اندک اندک جمع مستان میرسند
حالا فصل عاشقی فرارسیده؛ اندک اندک جمع مستان میرسند. کاروانها از دور و نزدیک در راهاند و قلبها برای دیدن معشوق کعبه میتپد.
حالا فصل عاشقی فرارسیده؛ اندک اندک جمع مستان میرسند. زائران کاروانها از دور و نزدیک در راهاند و قلبها برای دیدن معشوق کعبه میتپد.
پا به سرزمینی خواهی گذاشت که به عنوان اولین نقطه کره خاکی از زیر آب بیرون آمده و هر که رفت آمرزیده بازگشت. به سوی بیت الله الحرام در حرکتند. خانهای که امام حسن مجتبی 20 مرتبه پیاده رفته است و دیگر ائمه نیز برای رسیدن به معبود این راه را فراوان پیمودهاند. میروند تا به ندای حضرت ابراهیم که به فرمان خدا پس از اتمام ساختمان کعبه با صدای بلند مردم را به زیارت آن دعوت کرد، پاسخ دهند.
کم کم به دور میشوند ز زلف سر و آیینه و عطر و حنا و زر و زیور. زن و فرزند ندارد جایی در خلوتگه یار. بگذر از فرزند و مال و جان خویش تا خلیل الله دورانت کنند. از اینها که گذشتی، پای در مسجدی میگذاری که مهندسش خدا، معمارش ابراهیم و کارگرش اسماعیل و بت شکنش علی و امام جماعتش محمد و اقتدا کننده اش خدیجه و موذنش بلال حبشی و آبش زمزم است. در کنارش صفا، بر گردش مردم و مدفن انبیاء و معراج رسول و توبهگاه گناهکاران.
ارتباطت با عالم بالا که برقرار شد تازه میشوی هم خطی خاکیان با افلاکیان، هم شکل فرشیان با عرشیان. حج از خود گسستن و به خدا پیوستن است تا از منییتهای زدوده تیرگی درون، برون آیی. خدایا دعوتشان کردی که از گناهان فرار کنند به سوی تو بیایند. خانه تو جای پای انبیا و صلحا است.
چه زیبا است، آنهایی که قبل از طواف کعبه، چشم دلشان را دور حرم عاشقان؛ رحمت للعالمین پیامبر مهربانی طواف داده و یک دل سیر گنبد خضرا را تماشا کردهاند و برای قبور ائمه بقیع و انوار مقدسش گریستند و در فراق مظلومیتشان دل صفا دادند. مگر نه آن است که رحمان و رحیمی؛ با نگاه کریمانهات خریدار شدی. خدایا از خانه، محل، شهر، کشور و همه آن چیزهایی که به دلشان بسته بود گذشتند تا در میقات، میثاق بندگی ببندند و دل راهی حرمت کنند و دست از لباس عادات و متعلقاتش بکشند.
خدایا با کوله باری از گناه آمدند تا نشانههای غفار بودنت را در وجودشان حس کنند. آمدند که بگویند نمک خوردند و نمکدان شکستهاند اما تو گفتی، صد بار اگر توبه شکستی باز آیی.
برخیز، هان! می خواند این خانه تو را، برخیز
برخیز در پاس حرم، احرام برداریم
در انتظار ما نشسته خانه ی توحید
او را بیا چشم انتظار خویش نگذاریم