قبور و زیارتگاه‌های موجود در آستان کاظمین(علیهما السلام) قبور و زیارتگاه‌های موجود در آستان کاظمین(علیهما السلام) قبور و زیارتگاه‌های موجود در آستان کاظمین(علیهما السلام) بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
قبور و زیارتگاه‌های موجود در آستان کاظمین(علیهما السلام) قبور و زیارتگاه‌های موجود در آستان کاظمین(علیهما السلام) قبور و زیارتگاه‌های موجود در آستان کاظمین(علیهما السلام) قبور و زیارتگاه‌های موجود در آستان کاظمین(علیهما السلام) قبور و زیارتگاه‌های موجود در آستان کاظمین(علیهما السلام)

قبور و زیارتگاه‌های موجود در آستان کاظمین(علیهما السلام)

114. مزار از بین رفته فرزندان امام موسی کاظم(علیه السلام)  تا حدود نیمه قرن بیستم میلادی، وسط صحن آستان کاظمین(علیهما السلام)، نزدیک به زاویه جنوب شرقی آن، زیارتگاهی وجود داشت که به دو تن از فرزندان امام موسی کاظم(علیه السلام) به نام‌های

114. مزار از بين رفته فرزندان امام موسي كاظم(عليه السلام) 

تا حدود نيمه قرن بيستم ميلادي، وسط صحن آستان كاظمين(عليهما السلام)، نزديك به زاويه جنوب شرقي آن، زيارتگاهي وجود داشت كه به دو تن از فرزندان امام موسي كاظم(عليه السلام) به نام‌هاي ابراهيم و اسماعيل، منسوب بود و در زيارتنامه‌اي كه در آنجا وجود داشت، از اين دو فرزند، به صاحبان اين زيارتگاه، ياد شده بود. با اين حال علما و نويسندگان درباره نام اين دو فرزند اختلاف نظر شديدي داشته‌اند و در منابع موجود، در اين‌باره هيچ اجماعي وجود نداشته است.

سيد مهدي قزويني گفته است كه نام اين دو فرزند، مشخص نيست. سپس ادامه داده است كه به قولي، يكي از اين دو، عباس بن موسي(عليه السلام) بوده كه در كتاب‌هاي رجالي و روايي مذمت شده است.[1] مامقاني نيز در رجال خود نوشته است: «به عقيده عامه مردم، احمد بن موسي(عليه السلام)، كنار پدرش در صحن آستان كاظمين، مدفون است. اما سند و مدركي بر اين قول وجود ندارد».[2] محمود شكري آلوسي نيز نام اين دو فرزند امام(عليه السلام) را ابراهيم و جعفر، ذكر كرده است.[3]

همچنين سيد جعفر بحرالعلوم پس از اشاره به اينكه در زيارتنامه اين زيارتگاه، نام دفن شدگان در آن، ابراهيم و اسماعيل، فرزندان امام موسي كاظم(عليه السلام) ذكر شده است، مي‌نويسد:

شايد قبري كه به اسماعيل شناخته مي‌شود، قبر عباس بن موسي(عليه السلام) باشد كه برادرش امام رضا(عليه السلام)، او را نكوهش كرده بود و مؤيد اين قول، آن است كه بر زبان‌ها شايع است كه جد من، سيد بحرالعلوم، زماني كه از حرم كاظمين خارج شد، به زيارت اين زيارتگاه نرفت و با اينكه به او يادآوري كردند، توجهي نكرد.[4]

همان‌گونه كه آل‌ياسين نيز اشاره كرده است، از جمع‌بندي اين اقوال، چنين نتيجه‌گيري مي‌شود كه يكي از اين دو قبر، به ابراهيم بن موسي(عليه السلام) و قبر دوم، بنابر مشهور به اسماعيل بن موسي(عليه السلام) و بنابر اقوال ديگري، به يكي ديگر از فرزندان آن حضرت به نام، احمد يا جعفر يا عباس متعلق است.

پيش از ارزيابي اين اقوال، گفتني است كه مورخان و علماي انساب، درباره اينكه امام موسي كاظم(عليه السلام)، يك يا دو فرزند، به نام ابراهيم داشته است، اختلاف‌نظر دارند. در بيشتر كتب تاريخ و تراجم ائمه:، براي آن حضرت(عليه السلام)، تنها از يك فرزند به نام ابراهيم، ياد شده است؛[5] در حالي‌كه در تعدادي از منابع انساب، براي ايشان از دو فرزند به اين نام، يعني ابراهيم اكبر و ابراهيم اصغر، ياد شده است.[6]

شيخ مفيد، ابراهيم بن موسي(عليه السلام) را با صفات سخي، شجاع و كريم، ستوده است.[7] ابونصر بخاري نيز از او با عنوان «يكي از امامان زيديه»، ياد كرده است.[8] به اجماع منابع تاريخي، او در يمن، خروج كرد و مردم را به خود، فراخواند. به نوشته شيخ مفيد، در ايام مأمون، محمد بن محمد بن زيد بن امام زين العابدين(عليه السلام) كه ابوالسرايا در كوفه با او بيعت كرد، او را به امارت يمن، منصوب كرد. از اين‌رو به يمن رفت و مدتي در آنجا اقامت نمود و پس از وقايعي كه براي ابوالسرايا اتفاق افتاد، براي او، از مأمون امان گرفتند.[9]

به گفته صاحب الشجرة المباركة، او در يمن، خروج نمود و مردم را به محمد ابن ابراهيم طباطبا، دعوت كرد. اما بعد از آن، مردم را به خود فراخواند و در سال 202ه‍ .ق، كه مأمون در خراسان بود، با مردم حج گزارد. مأمون، حموية بن علي را به سوي او فرستاد. ابراهيم، شكست خورد و به عراق رفت. مأمون به او امان داد تا اينكه در بغداد درگذشت.[10]

ابن اثير نيز در اين باره مي‌نويسد:[11]

في هذه السنة [200] ظهر ابراهيم بن موسى بن جعفر بن محمد وكان بمكة فلما بلغه خبر ابي السرايا وما كان منه سار الى اليمن وبها اسحاق بن موسى بن عيسى بن موسى بن محمد بن على بن عبدالله بن عباس عاملاً للمأمون فلما بلغه قرب ابراهيم من صنعاء سار منها نحو مكة فأتى المشاش فعسكر بها واجتمع بها اليه جماعة من اهل مكة هربوا من العلويين واستولى ابراهيم على اليمن وكان يسمى الجزار لكثرة من قتل باليمن من الناس وسبي واخذ الاموال.

