حاجی قبل از قصد کعبه قصد امام زمان(ع) خویش کند حاجی قبل از قصد کعبه قصد امام زمان(ع) خویش کند حاجی قبل از قصد کعبه قصد امام زمان(ع) خویش کند بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
حاجی قبل از قصد کعبه قصد امام زمان(ع) خویش کند حاجی قبل از قصد کعبه قصد امام زمان(ع) خویش کند حاجی قبل از قصد کعبه قصد امام زمان(ع) خویش کند حاجی قبل از قصد کعبه قصد امام زمان(ع) خویش کند حاجی قبل از قصد کعبه قصد امام زمان(ع) خویش کند

حاجی قبل از قصد کعبه قصد امام زمان(ع) خویش کند

حاجی باید پیش از آنکه قصد کعبه کند، قصد باطن کعبه و حقیقت آن، یعنی امام زمان(ع) خویش کند و به دیدار او بشتابد. از او دین را بیاموزد و با او بیعت اطاعت و ولایت کند.

پایگاه اطلاع رسانی حج:  منجی گرایی و عقیده به آینده ای روشن برای انسان ها، از باورهای مشترک بین همه ادیان الهی و حتی غیر الهی است. در بینش اسلامی، کسی رهایی بخش بشر از ظلمت است که همنام پیامبر اسلام (ص) و از عترت پاک اوست. بنابر باور شیعه، ایشان هم اکنون میان امت حضور دارند و ناظر بر اعمال و رفتار آنان اند. ایشان هر سال در موسم حج حاضر می شوند و بین باور به آن حضرت و موسم حج ارتباطی استوار وجود دارد.


اما اینکه این ارتباط دوسویه کدام است و نقش هر یک از این دو در دیگری چیست و در تقویت و استحکام عقیده به دیگری چه نقشی براساس کتاب و سنت دارد و سرانجام نقش حج و کعبه در رخداد ظهور چگونه است؟ پرسش هایی است که حجت الاسلام الهی نژاد درکتاب "حج و مهدویت" به آن پاسخ گفته است:


 


جایگاه و نقش امام معصوم در حج


حج بدون « ولایت » و آهنگ کعبه بدون « امامت » و حضور در عرفات، بدون "معرفت امام" و قربانی در منا بدون "فداکاری در راه" رمی جمره، بدون "طرد شیطان استکبار درونی و بیرونی" و سعی بین صفا و مروه، بدون "کوشش در شناخت و اطاعت امام" بی حاصل است و سودی نخواهد داشت؛ زیرا گرچه یکی از مبانی اسلام، حج است:


«بُنِی الْإِسلامُ عَلی خَمسٍ: عَلی الصَّلاةِ والزَّکاةِ والصَّومِ وَالحجِّ وَالوَلایۀ» لیکن هیچ یک از نماز، روزه، زکات و حج، همانند ، ولایت، رکن استوار اسلام نیست. از اینرو در ادامه روایت مزبور آمده است:


وَلَم یُنادَ بِشیءٍ کَما نُودی بِالوَلایۀِ. هیچ دعوتی از طرف خداوند، به اندازه دعوت به ولایت و امامت نیست.


زیرا انسان کامل که خود اسلام ممثل است، میتواند به همه ابعاد اسلام آشنا باشد و آشنایی دهد و مردم را به روح توحید که همان فریاد در واقع، خداوند برای اینکه مردم را به سوی حقیقت کعبه توجه دهد، با زمینهسازی ولادت امیرمؤمنان علی(ع) در کعبه، این پیام را به جهانیان رساند که باطن کعبه چیزی جز ولایت نیست. بر این اساس هرکسی غیر از ولیالله اعظم را قصد کند، ره به بیراهه برده است. چنین کسی همانند ابلیسی است که به جای اطاعت امر الهی و سجده بر ولیالله (آدم)، بر هوای نفس و کبر خود سجده کرده است. کسی که کعبه را قصد کند و باطن آن، یعنی ولی الله اعظم را مقصد و مقصود خود قرار ندهد، چون ابلیس، سجده واقعی نکرده و اطاعت حق را فروگذارده است. ابلیس کسی است که حاضر نشد بر نوری سجده کند که به حکم نَفَخْتُ در کالبد آدم دمیده شده بود؛ یعنی همان روح اعظم الهی که پیامبر (ص) و جان وی أَنْفُسَ نا ، یعنی امیرمؤمنان معنای باطنی آن است؛ زیرا اسمای الهی یاد داده شده به آدم، همان انوار ولایت است. بر این اساس هرکسی ولایت را نپذیرد و به قصد کعبه ولایت عزیمت نکند، از مقصد دور افتاده است.


بنابراین حاجی باید پیش از آنکه قصد کعبه کند، قصد باطن کعبه و حقیقت آن، یعنی امام زمان خویش کند و به دیدار او بشتابد. از او دین را بیاموزد و با او بیعت اطاعت و ولایت کند. به شهادت آیه تبلیغ (مائده: 63) حج بدون حضور امام معصوم، حج نیست. از آیه أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالًا (حج: 27 ) و با توجه به کلمه یَأْتُوکَ به جای یأتونا استفاده می شود که مردم هر زمان در پاسخ به ندای ابراهیم(ع) باید به سوی امام زمان خود بروند. بنابراین می توان گفت در عرفاتی که امام نباشد، معرفتی نیست؛ در مشعری که امام نباشد، شعوری نیست؛ در منایی که امام نباشد، شیطانی رمی نمی شود و زمزم بدون حضور امام سرابی بیش نیست.


