برائت از مشرکان برائت از مشرکان برائت از مشرکان بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
برائت از مشرکان برائت از مشرکان برائت از مشرکان برائت از مشرکان برائت از مشرکان

برائت از مشرکان

مراسم بیزاری جستن از دشمنان اسلام در ایام حج   برائت از ریشه «ب ـ ر ـ ء» به این معانی آمده است: رها شدن[1]، بیزاری جستن[2]، دور شدن شخص از چیزی که از همراهی با آن بیزار است[3]، اخطار و ترساندن،[4] پاک شدن از عیب و آلودگی[5]. برائت و

مراسم بيزاري جستن از دشمنان اسلام در ايام حج

 

برائت از ريشه «ب ـ ر ـ ء» به اين معاني آمده است: رها شدن[1]، بيزاري جستن[2]، دور شدن شخص از چيزي كه از همراهي با آن بيزار است[3]، اخطار و ترساندن،[4] پاك شدن از عيب و آلودگي[5]. برائت و تبرّي در برابر ولايت و تولّي، دو مورد از فروع دين مسلمانان به شمار مي‌روند. در اصطلاح ديني، برائت به بيزاري از دشمنان خداوند اطلاق مي‌گردد.[6]

تعبير «برائت از مشركان» امروز به مجموع كوشش‌هايي اطلاق مي‌شود كه در بُعد سياسي حج به صورت اجتماعي و در قالب مراسم برائت از مشركان در مكه انجام مي‌گيرد؛ در قرآن و سنت پيامبر(ص)[7] دشمني با دشمنان خدا و مسلمانان، همواره كنار دوستي با دوستان او آمده است. بيشترين توجه قرآن به موضوع برائت، به ابلاغ آيات برائت از مشركان در روزگار پيامبر اسلام(ص) در موسم حج سال نهم ق. مربوط مي‌شود.[8] نزول آيات آغازين سوره توبه در اين سال كه جنگ‌هاي مسلمانان با كافران و دشمنان به پايان رسيده بود و مردم مناطق طائف، حجاز، تهامه، نجد و بسياري از قبائل جنوب شبه جزيره به اسلام گرويده بودند، افزون بر روشن كردن شالوده معنوي دولت اسلامي و بيان ايده و عقيده توحيدي آن و رويارويي با كساني كه به ستيز با اين رويكرد برمي‌خاستند[9]، مي‌تواند در مسير حفظ وحدت و يكپارچگي مسلمانان و پاسداري از تازه مسلمانان در برابر تبليغات مشركان و ستمگران تحليل شود. پيمان‌شكني‌هاي گوناگون مشركان از ديگر عوامل نزول آيات برائت بود. پيامبر(ص) پيش از فتح مكه به ويژه غزوه تبوك، با شماري از قبايل عرب از جمله بني‌مدلج[10]، بني‌نضير، بني‌قريظه، بني‌قينقاع[11]، بني‌عادياء[12]، ايله[13] و نيز طايفه‌هاي خزاعه،[14] قريش[15] و مسيحيان نجران[16] پيمان‌هاي صلح و ترك نبرد بست؛ اما بسياري از آنان پيمان خويش را نقض كردند. افزون بر اين، منافقاني از جمله جدّ بن قيس[17] و قبايلي چون مزينه[18]، جهينه[19]، اشجع[20]، غفار[21] و اسلم[22] كه در جامعه اسلامي مي‌زيستند و متعهد به اطاعت از پيامبر(ص) بودند، در نبرد تبوك از همراهي مسلمانان سر باز زدند و براي نرفتن به نبرد عذر آوردند و با ياري نرساندن به لشكر مسلمانان، پيمان خويش درباره كمك به رسول خدا در برابر دشمنان و كافران را نقض كردند.[23] پيش از سال نهم ق. در موارد گوناگون، خداوند مسلمانان را از گرايش و اعتماد به مشركان، يهوديان و مسيحيان و بستن پيمان همكاري با آنان پرهيز داده و در آيات گوناگون قرآن كريم، بر ضرورت روي‌گرداني از مشركان و بيان سرنوشت شوم آن‌ها تأكيد نموده بود (براي نمونه: انعام/6، 106؛ توبه/9، 5؛ قصص/28، 87؛ فتح/48، 6؛ بينه /98، 6). با اين حال، وضعيت سياسي و اجتماعي شبه جزيره و ارتباط مسلمانان و مشركان در پي فتح مكه چنان گشت كه اعلان برائت از سوي پيامبر(ص) امري ناگزير و ضروري به شمار آمد تا از اعتماد بيجاي مسلمانان به مشركان و كافران پيمان‌شكن پيشگيري شود و زمينه گسترش و پايداري اسلام فراهم آيد. بر اثر عوامل ياد شده، در ذي حجه سال نهم ق. كه سال برائت ناميده شد، در پي پايان يافتن نبرد تبوك [24] و به گفته برخي، در