شبهه اول: تجدید نبوت برای امامان
شیعه معتقد است چند کتاب آسمانی غیر از قرآن مجید و پس از قرآن بر ائمه آنان نازل شده و این در واقع، ادعای نبوت برای امامانشان است.
شبهه اول: تجدید نبوت برای امامان
شیعه معتقد است چند کتاب آسمانی غیر از قرآن مجید و پس از قرآن بر ائمه آنان نازل شده و این در واقع، ادعای نبوت برای امامانشان است.[1]
پاسخ شبهه اول
نویسنده وهابی در این بحث میخواهد این مطلب را به خواننده القا کند که شیعیان، خاتمیت پیامبر اکرم9 را قبول ندارند و پس از آن حضرت نیز به تجدید نبوت معتقدند و حتی قائل به کتابهای آسمانی پس از قرآن هستند؛ تنها دلیل و مدرکشان روایاتی است که بر «مصحف فاطمه» دلالت دارد. درحالیکه عقیده صحیح نزد تمام شیعیان، همچون دیگر مسلمانان، آن است که محمد خاتم پیامبران است. پس از او پیامبر و شریعتی نخواهد آمد و شریعت اسلام تا قیامت ادامه دارد؛ چنانکه قرآن در این باره میفرماید:
(ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْء عَلِیماً) (احزاب: 4)
محمد پدر هیچیک از مردان شما نیست، ولی فرستاده خدا و خاتم پیامبران است و خدا همواره بر هر چیزی داناست.
روایات زیادی در منابع شیعه، بیانگر دیدگاه تشیع در بحث خاتمیت است که برای نمونه به تعدادی از آنها اشاره میکنیم: «انس» گوید: از رسول خدا شنیدم که میفرمود:
أنا خاتم الأنبیاء وأنت یا علی خاتِم الأولیاء، وقال أمیرالمؤمنین7: ختَم محمّدٌ ألفَ نبیٍّ وإنّی ختمتُ ألفَ وصیّ... .[2]
من پایاندهنده پیامبران و تو یا علی! پایانبخش اولیایی، و امیرمؤمنان فرمود: «محمد پایانبخش هزار پیامبر است و من، هزار وصی را پایان بخشیدم».
پیامبر فرمود: «أنا أوّل الأنبیاء خَلْقاً وآخرهم بعْثاً»[3]؛ «من از نظر آفرینش، اولین پیامبر و از حیث بعثت، پایانبخش پیامبرانم». مقصود از اول بودن، به لحاظ سبق آفرینش روح آن حضرت است، نه خلقت بدن. اولیت آفرینش روح آن حضرت را میتوان از صادر اول یا ظاهر اول بودن وی استظهار کرد.
پیامبر فرمود:
مَثَل من در پیامبران، مانند مردی است که خانه ای را بنا کرده و آراسته است، جز جای یک خشت. هر کس آن خانه زیبا را ببیند، نیکو میشمارد، جز جای خالی این یک خشت را؛ و من پرکننده جای آن خشت خالی ام. ازاینرو نبوّت پیامبران به من ختم پذیرفت.[4]
امام باقر7 فرمود: «أرسَل الله تبارک وتعالى محمّداً إلی الجنّ والإنس عامّةً وکان خاتم الأنبیاء وکان من بعده إثنا عشر الأوصیاء».[5]
امیرمؤمنان بارها در جای جای نهج البلاغه به خاتمیّت حضرت محمّد تصریح کرده و به طور شفّاف، خاطر نشان ساخته که محمد پایانبخش پیامبران است؛ مانند:
ـ «فقفّی به الرُّسُل، وختَم به الوحی»؛[6] «او را ادامه رسولان قرار داد و وحی را به او ختم کرد».
ـ «الخاتِم لِما سَبَق والفاتح لِما انْغَلَق»؛[7] «خاتم پیامبران پیشین است و گشاینده درهای بسته».
ـ «أمینُ وحیه وخاتَمُ رسُله»؛[8] «او امین وحی و خاتم رسولان است».
