برخي از مفسران شيعه به پشتوانه يك روايت، او را فرزند حزقيل از پيامبران بني‌اسرائيل معرفي كرده‌اند.[155] (← ادامه همين بخش از مقاله) ديدگاه دوم با ظاهر آيه سازگار نيست؛ زيرا آيه نشان مي‌دهد كه مخاطب با اسماعيل(عليه السلام)آشنا است. اين در حالي است كه قرآن كريم به جز پسر ابراهيم(عليه السلام) از اسماعيل(عليه السلام) ديگري ياد نكرده است.

 

برخي روايت‌ها حضرت اسماعيل(عليه السلام) را در كنار هود، صالح، شعيب: و پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) يكي از پنج پيامبر عرب خوانده‌اند.[156] بر پايه برخي روايت‌هاي ديگر، حضرت ابراهيم(عليه السلام)، اسماعيل(عليه السلام) را به فرمان خداوند به جانشيني خود برگزيد و نور و حكمت الهي و ميراث پيامبران را به وي سپرد.[157] رسالت او در مسير دعوت توحيدي حضرت ابراهيم(عليه السلام) بود.[158] به گزارش برخي از منابع تاريخي و تفسيري، حضرت اسماعيل(عليه السلام) 50 سال در ميان قبيله‌هاي عماليق، جرهم و يمن به وظيفه نبوت پرداخت و با نهي مردم از بت‌پرستي، آنان را به پرستش خداي يگانه، برپا داشتن نماز و پرداختن زكات دعوت كرد. اما جز گروهي اندك به وي ايمان نياوردند.[159]

 

در برابر ديدگاه رايج كه اسماعيل(عليه السلام) را پيامبر خدا مي‌داند، در برخي حديث‌ها، پيامبري او انكار شده است. بر پايه اين روايت‌ها، دو پيامبر در يك هنگام صاحب رسالت نيستند و با توجه به نبوت و صاحب شريعت بودن حضرت ابراهيم(عليه السلام)، اسماعيل(عليه السلام) داراي رسالت و نبوت نبوده است. بر پايه اين ديدگاه كه بر خلاف قرآن و نظر مشهور است، حضرت اسماعيل(عليه السلام) در دوران زندگاني پدرش درگذشت. در اين روايت، اسماعيلِ صادق الوعد فرزند حزقيل نبي(عليه السلام) پيامبري خوانده شده كه قومش او را پس از تكذيب، به قتل رسانده، پوست صورتش را كندند و خداوند به سبب اين كار آنان را به كيفر رساند.[160]

 

افزون بر نبوت، حلم (صافّات/37، 101)[161]، شكيبايي (انبياء/21، 85)، وفا به وعده (مريم/19، 54)، و خضوع و خشوع در برابر آيات الهي (مريم/19، 54ـ58) از ويژگي‌هاي اسماعيل(عليه السلام) شمرده شده است. قرآن كريم همچنين وي را صالح، پسنديده خداوند و برخوردار از نعمت، هدايت و رحمت ويژه الهي (انعام/6، 86ـ90؛ مريم/19، 54 ‌ـ‌ 58؛ انبياء/21، 85ـ86) و در شمار نيكان (ص/38، 48) برشمرده و از برتري وي در ميان جهانيان سخن گفته است. (انعام/6، 86) او خاندان خود را به گزاردن نماز و پرداختن زكات فرمان مي‌داد.(مريم/19، 55)

 

نقش اسماعيل(عليه السلام) در توسعه قبايل عربي

 در ‌گزارش تورات، بر خلاف خواست قلبي ابراهيم(عليه السلام)، كانون تحقق همه وعده‌هاي خدا براي جانشيني، وراثت و گسترش نسل وي، اسحاق و سپس يعقوب(عليه السلام) و پسران او خوانده شده‌اند[162] و از اسماعيل(عليه السلام) و فرزندان وي تصويري تيره و تار ترسيم شده است.[163] عهد عتيق از وعده خداوند به ابراهيم(عليه السلام) و هاجر3 براي پيدايش قومي بزرگ از نوادگان اسماعيل(عليه السلام) و پديد آمدن 12 حكمران و سرور از ميان فرزندان وي سخن گفته و نام پسران دوازده‌گانه وي از جمله قيدار و نيز پيدايش12 قبيله از آنان را ‌گزارش كرده است.[164] اما منابع اسلامي با پرداختي جزئي‌تر، پيدايش چشمه زمزم، گرد آمدن برخي قبايل عربي در پيرامون آن، پيوند اسماعيل(عليه السلام) با آن‌ها، آبادي سرزمين مكه، و پيدايش طبقه جديدي از عرب‌ها از نسل اسماعيل(عليه السلام) را به يكديگر پيوند داده‌اند.