 


نقش امام معصوم در حج


برای روشن شدن جایگاه و نقش امام در حج، لازم است ابتدا جایگاه و نقش تکوینی و تشریعی امام معصوم در مباحث دینی تعریف شود. البته برخی از دیدگاه ها، نقش امام را در سه مقوله، یعنی ولایت تکوینی، ولایت بر تشریع و ولایت در تشریع تقسیم کرده اند که هر کدام دارای ویژگی هایی است که از یکدیگر متمایز می شوند.


 


تفصیل سه گانه ولایت


آیت الله جوادی آملی دراینباره می فرماید: ولایت و سرپرستی، چند سنخ است که به حسب آنچه سرپرستی می شود (مولی علیه) متفاوت می شوند. ولایت، گاه ولایت تکوینی است، گاهی «ولایت بر تشریع» و زمانی «ولایت در تشریع» است، ولایت تکوینی به دلیل آنکه به تکوین و موجودات عینی جهان مربوط می شود، رابطه ای حقیقی میان دو طرف ولایت وجود دارد و ولایتی حقیقی است. اما ولایت بر تشریع و نیز ولایت در تشریع با دو قسم خود، همگی ولایت های وضعی و قراردادی اند؛ یعنی رابطه سرپرست با سرپرستی شده، رابطه علّی و معلولی نیست که انفکاک پذیر نباشد.


«ولایت بر تشریع» همان ولایت بر قانونگذاری و تشریع احکام است؛ یعنی کسی، سرپرست جعل قانون و وضع کننده اصول و مواد قانونی باشد. هر چند این ولایت، در محدوده قوانین است، نه در دایره موجودات واقعی و تکوینی، ولی نسبت به وضع قانون، تخلف ناپذیر است؛ یعنی با اراده قانونگذار، بدون فاصله، اصل قانون جعل می شود که در واقع با این نگاه و با یک تحلیل عقلی می توان آن را به سنخ ولایت تکوینی برگرداند.


«ولایت در تشریع» یعنی نوعی سرپرستی که نه ولایت تکوینی است و نه ولایت بر تشریع و قانون، بلکه ولایتی است در محدوده تشریع و تابع قانون الهی.


 


جایگاه تکوینی امام در حج


در بیان شاخصه های ولایت تکوینی گفته می شود که میان «ولی» و «مولی علیه» رابطه علّی و معلولی برقرار است و دخل و تصرفی که« ولی » دارد دخل و تصرف عینی و واقعی است؛ یعنی «ولی» در تحقق و فقدان«مولی علیه» نقش اساسی دارد.


با این نگاه می توان نقش امام معصوم(ع) را در امور دینی، چنین توجیه کرد که بی اعتقادی به مسئله امامت، تمام بودن و حتی موجود بودن باورهای دینی، نظیر نماز، روزه و حج و. . . را زیر سؤال می برد. همانگونه که در تکوینیات، وجود معلول (مولی علیه) وابسته به وجود علت (ولی) است، درباره باور داشت امامت نیز به نوعی میتوان همین حرف را زد؛ زیرا با موضوع امامت، آموزه های اسلامی همچون حج (حج واقعی مورد درخواست خدا و رسولش) تحقق می یابد.


استاد جوادی آملی در این زمینه می فرماید: رهبری های ملکوتی اعمال، نیات و ادعیه و مشاهده آیات بینات و پیبردن به اسرار معنوی حج و مانند آن در پرتو ولایت تکوینی امام معصوم(ع) است که حج او امام حج هاست و پیشاپیش اعمال امت به سوی بارگاه قبول الهی صعود می کند و آنگاه  اعمال دیگران به دنبال آن صاعد می شود.


آیات و روایات متعددی در خصوص ولایت تکوینی امام وجود دارد. یکی از آیاتی که پس از نصب علی (ع) به امامت نازل گردید، آیه سوم سوره مائده است که خداوند در آن میفرماید:


الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً (مائده: 3) امروز دین شما را برایتان کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم، و اسلام را آیین [جاودان] شما پذیرفتم.


برای روشن شدن موضوع بحث، لازم است درباره دو واژه « اتممت » و « اکملت » مفهوم شناسی صورت گیرد تا با توضیح آنها بیشتر به نقش تکوینی امام پی برده شود.


واژه « کمال » با « تمام » تفاوت اساسی دارد. در حقیقت « کمال » بر کیفیت شیء و « تمام »   بر تمام کننده بودن آن دلالت میکند؛ بدین معنا که قطعاً شیئی بدون آن، تحقق پیدا نمی کند.


در کتاب « مفردات » واژه « تمام الشیء » به معنای آخرین جزئی است که شیء به واسطه آن تمام می شود که مقابل آن ناقص قرار دارد به تعبیر دیگر واژه تمام در مورد اجزا، ذوات و معدودات به کار میرود( 2)؛ چنانکه در قرآن می خوانیم: وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَۀً (اعراف: 142)


سپس آن را با ده شب [دیگر] تکمیل کردیم. به این ترتیب، میعاد پروردگارش [با او] تا چهل شب تمام شد.