علماي انسابي كه براي امام موسي كاظم(عليه السلام)، دو فرزند به نام ابراهيم، قائل‌اند، ابراهيم اكبر را همان كسي مي‌دانند كه در يمن، خروج كرد و مردم را به خود فراخواند. در برخي كتب انساب، از وي با لقب «مرتضي» ياد شده است. اما در كتب ديگري، اين لقب براي ابراهيم اصغر، آمده است[12] و به‌طور كلي، در منابع انساب در وجه استعمال اين لقب براي ابراهيم اكبر يا اصغر، اضطراب وجود دارد. (تصوير شماره 203)

علماي انساب، ابراهيم اكبر را در زمره آن دسته از فرزندان امام كاظم(عليه السلام) كه در باقي ماندن نسلي از آنها شك و ترديد وجود دارد، برشمرده‌اند.[13] اما ابراهيم اصغر را داراي نسل و اعقابي دانسته‌اند كه از دو فرزندش، موسي ابوسبحه و جعفر، به‌جا مانده است. صاحب الشجرة المباركه، دراين‌باره مي‌نويسد:[14]

ومن الناس من يلحق اولاد ابراهيم الاصغر بابراهيم الاكبر وذلك خطأ عظيم لأنه يوجب الطعن في نسب اولئك السادات الاكابر وأيضاً فإلحاق اولئك السادات بابراهيم الاكبر يوجب قطعهم عن ابراهيم الاصغر وحينئذ يصير نسب ابراهيم الاصغر مطعوناً وهو باطل بالاجماع.

اما ابن طقطقي، ميان دو ابراهيم اكبر و اصغر، تفكيك قائل نشده است و براي امام هفتم(عليه السلام)، تنها از يك فرزندي به نام ابراهيم، ياد كرده است كه ملقب به مرتضي بود و در روزگار مأمون، در يمن خروج كرد و از فرزندان خود، به نام‌هاي جعفر، موسي ابوسبحه و اسماعيل، داراي نسل بود. همچنين او پس از اشاره به قول مشهور و مورد اجماع مورخان كه ابراهيم مرتضي از سوي ابوالسرايا در يمن خروج كرد، نوشته است كه به قول ديگري، او براي دعوت مردم به برادرش امام رضا(عليه السلام) خروج كرد و مأمون نيز لشكري براي مقابله با وي فرستاد و او را شكست داد و به بغداد آورد. سپس امام رضا(عليه السلام) از وي نزد خليفه شفاعت كرد و مأمون، او را رها كرد. ابن‌طقطقي ادامه داده است كه ابراهيم مرتضي، در بغداد از دنيا رفت و قبرش، نزديك قبر پدرش، در مقابر قريش قرار دارد و داراي مقبره مستقل و شناخته شده‌اي است.[15]

با اين حال، سيد جعفر اعرجي (متوفاي 1332ه‍ .ق) و محمدحسن آل‌ياسين معتقدند قبري كه امروزه مردم، به عنوان قبر سيد مرتضي علم‌الهدي، بيرون آستان كاظمين زيارت مي‌كنند، در واقع، قبر ابراهيم مرتضي، فرزند امام موسي كاظم(عليه السلام) است. مستند اين دو نويسنده آن است كه به گفته برخي مورخان و مؤلفان شيعه، از جمله ابن‌عنبه، تابوت قبر سيدمرتضي، به كربلا انتقال يافت و كنار پدر و برادرش سيد رضي، به خاك سپرده شد.[16]

گفتني است به نوشته ابن طقطقي، موسي ابوسبحه،[17] فرزند ابراهيم مرتضي نيز در مقابر قريش بغداد، نزديك پدر و جدش امام كاظم(عليه السلام)، دفن شده است و ابن طقطقي، محل قبر وي را جست‌وجو كرده و آن را در راهروي حجره كوچكي از املاك «مبارك جوهري هندي»،[18] يافته است.[19]

به‌جز ابراهيم مرتضي، مورخان و نويسندگان، از دفن فرزند ديگري از فرزندان
امام موسي كاظم(عليه السلام) در مقابر قريش، سخن نگفته‌اند. درباره مدفن فرزندان ديگر امام كاظم(عليه السلام)، يعني اسماعيل، احمد، جعفر و عباس كه اسامي آنان به عنوان مدفون دوم در زيارتگاه فرزندان امام كاظم(عليه السلام) در صحن آستان كاظمين(عليهما السلام) ذكر شده است، مدرك معتبري وجود ندارد. بلكه اقوال مشهورتر ديگري، درباره مدفن آنها وجود دارد كه پذيرش دفن آنها را در كاظمين، دشوار مي‌كند؛ براي مثال، اسماعيل بن موسي(عليه السلام) كه فقيه و محدث جليل‌القدري نيز بوده و شيخ طوسي و نجاشي، تأليفاتي را براي او برشمرده‌اند، در مصر سكونت داشت و فرزندانش نيز در همان‌جا بودند.[20] بنابراين او به احتمال زياد در همان‌جا، از دنيا رفته است.