اول شوال همان سال، آيات آغازين سوره توبه نازل شد: (بَرَاءَةٌ مِنَ اللهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُـشْركِينَ... أَنَّ اللهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ...) (توبه/9، 1-3)[25] و برائت از مشركان پيمان‌شكن را اعلام نمود. بر پايه گزارش منابع، در پي نزول آيات ياد شده، پيامبر(ص) آيات برائت را به ابوبكر سپرد تا به مكه برود و بر حاجيان بخواند؛ اما ديري نگذشت كه جبرئيل نازل شد و دستور داد آيات ياد شده را تنها خود پيامبر يا فردي از اهل وي ابلاغ كند. از اين رو، علي(ع) آيات را در ذوالحليفه از ابوبكر گرفت[26] و در روز حج اكبر (10 ذي‌حجه) براي مردم خواند.[27] بر پايه ابلاغيه برائت، ورود مشركان به مسجدالحرام و حج گزاردن آنان ممنوع شد. نيز طواف با بدن برهنه كه از بدعت‌هاي ناپسند شماري از قبايل عرب و قريش بود،[28] ممنوع گشت. به آنان كه با پيامبر(ص) پيماني نداشتند، چهار ماه مهلت داده شد[29] تا يا اسلام بياورند و يا از سرزمين وحي بيرون روند.[30] افزون بر آيات برائت، به آيات و روايت‌هاي ديگر نيز براي اثبات جواز ابراز برائت از دشمنان خدا و كافران مي‌توان استناد كرد. بر پايه آيات قرآن، برائت از مشركان سيره پيامبران الهي بوده است. مبارزه با شرك و مظاهر بت‌پرستي و برائت از آن‌ها، از روزگار حضرت نوح(ع) (نوح/71، 1-28) آغاز شد و بعدها حضرت ابراهيم(ع) (ممتحنه/60، 4) آن را ادامه داد. ابراهيم(ع) هنگامي كه دانست عمويش آزر دشمن خدا است، از او بيزاري و تبري جست: (فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ...) (توبه/9، 114). رفتار ابراهيم(ع) در تبري جستن از دشمنان خدا، گر چه پيوند خويشاوندي نزديكي ميان آنان باشد، به الگويي براي مسلمانان تبديل شد.[31] پيامبر(ص) نيز سنت پيامبران پيشين را تكميل نمود. ايشان به مبارزه با كافران و بت‌پرستان پرداخت. در پي فتح مكه، خانه خدا را از وجود بت‌ها پاك كرد و در حج سال نهم ق. برائت از آنان را به همگان اعلان نمود.[32] شماري از دانشوران، الگوپذيري و پيروي از سيره پيامبران الهي را مقتضاي ايمان به آنان دانسته، تأكيد مي‌كنند همان ‏گونه كه مسلمانان در «تولّي» مانند مناسك حج از ايشان پيروي مي‏كنند، در «تبرّي» نيز بايد به ايشان اقتدا كرده، از مشركان برائت جويند.[33] در آياتي ديگر، خداوند مسلمانان را از تكيه كردن به ستمگران (وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذينَ ظَلَمُوا...) (هود/11، 113)، و تولي[34]، مودت و محبت[35] يهوديان و مسيحيان پرهيز مي‌دهد: (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْض...) (مائده/5، 51). همچنين به سبب احتمال پديد آمدن كشش روحي ميان مسلمانان و اهل كتاب و در نتيجه اثرپذيري از اخلاق آنان در پيروي از هواي نفس، مسلمانان از دوستي با آنان نهي شده‌اند:[36] (وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ) (مائده/5، 51). نيز قرآن شتم و دشنام به ظالمان را روا شمرده است: (لا يُحِبُّ اللهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ) (نساء/4، 148). حكم اين آيه مطلق است و زمان و مكان ندارد. با توجه به ستم‌هايي كه مستكبران بر مسلمانان روا مي‌داشتند، اين آيه را نيز مي‌توان دليلي بر جواز برائت از مشركان دانست. در آيه 29 فتح/48 پيروان پيامبر(ص) با ويژگي تولي با مسلمانان و تبري از دشمنان وصف شده‌اند:[37] (مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ...). آورده‌اند كه شدت برائت و بيزاري آنان از مشركان و دشمنان خدا به اندازه‌اي بود كه حتي از تماس با بدن و لباس آنان پرهيز داشتند.[38]