این آیه در جریان غدیر خم بعد از تعیین جانشینی امیرمؤمنان علی (ع) نازل شد و معنا و تفسیر آن این است که با تعیین ولایت و امامت، دین با همه آموزه های آن تمام و کامل گردیده است؛ یعنی آموزه هایی نظیر نماز، روزه، حج و. . . بدون ولایت تمام نیست و بیشک تمام نبودن آنها بدین معناست که آن نماز و روزه و حجی که خداوند از انسان خواسته، تحقق نیافته است.


پس حجی که مورد درخواست خداست، حج با ولایت است و همچنین نماز و روزه واقعی با ولایت تمام میشود. پس بدون ولایت امامان که تمامکننده دین است، قطعاً دین تحقق نمییابد. در نتیجه کسانی که آموزههای دینی را بدون ولایت بهجا میآورند، همانند آن است که از جزء اصلی غفلت کرده باشند و بسیار روشن است که نبود جزء، فقدان کل را به همراه دارد؛ چنانکه امامرضا (ع) در این زمینه میفرماید: همانا امامت، مقام پیغمبران و میراث اوصیاست. همانا امامت، خلافت خدا، خلافت رسول خدا (ص) و مقام امیرالمؤمنین (ع) و میراث حسن و حسین(ع) است. همانا امامت، موجب تقویت دین، نظام مسلمانان، صلاح دنیا و عزت مؤمنان است.


همانا امامت، ریشه با نمو اسلام و شاخه بلند آن است. کامل شدن نماز، زکات، روزه، حج، جهاد و. . . به وسیله امام تحقق مییابد.


همچنین امام صادق(ع) می فرماید: همین گونه این امت گنه پیشه پس از پیامبر و رهبری که برایشان گمارده بود، به فتنه افتادند. پس خداوند تبارک و تعالی عملی از آنها را نپذیرد و حسن های از آنها را بالا نبرد تا از همان راهی به درگاهش روند که او مقرّر کرده است و از همان امامی پیروی کنند که به پیروی از او مأمور شده اند و از همان دری وارد شوند که خدا و پیامبر به روی آنها گشوده اند. ای ابا محمّد! همانا خداوند عزوجل پنج فریضه را حتمی ساخته است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت ما. گاهی در چهار فریضه، رخصت قرار داده است. ولی به هیچ وجه برای هیچ یک از مسلمانان در ترک ولایت ما رخصتی داده نشده است. نه به خدا سوگند! در ولایت ما رخصتی نیست.


چنین می توان گفت که امامت، شرط قبولی اعمال عبادی است، نه شرط صحت اعمال. بر این اساس وقتی شرط اعمال که امامت است وجود نداشته باشد، به طور قطع مشروط که همان اعمال عبادی، نظیر حج و امثال آن است نیز مورد قبول خدا قرار نمیگیرد. ازاینرو برخی از اندیشمندان شیعه، امامت را اصلی از اصول دین میدانند.( 2)همانطور که نپذیرفتن توحید، نبوت و معاد، اسلام را بیمعنا و اعمال عبادی را باطل میکند، نپذیرفتن امامت نیز همین نقش را ایفا میکند. امام صادق (ع) در این زمینه میفرماید: در قیامت چون بنده برابر خدا ایستد، نخستین پرسش خداوند، پرسش از نمازهای واجب، زکات واجب، روزه واجب، حج واجب و ولایت ما خاندان است. اگر به ولایت ما خاندان اقرار کند و بر آن عقیده مرده باشد، نماز، روزه، زکات و حج او نیز  پذیرفته است و اگر در پیشگاه خدا اعتراف به ولایت ما نکند، خدا چیزی از اعمال او را نپذیرد.


در روایت دیگری، امام باقر(ع) امامت را برای دیگر باورهای اسلامی به منزله کلید می داند. در واقع بدون کلیدِ امامت، ورود به دین ناممکن است. بنابراین فروع اسلامی در پرتو باور به امامت دستیافتنی می شوند.


اسلام بر پنج پایه بنا شده است: نماز، زکات روزه، حج و ولایت. « زراره » میگوید: گفتم کدام یک از آنها افضل است. فرمود: ولایت افضل است؛ زیرا کلید آنهاست و امام، راهنمای مردم به آن چهار پایه است .


دو نکته در این روایت درخور توجه است: نکته نخست اینکه بیان این پنج مسئله در کنار یکدیگر بی دلیل نیست، بلکه رابطه ای با یکدیگر دارند. نماز نه تنها رابطه خلق با خالق، بلکه بهترین وسیله برای این رابطه است. زکات رابطه خلق با خلق است. با اجرای قانون زکات، نیازمندان بینیاز می شوند و مشکلات اقتصادی آنان حل میشود. روزه رابطه انسان با خویشتن است. با ایجاد این رابطه، انسان موفق می شود که با هوای نفس خویش مبارزه کند. حج رابطه مسلمانان با یکدیگر است تا با همفکری و تبادل نظر، مشکلات و گرفتاریهای جهان اسلام را حل کنند و بر زخم های مسلمانان مرهمی بنهند. ولایت ضامن اجرای صحیح و تبیینکننده احکام این مسائل است. بنابراین، پنج اصل اساسی مذکور، اتفاقی کنار هم نیامدهاند، بلکه رابطه ای منطقی و معقول با هم دارند.


