مردم شناسی کوفه از منظر حضرت آیت الله مکارم شیرازی

هر کس آشنایى مختصرى با تاریخ «کوفه» داشته باشد، مى ‏داند یکى از پرحادثه ‏ترین بلاد اسلام در طول تاریخ، شهر «کوفه» بوده است.1

«کوفه» شهری است که بر اثر سیطره بنى أمیه بر آن و فرستادن جاسوسان و مأموران خشن و ناپاک خویش، و دادن زمام امور به دست این گونه افراد و بخشش بیت المال به نااهلان، آلوده و مسموم گردید، و بسیارى از مردم این شهر، از آیین تقوى و پاکى منحرف شدند.[۲] به نحوی که بى ‏وفایی، سنگدلی و ترسویی، خاطرات بسیار دردناکى از کوفه رقم زده است.[۳]


وجه تسمیه‌ی «کوفه» چیست؟


در این که چرا این شهر، به عنوان کوفه نامیده شده، بعضى معتقدند به خاطر آن که شکل دائره مانند دارد و عرب، به شنزار مدور، «کوفان» مى‏ گوید. و بعضى مى‏ گویند به خاطر اجتماع مردم در آنجا بود، زیرا، یکى از معانى این واژه، اجتماع است.[۴]


موقعیت جغرافیایی و تاریخی کوفه


این آبادى، در سنه هفده هجرى، در عصر خلیفه دوم، به صورت شهر در آمد و بعضى، تاریخ آن را، کمى بعد از آن، نوشتند. این شهر، به عنوان بزرگ ترین شهر عراق، «قبه الإسلام» و محل هجرت مسلمانان شناخته مى شد و سعد بن ابى وقاص، آن را بنا کرد.[۵]


بعضى گفته ‏اند علت بناى این شهر، این بود که سعد بن ابى وقاص، بعد از فتح عراق و غلبه بر لشکر ساسانیان، در مدائن فرود آمد و چند تن را به مدینه فرستاد تا مژده این فتوحات را به خلیفه دوم برسانند. خلیفه، فرستادگان سعد را رنگ پریده و بیمار گونه دید. هنگامى که علت را جویا شد، سبب این تغییر حال را، بدى آب و هواى شهرهاى عراق ذکر کردند. خلیفه دستور داد سرزمینى را براى اقامت لشکر در نظر بگیرد که با مزاج آنان سازگار باشد. سعد، آنجا را انتخاب کرد و در آغاز، مانند بصره، خانه‏ ها را با نى ساختند. چیزى نگذشت که آتش سوزى در گرفت و سوخت.[۶]


سپس آنجا را با خشت ساختند. سعد، مسلمانان را، میان توقف در مدائن یا در کوفه، مخیر کرد. گروهى، راه کوفه را پیش گرفتند و پس از مدتى سلامت خود را باز یافتند.[۷]


از تاریخ اسلام استفاده مى‏ شود که در عصر رسول خدا سپاه و لشکر به شکل یک قشر ممتاز و جداگانه وجود نداشت، بلکه به هنگام نیاز براى مقابله با دشمن، پیر و جوان، کوچک و بزرگ که قدرت داشتند سلاح بردارند، اسلحه بر مى‏ داشتند و همراه پیامبر به سوى میدان نبرد مى‏ شتافتند. غالباً سلاح را خود تهیه مى‏ کردند و مرکب سوارى نیز از خودشان بود. البته قبل از حرکت به سوى میدان، پیامبر دستور مى‏ داد آذوقه لشکر را از طریق زکات و تبرعاتى که افراد داشتند تهیه کنند.[۸]


ولى در زمان‏ هاى بعد که حکومت اسلام گسترش یافت و چاره ‏اى جز مقابله با لشکریان سازمان یافته دشمنان نداشتند، مسلمانان ناچار شدند به سپاه اسلام سازمان دهند و پادگان‏ هایى براى آنها فراهم سازند. از جمله آن می توان به شهر کوفه اشاره کرد که‏ به عنوان «کوفه الجند» شمرده مى‏ شد که خود یک پادگان بزرگ بود.[۹]


بحران هویتی شهر «کوفه»


بحران های متعدد مردم کوفه در ضعف اراده و سستی و بی وفایی و پیمان شکنی… را باید در بافت اجتماعى آن مردم پیدا کرد؛ کوفه سابقه تاریخى نداشت،[۱۰] بلکه یک شهر نوبنیاد جنگى [۱۱] و جدید التأسیسى بود که گروه‏ هاى زیادى از اقوام مختلف با فرهنگ ‏هاى متفاوت در آن اجتماع کرده‏ بودند، و اى بسا، که در میان آنها رقابت هاى پنهان و آشکارى نیز وجود داشت؛[۱۲] لذا در میان آنها انسجام و هماهنگى و انضباط لازم وجود نداشت، بلکه هر کدام براى خود فکر و هدف داشتند و فرهنگ و روشى.[۱۳]


