امام سجاد(ع) چگونه یزید را رسوا و اشک مردم را جاری کرد امام سجاد(ع) چگونه یزید را رسوا و اشک مردم را جاری کرد امام سجاد(ع) چگونه یزید را رسوا و اشک مردم را جاری کرد بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
امام سجاد(ع) چگونه یزید را رسوا و اشک مردم را جاری کرد امام سجاد(ع) چگونه یزید را رسوا و اشک مردم را جاری کرد امام سجاد(ع) چگونه یزید را رسوا و اشک مردم را جاری کرد امام سجاد(ع) چگونه یزید را رسوا و اشک مردم را جاری کرد امام سجاد(ع) چگونه یزید را رسوا و اشک مردم را جاری کرد

امام سجاد(ع) چگونه یزید را رسوا و اشک مردم را جاری کرد

یزید که از خطبه امام سجاد(ع) نگران شد براى آنکه مبادا انقلابى صورت پذیرد به مؤذن دستور داد تا اذان گوید تا بلکه امام را ساکت کند؛ مؤذن برخاست و اذان را آغاز کرد... وقتی گفت اشهد ان محمداَ رسول الله، امام (ع) به جانب یزید روى کرد و فرمود: این محمد که نامش برده شد، آیا جد من است و یا جد تو؟!

طبق روایتی، یزید ملعون، منبر و خطیبى را خواست تا بدرفتارىِ امام حسین و امیرالمؤمنین(ع) را با کارهایى که کردند براى مردم شرح دهد؛ خطیب پس از اینکه بر فراز منبر رفت و حمد و ثناى خداى را به جا آورد، فوق‌العاده از امیرالمؤمنین و امام حسین غیبت و بدگوئى کرد و نسبت به بزرگداشت معاویه و یزید سخن طولانى گفت و آنها را به هر عمل نیکویى نسبت داد. امام سجاد(ع) بر آن خطیب فریاد زد و فرمود: اى خطیب، واى بر تو، رضایت مخلوق را به وسیله غضب خالق خریدى، جایگاه تو پر از آتش خواهد شد؛ وَیْلَکَ أَیُّهَا الْخَاطِبُ اشْتَرَیْتَ مَرْضَاةَ الْمَخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخَالِقِ فَتَبَّوأْ مَقْعَدَکَ مِنَ النَّار.»


سپس امام سجاد فرمود: اى یزید، به من اجازه بده تا بالاى این منبر بروم و سخنانى بگویم که خدا راضى و براى اهل این مجلس اجر و ثوابى داشته باشد؛ یزید این پیشنهاد را نپذیرفت؛ مردم به یزید گفتند: یا امیرالمؤمنین به وى اجازه بده تا بر فراز منبر برود، شاید مطلبى را از او بشنویم؟ یزید گفت: اگر این مرد بر فراز منبر برود تا من و آل ابوسفیان را مفتضح نکند فرود نخواهد آمد. به یزید گفته شد سخنرانى او هر چند خوب باشد، چندان قدرت و قابلیتى ندارد. یزید گفت: این شخص از اهل‌بیتى است که علم را از شیرخوارگى به نحو مخصوصى آموخته‏‌اند؛ مردم همچنان از یزید این تقاضا را می‌کردند تا اجازه داد.


عجیب اینجاست که یزید ملعون در این فراز به دو نکته اذعان دارد: اول اینکه می‌گوید «اگر این مرد بر فراز منبر برود تا من و آل ابو سفیان را افتضاح نکند فرود نخواهد آمد.» این فراز از کلام یزید، اذعان و اقرار به کفر و نفاق ریشه‌دار خاندان آنهاست به گونه‌ای که ریشه آن تا جدّ منحوس او یعنی ابوسفیان باز می‌گردد. حال او می‌ترسد امام سجاد(ع) این سلسله خبیثه را افشاء کند. دوم اینکه او کاملاً به این نکته اشراف دارد که خاندان عترت(ع) دارای جایگاه والایی هستند و علم، به ارث این خاندان باعظمت در آمده است آنجا که گفت « این شخص از اهل‌بیتى است که علم را از شیرخوارگى به نحو مخصوصى آموخته‏‌اند.»


