بیت المِدراس
از مراکز تعلیمی یهود در یثرب بیت المدراس/المِدراش[1] به معنای مکان فراگیری دانش و دانشمند[2] و المُدارس به معنای آموزگار نیز آمده است.[3] واژه‌شناسان وزن مفعال را از صیغه‌های مبالغه شمرده، اشاره آن را به مکان غیر متداول می‌دانن
از مراكز تعليمي يهود در يثرب
بيت المدراس/المِدراش[1] به معناي مكان فراگيري دانش و دانشمند[2] و المُدارس به معناي آموزگار نيز آمده است.[3] واژهشناسان وزن مفعال را از صيغههاي مبالغه شمرده، اشاره آن را به مكان غير متداول ميدانند؛ اما وجود معني اول يعني مكان تعليم[4] و نيز عالم[5] در روايات، لغويان را بر آن داشته كه در ترجمه واژه مدراس، به هر دو معني اشاره نمايند.[6] بر پايه معناي نخست، افزوني بيت به المدراس، افزوني عام به خاص است.[7]
بيت المدراس در اصطلاح به جايي گفته ميشد كه يهوديان در آن به فراگيري تورات و علوم ديني مربوط به آن[8] و بحث و تبادل نظر درباره امور گوناگون ميپرداختند.[9] (تصوير شماره 24) به اين خانهها بيت التلمود نيز گفته ميشد.[10] دائرة المعارف جودائيكا «بيت المدراش» را معادل دبيرستانهاي كنوني ميداند كه دانش آموزان براي شنيدن احكام يهودي در آن گرد ميآمدند و حضرت اسحق نيز پس از 13 سالگي در آن شركت ميكرد.[11]
واژه مدراس از لغت عبري مدراش گرفته شده[12] كه پيشينه آن به سال 69م. و محاصره اورشليم از سوي سپاه تيتوس، امپراتور روم، بازميگردد. در اين زمان، يكي از كاهنان به نام يوحنا از لشكر روم گريخت و در شهر ساحلي يبنه در فلسطين[13] مركزي علمي داير كرد كه به زبان عبري به آن مدراش ميگفتند. وي در اين مكان، در صدد برآمد كه حيات ادبي قوم خود را با تنظيم و تدوين شرايع و اصول آيين موسوي ثبات بخشد. از اين رو، شاگردان بسيار در مدراش گرد آمدند و به تفسير كتابهاي مقدس باستاني و گردآوري اخبار و روايتهاي اسرائيلي مشغول شدند.[14] اين مركز 60 سال در آن شهر پابرجا ماند و پژوهشهاي ديني فراوان از خود بر جاي نهاد تا اين كه همزمان با نبردي خونين كه در دوره قيصر روم، هادريانوس، رخ داد، اين مدرسه بسته شد. از ثمرات آن پرورش استاداني بود كه توانستند كتاب ميشناي كبير را كه مشتمل بر حدود چهار هزار مسئله ديني در تفسير تورات است، تأليف نمايند.[15]
به گزارش ابن اسحق (م.157ق.) يهوديان يثرب نيز مركزي علمي و ديني به نام «بيت المدراس» داشتند كه در آن جا تورات و احكام ديني خود را فراميگرفتند.[16] در منابع تاريخي آگاهيهايي اندكي در اين زمينه در دست است. برخي جاي بيت المدراس را در مشربه ام ابراهيم* دانستهاند.[17] بر اين اساس، بايد اسلام آوردن مخيريق يهودي، مالك مشربه و شش باغ ديگر، را كه پيش از نبرد اُحد به شهادت رسيد، در آن جا دانست.[18]
به گزارش منابع تاريخي[19] و تفسيري[20]، رسول خدا(ص) در اين مكان با معرفي دين اسلام به عنوان دين ابراهيمي، از يهوديان خواست تا مسلمان شوند؛ اما آنها با يهودي خواندن ابراهيم، از فرمان رسول خدا سرباززدند. او از آنها خواست كه براي اثبات سخنشان تورات را ميان خويش داور قرار دهند؛ اما ايشان خودداري كردند. آوردهاند كه پيامبر(ص) همراه گروهي از مسلمانان در بيت المدراس يهود را ميان پذيرش اسلام و بيرون آمدن از مدينه مخير ساخت.