ائمه:، قائلان به نبوت شان را لعن کردهاند: «مَن قال إنّا أنبیاء فعلیه لعنة الله ومَن شکّ فی ذلک فعلیه لعنة الله»؛[9] چنانکه امام صادق در مواجهه با ابوبصیر هر دو معیار را با هم آورده است: «عن أبی بصیر قال: قال لی أبوعبدالله7: یا أبامحمد! أبرأ ممّن یزعم أنّا أربابٌ، قلت: برىء الله منه! فقال: أبرأ ممّن یزعم أنّا أنبیاء قلت: برىء الله منه».[10]
دیدگاه علمای شیعه درباره خاتمیت
شیخ مفید در کتاب «النکت الاعتقادیه»، درباره خاتمیت پیامبر اکرم، به طور شفاف و در قالب پرسش و پاسخ بحث کرده، میگوید:
اگر کسی بپرسد: آیا شما از آموزههای دینی دانستید که پیامبر اسلام خاتم پیامبران است، جواب این است که ما خاتمیت رسول گرامی اسلام را از متن دین دریافتیم. اگر بگوید از کجای دین، خاتمیت استفاده میشود، جواب این است که خاتمیت از قرآن و حدیث به دست میآید: از قرآن، آیه (ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ)؛ «محمد پدر هیچیک از مردان شما نبوده و نیست، ولی رسول خدا و ختم کننده و آخرین پیامبران است». (احزاب: 40)
و از حدیث «فَقَوْلُهُ لِعَلِیٍّ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی»؛ «ای علی نسبت تو با من مانند نسبت هارون است به موسی، مگر آنکه دیگر بعد از من پیغمبری نخواهد بود».[11]
امین الاسلام طبرسی در تفسیر مجمع البیان ذیل آیه چهلم سوره احزاب، به صراحت میگوید:
و آخرین پیامبران است که دفتر نبوّت و رسالت به سبب او مهر شد و پایان یافت، پس دین و شریعت او تا قیامت باقی است و این فضیلت مختص به آن حضرت است که خداوند او را میان تمام پیامبران مختص فرموده است.[12]
بنابراین پس از شریعت اسلام، هیچ پیامبری، نه تشریعی و نه تبلیغی، نخواهد آمد و نبوت پیامبر اکرم پایان دهنده سلسله پیامبران است. همه مسلمانان بر این عقیده اتفاق و اجماع دارند و از ضروریات دین است و منکر آن، در واقع منکر اسلام و نبوت پیامبر اسلام است.
نزول فرشته بر غیر انبیا
پس از پیامبر مکرم اسلام پیامبری که شریعتساز بوده باشد و شریعت جدیدی بیاورد، نخواهد بود و اسلام، ناسخ همه شریعتهاست. این مطلب از ضروریات آیین اسلام است و میان مسلمانان کسی منکر آن نیست.
امام رضا در جواب نامه مأمون عباسی که از حضرت تقاضا کرده بود اسلام واقعی را به نحو ایجاز و اختصار بنویسد، بر خاتمیت نبوت و شریعت پیامبر اسلام تصریح و تأکید فرمودهاند.[13] مفاد این ادله این است که شریعت حضرت محمد، تا برپایی قیامت، پابرجاست و شریعت دیگری برای بشر نخواهد آمد؛ ولی اینکه باب وحی انبایی[14] و تسدیدی[15] و... مسدود شده باشد، از متون دینی استفاده نمیشود و راه برای این دو نوع وحی باز است. در متون اهل سنت نیز روایاتی هست که «محدَث» به همین معنا را تأیید میکند. بخاری در صحیحش از رسول خدا آورده است که هم در امتهای گذشته و هم میان امت من کسانی هستند که با فرشته حرف میزنند.[16] مسلم نیز در صحیحش این موضوع را از قول عایشه نقل کرده است.[17]
نویسندگان و اندیشمندان بزرگ اهل سنت، مانند نووی در شرح صحیح مسلم و حافظ محبالدین طبری[18] و مفسر بزرگ اهل سنت، قرطبی[19] و دیگران وجود کسانی را که به مقام «محدَث» رسیدهاند، بدون هیچ اختلافی تأیید کردهاند؛ فقط برخی میگویند محدثون کسانیاند که به آنها الهام میشود و برخی دیگر معتقدند فرشتگان با آنها سخن میگویند.[20]
از متون دینی استفاده میشود که با خاتمیت، ختم نبوت تشریعی اعلام شده و نزول فرشته، برای امر تشریع ناممکن است؛ به همین دلیل اگر فرشتگان گزارشی را بر انسان کامل بفرستند و از سنخ تشریع و جعل احکام دینی و انشاء امر مولوی نباشد، هیچ محذوریت عقلی و نقلی ندارد. بر این اساس میتوان تصور کرد که فرشته الهی، امام معصوم را از تفسیر و تفصیل شریعت اسلامی آگاه میسازد؛ چیزی که دیگر افراد از آن آگاه نیستند و در نتیجه باید مرجعیت علمی او را بپذیرند.
