بنیشیبه
پرده‌داران و کلیدداران کعبه از صدر اسلام تا کنون بنی‌شیبه فرزندان شیبة بن عثمان (اوقص[1]) بن عبدالله (ابی‌طلحه) از زیرمجموعه‌های بنی‌عبدالدار، از تیره‌های قریش، بودند.[2] آن‌ها را به سبب انتساب به پدرشان شیب
پردهداران و كليدداران كعبه از صدر اسلام تا كنون
بنيشيبه فرزندان شيبة بن عثمان (اوقص[1]) بن عبدالله (ابيطلحه) از زيرمجموعههاي بنيعبدالدار، از تيرههاي قريش، بودند.[2] آنها را به سبب انتساب به پدرشان شيبه، شَيِِِبي[3] و جد اعلايشان عبدالدار، عبدري[4] و به سبب منصب حجابت (پردهداري)، حَجَبي[5] ميگويند. بنيشيبه در جد چهارمشان قصي بن كلاب، با پيامبر(ص) و در عبدالعزي با حضرت خديجه3 نسب مشترك دارند.[6] فرزندان شيبة بن عثمان، عبدالرزاق، جبير، عبدالله اكبر، عبدالله اصغر (الأعجم)، عبيدالله، عبدالرحمن، مصعب، مسافع[7]، ام جميل،[8] صفيه[9] و ام حجر/حُجير[10] هستند كه بنيشيبه را تشكيل ميدهند.گروهي از بنيشيبه كه ساكن عراق بودند، به كليدداري حرم امام جواد و امام كاظم(ع) به دست سلطان سليم عثماني در 978ق. رسيدند و اين مقام در خاندانشان ادامه يافت.[11]
بنيشيبه در همسايگي كعبه ميزيستند. از اين رو، يكي از بابهاي مسجدالحرام به نام بنيشيبه شهرت يافت. اين نشانگر جايگاه معنوي و اجتماعي آنها از دوران پيش از اسلام است.[12] آنها به مناطق پيرامون جزيرة العرب مهاجرت كردند و از ميان آنها تيرههايي پديد آمد كه از مشهورترين آنها در عراق ميتوان به بنيجبير[13]، آل حمزه[14]، آل عجينه، آل شقافي، آل مؤذن، آل ساعجي، آل عبداللطيف، آل أبوالرك و آل حاج محمد صالح اشاره كرد. برخي نيز در مصر ساكن شدند.[15] بر پايه ديدگاه مشهور نسبشناسان، نسل بنيشيبه هيچ گاه در مكه گسسته نشده است.[16]
به موجب گزارشي، پس از ظهور اسلام، شيبه و فرزندانش همانند بسياري از تيرههاي قريش در برابر پيامبر و مسلمانان ايستادند. آنها كه از دوران جاهليت منصب لواء و پرچمداري قريش را در اختيار داشتند، با حمل پرچم مشركان نقشي مهم را در نبردهاي بدر و احد عهدهدار بودند؛ چنانكه پرچم مسلمانان در بدر را نيز مصعب بن عمير از بنيعبدالدار بر دوش كشيد.[17] شيبه با مسلمانان سختگير بود[18] و تا فتح مكه (8ق.) مسلمان نشد.[19] او در همان سال همراه ديگر تازه مسلمانان قريش در غزوه حنين شركت كرد.[20] از نقش شيبه و فرزندانش در دوران مدني پيامبر و همراهي آنها با قريش در نبردهاي اين دوره گزارشي در دست نيست. اما بر پايه گزارشهايي، پدر و برخي از برادرانش در اُحد كشته شدند.[21]
بنيشيبه و مقام پردهداري
پردهداري كعبه به عنوان يكي از مناصب مكه پس از قصي بن كلاب به فرزندش عبدالدار[22] رسيد و پس از او در تبارش تداوم يافت.[23] گزارشي كه با قراين تاريخي سازگار نيست، از پردهداري شيبة بن عثمان در روزگار حمله ابرهه به مكه (40 سال پيش از بعثت) خبر ميدهد.[24] از پردهداري شيبه تا عصر اسلامي خبري در دست نيست. اخبار تاريخي حكايت دارند كه در آغاز اسلام، عثمان بن طلحة بن ابيطلحه پردهدار بوده است[25]؛ اما با توجه به نبود شواهدي بر اين مدعا، نميتوان مسؤوليتي را براي بنيشيبه ياد كرد. عثمان را پسر عمو[26]، عمو، برادر[27] يا پدر شيبه دانستهاند.[28] بر پايه گزارشها، در فتح مكه، پيامبر(ص) كليد درِ كعبه را از عثمان گرفت و با ورود به خانه خدا[29] به شستوشوي درون آن و زدودن آثار شرك و بتپرستي پرداخت.[30] او پس از نزول آيه (إِنَّ اللهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها) (نساء/4، 58) كه مضمون آن فرمان خداوند به بازگرداندن امانتها به صاحبانشان است[31] ، كليد كعبه را در خطاب به عثمان بن طلحه و شيبة بن عثمان بن طلحه، با خطاب «يا بنيابي طلحه» تا روز قيامت در اختيار اين خاندان گذاشت و آنها را به محترم شمردن كعبه سفارش كرد.[32] برخي مخاطب رسول خدا را بنيشيبه دانستهاند كه فرمود: «هاكم المفتاح يا بنيشيبه.»[33] به گزارشي ديگر، پيامبر(ص) كليد را در اختيار عثمان و شيبه قرار داد و فرمود: «خذاها خالدة تالدة لا ينزعها [يا بنيابي طلحة] منكم إلا ظالم.»[34] بر اين اساس، بنيشيبه باور دارند كه آنها مورد خطاب پيامبر قرار گرفتند و تا قيامت صاحبان منصب كليدداري كعبه هستند. از اين رو، جايگاه معنوي بس والايي براي خود باور داشته و از اين رهگذر، در طول تاريخ، موقعيت اجتماعي و ديني بالا و نيز ثروت فراوان كسب كردهاند. جنبه معنوي اين منصب موجب شده تا شيبيها در طول تاريخ مورد توجه ويژه خلفا، سلاطين، اميران و مردم باشند.[35] اما با توجه به مشروعيت و موقعيت اجتماعي و اقتصادي رهاورد اين مقام براي بنيشيبه، احتمال جعلي بودن اين روايت وجود دارد؛ به رغم ادعاي بنيشيبه و گزارش غير مشهور ياد شده، گزارشها حكايت دارند كه بنيشيبه تا عصر خلفا عهدهدار پردهداري كعبه نبودهاند.
