آیتالله فاضل لنکرانی:
برخورد تند امام صادق(ع) با جریان غلات
رئیس مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) گفت: همانطور که باطل در قرآن راه ندارد «لا یأتیه الباطل»، عترت هم همینطور است. ما یک رفتار و یک کلام که مصداق باطل باشد در هیچ یک از این انوار مقدسه حضرات معصومین(ع) ملاحظه نمیکنیم، یعنی حرفها، دستورات و احکام اهل بیت(ع) کهنه نمیشود و تا قیامت باقی است.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی حج به نقل از روابط عمومی مرکز فقهی ائمه اطهار(ع)، آیتالله محمدجواد فاضل لنکرانی، عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، در درس خارج اصول به مناسبت شهادت امام صادق(ع) و سالگرد مرحوم آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(ره) به سخنرانی پرداخت. متن این سخنان در ادامه از نظر میگذرد:
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
این ایام مصادف است با شهادت رئیس مذهب حقه جعفری اثنی عشری امام صادق(ع) و همچنین بر حسب تاریخ شمسی؛ بیست و ششم خرداد مصادف با ارتحال مرجع بزرگ شیعه مرحوم آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(رض) است. در حوزههای علمیه روزی نیست که در درس فقه یا سایر دروس، روایتی از امام صادق(ع) خوانده نشود. توجه به چند نکته در این رابطه لازم است.
اولین نکته آنکه بر اساس حدیث ثقلین که شیعه و سنی روی آن اتفاق نظر دارند، عترت در کنار قرآن قرار گرفته، یعنی همانطوری که ثقل دین قرآن است، عترت هم ثقل دین است. همانطور که قرآن نور است، عترت هم نور است، همانطور که قرآن رحمت است عترت هم رحمت است، همان طور که قرآن ذکر است اهلبیت(ع) هم اهل ذکر هستند، «فاسئلوا اهل الذکر إن کنتم لا تعلمون»، همانطور که قرآن بر هر مسلمان وجوب تبعیت دارد ائمه معصومین(ع) هم وجوب تبعیت دارند، این حدیث ثقلین بسیار حدیث پرمعنا و پرنتیجهای است.
باطل در قرآن و عترت راه ندارد
همانطور که باطل در قرآن راه ندارد «لا یأتیه الباطل»، عترت هم همینطور است. ما یک رفتار و یک کلام که مصداق باطل باشد در هیچ یک از این انوار مقدسه حضرات معصومین(ع) ملاحظه نمیکنیم، همانطوری که قرآن «یجری مجری الشمس و القمر» است، عترت هم «یجری مجری الشمس و القمر» است، یعنی حرفها، دستورات و احکام اهلبیت(ع) کهنه نمیشود و تا قیامت باقی است.
ائمه معصومین(ع) نیامدند یک حکمی برای یک زمان خاص یا مخاطب خاصی بیان کنند یا فقط نیاز آن راوی و سائل خاص را برطرف کنند البته ما روایاتی داریم که مربوط به یک قضیه خارجیه بوده اما بیش از ۹۵ درصد از این روایاتی که امروز در اختیار ماست و حجّیت دارد، تا قیامت هم اعتبار دارد. همانطوری که قرآن دارای محکم و متشابه است و ما باید متشابهات قرآن را به محکمات آن برگردانیم روایات ائمه معصومین(ع) هم همین طور است، لذا یک فرد عادی با دیدن یک روایت در یک کتاب حدیثی نمیتواند نتیجه بگیرد و استنباط کند چه بسا آن روایت از متشابهات باشد و باید به محکمات برگردانده شود، همان طوری که قرآن عام و خاص دارد، روایات ائمه هم عام و خاص دارد، مطلق و مقید دارد.
این نکته را به عنوان نتیجه عرض میکنم همانطور که قرآن در یک کفه از ثقلین لزوم تبعیت دارد و بشر باید برای سعادت و هدایت خود به قرآن رجوع کند، کفهی دیگرش وجوب رجوع به عترت و ائمه معصومین(ع) است. در کتاب القضاء وسائل الشیعه در ابواب صفات قاضی باب هفتم باب «وجوب الرجوع فی جمیع الاحکام الی المعصومین(ع)»، مرحوم صاحب وسائل بیش از ۴۰ روایت نقل میکند که رجوع به معصومین در همه احکام واجب است، در برخی از روایات با ذکر آیه شریفه «فاسئلوا أهل الذکر إن کنتم لا تعلمون»؛ ائمه(ع) میفرمایند «نحن اهل الذکر و نحن المسئولون»، مردم از ما باید سؤال کنند. آیا مسئول بودن ائمه در پاسخگویی به احکام و پرسشهای مردم فقط منحصر به زمان حیاتشان بود؟ یا نه، اگر همان سؤال برای بشر امروز هم پیش آید پاسخی که امام صادق(ع) داده جواب بشر امروز هم هست؟ و این مطلب بسیار مهمی است.