 

به گزارش كتاب مقدس، هاجر3 دختري از مصريان را براي اسماعيل(عليه السلام) به همسري گرفت.[165] اما به گزارش منابع اسلامي، اسماعيل گويا در 20 سالگي مادر خود را از دست داد[166] و او را در مكاني به خاك سپرد كه بعدها به حجر اسماعيل(عليه السلام) مشهور شد.[167] بر پايه روايتي از امام صادق(عليه السلام)، او پس از خاك‌سپاري مادر، قبر او را سنگچين كرد تا لگدمال نشود.[168] (← حجر اسماعيل) وي پس از چندي با دختري از قبيله جُرهُم ازدواج كرد.[169] پس از مدتي در پي آگاهي از برخورد غير محترمانه وي با حضرت ابراهيم(عليه السلام) او را طلاق داد. بر پايه پاره‌اي گزارش‌ها، حضرت ابراهيم(عليه السلام) گهگاه براي ديدن فرزندش اسماعيل(عليه السلام) از شام روانه حجاز مي‌شد. در يكي از اين سفرها، هنگامي كه به خانه اسماعيل(عليه السلام) رسيد، وي در خانه نبود و همسر اسماعيل(عليه السلام) با او محترمانه رفتار نكرد.[170] ابراهيم(عليه السلام) از طريق همسر اسماعيل(عليه السلام) به وي پيام داد كه آستانه درِ خانه خود را تغيير دهد. در پي اين پيام، اسماعيل(عليه السلام) همسرش را طلاق داد و با دختري ديگر از جرهميان پيمان زناشويي بست كه با نام‌هاي سيده، رِعله و حيفا از او ياد شده است. ابراهيم(عليه السلام) بار ديگر كه به ديدار اسماعيل(عليه السلام) آمد، باز هم وي در خانه نبود. همسرش با احترام از وي پذيرايي كرد و ابراهيم(عليه السلام) از طريق او به اسماعيل(عليه السلام) پيغام داد كه آستانه در خانه‌اش را تغيير ندهد. بدين وسيله، او را به ادامه زندگي با اين همسر سفارش كرد.[171]

 

تبديل شدن اسماعيل(عليه السلام) به يك عربِ مهاجر و نقش وي در پيدايش قبايل عربي، مورد تأكيد منابع اسلامي است. به گزارش اين منابع، او با قبيله جُرهُم همراه شد و رفته رفته مهارت در تيراندازي[172]، شكار كردن[173] و زبان عربي را فراگرفت[174] و به يك «مهاجر عرب شده» تبديل گشت. حتي گفته‌اند: او هنگام ساخت كعبه، به زبان عربي با پدرش سخن گفت.[175] به گونه‌اي اغراق‌آميز گزارش كرده‌اند كه او نخستين كسي است كه به زبان عربي سخن گفت[176] و كتابت كرد.[177] نيز گفته‌اند: زبان عربي در كودكي به وي الهام شد.[178] اما بر پايه باور مشهور تاريخ‌‌نگاران مسلمان، پيش از حضرت اسماعيل(عليه السلام) و قبايل عربي پديد آمده از نسل وي، قبايل عرب ديگر در شبه جزيره عرب مي‌زيسته‌اند. به گزارشي ديگر، وي به زبان پدرش يعني عبري و فرزندانش به زبان عربي سخن مي‌گفتند.[179]

 

در منابع اسلامي، افزون بر دخترانِ مدفون در حجر اسماعيل(عليه السلام)[180]، براي او 12 پسر نيز ياد شده است[181] كه از دومين همسر جرهمي وي زاده شدند. ادبيل، مدين و قيدار پر آوازه‌ترين آن‌هايند.[182] نسل وي از طريق آن‌ها در شبه جزيره عرب و مناطق پيرامون گسترش يافت. برخي از فرزندان اسماعيل در مكه ماندگار شدند و برخي به مناطق ديگر كوچ كردند.[183] مدين به سرزميني كه بعدها به نام خود وي شناخته شد، كوچ كرد و حضرت شعيب(عليه السلام) از ميان فرزندان وي به نبوت برگزيده شد.[184] اسماعيليان مدين با سرزمين‌هاي همسايه، روابط بازرگاني داشتند. كارواني كه حضرت يوسف(عليه السلام) را از چاه بيرون آورد و همراه خويش به مصر برد، از آنان بودند.[185] با توجه به همين نقش حضرت اسماعيل(عليه السلام) در گسترش قبايل عربي، مشهور نسب‌شناسان، او را يكي از نياكان اصلي عرب‌ها دانسته و نسب عدنان، جد بيستم پيامبر و نياي بخشي گسترده از قبايل عربي را به وي بازگردانده‌اند.[186] عرب‌هاي عدناني در تهامه، نجد و حجاز تا مشارف الشام و عراق مسكن داشته‌اند و آنان را عربنِزاري، عرب مُضَري، عرب اسماعيلي، عرب متعرّبه و مستعربه، بني‌اسماعيل و بني‌‌قيدار مي‌گويند و نسبشان به اسماعيل(عليه السلام) مي‌رسد.[187]

 

قبايل عربي پديد آمده از نسل حضرت اسماعيل(عليه السلام) (مُسْتَعِربه) در مقايسه با عرب‌هاي «عاربه» كه جُرْهُم و عمالقه نيز از آنان بودند، پيشينه‌اي كمتر در حجاز داشتند.[188] قديمي‌تر از همه آن‌ها، عرب‌هاي «بائده» مانند قوم عاد و ثمود بودند كه با عذاب الهي از ميان رفتند.[189] البته برخي از نسب شناسان نخستين، همه قبايل عرب را از فرزندان اسماعيل دانسته و ايشان را پدر عرب خوانده‌اند.[190] اين موضوع كه در برخي روايت‌ها به پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله) نيز نسبت يافته[191]، نمي‌تواند صحت داشته باشد.[192] قبيله قريش و نياكان پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله) را نيز از طريق عدنان به قيدار فرزند حضرت اسماعيل(عليه السلام) مي‌رسانند.[193]

 

پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله) به منزله فرد برگزيده از ميان نوادگان اسماعيل(عليه السلام) معرفي شده است.[194] افزون بر كتاب‌هاي مستقل درباره نسب فرزندان اسماعيل(عليه السلام)[195]، برخي نويسندگان در كتب خويش ضمن پرداختن به نسب‌هاي عرب، بخشي را نيز به فرزندان و نوادگان او اختصاص داده‌اند.[196]

