بقیع بقیع بقیع بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
بقیع بقیع بقیع بقیع بقیع

بقیع

بافضیلت‌ترین قبرستان مدینه بقیع از ریشه بَقَع به زمینی گفته می‌شود که با زمین‌های مجاور متفاوت باشد و نیز زمینی که درختانش یا ریشه آن‌ها به صورت پراکنده در آن وجود داشته باشد.[1] در منابع اسلامی به قبرستان مشهور مدینه بقیع گفته می&z

بافضيلت‌ترين قبرستان مدينه

بقيع از ريشه بَقَع به زميني گفته مي‌شود كه با زمين‌هاي مجاور متفاوت باشد و نيز زميني كه درختانش يا ريشه آن‌ها به صورت پراكنده در آن وجود داشته باشد.[1] در منابع اسلامي به قبرستان مشهور مدينه بقيع گفته مي‌شود كه به علت رويش درختان خاردار غَرقَد درآن، با نام «بقيع الغرقد» نيز خوانده شده است.[2] افزون بر درختان غرقد، وجود چشمه‌سار و شوره‌گزهايي نيز در آن گزارش شده است. همچنين آورده‌اند كه پشه‌هاي اين قطعه از زمين چنان فراوان بود كه هنگام غروب آفتاب، همچون دودي غليظ به نظر مي‌رسيد.[3]

 

مكان‌هاي گوناگون در مدينه و پيرامون آن بقيع خوانده شده كه از آن جمله مي‌توان به بقيع الخيل (بازاري در مدينه)[4]، بقيع الزبير (منطقه‌اي در مدينه)[5]، بقيع الخبجبه[6]، بقيع المصلي (محل برگزاري نمازهاي عيد در غرب مدينه)[7]، بقيع بُطحان (وادي‌اي در مدينه)[8] و بقيع الخضمات (دهي نزديك مدينه) اشاره كرد.[9]

 

برخي بقيع الخبخبه يعني محل رويش درختان خبخبه را به عنوان نام ديگر قبرستان بقيع برشمرده‌اند.[10] اما به عقيده گروهي ديگر، اين محل جايي جز بقيع و نزديك چاه ابي‌ايوب در مدينه است.[11]

 

در دوره‌هاي بعد كه در پيرامون مدينه ديوارهايي براي پاسداري از شهر كشيده شد، بقيع همچنان بيرون از حصار شهر بود.[12] نام‌گذاري يكي از دروازه‌هاي مدينه به نام بقيع، به علت نزديكي اين در به قبرستان بقيع بود.[13] همچنين يكي از درهاي مسجدالنبي نيز به باب البقيع مشهور است.[14]

 

بقيع مسير دسترسي به قبايل يهودي‌نشين[15] و مجاور گورستان يهوديان[16] و قبيله بني‌قريظه بوده است.[17] منابع از «يوم البقيع» به عنوان زمان يكي از جنگ‌هاي خونين ميان دو قبيله اوس و خزرج در اين منطقه ياد كرده‌اند.[18]

 

ƒ سير شكل‌گيري و تحول بقيع

 با هجرت پيامبر به مدينه و گسترش اين شهر، تعيين قبرستاني براي دفن اموات مسلمانان ضرورت يافت. از اين رو، پيامبر(ص) در پي بازديد از مناطق گوناگون مدينه، بقيع را كه در فاصله‌اي اندك از جنوب شرقي مسجد نبوي و در مسير باب جبرئيل مسجد قرار داشت[19]، برگزيد و فرمود: «من به اين مكان فرمان يافته‌ام.»[20] از زمان اين رويداد گزارشي در دست نيست؛ ولي با توجه به هنگام وفات اسعد بن زراره خزرجي در شوال سال اول ق. و دفن او در بقيع، شايد بتوان تعيين بقيع به عنوان قبرستان مسلمانان را به سال اول ق. و پس از بناي مسجد و يا هم‌زمان با آن دانست.[21] برخي نويسندگان به قرينه مرثيه عمرو بن نعمان بياضي، تاريخ دفن مردگان در بقيع را پيش از اسلام ياد كرده و گفته‌اند كه با ظهور اسلام اين آرامگاه به مسلمانان اختصاص يافت.[22]

 

در اين دوره، بقيع پر از درختان غرقد بود. از اين رو، اصحاب براي دفن مردگان خود برخي درختان را قطع مي‌كردند.[23] پس از دفن عثمان بن مظعون* جُمحي در ذي‌حجه سال دوم ق. و تأكيد پيامبر بر مقام و جايگاه او[24]، مسلمانان براي دفن مردگان خود در بقيع ترغيب شدند. با وفات ابراهيم، فرزند پيامبر، به سال دهم ق. و دفن وي نزديك قبر عثمان بن مظعون، اقبال اصحاب بيشتر شد و قبايل گوناگون مدينه نيز قسمت‌هايي از بقيع را براي دفن مردگان خود اختصاص دادند و درختان آن را قطع كردند. بدين سان، بقيع شكل قبرستاني با مقبره‌هاي خانوادگي يافت.[25] دفن فاطمه بنت اسد مادر علي(ع)، عباس عموي پيامبر[26] و نيز امامان شيعه[27] در خانه عقيل بن ابي‌طالب كه در غرب بقيع و در منطقه ميان بقيع و مسجد قرار داشت، بيانگر آن است كه مسلمانان همچنان مردگان خود را بيرون از قبرستان بقيع و در خانه‌هاي خود دفن مي‌كردند؛ با مرگ عثمان بن عفان، از دفن وي در بقيع پيشگيري شد. به ناچار او در حش كوكب*، بستاني كنار ضلع جنوب شرقي بقيع، كه محل دفن يهوديان بود، دفن گشت.[28] به گزارشي، معاويه در فرماني به مروان بن حكم، او را مأمور الحاق حَش كوكب به قبرستان كرد.[29] ابن عساكر كه گرايش اموي دارد، خريد و الحاق حش كوكب به بقيع را به عثمان نسبت داده[30] و ابن شبه اين الحاق را بدون ياد كردن از نام معاويه، به بني‌اميه نسبت داده است.[31] اين مكان بعدها به آرامگاه بني‌اميه تبديل شد. بر پايه گزارشي، هنگام وفات ابو سعيد خُدري به سال 74ق.[32] هنوز در بقيع كه در آن هنگام افزون بر وسعت دوران پيامبر، حش كوكب هم به آن پيوسته بود، جاي خالي يافت مي‌شد؛ زيرا بر پايه وصيت ابوسعيد، او را در دورترين نقطه بقيع كه كسي دفن نشده بود، به خاك سپردند.[33] 