بشر مخصوصاً مسلمانان و بالاخص شیعیان باید بدانند برای احکام هیچ منبع دیگری غیر از قرآن و عترت وجود ندارد. البته از عقل و راههای دیگری هم میتوان استفاده کرد اما در نهایت باید ببینیم قرآن و عترت چه میگویند؟ هیچوقت در ذهن کسی نیاید امروز مسائل جدیدی در عالم به وجود آمده که اقتضا میکند مطالبی را برخلاف قرآن یا کلام ائمه معصومین(ع) بیان کنیم، این مطلب مطلب درستی نیست. در حدیث ۲۲ همین باب امام باقر(ع) به حکم بن عتیبه میفرماید «شرّقا و غرّبا فلا تجدان علماً صحیحاً إلا شیئاً خرج من عندنا اهل البیت»، این تعبیر خیلی مهمی است، اگر به شرق و غرب عالم بروید علم صحیحی را پیدا نمیکنید مگر آن که از ناحیه ما اهلبیت خارج شده باشد. این روایات ابواب صفات قاضی برای مسائل اعتقادی و احکام و فروع دین ما بسیار مهم است.
نکته دوم آنکه ما تا قبل از صادقین و باقرین(علیهماالسلام) از فقه اصیل و واقعی، فقه ناب محمدی محروم بودیم، توسط این دو امام بنیان اصلی و اساسی فقه پایهگذاری و منتشر شد، البته ما روایات تفسیری و اخلاقی و اعتقادی فراوانی هم از این دو امام بزرگوار داریم، حدود ۶۰ هزار روایت از این دو بزرگوار نقل شده است.
ولی یک سؤال مطرح است که آیا این دو امام در مقام تشکیل حکومت اسلامی بودند یا نه؟ آیا میفرمودند ما بحث فقهی و احکام و فروع را فقط مطرح کنیم و به حکومت کاری نداریم هر کس میخواهد حاکم باشد؟ یا این چنین نیست، بر اساس حدیث «ما منّا إلا مسموم أو مقتول»، چرا هر امامی به دست حاکم زمان خودش به شهادت رسیده، این شهادت بر چه اساس و پایهای بوده؟ مسلم است وقتی آن حاکم احساس می کرد که زمینه پیروی مردم از فرزند رسول خدا فراهم است و اگر امام را از بین نبرد چه بسا خودش از بین خواهد رفت، اقدام به شهادت رساندن آنها میگردد و این دلیل بر آن است که ائمه ما نسبت به مسئله حکومت بسیار توجه داشتند ولی یاران آن چنانی نداشتند که بتوانند حکومت را در اختیار بگیرند.
در تاریخ میبینیم، یکی از شگردهای حاکمان بنیامیه و بنیعباس برای تسلط بر مردم این بود که به مردم القاء میکردند ما جانشین واقعی رسول خدا هستیم، منصور دوانیقی وقتی که در مسند حکومت قرار گرفت خطاب به مردم خراسان گفت: خدا حق ما را ظاهر کرد، میراث ما از پیامبر را به ما بازگرداند و حق در جای خود قرار گرفت. بنی العباس با همین ادعا میگفتند بنی امیه غاصب بودند و صلاحیت حکومت نداشتند بنی امیه هم بر حسب آنچه که در مروج الذهب مسعودی آمده. چنین ادعا میکند. پس حاکمان زمان صادقین و باقرین اولاً خود را میراثدار واقعی حکومت پیامبر میدانستند یعنی این یک امر مفروض و مسلّم بوده که باید میراثدار پیامبر بر حکومت بنشیند منتهی آنها به ناحق خود را میراثدار واقعی پیامبر برای مردم قلمداد میکردند.
جنایات بنی امیه و بنی عباس
نکته دیگر این است که برنامه حکام بنیامیه و بنیالعباس این بود ـ هر چند محققین میگویند ضربهای که بنی العباس به اسلام وارد کرد به مراتب بیشتر از بنیامیه بود ـ که راههای تشکیل حکومت برای ائمه را مسدود میکردند. پیروان ائمه را به قتل میرساندند ببینید حجاج بن یوسف ثقفی وقتی حاکم کوفه شد چقدر از شیعیان را به قتل رساند، سیاست آنها این بود که یاران و بازوان ائمه(ع) را به قتل میرساندند و نمیگذاشتند ائمه تشکیل حکومت بدهند. حتی در بعضی از ملاقاتها خودشان به ائمه میگفتند شما میراثدار واقعی پیامبر هستید ولی طمع و شهوت قدرت اجازه نمیداد که قدرت را به ائمه تحویل بدهند! با وجود اقرار به میراثداری واقعی امامان عملاً یاران آنها و کسانی که ممکن بود به وسیله آنها حکومت تشکیل شود از بین میبردند.