بنيشيبه و خلفاي چهارگانه
بنيشيبه پس از رسيدن به مقام كليدداري كعبه بيشتر مورد تكريم خلفا بودند. بر پايه گزارشي، شيبه در دوران خلافت عمر بن خطاب (حك: 13-23ق.) به وي كه ميخواست اشياي گرانبهاي كعبه را تقسيم كند، سفارش كرد تا با عمل به سيره پيامبر(ص) و ابوبكر از اين اقدام سر باز زند و عمر اين سفارش را پذيرفت.[36] در اين گزارش، به پردهداري شيبه تصريح نشده است؛ در گسترش مسجدالحرام در دوران خلافت عثمان (26ق.) كساني كه نزديك مسجدالحرام خانه داشتند و گويا بنيشيبه هم در ميانشان بودند، درباره خريد خانهها به خليفه اعتراض كردند كه به زنداني شدنشان انجاميد و سرانجام ماجرا با ميانجيگري عبدالله بن خالد بن اسيد پايان يافت.[37]
شيبة بن عثمان در روزگار علي(ع) مدتي كوتاه از سوي بسر بن ارطاة كه از سوي معاويه براي سركوب شيعيان مكه و مدينه[38] مأمور شده بود، پس از گريختن قثم بن عباس، كارگزار امام علي(ع)، امير مكه شد.[39] برخي نيز گويند كه خود مردم مكه او را به عنوان امير برگزيدند.[40] همچنين به سال 39ق. هنگام ستيز قثم با يزيد بن شجره رهاوي، فرستاده معاويه، درباره سالاري حج، مردم بر شيبة بن عثمان توافق كردند.[41]
بنيشيبه در دوران اموي
از روابط بنيشيبه با امويان آگاهيهاي اندكي در دست است. هنگامي كه معاويه به سال 44ق. دارالندوه* را از فردي عبدري خريد و حق شفعه شيبه را مراعات نكرد، شيبه سوگند ياد كرد كه هرگز با معاويه سخن نگويد و در سفر بعد معاويه به مكه، از بازكردن در كعبه برايش خودداري كند و مسؤوليت اين كار را به نوه خردسالش شيبة بن جبير بسپارد.[42]
بر پايه گزارشهاي مشهورتر، شيبة بن عثمان به سال 42ق. پس از درگذشت عثمان بن طلحه كه عقيم بود[43]، كليدداري را بر عهده گرفت[44] و تا حكومت يزيد به سال 61ق. عهدهدار اين منصب بود.[45] در حقيقت از اين هنگام به بعد با رسيدن جبير بن شيبه به اين مقام، بنيشيبه به منصب پردهداري و كليدداري دست يافتند؛ در برابر، برخي عقيم بودن عثمان را انكار و براي وي فرزندي به نام عبدالله ياد كردهاند كه وي و فرزندانش پردهدار كعبه بودند.[46] بر اين اساس، شايد واگذاري اين منصب به شيبه به سببي ديگر چون كهولت سن و جايگاه اجتماعياش بوده است. برخي منابع از عمر طولاني شيبه سخن گفته و درگذشت وي را در روزگار حكومت يزيد (61-64ق.) دانستهاند.[47]
بنيشيبه معمولاً مورد تكريم خلفا بودند. از روابط آنها با خلفاي اموي گزارشي در دست نيست؛ جز آن كه شيبه هنگام عطرآگين نمودن ديوارهاي كعبه در روزگار معاويه شركت داشت.[48] نيز در دوره يزيد بن معاويه، يكي از نوادگان ابيطلحه به نام يزيد بن مسافع بن طلحه در قيام حره (63ق.) در مدينه به دست نيروهاي شامي كشته شد.[49] بر پايه گزارشي، وليد بن عبدالملك (حك: 86-96ق.) ادعا نمود كه هزينههاي كعبه بر عهده او است و نبايد بنيشيبه هداياي كعبه را دريافت كنند. از اين رو، تصميم گرفت تا بنيشيبه را از تملك هداياي كعبه محروم كند. اما بنيشيبه با همكاري و مساعدت حجاج بن يوسف، وليد را قانع نمودند تا مانند پدرش عبدالملك آنها را همچنان از هداياي كعبه بهرهمند سازد.[50]
در حكومت خالد بن عبدالله قسري* بر مكه[51] هنگامي كه يكي از شخصيتهاي بنيشيبه او را از رفتار نادرستش بازداشت و نهي از منكر كرد، حكمران با وي تندي نمود و با ناديده گرفتن فرمان خليفه درباره وي، او را 100ضربه تازيانه زد. با شكايت عبدالله به سليمان بن عبدالملك (حك: 96-99ق.) وي دستور داد تا خالد را قصاص و دستانش را قطع كنند.[52] برخي از منابع، خودداري پردهدار از باز كردن در كعبه در هنگام غير معمول براي خالد يا سرقت اموال حاجيان به دست آنها را دليل خشم خالد دانستهاند.[53] از رابطه بنيشيبه با ديگر خلفاي اموي گزارشي در دست نيست؛ جز آن كه آوردهاند كه نبيه بن وهب شيبي، يكي از فقيهان، در فتنه دوران خلافت وليد بن يزيد (126ق.) كشته شد.[54]
