برگزیده از کتاب آداب الصلاة ؛

شب قدر در کلام امام خمینی (رض)

گفته ‏اند برای آن «لیله قدر» به آن گویند که تقدیر امور و آجال و ارزاق مردم در این شب می‏ شود. و بعضی گفته‏ اند به واسطه آن که از کثرت ملائکه زمین تنگ شود، آن را قدر گویند. و آن از قبیل وَ مَنْ قُدِرَ عَلَیهِ رِزْقُه. این حرف‏هایی است که در این مقام گفته شده. و در هر یک از آن مقامات تحقیقاتی است که اشاره به آن اجمالًا خالی از فایده نیست.

كتاب شريف آداب الصلوة (آداب نماز) امام خميني(رض) اثري گرانسنگ در آداب قلبي و اسرار معنوي نماز است و بدون اغراق در نوع خود اثري اگر نه بي نظير كه يقينا كم نظير در زمينه سير و سلوك معنوي و پيمودن راه بندگي است. اين اثر كه در چهل سالگي امام خميني(س) به رشته تحرير در آمده و در دوم ربيع الثاني 1361ه.ق مطابق 30فروردين 1321 يعني 72 سال قبل نگارش آن پايان يافته است، حاصل يافته ها و دريافتهاي آن سالك الي الله در طي طريق خالصانه بندگي بوده است.مطلب ذيل كه قسمتهائي از تفسير سوره قدر از اين كتاب است، موضوع قدر و ليلةالقدر را با نگاه خاص خود به بررسي نشسته است.مطلب هرچند به لحاظ محتوي و مفهوم در حد خواص است، اما يقينا از خيرها و بركاتش هركسي را مي تواند بهره و نصيبي باشد. ان شاء الله: «... در بيان «ليلة القدر» و در آن مباحث بسيار و معارف بي ‏شماري است كه علماء اعلام رضوان اللَّه عليهم به حسب مشارب و مسالك خود از آن بحث فرمودند؛ و ما در اين اوراق بعض از آن را به طريق اشاره بيان مي‏ كنيم. و بعض از مطالب هم ذكري از آن نفرمودند كه ما اشاره به آن مي‏ كنيم در ضمن اموري. اول: در وجه تسميه «ليلة القدر» علماء اختلافاتي كردند. بعضي بر آنند كه چون صاحب شرف و منزلت است، و قرآنِ صاحبِ قدر به توسّطِ ملكِ صاحبِ قدر بر رسولِ صاحبِ قدر براي امّتِ صاحب قدر وارد شده است، ليلة القدرش گويند. و بعضي گفته ‏اند كه براي آن «ليله قدر» به آن گويند كه تقدير امور و آجال و ارزاق مردم در اين شب مي‏ شود. و بعضي گفته‏ اند به واسطه آن كه از كثرت ملائكه زمين تنگ شود، آن را قدر گويند. و آن از قبيل وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيهِ رِزْقُه. اين حرف‏هايي است كه در اين مقام گفته شده. و در هر يك از آن مقامات تحقيقاتي است كه اشاره به آن اجمالًا خالي از فايده نيست. اما مطلب اول، كه به معني صاحب منزلت و قدر بودن است. پس بدان كه كلامي در اين مقام است كه مطلق زمان و مكان كه بعضي شريف و بعضي غير شريف و بعضي سعد و بعضي نحس است، آيا از خود ذات زمان يا تشخّصات ذاتيّه آن است. و همين طور در مكان. يا آن كه به واسطه وقوع وقايع و حصول امور شريفه و خسيسه، بالعرض داراي آن مزيت شوند. و اين گرچه مبحث مهمّ شريفي نيست و بحث در اطراف آن چندان مفيد نيست، لكن ما به طريق اختصار از آن ياد كنيم. وجه ترجيحِ احتمالِ اول آن است كه ظاهر اخبار و آياتي كه براي زمان و مكان شرافت يا نحوست اثبات نمودند، آن است كه صفت خود آنها است نه صفت به حال متعلّق. و چون مانع عقلي ندارد، حمل آنها بر ظاهرِ خود متعيّن است. وجه ترجيح احتمال دوم آن است كه حقيقت زمان و مكان حقيقت واحده بلكه شخصيّت آنها نيز شخصيّت واحده است؛ و از اين جهت، ممكن نيست شخصِ واحدْ در حكمْ متجزّي و مختلف شود. بنا بر اين، ناچار آنچه وارد