یک مورد آن برخوردهای منصور دوانیقی مخصوصاً یک سال قبل از شهادت امام صادق که سال ۱۴۸ هجری است. در سال ۱۴۷ منصور بعد از مراسم حج به مدینه میآید، امام صادق را احضار کرده و مطالبی را نسبت به حضرت مطرح میکند.
در کنار نشستن غاصبانه در جایگاه حکومت و به شهادت رساندن یاران ائمه، مذاهب باطله را ایجاد کرده و از مذاهب انحرافی حمایت میکردند، هر چند برای عوام فریبی در ظاهر مخالفت میکردند! اینگونه مذاهب در تحکیم قدرت آنها مؤثر بود، مثلاً فکر معتزلی را تقویت میکردند که از افکار مهم و بارز معتزله جواز تقدیم مفضول بر فاضل است، میگفتند هر کسی در رأس قدرت نشست تبعیت از او واجب است ولو علم نداشته باشد، ولو فاسق باشد، این نظریه باطل مبنای فکری آنها قرار گرفته و حکومت غاصبانه و فاسد آنها را مشروعیت میبخشید، یا سایر فرق و مذاهب انحرافی که یکی از کارهای اصلی ائمه(ع) مبارزه با این انحرافات فکری بود.
لعن غلات
حرفهای غلات که موجب ضربه به مکتب شیعه میشد و مورد لعن امام صادق(ع) قرار گرفتند، البته آن غلاتی که در آن زمان بودند نه غلاتی که در رجال مطرح است که اینها یک طبقه دیگری هستند و به نظر ما بیخود اینها را غلات نامیدهاند و محققین هم همین نظر را دارند، ولی غلات زمان ائمه آنها را تا مرز خدایی میبردند و همین سبب میشد که حکام از این مسئله بهرهبرداری کنند و بگویند اینها چنین ادعایی دارند و خودشان را فقط فرزند رسول الله نمیدانند بلکه ادعای خدایی دارند.
من معتقد هستم تا کسی تاریخ را نداند، ارزش این انقلابی که امروز به عنوان بزرگترین عنایت الهی در اختیار ما قرار گرفته را نمیداند. شما ببینید ائمه معصومین، هیچ کدام موفق به تشکیل حکومت اسلامی نشدند، تا این اندازه که امام صادق(ع)، عمر بن حنظله را نهی از رجوع به قضات و سلطان میکند. اما این انقلاب به دست امام خمینی رضوان الله تعالی علیه و شاگردان ایشان که از برجستگان درجه اولشان مرحوم والد ما(رضوان الله تعالی علیه) بود به پیروزی رسید.
مرحوم والد ما در روزهای آخر عمر شریفشان میفرمودند «از همان سالهای ۴۱ و ۴۲ که امام زمزمهی انقلاب را سر دادند، ما پشت سر امام، همراه امام، به عنوان خدمتگزار به امام حرکت کرده و فکر امام را از عمق جان پذیرفتیم، از همان زمان فهمیدیم که امام یک فکر و هدف و آرمان والایی دارد و تا این لحظه نه تنها در حقّانیت راه امام تردید نکردهام، بلکه روز به روز بر اعتقادم به حقّانیت راه ایشان افزوده گردیده است».
این خیلی مهم است. این استقامت در طریق، استقامت در انقلابی بودن، که رهبری معظم انقلاب هم روی آن تأکید دارند بسیار مسئله مهمی است. مثل استقامت در فقاهت، حالا اگر کسی یک روز بگوید فقه به درد میخورد و روز دیگر بگوید به درد نمیخورد، این فرد به جایی نمیرسد، در مسیر اجتهاد و فقاهت باید استقامت باشد، در مسیر انقلاب استقامت لازم است، افکار و اهداف بلند امام را افرادی مثل مرحوم والد ما و دیگر شاگردان امام فهمیدند، مرجعیت امام را امضا کردند و همان امضا سبب زندان و تبعید و انواع تضییقات بر آنان شد آن زمان که دوازده نفر حاضر شدند مرجعیت امام را امضا کنند، نه اینکه بیش از این نبود، پیش آقایان دیگر هم بردند، من اطلاع دارم از آن کسی که این نوشته را خدمت برخی دیگر از آقایان برد. اما اختناق و ترس آنقدر شدید بود که جرأت نمیکردند. ولی مرحوم والد ما با طیب خاطر آن چند سطر را نوشت و سه سال تبعید شد که چهار ماه و نیم آن به بندر لنگه بود که جای بسیار سختی برای زندگی بود آن هم در گرمای شدید تابستان، ولی پذیرفتند و پای این مسئله ایستادند.