به هر حال، آل‌ياسين از شيخ فاضل الكليدار، متولي آستان كاظمين(عليهما السلام)، نقل كرده است كه او تأكيد مي‌كرد كه اين زيارتگاه، هيچ ارتباطي با فرزندان امام كاظم(عليه السلام) ندارد؛ زيرا در جريان تخريب بناي آن، دو سنگ قبر، روي اين قبور پيدا شد كه نام و نسبِ دفن شدگان، نشان مي‌داد كه آنان، دو شخصيت ايراني از دوره متأخرند.[21]

درباره تاريخ بناي اوليه اين زيارتگاه، اطلاعي در دست نيست. اما مي‌دانيم كه سليم پاشا، از رجال دوره عثماني، بناي آن را كه خراب شده بود، در زمان سلطان عبدالمجيد عثماني، در سال 1269ه‍ .ق، بازسازي كرد و عبدالباقي عمري و شيخ جابر كاظمي نيز اشعاري بدين مناسبت سرودند.[22] ساختمان زيارتگاه، شامل بنايي مستطيل شكل و داراي دو گنبد كوچك بود كه نماهاي بيروني و دو گنبد بنا، كاشي‌كاري شده بود. سپس به مرور زمان دوباره رو به خرابي رفت؛ تا اينكه در آغاز ماه ربيع‌الاول سال 1371ه‍ .ق، به بهانه ثابت نشدن انتساب آن به فرزندان امام كاظم(عليه السلام)، ويران گرديد و آثار آن، كامل از ميان رفت.[23]

115. مقبره ابنقولويه قمي و شيخ مفيد

ابن‌قولويه قمي: ابوالقاسم جعفر بن محمد بن جعفر بن موسي بن قولويه قمي[24]، معروف به ابن‌قولويه»، از محدثان و علماي بزرگ شيعه، در قرن چهارم هجري است. او از محدثان ثقه و جليل‌القدر شيعه، به شمار مي‌آيد كه علماي شيعه او را به بزرگي و فضيلت ياد كرده‌اند.[25] پدرش، ابوجعفر محمد بن قولويه نيز از راويان شيعه است كه قبرش تا به امروز، در محل قبرستان باغ ملي سابق قم (شمال قبرستان شيخان)، باقي مانده و زيارتگاه است.

از جزئيات زندگي ابن قولويه، اطلاع زيادي در دست نيست. اما در اسناد رواياتي كه از وي نقل شده، نام نقاطي چون ري، عسكر مُكرم (در خوزستان) و مصر، به چشم مي‌خورد. او از مشايخ بسياري، بهره برده و روايت كرده است كه از آن ميان، مي‌توان از احمد بن ادريس قمي، علي بن بابويه قمي، ابن وليد قمي، ابن عقده، محمد ابن يعقوب كليني، ابوعمرو كَشّي، عبدالعزيز بن يحيي جلودي، ابن همام اسكافي و همچنين پدرش محمد و برادرش علي، نام برد. از راويان و محدثاني نيز كه از وي روايت كرده‌اند مي‌توان به ابن عبدون، ابن عياش جوهري، شيخ صدوق، شيخ مفيد، ابن شاذان قمي، ابن نوح سيرافي، غضائري و تَلّعُكبري، اشاره كرد.[26]

علماي شيعه، اسامي تعدادي از تأليفات ابن‌قولويه را نام برده‌اند كه امروزه نشاني از آنها در دست نيست؛ از جمله مي‌توان كتاب‌هاي الاربعين، تاريخ الشهور والحوادث فيها، الجمعة والجماعة، الحج، الرضاع، الشهادات، الصداق، الصلاة، الفطرة، القضاء و ادب الحكام، قيام الليل، مداواة الجسد و كتاب النوادر را نام برد.[27]

اما مشهورترين كتاب وي كه امروزه در دسترس قرار دارد، كتاب «كامل الزيارات» است كه از منابع مهم حديثي شيعه درباره زيارت ائمه معصوم: به شمار مي‌آيد و تاكنون چندين بار منتشر شده است.

ابن‌حجر عسقلاني، سال وفات ابن قولويه را 368ه‍ .ق، ذكر كرده است.[28] منابع معتبر، به محل وفات و دفن ابن قولويه، اشاره نكرده‌اند. اما با توجه به اشاره شهيد اول كه گفته است شيخ مفيد، نزديك قبر امام جواد(عليه السلام)، كنار شيخ خود، ابن قولويه، به خاك سپرده شد[29]، مي‌توان نتيجه گرفت كه او نيز در بغداد وفات يافته و قبر وي و شاگردش، شيخ مفيد، در يك‌جا، در آستان كاظمين واقع است.

شيخ مفيد: محمد بن محمد بن نعمان حارثي عكبري بغدادي، ملقب به شيخ مفيد، از علما، فقها و متكلّمان بزرگ در تاريخ شيعه است كه در زمان خود، رياست و مرجعيت معنوي شيعيان را برعهده داشت. در منابع تاريخي از وي، با شهرت «ابن‌معلم» ياد شده است؛ زيرا پدر وي، معلمي بود كه به گفته ابن‌حجر عسقلاني در واسط زندگي مي‌كرد و شيخ مفيد نيز به قولي در همين شهر و به قول ديگري در «عُكبرا» به دنيا آمد.[30] نجاشي، تاريخ تولد وي را يازده ذي‌القعده سال 336ه‍ .ق، گفته است.[31] اما به قول ديگري نيز در سال 338ه‍ .ق، به دنيا آمده است.[32]

شيخ مفيد با عضدالدوله ديلمي، رابطه خوبي داشت؛ به طوري‌كه مي‌گويند عضدالدوله، به ديدار وي در منزلش مي‌آمد و در زمان مريضي وي، از او عيادت مي‌كرد و با توجه به اين رابطه خوب، شيخ مفيد از هيبت بالايي برخوردار بود. شريف ابويعلي جعفري كه با دختر شيخ مفيد ازدواج كرده بود، درباره وي گفته است: «مفيد به‌جز اندكي از شب را نمي‌خوابيد. سپس مي‌ايستاد و نماز مي‌گزارد يا مطالعه مي‌كرد يا درس مي‌گفت يا قرآن مي‌خواند».[33]