شده در شرافت يا نحوست، محمول بر وقايع و قضاياي حاصله در آنها است. و اين وجه برهاني نيست؛ زيرا كه زمان گرچه شخص واحد است، ولي چون متدرّج و ممتدّ است و حقيقت مقداريّه است، مانع ندارد كه بعضي اجزاء آن با بعضي ديگر در حكم و اثر مختلف باشد. و برهاني قائم نشده است كه هر شخص به هر طوري هست داراي دو حكم و دو اثر نمي ‏شود، بلكه خلاف آن ظاهر است. مثلًا، افراد انسان با آن كه هر يك شخص واحد هستند، مع ذلك، در صورت جسميّه آنها اختلافات كثيره هست؛ مثلًا، جليديّه و دماغ و قلب شريفتر و لطيفترند از اعضاي ديگر، و همين طور قواي باطنه و ظاهره آن بعضي اشرف از بعضي هستند. و اين براي آن است كه در اين عالم انسان به نعت وحدت تامّه ظاهر نيست، گرچه شخص واحد است؛ ولي چون به نعت كثرت ظاهر است، احكام او نيز مختلف شود. و اما وجه ترجيح احتمال اول نيز وجه صحيح دل دل‏پسندي نيست؛ زيرا كه مرجع اين حرف به «اصالة الظّهور» و «اصالة الحقيقة»، مثلًا، مي‏ باشد. و در اصول معلوم شده است كه «اصالة الحقيقة» و «اصالة الظهور» براي آنست كه در مورد شكِ در مراد، تعيين مراد كند؛ نه پس از معلوميّتِ مراد، اثبات حقيقت نمايد. تأمّل بنا بر اين، هر دو وجه ممكن است، ولي وجه ثاني به نظر ارجح است. بنا بر اين، شايد «ليلة القدر» براي آن صاحب «قدر» شده است كه شب وصال نبيّ ختمي و ليله وصول عاشق حقيقي به محبوب خود است. و در مباحث سابقه معلوم شد كه تنزّل ملائكه و نزول وحي پس از حصول فنا و قرب حقيقي است. و از اخبار كثيره و آيات شريفه نيز استفاده شود كه شرف و نحوست زمانها و مكانها به واسطه وقايع در آن است؛ و اين با مراجعه معلوم شود. گرچه استفاده شرف ذاتي از بعض آنها نيز مي‏ شود. و اما احتمال ديگر كه ليلة القدرش گويند: براي آن كه در آن تقدير امور ايّام سنه شود. پس، بدان كه حقيقت «قضا» و «قدر» و كيفيّت آن، و مراتب ظهور آن، از اجلّ و اشرف علوم الهيّه است؛ و از باب كمال دقّت و لطافت آن، غور در اطراف آن براي نوع مردم منهيّ و موجب حيرت و ضلالت است. و از اين جهت، اين حقيقت را از اسرار شريعت و ودايع نبوت بايد شمرد، و از بحث دقيق در اطراف آن بايد صرف نظر كرد. و ما اشاره به يك مبحث آن، كه مناسب اين مقام است، مي‏ كنيم. و آن آن است كه با آن كه تقدير امور در علم حق تعالي در ازل آزال شده و از امور تدريجيّه نسبت به مقام منزّه علم ربوبي نيست، معني «تقدير» در هر سال، در ليله معيّنه، چيست؟
بدان كه از براي «قضا» و «قدر» مراتبي است كه به حسب آن مراتب و نشئات احكام آنها متفاوت شود. مرتبه اولي از آن، حقايقي است كه در حضرت علم به تجلّي به «فيض اقدس» تبع ظهور اسماء و صفاتْ تقدير و اندازه‏ گيري شود. و بعد از آن در اقلام عاليه و الواح عاليه، حسب ظهور، به تجلّي فعلي تقدير و تحكيم شود. و در اين مراتب تغييرات و تبديلاتي واقع نشود. و قضايِ حتمِ لا يُبَدَّل، حقايق مجرّده واقعه در حضرات اعيان و نشئه علميّه و نازله در اقلام و الواح مجرّده است. و پس از آن، حقايق به صور برزخيّه و مثاليّه در الواح ديگر و عالم نازلتر ظهور كند، كه آن عالم «خيال منفصل» و «خيال الكلّ» است، كه به طريقه حكماء اشراق آن عالم را عالم «مُثُل معلّقه» گويند. و در اين عالم تغييرات و اختلافاتي ممكن الوقوع بلكه واقع است. و پس از آن، تقديرات و اندازه گيريها به