امام سجاد پس از اینکه بر فراز منبر رفت، حمد و ثناى خدا را به جا آورد و پس از بیان مقدمه‌ای درباره فضیلت اهل‌بیت و بیان جایگاه والای رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم، به صورت مفصل به برخی مقامات معنوی امیرالمؤمنین اشاره فرمود: علت این کار در یک توطئه تاریخی نهفته است، توطئه‌ای که طی آن، اشخاص فاسد در اذهان عمومی دارای شأن و منزلت و خاندان وحی به انزوا می‌روند تا حدی که لعن و سبّ بر امیرالمؤمنین توسط معاویه (علیه‌الّعن) جزو واجبات دین شمرده می‌شود. طی این توطئه خبیثانه، معاویه جاعلان حدیث را ترغیب به جعل حدیث علیه امیرالمؤمنین و تمجید کافران می‌کرد.


بیشتر بخوانید


"خون خدا" نابودگر اسلام اموی؛ احیاگر اسلام نبوی/ نگاهی تحلیلی به "سقیفه" تا "عاشورا"


با توجه به این جوّ منفیِ غالب در جهان اسلام، امام سجاد محتوای بیانات خویش در کاخ یزید را به بازگویی فضایل خاندان وحی، به ویژه امیرالمؤمنین اختصاص می‌دهد به گونه‌ای که باعث بیداری بسیاری از خفتگان می‌شود؛ هرچند این سیاست کثیف تا زمان امامت امام صادق تداوم داشت، اما پس از قیام امام حسین و روشنگری‌های امام سجاد، در لایه‌ عمومی، مقبولیت خود را از دست داد و صرفاً‌ در سطح حاکمیتی پیش رفت؛ از این جهت عمر بن عبدالعزیز از خلفای عباسی، به راحتی این قانون را برچید.


بیشتر بخوانید


خطبه امام سجاد(ع) چگونه منطق سقیفه و کاخ یزید را متزلزل کرد؟


در ادامه، بخشی از خطبه امام سجاد(ع)‌ در بیان فضائل امیرالمؤمنین(ع) را می‌خوانید:


أَنَا ابْنُ عَلِیٍّ الْمُرْتَضَى. أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ خَرَاطِیمَ الْخَلْقِ حَتَّى قَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ. أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ بِسَیْفَیْنِ وَ طَعَنَ بِرُمْحَیْنِ وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَیْنِ وَ بَایَعَ الْبَیْعَتَیْنِ وَ قَاتَلَ بِبَدْرٍ وَ حُنَیْنٍ وَ لَمْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَیْنٍ؛  من فرزند محمد مصطفى و على مرتضایم، من فرزند کسى هستم که بینى گردنکشان را به خاک مالید تا به کلمه توحید اقرار کردند.


من پسر آن کسى هستم که برابر پیامبر با دو شمشیر و با دو نیزه مى‌‏رزمید و دو بار هجرت و دو بار بیعت کرد و در بدر و حنین با کافران جنگید و به اندازه چشم بر هم زدنى به خدا کفر نورزید.


أَنَا ابْنُ صَالِحِ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَارِثِ النَّبِیِّینَ وَ قَامِعِ الْمُلْحِدِینَ وَ یَعْسُوبِ الْمُسْلِمِینَ وَ نُورِ الْمُجَاهِدِینَ وَ زَیْنِ الْعَابِدِینَ وَ تَاجِ الْبَکَّائِینَ وَ أَصْبَرِ الصَّابِرِینَ وَ أَفْضَلِ الْقَائِمِینَ مِنْ آلِ یَاسِینَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ. أَنَا ابْنُ الْمُؤَیَّدِ بِجَبْرَئِیلَ الْمَنْصُورِ بِمِیکَائِیلَ أَنَا ابْنُ الْمُحَامِی عَنْ حَرَمِ الْمُسْلِمِینَ وَ قَاتِلِ الْمَارِقِینَ وَ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ. وَ الْمُجَاهِدِ أَعْدَاءَهُ النَّاصِبِینَ وَ أَفْخَرِ مَنْ مَشَى مِنْ قُرَیْشٍ أَجْمَعِینَ