[21] سپس آيات 23-24 آلعمران/3 نازل شد كه خودداري آنها را از حاكم قرار دادن تورات و پندار نادرستشان درباره آتش دوزخ را وصف نموده است.[22] با توجه به نزول اين سوره در سالهاي نخست هجرت، ميتوان حدس زد كه دعوت رسول خدا از يهود در همين سالها بوده است؛ در همين مكان، هنگامي كه يهوديان از پيامبر درباره حكم زن و مرد يهودي كه مرتكب زناي محصنه شده بودند، پرسيدند، رسول خدا بر پايه حكم تورات به سنگسار نمودن آن دو حكم نمود.[23] بر پايه گزارشي، گروهي از يهوديان پيامبر(ص) را براي مذاكره به قفّ، از واديهاي مدينه كه بيت المدراس در آن قرار داشت، دعوت كردند.[24] در آن جا، به گزارش ابو هريره، رسول خدا(ص) از دانشمندترين فرد يهود پرسيد و آنها ابن صوريا را نام بردند. پيامبر با وي در خلوت درباره دينش به گفتوگو پرداخت و نعمتهاي الهي بر يهود را برشمرد.[25] اين گزارش از اين رو قابل خدشه است كه ابوهريره در سالهاي پاياني زندگاني پيامبر(ص) مسلمان شد و در آن هنگام، يهوديان در مدينه حضور نداشتند؛ بر پايه منابع اهل سنت، ابوبكر به دستور پيامبر(ص) براي دعوت يهود به اسلام، وارد بيت المدراس شد و با يكي از دانشوران آنها به نام فِنحاص گفتوگو كرد و هنگامي كه او خداي را فقير خواند، سيلي محكمي به صورت وي نواخت[26] كه باعث شد يهودي شكايتش را به پيامبر ببرد.[27] از حضور مسيحيان نجران پيش از مباهله (10ق.) با پيامبر در اين مكان و گفتوگو با دانشمندان يهود نيز گزارشي در دست است.[28] اين گزارش قابل خدشه است؛ زيرا در آن هنگام، مدينه از يهود خالي بود. نيز آوردهاند كه در بيت المدراس، برخي مسلمانان همانند عمار و حذيفة بن يمان از سوي يهود تحريك شدند كه از اسلام روي برگردانند و اين درخواست با واكنش منفي اين دسته از صحابه روبهرو شد.[29]
منابع
اسباب النزول: الواحدي (م.468ق.)، قاهره، الحلبي و شركاه، 1388ق؛ الاغاني: ابوالفرج الاصفهاني (م.356ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1415ق؛ تاريخ جامع اديان: جان ناس، ترجمه: حكمت، پيروز، 1354ش؛ تاريخ مدينة دمشق: ابن عساكر (م.571ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ تاريخ المدينة المنوره: ابن شبّه (م.262ق.)، به كوشش شلتوت، قم، دار الفكر، 1410ق؛ تفسير ابن ابيحاتم (تفسير القرآن العظيم): ابن ابيحاتم (م.327ق.)، به كوشش اسعد محمد، بيروت، المكتبة العصريه، 1419ق؛ تفسير ابوحمزه (تفسير القرآن الكريم): ابوحمزه ثمالي (م.148ق.)، گردآوري عبدالرزاق حرزالدين، به كوشش معرفت، قم، الهادي، 1420ق؛ تفسير بغوي (معالم التنزيل): البغوي (م.510ق.)، به كوشش عبدالرزاق، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1420ق؛ تفسير ثعالبي (الجواهر الحسان): الثعالبي (م.875ق.)، به كوشش عبدالفتاح و ديگران، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1418ق؛ تفسير فرات الكوفي: الفرات الكوفي (م.307ق.)، به كوشش محمد كاظم، تهران، وزارت ارشاد، 1374ش؛ تفسير قرطبي (الجامع لاحكام القرآن): القرطبي (م.671ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ جامع البيان: الطبري (م.310ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1412ق؛ حجاز در صدر اسلام: صالح احمد العلي، ترجمه: آيتي، مشعر، 1375ش؛ دائرة المعارف جودائيكا؛ زاد المسير: ابن جوزي (م.597ق.)