به گفته ابن‌جوزي، او در خانه خود در بغداد مجلسي داشت كه همه علما در آن شركت مي‌كردند. همچنين نزد امراي نواحي ديگر، جايگاه و منزلت داشت و آنها به مذهب وي، ميل داشتند.[34]

شيخ مفيد در شاخه‌هاي مختلف علوم ديني زمان خود، از جمله كلام و عقايد، اخلاق، فقه، حديث، امامت و تاريخ، صاحب‌نظر بود؛ به‌طوري‌كه در هريك از اين شاخه‌هاي علمي، تأليفات متعددي از وي به‌جا مانده است. شيخ نجاشي، رجالي بزرگ شيعه، درباره وي مي‌گويد: «شيخنا و استاذنا رضي الله عنه فضله اشهر من ان يوصف في الفقه والكلام والرواية والثقة والعلم». سپس براي وي، 167 تأليف و رساله، نام برده است.[35]

شيخ طوسي نيز درباره شيخ مفيد مي‌نويسد: «من اجلة متكلمي الامامية انتهت اليه رئاسة الامامية في وقته وكان مقدماً في العلم وصناعة الكلام وكان فقيهاً متقدماً فيه حسن الخاطر دقيق الفطنة حاضر الجواب وله قريب من مائتي مصنف كبار وصغار».[36]

از جمله تأليفات وي، مي‌توان از آثار زير نام برد:

در كلام و عقايد: اوائل المقالات، شرح عقايد صدوق، اجوبة المسائل السروية و النكت الاعتقادية؛

در فقه: المقنعة، الاعلام، المسائل الصاغانية، جوابات اهل الموصل في العدد الروية و جواب اهل الرقة في الاهلّة والعدد؛

در امامت: الافصاح في الامامة، الفصول المختارة، تفضيل اميرمؤمنان علي سائر الصحابة، الفصول العشرة في الغيبة، الجوابات في خروج المهدي[؛

در تاريخ: الجمل و كتاب الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد.[37]

اين عالم بزرگ، در شب جمعه، سه روز باقي‌مانده از ماه رمضان سال 413ه‍ .ق، از دنيا رفت.[38] شاگردش سيد مرتضي، بر پيكر او نماز گزارد[39] و قصيده‌اي نيز در رثاي او سرود.[40] به گزارش منابع، تشييع جنازه وي، بسيار باشكوه و با حضور جمعيت زيادي از شيعيان، برگزار شد. شيخ طوسي در اين باره مي‌گويد: «وكان يوم وفاته يوماً لم يُرَ اعظم منه من كثرة الناس للصلاة عليه وكثرة البكاء من المخالف والموافق المؤالف».[41] نجاشي نيز مي‌نويسد: «ميداني كه در آن، بر وي نماز خواندند، با وجود وسعت آن، پر از جمعيت گرديد».[42] گويند در اين تشييع جنازه هشتاد هزار نفر از شيعيان شركت كردند.[43]
شيخ مفيد، ابتدا در خانه خود دفن شد. اما پس از چند سال، پيكرش را به مقابر قريش منتقل كردند و نزديك قبر امام محمد جواد(عليه السلام) به خاك سپردند.[44]

علامه مجلسي، از شهيد اول نقل كرده است كه شيخ مفيد، كنار قبر شيخ خود، ابن‌قولويه، نزديك قبر امام محمد جواد(عليه السلام)، به خاك سپرده شده است.[45] قبر وي امروزه در رواق شرقي حرم امام موسي كاظم و امام محمد جواد(عليهما السلام) قرار دارد و بر آن، پنجره فولادي برنجي قيمتي از دوره عثمان قرار دارد.

به گفته عبدالحميد عباده، در گذشته بر قبر شيخ مفيد، ضريحي وجود نداشته است. اما از سال 1134ه‍ .ق ـ 1921م، يك ايراني به نام ملا احمد يزدي، روي قبر وي، ضريحي نصب كرد. (تصوير شماره 204 و 205)

116. مقبره خواجه نصيرالدين طوسي

ابوجعفر محمد بن محمد بن حسن طوسي، معروف به محقق طوسي[46] و خواجه نصيرالدين طوسي، حكيم و فيلسوف بزرگ شيعه، در سال 597ه‍ .ق، در طوس (روستايي نزديك قم، نه طوس خراسان[47]) به دنيا آمد.[48] برخي نسبت طوسي را براي وي، به‌رغم تولدش در يكي از روستاهاي اطراف قم به نام «ورشاه»، از توابع دستجرد جهرود قم يا جيرود، به سبب بزرگ شدن وي در طوس خراسان دانسته‌اند.[49]

پدرش محمد بن حسن، از فقها و محدثان شيعه بود كه بر خواجه، حق استادي داشت. او دركودكي، با آموختن لغت، آداب، قرآن و رياضيات، شروع به كسب علم نمود و علوم حديث و فقه را نزد پدر و منطق و حكمت را نزد دايي‌اش فرا گرفت. وي در آغاز جواني، در رياضيات، هندسه و جبر، مهارت يافت. سپس در نيشابور، به كسب دانش ادامه داد و در اين هنگام كه با حمله مغول، به فرماندهي چنگيزخان، مصادف بود، به دعوت ناصرالدين عبدالرحيم بن ابي‌منصور، متولي قلعه اسماعيليان قهستان كه فردي دانش‌دوست بود و شهرت خواجه نصير به گوشش خورده بود، به ناچار و براي يافتن مكاني امن از هجوم مغول، به قهستان رفت.