در این میان دو عنصر دین و غیرت اجتماعی مى‏ توانست دواى درد جانکاه آنها باشد، زیرا دین، حلقه اتصالى است که اقوام و گروه هاى به ظاهر مختلف را دور یک هدف جمع می کند و انسجام را که یک شرط اصلى پیروزى است فراهم می سازد.[۱۴]


در صورت فقدان یا ضعف و ناکارآمدی دین، حداقل غیرت اجتماعى و علاقه به حفظ آب و خاک و دفاع از حریم قوم و ملت گروه های مختلف را در برابر دشمن متحد می کند، ولى مردم کوفه‏ و عراق در آن زمان با نهایت تأسف، فاقد هر دو اصل بوده ‏اند؛ نه دین محکمى داشته ‏اند و نه غیرت اجتماعى کافى.[۱۵]


وضع آنان به گونه ‏اى بود که تا شخصیت خود را در معرض نابودى کامل نمى‏ دیدند، تکان نمى‏ خوردند و به اصطلاح تا به حساس ترین رگ هاى وجودشان، نیشتر توبیخ و عتاب وارد نمى‏ شد، به حرکت در نمى‏ آمدند.[۱۶]


در نتیجه مردم کوفه‏ و عراق، در برابر حملات ایذایى معاویه و شامیان بسیار سست و خونسرد بودند، گویى نمى‏ دانستند در اطرافشان چه مى‏ گذرد و غارتگران شام چه مى‏ کنند![۱۷] متأسفانه مردم «کوفه‏» یا نمى‏ دانستند و یا نمى‏ خواستند بدانند![۱۸] بدین ترتیب سرزنش ‏ها نیز در آنها اثر نمى‏ کرد، تا آنجا که امام علی، امام حسن و امام حسین )علیهم السلام( را از عتاب خسته کردند.[۱۹]


بی شک یک چنین گروه و جمعیتى که فاقد یک پایگاه محکم اجتماعى است، در حقیقت، بزرگ ترین مشکل براى پیشوایان مدیر و مدبر به شمار می آید.[۲۰] چرا که درد بزرگ آنها احساس ضعف و زبونى و عدم احساس مسئولیّت در برابر مسایل مهم اجتماعى بود و گر نه با داشتن رهبرانى همچون على بن ابى طالب(علیه السّلام)، امام مجتبی(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) باید به آسانى دشمنان را عقب می رانند و تمام کشور اسلام را امن و امان می کردند.[۲۱]


هزار رنگ زیر پوست نفاق


اضافه بر این، گروه زیادى از منافقان و دشمنان اسلام، از مدینه و نقاط دیگر، در کوفه جمع شده بودند و با وسوسه ‏هاى شیطانى، براى تفرقه افکنى و تضعیف روحیه کوفیان تلاش مى ‏کردند.[۲۲] در واقع یک مشت منافقان و عهدشکنان و همسایگان بد، آن سرزمین را احاطه کرده بودند.[۲۳]


غالبا از وعاظ گرامى شنیده ‏اید که به هنگام حرکت امام حسین(علیه السلام) به ‏سوى کربلا فرزدق یا افراد دیگرى از کوفه‏ به سوى مدینه مى ‏آمدند. هنگامى که امام(علیه السلام) وضع کوفه‏ را از آنها پرسید عرض کردند:« قُلوبُ الناس مَعَک وأسیافُهم مع بنی‏أمیه؛ دل هاى مردم با توست و شمشیرهایشان با بنى‏ امیه».[۲۴]


کوفه پیمان شکن است


از جمله خصائص مردم کوفه، رها کردن عمل و چسبیدن به سخن است.[۲۵] آنها گروهى بودند که تنها، با رجز خوانى و شعار هاى داغ در مجالس شب نشینى دل خوش مى‏ کردند، ولى به هنگام حرکت به سوى میدان هاى نبرد با دشمن در لانه‏ هاى خود مى‏ خزیدند.[۲۶]


اصولاً افراد پر ادعا و پر حرف در عمل، افرادى ضعیف و ناتوانند، گویى تمام قدرت و استعداد خود را در زبانشان جمع کرده ‏اند![۲۷]


لذا شاهدیم مردم کوفه‏ از امام حسین(علیه السلام) براى تشکیل حکومت حق و مبارزه با غاصبان حکومت دعوت کردند؛ لیکن آن حضرت با پیمان شکنى و سستى و بى وفایى آنها روبرو ‏شد.[۲۸]