توسّط ملائكه موكّله به عالم طبيعت است؛ كه در اين لوحِ قدرْ تغييرات دائمي و تبديلات هميشگي است، بلكه خودْ صورت سيّاله و حقيقت متصرّمه و متدرّجه است. و در اين لوح، حقايق قابل شدّت و ضعف، و حركاتْ قابل سرعت و بطؤ و زياده و نقيصه‏ اند؛ و مع ذلك، وجهه «يلي اللّهي» و وجهه غيبي همين اشيا، كه جهت تدلّي به حق است و صورت ظهور «فيض منبسط» و «ظلّ ممدود» است و حقيقت «علم فعلي» حق است، به هيچ وجه تغيير و تبديل در آن راه ندارد. بالجمله، كليّه تغييرات و تبديلات و زيادي آجال و تقدير ارزاق نزد حكماء در لوحِ «قدر علمي» كه «عالم مثال» است- و نزد نويسنده در لوح «قدر عيني» كه محل خود تقديرات است- به دست ملائكه موكلّه به آن واقع شود. بنا بر اين، مانعي ندارد كه چون «ليلة القدر» ليله توجه تامّ وليّ كامل و ظهور سلطنت ملكوتيّه او است، به توسّط نفس شريف وليّ كامل و امام هر عصر و قطب هر زمان- كه امروز حضرت بقية اللَّه في الارضين، سيدنا و مولانا و امامنا و هادينا، حجة بن الحسن العسكري ارواحنا لمَقدمه فداء است- تغييرات و تبديلات در عالم طبع واقع شود. پس، هر يك از جزئيات طبيعت را خواهد بطيئ الحركة كند، و هر يك را خواهد سريع كند، و هر رزقي را خواهد توسعه دهد، و هر يك را خواهد تضييق كند. و اين اراده اراده حق است، و ظل و شعاع اراده ازليّه و تابع فرامين الهيّه است؛ چنانچه ملائكة اللَّه نيز از خود تصرّفي ندارند و تصرّفات همه، بلكه تمام ذرّات وجود، تصرّف الهي و از آن لطيفه غيبيّه الهيه است- فَاسْتَقِمْ كَما امِرْت. و اما آنچه گفته شده در احتمال ديگر، وجه تسميه «ليلة القدر» كه چون‏ زمين از ملائكه تنگ شود ليلة القدرش گويند. اين وجه گرچه بعيد است، هر چند اعجوبه زمان، خليل بن احمد [ خليل بن احمد بن عمر بن تميم، ابو عبد الرّحمن الباهلي البصري النّحوي العروضي، متولد به سال 100 يا 105 هجري قمري در بصره، و متوفي در سال 160 يا 170 يا 175، اديب و لغوي معروف و مبتكر علم عروض. امامي مذهب و بنا به قول بعضي از اصحاب امام صادق عليه السلام بوده و از آن حضرت روايت كرده است. وي را تأليفات متعدد در فنون مختلف است؛ از جمله زبدة العروض، العين، كتابي درباره امامت، الايقاع، النّعم، الجمل، الشواهد، النقط و الشكل، و كتابي درباره معاني اسماء و حروف. براي تفصيل بيشتر به كتب تراجم و رجال از جمله اعيان الشيعة، ج 30، ص 50، مراجعه شود.] رضوان اللَّه عليه، فرموده، آنچه مورد بحث توان بود آن است كه ملائكة اللَّه از سنخ عالم طبيعت و مادّيّت نيستند؛ پس، معناي تنگي زمين چيست؟ بدان كه نظير اين مطلب در روايات شريفه وارد شده؛ مثل، قضيه تشييع سعد بن معاذ رضي اللَّه عنه، و مثل فرش نمودن ملائكه بالهاي خود را براي طالب علم. و اين يا از باب تمثّل ملائكه است به صور مثاليّه و تنزّل آنها است از عالم غيب به عالم مثال و تضييق ملكوت ارض است، يا تمثّل مُلكي آنها است در ملك ارض؛ گرچه باز اين تمثّل را چشمهاي طبيعي حيواني نبيند. بالجمله، تضييق به اعتبار تمثّلات «مثاليّه» يا «ملكيّه» است. امر دوم: در حقيقت «ليلة القدر». بدان كه از براي هر رقيقه حقيقتي، و براي هر صورتيِ مُلكي باطني ملكوتي و غيبي است. و اهل معرفت گويند كه مراتب نزول حقيقت وجود به اعتبار احتجاب شمس حقيقت در افق تعيّنات، «ليالي» است؛ و مراتب صعود به اعتبار