به گزارشي، خواجه پس از تكميل تحصيلات، تصميم گرفت تا با حضور در بغداد، به گسترش مذهب تشيع كمك كند و به همين دليل، شعري در مدح خليفه مستعصم سرود و نزد ابن‌علقمي، وزير خليفه فرستاد تا مقدمات حضور وي را فراهم كند. اما وزير كه پس از باخبر شدن از قصد خواجه، حضور وي را در بغداد مناسب ندانست، به محتشم قهستان سفارش كرد تا خواجه را نزد خود نگهدارد و اين باعث شد كه وي تا حمله هلاكو، نزد اسماعيليان بماند.[50]

او در اين فرصت، كتاب‌هاي زيادي، از جمله كتاب «اخلاق ناصري» را به خواهش ناصرالدين، با استفاده از كتاب «طهارة الاعراق» ابن‌مسكويه، تأليف كرد و اخلاق ناصري ناميد. زماني كه علاءالدين محمد، رهبر اسماعيليان ايران از حضور خواجه در قهستان باخبر شد، وي را به قلعه الموت دعوت كرد و خواجه تا سقوط اين قلعه به دست هلاكو، نواده چنگيز، نزد اسماعيليان ماند. برخي گزارش‌ها، اقامت خواجه نزد اسماعيليان را به اجبار و مانند يك زنداني مي‌دانند.[51]

خواجه پس از سقوط الموت، به خدمت مغولان درآمد و تلاش كرد بر آنان، تأثير گذارد. او كنار رصدخانه مراغه كه در سال 657ه‍ .ق، پس از دوازده سال بنا شد، كتابخانه‌اي بزرگ بنا كرد و كتاب‌هاي تاراج شده از بغداد و شام و شمال عراق را در آن، جاي داد[52] كه عددش به بيش از چهارصد هزار جلد مي‌رسيد[53] و با اين كار وي، اين ميراث عظيم، از نابودي نجات يافت.

او جان بسياري از دانشمندان، را به بهانه كار براي رصدخانه مراغه كه مورد علاقه و توجه هلاكو بود، حفظ كرد و از مرگ نجات داد. از جمله وظايف خواجه در دربار هلاكو، اداره موقوفات مختلف و صرف درآمد آن در عمران و آباداني و تأسيس و گسترش مدارس و مراكز علمي بود.[54] او در مراغه، دانشمندان علوم مختلف را كه پس از حمله مغول در شهرها، پراكنده و آواره بودند، جمع كرد و مركز علمي، بزرگي را با حضور آنان تأسيس نمود.[55] او در اين مركز علمي براي فلاسفه، «دار الحكمه» و براي پزشكان، «دار الطب» و براي فقيهان و محدثان نيز مدرسه‌اي تأسيس كرد و براي هركدام، حقوق ثابتي تعيين كرد.[56]

وجود وي در دربار هلاكو، براي همه مسلمانان، به‌ويژه شيعيان و سادات و دانشمندان كه از حمايت او برخوردار بودند، مفيد بود. از جمله كساني كه به تدبير او نجات يافت، علاءالدين جويني بود.[57] نامه وي در پاسخ به شخصي كه به وي توهين كرده و او را كلب بن كلب خوانده بود، معروف است كه خواجه بدون يك سخن ناروا، كلامش را انكار كرد و اين نشان‌دهنده تواضع و رفتار نيكوي وي است.[58] علامه حلي كه قسمتي از «شفا» و كتب ديگر عقلي را نزد خواجه خوانده، او را سرآمد زمانه خود در علوم معقول و منقول و نيز در اخلاق نيكو، دانسته است.[59]

خواجه نصير در 666ه‍ .ق، پس از مرگ هلاكو، وزير فرزندش اباقا خان شد.[60] فرزندان وي، صدرالدين علي و اصيل‌الدين حسن و فخرالدين احمد بودند كه همه در دربار ايلخانان مغول به مقامي رسيدند و صدرالدين، بيشتر مناصب پدر را به عهده گرفت.[61] همچنين شاگرادن خواجه، همچون محمود بن مسعود شيرازي و علامه حلي، در دربار مغول، جايگاه تأثيرگذاري داشتند.

كتاب‌هاي خواجه، بيش از 184 كتاب و رساله در دانش‌هاي مختلف، از جمله رياضيات و هيأت، اخلاق، تفسير، فقه، طب، تعليم و تربيت، عرفان و تصوف، فلسفه و حكمت، علم كلام و منطق است.[62]

خواجه نصير در هجده ذي‌حجه سال 672ه‍ .ق، در بغداد درگذشت و در مجاورت حرم مطهر امامين كاظمين(عليهما السلام)، درون يك سردابه قديمي خالي كه گفته مي‌شود براي خليفه عباسي الناصر، ايجاد شده بود، به خاك سپرده شد.[63] اين سردابه، به علت دفن الناصر در رصافه بغداد، خالي مانده بود. گفتني است كه تاريخ اتمام حجاري آن، مطابق با روز ولادت خواجه بود.[64]

117. مقبره سيد اسماعيل صدر

سيد اسماعيل صدر، پسر سيد محمد، پسر سيد صالح، از فقهاي شيعه در نيمه اول سده سيزدهم و نيمه دوم سده چهاردهم است. خاندان صدر، از خاندان‌هاي علمي و سادات شيعه در جبل عامل است كه بسياري از علماي اين خاندان، به ايران و عراق مهاجرت كردند. نسب اين خاندان با 28 واسطه، به ابراهيم، پسر امام موسي كاظم(عليه السلام) مي‌رسد. سيد صالح، جد سيد اسماعيل، به عراق و سپس به اصفهان مهاجرت كرد و در اين شهر، اقامت گزيد.