 

به تدريج خانه‌هايي كه برخي صحابه در بقيع يا زمين‌هاي ميان بقيع و مسجدالنبي ساخته بودند و برخي از آن‌ها به صورت آرامگاه خانوادگي درآمده بود، همچون خانه‌هاي عقيل بن ابي‌طالب[34]، محمد بن حنفيه[35] و ابن افلح[36] به قبرستان افزوده شد. از زمان دقيق اين گسترش‌ها گزارشي در دست نيست؛ خانه‌ها و كوچه‌هايي كه به تدريج بقيع العمات (محل دفن عمه‌هاي پيامبر) را از قبرستان بقيع جدا كرده بودند، به سال 1373ق.[37] ويران شدند. اين بخش به مساحت تقريبي 3500 متر مربع و نيز كوچه ميان آن‌ها كه زقاق العمات نام داشت، با مساحت 824 متر مربع به بقيع پيوست و مساحت بقيع به 15000متر مربع (150* 100 متر) افزايش يافت.[38] به سال 1385ق. قطعه‌اي مثلث شكل در شمال بقيع كه متعلق به شهرداري بود، با مساحت 1612 متر مربع افزوده شد.[39] با گسترش دوم سعودي، مساحت بقيع به 180000متر مربع افزايش يافت.[40]

 

بقيع اكنون در شرق مسجدالنبي و تقريباً در فاصله 100 متري آن و وسط شهر مدينه قرار دارد. خيابان‌هاي ستين، عبدالعزيز و ابوذر آن را در برگرفته‌اند و خيابان باب العوالي از آن آغاز مي‌شود.[41] (تصوير شماره12)

 

ƒ فضيلت و اهميت بقيع

 از پيامبر(ص) گزارش شده كه به وي امر شد تا براي اهل بقيع آمرزش بخواهد و بر آن‌ها درود فرستد.[42] در روايتي ديگر از وي آمده كه هفتاد هزار تن با صفات نيكو از بقيع محشور مي‌شوند.[43] بر پايه گزارشي ديگر، او بشارت داد كه كساني كه در بقيع دفن شوند، مورد شفاعت يا گواهي وي قرار خواهند گرفت.[44] پيامبر هر شبِ جمعه به بقيع مي‌رفت و براي اموات بقيع طلب آمرزش مي‌كرد.[45] گزارش‌هايي بسيار از حضور پيامبر و سخنان[46] و نمازهاي او از جمله نماز استسقاء[47] و نماز عيد[48] در بقيع حكايت دارند. پيامبر در واپسين سال زندگاني خود از سوي خداوند دوبار مأمور شد تا به بقيع رود و براي اموات بقيع طلب آمرزش كند. در دومين حضور، در حالي كه مريض بود، همراه با حضرت علي(ع) و فضل بن عباس وگروهي از صحابه به بقيع رفت و اموات را با عباراتي خطاب نمود و از وفات خود خبر داد.[49]

 

بر پايه گزارش برخي منابع، حضرت فاطمه دخت گرامي پيامبر پس از رحلت پدر بزرگوارش هر روز با ديده گريان به بقيع مي‌رفت و در بيت الاحزان به سوگواري براي او مي‌پرداخت.[50] محل نماز خواندن حضرت زهرا در مسجدي در بقيع مشخص بوده است.[51] بقيع مورد توجه اهل بيت: نيز بوده و گزارش‌هايي از زيارت بقيع از جانب اهل بيت در منابع ياد شده است.[52] همچنين برخي منابع كراماتي از امامان را كه در بقيع ظهور يافته، ثبت كرده‌اند.[53] دانشوراني بسيار از شيعه[54] و سني[55] به استحباب زيارت بقيع فتوا داده‌اند؛ اهميت بقيع نزد مسلمانان به گونه‌اي بود كه برخي با صرف هزينه‌هاي بسيار، به رغم نبود امكانات، جنازه عزيزانشان را براي دفن در بقيع از دورترين نقاط جهان اسلام بدان جا منتقل مي‌كردند. از آن جمله مي‌توان به انتقال جنازه امير چوپان* به بقيع اشاره كرد.[56]

 

