غدیریه عبد کوفی در بیان فضیلت امام علی + ترجمه

غدیریه عبد کوفی که در بیان فضیلت امیرمؤمنان امام علی(ع) سروده شده، هم از جهات فنی و ادبی و اسلوب و هم از لحاظ درونمایه و محتوا و مضمون یکی از اشعار بی نظیر است.

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی حج از کربلای معلا، در منابع شرح حال، از کسی به نام سیف یا سفیان بن مصعب یادمی شود که امام صادق(ع) او را ستوده و به شیعیان سفارش کرده است که شعر او را به اولاد خودشان بیاموزند.


«سفیان بن مصعب» در زبان راویان و تذکره نویسان با عنوان «شاعر آل محمد» یا «شاعر اهل بیت» یاد شده است. این صفت، درباره جمعی دیگر از سرایندگان شیعه نیز به کار رفته است که هنر و نبوغ و شعر خود را در خدمت آرمان والای شیعی و اهداف پیشوایان معصوم قرارداده اند.


سفیان بن مصعب (عبدی کوفی) در این میان ویژگی خاصی دارد. به نقل برخی: «وی جز درباره اهل بیت، شعر نسروده است» و به گفته مؤلف اعیان الشیعه: «هر چه از اشعار او دیده ایم، همه درباره اهل بیت بوده است». این نشانه عشق والا وشیفتگی بی حساب و فنای در محبت خاندان عصمت است که توان بیانی و قدرت شعری خود را دربست در اختیار «آل الله» قرار داده است.


غدیریه عبد کوفی که در بیان فضیلت امیرمؤمنان امام علی(ع) سروده شده است، هم از جهات فنی و ادبی و اسلوب، هم از لحاظ درونمایه و محتوا و مضمون یکی از اشعار بی نظیر به حساب می آید که با ترجمه آن تقدیم مخاطبان پایگاه اطلاع رسانی حج می شود.


بلّغ سلامیَ قبراً بالغَرِیِّ حوى / أوفى البَرِیَّةِ من عُجمٍ و من عَرَبِ‏


درود مرا به مضجعی که در نجف است و بهترین انسان از عجم و عرب را در برگرفته برسان.


و أجعلْ شِعارَکَ للَّهِ الخشوعَ بهِ / و نادِ خیرَ وصیٍّ صِنْو خیرِ نبی‏


شعارت را خشوع برای خدا قرار بده و وصى والا مقام و داماد بهترین پیغمبر را بخوان و بگو:


اسمع أبا حسنٍ إنَّ الأُلى عَدَلوا / عن حُکْمک انقلبوا عن شرِّ مُنقَلَبِ‏


اى ابا حسن، سخنانم را بشنو آنها که از فرمانت سرپیچیدند و به بدترین وجهى روى از سوى تو برگرداندند.


ما بالُهمْ نکبوا نهجَ النجاة و قد / وضَّحتَهُ و اقْتَفَوا نهجاً من العَطَبِ


راستى آنها را چه شد که از طریق نجاتى که تو روشنگر آن بودى، برگشتند و به مسیر نابودى فتادند؟


و کان عنها لهم فی خُمّ مُزْدَجَرٌ / لمّا رَقَى أحمدُ الهادی على قَتَبِ‏


در غدیر خم آنگاه که احمد هادی، بر جهاز شتران قرار گرفت آنان را از این جهالتها باز داشت.


و قال و الناسُ من دانٍ إلیه و من / ثاوٍ لدیه و من مُصْغٍ و مرْتَقِبِ‏


و به مردمى که در پیرامونش گرد آمده یا در خدمتش نشسته و به سخنانش گوش مى‏دادند و نگرانش بودند، فرمود:


قُمْ یا علیُّ فإنّی قدْ أُمرتُ بأنْ / أُبلّغ الناس و التبلیغُ أجدَرُ بی‏


اى على برخیز که من مأمور رساندن فرمان ولایت به مردم هستم و این تبلیغ براى من سزاوارتر و بهتر است.


إنّی نصبتُ علیّا هادیاً عَلَماً / بعدی و إنَّ علیّا خیرُ مُنتصَبِ‏


آرى من على را به رهبرى پس از خود منصوب می کنم و على بهترین جانشین من است.


فبایعوک و کلٌّ باسطٌ یدَهُ / إلیک من فوق قلبٍ عنکَ مُنقَلِبِ‏


آنها با تو بیعت کردند و دست خود را به سوى تو گشودند لیکن در دل از تو روى گردان بودند.


عافُوک لا مانعٌ طَولًا و لا حَصِرٌ / قولًا و لا لَهجٌ بالغِشِّ و الریَبِ‏


ترا رها کردند بى ‏آنکه دست بخشش و عطایت کوتاه و گفتارت نارسا باشد و نه اینکه به دو رویى و نفاق شناخته شده باشى.


و کنتَ قُطْبَ رحى الإسلامِ دونَهمُ / و لا تدور رحىً إلّا على قُطُبِ‏


تو قطب سنگ آسیاى اسلامى نه آنها و آسیا جز بر قطب نمى‏ گردد.