، به كوشش عبدالرزاق، بيروت، دار الكتاب العربي، 1422ق؛ سبل الهدي: محمد بن يوسف الصالحي (م.942ق.)، به كوشش عادل احمد و علي محمد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ السنن الكبري: البيهقي (م.458ق.)، بيروت، دار الفكر؛ السيرة النبويه: ابن هشام (م.213/218ق.)، به كوشش السقاء و ديگران، بيروت، دار المعرفه؛ صحيح البخاري: البخاري (م.256ق.)، بيروت، دار الفكر، 1401ق؛ عمدة القاري: العيني (م.855ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ عيون الاثر: ابن سيد الناس (م.734ق.)، بيروت، دار القلم، 1414ق؛ كنز العمال: المتقي الهندي (م.975ق.)، به كوشش السقاء، بيروت، الرساله، 1413ق؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛ المحرر الوجيز: ابن عطية الاندلسي (م.546ق.)، به كوشش عبدالسلام، لبنان، دار الكتب العلميه، 1413ق؛ مسند ابيعوانه: يعقوب الاسفرائني (م.316ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.241ق.)، بيروت، دار صادر؛ المصنّف: عبدالرزاق الصنعاني (م.211ق.)، به كوشش حبيب الرحمن، المجلس العلمي؛ المعالم الاثيره: محمد محمد حسن شراب، بيروت، دار القلم، 1411ق؛ النهايه: مبارك ابن اثير (م.606ق.)، به كوشش الزاوي و الطناحي، قم، اسماعيليان، 1367ش؛ المفصل: جواد علي، دار الساقي، 1422ق؛ وفاء الوفاء: السمهودي (م.911ق.)، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، 2006م.
مهدي اميريان؛ گروه تاريخ
[1]. المفصل، ج15، ص283.
[2]. لسان العرب، ج6، ص80؛ النهايه، ج2، ص113، «درس».
[3]. لسان العرب، ج6، ص80.
[4]. المصنف، ج7، ص316؛ لسان العرب، ج6، ص80؛ النهايه، ج2، ص113؛ كنز العمال، ج5، ص441.
[5]. صحيح البخاري، ج5، ص170؛ السنن الكبري، ج8، ص246؛ عمدة القاري، ج8، ص133.
[6]. لسان العرب، ج6، ص80؛ النهايه، ج2، ص113.
[7]. عمدة القاري، ج24، ص101.
[8]. عمدة القاري، ج15، ص89-90.
[9]. المفصل، ج12، ص126.
[10]. المفصل، ج15، ص291.
[11]. مقاله BET HA-MIDRASH از دائرة المعارف جودائيكا و مقاله bet (ha)-medrash از EI.
[12]. المفصل، ج15، ص283.
[13]. المعالم الاثيره، ص17.
[14]. تاريخ جامع اديان، ص368؛ نك: مقاله BET HA-MIDRASH از دائرة المعارف جودائيكا.
[15]. تاريخ جامع اديان، ص369؛ براي اطلاع بيشتر نك: مقاله BET HA-MIDRASH از دائرة المعارف جودائيكا.
[16]. السيرة النبويه، ج1، ص558، 564.
[17]. تاريخ المدينة المنوره، ج1، ص173؛ وفاء الوفاء، ج3، ص35.
[18]. عيون الاثر، ج1، ص240.
[19]. السيرة النبويه، ج1، ص552-553؛ عيون الاثر، ج1، ص246.
[20]. جامع البيان، ج3، ص146؛ تفسير ابن ابي حاتم، ج2، ص622؛ تفسير بغوي، ج1، ص424.
[21]. صحيح البخاري، ج8، ص57؛ مسند ابي عوانه، ج4، ص259؛ مسند احمد، ج2، ص451.
[22]. اسباب النزول، ص102؛ تفسير قرطبي، ج4، ص50.
[23]. السيرة النبويه، ج1، ص564-565؛ عيون الاثر، ج1، ص249؛ سبل الهدي، ج3، ص406-407.
[24]. حجاز در صدر اسلام، ص393؛ المعالم الاثيره، ص227-228.
[25]. تاريخ دمشق، ج3، ص418.
[26]. السيرة النبويه، ج1، ص558-559؛ عيون الاثر، ج1، ص247-248.
[27]. السيرة النبويه، ج1، ص559؛ عيون الاثر، ج1، ص247-248.
[28]. تفسير فرات الكوفي، ص87-88؛ تفسير ابوحمزه، ص133-134؛ الاغاني، ج12، ص267.
[29]. المحرر الوجيز، ج1، ص169؛ تفسير ثعالبي، ج1، ص301-302.