در اين زمان، بنيشيبه امام باقر(ع) را كه با فتواهايش درباره دست اندازي آنها به هدايا و نذورات كعبه واكنش نشان ميداد، به گمراهي و بدعتگذاري متهم كردند. در برابر، امام آنان را سارقاني دانست كه اگر قدرت يابد، دستان آنها را به جرم سرقت اموال كعبه قطع خواهد كرد.[55]
بنيشيبه و زبيريان
گزارشهاي گوناگون حاكي از همكاري نزديك ميان بنيشيبه و زبيريان در دولت ده ساله ابن زبير در مكه است. جبير بن طلحه شيبي، كليددار كعبه به سال 65ق.[56] يكي از اعضاي گروه مشورتي ابن زبير بود كه وي بدون نظرخواهي از آنها كاري نميكرد.[57] او در حمايت از ابن زبير با عمرو بن زبير كه از سوي يزيد مأمور دستگيري برادرش شده بود، مذاكره كرد و وي را نكوهش نمود.[58] وي در نبرد ابن زبير با سپاه يزيد، او را ياري ميكرد.[59] خانه بنيشيبه هنگام بازسازي كعبه در روزگار ابن زبير (64-65ق.) محل نگهداري اموال و پرده خانه كعبه از سوي زبيريان شد.[60] با همكاري جبير بن شيبه در بازسازي كعبه در دوران خلافت ابن زبير، وي توانست باترفندي، هنگام نماز جماعت، افتخار نصب حجرالاسود در جاي خود را نصيب خود يا پسرانش حمزه يا عباد[61]، از خاندان پردهداران كعبه، كند كه اين كار اعتراض بسياري را بر انگيخت.[62] حجاج بن يوسف در نبرد با ابن زبير (73ق.) خانه بنيشيبه و حارث بن خالد را به عنوان خانه امن اعلام كرد و زبيريان با پناه بردن به آن در امان ماندند.[63]
بنيشيبه و عباسيان
بنيشيبه از آغاز خلافت عباسيان با آنها رابطهاي دوستانه داشتند؛ چنانكه در روزگار خلافت منصور عباسي (136-158ق.) و هنگام حكمراني زياد بن عبيدالله حارثي، دايي سفاح، بر مكه (138ق.) عبدالعزيز بن عبدالله شيبي رئيس شرطه او شد.[64] نيز بنيشيبه به سركردگي ابوالرزام شيبي در قيام محمد بن عبدالله بن حسن (نفس زكيه) به سال 145ق. با پنهان كردن سري بن عبدالله، امير مكه (143-145ق.) از عباسيان حمايت كردند.[65] عبدالله بن شعيب و محمد بن اسماعيل بن ابراهيم از بنيشيبه، در دوران خلافت مهدي عباسي(158-169ق.) براي ترميم مقام ابراهيم(ع)[66] و نيز نوسازي جامه كعبه (160ق.) با او همكاري كردند. در روزگار هارون الرشيد (حك:170-193ق.) چند تن از بنيشيبه، از جمله عبدالكريم بن شعيب حجبي رئيس شرطه مكه، و عبدالعزيز بن عبدالله بن مسافع به عنوان پردهداران كعبه، شاهد عهدنامه هارون براي ولايتعهدي فرزندانش بودند و از اين عهدنامه تا هنگام خلافت امين (193-198ق.) پاسداري كردند. محمد بن عبدالله بن عثمان شيبي كه خود نيز از شاهدان عهدنامه بود، در درگيري امين و مأمون، عهدنامه هارون را به فضل بن ربيع، وزير امين، براي ابطال تحويل داد و در برابر آن پاداشي هنگفت دريافت كرد.[67]
در دوران خلافت مأمون، هنگامي كه مردم مكه با محمد ديباج (198-200ق.) از فرزندان امام جعفر صادق(ع) بيعت كردند، محمد پنج هزار دينار از پردهدار كعبه براي انجام امور حكومتي وام گرفت كه پس از مصالحه آنها با مأمون (198-218ق.) بازپرداخت شد.[68] آنها هنگام حمله ابراهيم بن موسي علوي (200ق.) از سوي يمنيها به مكه، با اندوختههاي طلاي كعبه كه مأمون اهدا كرده بود، يزيد بن محمد، عامل مأمون، را ياري كردند.[69] از اين هنگام تا حكمراني اشراف حسني بر مكه (358-1343ق.) از بنيشيبه گزارشي در دست نيست.