دنیا پرستی و رفاه طلبی


سیاست‏ هاى زمان عثمان، کوفیان را به سوى زرق و برق دنیا کشیده بود و سنت نادرست آن عصر (تقسیم بى‏ دلیل بیت المال به این افراد) عادت زشتى براى آنها شده بود و بسیارى از سران قبایل، در انتظار گرفتن حق و حساب ‏هاى سیاسى و رشوه بودند و به همین دلیل، معاویه، بسیارى از سران قبایل و شخصیت ‏هاى عراق و کوفه را، با پول ‏هاى کلان، خرید و یکى بعد از دیگرى، به او پیوستند.[۲۹]


هم چنین در عصر امام علی(علیه السّلام) به خاطر فتوحات اسلامى، اموال و غنایم فراوانى، سرازیر شهرهایى همچون مکّه و مدینه و کوفه‏ شده بود و گروهى براى تصاحب آنها با هم مسابقه مى ‏دادند و همین امر سرچشمه اختلافات و درگیرى ‏ها و انحراف از اصل «ساده زیستى اسلامى» بود و سبب مى‏ شد که مردم به تجمّل‏ پرستى روى آورند و به ناز و نعمت عادت کنند،[۳۰] و چنان به زندگى روز مره پر زرق و برق خود بچسبند که همه ارزش‏ ها را به دست فراموشى بسپارند.[۳۱]و در برابر دشمن از جهاد باز بمانند.[۳۲]


بی جهت نیست که آنها پیوسته به دنبال عذر و بهانه مى‏ گشتند تا از زیر بار جهاد، حتى در لحظات حساس و سرنوشت ساز، شانه تهى کنند.[۳۳]


از سوی دیگر بر اساس منطق معاویه ولایات و شهرها به صورت تبعیض ‏آمیزى اداره مى ‏شد. در حالى که مردم شام در امنیّت و رفاه به سر برده و ارزاق عمومى به وفور و با قیمتى مناسب در اختیارشان قرار مى‏ گرفت و هر گاه و بی ‏گاه از بذل و بخشش ‏هاى بى‏ دریغ معاویه بهره‏ مند بودند؛ مردم شهر هاى دیگر تحت فشار سخت ‏ترین تنبیهات اقتصادى قرار داشتند.[۳۴]


خصوصاً شهر کوفه‏ که [در کنار دیگر قشر های اجتماعی و گرایشات مختلف سیاسی و عقیدتی] پایگاه اصلى شیعیان و دوست‏ داران امیرمؤمنان(علیه السلام) بود، با وضع بسیار دردناکى روبرو بود. این سیاست تبعیض ‏آمیز معاویه تا ده ها سال پس از وى نیز ادامه یافت.[۳۵]


لذا اگر پیشوایى پیدا مى ‏شد که بیت المال را بى‏ حساب در اختیار ثروت اندوزان و رفاه طلبان مى گذارد، به دنبال او راه مى‏ افتادند،[۳۶] و یا آنجا که پاى غنیمتى در کار بود، مرد میدان بودند و آنجا که سخن از ایثار و فداکارى و شهادت بود، به گوشه ‏اى مى خزیدند.[۳۷]


سرانجام کوفیان گرفتار پیامد هاى دردناک این سستى و رفاه طلبى شدند و پیکر آنها در زیر ضربات شلاق حکام ظالم بنى امیه، مجروح و خسته شد.[۳۸]


سخن آخر: (مردم کوفه در آزمون کربلا مردود شدند)


به هر حال شک نیست که براى زدودن تاریکی ها از چهره عدالت و جداسازى باطل از حق، نیاز به اعوان و انصار و یاران آگاه و هوشیار و فداکارى است؛ مردم نادان و بى‏ وفا و پراکنده ‏اى همچون مردم کوفه‏، کسانى نبودند که بتوان به وسیله آنها تاریکی ها را، زدود و کژى‏ ها را راست کرد، و این درد بزرگى است [۳۹] که نشان می دهد سستى و کوتاهى کردن مردم «کوفه‏» و ترک جهاد به معنى واقعى کلمه، و عذر تراشى ‏ها و بهانه ‏جویى ‏ها براى فرار از زیر بار مسئولیت ها،[۴۰] تنها در برابر امیر مؤمنان على(علیه السلام) صورت گرفته است، بلکه تاریخ مى‏ گوید که نسبت به امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) فرزندان رشید امیر المؤمنان نیز همین گونه رفتار کرده ‏اند.[۴۱]