 

نقش نوادگان اسماعيل(عليه السلام) در تاريخ كعبه

 حضرت اسماعيل(عليه السلام) تا پايان زندگي، توليت خانه خدا، عمران و آباداني آن، و اداره مناسك حج را بر عهده داشت. ساليان عمر او را صد و بيست[197]، صد و سي[198]، صد و سي و هفت[199] و صد و شصت و هفت[200] سال گفته‌اند. بر پايه پاره‌اي از گزارش‌ها، اسماعيل(عليه السلام) پيش از مرگ وصيت كرد تا دخترش به نام «نسمه» با عيصو فرزند اسحاق(عليه السلام) ازدواج كند[201] و نيز برادرش اسحاق(عليه السلام) را وصي خود قرار داد.[202] برخي نيز وصي او را فرزندش قيدار دانسته‌اند.[203] بر پايه نظر مشهور، پيكر او در حجر اسماعيل، كنار خانه كعبه، زير ناودان و در جوار مادرش هاجر3 به خاك سپرده شد.[204] برخي نيز مدفن او را كنار حجرالاسود دانسته‌اند.[205]

 

پس از وي پسرش نابت يا قيدار عهده‌دار توليت خانه خدا و برگزاري مراسم حج شد. اين مسئوليت در بسياري از دوره‌هاي تاريخ، همواره بر عهده نوادگان اسماعيل(عليه السلام) بود[206] و آنان نسل به نسل عهده‌دار آن مي‌شدند. اما در دوره عدنان بن ادد، دچار انحراف ديني و درگيري شدند. هنوز بسياري از احكام دين حنيف ابراهيم(عليه السلام) از جمله آيين حج در ميان آنان رواج داشت؛ ولي به پاره‌اي كارهاي شرك‌آلود آميخته بود.[207] در دوره‌اي از تاريخ، جُرهميان و بعد‌ها خُزاعه و صوفه بر مكه چيره شدند و درباني، كليدداري و اجازه حج را در دست گرفتند. قُصَيّ بن كِلاب، چهارمين جد پيامبراكرم(صلي الله عليه و آله) پس از نبردي سخت ديگر بار اداره مكه و خانه خدا را بر عهده گرفت و آن مناصب را ميان فرزندان خويش قسمت كرد.[208] اين منصب‌ها تا روزگار رسول خدا(صلي الله عليه و آله) همچنان در دست قبيله قريش كه از نوادگان اسماعيل(عليه السلام) بودند، باقي ماند.[209]

 