بنيشيبه در حكمراني اشراف
در اين عصر كه حدود ده سده به طول انجاميد، مقام سنتي بنيشيبه چون گذشته حفظ شد. البته اشراف گاه با زيادهخواهي آنها رويارويي ميكردند؛ چنانكه شريف ابوهاشم محمد بن جعفر به سال 437ق. به همين سبب با پردهدار كعبه برخورد كرد.[70] نيز امير مُكْثِر حسني (م.589ق.) فرمان دستگيري و مصادره اموال محمد بن اسماعيل شيبي را صادر و وي را از شغل پردهداري بيت الحرام بركنار كرد.[71] همچنين به سال 996ق. بر پايه آيين همه ساله، روز 27 رمضان هنگامي كه در كعبه به دست شيخ عبدالواحد شيبي به روي زنان گشوده شد، به دليل بيدقتي او،كليد كعبه را از دامنش ربودند.[72] در محكمه شرعي اثبات شد كه عبدالواحد برخي از قناديل كعبه را به شريف احمد داده است. از اين رو، امير مكه شريف محسن (م.1101ق.)كليد كعبه را از او گرفت و به برادرش عبدالله سپرد.[73] شريف عبدالله بن سعيد نيز هنگام امارتش بر مكه (1136ق.) در شورش گروهي از اشراف، محمد بن عبدالمعطي شيبي كليددار كعبه را به جرم حمايت از مخالفانش دستگير نمود و غرامتي سنگين از وي گرفت و كليدداري را به يكي از عموزادگانش سپرد.[74] عون الرفيق امير مكه (م.1299ق.) نيز شيخ عبدالرحمن شيبي را از وظيفه سدانت كعبه بركنار كرد و سپس او را از مكه تبعيد نمود و اين منصب را به شخصي ديگر از همان خاندان سپرد.[75]
اين گزارشها نشان ميدهند كه اميران مكه اجازه عزل و نصب پردهداران را به خود ميدادند؛ اما اين منصب را از خاندان بنيشيبه بيرون نميساختند. نبود گزارشي درباره بركناري بنيشيبه از سوي قدرتهاي مجاور صاحب نفوذ در مكه، نشان ميدهد كه اميران مكه بر كار پردهداران اشراف داشتهاند؛ از نقش برخي از بنيشيبه در تحولات و رخدادهاي مكه گزارشهايي در دست است. محمد شيبي در فتنهاي هنگام حكمراني شريف يحيي بن سرور (1228ق.) به سبب كشته شدن شريف شنبر، امير عرب باديهنشين، به دست يحيي كه موجب هجوم فرمانده منصوب از سوي محمد علي پاشا، دوست مقتول، به قصر امير يحيي شد، ميانجيگري كرد.[76] شيبيها گاهي نيز با مخالفان اشراف همدست ميشدند؛ چنانكه به سال 1311ق. شيخ عمر بن جعفر شيبي همراه گروهي از شخصيتهاي مكه، در اختلاف ميان امير مكه شريف بن الرفيق بن محمد و حكمران عثماني حجاز، جانب عثمان نوري پاشا، والي حجاز، راگرفت. پس از رفع اين ستيز، سلطان عبدالحميد عثماني افزون بر حكمران حجاز، همه همراهان او از جمله شيخ عمر را از مناصبشان بركنار و از حجاز تبعيد كرد. البته اين حكم درباره پردهدار كعبه با تخفيف اجرا شد و وي تنها از مكه بيرون رانده شد و تا هنگام مرگ به سال 1320ق. در قريه هدا در 70 كيلومتري شرق مكه مسكن گزيد.[77]
بنيشيبه افزون بر پردهداري، گاهي از سوي اشراف به مناصب ديگر گماشته ميشدند. انتخاب شيخ حسن عبدالقادر شيبي به دست امير مكه شريف حسين بن علي به سال 1327ق. براي نمايندگي مجلس، از آن جمله است كه پس از همكاري آن دو انجام شد.[78]
بنيشيبه و آل سعود
آل سعود پس از سلطه بر حجاز از سال 1343ق. بنيشيبه را همچنان بر پردهداري كعبه ابقا نمودند و جامه كعبه و ضمايم آن را در اختيار آنها قرار دادند.[79] اما اكنون آل سعود به دليل تحريم تبرك جستن مردم به اشياي كعبه و به بهانه اين كه پردههاي كعبه در شمار آثار تاريخي به شمار ميروند، از فروش آنها پيشگيري ميكنند و در برابر، مبلغي به پردهداران كعبه ميپردازند.[80] بنيشيبه همچنين از سوي آل سعود مناصبي همانند رياست بر برخي از شوراهاي دولتي و نيابت دوم مجلس شوراي مكه و رياست كميته پيگيري اوقاف حرمين شريفين و رياست كميته امداد پزشكي را بر عهده دارند.[81] شيخ عبدالقادر شيبي مورد توجه ملك عبدالعزيز بود و همراه پردهداري به مدت 16سال، برخي از مناصب دولتي را نيز بر عهده داشت.[82]
جايگاه اجتماعي بنيشيبه