 

قرآن در تقابلي ميان خداوند با كافران، دشمني آنان با خدا، پيامبران و فرشتگان به ويژه جبرئيل و ميكائيل را سبب دشمني خداوند با آن‌ها مي‌شمارد: (مَن كانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِيلَ وَ مِيكالَ فَإِنَّ اللهَ عَدُوٌّ لِلْكافِرِين) (بقره/2، 98) افزون بر آيات قرآن، بر پايه روايت‌هاي شيعه، دين چيزي جز حب و بغض در راه خدا نيست.[39] امامان شيعه بارها به اهميت موضوع برائت از دشمنان خدا كنار دوستي با اولياي او پرداخته‌اند[40] تا جايي كه در شماري از دعاها و زيارت‌هاي رسيده از ايشان، اين كار سبب نزديكي به خداوند دانسته شده است: «... إني أتقرب الى الله... بموالاتك... و بالبرائة ممن... قاتلك ... .»[41]

 

از آيات قرآن مي‌توان دريافت كه حكم برائت، همه دشمنان خدا اعم از كافران، مشركان، منافقان،[42] يهوديان و مسيحيان را شامل مي‌شود.[43] مشركان با انكار خدا و رسولانش[44]؛ يهوديان با تكذيب رسول خدا و دشمني با جبرئيل[45]؛ مسيحيان با تكذيب رسول خدا و حضرت مسيح(ع) را پسر خدا دانستن (توبه/9، 30)؛ و منافقان با دشمني با رسول خدا و تكذيب وي (منافقون/63، 1) مصاديقي از دشمنان خدا و رسولش شمرده شده‌اند. شماري از روايت‌ها نيز اين برداشت را تأييد مي‌كنند.[46] مي‌توان گفت سخن گفتن از مشركان به صورت مطلق (توبه/9، 11-28)، ذمّيان مشرك و كافر (توبه/9، 29-32)، زراندوزان (توبه/9، 34-35) و منافقان (توبه/9، 50-57) در سوره توبه، تأييد مي‌كند كه برائت به رويارويي با مشركان پيمان‌شكن اختصاص ندارد؛ برائت حالتي نفساني است و به تناسب اوضاع و احوال، به صورت‌هاي گوناگون انجام مي‌پذيرد؛ از جمله بغض قلبي، تغيير چهره، ابراز با كلمات و يا كناره گرفتن از شخص مورد تبرّي: (وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ إِلاَّ اللهَ...) (كهف/18، 16) و اجتناب از آنان: (... وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ... ) (نحل/16، 36) و نبرد و قتال با آنان. (توبه/9، 1-3) مهاجرت از محل تسلط كافران و دشمنان خدا نيز نوعي برائت عملي شمرده مي‌شود و به همين رو است كه خداوند هر‌گونه تعهد درباره مؤمناني را كه از سرزمين كافران هجرت نكرده‌اند، جز ياري آنان در دينداري، از دوش ديگر مؤمنان برمي‌دارد. (انفال/8، 72)[47] به گفته دانشوران اسلامي، برائت به معناي بيزاري قلبي و اجتناب از نزديكي با آنان، همه دشمنان خداوند و كافران را در بر مي‌گيرد. ابراز برائت و لعن و رويارويي عملي تنها درباره كافران و مستكبراني است كه به عهد و پيمان خود پايبند نباشند و دشمني خود با خدا و مسلمانان را نشان دهند.[48] به همين رو است كه قرآن كريم علت قتال و دشمني با اين افراد را پايبند نبودن به پيمانشان با مسلمانان معرفي مي‌كند، نه كفر آنان: (وَ إِنْ نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا في دينِكُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ). (توبه/9، 12) از اين رو، ابراز برائت از كساني را كه به پيمان خويش پايبند نيستند، بر همه مسلمانان و هم‌پيمانانشان واجب شمرده‌اند.[49] خطاب عمومي به مسلمانان و اعلان برائت از مشركان كنار كعبه (وَ أَذانٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاس...) (توبه/9، 3) نيز نشانگر اين است كه مفهوم برائت در اين آيات، از بيزاري كه تنها حالتي قلبي است، فراتر رفته و مستلزم كناره‌گيري از كافران و مشركان و منزوي ساختن آنان است.[50]

 

ƒ برائت از مشركان و حج: تعابير قرآني (قِيَامًا لِلنَّاسِ) (مائده/5، 97)؛ (مثابةً للناسِ و اَمْناً) (بقره/2، 125)؛ (وُضِعَ للناس) (آل‌عمران/3، 96)؛ (مُبَارَكًا وَهُدًى لِلْعَالَمِينَ) (آل‌عمران/3، 96) را كه به ماهيت و نقش اجتماعي حج و خانه خدا اشاره مي‌كند[51]، مي‌توان با توجه به تغيير مصداق‌هاي آن و به تناسب احوال جوامع اسلامي و نيازهاي روز، بر برائت از مشركان به منزله يكي از نمودهاي كاركرد اجتماعي حج تطبيق كرد. نيز تعابير روايي مانند جهاد ضعيفان و قلمداد شدن حج از عوامل تقويت دين[52] را مي‌توان اشاره به بُعد سياسي حج و موضوع برائت از مشركان دانست. برائت از شرك و نمودهاي آن در مسير هدف كلي توحيد، گذشته از مباني قرآني، ميان پيامبران گذشته به ويژه ابراهيم(ع) پيشينه داشته و در روزگار پيامبر(ص) نيز در مناسكي همچون رمي جمرات ادامه يافته است.[53] از اين رو، پيامبر اسلام(ص) در دوره مكه از فرصت حج براي گسترش اسلام و طرد شرك بهره مي‌گرفتند.[54] آيه 3 توبه/9 برائت را به ويژه در ايام حج و سرزمين حرم مورد تأكيد قرار داده است. در گزارش‌هاي ديگر آمده كه رسول خدا(ص) در مواردي همچون خطبه‌هاي منا و عرفه و نيز غدير خم در «حجة الوداع» با تأكيد بر ابعاد سياسي حج، به ابراز برائت از مشركان پرداخت.[55]

 

در پي رحلت ايشان نيز اعلان و اظهار برائت از دشمنان خدا در حج ادامه يافت و دامنه آن به برائت و بيزاري از حاكمان ظالم گسترش يافت. از اين رو، امامان شيعه بارها در همايش مسلمانان در حج، همراه معرفي مستكبران و حاكمان جور، مردم را به دوري و بيزاري از آن‌ها فرا‌مي‌خواندند. امام حسين(ع) با بهره‌گيري از فرصت حج، در جمع صحابه و تابعان به افشاگري درباره معاويه و كوشش‌هاي نادرست او پرداخت[56] و مسلمانان را از او پرهيز داد.[57] به سال 60ق. نيز هنگامي كه ايشان در پي خودداري از بيعت با يزيد از مدينه بيرون آمد، با انتخاب مكه، مخالفت خويش با يزيد و خلافت او را در ايام حج به آگاهي مسلمانان رساند.[58] امام سجاد(ع) در كنار كعبه به هشام بن عبدالملك كه طاغوت آن روزگار بود، بي‌اعتنايي كرد و سخناني گفت[59] كه نشان دهنده اعتراض به وي و بيزاري از او بود. بر پايه گزارش‌هايي، امامان باقر[60] و صادق[61] و كاظم:[62] با بهره‌گيري از فرصت حج به گونه‌اي اعتراض خود را به حكومت‌هاي ظالمانه دوران خويش ابراز كردند. در جمع‌بندي ديدگاه طرفداران برائت از مشركان مي‌توان گفت كه با وجود عدم اختصاص برائت از دشمنان خدا به مكان و زماني خاص، حرم و ايام حج با توجه به همايش بزرگ مسلمانان، مناسب‌ترين موقعيت براي ابراز برائت از مستكبران به شمار مي‌آيد.[63]