… منابع

اثبات الوصيه: المسعودي (م.346ق.)، قم، الرضي؛ احسن الحديث: سيد علي اكبر قرشي، تهران، بنياد بعثت، 1366ق؛ احكام القرآن: ابن العربي (م.543ق.)، به كوشش محمد، لبنان، دار الفكر؛ احكام القرآن: الجصاص (م.370ق.)، به كوشش عبدالسلام، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ اخبار الزمان: المسعودي (م.346ق.)، به كوشش گروهي از استادان، بيروت، دار الاندلس، 1386ق؛ الاخبار الطوال: ابن داود الدينوري (م.282ق.)، به كوشش عبدالمنعم، قم، الرضي، 1412ق؛ اخبار مكه: الازرقي (م.248ق.)، به كوشش رشدي الصالح، مكه، مكتبة الثقافه، 1415ق؛ الاختصاص: المفيد (م.413ق.)، به كوشش غفاري و زرندي، بيروت، دار المفيد، 1414ق؛ الصافي: الفيض الكاشاني (م.1091ق.)، بيروت، اعلمي، 1402ق؛ اضواء البيان: محمد امين الشنقيطي (م.1393ق.)، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ اقبال الاعمال: ابن طاوس (م.664ق.)، به كوشش القيومي، قم، دفتر تبليغات، 1418ق؛ الامالي: الطوسي (م.460ق.)، قم، دار الثقافه، 1414ق؛ الامالي: المفيد (م.413ق.)، به كوشش غفاري و استاد ولي، قم، نشر اسلامي، 1418ق؛ امتاع الاسماع: المقريزي (م.845ق.)، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1420ق؛ بحار الانوار: المجلسي (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛ البدء و التاريخ: المطهر المقدسي (م.355ق.)، بيروت، دار صادر، 1903م؛ البداية و النهايه: ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1408ق؛ تاريخ ابن خلدون: ابن خلدون (م.808ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1391ق؛ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير: الذهبي (م.748ق.)، به كوشش عمر عبدالسلام، بيروت، دار الكتاب العربي، 1410ق؛ تاريخ بلعمي: بلعمي (م.325ق.)، به كوشش بهار و گنابادي، تهران، زوار، 1379ش؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م.310ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن يعقوب (م.292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛ التبيان: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش العاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ تفسير ابن كثير (تفسير القرآن العظيم): ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار المعرفه، 1409ق؛ تفسير بغوي (معالم التنزيل): البغوي (م.510ق.)، به كوشش خالد عبدالرحمن، بيروت، دار المعرفه؛ تفسير بيضاوي (انوار التنزيل): البيضاوي (م.685ق.)، به كوشش عبدالقادر، بيروت، دار الفكر، 1416ق؛ تفسير ثعلبي (الكشف و البيان): الثعلبي (م.427ق.)، به كوشش ابن عاشور، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1422ق؛ تفسير قرطبي (الجامع لاحكام القرآن): القرطبي (م.671ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ تفسير القمي: القمي (م.307ق.)، به كوشش الجزائري، قم، دار الكتاب، 1404ق؛ التفسير الكبير: الفخر الرازي (م.606ق.)، قم، دفتر تبليغات، 1413ق؛ تفسير مجاهد: مجاهد (م.102ق.)، به كوشش عبدالرحمن بن محمد، اسلام آباد، مجمع البحوث الاسلاميه؛ تفسير مقاتل بن سليمان: مقاتل بن سليمان (م.150ق.)، به كوشش احمد فريد، دار الكتب العلميه، 1424ق؛ التنبيه و الاشراف: المسعودي (م.345ق.)، بيروت، دار صعب؛ تنوير المقباس من تفسير ابن عباس: الفيروزآبادي (م.817ق.)، بيروت، دار الفكر؛ جامع احاديث الشيعه: اسماعيل معزي ملايري، قم، المطبعة العلميه، 1399ق؛ جامع البيان: الطبري (م.310ق.)، به كوشش صدقي جميل، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.456ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ جوامع الجامع: الطبرسي (م.548ق.)، قم، نشر اسلامي، 1418ق؛ الخرائج و الجرائح: الراوندي (م.573ق.)، قم، مؤسسة الامام المهدي[؛ الخصال: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1416ق؛ الدر المنثور: السيوطي (م.911ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1365ق؛ دلائل الامامه: الطبري الشيعي (م.قرن4ق.)، به كوشش الدراسات الاسلاميه، قم، بعثت، 1413ق؛ دلائل النبوه: البيهقي (م.458ق.)، به كوشش عبدالمعطي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1405ق؛ روح المعاني: الآلوسي (م.1270ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ روض الجنان: ابوالفتوح رازي (م.554ق.)، به كوشش ياحقي و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوي، 1375ش؛ الروضة في فضائل امير المؤمنين: شاذان بن جبرئيل القمي (م.660ق.)، به كوشش شكرچي، 1423ق؛ زاد المسير: ابن الجوزي (م.597ق.)، به كوشش محمد عبدالرحمن، بيروت، دار الفكر، 1407ق؛ سبل الهدي: محمد بن يوسف الصالحي (م.942ق.)، به كوشش عادل احمد و علي محمد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ سيره ابن اسحاق (السير و المغازي): ابن اسحاق (م.151ق.)، به كوشش محمد حميدالله، معهد الدراسات و الابحاث؛ السيرة الحلبيه: الحلبي (م.1044ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1400ق؛ السيرة النبويه: ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش مصطفي عبدالواحد، بيروت، دار المعرفه، 1396ق؛ السيرة النبويه: ابن هشام (م.213/218ق.)، به كوشش محمد محيي الدين، مصر، مكتبة محمد علي صبيح، 1383ق؛ صحيح البخاري: البخاري (م.256ق.)، بيروت، دار الفكر، 1401ق؛ الصحيح من سيرة النبي9: جعفر مرتضي العاملي، بيروت، دار السيره، 1414ق؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ عرائس المجالس: الثعلبي (م.437ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ العقد الفريد: احمد بن‌ عبدربه (م.328ق.)، به كوشش مفيد قميحه، بيروت، دار الكتب العلميه، 1404ق؛ علل الشرايع: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش بحر العلوم، نجف، المكتبة الحيدريه، 1385ق؛ عيون اخبار الرضا7: الصدوق (م.381ق.)، بيروت، اعلمي، 1404ق؛ فتح الباري: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ فتوح الشام: الواقدي (م.207ق.)، بيروت، دار الجيل؛ الفهرست: ابن النديم (م.438ق.)، به كوشش تجدد؛ قاموس كتاب مقدس: مستر هاكس، تهران، اساطير، 1377ش؛ قصص الانبياء: ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش مصطفي عبدالواحد، دار الكتب الحديثه، 1388ق؛ قصص الانبياء: الجزائري (م.1112ق.)، قم، الرضي؛ الكافي: الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛ الكامل في التاريخ: ابن اثير علي بن محمد الجزري (م.630ق.)، بيروت، دار صادر، 1385ق؛ كتاب مقدس: ويليام گلن و هنري مرتن، ترجمه: فاضل خان همداني، تهران، اساطير، 1380ش؛ الكشاف: الزمخشري (م.538ق.)، مصطفي البابي، 1385ق؛ كنز الفوائد: الكراجكي (م.449ق.)، قم، مكتبة المصطفوي، 1410ق؛ مجمع البيان: الطبرسي (م.548ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، اعلمي، 1415ق؛ مختصر البصائر: الحسن بن سليمان الحلي (م.830ق.)، نجف، المطبعة الحيدريه، 1370ق؛ المختصر في اخبار البشر: اسماعيل ابوالفداء (م.732ق.)؛ مروج الذهب: المسعودي (م.346ق.)، به كوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، 1409ق؛ المزهر: السيوطي (م.911ق.)، به كوشش فؤاد علي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1998م؛ المستطرفات: ابن ادريس حلي (م.598ق.)، به كوشش گروهي از محققان، قم، نشر اسلامي، 1411ق؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.241ق.)، بيروت، دار صادر؛ المعارف: ابن قتيبه (م.276ق.)، به كوشش ثروت عكاشه، قم، رضي، 1373ش؛ معاني القرآن: النحاس (م.338ق.)، به كوشش الصابوني، عربستان، جامعة ام القري، 1409ق؛ معجم البلدان: ياقوت الحموي (م.626ق.)، بيروت، دار صادر، 1995م؛ المعرب من الكلام الاعجمي: الجواليقي (م.540ق.)، به كوشش خليل عمران، بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ق؛ مكارم الاخلاق: الطبرسي (م.548ق.)، بيروت، اعلمي، 1392ق؛ مناقب آل ابي‌طالب: ابن شهر آشوب (م.588ق.)، به كوشش گروهي از استادان، نجف، المكتبة الحيدريه، 1376ق؛ المنتظم: ابن الجوزي (م.597ق.)، به كوشش نعيم زرزور، بيروت، دار الكتب العلميه، 1412ق؛ الميزان: الطباطبائي (م.1402ق.)، بيروت، اعلمي، 1393ق؛ نمونه: مكارم شيرازي و ديگران، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛ نور الثقلين: العروسي الحويزي (م.1112ق.)، به كوشش رسولي محلاتي، اسماعيليان، 1373ش؛ واژه‌هاي دخيل در قرآن مجيد: آرتور جفري، ترجمه: بدره‌اي، توس، 1372ش؛ وسائل الشيعه: الحر العاملي (م.1104ق.)، قم، آل البيت:، 1412ق.