شیخ مفید ـ متکلم بزرگ شیعه ـ در این باره سخن جامع و روشنگری دارد که حاصل آن چنین است:
نزول وحی (فرشته) به غیر نبی، استحاله عقلی ندارد و پس از احراز شرط تحقق نزول وحی بر غیر نبی ـ که همان عبد صالح است ـ ممکن است؛ ولی آنچه از نظر دین اسلام پذیرفتنی نیست، نزول فرشته به نحو وحی تشریعی است. اما در اصطلاح علم کلام و همچنین در اصطلاح متشرعه، وحی پیامبران مراد است. قهراً چنین وحیای، بعد از رحلت پیامبر اکرم، منقطع شده، اما باب الهامات و اشراقات، مذاکره و مشافهه با ملائکه همچنان مفتوح است. ازاینرو هرکس گمانهزنی کند که وحی بر غیر انبیا، وحی تشریعی است، بیگمان اشتباه کرده و از راه صواب دور افتاده است.[21]
چنانکه از نظر عقلی، تحدیث غیر نبی با فرشته وحی امکان دارد، شواهد به وقوع پیوستن آن نیز موجود است. داستان حضرت مریم و گفتوگوی ملائکه با وی[22]، بر این مسئله دلالت میکند که مریم عذرا با فرشته سخن گفته است؛ آن هم نه فقط به شکل هاتفِ غیبی و سروش نهانی، بلکه برای او مشهود بودند؛ هم حضرت مریم آنها را میدید و هم آنها در مرآی مریم قرار گرفتند. ماجرای ساره، همسر حضرت ابراهیم را که قرآن بازگو میکند، نشاندهنده این است که وی نیز سخن ملائکه را شنیده و هم آنان را مشاهده کرده است.
قرآن میفرماید:
ـ (وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْرى قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ) (هود: 69)
ـ (وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّـرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ) (هود:71)
در متون دینی ما باب مهمی از علم امام، با عنوان تحدیث، باز شده است. در همه این گزارشها کوشش اصلی این بوده که علم امام و وسعت آگاهی ائمه معصوم: و در یک کلمه، مرجعیت علمی آنان به مسلمانان گوشزد شود. مفاد این روایات، آگاهی امامان اهل بیت: از شریعت پیامبر گرامی اسلام است، نه داشتن شریعتی جدید که با خاتمیت نبوت ناسازگار باشد.
از امام محمدباقر سؤال شد که جایگاه شما چیست و قبل از شما [در امتهای پیشین] چه کسی منزلت شما را داشته است؟ حضرت فرمودند:
صاحب موسى و ذوالقرنین کانا عالمین ولم یکونا نبیین.[23]
موقعیت ما همانند همدم موسی و ذوالقرنین است که هر دو عالم بودند؛ ولی پیامبر نبودند.
در بیانی دیگر، امام محمدباقر در وصف مولای متقیان، علی، فرمودند:
ان علیاً کان محدّثاً. فقلت: فتقول نبی؟ قال: فحرّک بیده هکذا، ثم قال: او کصاحب سلیمان او کصاحب موسى او کذی القرنین.[24]
علی محدّث بود. شخصی از آن حضرت پرسید: «آیا او پیامبر بوده است؟» امام محمدباقر با دست خود پاسخ منفی دادند و سپس فرمودند: «علی مانند همدم سلیمان یا همدم موسی یا همانند ذوالقرنین است».
تحدیث جبرئیل با حضرت زهرا و مصحف فاطمه، از نظر روایات معتبر شیعه، امری مسلم و تردیدناپذیر است؛ ولی شواهد و قرائن، به وضوح نشان میدهد که علت اتصاف حضرت زهرا به محدّثه، فقط ماجرای نزول فرشته وحی پس از رحلت پدر بزرگوارش نبود، بلکه پیش از آن نیز فرشتگان الهی، با بانوی مکرّمه اسلام، پیوسته در ملاقات و گفتوگو در عالم بالا بودهاند و در مواطن مختلف، فرشتگان با حضرتش هم سخن شدهاند.[25]
بنابراین به عقیده شیعه، نزول فرشتگان به پیامبران اختصاص نداشته و ممکن است فرشتگان بر انسانهایی که از اولیای الهیاند نیز فرود آیند؛ آنگونه که قرآن مجید فرموده است: «فرشته بر حضرت مریم که پیامبر نبود، نازل میشد».[26] ازاینرو نزول فرشته بر حضرت فاطمه هیچ اشکالی ندارد. عجیب آن است که وهابیان نزول فرشته بر عمر را میپذیرند و عمر را محدَّث میدانند.[27]
اگر نزول فرشته بر حضرت فاطمه به معنای اعتقاد به نبوت آن حضرت است، وهابیان نیز به نبوت عمر اعتقاد داشته و خاتمیت حضرت محمد را باید قبول نداشته باشند.