با توجه به تأكيدهاي پيامبر، زيارت قبور بقيع در طول تاريخ اسلام همواره مورد اهتمام مسلمانان بوده و حاكمان نيز به آن توجه نشان داده‌اند. در دوره امويان، حش كوكب به بقيع پيوست و سنگي كه به دست پيامبر بر قبر عثمان بن مظعون قرار داده شده بود، به قبر عثمان بن عفان انتقال يافت.[57] نخستين گنبد بر حرم امامان بقيع و قبر عباس بن عبدالمطلب به دست مجدالملك براوستاني*، وزير بركيارق سلجوقي (حك: 486-498ق.) ساخته شد.[58] در سال‌ 519ق. به دست مسترشد بالله (حك: 485-529ق.) و ميان سال‌هاي 623-640ق. به دست مستنصر بالله (حك: 623-640ق.) تعميراتي در آن انجام گرفت.[59] فاطميان نيز به ساخت قبه و بارگاهي بر قبر اسماعيل فرزند امام صادق(ع) پرداختند.[60] بر پايه گفته رفعت پاشا (م. 1353ق.) مردم مدينه هر پنجشنبه به زيارت اهل قبور بقيع مي‌رفتند و بر قبرها دسته‌هاي ريحان و بر كنار آن‌ها شاخه‌هاي گل مي‌چيدند. شيعيان براي زيارت قبور امامان بقيع بايد پنج قروش به نگهبانان مي‌دادند.[61] گويا پول ستاندن از شيعيان براي زيارت بقيع پيش از آن نيز مرسوم بوده است. محمد ولي ميرزا به سال 1260ق. از پرداخت مبلغي براي زيارت امامان بقيع گزارش داده است.[62]

 

ƒآداب وكيفيت زيارت بقيع

 از جمله آداب زيارت بقيع، به غسل نمودن[63] و خواندن هشت ركعت نماز زيارت (براي هر امام دو ركعت) اشاره شده است.[64]

 

عباراتي از پيامبر(ص) در زيارت اهل بقيع گزارش شده است؛ از جمله: «السّلام عليكم أهل الديار رحمكم الله»؛ «سلام بر شما اهل قبور؛ خداوند رحمتتان كند.» [65] در گزارشي ديگر، پيامبر اموات بقيع را با اين عبارت خطاب نمود: «السَّلَامُ عَلَى أَهْلِ الدِّيَارِ مَنْ فِيهَا مِنَ المُسْلِمِينَ، دَارِ قَوْمٍ مَيِّتِينَ، وَإِنَّا فِي آثَارِهِمْ ـ أَوْ قَالَ ـ : فِي آثَارِكُمْ لَلَاحِقُونَ»؛ «سلام بر مسلمانان از اين سرزمين و بر كساني كه در خانه‌هاي مردگان مسكن دارند و ما نيز پس از آنان روانيم».[66]

 

عايشه از حضور شبانه پيامبر در بقيع و آمرزش‌خواهي براي اموات آن گزارش داده است. آن گاه كه وي چگونگي زيارت بقيع را از پيامبر جويا شد، او در جواب فرمود: «قولي: السَّلَامُ عَلَى أَهْلِ الدِّيَارِ مِنَ المُؤْمِنِينَ وَالمُسْلِمِينَ وَيَرْحَمُ اللهُ المُسْتَقْدِمِينَ مِنَّا وَالمُسْتَأخرين وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللهُ بِكُمْ لَلَاحِقُونَ»[67]؛ «بگو: سلام بر اهل سرزمين از مؤمنان و مسلمانان. خداوند رحمت كند پيشي گيرندگان بر ما و كساني را كه پس از ما خواهند آمد. ما به خواست خدا به شما خواهيم پيوست».

 

براي زيارت امامان بقيع آداب و زيارتنامه ويژه روايت شده است.[68] ابراهيم فرزند رسول خدا9 و نيز فاطمه بنت اسد مادر گرامي اميرالمؤمنين داراي زيارتنامه‌هاي ويژه هستند.[69]

 

 ƒشيوه دفن در قبرستان بقيع

 پيامبر(ص) پس از دفن عثمان بن مظعون، سنگي را بالاي قبرش گذاشت تا قبرش شناخته شود و ديگر مسلمانان كنار او دفن شوند.[70] اين سنگ بزرگ تا هنگام حكمراني مروان بر مدينه وجود داشت. او اين سنگ را به گوشه‌اي پرتاب كرد تا قبر عثمان بن مظعون مشخص نباشد.[71]

 

پيامبر(ص) فرزندش ابراهيم را همانند عثمان دفن كرد و بدن او را در لحد با آجر پوشاند و پس از دفن، بر آن آب پاشيد و بالاي قبرش ايستاد و بر او سلام داد.[72]

در بقيع مردگان با فاصله بسيار از يكديگر دفن مي‌شدند و قبر مردان با يك سنگ در بالاي سر و قبر زنان با دو سنگ در بالا و پايين مشخص مي‌شد.[73] بر سنگ‌ مزارهاي بقيع مطالبي نيز نگاشته مي‌شد كه از آن جمله مي‌توان به برخي ابيات شاعر تونسي ابوالبركات سعدي (م. 734ق.) اشاره كرد:

حضرنا مسجد الهادي الشفيـــع

وجئــنا لندفـــن بالبقيــــع

إذا كان قبري في البقيع بطيبـــه

فلا شك أني في حمي صاحب القبر

نبي الهدى المبعوث من آل هاشم

عليه صلاة الله في السر والجهر[74]

 

به پيشگاه راهنماي شفاعتگر آمديم تا در بقيع دفن شويم. اگر قبرم در بقيع در مدينه باشد، بي‌ترديد درحمايت پيامبر هستم؛ پيامبري كه از خاندان هاشم مبعوث شد و درود خداوند در نهان و آشكار بر او باد!