 

علي اسدي

 

 
[1]. المعرب، ص105.

[2]. المزهر، ج1، ص216؛ واژه‌هاي دخيل، ص122؛ قس: الطبقات، ج1، ص41.

[3]. واژه‌هاي دخيل، ص122.

[4]. كتاب مقدس، پيدايش، 16: 11.

[5]. مروج الذهب، ج2، ص21.

[6]. المعرب، ص105.

[7]. تفسير بغوي، ج1، ص114؛ نك: مروج الذهب، ج2، ص21.

[8]. جامع البيان، ج23، ص89؛ معاني القرآن، ج6، ص46؛ الميزان، ج7، ص230.

[9]. تفسير مجاهد، ص543؛ مجمع البيان، ج8، ص322؛ الصافي، ج4، ص276.

[10]. كتاب مقدس، پيدايش، 16: 1-2؛ تاريخ يعقوبي، ج1، ص25.

[11]. كتاب مقدس، پيدايش، 15: 16؛ تاريخ يعقوبي، ج1، ص25؛ قاموس كتاب مقدس، ص73.

[12]. كتاب مقدس، پيدايش، 16: 1-4.

[13]. كتاب مقدس، پيدايش، 16: 15-16؛ تاريخ يعقوبي، ج1، ص25؛ مروج الذهب، ج1، ص57.

[14]. كتاب مقدس، پيدايش، 21: 9-11.

[15]. مجمع البيان، ج8، ص326؛ الصافي، ج6، ص193؛ بحار الانوار، ج12، ص136.

[16]. كتاب مقدس، پيدايش، 16؛ قاموس كتاب مقدس، ص60-61.

[17]. تفسير قمي، ج1، ص60؛ تاريخ يعقوبي، ج1، ص25.

[18]. اخبار مكه، ج2، ص39؛ تاريخ طبري، ج1، ص253-254؛ بحار الانوار، ج12، ص136.

[19]. مجمع البيان، ج6، ص86.

[20]. تفسير قمي، ج1، ص60؛ جامع البيان، ج1، ص762.

[21]. نك: تاريخ طبري، ج1، ص253-254.

[22]. كتاب مقدس، پيدايش، 21:21؛ قاموس كتاب مقدس، ص60-61.

[23]. قاموس كتاب مقدس، ص356.

[24]. البداية و النهايه، ج1، ص178؛ السيرة النبويه، ابن كثير، ج1، ص56؛ امتاع الاسماع، ج3، ص385.

[25]. معجم البلدان، ج3، ص131؛ ج4، ص225.

[26]. تاريخ يعقوبي، ج1، ص25؛ تاريخ طبري، ج1، ص255؛ الكامل، ج1، ص103.

[27]. الطبقات، ج1، ص50؛ الدر المنثور، ج1، ص136؛ سبل الهدي، ج1، ص148.

[28]. السيرة النبويه، ابن كثير، ج1، ص56؛ البداية و النهايه، ج2، ص231.

[29]. اثبات الوصيه، ص31؛ نك: مجمع البيان، ج8، ص326.

[30]. البدء و التاريخ، ج3، ص53.

[31]. كتاب مقدس، پيدايش، 17: 24-25؛ قس: پيدايش21 : 4-5.

[32]. الكافي، ج4، ص203.

[33]. الكامل، ج1، ص103-105؛ تاريخ ابن خلدون، ج1، ص350؛ قصص الانبياء، جزائري، ص142.

[34]. جامع البيان، ج13، ص300-302؛ مجمع البيان، ج1، ص389؛ الميزان، ج1، ص288.

[35]. بحار الانوار، ج12، ص98؛ الصافي، ج3، ص92؛ نور الثقلين، ج2، ص549.

[36]. جامع البيان، ج1، ص762.

[37]. الكافي، ج4، ص210؛ بحار الانوار، ج12، ص117.

[38]. الكافي، ج4، ص202؛ مجمع البيان، ج1، ص389؛ روض الجنان، ج2، ص154.

[39]. تاريخ طبري، ج1، ص252؛ الكافي، ج4، ص202؛ الكامل، ج1، ص103.

[40]. تفسير قمي، ج1، ص61؛ جامع البيان، ج13، ص301؛ تفسير ثعلبي، ج5، ص322.

[41]. سيره ابن اسحاق، ج2، ص77؛ اخبار مكه، ج1، ص55.

[42]. نك: تاريخ طبري، ج1، ص257؛ دلائل النبوه، ج2، ص48.