سيد محمد، پدر سيد اسماعيل نيز از علماي شيعه و داماد مرحوم شيخ جعفر كاشف‌الغطا بود و در سال 1263 يا 1264ه‍ .ق، در نجف اشرف درگذشت. سيد اسماعيل صدر، در 1258ه‍ .ق، در اصفهان به دنيا آمد و در شش سالگي پدر و در چهارده سالگي برادر بزرگ خود را از دست داد. او مقدمات علوم ديني را در اصفهان آموخت و در سال 1281ه‍ .ق، به نجف اشرف مهاجرت كرد و در جلسات درس ميرزا محمدحسن شيرازي حضور يافت. كنار وي، دو تن ديگر از علماي بزرگ شيعه يعني شيخ محمدتقي شيرازي و سيد محمد اصفهاني فشاركي نيز نزد ميرزاي شيرازي شاگردي نمودند و با مهاجرت ايشان به سامرا، سيد اسماعيل و ديگر شاگردان ايشان نيز در ركاب وي به سامرا رفتند.

سيد اسماعيل صدر، در سال‌هاي پيري ميرزاي شيرازي، به دستور وي، تدريس علوم ديني را آغاز كرد و پس از وفات اين عالم بزرگوار، به همراه عمويش سيد حسن صدر، به كربلا رفت و در حوزه علميه اين شهر، به تدريس مشغول شد. مدتي نيز به اصفهان و در اواخر عمر، به كاظمين مهاجرت كرد و سرانجام در اين شهر، در سن 80 يا 81 سالگي، در روز سه‌شنبه، دوازده جمادي‌الاولي 1388ه‍ .ق، از دنيا رفت و پس از تشييع جنازه باشكوهي، در اتاقي پايين پاي رواق مطهر حرم كاظمين(عليهما السلام)، به خاك سپرده شد. از وي به‌جز رساله عمليه كه حاشيه‌اي بر كتاب «انيس التجار» ملا مهدي نراقي است، اثر ديگري به يادگار نمانده است.[65]

مقبره سيد اسماعيل صدر، در قسمت شمال شرقي حرم مطهر قرار دارد و داراي پنجره مشبكي به سمت صحن باب المراد است كه بالاي آن، كتيبه‌اي طلا كاري شده حاوي آيه‌اي از قرآن، وجود دارد.[66] سيد اسماعيل صدر، چهار فرزند پسر، به نام‌هاي سيد محمدمهدي، سيد صدرالدين (متوفاي 1372 ه‍ .ق)، سيد محمدجواد و سيد حيدر (متوفاي 1356ه‍ .ق) داشت كه همه آنها، از علما و فقها بودند و به جز سيد صدرالدين صدر كه در حرم مطهر حضرت معصومه3 در قم مدفون مي‌باشد[67]، سه فرزند ديگر، كنار پدر در كاظمين، به خاك سپرده شده‌اند.

118. مقبره فرهاد ميرزاي قاجار[68]

فرهاد ميرزا، ملقب به «معتمدالدوله»، فرزند پانزدهم عباس ميرزا، فرزند فتحعلي‌شاه قاجار است كه از اديبان، شاعران، مجتهدان و رجال سياسي قرن سيزدهم هجري، به شمار مي‌آيد. او از شاهزادگان قاجار بود كه در عين وابستگي به حكومت و سياست، شخصيتي علمي و فرهنگي به شمار مي‌آمد و تاريخ، جغرافيا و زبان انگليسي را به خوبي مي‌دانست و در علوم حوزوي نيز به درجه اجتهاد رسيده بود.

فرهاد ميرزا، در سال 1233ه‍ .ق، به دنيا آمد. در زمان سلطنت محمدشاه قاجار، مأمور سركوب كردن اشرار لرستان و كردستان بود و از طرف شاه در سال
1250ه‍ .ق، حكومت خوزستان و در سال 1252ه‍ .ق، حكومت لرستان را برعهده داشت. محمدشاه قاجار در سال 1252ه‍ .ق، هنگام خروج از تهران به قصد فتح هرات، برادرش فرهاد ميرزا را به عنوان نايب السلطنه در تهران، تعيين كرد. چندي بعد، مورد سوء‌ظن محمدشاه قرار گرفت و به ارتباط با انگليسي‌ها متهم شد. در نتيجه، شاه وي را به طالقان تبعيد كرد. اما بعد از مدتي، دوباره باز به عرصه سياست بازگشت. ناصرالدين شاه در سال 1278ه‍ .ق، براي فرهاد ميرزا، لقب معتمدالدوله را برگزيد و در سال 1290ه‍ .ق، حكومت فارس را به وي واگذار كرد. او در سال 1290ه‍ .ق، به حج مشرف شد و در اواخر عمر نيز از عرصه سياست كناره گرفت.

فرهاد ميرزا در سال 1305ه‍ .ق، خدمات و اقدامات عمراني چشمگيري در آستان كاظمين به عمل آورد؛ از جمله آنكه ساختمان كنوني صحن و گلدسته‌هاي آستان را طلاكاري نمود. سرانجام او در سال 1305ه‍ .ق، در تهران از دنيا رفت. جنازه‌اش را يك سال بعد از فوت، به كاظمين منتقل كردند و در مقبره فرهاديه در باب المراد آستان كاظمين(عليهما السلام)، به خاك سپردند.

از فرهاد ميرزا، چند تأليف علمي و ادبي به‌جا مانده است كه از مهم‌ترين آنها، مي‌توان به آثار زير اشاره كرد:

1. قمقام زَخّار و صمصام تَبّار: اين اثر، تحقيقي است در مقتل امام حسين(عليه السلام) و شهداي كربلا كه از كودكي تا شهادت امام(عليه السلام) را شامل مي‌شود. معتمدالدوله در اين كتاب، تعدادي از مرثيه‌هاي عربي و فارسي را درباره شهادت امام حسين(عليه السلام)، جمع‌آوري كرده است؛

2. هداية السبيل وكفاية البديل: اين كتاب، سفرنامه حج معتمدالدوله است؛

3. روزنامچه سفر فارس: سفرنامه وي به فارس است؛

4. جام جم: ترجمه اثري جغرافيايي از ويليام پيناك كه فرهاد ميرزا، آن را به ناصرالدين‌شاه تقديم كرده است؛

5. فرهنگ جغرافيايي ايران؛

6. نصاب انگليسي به فارسي: شامل دو هزار كلمه؛

7. زنبيل: اثري ادبي به سبك كشكول شيخ بهايي؛

8. كنز الحساب: ترجمه خلاصة الحساب شيخ بهايي؛

9. ديوان شعر.