همه اميران و حكومتها پردهداري بنيشيبه را به رسميت شناختهاند و هر چند گاهي به بركناري برخي از آنان ميپرداختند، هرگز پردهداري را از خاندان آنها بيرون نساختند. حتي هنگامي كه برخي از پردهداران عقيم بودند و يا فرزندشان خردسال بود، امير مكه كفالت او را بر عهده ميگرفت تا بزرگ شود؛ چنانكه پس از درگذشت عبدالقادر شيبي كه عقيم بود و فرزند پسري نيز از نسل شيبه وجود نداشت، منصب پردهداري به محمد بن زين العابدين كه كودك بود، رسيد و شريف غالب بن مسعود، امير مكه، به سال 1210ق. كفالت او را بر عهده گرفت و چون وي بزرگ شد، او را رسماً به عنوان پردهدار تعيين كرد. او به مدت 43 سال تا هنگام درگذشتش (1253ق.) پردهدار بود.[83] انتخاب پردهدار معمولاً از ميان كهنسالان بنيشيبه انجام ميگيرد[84] و بزرگترين فرد خانواده به اين منصب انتخاب ميگردد. اين مسؤوليت تنها بر عهده مردان بنيشيبه نهاده ميشود؛ بنا بر يك گزارش، شمار افراد خانواده شيبي در دوران كنوني حدود 82 تن است كه نيمي از آن را مردان تشكيل ميدهند. نزار عبدالعزيز شيبي از پردهداران اخير خانه خدا است. از وي تا كنون 58 كليد خانه خدا به ثبت رسيده كه در موزههاي گوناگون نگهداري ميشوند.[85]
اهميت منصب پردهداري و اختصاصي بودن آن در بنيشيبه، موجب شده تا اشخاصي ادعاي نسب بردن به آنها را داشته باشند؛ چنانكه در يمن فردي مدعي چنين نسبي شد و حتي دو تن در مكه بر ادعاي او صحه گذاشتند؛ اما وي نتوانست به مقصود خود نائل آيد.[86]
از وظايف آنها ميتوان به محافظت از پرده كعبه،ترميم و تعويض آن، محافظت از ركنها و مقامها[87]، نگهداري از در كعبه وكليد آن و پوشش در، ترميم وتزيين آن، و عطرآگين كردن كعبه و شستوشوي آن[88] اشاره كرد. بنيشيبه كيسهاي براي كليد در كعبه ساخته، آن را همراه كليد نزد بزرگ خاندان بنيشيبه مينهادند.[89] به روايتي، پيامبر(ص) آنها را به پنهان كردن كليد فرمان داد و خود نيز با جامهاش كليد را پوشاند.[90] شايد از همين رو، آنها هنگام گشودن در كعبه، پردهها را فروميافكنند؛ بنيشيبه باز و بسته كردن در كعبه را پس از نصب پلكان انجام داده، به مردم اجازه ورود به درون بيت را ميدادند. اين كار در دو نوبت جمعه و دوشنبه جداگانه براي زنان و مردان انجام ميشد كه بعدها به روزهاي خاص سال منحصر گشت.[91] گاهي شايد به سبب ازدحام جمعيت براي ورود به درون كعبه، با حاجيان بدرفتاري ميكردند.[92] از اين رو، برخي از اميران مكه همانند خالد بن عبدالله قسري، پردهدار را توبيخ كردند كه در كعبه را در هنگام غير معمول باز كرده بود.[93] بنيشيبه گاهي ورود حاجيان به درون كعبه را آسانتر ميساختند و در را در طول ايام حج، شب و روز باز ميگذاشتند؛ چنانكه هنگام حضور مسعود، حاكم يمن، در مكه (619-626ق.) در برابر دريافت كمكهاي مالي چنين كردند.[94]
پرده كعبه همه ساله تعويض ميگردد. پرده كهن را بنيشيبه به خود اختصاص داده، با قطعه قطعه كردن، آن را به حاجيان ميفروختند.[95] تعويض آن در نهم ذيحجه و هنگامي كه حاجيان به عرفات ميروند، انجام ميشود و بنيشيبه كنار حاكمان حضور دارند؛ محافظت برخي از اشياء متعلق به كعبه در اختيار بنيشيبه قرار ميگرفت؛ چنانكه به سال 1127ق. پلكان كعبه اهدايي حسين حمدان هندي كه امير مكه آن را به بهانه عدم اجازه از دولت عثماني پس از نصب چند روزه برداشته بود، براي محافظت به خانه شيخ عبدالقادر شيبي انتقال يافت.[96] هنگام درگيري آل زبير با حُصين بن نمير فرمانده سپاهيان يزيد (64ق.)كه كعبه به منجنيق بسته شد وحجرالاسود آسيب ديد، جبير بن شيبه تكههاي آن را در پارچهاي قرار داد. پس از بازسازي كعبه به دست ابن زبير، حجر را در جاي خود نهادند.[97]
نيز جمعآوري تكههاي حجر و مرمت آن كه در فتنه مصريها در روز يازدهم ذيحجه سال 413ق.[98] آسيب ديد و چسباندن آن با خميري از مشك و لاك[99] و همچنين چسباندن تكههاي حجر به يكديگر در فتنه قرمطيان (317ق.)[100] از جمله همين اقدامات است. بنيشيبه گاهي براي ترميم مقام ابراهيم از خلفا كمك مالي دريافت ميكردند.[101]
بنيشيبه در شستوشوي درون كعبه كه به تأسي از رسول خدا(ص)[102] انجام ميگيرد، كنار امير مكه و رئيس امور مسجدالحرام و سفراي دول خارجي حضور مييابند. اين آيين در هر سال دو بار، يكي ماه شعبان و ديگري ذيحجه، انجام ميگيرد و در آن، كعبه با آب زمزم آميخته با گلاب و مشك شستوشو ميشود.