[43]. احكام القرآن، جصاص، ج1، ص95؛ احكام القرآن، ابن عربي، ج3، ص95.

[44]. تفسير قمي، ج1، ص61؛ جامع البيان، ج13، ص302؛ الصافي، ج3، ص93.

[45]. الكافي، ج4، ص202؛ التفسير الكبير، ج19، ص136؛ الخرائج و الجرائح، ج2، ص930.

[46]. نك: تاريخ طبري، ج2، ص255؛ السيرة النبويه، ابن هشام، ج1، ص97.

[47]. الكافي، ج4، ص202.

[48]. تاريخ طبري، ج1، ص256؛ البداية و النهايه، ج1، ص179؛ تاريخ ابن خلدون، ج1، ص350.

[49]. تفسير قمي، ج1، ص61؛ مجمع البيان، ج1، ص389؛ تفسير ثعلبي، ج5، ص322.

[50]. نك: تاريخ طبري، ج1، ص258؛ تفسير قمي، ج1، ص61؛ مجمع البيان، ج1، ص389.

[51]. جامع البيان، ج13، ص301؛ مجمع البيان، ج6، ص84؛ تفسير بغوي، ج3، ص38.

[52]. معجم البلدان، ج3، ص148.

[53]. نك: تاريخ طبري، ج1، ص259-260؛ صحيح البخاري، ج4، ص116-117؛ اخبار مكه، ج2، ص32.

[54]. الكافي، ج4، ص203.

[55]. جامع البيان، ج1، ص749؛ مجمع البيان، ج2، ص382؛ التفسير الكبير، ج4، ص57.

[56]. نك: الكافي، ج4، ص203؛ مجمع البيان، ج1، ص388؛ بحار الانوار، ج12، ص93-94.

[57]. تاريخ طبري، ج1، ص253؛ تفسير قمي، ج1، ص62.

[58]. التبيان، ج1، ص462؛ مجمع البيان، ج1، ص387.

[59]. الكافي، ج4، ص203.

[60]. تاريخ طبري، ج1، ص253؛ تفسير قمي، ج1، ص62؛ نور الثقلين، ج1، ص129.

[61]. الكافي، ج4، ص203.

[62]. جامع البيان، ج1، ص749.

[63]. التبيان، ج1، ص454؛ مجمع البيان، ج1، ص382؛ الميزان، ج1، ص281.

[64]. جامع البيان، ج1، ص769.

[65]. تنوير المقباس، ص18؛ التبيان، ج1، ص466؛ التفسير الكبير، ج4، ص72-73.

[66]. التبيان، ج1، ص467؛ مجمع البيان، ج1، ص393.

[67]. جامع البيان، ج1، ص769؛ التبيان، ج1، ص464-465؛ مجمع البيان، ج1، ص392.

[68]. جامع البيان، ج1، ص769؛ التبيان، ج1، ص464؛ تفسير قرطبي، ج2، ص126.

[69]. بحارالانوار، ج12، ص93؛ جامع احاديث الشيعه، ج10، ص432.

[70]. تفسير قمي، ج1، ص62؛ مجمع البيان، ج1، ص389؛ بحار الانوار، ج12، ص100.

[71]. الكافي، ج4، ص202؛ علل الشرايع، ج2، ص587؛ بحار الانوار، ج12، ص93-96.

[72]. نك: الكافي، ج4، ص203-205؛ علل الشرايع، ج2، ص587-588؛ وسائل الشيعه، ج13، ص210-212.

[73]. تفسير مقاتل، ج3، ص104؛ التفسير الكبير، ج26، ص153؛ تفسير بيضاوي، ج5، ص20.

[74]. نك: تفسير قمي، ج1، ص61؛ مجمع البيان، ج11، ص389؛ بحار الانوار، ج12، ص125.

[75]. نك: جامع البيان، ج23، ص100؛ التبيان، ج8، ص518؛ التفسير الكبير، ج26، ص158.

[76]. التبيان، ج8، ص518؛ مجمع البيان، ج8، ص322؛ الميزان، ج7، ص232.

[77]. تفسير بيضاوي، ج5، ص20-21؛ تفسير ابن كثير، ج4، ص16؛ اضواء البيان، ج6، ص318.

[78]. نك: جامع البيان، ج23، ص100؛ التبيان، ج8، ص518؛ التفسير الكبير، ج2، ص154.

[79]. تفسير مجاهد، ج2، ص543؛ تفسير مقاتل، ج3، ص104؛ تاريخ طبري، ج1، ص263.

[80]. كتاب مقدس، پيدايش، 22: 2-13.

[81]. التبيان، ج2، ص478؛ الكشاف، ج3، ص347؛ جوامع الجامع، ج3، ص171.

[82]. جامع البيان، ج23، ص89؛ معاني القرآن، ج6، ص46؛ الميزان، ج7، ص230.

[83]. كتاب مقدس، پيدايش، 16 :1-16؛ 17: 15-19.

[84]. التفسير الكبير، ج26، ص154؛ البداية و النهايه، ج1، ص177؛ الميزان، ج7، ص234.

[85]. كتاب مقدس، پيدايش، 21: 1-21.

[86]. كتاب مقدس، پيدايش، 22: 1-19.

[87]. التبيان، ج8، ص518؛ الكشاف، ج3، ص350؛ الميزان، ج7، ص234.

[88]. بحار الانوار، ج12، ص129.

[89]. جامع البيان، ج23، ص102؛ التبيان، ج8، ص518.

[90]. التبيان، ج8، ص518.

[91]. نك: الكشاف، ج3، ص350؛ التفسير الكبير، ج26، ص153-154؛ تفسير قرطبي، ج15، ص97.