119. مقبره ابويوسف قاضي

ابويوسف يعقوب بن ابراهيم بن حبيب بن سعد انصاري، مشهور به «ابويوسف قاضي»، شاگرد ابوحنيفه و قاضي بغداد در دوره عباسي است. اصل وي را از كوفه و سال تولدش را 113ه‍ .ق، گفته‌اند.[69] جد وي، سعد بن بحير انصاري كه با انتساب به مادرش، به سعد بن حَبته شهرت دارد، از صحابه پيامبر به شمار مي‌آيد. ابويوسف انصاري از سوي هادي عباسي و سپس هارون الرشيد، منصب قضاوت را عهده‌دار گرديد و نخستين كسي بود كه در اسلام، به عنوان «قاضي القضات» شناخته شد. فرزندش، يوسف نيز از سوي وي، قاضي جانب غربي بغداد بود و پس از وي، هارون الرشيد او را به عنوان قاضي القضات، نصب كرد.[70]

خطيب بغدادي نقل كرده است كه ابويوسف، نخستين كسي بود كه كتاب‌هايي را در اصول فقه، براساس مذهب ابوحنيفه، تأليف كرد و فقه ابوحنيفه را در همه‌جا، گسترش داد و مسائل آن را [بر ديگران] املا كرد و به ديگران آموزش داد.[71] او خود گفته است كه به مدت هفده سال، يار و شاگرد ابوحنيفه بود و پس از آن هفده سال، دنيا به وي روي آورد؛ يعني عهده‌دار مناصب دنيوي شد. سرانجام در سن 69 سالگي، در ربيع‌الاول سال 182ه‍ .ق، درگذشت.[72]

بيشتر مورخان، به محل دفن ابويوسف قاضي، اشاره نكرده‌اند. اما ابن‌فوطي نوشته است كه او را در «مقابر قريش» (آستان كاظمين امروزي) دفن كردند.[73] از ميان جغرافي‌دانان و جهانگردان مسلمان نيز، بشّاري مقدسي در نيمه قرن پنجم هجري، شمس‌الدين محمد بن مازه و علي بن ابي‌بكر هروي، در اواخر قرن ششم هجري، به وجود قبر وي در مقابر قريش، اشاره كرده‌اند.[74]

گويا در قرون مياني اسلامي، قبر ابويوسف به علت بي‌توجهي و بازسازي نشدن، به مرور زمان از بين رفته است. شاهد بر اين مسئله، آن است كه سيد نعمت‌الله جزائري، در اواخر قرن يازدهم هجري نوشته است:

قبر ابويوسف، قبلاً شناخته شده نبود. در دهه هفتاد از قرن يازده، محلي را متصل به صحن آستان موسوي حفر كردند و در آنجا، قبري آشكار شد كه روي آن، سنگي به نام ابويوسف وجود داشت. پس روي آن، ساختماني متصل به آستان مقدس بنا كردند.[75]

گويا از آن پس، قبر ابويوسف قاضي دوباره مورد توجه اهل‌سنت قرار گرفته و ساختمان آن تا به امروز، بارها بازسازي شده است؛ به‌طوري كه امروزه يكي از زيارتگاه‌هاي آنان در بغداد، به شمار مي‌آيد. قبر ابويوسف قاضي، امروزه در مسجدي بيرون زاويه جنوب شرقي آستان كاظمين و متصل به ضلع شرقي صحن آستان، قرار دارد.

 

 
[1]. تاريخ المشهد الكاظمي، ص207 (به نقل از فلك النجاة).

 

[2]. تنقيح المقال، ج8، ص166.

 

[3]. تاريخ المشهد الكاظمي، ص208 (به نقل از تاريخ مساجد بغداد، ص116).

 

[4]. تحفة العالم في شرح خطبة المعالم، سيد جعفر بحرالعلوم، ج2، ص63. «ولعل الذي يعرف بإسماعيل هو العباس بن موسي وقد عرفت ذمّه من اخيه الرضا(عليه السلام) بما لا مزيد عليه ويؤيده ما هو شائع علي الالسنة من أن جدي بحرالعلوم
ـ طاب ثراه ـ لما خرج من الحرم الكاظمي اعرض عن زيارة المشهد المزبور فقيل له في ذلك؛ فلم يلتفت».

 

[5] الهداية الكبري، ص263؛ الارشاد، ج2، ص244؛ اعلام الوري، ج2، ص36؛ المجدي، ص299؛ مناقب آل ابي‌طالب، ج4، ص349؛ تذكرة الخواص، ص315.

 

[6]. سر السلسلة العلوية، ص54؛ الشجرة المباركة، صص 77 و 98 و 99؛ عمدة الطالب، ص245؛ مناهل الضرب، ص427.

 

[7]. الارشاد، ج2، ص245.

 

[8]. سر السلسلة العلوية، ص54.

 

[9]. الارشاد، ج2، ص246.

 

[10]. الشجرة المباركة، ص98.

 

[11]. الكامل في التاريخ، ج5، ص422.

 

[12]. ر.ك: الشجرة المباركة، ص98؛ عمدة الطالب، ص245.

 

[13]. الشجرة المباركة، ص77 و 98؛ عمدة الطالب، ص240.

 

[14]. الشجرة المباركة، ص99.

 

[15]. الاصيلي، ص162.