نکته دیگر این است که چرا ولایت از چهار اصل دیگر مهمتر و افضل است؟ همانگونه که در روایت نیز آمده است، ولایت تحققبخش نماز، روزه، حج و زکات است و محتوای تمام عبادت ها در سایه ولایت عملی میشود؛ یعنی بدون ولایت و حاکمیت اسلام، این دستورات نقشی بر کاغذ است و همانند نسخه طبیب است که بدون عمل به آن، درد، درمان نخواهد شد.


امیرمؤمنان (ع) نقل میکند که پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمود: اسلام بر پنج خصلت بنا شده است: بر دو شهادت و دو قرین (همراه) . گفتند: دو شهادت را میدانیم، اما دو قرین چیست؟ حضرت فرمود: نماز و زکات؛ زیرا هر کدام از این دو پذیرفته نمی شود، مگر به دیگری و روزه و زیارت خانه خدا برای آن کس که توانایی داشته باشد و پایان آن ولایت است.


 


جایگاه تشریعی امام در تعالی حج


از آنجا که امام معصوم(ع) جانشین پیامبر گرامی اسلام(ص) است، جایگاه بلند و مقام عالی دارد؛ چنانکه در کتاب های اعتقادی و کلامی آمده است: امام و جانشین پیامبر(ص) در تبیین و اجرای برنامه های دینی، هم شأن و هم رتبه پیامبر(ص) است؛ یعنی همچون پیامبر گرامی اسلام (ص) ، مسئولیت ارشاد و هدایت بشر به سوی صلاح و رستگاری، تدبیر شئون مردم، اقامه عدل، رفع ظلم در جامعه، حفظ دین، تفسیر قرآن، تزکیه نفوس و تربیت مردم به عهده ایشان است. پس در اجرای تعالیم دین در جامعه( میان پیامبر و جانشینان او هیچگونه تفاوتی نیست، مگر در مقام نبوت که مخصوص پیامبرگرامی اسلام(ص) است.


از جمله مسئولیت های مهم امام، حفاظت از دین و آموزه های دینی، نظیر حج است؛ چنانکه امام رضا(ع) در این زمینه فرمود: مُضْطَلِعٌ بِالْإِمَامَۀِ عَالِمٌ بِالسِّیَاسَۀِ مَفْرُوضُ الطَّاعَۀِ قَائِمٌ بِأَمْرِ الِله نَاصِحٌ  لِعِبَادِ الِله حَافِظٌ لِدِینِ الله.


امام برای امامت آفریده شده است. او عالم به سیاست، و اطاعت کردنش واجب است. او برپا کننده امر خدا، ناصح بندگان خدا و حافظ دین اوست.


« منصور بن حازم » در محضر امام صادق(ع) چنین می گوید: به مردم گفتم مگر نمی دانید که رسول خدا (ص) حجت خدا بر خلقش بود، گفتند: آری، گفتم: چون او درگذشت، حجت خدا کیست؟ گفتند: قرآن. پس من در قرآن نظر کردم و دیدم مرجئه، قدریه و حتی زندیقی که به قرآن ایمان ندارد، به آن استشهاد می کنند تا بر مردان طرف مقابل خود غلبه کنند. بنابراین فهمیدم که قرآن بدون سرپرستی که معنای واقعی آن را بیان کند، حجت نیست و اوست که هرچه درباره قرآن بگوید حق است.


به آنها گفتم: قیم قرآن کیست؟ گفتند: ابن مسعود، حذیفه و عمر قرآن می دانستند، گفتم: همه قرآن را ؟ گفتند: نه، کسی را ندیدم که بگوید شخصی جز علی (ع) همه قرآن را می داند و زمانی که مردم مطلبی را نمیدانند، این تنها علی [بن ابیطالب(ع) است که می گوید من میدانم [بنابراین حق با کسی است که میداند]. پس من گواهی میدهم که علی(ع) قیم قرآن است و اطاعتش واجب است و بعد از پیغمبر حجت خدا بر مردم است و آنچه او درباره قرآن گوید حق است.


حضرت فرمود: خدا تو را رحمت کند. عرض کردم علی(ع) نیز از دنیا نرفت جز آنکه حجت پس از خود را معرفی کرد؛ چنانکه پیغمبر(ص) معرفی کرد.


در این حدیث، جایگاه امام در قالب سرپرست و مفسر قرآن مطرح شده است؛ یعنی امام معصوم(ع) که جانشین رسول گرامی اسلام (ص) است، همان مقام پیامبر(ص) را در زمینه تفسیر، تبیین و سرپرستی به ارث میبرد. پس نظر امام معصوم درباره قرآن و آموزهای اسلامی برای همه مردم حجت است و بر مردم لازم است با پیروی کردن از امام، تبیین و تفسیر صحیح دین و احکام اسلامی را از او بیاموزند.