[92]. بحار الانوار، ج12، ص123، 130.

[93]. الكشاف، ج3، ص350؛ التفسير الكبير، ج26، ص154.

[94]. التبيان، ج8، ص518؛ الكشاف، ج3، ص350؛ التفسير الكبير، ج26، ص154.

[95]. الامالي، طوسي، ص457؛ المناقب، ج3، ص40.

[96]. مكارم الاخلاق، ص442؛ المستطرفات، ص620؛ البداية و النهايه، ج1، ص184.

[97]. التبيان، ج8، ص518؛ التفسير الكبير، ج26، ص154؛ كنزالفوائد، ص106.

[98]. بحار الانوار، ج92، ص401؛ نورالثقلين، ج4، ص421.

[99]. الامالي، طوسي، ص338.

[100]. بحار الانوار، ج12، ص128، 130.

[101]. بحار الانوار، ج12، ص123، 129.

[102]. الكافي، ج6، ص310؛ بحار الانوار، ج12، ص131.

[103]. بحار الانوار، ج12، ص135، 137.

[104]. بحار الانوار، ج12، ص135.

[105]. الكشاف، ج3، ص350؛ التفسير الكبير، ج26، ص154.

[106]. بحار الانوار، ج12، ص130.

[107]. الكشاف، ج3، ص350؛ التفسير الكبير، ج26، ص154.

[108]. الكشاف، ج3، ص350؛ التفسير الكبير، ج26، ص154.

[109]. جامع البيان، ج23، ص91؛ التبيان، ج8، ص516؛ مجمع البيان، ج8، ص321.

[110]. مجمع البيان، ج8، ص325-326؛ بحار الانوار، ج12، ص136.

[111]. مجمع البيان، ج8، ص337.

[112]. الميزان، ج6، ص273.

[113]. تفسير ابن كثير، ج4، ص17.

[114]. جامع البيان، ج23، ص93؛ التبيان، ج8، ص517.

[115]. نمونه، ج19، ص121.

[116]. التفسير الكبير، ج26، ص157.

[117]. الميزان، ج6، ص273-274؛ ج17، ص152.

[118]. جامع البيان، ج23، ص94؛ الكشاف، ج3، ص350؛ مجمع البيان، ج8، ص326.

[119]. الكشاف، ج3، ص350.

[120]. الكشاف، ج3، ص349؛ روض الجنان، ج16، ص219؛ الدر المنثور، ج5، ص284.

[121]. الميزان، ج17، ص152-153.

[122]. الميزان، ج17، ص152.

[123]. مجمع البيان، ج8، ص322؛ بحار الانوار، ج12، ص122.

[124]. نمونه، ج19، ص114.

[125]. الكشاف، ج3، ص350.

[126]. الكشاف، ج3، ص349؛ تفسير قرطبي، ج15، ص102؛ نمونه، ج19، ص116.

[127]. التبيان، ج8، ص519؛ مجمع البيان، ج8، ص324؛ الميزان، ج17، ص153.

[128]. كتاب مقدس، پيدايش، 22: 12-13.

[129]. التبيان، ج8، ص519؛ مجمع البيان، ج8، ص324.

[130]. تفسير مجاهد، ج2، ص545؛ التبيان، ج8، ص519؛ مجمع البيان، ج8، ص324.

[131]. جامع البيان، ج23، ص105؛ مجمع البيان، ج8، ص324؛ الميزان، ج17، ص153.

[132]. جامع البيان، ج23، ص105؛ نمونه، ج14، ص370.

[133]. الخصال، ص59؛ عيون اخبار الرضا، ج2، ص187؛ بحار الانوار، ج44، ص225-227.

[134]. بحار الانوار، ج44، ص226-227.

[135]. جامع البيان، ج23، ص96؛ الكشاف، ج3، ص348؛ مجمع البيان، ج8، ص322.

[136]. الخصال، ص56؛ عيون اخبار الرضا، ج2، ص189.

[137]. تاريخ طبري، ج1، ص166؛ الكافي، ج4، ص209؛ بحار الانوار، ج12، ص131.

[138]. مسند احمد، ج1، ص297؛ تاريخ طبري، ج1، ص276؛ جامع البيان، ج23، ص95.

[139]. البدء و التاريخ، ج3، ص64؛ تاريخ طبري، ج1، ص276؛ مجمع البيان، ج8، ص324.

[140]. مجمع البيان، ج8، ص706.

[141]. الصحيح من سيرة النبي، ج2، ص51.

[142]. جامع البيان، ج23، ص95؛ الكشاف، ج3، ص348؛ الميزان، ج7، ص245.

[143]. نمونه، ج19، ص111، 115.

[144]. الكشاف، ج2، ص381؛ مجمع البيان، ج6، ص86.

[145]. الصحيح من سيرة النبي، ج2، ص49.

[146]. تاريخ يعقوبي، ج1، ص26؛ عرائس المجالس، ص83؛ سبل الهدي، ج1، ص151.

[147]. نك: نمونه، ج19، ص115؛ الصحيح من سيرة النبي، ج2، ص49.

[148]. نك: الصحيح من سيرة النبي، ج2، ص49.

[149]. نك: الصحيح من سيرة النبي، ج2، ص49.

[150]. نك: الصحيح من سيرة النبي، ج2، ص49.

[151]. نك: الميزان، ج7، ص245؛ الصحيح من سيرة النبي، ج2، ص51.

[152]. الكافي، ج4، ص203-205؛ علل الشرايع، ج2، ص587-588؛ وسائل الشيعه، ج13، ص210-212.