درآمدهاي بنيشيبه
بيشتر درآمد آنها از نذورات و هداياي كعبه و فروش آنها از جمله پرده كعبه بود[103] كه از اين راه، اموال بسيار كسب ميكردند.[104] آنها در طول تاريخ به پشتوانه اجازه دانشوران و سيره گذشتگان، تصرف در اموال و پوشش كعبه را حق خود دانسته، همواره از فروختن آنها به حاجيان كسب درآمد ميكردند.[105]
بنيشيبه باور داشتند كه اگر كسي به مال كعبه (ابرق*) دستدرازي كند، كيفر اين خيانت را در دنيا با گرفتار شدن به فقر و از ميان رفتن مال و مكنت و سختي جان دادن خواهد ديد.[106] با اين حال، دستاندازيهاي كلان از آنها گزارش شده است.[107] آنان نقرهها و چوبهاي پلكان كعبه، اهدايي كلب عليخان نايب السلطنه رامفور هند به سال 1300ق. را به خود اختصاص دادند.[108] نيز مظفر امير يمن به سال 659ق. هنگام اداي مناسك حج، دري را با ورقههايي از نقره به وزن 60 رطل به كعبه اهدا كردكه بنيشيبه آن را تصاحب كردند.[109]
در كنار اين موارد، بنيشيبه از كمكهاي برخي از حاكمان بهرهمند ميشدند. از جمله هنگام حضور حاكم يمن در مكه، از جمله مسعود حاكم يمن در مكه (619-626ق.) در برابر دريافت كمكهاي مالي، ورود حاجيان به درون كعبه را آسانتر ساختند و در طول ايام حج، شب و روز درِ آن را باز گذاشتند. اما پس از رفتن ملك مسعود، باز به همان روش گذشته برگشتند.[110] اين شيوه در دوران حكمراني مماليك نيز ادامه يافت. جامهاي كه سلطان ناصر محمد بن قلاوون به سال 726ق. از مصر به مكه معظمه[111] فرستاد و نيز هدايا و جامههايي كه براي كعبه از سوي ديگر حاكمان مصر و يمن به سال 749ق. ارسال شد، در اختيار بنيشيبه قرار گرفت و آنها جامههاي پيشين كعبه را ميان خود تقسيم كردند.[112]
هنگامي كه به دستور سلطان سليمان عثماني (964ق.) در كعبه را با ورقهاي از نقره تزيين كردند، هزار اشرفي در برابر نقرهاي كه از روي در كهن آن برداشته شده بود، به بنيشيبه داده شد.[113] نيز به سال 962ق. شيبيها ناودان طلاي ارسالي حاكم مصر را جايگزين ناودان نقرهاي كردند و ناودان نقرهاي را در برابر 200 اشرفي به خزانه سلطنتي استامبول ارسال نمودند.[114] افزون بر اين درآمد، پرداختن به تجارت و بهرهبرداري از نخلستاني بزرگ به نام ريمه نزديك مدينه و باغهايي در طائف، همواره موقعيت اقتصادي اين طايفه را استحكام ميبخشيد.[115]
از ميان بنيشيبه، برخي راوي حديث پيامبر بودند[116]؛ از جمله: شيبة بن عثمان[117]، عطاء شيبي عبدري[118]، صفيه بنت شيبه كه از عايشه، ام سلمه و ام حبيبه همسران پيامبر(ص) حديث روايت نمود[119]، عبدالملك حجبي[120]، عبدالحميد بن جبير بن شيبه، موسي بن عبدالملك[121]، و احمد بن ديلم شيبي.[122]
سكونت بنيشيبه در مكه تا كنون ادامه دارد.[123] برخي از شيبيها افزون بر داشتن منصب حجابت كعبه و قضاوت مكه، صاحب تأليف نيز بودند؛ از جمله جمال الدين ابوالمحاسن شافعي در قرن هشتم ق. كه در دانش تاريخ صاحب نظر بود و كتاب طيب الحياة، مختصر حياة الحيوان از تأليفات او است.[124]
دانشنامه حج و زيارت - پژوهشكده حج و زيارت
[1]. انساب الاشراف، ج9، ص403؛ الاستيعاب، ج2، ص712؛ معجم قبائل العرب، ج2، ص622.