 

 ƒمدفونان بقيع

 گزارش‌ها از اسعد بن زراره* خزرجي[75] يا عثمان بن مظعون قرشي صحابي مشهور[76] به عنوان نخستين مدفون در بقيع ياد كرده‌اند. ابن شبه، اسعد را نخستين انصاري و عثمان را نخستين مهاجر مدفون در بقيع دانسته است.[77] بقيع آرامگاه برخي امامان شيعه، گروهي از صحابه رسول خدا، تابعان، دانشوران و سادات است كه از آن جمله‌اند:

 

‚1. اهل بيت و بستگان رسول خدا(ص): امام حسن مجتبي(ع)، امام علي بن حسين زين العابدين(ع)، امام محمد باقر(ع) وامام جعفر صادق(ع) همراه فاطمه بنت اسد مادر امام علي(ع)[78] و عباس عموي پيامبر[79] كه روبه‌روي در ورودي اصلي بقيع به سوي جنوب در سمت راست دفن شده‌اند.[80] دختران رسول خدا زينب،[81] رقيه[82]و ام كلثوم[83] در برابر در اصلي با اندك فاصله‌اي از آن دفن شده‌اند. عقيل بن ابي‌طالب[84]، عبدالله بن جعفر بن ابي‌طالب،[85] حليمه سعديه دايه رسول خدا[86] و صفيه عمه پيامبر[87] نيز از مدفونان بقيعهستند.

 

با وجود شهرت دفن عاتكه عمه ديگر پيامبر در بقيع[88] منابع تاريخي گزارشي در اين زمينه ارائه نداده‌اند. ام سلمه، حفصه، زينب بنت جحش، زينب بنت خزيمه، صفيه بنت حيي، عايشه بنت ابي‌بكر، و ماريه قبطيه از همسران پيامبر در شمال قبور دختران پيامبر در فاصله هشت متري سمت راست دفن شده‌اند.[89]

 

‚2. صحابه و تابعين: ابوسعيد خُدري[90]، عثمان بن عفان[91]، سعد بن ابي‌وقاص[92]، سعد بن معاذ[93]، عبدالله بن مسعود[94]، كلثوم بن هِدم[95]، خنيس بن حذافه[96]، مقداد بن عمرو[97] و نيز برخي شهداي اُحد (3ق.)[98] از جمله صحابه مدفون در بقيع‌ هستند.

 

‚3. علما، سران و شخصيت‌هاي اسلامي: مالك بن انس (م. 179ق) رئيس مذهب مالكي[99]، محمد بن علي بن ابي‌منصور مشهور به جمال الدين جواد اصفهاني* (م. 559ق.) وزير زنگيان موصل و شام[100]، ابوشجاع ظهيرالدين (م. 488ق.)[101] وزير آل بويه و نويسنده ذيل تجارب الامم، سمهودي (م. 911ق.) مؤلف وفاء الوفاء[102]، ابوالفضل شهاب الدين نويري از مجاوران بيت الله الحرام كه در مدينه وفات يافت[103]، جعفر بن حسن برزنجي (م. 1317ق.) مؤلف مولد النبي[104]، عبدالقادر بن توفيق شلبي (م. 1369ق.) رئيس حنفيان مدينه[105] و سيد محمد تقي طالقاني* (م. 1376ق.) نماينده آيت الله بروجردي در مدينه[106] از جمله مدفونان بقيع به شمار مي‌روند.

 

ƒ بقعه‌هاي بقيع

به تدريج بر برخي از قبور بقيع، گنبدها و نشانه‌هايي ساخته شد. ابن شبه به گزارش از ابن زباله (م. 200ق.) از وجود مسجدي بر قبر عباس بن عبدالمطلب و امامان شيعه خبر مي‌دهد.[107] سفرنامه‌نويساني چون ابن جبير (م. 612ق.)[108]، ابن نجار (م. 643ق.)[109] و ابن بطوطه (م. 779ق.)[110] نيز از اين آثار ياد كرده‌اند. از جمله اين گنبدها و نشانه‌ها مي‌توان به گنبدي بر قبور امامان چهارگانه: و نيز سنگي بر قبر فاطمه بنت اسد و امامان بقيع با عبارت «بسم الله الرحمن الرحيم الحمد للَّه مُبِيد الأمم و محيي الرمم هذا قبر فاطمة بنت رسول الله صلي الله عليه و سلم سيدة نساء العالمين و قبر الحسن بن علي بن ابي‌طالب و علي بن الحسين بن علي بن ابي‌طالب و محمد بن علي و جعفر بن محمد رضي الله عنهم‏»[111] و نيز گنبد قبرهاي عثمان بن عفان[112]، عقيل بن ابي‌طالب[113]، قبور همسران پيامبر[114]، عبدالله بن جعفر طيار[115]، ابراهيم فرزند رسول خدا[116] و همچنين گنبد قبر امير چوپان از اميران ايلخاني[117] اشاره كرد.

 

ƒ تخريب بقيع

با قدرت گرفتن وهابيان در عربستان كه زيارت قبور را شرك و وجود بقعه‌ها و ضريح در پيرامون قبور را از مظاهر شرك مي‌دانند، رويكرد به بقيع و ديگر زيارتگاه‌ها دچار تحول شد؛ در سال 122۰ق. مدينه به محاصره نيروهاي وهابي درآمد. پس از تسليم شدن شهر، سعود بن عبدالعزيز همراه توقيف و تصرف همه اموال موجود در خزائن حرم نبوي، دستور ويران كردن همه گنبدهاي بقيع را صادر كرد.[118] با توجه به موج اعتراض مسلمانان كشورهاي اسلامي به اهانت‌هاي سعوديان، دولت عثماني كه تمايل به بازپس گرفتن حرمين داشت، لشكري انبوه براي تصرف مدينه فرستاد و در ذي‌حجه 1227ق. آن شهر را بازپس گرفت. برخي از آن بقعه‌ها در سال 1234ق. به دستور سلطان محمود ثاني (حك: 1223-1255ق.) بازسازي شد.[119] اما با حمله ديگر بار وهابيان به سال 1344ق. همه آثار تاريخي اين قبرستان به فتواي شيخ عبدالله بليهد، قاضي القضاة سعودي، به بهانه شرك و بدعت بودن زيارت قبور در هشتم شوال اين سال ويران شد.[120]