و لا تُماثِلُهمْ فی الفضلِ مرتبةً / و لا تُشابههُمْ فی البیتِ و النَسَبِ‏


در فضل و مرتبت همتاى آنان و در نسب و خاندان شباهتی به آنها نداری.


إن تلْحَظِ القِرْنَ و العَسَّالُ فی یدِهِ / یَظَلَّ مضطرباً فی کفِّ مُضطربِ‏


اگر به همآورد نیزه در دست بنگرى، نیزه و دستش به لرزه مى ‏افتد.


و إن هَزَزْتَ قناةً ظَلْتَ تُورِدُها / وریدَ ممتنعٍ فی الرَوع مُجتنبِ‏


و چون خود نیزه بجنبانى آن را در رگ گردن رزمجوى دلیر و گریز پاى مى ‏نشانى.


و لا تَسُلُّ حُساماً یومَ مَلحَمةٍ / إلّا و تحجُبُه فی رأسِ محتجبِ‏


در روز نبرد، شمشیر نمى ‏کشى مگر آنکه آن را در سر دارای کلاهخود دشمن فرود آوری.


کیومِ خیبرَ إذ لمْ یمتنعْ زُفَرٌ / عن الیهودِ بغیر الفَرِّ و الهرَبِ‏


همچون روز خیبر که هیچ نیرویی سپاه را از گریز قوم یهود ممانعت نکرد.


فأغضبَ المصطفى إذ جرَّ رایتَهُ / على الثرى ناکِصاً یهوی على العَقِبِ‏


و پیغمبر مصطفى چون از به خاک افتادن پرچم و هزیمت به خشم آمد؛


فقال إنّی سأُعطیها غداً لفتىً / یُحِبُّهُ اللَّهُ و المبعوثُ مُنْتَجَبِ‏


فرمودند: فردا پرچم را به جوانمرد برگزیده ‏اى مى ‏سپارم که خدا و پیغمبر او را دوست‏ ‏دارند.


حتى غدوتَ بها جذلانَ تَحمِلُها / تِلقاءَ أرعنَ من جَمْعِ العدى لَجِبِ


تو در فرداى آن روز مسرور پرچم را به دوش کشیدى و با گروه انبوه و بی باک دشمن روبرو شدى.


جَمُّ الصلادمِ و البیضِ الصوارم و / الزرق اللهاذِم و الماذیّ و الیَلَبِ


شیر مردانى با شمشیرهاى درخشان و سنانهاى برّان غرق در آهن و پولاد گرد آمده بودند.


فالأرضُ من لاحقیّاتٍ مُطَهَّمةٌ / و المستظلُّ مَثارُ القَسْطَلِ الهَدِبِ‏


زمین نبرد مملو از اسبهاى فربه بود و گرد و خاک آسمان را پوشانده بود.


و عارَض الجیش من نقعٍ بوارقه / لمع الأسنَّةِ و الهندیّة القُضُبِ‏


لشکر را غبارى چون ابر فراگرفته بود. برق درخشش سنانها و شمشیرهاى هندى نمایان بود.


أقدمتَ تضربُ صبراً تحتَهُ فغدا / یُصَوِّبُ مُزْناً و لو أحجمتَ لم یُصِبِ‏


و تو به آرامى به نبرد پرداختى تا این ابر باریدن گرفت چه اگر پشت مى ‏کردى هرگز نمى ‏بارید.


غادرتَ فرسانَهُ من هاربٍ فَرِقٍ / أو مُقعصٍ بدمِ الأوداجِ مُختضبِ‏


دسته دسته سواران آنها را فراری دادی یا مانندی شیری که شکارش را می‌کُشد آنان را به خون گردنشان خضاب کردی.


لک المناقب یعیا الحاسبون بها / عَدّا و یعجِزُ عنها کلُّ مُکتتِبِ‏


تو را مناقبى است که شمارندگان از شمردن و نویسندگان از نوشتن آن عاجز و ناتوان هستند.


کرجعةِالشمسِ إذرُمتَ الصلاةَ و قد / راحَتْ تَوارى عن الأبصارِ بالحُجُبِ‏


همچون «رد شمس» آنگاه که نمازت را نخوانده بودى و آفتاب از دیدگان پنهان مى‏ شد.


رُدَّتْ علیک کأنّ الشُّهْبَ ما اتّضَحَتْ / لناظرٍ و کأنّ الشمسَ لم تَغِبِ‏


به خاطر تو چنان برگشت که گوئى شهابى ندرخشیده و آفتابى غروب نکرده بود.


و فی براءةَ أنباءٌ عجائبُها / لم تُطوَ عن نازحٍ یوماً و مُقتربِ‏


در سوره برائت نیز اخبارى است که عجائب آن از دیدگان مردم دور و نزدیک پنهان نمانده است.