خروج شمس حقيقت از آفاق تعيّنات، «ايام» است. و شرافت و نحوست «ايّام» و «ليالي» به حسب اين بيان واضح شود. و به اعتباري، قوس نزولْ ليلة القدرِ محمّدي است؛ و قوس صعودْ يوم القيامه احمدي است؛ زيرا كه اين دو قوس مدِّ نور «فيض منبسط» است، كه‏ «حقيقت محمّديّه» است و تمام تعيّنات از تعيّن اوّلي «اسم اعظم» است. پس، در نظر وحدت، عالمْ شبِ قدر و روزِ قيامت است؛ و بيش از يك شب [و] روز نيست، كه آن تمام دار تحقّق و ليلة القدر محمّدي و يوم القيامه احمدي است. و كسي كه متحقّق به اين حقيقت شود، هميشه در «ليلة القدر» و «يوم القيمة» است، و اين با هم جمع شود. و به اعتبار نظر كثرت، ليالي و ايّام پيدا شود. پس بعضي ليالي صاحب قدر است، و بعضي نيست. و در بين همه ليالي، بنيه احمدي و تعيّن محمّدي صلّي اللَّه عليه و آله، كه نور حقيقت وجود به جميع شئون و اسماء و صفات و با كمال نوريّت و تمام حقيقت در افق آن غروب نموده است، ليلة القدر مطلق است؛ چنانچه يوم محمّدي يوم القيامه مطلق است. و ديگر ليالي و ايام، ليالي و ايام مقيّده است. و نزول قرآن در اين بنيه شريفه و قلب مطهّر، نزول در «ليلة القدر» است. پس، قرآن هم جملةً در ليلة القدر نازل شده به طريق كشف مطلق كلي، و هم نجوماً در عرض بيست و سه سال در «ليلة القدر» نازل شده. و شيخ عارف، شاه ‏آبادي، دام ظله مي‏ فرمودند كه دوره محمّديه، «ليلة القدر» است. و اين يا به اعتبار آن است كه تمام ادوار وجوديّه دوره محمّديّه است؛ و يا به اعتبار آن است كه در اين دوره اقطاب كمّل محمّديّه و أئمّه هداة معصومين «ليالي قدر» مي‏ باشند. و دلالت بر آنچه احتمال داديم از حقيقت ليلة القدر مي‏ كند حديث شريف طولاني كه در تفسير برهان از كافي شريف نقل فرموده و در آن حديث است كه نصراني گفت به حضرت موسي بن جعفر كه تفسير باطنِ حم، وَ الكِتابِ المُبينِ انَّا انْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ انَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ فِيها يُفْرَقُ كُلُّ امْرٍ حَكيم (دخان/4-1) چيست فرمود: «اما «حم» محمّد صلّي اللَّه عليه وآله است. و اما «كتاب مبين» امير المؤمنين علي است. و اما «الليلة» فاطمه عليها السلام است.»
و در روايتي، «ليالي عشر» به ائمّه طاهرين از حسن تا حسن تفسير شده است. و اين يكي از مراتب «ليلة القدر» است كه حضرت موسي بن جعفر ذكر فرموده، و شهادت دهد بر آن كه «ليلة القدر» تمام دوره محمّديّه است. روايتي كه در تفسير برهان از حضرت باقر نقل كند؛ و اين روايت چون روايت شريفي است و به معارف چندي اشاره فرموده و از اسرار مهمّه‏ اي كشف فرموده، ما تيمّناً عين آن حديث را ذكر مي‏ كنيم: قال رَحِمَهُ اللَّه، وَ عَن الشّيخ ابي جعفر الطوسي، عن رجاله، عن عبد اللَّه بن عجلان السّكوني، قالَ سَمِعْتُ أَبا جَعْفَر عليه السلام يقولُ: بَيْتُ علِيٍّ وَ فاطِمَةَ حُجْرَةُ رَسولِ اللَّه صلَّي اللَّه عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَ سَقْفُ بَيْتِهمْ عَرْشُ رَبِّ الْعالَمينَ. و في قَعْرِ بُيُوتِهِمْ فُرْجَةٌ مَكْشوُطَةٌ الَي العَرْشِ مِعْراجُ الوَحْي؛ و المَلائِكَةُ تَنْزِلُ عَلَيْهِمْ بالوَحْيِ صَباحاً وَ مَساءً وَ كُلَّ ساعةٍ وَ طَرْفَةِ عَيْنِ. و الملائِكَةُ لا يَنْقَطِعُ فَوْجُهُمْ: فَوْجٌ يَنْزِلُ، وَ فَوْجٌ يَصْعَدُ. وَ انَّ اللَّه تَبارَكَ وَ تَعالي كَشَفَ لإِبْراهيمَ عَليه السَّلامُ عَنِ السَّماواتِ حَتّي ابْصَرَ الْعَرْشَ؛ وَ زادَ اللَّه فِي قُوَّةِ ناظِرِه. و انَّ اللَّه زادَ في قُوَّةِ ناظِرِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فاطِمَةَ وَ الحَسَنِ وَ الحُسَيْنِ عَليهم السَّلام، و كانوا يُبْصِروُنَ العَرْشَ وَ لَا يَجِدُونَ لِبُيُوتِهِمْ سَقْفاً غَيْرَ العَرْشِ؛ فَبُيوُتُهُمْ مُسَقَّفَةٌ بِعَرْشِ الرَّحْمنِ. وَ مَعارِجُ الْمَلائِكَةِ وَ الرُّوحِ فيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ امْرٍ سَلامٌ. قَالَ، قُلْتُ: مِنْ كُلِّ امْرٍ سَلامٌ؟ قالَ: بِكُلِّ امْرٍ. فَقُلْتُ: هذا التّنزيلُ؟ قال: نَعَم. و تدبّر در اين حديث شريف ابوابي از معرفت به روي اهلش باز كند و شمّه ‏اي از حقيقت ولايت و باطن «ليلة القدر» به آن مكشوف شود. امر سوم بدان كه از براي «ليلة القدر» چنانچه حقيقت و باطني است كه به آن اشاره شد، از براي آن صورت و مظهري است بلكه مظاهري است در عالم طبع. و چون مظاهر ممكن است در نقص و كمال فرقها كند، از اين جهت ممكن است بين اقوال و اخباري كه در باب تعيين «ليلة القدر» وارد شده است جمع نمود به اينكه تمام آن ليالي شريفه كه در روايات است از مظاهر «ليلة القدر» است؛ الّا آن كه بعضي با بعضي در شرافت و كمال مظهريّت فرق دارد. و آن شب شريفي كه تمام ظهور «ليلة القدر» و شب وصل تامّ ختمي و وصول كامل خاتمي است، در تمام سال، يا در شهر مبارك رمضان، يا در عشر آخر آن، يا در ليالي ثلاثه، مختفي است. و در روايات عامّه و خاصّه نيز اختلافاتي است. و در روايات خاصه نيز به طريق ترديد، در شب نوزدهم، و بيست و يكم، و بيست و سوم، مذكور شده. و گاهي ترديد بين شب بيست و يكم، و بيست [و] سوم شده است. شهاب بن عبد ربّه گويد: «گفتم به حضرت صادق عليه السلام كه مرا خبر ده به «ليلة القدر». فرمود:" شب بيست و يكم، و شب بيست و سوم."» عبد الواحد بن المختار الانصاري گويد از حضرت باقر (ع) سؤال كردم از «ليلة القدر» فرمود: «در دو شب است: شب بيست و سوم، و شب بيست و يكم.» گفتم: «يكي از آن دو را به تنهائي ذكر كن.» فرمود: «چه مي‏ شود كه عمل كني در دو شب كه يكي از آنها ليلة القدر است.»
حسّان بن علي گويد از حضرت صادق (ع) سؤال كردم از ليله قدر فرمود: «طلب كن آن را در نوزدهم، و بيست و يكم، و بيست و سوم.»
و سيد عابد زاهد رضي اللَّه عنه در اقبال فرمايد: «بدان كه اين شب بيست و سوم از شهر رمضان، وارد شده است اخبار صريحه به اينكه ليله قدر است به مكاشفه و بيان. از آن جمله آن است كه روايت كنيم به اسناد خود تا سفيان بن السيط (السمط- خ ل) گفت:" گفتم به حضرت صادق عليه السلام تعيين فرما ليله قدر را براي من مفرداً." فرمود:" شب بيست و سوم." و از آن جمله آن است كه روايت كنيم به اسناد خود تا زراره از عبد الواحد بن المختار الأنصاري گفت:" سؤال كردم از حضرت باقر عليه السلام از ليله القدر." فرمود:" به خدا قسم خبر مي‏دهم به تو و تعميه نمي‏كنم به تو. آن اولْ شب از هفت شب آخر است."» پس از آن از زراره نقل مي‏ كنند كه گفته آن ماهي كه حضرت تعيين فرمود بيست و نه روز بود. پس از آن روايات ديگر نقل كنند كه «ليله قدر» شب بيست و سوم است، كه از آن جمله است قضيه جهني «570» كه معروف است.