 

در برابر، برخي به پشتوانه ادله‌اي با برگزاري مراسم برائت از مشركان مخالفت كرده‌اند: أ. برائت از مشركان به روزگار پيامبر(ص) اختصاص داشته است و در اين دوران مصداق ندارد. ب. اين مراسم از مصداق‌هاي جدال در حج به شمار مي‌رود كه در آيه (وَ لا جِدالَ فِى الْحَجِّ) (بقره/2، 197) از آن نهي شده است.[64] ج. سيره پيامبر (ص) در مراسم حج جز تلبيه و نيايش نبوده است. د. شعار دادن بر ضد دشمنان و فرياد زدن با اهداف حج سازگار نيست و معصيت به شمار مي‌رود.[65] مي‌توان گفت كه اين ايرادها وارد نيستند؛ زيرا افزون بر اين كه اعلان بيزاري از مشركان و مفسدان، در قرآن و سيره پيامبر(ص) و امامان معصوم: ريشه دارد، عموميت برائت در قرآن و سنت، مانع از تخصيص آن به دوره تاريخي مشخص است و براي پيشگيري از بازگشت كفر و شرك در شكل‌هاي گوناگون آن و نيز حفظ وحدت و يكپارچگي مسلمانان بايد برائت متناسب با هر روزگار ادامه يابد.[66] همچنين مفهوم برائت با جدال به معناي ستيز با طرف مقابل و دفع او با دليل يا شبه دليل،[67] از نظر مصداق و احكام متفاوت است. شماري از منابع روايي[68] و تفسيري[69] نيز جدال ممنوع را به گونه‌هايي ديگر تفسير كرده‌اند كه هيچ يك شامل برائت از مشركان نمي‌شود. برخي نيز بر آنند كه گر چه پيمان‌شكني و دشمني مشركان با مسلمانان و برائت از مشركان مكه و حجاز در آغاز اسلام به شبه جزيره محدود مي‌شد، با گسترش اسلام و فراگير شدن ستم و دشمني‌هاي مستكبران در برابر مسلمانان سراسر جهان، برائت از آنان نيز از لحاظ زمان و مكان گسترش مي‌يابد.[70]

 

ƒ اعلان برائت از مشركان در دوران كنوني

احياي سنت برائت از مشركان و تبيين مباني آن در دوران كنوني به امام خميني بازمي‌گردد. وي اصلي‌ترين مبناي برائت از مشركان را دو آموزه تولي و تبري مي‌داند[71] و با گسترش بخشيدن به مفهوم قرآني آن در سوره توبه، شكستن بت‌هاي كعبه به فرمان پيامبر(ص) را نوعي برائت از مشركان مي‌شمارد و بر اين باور است كه عنصر اصلي آن، طرد بت‌پرستي و اعلان انزجار از مشركان و دشمنان اسلام و محكوم كردن سياست‌هاي توطئه­گرانه و ستمكارانه آن‌ها است[72] و مسلمانان بايد بت‌هاي جديد امروز را بشناسند و بشكنند.[73] بر اين اساس، برائت را به زمان و مكان ويژه محدود ندانسته، بر تكرار سالانه آن تأكيد مي‌كند.[74] نتيجه ديگر گسترش معنايي برائت در ديدگاه وي آن است كه هر‌گونه دفاع از مسلمانان در برابر مستكبران را نيز گونه‌اي برائت از مشركان مي‌شمرد.[75] از ديد بنيان‌گذار جمهوري اسلامي ايران، توجه حاجيان به جنبه‌هاي سياسي و اجتماعي حج سبب كوتاهي دست ستمگران مي‌شود و زمينه دستيابي به آزادي حقيقي را فراهم مي‌سازد.[76] بر پايه همين ديدگاه، وي حج را بدون برائت از مشركان ناقص و بي‌ارزش شمرده است.[77] به باور او، آيين برائت، كعبه را به پايگاه هميشگي توحيد و اعلان انزجار از شرك و ظلم بدل ساخته[78] و برخي اعمال حج مانند سنگ زدن به تنديس شيطان در همين مسير تشريع شده است.[79] افزون بر اين، اعلان برائت در هر هنگام شيوه‌ها و برنامه‌هاي متناسب خود را مي‌طلبد[80] و اجراي آن به شكل راهپيمايي از شيوه‌هاي امروزين آن است.[81] برائت از مظاهر شرك همراه با همايش مسلمانان كنار بيت الله مي‌تواند ثمراتي مانند تحكيم برادري، رفع اختلاف امت اسلامي، اظهار شكوه اسلام و ذلت كافران را در پي داشته باشد.[82]

 

امام خميني1 با توجه به ابعاد سياسي اسلام، در نخستين عيد قربان پس از پيروزي انقلاب اسلامي، در پيامي به حاجيان، ضرورت رويارويي با آثار طاغوت و بازگشت به اسلام واقعي را يادآور شد.[83] در سال‌هاي بعد نيز با تأكيد بر وجود مصاديق جديد دشمنان اسلام، شناساندن ايشان و بيزاري جستن از آن‌ها[84] را در حج، براي بي‌اثر ساختن توطئه‌هايشان لازم شمرد.[85] وي همواره خطاب به سرپرستان حاجيان، بر بهره‌گيري از ظرفيت حج براي پاكسازي آن از طاغوت و بازگشت به اسلام راستين تأكيد مي‌نمود.[86]

 