ایشان شرح تحریر امام را در یزد شروع کردند، خوب یادم هست آن زمان یازده، دوازده ساله بودم و ایشان چون از اساتید برجسته حوزه قم بودند طلاب یزد تقاضای تدریس کردند و ایشان شروع به درس کردند اما ساواک مانع شد و آن را تعطیل کرد. تقریباً یک هفته که از این قضیه گذشت یک روز خدمتشان نشسته بودم فرمودند خدا یک فکری در ذهن من قرار داده و ان شاء الله میخواهم آن را عملی کنم منتهی نفرمودند میخواهم چکار کنم؟ دو سال و نیم ایشان در کتابخانه مرحوم وزیری یزد در اتاقی که در اختیارشان بود به طور منظم هر روز رأس ساعت هشت میرفت و دوازده میآمد و شرح کتاب تحریر الوسیله را در آنجا آغاز کردند، از ایشان سؤال شد چرا شرح تحریر را نوشتید؟ فرمودند آن زمان من فکر کردم به عنوان یک شاگرد چه خدمتی میتوانم به امام کنم؟ آن زمان احتمال پیروزی انقلاب نبود! ولی این شاگرد برجسته امام بر پایه آن اعتقادی که به امام داشت، فرمودند به ذهنم رسید که نام امام باید در حوزهها زنده باشد، لذا برای احیای نام امام شرح تحریر الوسیله ایشان را شروع کردم.
خاطره دیگر آنکه میفرمودند در آن سالهای تبعید امام به ترکیه و نجف من و مرحوم آقای منتظری و یکی دیگر از اساتید برجسته که درسهای پرجمعیتی داشتیم قرار گذاشتیم برای تکریم امام یک روز تمام درسهای حوزه را تعطیل کنیم گفتیم خدمت برخی از مراجع و بزرگان برویم و موضوع را مطرح کنیم. یکی از آن مراجع که حالا به رحمت خدا رفته مخالفت کرد گفت میخواهید در حوزه آشوب به پا کنید و حوزه را از بین ببرید؟ از آن جلسه که بیرون آمدیم به آقای منتظری گفتم که فردا جای ماندنِ ما در قم نیست و خطر دستگیری ما توسط ساواک وجود دارد. همان روز من برای مخفی شدن به تهران رفتم چون میدانستم تبعات آن جلسه چیست.
به هر حال مرحوم والد ما در فهم راه امام و در تحکیم اندیشههای امام و در استمرار راه امام، بسیار جدی بود. و بعد از ارتحال امام هم از شخصیتهای کلیدی بود که خدمات بسیار بزرگی را به انقلاب و حوزه کرد، مسئولیت اداره این حوزهای که امروز من و شما در آن هستیم در ده سال اول انقلاب، بر دوش ایشان بود، برای نظمبخشی به برنامههای حوزه زحمت بسیاری کشید. تمام این مراکز تخصصی حوزه در دوران مسئولیت ایشان پایهگذاری شد.
ده سال ریاست جامعه مدرسین را داشت، دبیر شورای حوزه بود، در جامعة الزهرا، جامعة المصطفی، بسیج طلاب و روحانیون در زمان جبهه و جنگ، هر جای حوزه را نگاه میکردیم چهره اصلیاش ایشان بود، با وجود انواع مریضیها یک شخصیت فعال و پرکار بود. عجیب این بود که اگردر هر فردی یکی آن کسالتها بود عذری بود که هیچ کاری را نکند اما با این وجود، خدمات زیادی نسبت به حوزه و انقلاب داشت.
رضوان خدا بر امام بزرگوار و بر همه شاگردان فداکار و انقلابی ایشان، بر همه آنها که این انقلاب را فهمیدند، و برای پیروزی و استمرار آن خدمت کردند و امروز در میان ما نیستند. امیدواریم حوزه علمیه با حضور دقیقتر و عمیقتر در رفع نیازهای علمی نظام اسلامی و در سطح جامعه بین الملل روز به روز درخشش بیشتر داشته باشد و ما شاهد آثار هر چه بیشتر آن باشیم.
انشاءالله امام صادق(ع) از ما طلبهها -که ادعا داریم شاگردان آن حضرت هستیم- به أحسن وجه راضی باشد.