من فرزند صالح مؤمنان و وارث انبیاء و از بین‌برنده مشرکان و امیر مسلمانان و نور جهادگران و زینت عبادت‌کنندگان و افتخار گریه‌کنندگانم؛ من فرزند بردبارترین بردباران و افضل نمازگزاران از اهل‌بیت پیامبر هستم؛ من پسر آنم که جبرئیل او را تأیید و میکائیل او را یارى کرد؛ من فرزند آنم که از حریم مسلمانان حمایت فرمود و با مارقین و ناکثین و قاسطین جنگید و با دشمنانش مبارزه کرد؛ من فرزند بهترین قریشم.


وَ أَوَّلِ مَنْ أَجَابَ وَ اسْتَجَابَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَوَّلِ السَّابِقِینَ وَ قَاصِمِ الْمُعْتَدِینَ وَ مُبِیدِ الْمُشْرِکِینَ وَ سَهْمٍ مِنْ مَرَامِی اللَّهِ عَلَى الْمُنَافِقِینَ وَ لِسَانِ حِکْمَةِ الْعَابِدِینَ وَ نَاصِرِ دِینِ اللَّهِ وَ وَلِیِّ أَمْرِ اللَّهِ وَ بُسْتَانِ حِکْمَةِ اللَّهِ وَ عَیْبَةِ عِلْمِهِ. سَمِحٌ سَخِیٌّ بَهِیٌّ بُهْلُولٌ زَکِیٌّ أَبْطَحِیٌّ رَضِیٌّ مِقْدَامٌ هُمَامٌ صَابِرٌ صَوَّامٌ مُهَذَّبٌ قَوَّامٌ


من پسر اولین کسى هستم از مؤمنین که دعوت خدا و پیامبر را پذیرفت؛ من پسر اول سبقت گیرنده‌‏اى در ایمان و شکننده کمر متجاوزان و از میان‌برنده مشرکانم؛ من فرزند آنم که به مثابه تیرى از تیرهاى خدا براى منافقان و زبان حکمت عباد خداوند و یارى‌کننده دین خدا و ولى امر او و بوستان حکمت خدا و حامل علم الهى بود؛ او جوانمرد، سخاوتمند، نیکوچهره، جامع خیرها، سید، بزرگوار، ابطحى، راضى به خواست خدا، پیشگام در مشکلات، شکیبا، دائما روزه‌‏دار، پاکیزه از هر آلودگى و بسیار نماز می‌خواند.


قَاطِعُ الْأَصْلَابِ وَ مُفَرِّقُ الْأَحْزَابِ. أَرْبَطُهُمْ عِنَاناً وَ أَثْبَتُهُمْ جَنَاناً وَ أَمْضَاهُمْ عَزِیمَةً وَ أَشَدُّهُمْ شَکِیمَةً أَسَدٌ بَاسِلٌ یَطْحَنُهُمْ فِی الْحُرُوبِ إِذَا ازْدَلَفَتِ الْأَسِنَّةُ وَ قَرُبَتِ الْأَعِنَّةُ طَحْنَ الرَّحَى وَ یَذْرُوهُمْ فِیهَا ذَرْوَ الرِّیحِ الْهَشِیمِ. لَیْثُ الْحِجَازِ وَ کَبْشُ الْعِرَاقِ مَکِّیٌّ مَدَنِیٌّ خَیْفِیٌّ عَقَبِیٌّ بَدْرِیٌّ أُحُدِیٌّ شَجَرِیٌّ مُهَاجِرِیٌّ. مِنَ الْعَرَبِ سَیِّدُهَا وَ مِنَ الْوَغَى لَیْثُهَا وَارِثُ الْمَشْعَرَیْنِ وَ أَبُو السِّبْطَیْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ. ذَاکَ جَدِّی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ؛