و لیلةَ الغارِ لمّا بتَّ ممتلئاً / أمْناً و غیرُک ملآنٌ من الرُعُبِ‏


و شب هجرت و رفتن پیغمبر به غار ثور که تو با کمال آسایش خفتى و دیگران مالامال ترس بودند.


ما أنتَ إلّا أخو الهادی و ناصرُهُ / و مُظْهِرُ الحقِّ و المنعوتُ فی الکُتُبِ‏


آرى تو برادر پیغمبر رهبر و یاور او و مظهر حقى و در کتب آسمانى مورد ستایش قرار گرفته ‏اى.


و زوجُ بَضعتِهِ الزهراءِ یَکنُفُها / دون الورى و أبو أبنائه النُّجُبِ‏


تو همسر پاره تن پیغمبر و تنها نگهبان زهراء و پدر فرزندان نجیب او هستی.


من کلِّ مجتهدٍ فی اللَّه مُعْتضِدٍ / باللَّه معتقدٍ للَّهِ مُحتسبِ‏


فرزندانى که در راه خدا پر تلاش و کوشا هستند و از او یارى مى‏جویند و به وى معتقدند و براى او کار مى ‏کنند.


هادینَ للرُشدِ إن لیلُ الضَّلالِ دَجا / کانوا لطارقهم أهدى من الشُهُبِ‏


و چنان راهنمایانى هستند که اگر شب تاریک گمراهى، سایه بر سرها گسترد شبروان را بهتر از هر کوکب و شهابى، رهبرى می کنند.


لُقِّبتُ بالرفض لمّا إن منحتُهمُ / وُدِّی و أحسنُ ما أُدعى به لقبی‏


از آن روز که مهر خود را به پاى آنان ریختم، مرا رافضى خواندند و این لقب بهترین نام من است.


صلاة ذی العرشِ تَتْرى کلَّ آونةٍ / على ابن فاطمةَ الکشّافِ للکُرَبِ‏


درود خداى ذو العرش، پیوسته و همیشه بر روان فرزندان غمگسار فاطمه باد.


و ابنیه من هالکٍ بالسُمِّ مُخْتَرمٍ / و من معفَّر خدٍّ فی الثرى تَربِ‏


آن دو فرزندى که یکى به زهر کشنده مسموم شد و دیگرى با گونه خاک آلود به خاک سپرده شد.


و العابدِ الزاهد السجّاد یتبعُهُ / و باقر العلم دانی غایةِ الطَلَبِ‏


و پس از وى عابد زاهد، امام سجاد است و آنگاه باقر العلمى که به غایت طلب دست یافت.


و جعفرٌ و ابنه موسى و یتبعُهُ ال / برُّ الرضا و الجواد العابد الدئبُ


و حضرت امام جعفر و فرزندش حضرت امام موسى و پس از آن امام نیکوکارى چون حضرت امام رضا و حضرت  امام جواد عابد کوشا.


و العسکریَّینِ و المهدیَّ قائمهمْ / ذی الأمر لابس أثوابِ الهدى القُشُبِ‏


و حضرت امامین عسکریین و مهدى که قائم آنان و صاحب امرى است که تشریف هدایت جدید در بر دارد.


مَنْ یملأُ الأرضَ عدلًا بعد ما مُلِئَتْ / جوراً و یَقْمَعُ أهل الزَیْغِ و الشَّغبِ‏


زمین را پس از آنکه از ستم پر شده باشد از عدل و داد پر مى‏کند و گمرهان و بدکاران را برمى‏اندازد.


القائدُ البُهَمَ الشوسَ الکماة إلى / حربِ الطغاة على قبِّ الکلا الشَّزِبِ


پیشواى دلیران بی باک و رزمجویی است که به پیکار سرکشان همچون براى کندن گیاهان هرزه مى ‏روند.


أهلُ الهدى لا أُناسٌ باع بائعُهُمْ / دینَ المُهَیمنِ بالدنیا و بالرُتبِ‏


مردمى که اهل هدایت هستند، نه آنهائى که دین نیرومند خود را به دنیا و رتبه های دنیوی مى ‏فروشند.


لو أنّ أضغانهم فی النارِ کامنةٌ / لأغْنَتِ النار عن مُذْکٍ و محتطِبِ‏


و اگر کینه‏ هاى آنان را در آتش بریزند دوزخ از هیزم و آتشگیره بى ‏نیاز شود.


یا صاحبَ الکوثر الرقراقِ زاخرةً / ذُدِ النواصِبَ عن سَلساله العَذِبِ‏


اى صاحب حوض کوثر زلال و لبریز که دشمنان را از شربت گواراى آن باز مى ‏دارى.


صَحِبْتُ حبّکَ و التقوى و قد کَثُرَتْ / لیَ الصحابُ فکانا خیرَ مُصْطَحِبِ‏


من مهر تو و تقوا را به یارى خود برگزیدم و با آنکه دوستان بسیارى دارم، اما  مهر تو و تقوا بهترین دوستان من هستند.


| شناسه مطلب: 95959




امام علی غدیر



مطالب مرتبط

نظرات کاربران