در منابع معتبر اهل سنت، مانند صحیح بخاری، آمده است که خلیفه دوم، عمر، با ملائکه صحبت میکرد:
ابوهریره گوید که پیامبر اسلام فرمود: «به درستی که پیش از شما میان بنیاسرائیل کسانی بودند که با ملائکه سخن میگفتند، با اینکه پیامبر نبودند. اگر در امت من چنین کسی باشد، آن شخص عمر بن خطاب است».[28]
قسطلانی، عالم معروف اهل سنت، در شرح این روایت مینویسد:
اینکه پیامبر اسلام فرمود: اگر باشد (فإن یکن)، برای این نیست که بگوید عمر با ملائکه صحبت نمیکرده است، بلکه تأکید میکند که او حتماً اینچنین بوده است؛ مثل اینکه شخصی بگوید اگر من دوستی داشتم، فلانی بود، که در این صورت، مراد وی این است که آن شخص بهترین دوست من است، نه اینکه من دوستی ندارم. همچنین وقتی ثابت شود که در امتهای گذشته چنین چیزی دیده شده، در امت اسلامی که از امتهای دیگر برتر است، به طریق اولی یافت خواهد شد.[29]
برخی علمای اهل سنت تصریح کردهاند که عمر با ملائکه گفتوگو میکرد. ابن عساکر در تاریخ «مدینه دمشق» و متقی هندی در «کنز العمال» مینویسند: «قال الشعبی إن لکل أمة محدثا وإن محدث هذه الأمة عمر بن الخطاب»[30]؛ «شعبی گفته است که هر امتی محدَّث داشته و محدث این امت، عمر بن خطاب است».
[1]. اصول مذهب الشیعه الامامیه، ج2، ص190.
[2]. تفسیر نور الثقلین، عروسی حویزی، ج4، ص284.
[3]. همان.
[4]. تفسیر نور الثقلین، ج4، ص285.
[5]. بحارالانوار، ج11، ص52.
[6]. نهج البلاغه، خطبه 133.
[7]. همان، خطبه 72.
[8]. همان، خطبه 173.
[9]. بحار الانوار، ج25، ص296.
[10]. بحار الانوار، ج25، ص297.
[11]. النکت الاعتقادیه، ص39.
[12]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، فضل بن حسن طبرسی، ج8، ص56.
[13]. عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ج2، صص120 ـ 125.
[14]. وحی انبایی بدین مفهوم است که فردی با وحی آگاه شود در جهان چه میگذرد، آینده جهان چیست و آینده خودش را ببیند و از آینده دیگران نیز باخبر شود. تمام آنچه پیامبر گرامی اسلام درباره آینده امت خود خبر داده، وحی انبایی است؛ داستان پیروزی مسلمین بر سپاه روم، مسئله حکومت بنی امیه و آیه شجره ملعونه نیز از این قبیل است.
[15]. مراد از وحی تسدیدی، وحیای است که برای بیان احکام شریعت نیست، بلکه دلگرمی، اطمینان خاطر و استقامت و پایداری پیامبر در انجام وظایف سنگین نبوت است.
[16]. صحیح البخاری، ج5، ص12.
[17]. صحیح مسلم، ج4، ص1864.
[18]. «ویجوز أن یحمل على ظاهره وتحدثهم الملائکه لا بوحی، وإنما بما یطلق علیه اسم حدیث، وتلک فضیلة عظیمه»؛ الریاض النضره فی مناقب العشره، محبالدین طبری، ج1، ص199.
[19]. الجامع لأحکام القرآن (تفسیر القرطبی)، ج12، ص75.
[20]. همان.
[21]. أوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، ص69.
[22]. (وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلى نِساءِ الْعالَمِینَ * یا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَ اسْجُدِی وَ ارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ) (آل عمران: 42 و 43).
[23]. الکافی، ج1، ص269.
[24]. همان.
[25]. بحار الانوار، ج43، ص78.
[26]. آل عمران: 42.
[27]. عقیدة الشیخ محمد بن عبدالوهاب، ج1، ص444؛ التحریر و التنویر، محمدطاهر تونسی، ج25، ص196. این دو مصدر عمر را محدَّث معرفی کردهاند، ولی در التحریر و التنویر، ج22، ص210، به صراحت آمده است که فرشته وحی بر عمر نازل می شد؛ نیز صحیح البخاری، باب مناقب عمر، ص653، ح3469؛ صحیح مسلم، ص1039، ح2398؛ مسند احمد بن حنبل،
ج6، ص55.
[28]. صحیح البخاری، ج4، ص200.
[29]. إرشاد الساری شرح صحیح البخاری، قسطلانی، ج6، ص99.
[30]. تاریخ مدینة دمشق، ج44، ص95؛ کنزالعمال، المتقی الهندی، ج12، ص600.