آری زندگى فراز و نشیب ‏هاى زیادى دارد: گاه زمان صلح است و گاه زمان جنگ و گاه راحتى است و گاه بلا؛ دوستان باوفا و برادران قابل اعتماد در آرامش و راحتى شناخته نمى‏ شوند، بلکه سختى‏ ها، جنگ ها، بلاها و حوادث پیچیده و ناراحت‏ کننده، میدان آزمون آنها است و متأسّفانه مردم کوفه‏ و عراق، در آن زمان در این آزمون ‏ها به ویژه آزمون کربلا، روسفید نبودند و بارها بى‏ وفایى، پیمان شکنى‏، ضعف‏، پراکندگى ‏و اشکال مختلف نفاق و عدم استقامت و سستى و تنبلى خود را نشان دادند.[۴۲]


بعد از واقعه خونین کربلا که امام حسین(علیه السلام) و تمام یارانش شهید شدند و آنچه نباید اتفاق افتد، افتاد، مردم کوفه‏ سخت تکان خوردند و بیدار شدند و پشیمان گشتند؛[۴۳] آنان براى جبران این خطاى بزرگ، در پى قیام و شورش برآمدند، تا بتوانند این لکّه ننگ را از دامان خود شستشو دهند.[۴۴] اما چه سود که کار از کار گذشته بود و آن روز که باید شجاعانه اطراف امام حسین(علیه السلام) را بگیرند همگى بیعت شکسته، در خانه ‏ها پنهان شدند.[۴۵] و ‏ تحت فشار ظالمانه بنى امیه، ابن زیادها و حجاج‏ ها، در مسیرهاى تعیین شده به راه مى‏ افتادند.[۴۶]


منبع: پیام امام امیر المومنین (علیه السلام)


 


پی نوشت:


[۱] پیام امام امیر المومنین (علیه السلام)، ج‏۴، ص۳۹۰.


[۲] همان، ج‏۲، ص۵۳۱.


[۳] کلیات مفاتیح نوین، ص۳۱۹.


[۴] پیام امام امیر المومنین (علیه السلام)، ج‏۲، ص۸۲.


[۵] همان.


[۶] همان.


[۷] معجم البلدان، ماده «کوفه»؛ تاریخ کامل، ج۲، ص۵۲۷؛ لغتنامه دهخدا، ماده «کوفه». پیام امام امیر المومنین (علیه السلام)، ج‏۲، ص۸۲


[۸] پیام امام امیر المومنین (علیه السلام)، ج‏۱۰، ص۴۵۵.


[۹] همان.


[۱۰] همان، ج‏۲، ص۲۱۰.


[۱۱] همان، ج‏۴، ص۳۰۹.


[۱۲] همان، ج‏۲، ص۲۱۱.


[۱۳] همان، ج‏۴، ص۳۱۰.


[۱۴] همان، ج‏۲، ص۴۱۹.


[۱۵] همان.


[۱۶] همان، ص۳۲۴.


[۱۷] همان، ص۲۰۴.


[۱۸] همان، ج‏۵، ص۱۸۲.


[۱۹] همان، ج‏۲، ص۳۲۲.


[۲۰] همان، ص۴۱۹.


[۲۱] همان، ج‏۳، ص۱۳۹.


[۲۲] همان، ج‏۲، ص۲۱۱.


[۲۳] همان، ج‏۱، ص۲۸۹.


[۲۴] بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۶۵. (اهداف قیام حسینى، ص۱۰۵)


[۲۵] پیام امام امیر المومنین (علیه السلام)، ج‏۲، ص۲۲۶.


[۲۶] همان، ص۲۲۴.


[۲۷] همان، ص۲۲۶.


[۲۸] پیام قرآن، ج‏۱۰، ص۵.


[۲۹] پیام امام امیر المومنین (علیه السلام)، ج‏۲، ص۸۵.


[۳۰] همان، ج‏۳، ص۳۵.


[۳۱] همان، ج‏۲، ص۲۱۷.


[۳۲] همان، ج‏۳، ص۳۵.


[۳۳] همان، ج‏۲، ص۲۱۱.


[۳۴] عاشورا ریشه‏ ها، انگیزه ‏ها، رویداد ها، پیامد ها، ص۱۹۷.


[۳۵] همان، ص۱۹۸.


[۳۶] پیام امام امیر المومنین (علیه السلام)، ج‏۲، ص۲۱۱.


[۳۷] همان، ج‏۴، ص۳۱۰.


[۳۸] همان، ج‏۲، ص۲۱۱.


[۳۹] همان، ج‏۵، ص۴۱۶.


[۴۰] همان، ص۱۴۹.


[۴۱] همان، ج‏۲، ص۴۲۰.


[۴۲] همان، ج‏۴، ص۳۰۷.


[۴۳] همان، ج‏۲، ص۴۲۰.


[۴۴] عاشورا ریشه‏ ها، انگیزه ‏ها، رویداد ها، پیامد ها، ص۶۶۸.


[۴۵] همان، ج‏۲، ص۴۲۰.


[۴۶] همان، ص۲۰۹.