مراسم برائت از مشركان در نخستين حج‌گزاري ايرانيان پس از پيروزي انقلاب به سال 58، با راهپيمايي آرام در مدينه برگزار شد و به تدريج به شكل راهپيمايي اعتراضي درآمد. شماري فراوان از حاجيان ايراني و غير ايراني، با هماهنگي دولت سعودي در مكان‌هايي گرد آمده، با سردادن شعارهايي، بيزاري خود را از شرك و طاغوت‌هاي زمان اعلان و مسلمانان را به اتحاد و برادري دعوت مي‌كردند. در پي نزديكي دولت عربستان سعودي به آمريكا، برگزاري اين مراسم با وجود هماهنگي دولت‌هاي ايران و عربستان، با دشواري‌ها و محدوديت‌هايي روبه‌رو شد.[87] بدعت‌آميز دانستن آيين برائت از سوي پيروان محمد بن عبدالوهاب نيز مانعي ديگر بر سر راه برائت از مشركان شمرده شده است.[88] در پي همين محدوديت‌ها، در راهپيمايي وحدت به سال 1360ش. در مدينه، نيروهاي سعودي به حاجيان ايراني حمله‌ور شدند. در اين سال، ملك خالد بن عبدالعزيز، پادشاه عربستان سعودي، در نامه‌اي به امام خميني، نظر دانشوران حجاز درباره فردي بودن حج را اعلام كرد و برپايي تظاهرات در ايام حج را بدعت و مزاحمتي براي ديگر حاجيان برشمرد.[89] امام خميني در پاسخ، ضمن دعوت كشورهاي اسلامي به اتحاد، نفاق و اختلاف را منشأ همه گرفتاري‌هاي مسلمانان دانست و با اشاره به نقش تاريخي حرمين شريفين به عنوان مركز عبادي سياسي مسلمانان، جرم شناختن آيين برائت از مشركان در مكه را نتيجه كج‌فهمي‌ها، غرض‌ورزي‌ها و تبليغات گسترده ابرقدرت‌ها دانست.[90] از سال 1362ش. برگزاري آيين برائت از مشركان بر دامنه كشمكش‌ها افزود؛ ولي در بيشتر موارد، مشكلات با مذاكره و پيگيري دو طرف حل و فصل مي‌شد. اين اختلاف‌ها تا 1366ش. ادامه يافت. در آن سال، با وجود هماهنگي كامل مقام‌هاي ايراني و سعودي در برگزاري مراسم برائت در بعد از ظهر ششم ذي‌حجه 1407ق. در مكه[91]، لحظاتي در پي آغاز مراسم و سخنراني سرپرست حجاج، نيروهاي پليس عربستان با سلاح‌هاي سرد و گرم و با همراهي برخي افراد داراي لباس شخصي كه بر بام ساختمان‌ها مستقر بودند، به حاجيان حمله كردند.[92] (تصوير شماره 1) بر پايه اطلاعيه رسمي وزارت امور خارجه ايران، در اين حملات 366 تن شهيد، اسير و مفقود شدند و بعدها آمار كشته‌شدگان به 400 تن رسيد.[93] اين رويداد كه سبب شد تا اين روز به جمعه خونين مكه شهرت يابد، واكنش بسيار سخت امام خميني را در پي داشت.[94] پس از اين حادثه، روابط ايران و عربستان و نيز اعزام حاجيان ايراني به مدت چهار سال قطع شد.[95]

 

با رحلت امام خميني، آيت الله خامنه‌اي از آغاز رهبري خويش، بر مواضع بنيان‌گذار انقلاب اسلامي درباره ابعاد سياسي حج، از جمله اعلان برائت از مشركان، تأكيد ورزيد و آن را فرصتي براي رويارويي با نقشه‌هاي استكبار و صهيونيسم برشمرد.[96] با وجود از سرگيري روابط ايران و عربستان به سال 1370ش. و اعزام حاجيان، پيشگيري سعودي‌ها از برگزاري مراسم برائت در اين دوره نيز ادامه يافت و برپايي آن در اين سال‌ها با دشواري‌هايي مواجه شد. به سال 1370ش. اين مراسم در مقابل بعثه جمهوري اسلامي در مكه [97] برگزار گشت.[98] به سال 1371ش. برابر با ششم ذي‌حجه 1412 ق. اين مراسم مانند سال پيش با شكوه فراوان انجام شد.[99] از سال 1372ش. به سبب مخالفت سخت عربستان و تجهيز نيروي نظامي در محل برگزاري مراسم،[100] برگزاري راهپيمايي برائت از مشركان در مكه حذف و با موافقت رهبر انقلاب، اين مراسم ابتدا در منا[101] و سال‌هاي بعد در عرفات[102] برگزار شد. از آن پس، آيين برائت همه ساله با پيام رهبر جمهوري اسلامي ايران و با حضور شخصيت‌هاي ديني و سياسي و انديشمندان كشورهاي اسلامي در عرفات برگزار مي‌گردد. (تصوير شماره 2) در سال‌هاي اخير، اين مراسم صبح روز عرفه در بعثه رهبر جمهوري اسلامي ايران، در صحراي عرفات، با شعارهايي همچون «مرگ بر اسرائيل»، «مرگ بر آمريكا»، «يا أيها المسلمون اتّحدوا اتّحدوا»، و «تفرقه و اختلاف پيروي از شيطان است» از سوي حاجيان ايراني و غير ايراني در پي تلاوت آياتي از قرآن كريم آغاز مي‌شود و در ادامه، سرپرست حاجيان ايراني، پيام رهبر جمهوري اسلامي ايران را به دو زبان فارسي و عربي مي‌خواند. در پايان نيز قطعنامه‌اي خوانده مي‌شود و زائران پس از هر بند، تكبيرگويان آن را تأييد مي‌كنند.[103]

 

 