در زیارت جامعه نیز می خوانیم: خداوند به برکت دوستی شما، آموزه های دینمان را به ما آموخت و آنچه را از دنیایمان فاسد شده بود به صلاح آورد و از برکت دوستی شما « کلمه توحید »  کمال یافت و نعمت، عظمت گرفت و پراکندگی به الفت تبدیل شد و به دوستی شماست که اعمال، قبول می شود.


امام رضا(ع) در بیان جایگاه و مقام بلند امام می فرماید:امام، حلال و حرام خدا را بیان میکند، حدود خدا را برپا میدارد، از دین خدا دفاع می کند و با حکمت و پند نیک و دلیل رسا به  راه خدا دعوت می نماید.


بنابراین تمام فضایل نبی گرامی اسلام(ص) که از ناحیه خدا اعطا شده است، به استثنای مقام نبوت، برای امام ثابت است( 2)و او فردی است که ریاست امور دینی و دنیایی مردم را به نیابت از رسول گرامی اسلام(ص) به عهده دارد.(3)مردم از ناحیه امام به آموزه های دین خود پی میبرند؛ زیرا براساس روایات امام، حافظ و معلم دین است و صیانت اسلام از انحرافات و خرافات به واسطه وجود امام تحقق مییابد. از آنجایی که پیروی امام، واجب و گفتارش حجت است، بر مردم لازم است، تفسیر و تبیین آموزه های دینی، از جمله احکام حج را از ایشان فرا گیرند و در آموزش دین، تابع و همراه او باشند.


بنابراین جایگاه امام در حفاظت از اصل دین و آموزه های آن و نیز نقش او در تشریح دین و احکام اسلامی، بی بدیل و اساسی است و بی شک تعالی حج و اقبال عمومی مردم به آن، در پرتو امام و راهنمایی های او حاصل میشود؛ چنانکه رسول گرامی اسلام (ص) میفرماید: در هر نسلی از امت من یک عادلی از اهل بیت من است که تحریف غلوکنندگان و ادعای یاوهگرایان و تأویل جاهلان را از دین برطرف می کند. امامان، نمایندگان شمایند نزد خدای عزوجل،  پس متوجه باشید که در دین خدا از چه کسی پیروی می کنید.


امام باقر(ع) نیز میفرماید: ما گنجینه علم پروردگاریم و امر پروردگار در دست ما قرار دارد. آغاز و انجام اسلام به ماست و مردم احکام اسلام را از ما میآموزند. به خداوندی که دانه را شکافت و آدمیان را آفرید، علم خداوند جز نزد ما در جای دیگری نیست و مردم علم خدا را درک نخواهند کرد، مگر به وسیله ما.


همچنین حضرت فرمود: خداوند بندگان خود را مکلف کرده است تا ائمه(ع) را بشناسند و امور خود را به آنان واگذارند و در مسائل مختلف به آنان رجوع کنند چنانکه امام باقر(ع) مناسک حج را به مردم آموزش میدادند امام صادق(ع) در اینباره فرمود: شیعیان پیش از ابوجعفر(ع) مناسک حج و حلال و حرام خود را نمیدانستند. چون ابوجعفر(ع) آمد، در علم را گشود و مناسک  حج و حلال و حرام مردم را بیان فرمود.


ابوحنیفه در روایتی، به نقش مهم امام صادق(ع) در ترویج فرهنگ و مناسک حج اعتراف کرده، میگوید: لَوْلَا جَعْفَرُ بن مُحَمَّدٍ مَا عَلِمَ النَّاسُ مَنَاسِکَ حَجِّهِمْ ؛ اگر جعفر بن محمد(ع) نبود، مردم مناسک حجشان را نمیدانستند.


گفتنی است، اگرچه پیامبر گرامی اسلام (ص) تمام تلاش خود را بهکار بست و مناسک و معارف حج را بهصورت تئوری و عملی به مردم شناساند، اما به دلیل تنگناها و موانع بسیاری که فراسوی جامعه نوپای نبوی بود، مسلمانان نتوانستند همه جزئیات مسائل حج را از رسول گرامی اسلام(ص) فرا گیرند؛ زیرا اولًا مکه در سال هشتم هجرت فتح شد( 3)و تا قبل از آن در دست مشرکان بود و برای همین، مسلمانان نمیتوانستند در مکه حضور یابند و همراه رسول گرامی اسلام(ص) مناسک حج را انجام دهند؛ ثانیاً آیه ای که در آن دستورات حج آمده و براساس آن پیامبر اسلام(ص) مأموریت انجام حج پیدا کرد، در سال دهم هجرت بوده است (1)که در واقع آخرین سال زندگانی مبارک حضرت رسول اکرم(ص) بود. حضرت با بسیج عمومی، مردم را به سوی حج فرا خواند تا اولین و آخرین حج رسمی را که به حجۀالوداع مشهور است به جا آورد. ( 2)ازاینرو تبیین تفصیلی مناسک و حلال و حرام های دیگر نزد امیرالمؤمنین و دیگر ائمه به ودیعت نهاده شد تا آنان یکی پس از دیگری در ظرف مدت 250 سال به اقتضای نیاز زمان به تبیین آنها بپردازند.