[153]. الكافي، ج4، ص205.

[154]. جامع البيان، ج16، ص120؛ التبيان، ج7، ص133؛ مجمع البيان، ج6، ص429.

[155]. احسن الحديث، ج6، ص335.

[156]. المعارف، ص56؛ الاختصاص، ص264-265.

[157]. اثبات الوصيه، ص35؛ بحار الانوار، ج17، ص148.

[158]. السيرة النبويه، ابن هشام، ج1، ص51؛ اخبار مكه، ج1، ص116.

[159]. اخبار الزمان، ص103؛ التبيان، ج7، ص133؛ الكامل، ج1، ص221.

[160]. مختصر بصائر الدرجات، ص177؛ الامالي، مفيد، ص39-40؛ بحار الانوار، ج13، ص389-391.

[161]. روح المعاني، ج12، ص122.

[162]. كتاب مقدس، تكوين، 26: 3-4؛ 27: 23-29، 36-40؛ 35: 11-12.

[163]. كتاب مقدس، تكوين، 16: 12؛ 17: 20.

[164]. كتاب مقدس، پيدايش، 25: 12-17؛ اول تواريخ، 1: 28-31.

[165]. كتاب مقدس، پيدايش، 21: 20-22.

[166]. الطبقات، ج1، ص52.

[167]. الكامل، ج1، ص125؛ تاريخ الاسلام، ج1، ص20.

[168]. الكافي، ج4، ص210.

[169]. تاريخ بلعمي، ص180.

[170]. الطبقات، ج1، ص51-52؛ السيرة النبويه، ابن كثير، ج1، ص56؛ تاريخ يعقوبي، ج1، ص26.

[171]. تفسير بغوي، ج1، ص113؛ تاريخ يعقوبي، ج1، ص26-27؛ عرائس المجالس، ص83.

[172]. تاريخ يعقوبي، ج1، ص221.

[173]. فتح الباري، ج6، ص287؛ السيرة الحلبيه، ج1، ص33.

[174]. صحيح البخاري، ج4، ص115؛ الكامل، ج1، ص104.

[175]. مجمع البيان، ج1، ص388؛ التبيان، ج1، ص463؛ الصافي، ج1، ص190.

[176]. تاريخ يعقوبي، ج1، ص221؛ مجمع البيان، ج1، ص388؛ التبيان، ج1، ص463؛ التنبيه و الاشراف، ص70.

[177]. العقد الفريد، ج4، ص239.

[178]. الطبقات، ج1، ص51.

[179]. الطبقات، ج1، ص51.

[180]. الكافي، ج4، ص210.

[181]. اخبار الزمان، ص104.

[182]. الاخبار الطوال، ص9؛ عرائس المجالس، ص100؛ السيرة النبويه، ابن كثير، ج1، ص56.

[183]. تاريخ يعقوبي، ج1، ص222؛ تاريخ طبري، ج1، ص314.

[184]. تفسير مقاتل، ج2، ص128؛ جامع البيان، ج18، ص40؛ مجمع البيان، ج5، ص320.

[185]. تفسير مقاتل، ج2، ص142؛ زاد المسير، ج4، ص149.

[186]. السيرة النبويه، ابن كثير، ج1، ص3-4؛ البدء و التاريخ، ج4، ص107.

[187]. نك: كتاب مقدس، پيدايش، 25: 18؛ جمهرة انساب العرب، ص7-12.

[188]. جمهرة انساب العرب، ص7؛ البداية و النهايه، ص122؛ اخبار الزمان، ص102.

[189]. جمهرة انساب العرب، ص9.

[190]. اثبات الوصيه، ص34؛ البدء و التاريخ، ج4، ص105؛ قصص الانبياء، ابن كثير، ‌ج1، ص121.

[191]. الطبقات، ج1، ص51؛ الدر المنثور، ج4، ص273.

[192]. جمهرة انساب العرب، ص7.

[193]. دلائل الامامه، ص162؛ المناقب، ج1، ص135؛ المعارف، ص63.

[194]. اقبال الاعمال، ج2، ص340؛ بحار الانوار، ج21، ص317.

[195]. براي نمونه نك: الفهرست، ص113.

[196]. المختصر في اخبار البشر، ج1، ص4-6، 63.

[197]. الخرائج و الجرائح، ج2، ص964.

[198]. السيرة النبويه، ابن هشام، ج1، ص5؛ تاريخ طبري، ج1، ص314.

[199]. كتاب مقدس، پيدايش، 25: 17؛ مروج الذهب، ج1، ص75.

[200]. اخبار الزمان، ص104.

[201]. عرائس المجالس، ص100؛ السيرة النبويه، ابن كثير، ج1، ص57.

[202]. تاريخ طبري، ج1، ص314؛ مروج الذهب، ج1، ص58؛ المنتظم، ج1، ص305.

[203]. الروضة في فضائل اميرالمؤمنين، ص221؛ نك: مروج الذهب، ج1، ص58.

[204]. السيرة النبويه، ابن هشام، ج1، ص5؛ تاريخ يعقوبي، ج1، ص222؛ تاريخ طبري، ج1، ص314.

[205]. مروج الذهب، ج1، ص75.

[206]. تاريخ يعقوبي، ج1، ص221-223؛ الكامل، ج2، ص42؛ السيرة النبويه، ابن كثير، ج1، ص57.

[207]. الكافي، ج4، ص21.

[208]. تاريخ يعقوبي، ج1، ص241.

[209]. فتوح الشام، ج2، ص141.

 




نظرات کاربران