منابع

آن سوي حج خونين: سيد حسن ميردامادي، تهران، مركز تحقيقات و نشر حج، 1367ش؛ ابعاد سياسي و اجتماعي حج: محمد تقي رهبر، تهران، مشعر، 1377ش؛ الاحتجاج: ابومنصور الطبرسي (م.520ق.)، به كوشش سيد محمد باقر، دار النعمان، 1386ق؛ احقاق الحق: نورالله الحسيني الشوشتري (م.1019ق.)، تعليقات شهاب الدين نجفي، قم، مكتبة النجفي، 1406ق؛ احكام القرآن: الجصاص (م.370ق.)، به كوشش قمحاوي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ ارشاد الاذهان الي تفسير القرآن: محمد سبزواري (م.1409ق.)، بيروت، دار التعارف، 1419ق؛ اسد الغابه: ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي؛ اعلام الوري: الطبرسي (م.548ق.)، قم، آل البيت عليهم‌السلام، 1417ق؛ امتاع الاسماع: المقريزي (م.845ق.)، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1420ق؛ انساب الاشراف: البلاذري (م.279ق.)، به كوشش زكار و زركلي، بيروت، دار الفكر، 1417ق؛ با كاروان ابراهيم در سال 71: جعفريان و خسروي، مشعر، 1371ش؛ با كاروان عشق در سال 72: رسول جعفريان، تهران، مشعر، 1372ش؛ بحار الانوار: المجلسي (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛ البداية و النهايه: ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1408ق؛ البرائة من المشركين بين المعني الشرعي و التأويلات الشيعي: عبدالرحمن بن عبدالله آل علي، دار اضواء المجتمع؛ البرهان في تفسير القرآن: البحراني (م.1107ق.)، قم، البعثه، 1415ق؛ بيان السعاده: الجنابذي (م.1327ق.)، بيروت، اعلمي، 1408ق؛ تاج العروس: الزبيدي (م.1205ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الفكر، 1414ق؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن يعقوب (م.292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛ التبيان: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش العاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ التحقيق: المصطفوي، تهران، وزارت ارشاد، 1374ش؛ تسنيم: جوادي آملي، قم، اسراء، 1378ش؛ تفسير ابن ابي‌حاتم (تفسير القرآن العظيم): ابن ابي‌حاتم (م.327ق.)، به كوشش اسعد محمد، بيروت، المكتبة العصريه، 1419ق؛ تفسير ابن كثير (تفسير القرآن العظيم): ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش شمس الدين، بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ق؛ تفسير العياشي: العياشي (م.320ق.)، به كوشش رسولي محلاتي، تهران، المكتبة العلمية الاسلاميه؛ التفسير الكبير: الفخر الرازي (م.606ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1415ق؛ التفسير المنسوب الي الامام العسكري عليه‌السلام: به كوشش ابطحي، قم، مدرسه امام مهدي، 1409ق؛ تفسير فرات الكوفي: الفرات الكوفي (م.307ق.)، به كوشش محمد كاظم، تهران، وزارت ارشاد، 1374ش؛ تفسير قرطبي (الجامع لاحكام القرآن): القرطبي (م.671ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ تفسير نمونه: مكارم شيرازي و ديگران، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛ تهذيب الاحكام: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش موسوي و آخوندي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1365ش؛ جامع البيان: الطبري (م.310ق.)، به كوشش صدقي جميل، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ جوامع الجامع: الطبرسي (م.548ق.)، به كوشش گرجي، تهران، 1378ش؛ چارچوبي تحليلي براي بررسي سياست خارجي: روح الله رمضاني، ترجمه: عليرضا طيب، تهران، نشر ني، 1380ش؛ حج25: رضا مختاري، تهران، مشعر، 1384ش؛ حج27 گزارشي از حج‌گزاري 1427ق./ 1385ش.: حسن مهدويان؛ حج29: حجت الله بيات و سيد حسين اسحاقي، تهران، مشعر، 1388ش؛ الخصال: الصدوق (م.381ق.)، قم، جامعه مدرسين، 1403ق؛ در راه برپايي حج ابراهيمي: عباسعلي عميد زنجاني، وزارت ارشاد؛ روابط بين الملل در اسلام: جوادي آملي، به كوشش سعيد بندعلي، اسراء، 1388ش؛ الروض الانف: السهيلي (م.581ق.)، به كوشش عبدالرحمن، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1412ق؛ زاد المسير: ابن جوزي (م.597ق.)، به كوشش محمد عبدالرحمن، بيروت، دار الفكر، 1407ق؛ السنن الكبري: البيهقي (م.458ق.)، بيروت، دار الفكر؛ السيرة النبويه: ابن هشام (م.213/218ق.)، به كوشش محمد محيي الدين، مصر، مكتبة محمد علي صبيح، 1383ق؛ سيره ابن اسحق (السير و المغازي): ابن اسحق (م.151ق.)، به كوشش محمد حميد الله‏، معهد الدراسات و الابحاث؛ سيماي حج در سال70: سرهنگي، گيويان، بهبودي؛ الصحاح: الجوهري (م.393ق.)، به كوشش العطار، بيروت، دار العلم للملايين، 1407ق؛ الصحيفة السجاديه: علي بن الحسين عليه‌السلام، قم، الهادي، 1418ق؛ صحيفه امام: مجموعه سخنراني امام خميني قدس سره؛ صحيفه حج: سخنان امام خميني قدس سره و آيت الله خامنه‌اي، مركز تحقيقات حج؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، بيروت، دار صادر؛ عربستان سعودي: رقيه سادات عظيمي، وزارت امور خارجه، 1375ش؛ علل الشرائع: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش بحر العلوم، نجف، المكتبة الحيدريه، 1385ق؛ العين: خليل (م.175ق.)، به كوشش المخزومي و السامرائي، دار الهجره، 1409ق؛ فتح الباري: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ فتوح البلدان: البلاذري (م.279ق.)، بيروت، دار الهلال، 1988م؛ قاموس قرآن: علي اكبر قرشي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1371ش؛ كامل الزيارات: ابن قولويه القمي (م.368ق.)، نجف، مرتضويه، 1356ق؛ كتاب سليم بن قيس: الهلالي (م.76ق.)، قم، الهادي، 1415ق؛ الكافي: الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛ الكامل في ضعفاء الرجال: عبدالله بن عدي (م.365ق.)، به كوشش غزاوي، بيروت، دار الفكر، 1409ق؛ الكشاف: الزمخشري (م.538ق.)، قم، بلاغت، 1415ق؛ گل‌واژه‌هاي حج و عمره: عليرضا بصيري، تهران، مشعر، 1387ش؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛ مباني ديني و سياسي برائت از مشركين: جواد ورعي، مشعر، 1379ش؛ مجمع البيان: الطبرسي (م.548ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مروري بر روابط ايران و عربستان در دو دهه اخير: بهرام اخوان كاظمي، معاونت پژوهشي سازمان تبليغات، 1373ش؛ المزار الكبير: محمد بن المشهدي (م.610ق.)، به كوشش القيّومي، قم، النشر الاسلامي، 1419ق؛ معاني القرآن: الفراء (م.207ق.)، به كوشش نجاتي و نجار، مصر، دار الكتب المصريه؛ معجم البلدان: ياقوت الحموي (م.626ق.)، بيروت، دار صادر، 1995م؛ معجم مقاييس اللغه: ابن فارس (م.395ق.)، به كوشش عبدالسلام، قم، دفتر تبليغات، 1404ق؛ المغازي: الواقدي (م.207ق.)، به كوشش مارسدن جونس، بيروت، اعلمي، 1409ق؛ مفردات: الراغب (م.425ق.)، نشر الكتاب، 1404ق؛ من لا يحضره الفقيه: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1404ق؛ مناقب اهل البيت عليهم‌السلام: حيدر علي الشيرواني (م. قرن12ق.)، به كوشش الحسون، منشورات الاسلاميه، 1414ق؛ مناقب آل ابي‌طالب: ابن شهرآشوب (م.588ق.)، به كوشش گروهي از اساتيد نجف، نجف، المكتبة الحيدريه، 1376ق؛ الميزان: الطباطبائي (م.1402ق.)، بيروت، اعلمي، 1393ق؛ ميقات حج (فصلنامه): تهران، حوزه نمايندگي ولي فقيه در امور حج و زيارت؛ وسائل الشيعه: الحر العاملي (م.1104ق.)، به كوشش رباني شيرازي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق.