 


تطهیر کعبه از پلیدی ها


بی شک امامت امامان معصوم(ع) تداوم گر امامت انبیای اولوالعزم است. پس مسئولیت شان نیز در همین زمینه تعریف می شود. ازجمله این مسئولیت ها پاکسازی پایگاه توحیدی از شرک و بتپرستی است. خداوند درباره مسئولیت حضرت ابراهیم و اسماعیل میفرماید: وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَۀً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِ ذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُ َ ص لی وَ عَهِدْنا إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ  الْعاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ (بقره: 125)


و [به یاد بیاورید] هنگامی که خانه [کعبه] را محل بازگشت و  اجتماعمردم و مرکز امن قرار دادیم و [به مردم گفتیم] از مقام ابراهیم، عبادتگاهی برای خود انتخاب کنید و از ابراهیم و اسماعیل پیمان گرفتیم که خانه مرا برای طوافکنندگان و مجاوران و رکوع کنندگان سجدهگزار (نمازگزاران) پاکیزه سازید.


در اینجا منظور از طهارت و پاکیزگی چیست؟ بعضی گفته اند طهارت از لوث وجود بت ها، برخی دیگر گفته اند: از آلودگی های ظاهری، به ویژه از خون و محتویات شکم حیواناتی که قربانی می کردند؛ زیرا بعضی از ناآگاهان چنین اعمالی را انجام می دادند. بعضی هم گفته اند که طهارت در اینجا به معنای خلوص نیت هنگام بنای این خانه توحید است.


ولی هیچ دلیلی ندارد که ما مفهوم طهارت را در اینجا محدود کنیم، بلکه منظور پاکساختن ظاهری و باطنی این خانه توحید از هرگونه آلودگی است.


البته این پیمان زمانی بود که حضرت ابراهیم (ع) از امتحان الهی سربلند بیرون آمد و به مقام امامت رسید. پس میتوان انجام دادن مسئولیت حضرت ابراهیم (ع) را در راستای مقام امامت ایشان توجیه کرد؛ یعنی زمانی که حضرت ابراهیم به مقام امامت رسید، خداوند از ایشان خواست که مکه را از لوث بتها و پلیدیها پاک کند تا برای حاجیان زمینه پرستش فراهم شود.


به گزارش تاریخ، امیرمؤمنان علی (ع) با پیامبر اسلام (ص) دو بار برای پاکسازی کعبه اقدام کردند. نخستین بار قبل از هجرت بود؛ چنانکه در این زمینه امیرمؤمنان علی (ع) می فرماید:


من تا خانه کعبه به همراه پیغمبر رفتم. ایشان به من فرمود بنشین و از دوشم بالا رفت. ایشان را بلند کردم، ولی چون توانایی نگهداری ایشان را بر دوشم نداشتم، حضرت نشست و من از دوش او بالا رفتم و مرا چنان بلند کرد که خیال کردم به افق آسمان رسیدم. بت های مس و آهن بالای کعبه بود و من آنها را از همه سو جمع کردم و چون همه را به دست آوردم، رسول خدا (ص) فرمود « آنها را پرت کن » آنها را پرت کردم و مانند شیشه خرد شدند. سپس فرود آمدم و با رسول خدا از ترس اینکه کسی ما را ببیند، پنهان شدیم.


بار دوم بعد از هجرت (روز فتح مکه) بود « سیدبنطاووس » در « طرائف » چنین نقل می کند: پیامبر(ص) روز فتح مکه به علی بن ابیطالب فرمود آیا این بت را در کعبه می بینی، عرض کرد آری، یا رسول الله پیامبر (ص) فرمود « من تو را بر دوش میگیرم تا دستت بدان رسد » علی (ع) فرمود اگر قبیله ربیعه و مضر می کوشیدند در زمان حیات من تنها عضوی از اعضای مرا از زمین حرکت دهند، نمی توانستند. اینک تو بایست ای علی! پس پیامبر (ص) دو ساق پای علی را گرفت و او را چنان از زمین بلند کرد که سفیدی زیر بغلش هویدا شد و سپس گفت: چه می بینی ای علی. علی (ع) عرض کرد: « خداوند عزوجل را میبینم که مرا به سبب تو شرافت بخشیده است تا جاییکه اگر بخواهم میتوانم آسمان را لمس کنم» » : پیامبر (ص) فرمود: ای علی! بت را بگیر و علی (ع) بت را گرفت و آن را به زمین انداخت.


« زمخشری »در تفسیر آیه: وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً (اسراء: 81 ) می گوید: وقتی این آیه در روز فتح مکه نازل شد، جبرئیل به رسول خدا عرض کرد: « عصای خود را بردار و بتها را با آن بینداز » مشرکان این صحنه را تماشا می کردند. به محض اینکه نوک عصای پیامبر به طرف چشم بتی اشاره می شد، آن بت با رو به زمین می افتاد. حضرت همه بتها را انداخت و فقط بت قبیله خزاعه باقی ماند که بالای کعبه بود. رسول خدا فرمود « یا علی! آن را پایین بینداز »  آنگاه خودش مرا به دوش گرفت تا به بالای کعبه شدم و آن بت را شکستم و مردم مکه از این عمل ما سخت در شگفت بودند و می گفتند ما جادوگرتر از محمد (ص) کسی را ندیده ایم.