[2]. انساب الاشراف، ج9، ص404؛ جمهرة انساب العرب، ص127.
[3]. الانساب، ج8، ص208.
[4]. الانساب، ج9، ص184.
[5]. الانساب، ج8، ص208.
[6]. تاريخ يعقوبي، ج2، ص118؛ جمهرة انساب العرب، ص14.
[7]. نسب قريش، ص253؛ انساب الاشراف، ج9، ص404؛ جمهرة انساب العرب، ص127.
[8]. الطبقات، ج5، ص330.
[9]. الطبقات، ج6، ص34؛ الانساب، ج4، ص70.
[10]. الطبقات، ج6، ص23؛ انساب الاشراف، ج9، ص404.
[11]. موسوعة العتبات المقدسه، ج10، ق2، ص127.
[12]. الطبقات، ج1، ص116؛ احسن التقاسيم، ص73.
[13]. انساب الاشراف، ج9، ص414.
[14]. معجم قبائل العرب، ج2، ص794.
[15]. نهاية الارب، ج1، ص310.
[16]. تاريخ مكه، ص665.
[17]. انساب الاشراف، ج1، ص60؛ المنتظم، ج3، ص106.
[18]. المغازي، ج3، ص909؛ انساب الاشراف، ج9، ص404.
[19]. الاستيعاب، ج2، ص712؛ اسد الغابه، ج2، ص382.
[20]. الاستيعاب، ج2، ص712؛ تاريخ الاسلام، ج4، ص238.
[21]. السيرة النبويه، ج2، ص127؛ الاصابه، ج6، ص491.
[22]. المحبر، ص167؛ الاعلام، ج3، ص292.
[23]. السيرة النبويه، ج1، ص130؛ انساب الاشراف، ج1، ص59؛ تاريخ طبري، ج2، ص260.
[24]. سيره ابن اسحق، ص62؛ دلائل النبوه، ج1، ص118-119؛ السيرة الحلبيه، ج3، ص144.
[25]. الطبقات، ج2، ص104؛ شفاء الغرام، ج2، ص177؛ شرف النبي، ص401-402.
[26]. انساب الاشراف، ج1، ص59؛ الجوهرة في نسب النبي، ج1، ص64.
[27]. انساب الاشراف، ج1، ص59؛ جمهرة انساب العرب، ص127.
[28]. الاصابه، ج6، ص85؛ قلائد الجمان، ج1، ص147.
[29]. جمهرة انساب العرب، ص127.
[30]. انساب الاشراف، ج1، ص458؛ المغازي، ج2، ص834؛ تاريخ الاسلام، ج2، ص551.
[31]. تفسير سمرقندي، ج1، ص311؛ عين العبره، ص12؛ البرهان، ج3، ص579؛ التفسير المظهري، ج2، ق2، ص147.
[32]. اخبار مكه، ازرقي، ج1، ص111؛ تاريخ دمشق، ج23، ص259؛ شرح نهج البلاغه، ج17، ص282؛ تهذيب الكمال، ج19، ص396.
[33]. منائح الكرم، ج1، ص386.
[34]. الاستيعاب، ج3، ص1034؛ شرح نهج البلاغه، ج17، ص282.
[35]. اخبار مكه، ازرقي، ج1، ص109-110؛ السيرة النبويه، ج1، ص129-130؛ المنمق، ص190.
[36]. اخبار مكه، ازرقي، ج1، ص245؛ تاريخ دمشق، ج23، ص260؛ تاريخ ابن خلدون، ج1، ص440؛ التاريخ القويم، ج2، ص470.
[37]. تاريخ يعقوبي، ج2، ص164-165؛ تاريخ طبري، ج4، ص251؛ اخبار مكه، ازرقي، ج2، ص69.
[38]. الغارات، ج2، ص508.
[39]. الغارات، ج2، ص608؛ انساب الاشراف، ج3، ص211؛ الفتوح، ج4، ص236.
[40]. الغارات، ج2، ص620.
[41]. مروج الذهب، ج4، ص302.
[42]. الطبقات، ج1، ص63؛ اخبار مكه، ازرقي، ج1، ص110، 269-270؛ اتحاف الوري، ج2، ص34، 37.
[43]. منائح الكرم، ج1، ص397.
[44]. اخبار مكه، ازرقي، ج1، ص267-268؛ تاريخ خليفه، ص125؛ الاصابه، ج3، ص299.
[45]. انساب الاشراف، ج9، ص405؛ الاصابه، ج3، ص299-300.
[46]. انساب الاشراف، ج9، ص404؛ تاريخ طبري، ج8، ص377.
[47]. تاريخ خليفه، ص155؛ انساب الاشراف، ج9، ص404.
[48]. كعبه و جامه آن، ص278.
[49]. انساب الاشراف، ج9، ص404؛ جمهرة انساب العرب، ص128؛ الاصابه، ج6، ص527.
[50]. انساب الاشراف، ج8، ص73؛ مسالك الابصار، ج24، ص401.
[51]. انساب الاشراف، ج9، ص76.