 

حسن رضايي

 

 


[1]. معجم مقاييس اللغه، ج1، ص236؛ تاج العروس، ج1، ص113؛ قاموس قرآن، ج1، ص173، «برأ».

[2]. الصحاح، ج1، ص36؛ قاموس قرآن، ج1، ص173، «برء».

.[3] مفردات، ص121، «برأ».

[4]. لسان العرب، ج1، ص33، «برأ».

[5]. العين، ج8، ص289؛ مفردات، ص121؛ التحقيق، ج1، ص239، «برأ».

[6]. التبيان، ج2، ص65-66.

[7]. الكافي، ج2، ص125.

[8]. الكشاف، ج2، ص242-245؛ جوامع الجامع، ج2، ص36.

[9]. حياة محمد، ص296-297؛ ابعاد سياسي و اجتماعي حج، ص106-107.

[10]. السيرة النبويه، ج2، ص434؛ الطبقات، ج2، ص7؛ تاريخ يعقوبي، ج2، ص66.

[11]. اعلام الوري، ج1، ص157-158؛ امتاع الاسماع، ج1، ص69؛ نك: انساب الاشراف، ج1، ص371؛ المغازي، ج1، ص176.

[12]. فتوح البلدان، ص44؛ معجم البلدان، ج2، ص67.

[13]. فتوح البلدان، ص67.

[14]. انساب الاشراف، ج1، ص79-80؛ المغازي، ج2، ص781-782؛ تفسير فرات كوفي، ص162.

[15]. الطبقات، ج2، ص74؛ انساب الاشراف، ج1، ص439-440؛ السنن الكبري، ج9، ص232-233؛ السيرة النبويه، ج4، ص851-852.

[16]. الطبقات، ج1، ص219-220؛ فتوح البلدان، ص72-73.

[17]. السيرة النبويه، ج4، ص944.

[18]. الطبقات، ج1، ص222.

[19]. الكامل، ج6، ص46؛ اسد الغابه، ج1، ص217.

[20]. الطبقات، ج1، ص234.

[21]. اسد الغابه، ج2، ص118.

[22]. المغازي، ج3، ص1075.

[23]. التفسير الكبير، ج15، ص523؛ جامع البيان، ج10، ص77؛ زاد المسير، ج3، ص301-302؛ بحارالانوار، ج21، ص205.

[24]. الطبقات، ج2، ص125-128؛ زاد المسير، ج3، ص314.

[25]. التفسير الكبير، ج15، ص524.

[26]. نك: تفسير عياشي، ج2، ص73-74؛ مجمع البيان، ج5، ص6؛ تفسير قرطبي، ج8، ص67-68.

[27]. جامع البيان، ج10، ص85-86؛ مجمع البيان، ج5، ص7.

[28]. سيره ابن اسحق، ج2، ص75؛ السيرة النبويه، ج1، ص130-131؛ الروض الانف، ج1، ص249-250.

[29]. البداية و النهايه، ج5، ص44-45؛ مجمع البيان، ج5، ص7.