پس به طور کلی به این نتیجه میرسیم که میان امامت و تطهیر کعبه رابطه وثیقی وجود دارد و شاید فلسفه و سرّ این رابطه را پاکی و صفای باطن امام بدانیم؛ یعنی مکان پاکی چون کعبه، در صورت آلودگی باید به دست انسان پاکی چون امام، پاکسازی شود. البته این یکی از اسرار است.


 


اعلام برائت از مشرکان


در راستای پاکسازی حریم کعبه از پلیدی ها، امیرمؤمنان علی (ع) از ناحیه رسول گرامی اسلام (ص) مأمور شد تا سوره برائت را میان مشرکان مکه قرائت کند و ورود آنها را به مسجدالحرام ممنوع اعلام کند؛ چنانکه « طبرسی » در کتاب « اعلامالوری » می نویسد: در سال نهم هجرت سوره برائت نازل شد و حضرت رسول (ص) ، ابوبکر را طلبید و سوره برائت را به او داد و فرمود: « آیات شریفه این سوره را در مکه برای مردم بخوان. هنگامیکه ابوبکر طبق فرمان پیغمبر به طرف مکه حرکت کرد و مقداری هم راه پیمود، جبرئیل حضور حضرت رسول رسید و گفت: باید مأمور تبلیغ این آیات، خودت یا یکی از افراد خاندانت باشد.


سپس پیغمبر، امیرمؤمنان را طلبید و او را بر ناقه « عضباء » (شتر مخصوص خود) سوار کرد و فرمود هرچه زودتر خود را به ابوبکر برسان و آیات را از وی بگیر و در موسم برای مردم قرائت کن.  علی (ع) حرکت کرد تا به ابوبکر رسید و جریان را به او گفت و نامه را با آیات از وی گرفت. ابوبکر گفت: آیا درباره من آیه ای نازل شده که مرا از این مأموریت باز داشته است .


امیرمؤمنان (ع) فرمود « درباره شما آیهای نازل نشده است، ولیکن جز پیغمبر و من نباید دیگری این آیات را تبلیغ کند » علی (ع) آیات را از وی گرفت و به طرف مکه حرکت کرد و وارد آن شهر شد و آیات برائت را روز عید و ایام تشریق که هنگام اجتماع مردم بود، به آنان رسانید.


پیغمبر (ص) به امیرمؤمنان فرمان داده بود تا به مشرکان ابلاغ کند پس از این داخل مسجدالحرام نشوند و مردم، کعبه را برهنه طواف نکنند. همچنین همه قراردادهای پیغمبر با مشرکان و غیر آنها پس از چهار ماه لغو است و بعد از گذشت این مدت، آنان را هر جا دیدند خواهند کشت. آیه شریفه فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ (توبه: 5) ناظر به این جریان است.


راوی گفت: هنگامی که علی بن ابیطالب (ع) وارد مکه شد، شمشیر خود را از غلاف بیرون کشید و فرمود: به خداوند قسم هرکس امروز بخواهد برهنه طواف کند، او را با این شمشیر خواهم کشت.مردم پس از این مجبور شدند لباس بپوشند و طواف کنند.


 


امام و حفاظت از بیت الله


یکی دیگر از وظایف امام، حفظ بیتالله و مواقف مربوط به حج از دخل و تصرف نابخردان و حاکمان جور است. ازاینرو بخشی از وظایف امام زمان (عج) پس از ظهور، مربوط به اصلاح کعبه و مواقف و برگرداندن آنها به مواضعی است که در زمان رسول خدا بود. شاید بتوان آنچه از پیامبر (ص) ، امام سجاد (ع) و امام زمان (عج) درباره نصب حجرالأسود نقل شده است را با همین رویکرد توجیه کرد. از « سعیدبن عبداللَّه اعرج » از امام صادق (ع) روایت شده است که فرمود: از قریش در جاهلیّت خانه خدا را ویران کردند. پس چون خواستند آن را بنا کنند، عاملی میان آن کار و ایشان حایل شد و بیم و هراس به دل هایشان افتاد چندانکه یکی از ایشان گفت:باید هر یک از شما پاکیزه ترین مال خود را بیاورد و مالی را نیاورد که از طریق قطع رحم یا راه حرام به دست آورده است ؛ پسچنین کردند تا مانعی که در میان بود و از قیام به ساختن بیت منع می کرد، از میان رفت. پس به کار ساختن آن پرداختند تا به محل نصب حجرالأسود رسیدند. در این موقع، درباره نصب سنگ، مشاجره ای میان ایشان درگرفت؛ چندانکه نزدیک بود شرّی میان ایشان پدید آید. پس برای حل خصومت توافق کردند نخستین کسی که از در مسجد وارد میشود، میان ایشان حَکَم باشد. در این هنگام رسولخدا (ص) از در آمد و چون به جمع ایشان پیوست و ماجرای آنان را دریافت، فرمود تا جامه ای آورند. آنگاه سنگ را میان آن نهاد. سران قبائل نیز اطراف آن جامه را گرفتند و آن را از جای برداشتند و سپس رسول خدا (ص) آن را برداشت و در ( جای خود قرار داد. ازاینرو خدای عزوجل او را به این امر اختصاص داد.( 1


شبیه همین ماجرا درباره دو تن ازامامان نیز نقل شده است: اولین آن مربوط به امام سجاد (ع) در عصر«حجاج بن یوسف ثقفی »  است و ماجرای دوم نصب حجرالأسود به دست امام زمان (عج) است.