تنبيه عرفاني‏ ...اظهر آن است كه‏ بسم اللَّه هر سوره متعلّق به خود آن سوره باشد. بنا بر اين، در سوره مباركه «قدر» چنين مي‏ شود كه حقيقت شريفه قرآنيّه و لطيفه مقدّسه الهيّه را باسم اللَّه، كه حقيقت جمعيّه اسمائيّه و اسم اعظم ربوبي است و متعيّن به رحمت مطلقه «رحمانيّه» و «رحيميّه» است، در ليلة القدر محمديّه صلّي اللَّه عليه و آله نازل فرموديم؛ يعني، ظهور قرآن تبع ظهور جمعي الهيّت و قبض و بسط «رحيميّت» و «رحمانيّت» است؛ بلكه حقيقت قرآن مقام ظهور حضرت اسم اللَّه الاعظم است به ظهور «رحمانيّت» و «رحيميّت» و جامع جمع و تفصيل است؛ از اين جهت، اين كتاب شريف «قرآن» است و «فرقان» است؛ چنانچه روحانيّت رسول ختمي، و مقام مقدّس ولايت آن سرور، نيز قرآن و فرقان است و مقام احديّت جمع و تفصيل است. پس، ذات مقدّس به حسب اين احتمال گويي چنين فرمايد: ما به تجلّي به مقام اسم اعظم، كه مقام احديّت جمع و تفصيل است، به ظهور رحمت «رحمانيّه» و «رحيميّه» قرآن را تنزّل داديم در ليله قدر محمدي. و چون در عالم فرق، بلكه فرق الفرق، فُرقانيّتي بين «قرآنين»، يعني قرآن مكتوب منزل و قرآن منزل عليه يعني كتاب الهي و حقيقت محمّديّه، حاصل شده، در ليله وصال وصل بين القرآنين و جمع بين الفرقانين فرموديم؛ و به اين اعتبار نيز اين شب «ليله قدر» [است‏] ولي قدر آن را به آن طور كه شايد، جز خود حضرت خاتم النبيين صلّي اللَّه عليه و آله كه صاحب ليلة القدر است بالاصالة و اوصياء معصومين او كه صاحب آنند بالتّبعيّة، كسي نداند.
تتمة در ذكر بعض روايات كه در فضل «ليلة القدر» وارد شده‏
از آن جمله رواياتي است كه عارف باللَّه، سيد بن طاوس رضي اللَّه عنه در كتاب شريف اقبال نقل فرموده، مي‏ فرمايد: «در كتاب يواقيت، تأليف ابو الفضل بن محمد الهروي، يافتم اخباري در فضل ليلة القدر.» تا آن كه مي‏ گويد از پيغمبر نقل است كه فرمود: «موسي گفت:" الهي من قرب تو را مي‏ خواهم." فرمود:" قرب من از براي كسي است كه بيدار باشد در شب‏ قدر." گفت:" الهي رحمت تو را مي‏ خواهم." فرمود:" رحمت من براي كسي است كه رحم كند فقرا را در شب قدر." گفت:" خدايا من گذشتن از صراط را مي‏ خواهم." فرمود:" اين براي كسي است كه تصدّق كند به صدقه ‏اي در شب قدر." گفت:" خدايا از درختهاي بهشت و ميوه‏ هاي آن مي ‏خواهم." فرمود:" اين براي كسي است كه تسبيح كند به تسبيحه ‏اي در شب قدر." گفت:" خدايا نجات مي‏ خواهم." فرمود:" نجات از آتش؟" گفت:" آري." فرمود:" اين براي كسي است كه استغفار كند در شب قدر." گفت:" خدايا رضاي تو را مي‏ خواهم." فرمود:" خشنودي من از براي كسي است كه دو ركعت نماز بخواند در شب قدر."»