[30]. نك: معاني القرآن، ج1، ص420؛ البداية و النهايه، ج5، ص44-45؛ جوامع الجامع، ج2، ص37-38.

[31]. احكام القرآن، ج5، ص327.

.[32] ابعاد سياسي و اجتماعي حج، ص98.

[33]. تفسير تسنيم، ج14، ص542؛ ج15، ص704.

[34]. التبيان، ج2، ص434.

[35]. الميزان، ج5، ص373؛ التفسير الكبير، ج12، ص384.

[36]. التفسير الكبير، ج12، ص384؛ الميزان، ج5، ص373.

[37]. تفسير ابن كثير، ج3، ص124.

[38]. مجمع البيان، ج9، ص192.

[39]. الخصال، ج1، ص21.

[40]. صحيفه سجاديه، دعاي47؛ تفسير منسوب به امام عسكري، ص19، 39.

[41]. كامل الزيارات، ص177؛ المزار، ص482.

[42]. تفسير ابن ابي حاتم، ج6، ص1895؛ الكشاف، ج2، ص315.

[43]. التبيان، ج3، ص550.

[44]. نك: ارشاد الاذهان، ص609.

[45]. تفسير ابن كثير، ج1، ص228.

[46]. الكافي، ج1، ص282.

[47]. نمونه، ج7، ص256.

[48]. روابط بين الملل در اسلام، ص180-181.

[49]. بيان السعاده، ج2، ص245.

.[50] ابعاد سياسي و اجتماعي حج، ص101.

[51]. الميزان، ج14، ص369.

[52]. نك: التهذيب، ج5، ص22.

[53]. نك: علل الشرائع، باب177، ص437.

[54]. نك: الطبقات، ج8، ص7؛ فتح الباري، ج1، ص60.

[55]. نك: السيرة النبويه، ج4، ص1022-1025؛ تاريخ يعقوبي، ج2، ص102-109.

[56]. كتاب سليم بن قيس، ص787؛ الاحتجاج، ج2، ص18-19؛ بحار الانوار، ج33، ص181-182.

[57]. نك: الاحتجاج، ج2، ص18-19.

[58]. سيره پيشوايان، ج9، ص11؛ زندگاني چهارده معصوم، ج7، ص38.

[59]. نك: المناقب، ج3، ص306-307.

[60]. ميقات حج، سال1، ش4، ص11، «بهره گيري از ابعاد سياسي حج».

[61]. مناقب اهل البيت، ص268.

[62]. المناقب، ج3، ص427-429.

[63]. ميقات حج، ش30، ص216-228، «برائت از مشركين از ديدگاه امام خميني».

[64]. مباني ديني و سياسي برائت از مشركين، ص162؛ البرائة من المشركين، ص232-251.

[65]. البرائة من المشركين، ص232-251.

[66]. در راه برپايي حج ابراهيمي، ص166.

[67]. الكليات، ص353، «جدل».

[68]. الكافي، ج4، ص338؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص328؛ البرهان، ج1، ص427.

[69]. تفسير ابن ابي حاتم، ج1، ص348-349؛ التبيان، ج2، ص164؛ تفسير ابن كثير، ج1، ص407.

[70]. حج27، ص85؛ ميقات حج، ش25، ص35، 38-40، «مباني ديني برائت از مشركين».

[71]. صحيفه امام، ج20، ص111.

[72]. صحيفه امام، ج20، ص314-315؛ صحيفه حج، ج1، ص184.

[73]. صحيفه حج، ج1، ص197-199.

[74]. صحيفه امام، ج20، ص94.

[75]. صحيفه امام، ج20، ص317-318.

[76]. صحيفه امام، ج15، ص168-169.

[77]. صحيفه امام، ج21، ص22.

[78]. مباني ديني و سياسي برائت از مشركان، ص86.

[79]. ابعاد سياسي و اجتماعي حج، ص111.

[80]. صحيفه حج، ج1، ص188-189.

[81]. صحيفه حج، ج1، ص184، 197، 199.

[82]. نك: وسائل الشيعه، ج11، ص16؛ ميقات حج، ش30، ص227-228، «برائت از مشركان از ديدگاه امام خميني».

[83]. صحيفه امام، ج10، ص158.

[84]. صحيفه امام، ج18، ص86-89؛ ج19، ص333-345.

[85]. صحيفه امام، ج13، ص207-211.

[86]. ميقات حج، ش30، ص98، «امارت حج و زعامت حجاج».

[87]. نك: چارچوبي تحليلي براي بررسي سياست خارجي، ص88-89.

[88]. مروري بر روابط ايران و عربستان در دو دهه اخير، ص34.

[89]. روزنامه جمهوري اسلامي، سال سوم، ش682.

[90]. صحيفه امام، ج15، ص290.

[91]. نك: آن سوي حج خونين، ص13-20.

[92]. آن سوي حج خونين، ص15-20.

[93]. كيهان، 12/5/1366؛ گل‌واژه‌هاي حج و عمره، ص112.

[94]. صحيفه امام، ج20، ص349-350، 391؛ ج21، ص74.

[95]. كيهان، 26/5/1366؛ عربستان سعودي، ص126.

[96]. نك: صحيفه حج، ج2، ص172-173، 203.

[97]. سيماي حج در سال 70، ص190.

[98]. كيهان، 30/3/1370.

[99]. نك: با كاروان ابراهيم، ص113-145.

[100]. مروري بر روابط ايران و عربستان، ص95، 97.

[101]. با كاروان عشق، ص171-173.

[102]. صحيفه حج، ج2، ص230.

[103]. حج27، ص324؛ حج25، ص294-301؛ حج29، ص162-172.




نظرات کاربران