 

اين بار نيز ويراني بقيع واكنش‌هاي بسياري را ميان مسلمانان جهان برانگيخت. دولت ايران روز 16 صفر سال 1344ق. را به مناسبت هتك حرمت به بقيع، عزاي عمومي اعلان كرد و آيت الله مدرس به تلاش‌هايي برخاست و مجلس ايران كميسيوني را براي بررسي موضوع تشكيل داد. مسلمانان در كشورهايي چون هند، پاكستان و نيز كشورهاي استقلال يافته شوروي سابق با برپايي تجمعات و ارسال پيام به اين اقدام اعتراض كردند. دولت سعودي براي پيشگيري از خشم مسلمانان و توجيه كارهاي خود، نمايندگان دولت‌هاي مسلمان را به مكه فراخواند. از ايران هيأتي مركب از غفار خان جلال‏السلطنه، وزير مختار ايران در مصر، و حبيب الله خان هويدا در تاريخ 24/6/1304ق. وارد جده شد. با ترفندهاي دولت سعودي و عدم پيگيري جدي از سوي مقام‌هاي كشورهاي اسلامي، اين قضيه مسكوت ماند.[121]

 

پس از گذشت حدود 4۰ سال از اين حادثه، حكومت سعودي پس از تلاش‌ها و پيگيري‌هاي شيعيان عراق به رهبري شيخ كاشف الغطاء و پيگيري‌هاي امير اعلم، سفير ايران در حجاز، سايباني كنار اين مقابر مطهر ساخت و راهي سنگچين براي عبور و مرور افراد در بقيع ايجاد كرد.[122] نيز ديوار بقيع در دوران ملك فهد بن عبدالعزيز به شكلي زيبا بازسازي گشت و سپس در سال‌هاي 1418-1419ق. مسيرهاي درون بقيع براي رفت و آمد زائران سنگفرش شد.[123]

 

ƒ وضعيت كنوني بقيع
بقيع داراي سه در است كه يكي از آن‌ها در ديوار شرقي و ديگري در ديوار شمالي و در سوم در سمت غرب آن قرار دارد. در سمت غرب، در اصلي است و براي ورود جنازه و زائران بقيع باز مي‌شود.[124]

 

در دوره‌هاي گذشته نيز زيارت بقيع با مشكلاتي همراه بود و زائران شيعي براي دريافت اجازه زيارت ناچار به پرداخت باج به دربانان و مأموران بودند؛ اما زيارت قبور بقيع با ممنوعيت كلي روبه‌رو نبود. اكنون درهاي بقيع در ساعات ويژه از روز (بعد از نماز صبح و پس از نماز عصر حدود دو ساعت)گشوده مي‌شود و زائران مرد مي‌توانند به درون بقيع روند و زيارت كنند. با وجود برخي گزارش‌ها از حضور حضرت فاطمه3 در بقيع در روزگار پيامبر و هنگام تدفين رقيه دختر رسول خدا(ص)[125] و نيز تداوم زيارت بقيع از جانب زنان در دوره‌هاي گوناگون كه در سفرنامه‌ها بازتاب يافته[126]، آل سعود به پشتوانه احاديثي از پيامبر(ص) ورود زنان به بقيع را ممنوع مي‌شمرند و حتي هنگام ورود مردان، از گرد آمدن زنان پشت ديوارهاي بقيع پيشگيري مي‌كنند.[127] اداره‌اي مشهور به اداره امر به معروف و نهي از منكر نزديك در اصلي بقيع مستقر شده است كه از نزديكي زائران به قبور و تبرك جستن به آن‌ها پيشگيري مي‌نمايد و به تبليغ باورهاي وهابيان مي‌پردازد.[128]

 

 ƒتك‌نگاري‌ها درباره بقيع

 با توجه به اهميت و فضيلت بقيع، برخي محققان تك‌نگاري‌هايي را در موضوع بقيع به رشته نگارش درآورده‌اند كه از مهم‌ترين آن‌ها مي‌توان به اين موارد اشاره كرد: البقيع قصة تدمير آل سعود للآثار الاسلاميه في الحجاز، يوسف الهاجري؛ بقيع الغرقد، مهندس حاتم عمر طه و دكتر محمد انور البكري؛ البقيع الغرقد، سيد محمد حسيني شيرازي؛ تخريب و بازسازي بقيع به روايت اسناد، سيد علي قاضي عسكر.