شیخ صدوق میگوید: روایت شده است که حجاج چون از ساختن کعبه فراغت یافت از  علی بن الحسین (ع) تقاضا کرد که حجرالأسود را در جای خود قرار دهد. امام (ع) نیز آن را گرفت و در جای خود نصب کرد.


وقتی حجاج بن یوسف در جنگ با « عبدالله بن زبیر » کعبه را خراب کرد، چون خواستند دوباره حجرالأسود را بر جای خود قرار ، دهند، هر عالم یا قاضی یا زاهدی که آن را نصب می کرد، متزلزل می شد و برقرار نمی ماند. تا اینکه امام سجاد (ع) پیش آمد و حجرالأسود را از دست آنان گرفت  و با نام خدا آن را در جایش گذاشت و مستقر گردید و مردم تکبیر گفتند. « فرزدق » نیز در شعرش به همین اشاره دارد.


اما درباره نصب حجرالأسود به دست امام زمان (عج) در « خرایج راوندی » آمده است:


« ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه»روایت کرده است که در سال 339 ه. ق به عزم حج بیت الله وارد بغداد شدم و آن سالی بود که« قرامطه » حجرالأسود را به جای خود برگردانیده بودند. بزرگترین سعی من این بود که امسال را به حج بروم و ببینم چه کسی حجرالأسود را در جای خود نصب می کند؛ زیرا در خلال بعضی از کتاب ها دیده بودم که حجرالأسود را می ربایند و مجدداً امام آن عصر، آن را در جای خود نصب میکند؛ چنانکه امام زین العابدین (ع) در زمان حجاج بن یوسف حجرالأسود را در جای خود نهاد و به همان حال ماند.


ولی در بغداد بیماری سختی پیدا کردم، به طوری که جان خود را در خطر دیدم و نتوانستم به حج بروم. ناچار شخصی به نام را نایب گرفتم و نامه سربسته ای را به وی دادم که به امام زمان نوشته بودم و از مدت عمر خود و اینکه در این مرض میمیرم یا نه، سؤال کرده بودم. به ابن هشام گفتم تمام مقصود من این است که این نامه را به دست کسی برسانی که حجرالأسود را در جای خود می گذارد و جواب بگیری و بیاوری و من هم تو را فقط برای این کار میفرستم.


وقتی ابن هشام برگشت، نقل کرد که چون وارد مکه شدم و مردم قصد کردند حجرالأسود را به جای خود نصب کنند، من مبلغی پول به عده ای از خدام حرم دادم تا راه باز کنند و من بتوانم آن کس که حجرالأسود را در جای خود می گذارد، ببینم. پس چند نفر از خدام را با خود نگاه داشتم که ازدحام جمعیت را به یکسو زنند و بدینگونه به نزدیک محل رسیدم. هرکسی حجرالأسود را برداشت که در جای خود نصب کند، قرار نگرفت تا اینکه جوانی گندمگون و زیباروی آمد و آن را برداشت و در جای خود گذارد؛ به طوری که گویی اصلًا کنده نشده بود.


در این موقع صدای شادی حاجیان از هر سو برخاست. سپس آن جوان از یکی از درهای مسجد خارج شد. من هم برخاستم و از هر طرف مردم را متفرق ساختم و به دنبال وی شتافتم. مردم هم به من راه می دادند و مرا دیوانه می پنداشتند. ولی من از او چشم برنمی داشتم تا اینکه از میان جمعیت بیرون آمدم.


من با سرعت پشت سر او می دویدم و او آهسته راه میرفت. با این حال به او نمیرسیدم. وقتی به جایی رسیدم که کسی جز من، او را نمیدید، ایستاد و به من نگریست و گفت «! آنچه با خود داری بیاور » من هم نامه را به او دادم. بدون اینکه در آن بنگرد گفت: « بگو از این بیماری وحشت مدار که بعد از سی سال دیگر خواهی مرد»در این وقت گریه ام گرفت و چندان گریستم که قدرت هرگونه حرکتی از من سلب شد. در همین حال مرا گذاشت و رفت.


ابن قولویه گفت: « این داستان را ابن هشام بعد از مراجعت نقل کرد » چون سال 369 ه. ق رسید، ابن قولویه مریض شد. وصیت خود را نوشت و در اینباره سعی بسیار کرد.


به او می گفتند « این همه ترس برای چیست؟ امید است خداوند سلامتی بدهد » ولی ابن قولویه می گفت این همان سالی است که قبلًا وعده مرگ مرا در آن داده اند  و سرانجام در همان بیماری رحلت فرمود.


منبع: کتاب "حج و مهدویت" نوشته حجت الاسلام حسین الهی نژاد؛ ناشر: مشعر




مطالب مرتبط

نظرات کاربران