او رشته نسل دشمنان خود را از هم گسیخت و شیرازه گروه‌های کفر را از هم پاشید؛ او داراى قلبى ثابت و قوى و اراده‌‏اى محکم و استوار و عزمى راسخ بود وهمانند شیرى شجاع که وقتى نیزه‌‏ها در جنگ به هم در مى‌‏آمیخت آنها را همانند آسیا خرد و نرم و بسان باد آنها را پراکنده می‌کرد؛ او شیر حجاز و آقا و بزرگ عراق است که مکى و مدنى و خیفى و عقبى و بدرى و احدى و شجرى و مهاجرى است که در همه این صحنه‏‌ها حضور داشت؛ او سید عرب است و شیر میدان نبرد و وارث دو مشعر و پدر دو فرزند: حسن و حسین. بله او، همان او (که این صفات و ویژگی‌هاى ارزنده مختص اوست) جدم على بن ابى طالب است.


أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ أَنَا ابْنُ سَیِّدَةِ النِّسَاءِ انا ابنُ خَدیجهَ الکبری. (انا ابن الحسین القتیل بکربلا، انا ابن المرمل بالدماء، انا ابن من بکى علیه الجن فی الظلماء، انا ابن من ناح علیه الطیور فی الهواء)[2] فَلَمْ یَزَلْ یَقُولُ أَنَا أَنَا حَتَّى ضَجَّ النَّاسُ بِالْبُکَاءِ وَ النَّحِیبِ.


آنگاه گفت: من فرزند فاطمه زهرا بانوى بانوان جهانم؛ من فرزند حسین شهید کربلایم؛ من فرزند على مرتضى و فرزند محمد مصطفى و پسر فاطمه زهرا و فرزند خدیجه کبرایم؛ من فرزند سدرة المنتهى و شجره طوبایم؛ من فرزند آنم که در خون آغشته شد و پسر آنم که پریان در ماتم او گریستند؛ من فرزند آنم که پرندگان در ماتم او شیون کردند.


آن قدر به این حماسه مفاخره آمیز ادامه داد که شیون مردم به گریه بلند شد.


یزید نگران شد و براى آنکه مبادا انقلابى صورت پذیرد به مؤذن دستور داد تا اذان گوید تا بلکه امام سجاد علیه‌السلام را به این نیرنگ ساکت کند؛ مؤذن برخاست و اذان را آغاز کرد. همین که گفت: الله اکبر، امام سجاد علیه السلام فرمود: چیزى بزرگ‌تر از خداوند وجود ندارد. چون گفت: اشهد ان لا اله الا الله؛ امام علیه‌السلام فرمود «موى و پوست و گوشت و خونم به یکتایى خدا گواهى مى‌‏دهد؛  شَهِدَ بِهَا شَعْرِی وَ بَشَرِی وَ لَحْمِی وَ دَمِی» هنگامى که گفت: اشهد ان محمداَ رسول الله، امام علیه‌ السلام به جانب یزید روى کرد و فرمود: این محمد که نامش برده شد، آیا جد من است و یا جد تو؟! اگر ادعا کنى که جد توست پس دروغ گفتى و کافر شدى و اگر جد من است چرا خاندان او را کشتى و آنان را از دم شمشیر گذراندى؟!


سپس مؤذن بقیه اذان را گفت و یزید پیش آمد و نماز ظهر را خواند.


منبع:
تسلیة المجالس و زینة المجالس (مقتل الحسین علیه السلام)، ج‏2، ص 393


| شناسه مطلب: 97455




کربلا امام سجاد



مطالب مرتبط

نظرات کاربران