 

منابع

آثار اسلامي مكه و مدينه: رسول جعفريان، قم، مشعر، 1386ش؛ احسن التقاسيم: المقدسي البشاري (م.380ق.)، قاهره، مكتبة مدبولي، 1411ق؛ ارشاد القلوب: حسن بن محمد الديلمي (م.841ق.)، قم، الرضي، 1412ق؛ الارشاد: المفيد (م.413ق.)، بيروت، دار المفيد، 1414ق؛ الاستيعاب: ابن عبدالبر (م.463ق.)، به كوشش البجاوي، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛ اسد الغابه: ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار الفكر، 1409ق؛ الاصابه: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، به كوشش علي معوض و عادل عبدالموجود، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ الاعلام: الزركلي (م.1396ق.)، بيروت، دار العلم للملايين، 1997م؛ امتاع الاسماع: المقريزي (م.845ق.)، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1420ق؛ بحار الانوار: المجلسي (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛ البداية و النهايه: ابن كثير (م.774ق.)، بيروت، مكتبة المعارف؛ بقيع الغرقد: محمد امين الاميني، مشعر، 1386ش؛ پنجاه سفرنامه حج قاجاري: به كوشش رسول جعفريان، تهران، نشر علم، 1389ش؛ تاريخ بلعمي (تاريخنامه طبري): بلعمي (م.325ق.)، به كوشش روشن، سروش، 1378ش. و البرز، 1373ش؛ تاريخ حرم ائمه بقيع: محمد صادق نجمي، قم، المعارف الاسلاميه، 1429ق؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م.310ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ تاريخ مدينة دمشق: ابن عساكر (م.571ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ تاريخ المدينة المنوره: ابن شبّه (م.262ق.)، به كوشش شلتوت، قم، دار الفكر، 1410ق؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن يعقوب (م.292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛ التحفة اللطيفه: شمس الدين السخاوي (م.902ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ تفسير فرات الكوفي: الفرات الكوفي (م.307ق.)، به كوشش محمد كاظم، تهران، وزارت ارشاد، 1374ش؛ التنبيه و الاشراف: المسعودي (م.345ق.)، بيروت، دار صعب؛ تهذيب الاحكام: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش موسوي و آخوندي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1365ش؛ الثاقب في المناقب: ابن حمزه (م.560ق.)، به كوشش علوان، قم، انصاريان، 1412ق؛ الثقات: ابن حبان (م.354ق.)، الكتب الثقافيه، 1393ق؛ خلاصة عبقات الانوار: علي الحسيني الميلاني، تهران، بعثت، 1405ق؛ الذريعة الي تصانيف الشيعه: آقا بزرگ تهراني (م.1389ق.)، بيروت، دار الاضواء، 1403ق؛ رحلة ابن جبير: محمد بن احمد (م.614ق.)، بيروت، دار مكتبة الهلال، 1986م؛ الرسائل العشر: ابن فهد الحلي (م.841ق.)، به كوشش رجايي، قم، مكتبة النجفي، 1409ق؛ سبل الهدي: محمد بن يوسف الصالحي (م.942ق.)، به كوشش عادل احمد و علي محمد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ سبل الهدي: محمد بن يوسف الصالحي (م.942ق.)، به كوشش عادل احمد و علي محمد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ سير اعلام النبلاء: الذهبي (م.748ق.)، به كوشش گروهي از محققان، بيروت، الرساله، 1413ق؛ شذرات الذهب: عبدالحي بن العماد (م.1089ق.)، به كوشش الارنؤوط، بيروت، دار ابن كثير، 1406ق؛ شرائع الاسلام: المحقق الحلي (م.676ق.)، به كوشش سيد صادق شيرازي، تهران، استقلال، 1409ق؛ شرح نهج البلاغه: ابن ابي‌الحديد (م.656ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، دار احياء الكتب العربيه، 1378ق؛ صحيح مسلم: مسلم (م.261ق.)، بيروت، دار الفكر؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ العين: خليل (م.175ق.)، به كوشش المخزومي و السامرائي، دار الهجره، 1409ق؛ الغارات: ابراهيم الثقفي الكوفي (م.283ق.)، به كوشش المحدث، بهمن، 1355ش؛ فتح الباري: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ فصول من تاريخ المدينة المنوره: علي حافظ، جده، المدينه، 1405ق؛ القاب الرسول(ص) و عترته: بعض المحدثين و المورخين (م. قرن4ق.)، مكتبة النجفي، 1406ق؛ الكافي: الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛ كامل الزيارات: ابن قولويه القمي (م.368ق.)، به كوشش القيومي، قم، نشر الفقاهه، 1417ق؛ الكامل في التاريخ: ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار صادر، 1385ق؛ كشاف القناع: منصور البهوتي (م.1051ق.)، به كوشش محمد حسن، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ كنز العمال: المتقي الهندي (م.975ق.)، به كوشش السقاء، بيروت، الرساله، 1413ق؛ الكني و الالقاب: شيخ عباس القمي (م.1359ق.)، تهران، مكتبة الصدر، 1368ش؛ المجموعة المصورة لأشهر معالم المدينة المنوره: عبدالعزيز كعكي، المدينه، دار احياء التراث العربي، 1419ق؛ المختصر النافع: المحقق الحلي (م.676ق.)، تهران، البعثه، 1410ق؛ مرآة الحرمين: ابراهيم رفعت پاشا (م.1353ق.)، قم، المطبعة العلميه، 1344ق؛ مروج الذهب: المسعودي (م.346ق.)، به كوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، 1409ق؛ المسالك و الممالك: ابراهيم الفارسي الاصطخري (م.346ق.)، به كوشش الحسيني، وزارة الثقافة و الارشاد، 1381ق؛ المستدرك علي الصحيحين: الحاكم النيشابوري (م.405ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ المصنّف: ابن ابي‌شيبه (م.235ق.)، به كوشش سعيد محمد، دار الفكر، 1409ق؛ المصنّف: عبدالرزاق الصنعاني (م.211ق.)، به كوشش حبيب الرحمن، المجلس العلمي؛ المعارف: ابن قتيبه (م.276ق.)، به كوشش ثروت عكاشه، قم، الرضي، 1373ش؛ معالم مكة و المدينه بين الماضي و الحاضر: يوسف رغد العالمي، بيروت، دار المرتضي، 1418ق؛ معجم البلدان: ياقوت الحموي (م.626ق.)، بيروت، دار صادر، 1995م؛ معجم ما استعجم: عبدالله البكري (م.487ق.)، به كوشش السقاء، بيروت، عالم الكتب، 1403ق؛ المغازي: الواقدي (م.207ق.)، به كوشش مارسدن جونس، بيروت، اعلمي، 1409ق؛ مغني المحتاج: محمد الشربيني (م.977ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1377ق؛ مقاتل الطالبيين: ابوالفرج الاصفهاني (م.356ق.)، به كوشش سيد احمد صقر، بيروت، دار المعرفه؛ المقنعه: المفيد (م.413ق.)، قم، نشر اسلامي، 1410ق؛ من لا يحضره الفقيه: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1404ق؛ المنتظم: ابن جوزي (م.597ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر و ديگران، بيروت، دار الكتب العلميه، 1412ق؛ منتهي المطلب: العلامة الحلي (م.726ق.)، چاپ سنگي؛ المهذب: القاضي ابن البراج (م.481ق.)، قم، نشر اسلامي، 1406ق؛ نزهة المشتاق: شريف الادريسي (م.560ق.)، بيروت، عالم الكتب، 1409ق؛ النهايه: مبارك ابن اثير (م.606ق.)، به كوشش الزاوي و الطناحي، قم، اسماعيليان، 1367ش؛ وفاء الوفاء: السمهودي (م.911ق.)، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، 2006م؛ وفيات الاعيان: ابن خلكان (م.681ق.)، به كوشش احسان عباس، بيروت، دار صادر.

