دعای مستجاب
خداوند هرکسی را دوست بدارد، دعایش را به اجابت میرساند.
سالی با جماعتی از بصره مثل «ایوب سجستانی»، «صالح مری»، «عتبه الغلام»، «حبیب فارسی» و «مالک بن دینار» به حج رفتیم. وقتی به مکه معظمه رسیدیم، دیدیم آب در آنجا بسیار کمیاب است. تشنگی همسفران را سخت میآزرد. مردم نزد ما آمدند و از این مشکل به ما شکایت کردند تا ما دعای باران بخوانیم. همگی به کعبه رفتیم و طواف کردیم و با خشوع و خضوع، نزول رحمت را از درگاه حضرت احدیث درخواست نمودیم. ولی آثار اجابت مشاهده نشد. در این حال جوانی را دیدم که به سوی ما آمد و فرمود: «ای ثابت یمانی! آیا در میان شما یک نفر نبود که خدایش او را دست بدارد و باران رحمتش را فرو فرستد؟» عرض کردم: «ای جوان! از ما دعا کردن است و از خدا اجابت نمودن.» فرمود: «دور شوید از کعبه! چرا که اگر در میان شما یک نفر بود که خداوند او را دوست میداشت، دعایش را به اجابت میرساند.»
آنگاه خود به سوی کعبه آمد و به حالت سجده بر زمین افتاد. شنیدم در حال سجده میگفت: «ای مولای من! تو را به دوستیات با من سوگند میدهم که این گروه را از باران سیراب نمایی.» هنوز سخن آن جوان تمام نشده بود که ابری ظاهر شد و بارانی آمد چنان که از دهانه ظرفها لبریز شد. گفتم: «جوان! از کجا دانستی که خدای تو را دوست دارد؟» فرمود: «چون مرا به زیارت خود طلبیده، پس من هم از او به حباش مسألت کردم و او درخواست مرا اجابت نمود و شاید خواسته باشد اشاره فرماید که نه آن است که هر کس به آن آستان مبارک درآمد، در زمره زائران و محبوب خدای تعالی باشد»؛ سپس برخاست و رفت. پرسیدم: «ای مردم مکه! این جوان که بود؟» گفتند: «او علی بن الحسین(ع) بود.»