و هم از آن كتاب از پيغمبر منقول است كه فرمود: «گشوده شود درهاي آسمان در شب قدر؛ پس، نيست بنده‏ اي كه نماز بخواند در آن مگر آن كه بنويسد خداوند تعالي از براي او به هر سجده‏ اي درختي در بهشت كه اگر سير كند سواري در سايه آن صد سال، تمام نكند آن را. و به هر ركعتي (ركوعي) خانه‏ اي در بهشت از دُرّ و ياقوت و زبر جد و لؤلؤ. و به هر آيه اي تاجي از تاجهاي بهشت. و به هر تسبيحي مرغي از نفايس مرغها. و به هر جلسه‏ اي درجه‏ اي از درجات بهشت. و به هر تشهّدي غرفه‏ اي از غرفه‏ هاي بهشت. و به هر سلامي حُلّه‏ اي از حُلّه‏ هاي بهشت. و وقتي منفجر شود عمود صبح، عطا كند او را خداوند از زنهاي با الفت و انس كه پستانهاي آنها از زير جامع برجسته و پيدا باشد، و از كنيزهاي خوش خلق مهذّب، و از پسرهاي مخلّد، و از طائرهاي نجيب، و از ريحانهاي معطّر، و نهرهاي جاري، و نعمتهاي رضايت ‏بخش، و تحفه‏ ها و هديه‏ ها و خلعت ها و كرامت ها، و آنچه نفس اشتها داشته باشد و چشم لذّت يابد. و شماها در آن مخلّد هستيد. و هم از آن كتاب از حضرت باقر عليه السلام نقل است كه: «كسي كه احياء كند شب قدر را، آمرزيده شود گناهان او گرچه به عدد ستارگان آسمان و وزن كوهها و كيل درياها باشد.» و اخبار در فضل آن بيش از آن است كه‏ در اين اوراق نوشته شود. قوله تعالي: و مَا ادْريكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْر اين تركيب براي تفخيم و تعظيم و بزرگي مطلب است و عظمت حقيقت، خصوصاً به ملاحظه متكلّم و مخاطب. با آن كه حق تعالي جلّت قدرته متكلّم است و رسول اكرم صلّي اللَّه عليه و آله مخاطب است، با اين وصف، به قدري گاهي مطلب با عظمت است كه اظهار آن در نسج الفاظ و تركيب حروف و كلمات ممكن نيست؛ كانّه مي‏ فرمايد: ليلة القدر نمي‏ داني چه حقيقت با عظمتي است؛ حقيقت آن را نتوان بيان نمود و نسج و نظم حروف و كلمات در خور آن حقيقت نيست. و لهذا با آن كه كلمه «ما» براي بيان حقيقت است، از بيان آن صرف نظر فرمود و فرمود: لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ الْفِ شَهْر: به خواصّ و آثار آن معرفي آن را فرمود، چه كه بيان حقيقت ممكن نيست. و از اين جا نيز مي‏ توان حدس قوي زد به اينكه حقيقت «ليلة القدر» و باطنش غير از اين صورت و ظاهر است. گرچه اين ظاهر نيز با اهميّت و عظمت است، ولي نه به آن مثابه كه نسبت به رسول اللَّه، وليّ مطلق و محيط به كلّ عوالم، اين نحو تعبير شود. ان قُلْتَ: بنا بر آن احتمال كه مذكور شد كه باطن «ليلة القدر» حقيقت و بنيه خود رسول مكرّم باشد كه در آن محتجب است شمس حقيقت به تمام شئون، اشكال بالاتر شود، زيرا كه به خود آن سرور نتوان گفت كه تو نمي ‏داني كه «ليلة القدر» كه صورت مُلكي خود تو است چيست. قلتُ: اين مطلب را سرّي و اين لطيفه را باطني است، و ذلك لِمَنْ أَلْقَي السّمْعَ وَ هُوَ شَهيد. اي عزيز، بدان كه چون در باطن «ليلة القدر» حقيقي، يعني بنيه و صورت مُلكي يا عين ثابت محمّدي صلّي اللَّه عليه و آله، جلوه‏ اسم اعظم و تجلّي احدي جمعي الهي است، از اين جهت تا عبد سالك الي اللَّه، يعني رسول ختمي صلّي اللَّه عليه و آله، در حجاب خود است، نتواند آن باطن را و آن حقيقت را مشاهده فرمود. چنانچه درباره موسي بن عمران علي نبيّنا و آله و عليه السلام در قرآن شريف وارد شد كه: لَنْ تَراني‏ » يا مُوسي‏. با آن كه تجلّي ذاتي يا صفاتي از براي آن سرور شد به دليل فلمّا تَجَلّي رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكّاً وَ خَرَّ موُسي‏ صَعِقاً، و به دليل فقرات دعاي شريف عظيم الشأن «سمات» چنانچه پر واضح است. و اين را نكته نيز آن است كه: اي موسي، تا در حجاب موسوي و احتجاب خودي هستي، امكان مشاهده نيست. مشاهده جمال جميل براي كسي است كه از خود بيرون رود؛ و چون از خود بيرون رفت، به چشم حق ببيند، و چشم حق حق‏ بين خواهد بود. پس، جلوه اسم اعظم، كه صورت كماليّه «ليلة القدر» است، با احتجاب به خودي نتوان ديد. پس، اين تعبير بنا بر اين تحقيق صحيح و به موقع خواهد بود. ان قلت: ليلة القدر نفس بنيه احمدي است به اعتبار احتجاب شمس حقيقت در آن، نه نفس شمس تا اين توجيه صحيح باشد. قلتُ: به لسان اهل نظر، شيئيّتِ شي‏ء به صورت كماليّه آن شي‏ء است؛ و اشياءِ ذواتِ اسباب، خصوصاً سبب الهي، شناخته نشود به حقيقت مگر به شناختن اسباب آنها. و به لسان اهل معرفت، نسبت ظاهر و باطن و جلوه و متجلّي نسبت دو امر مفارق نيست، بلكه يك حقيقت گاهي جلوه ظهوري كند و گاهي جلوه بطوني؛ چنانچه عارف معروف فرمايد:
ما عدم هاييم هستي ها نما تو وجود مطلق و هستي ما
اين سخن به قول عارف رومي پايان ندارد و صرف نظر از آن اولي است. قوله تعالي: لَيْلَةُ القَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلفِ شَهْر اگر ملاحظه صورت ظاهر مُلكيّه «ليلة القدر» را كنيم، خيريّت آن از «الف شهر» يعني هزار ماهي كه در آن ليلة القدر نباشد. يا «ليلة القدر» و عبادت و طاعت در آن بهتر است از هزار ماه كه اسرائيلي‏ ها حمل سلاح مي‏ كردند و در راه خدا جهاد مي‏ كردند. يا آن كه «ليلة القدر» بهتر است از هزار ماه سلطنت بني اميه لعنهم اللَّه؛ چنانچه در روايات شريفه است. و اگر ملاحظه حقيقت «ليلة القدر» شود، «الف شهر» ممكن است كنايه از جميع موجودات باشد، به اعتبار آن كه «الف» عدد كامل است، و مراد از «شهر» انواع است. يعني، بنيه شريفه محمّديّه كه انسان كامل است از هزار نوع كه جميع موجودات مي‏ باشد بهتر است؛ چنانچه بعضي از اهل معرفت گفته است. و احتمال ديگري به نظر نويسنده آمده. و آن آن است كه «ليلة القدر» اشاره باشد به مظهر اسم اعظم؛ يعني، مرآت تامّ محمّدي صلّي اللَّه عليه و آله. و «هزار شهر» عبارت باشد از مظهر اسماء ديگر. و چون از براي حق تعالي هزار [و] يك اسم است، و يك اسم «مستأثر» در علم غيب است، از اين جهت «ليلة القدر» نيز مستأثر است، و ليله قدرِ بنيه محمّدي نيز اسم مستأثر است. از اين جهت، بر اسم مستأثر كسي جز ذات مقدّس رسول ختمي صلّي اللَّه عليه و آله اطلاع پيدا نكند.
تنبيه عرفاني‏
بايد دانست كه چنانچه وليّ كامل و نبيّ ختمي صلّي اللَّه عليه و آله «ليلةالقدر» است به اعتبار بطون اسم اعظم در او و احتجاب حق به جميع شئون در او، همين طور «يوم القدر» نيز هست به اعتبار ظهور شمس حقيقت و بروز اسم جامع از افق تعيّن او؛ چنانچه «يوم القيمة» نيز خود آن سرور است. بالجمله، آن ذات مقدّس شب و روز «قدر» است؛ و روز قيامت نيز روز قدر است. بنا بر اين، نكته اين كه از ساير مظاهر به «شهر» و از اين مظهر مقدّس تامّ به «ليله» تعبير شده است، شايد آن باشد كه مبدأ شهور و سنينْ يوم و ليله است؛ چنانچه واحدْ مبدأ عدد است. و آن سرور به باطن حقيقت، كه اسم اعظم است، مبدأ ساير اسماء است؛ و به تعيّن و عين ثابت خود، اصل شجره طيّبه و مبدأ تعيّنات است. تَدَبَّرْ تَعْرِفْ وَ اغْتَنِم‏ »
( آداب الصلاة (آداب نماز)، متن، ص:338 -324 )
منبع: پورتال امام خميني(س)




نظرات کاربران