 

گروه جغرافيا


[1]. العين، ج1، ص184، «بقع».

[2]. العين، ج1، ص184؛ النهايه، ج‌1، ص146‌، «بقع».

[3]. الطبقات، ج3، ص303.

[4]. تاريخ المدينه، ج1، ص306.

.[5] معجم البلدان، ج1، ص474.

[6]. معجم ما استعجم، ج1، ص266؛ معجم البلدان، ج2، ص343.

[7]. معجم البلدان، ج5، ص82 .

[8]. الطبقات، ج4، ص80؛ معجم ما استعجم، ج1، ص258.

[9]. معجم ما استعجم، ج1، ص266؛ معجم البلدان، ج5، ص302.

[10]. الطبقات، ج3، ص303؛ المستدرك، ج3، ص190.

[11]. معجم ما استعجم، ج1، ص265.

[12]. معجم البلدان، ج5، ص82؛ المسالك و الممالك، ص18.

[13]. احسن التقاسيم، ص82؛ امتاع الاسماع، ج14، ص627.

[14]. احسن التقاسيم، ص82؛ نزهة المشتاق، ص143.

[15]. الطبقات، ج3، ص241؛ سبل الهدي، ج5، ص22.

[16]. تاريخنامه طبري، ج5، ص1398.

[17]. الطبقات، ج3، ص241.

[18]. تاريخ يعقوبي، ج2، ص37؛ الكامل، ج1، ص673.

[19]. بقيع الغرقد، ص34.

[20]. الطبقات، ج3، ص303؛ المستدرك، ج3، ص189-190.

[21]. الطبقات، ج3، ص459؛ الاستيعاب، ج4، ص1600.

[22]. معالم مكة و المدينه، ص420.

[23]. تاريخ المدينه، ج1، ص1۰۰-1۰1.

[24]. الطبقات، ج1، ص115.

[25]. تاريخ المدينه، ج1، ص121؛ وفاء الوفاء، ج3، ص83.

[26]. تاريخ المدينه، ج1، ص127.

[27]. تاريخ المدينه، ج1، ص111؛ مروج الذهب، ج3، ص285.

[28]. تاريخ طبري، ج4، ص412؛ تاريخ المدينه، ج4، ص1241.

[29]. شرح نهج البلاغه، ج10، ص7.

[30]. تاريخ دمشق، ج39، ص520.

[31]. تاريخ المدينه، ج1، ص113.

[32]. البداية و النهايه، ج9، ص4؛ شذرات‏ الذهب، ج1، ص311.

[33]. تاريخ المدينه، ج1، ص97.

[34]. الطبقات، ج4، ص33.

[35]. الطبقات، ج5، ص83.

[36]. تاريخ طبري، ج7، ص587؛ مقاتل الطالبيين، ص372.

[37]. بقيع الغرقد، ص36.

[38]. بقيع الغرقد، ص35-36؛ معالم مكة و المدينه، ص420.

[39]. فصول من تاريخ المدينه، ص173؛ معالم مكة و المدينه، ص420.

[40]. المجموعة المصوره، ج3، ص461.

[41]. آثار اسلامي، ص322.

[42]. الارشاد، ج1، ص181؛ وفاء الوفاء، ج3، ص77.

[43] تاريخ المدينه، ج1، ص89-9۰؛ وفاء الوفاء، ج3، ص79.

[44]. تاريخ المدينه، ج1، ص97.

[45]. كامل الزيارات، ص530.

[46]. تفسير فرات الكوفي، ص200-201.

[47]. كنز العمال، ج8، ص435-436.

[48]. الكافي، ج3، ص460؛ التهذيب، ج3، ص129.

[49]. ارشاد القلوب، ج1، ص33.

[50]. رحلة ابن جبير، ص155.

[51]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص577.

[52]. البداية و النهايه، ج8، ص228؛ القاب الرسول، ص58.

[53]. الثاقب، ص370-371؛ بحار الانوار، ج48، ص85 .