 

[16]. مناهل الضرب، ص427؛ تاريخ المشهد الكاظمي، ص212.

 

[17]. ابن طقطقي درباره وي مي‌نويسد: «كان صالحاً متعبّداً ورعاً فاضلاً، يروي الحديث. رأيت له كتاباً فيه سلسلة الذهب، يروي عنه المؤالف والمخالف». ر.ك: الاصيلي، ص162. گفتني است سيد رضي و سيد مرتضي، دو عالم بزرگ شيعه، از احفاد موسي ابوسبحه بوده‌اند.

 

[18]. امين‌الدين مبارك جوهري هندي، نقيب آستان كاظمين(عليهما السلام) در نيمه قرن هفتم هجري بود كه در سال 674ه‍ .ق از اين منصب عزل شد و نجم‌الدين علي موسوي به جاي وي تعيين گرديد. ر.ك: الحوادث الجامعة، ص272.

 

[19]. الاصيلي، ص163. نام مبارك جوهري هندي در تصحيح سيد مهدي رجائي، تحريف شده و به صورت «منازل الجوهر الهندي» آمده است كه مرحوم مصطفي جواد به نقل از غاية الاختصار، صورت صحيح آن را نقل كرده است. ر.ك: «السلك الناظم لدفناء مشهد الكاظم(عليه السلام)»، ص20.

 

[20]. الفهرست، ص10؛ رجال النجاشي، ص26.

 

[21]. تاريخ المشهد الكاظمي، ص208.

 

[22]. همان، صص 99، 100 و 206.

 

[23]. همان، ص207.

 

[24]. رجال النجاشي، ص123.

 

[25]. از جمله ر.ك: رجال النجاشي، ص123.

 

[26]. دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج4، صص 491 و 492.

 

[27] رجال النجاشي، صص123 و 124؛ و نيز، ر.ك: الفهرست، الطوسي، ص42.

 

[28]. لسان الميزان، ج2، ص470.

 

[29]. بحار الانوار، ج104، صص 18 و 19.

 

[30]. لسان الميزان، ج7، ص486.

 

[31]. رجال النجاشي، ص402.

 

[32]. همان، ص403؛ الفهرست، ص158.

 

[33]. لسان الميزان، ج7، ص486.

 

[34]. المنتظم، ج15، ص157.

 

[35]. رجال النجاشي، ص399.

 

[36]. الفهرست، ص158.

 

[37]. گلشن ابرار، ج1، صص 57 و 58.

 

[38]. رجال النجاشي، ص402؛ الفهرست، ص158.

 

[39]. رجال النجاشي، ص402.

 

[40]. المنتظم، ج15، ص157.

 

[41]. الفهرست، الطوسي، ص158.

 

[42]. رجال النجاشي، ص403.

 

[43]. لسان الميزان، ج7، ص486.

 

[44]. رجال النجاشي، ص403.

 

[45]. بحار الانوار، ج104، صص 18 و 19.

 

[46]. امل الآمل، ج‌2، ص299.

 

[47]. اعيان الشيعه، ج9، ص415.

 

[48]. الحوادث الجامعة، ص269.

 

[49]. تعليقة أمل الآمل، افندي اصفهاني، ص294؛ خاتمة المستدرك، ج‌2، ص422 (به نقل از تاريخ نگارستان).

 

[50]. خاتمة المستدرك، ج‌2، ص422.

 

[51]. اعيان الشيعه، ج9، ص416.

 

[52]. البداية والنهاية، ج13، ص215.

 

[53]. الوافي بالوفيات، ج1، ص147.

 

[54]. اعيان الشيعه، ج9، ص416.

 

[55]. همان، ص417.

 

[56]. البداية والنهاية، ج‏13، ص215.

 

[57]. الوافي بالوفيات، ج1، صص148 و 150.

 

[58]. همان، ص147.

 

[59]. ارشاد الاذهان إلى احكام الايمان، العلامة الحلي، ج1، ص39؛ امل الآمل، الحر العاملي، ج2، ص299.

 

[60]. البداية والنهاية، ج‏13، ص252.

 

[61]. الوافي بالوفيات، ج1، ص150؛ النجوم الزاهرة في ملوك مصر والقاهرة، ابن تغري بردي، ج3، ص43.

 

[62]. تعليقة امل الآمل، ص298‌؛ اعيان الشيعه، ج‏9، ص419.

 

[63]. الحوادث الجامعة، ص269.

 

[64]. خاتمة المستدرك، ج‌2، ص426‌.

 

[65]. گلشن ابرار، ج3، صص 218 و 227.

 

[66]. http://www.aljawadain.org/fr/projects/view.php?id=10.

 

[67]. گلشن ابرار، ج3، صص 226 و 227.

 

[68]. زندگي‌نامه وي به نقل از: دائرةالمعارف تشيع، ج12، ص302.

 

[69]. تاريخ بغداد، ج16، صص359 و 361.

 

[70]. همان، صص 359 و 361؛ المنتظم، ج9، صص 71 و 72.

 

[71]. تاريخ بغداد، ج16، ص363.

 

[72]. همان، صص371 و 382؛ المنتظم، ج9، ص80.

 

[73]. مجمع الآداب في معجم الالقاب، ج3، ص316.

 

[74]. احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم، المقدسي، ص130؛ لطائف الاذكار، ابن مازه، ص148؛ الاشارات الي معرفة الزيارات، الهروي، ص73.

 

[75]. زهر الربيع، السيد نعمة‌الله الجزائري، صص395 و 396. «قبر أبي‌يوسف لم يكن معروفاً، و في عشر السبعين بعد الالف حفروا حفراً متصلاً بفناء الروضة الموسوية علي مشرفها السلام، فظهر قبر عليه صخرة فيها اسم ابويوسف فبنوا عليه بنياناً مجاور القبة المقدسة».

 


| شناسه مطلب: 84194







نظرات کاربران