[52]. اخبار مكه، فاكهي، ج3، ص168-169؛ انساب الاشراف، ج9، ص405؛ جمهرة انساب العرب، ص127.
[53]. اخبار مكه، فاكهي، ج3، ص169-170؛ تاريخ دمشق، ج29، ص171-172.
[54]. انساب الاشراف، ج9، ص414.
[55]. الكافي، ج4، ص242.
[56]. تاريخ الكعبة المعظمه، ص85.
[57]. الطبقات، خامسه2، ص49؛ تاريخ دمشق، ج28، ص208؛ تاريخ الاسلام، ج5، ص442.
[58]. تاريخ الاسلام، ج5، ص442.
[59]. انساب الاشراف، ج5، ص347.
[60]. اخبار مكه، ازرقي، ج1، ص207؛ سبل الهدي، ج1، ص167.
[61]. اخبار مكه، ازرقي، ج1، ص208؛ محاضرة الابرار، ج1، ص191.
[62]. اخبار مكه، ازرقي، ج1، ص208؛ تاريخ يعقوبي، ج2، ص260.
[63]. انساب الاشراف، ج7، ص126.
[64]. اخبار مكه، ازرقي، ج2، ص72.
[65]. تاريخ طبري، ج7، ص575.
[66]. اخبار مكه، ازرقي، ج2، ص36؛ شرف النبي، ص406.
[67]. اخبار مكه، ازرقي، ج2، ص72؛ ج1، ص238؛ تاريخ طبري، ج8، ص377.
[68]. اخبار مكه، ازرقي، ج1، ص248.
[69]. تاريخ يعقوبي، ج2، ص444.
[70]. نك: عمدة الطالب، ص113، 125.
[71]. سفرنامه ابن جبير، ص127؛ اتحاف الوري، ج2، ص548.
[72]. مرآة الحرمين، ج1، ص299.
[73]. تاريخ مكه، ص394.
[74]. تاريخ مكه، ص421.
[75]. مرآة الحرمين، ج2، ص277-278، 644.
[76]. تاريخ مكه، ص516.
[77] التاريخ القويم، ج4، ص199-200.
[78]. تاريخ مكه، ص656، 661.
[79]. التاريخ القويم، ج4، ص15.
[80]. اعلام الانام، ص47؛ كعبه و جامه آن، ص285.
[81]. التاريخ القويم، ج4، ص201.
[82]. التاريخ القويم، ج4، ص201.
[83] التاريخ القويم، ج4، ص199.
[84]. منائح الكرم، ج1، ص385.
[85]. كعبه و مسجد الحرام در گذر تاريخ، ص132.
[86]. تاريخ مكه، ص665.
[87]. شرف النبي، ص406.
[88]. كعبه و جامه آن، ص278.
[89]. كعبه و جامه آن، ص224.
[90]. امتاع الاسماع، ج1، ص392؛ سبل الهدي، ج5، ص245.
[91]. منائح الكرم، ج1، ص389-390.
[92]. التاريخ القويم، ج3، ص534.
[93]. اخبار مكه، فاكهي، ج3، ص169.
[94]. تاريخ مكه، ص293.
[95]. مرآة الحرمين، ج1، ص290.
[96]. التاريخ القويم، ج4، ص141.
[97]. اخبار مكه، ازرقي، ج1، ص208؛ مصباح الحرمين، ص72.
[98]. الارج المسكي، ص115.
[99]. مرآة الحرمين، ج1، ص304.
[100]. الاستبصار، ص17.
[101]. شرف النبي، ص406.
[102]. منائح الكرم، ج1، ص498.
[103]. آثار البلاد، ص115؛ الارج المسكي، ص155-156؛ تحصيل المرام، ج1، ص278.
[104]. مرآة الحرمين، ج1، ص290؛ التاريخ القويم، ج2، ص560.
[105]. اعلام الانام، ص47.
[106]. اخبار مكه، ازرقي، ج1، ص247.
[107]. التاريخ القويم، ج4، ص497.
[108]. التاريخ القويم، ج2، ص142-143.
[109]. مرآة الحرمين، ج1، ص290.
[110]. تاريخ مكه، ص293.
[111]. كعبه و جامه آن، ص110.
[112]. آثار البلاد، ص115؛ كعبه و جامه آن، ص111، 285.
[113]. مرآة الحرمين، ج1، ص276.
[114]. منائح الكرم، ج3، ص350؛ مرآة الحرمين، ج1، ص276-277؛ تاريخ مكه، ص628.
[115]. معجم البلدان، ج3، ص114.
[116]. نك: اسد الغابه، ج5، ص5، 369؛ الانساب، ج8، ص208؛ الاصابه، ج1، ص515؛ ج8، ص155.
[117]. تاريخ طبري، ج11، ص556.
[118]. الاستيعاب، ج3، ص1240؛ الاصابه، ج5، ص209.
[119]. الاصابه، ج8، ص213.
[120]. اسد الغابه، ج3، ص406.
[121]. اسد الغابه، ج5، ص369؛ امتاع الاسماع، ج2، ص277.
[122]. العقد الثمين، ج3، ص109.
[123]. تاريخ مكه، ص665.
[124]. شذرات الذهب، ج9، ص325.
[125]. كعبه و مسجد الحرام در گذر تاريخ، ص132.