[54]. المهذب، ج1، ص283؛ شرائع الاسلام، ج1، ص210؛ الرسائل العشر، ص272.

[55]. مغني المحتاج، ج1، ص513؛ كشاف القناع، ج2، ص601.

[56]. وفاء الوفاء، ج3، ص100.

[57]. وفاء الوفاء، ج3، ص98-99.

[58]. الكامل، ج8، ص214.

[59]. وفاء الوفاء، ج3، ص100.

[60]. وفاء الوفاء، ج3، ص103.

[61]. مرآة الحرمين، ج1، ص480.

[62]. پنجاه سفرنامه، ج1، ص62.

[63]. التهذيب، ج6، ص79؛ المقنعه، ص475؛ المختصر النافع، ص98.

[64]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص577؛ منتهي المطلب، ج2، ص894 .

[65]. كامل الزيارات، ص530.

[66]. المصنف، عبدالرزاق، ج3، ص574.

[67]. صحيح مسلم، ج2، ص64.

[68]. الكافي، ج4، ص559؛ المقنعه، ص475-476.

[69]. بحار الانوار، ج97، ص217-219.

[70]. الطبقات، ج3، ص3۰5.

[71]. تاريخ المدينه، ج1، ص1۰2.

[72]. تاريخ المدينه، ج1، ص99؛ وفاء الوفاء، ج3، ص82 .

[73]. آثار اسلامي، ص332.

[74]. التحفة اللطيفه، ج1، ص206.

[75]. الثقات، ج1، ص135-136؛ المستدرك، ج3، ص186.

[76]. المصنف، ابن ابي شيبه، ج7، ص264؛ معجم البلدان، ج4، ص471؛ فتح الباري، ج9، ص102.

[77]. تاريخ المدينه، ج1، ص96، 1۰2.

[78]. وفاء الوفاء، ج3، ص85، 95.

[79]. الطبقات، ج4، ص24؛ وفاء الوفاء، ج3، ص95.

[80]. مروج الذهب، ج3، ص286.

[81]. الاستيعاب، ج4، ص1853؛ اسد الغابه، ج6، ص130؛ الاصابه، ج8، ص151.

[82]. الاستيعاب، ج4، ص1839-1840؛ اسد الغابه، ج6، ص114-115.

[83]. الاستيعاب، ج4، ص1839-1841؛ اسد الغابه، ج6، ص113-114؛ الاصابه، ج8، ص138-139.

[84]. وفاء الوفاء، ج3، ص96؛ تاريخ حرم ائمه بقيع، ص250.

[85]. الغارات، ص694؛ وفاء الوفاء، ج3، ص97.

[86]. الاستيعاب، ج4، ص1813؛ اسد الغابه، ج6، ص67-68؛ ج8، ص87.

[87]. اسد الغابه، ج6، ص172-173.

[88]. فصول من تاريخ المدينه، ص170.

[89]. الطبقات، ج8، ص37.

[90]. وفاء الوفاء، ج3، ص199.

[91]. اسد الغابه، ج3، ص491؛ الاصابه، ج4، ص379؛ الاعلام، ج4، ص210.

[92]. الاستيعاب، ج2، ص610؛ البداية و النهايه، ج8، ص78.

[93]. المنتظم، ج3، ص247.

[94]. الاستيعاب، ج3، ص994.

[95]. سبل الهدي، ج12، ص53.

[96]. الطبقات، ج3، ص300.

[97]. الثقات، ج2، ص254.

[98]. المغازي، ج1، ص312.

[99]. المعارف، ص498-499؛ وفاء الوفاء، ج3، ص102.

[100]. وفيات الاعيان، ج5، ص143.

[101]. سير اعلام النبلاء، ج19، ص30؛ البداية و النهايه، ج12، ص150.

[102]. عبقات الانوار، ج8، ص359.

[103]. التحفة اللطيفه، ج1، ص114.

[104]. الكني و الالقاب، ج2، ص77؛ الذريعه، ج5، ص21-22.

[105]. الاعلام، ج4، ص38.

[106]. گنجينه دانشمندان، ج7، ص66.

[107]. تاريخ المدينه، ج1، ص126-127.

[108]. رحلة ابن جبير، ص155.

[109]. اخبار مدينة الرسول، ص153.

[110]. رحلة ابن بطوطه، ج1، ص360-361.

[111]. مروج الذهب، ج3، ص285؛ التنبيه و الاشراف، ص260.

[112]. وفاء الوفاء، ج3، ص102.

[113]. وفاء الوفاء، ج3، ص100.

[114]. وفاء الوفاء، ج3، ص100-101.

[115]. وفاء الوفاء، ج3، ص82، 101.

[116]. وفاء الوفاء، ج3، ص101-102.

[117]. وفاء الوفاء، ج3، ص100.

[118] من اخبار الحجاز و النجد، ص1۰4؛ البقيع قصة التدمير، ص84.

[119]. پنجاه سفرنامه، ج3، ص196.

[120]. البقيع قصة التدمير، ص113-139؛ بقيع الغرقد، ص49.

[121]. نك: تخريب و بازسازي بقيع، ص41-60.

[122]. اسناد روابط ايران و عربستان، ص248-260؛ نك: تخريب و بازسازي بقيع، ص98-147.

[123]. آثار اسلامي مكه و مدينه، ص332.

[124]. التاريخ الامين، ص356.

[125]. الكافي، ج3، ص241.

[126]. پنجاه سفرنامه، ج5، ص750-751؛ سفرنامه منظوم حج، ص70-71.

[127]. حج26، ص359.

[128]. با كاروان صفا، ص135-137.




نظرات کاربران