فرزند نداشتن امام عسکری (ع)

فرزند نداشتن امام عسکری(ع) ابن تیمیه در جلد چهارم کتاب «منهاج السنه» با اتکا بر گفته برخی مورخین مانند ابن جریر طبری و عبدالباقی بن قانع، اصل تولد حضرت ولی‌عصر عج را زیر سؤال برده و با استناد به قول آنها مدعی شده است که امام حسن عسکری ع اصلاً پسر و عقبه‌ای نداشته تا بحث از امامت و ولایت وی به میان آید. بدین ترتیب وی اصل وجود امام را منکر شده و اعتقاد شیعیان به وجود ایشان را اعتقاد به معدوم و مفقود گرفته است.

شبهه اول: فرزند نداشتن امام عسکری (ع)


ابن تیمیه در جلد چهارم کتاب «منهاج السنه» با اتکا بر گفته برخی مورخین مانند ابن جریر طبری و عبدالباقی بن انع، اصل تولد حضرت ولی‌عصر عج را زیر سؤال برده و با استناد به قول آنها مدعی شده است که امام حسن عسکری ع اصلاً پسر و عقبه‌ای نداشته تا بحث از امامت و ولایت وی به میان آید.[1] بدین ترتیب وی اصل وجود امام را منکر شده و اعتقاد شیعیان به وجود ایشان را اعتقاد به معدوم و مفقود گرفته است.[2]


پاسخ شبهه اول


در پاسخ به این شبهه و برای اینکه حقیقت سخن وی را برملا کنیم، نخست باید صحت و سقم ادعا و نقل قول وی از طبری و ابن قانع را روشن کنیم و در گام بعدی مسئله ولادت حضرت مهدی[ را از حیث تاریخی در نزد علما و بزرگان اهل سنت بررسی کنیم.


1. بررسی درستی اسناد سخن ابن تیمیه


با مراجعه به کتاب تاریخ طبری به نام «تاریخ الامم و الملوک» که در موضوع تاریخ عمومی نگاشته شده و مهم‌ترین تاریخنامه روایی و سال شمار اسلامی شمرده می‌شود، بر خلاف ادعای ابن تیمیه، درمی‌یابیم که هیچ اثری از سخن ادعایی وی در این کتاب نمی‌توان یافت؛ چون سبک نگارش این کتاب به گونه‌ای است که تنها به نقل و گزارش مسائل و حوادث کلی، به ترتیب قرون و سده‌های تاریخ اسلامی پرداخته و به مسائل جزئی و شخصی مانند موالید اشخاص و فرزندان آنها وارد نشده است. لذا در نقل حوادث قرن سوم بین سال‌های 231 تا 260ه‍ .ق که زندگی و حیات امام حسن عسکری ع را در بر می‌گیرد، هیچ سخنی از ایشان به میان نیاورده است؛ بلکه بالاتر از این، کلمه «العسکری» در کل کتاب تاریخ طبری فقط یک‌بار در جلد5، صفحه368 آمده که آن هم درباره «ابراهیم بن مهران النصرانی العسکری» است و هیچ ربطی به امام حسن عسکری ع ندارد.


لذا محمد رشاد سالم، محقق کتاب «منهاج السنة»، که متوجه این کاستی در کار ابن تیمیه بوده و نتوانسته مطلب وی را در تاریخ طبری بیابد، کوشیده است تا به گونه دیگری این ادعای ابن تیمیه را به کرسی نشانده و برای آن مستندی بتراشد. او می‌گوید: «این جمله در کتاب «صلة تاریخ الطبری»، (تکمله تاریخ طبری) آمده»؛ در حالی که این استناد وی نیز دروغ است؛ زیرا در کتاب «صلة تاریخ الطبری» که نوشته شخص نامعلومی به نام عریب بن سعد القرطبی است (که در هیچ یک از کتاب‌های تراجم اهل سنت، شرح حالی برای او گفته نشده)[3] اثری از سخن ابن تیمیه وجود ندارد؛ بلکه تنها چیزی که ممکن است موجب اشتباه رشاد سالم شده و به گمان وی با مطلب مورد نظر ابن تیمیه یکی باشد، این است که در کتاب «صلة تاریخ الطبری»، در داستان مربوط به شخصی به نام «محمد بن حسن بن علی بن موسی بن جعفر» جمله «لم یعقب الحسن» آمده است که هیچ ربطی به امام حسن عسکری ع و فرزند برومندش حضرت مهدی عج ندارد.


توضیح داستان از این قرار است که در زمان مقتدر، خلیفه عباسی، شخصی به دربار وی رفته و می‌گوید کار مهمی با خلیفه دارم و اگر زود به گوش او نرسانم، اتفاقات ناگواری خواهد افتاد. پس از رسیدن به حضور مقتدر، مطالبی از گذشته و آینده مطرح می‌کند. وقتی از هویت او می‌پرسند، می‌گوید: من محمد بن حسن بن علی بن موسی بن جعفر هستم (یعنی نوه امام رضا ع از فرزند وی، حسن). سپس مقتدر دستور می‌دهد، افرادی از آل ابو‌‌طالب را بیاورند تا گفته‌های او را تأیید کنند. شخصی به نام ابن طومار از آل ابوطالب در تکذیب گفته‌های آن شخص می‌گوید: «لم یعقب الحسن»؛ یعنی حسن فرزند امام رضا ع، اصلاً فرزندی نداشته است. پس این جمله، کاملاً بیگانه از ادعای ابن تیمیه است و هیچ ربطی به امام حسن عسکری ع ندارد.


بنابراین پایه سخن ابن تیمیه قطعاً جمله فوق نبوده که حمل بر اشتباه وی گردد؛ زیرا از شخصی مانند وی بعید است که به صورت ناآگاهانه و از روی اشتباه چنین خطایی را مرتکب شده باشد؛ بلکه از روش و منش ایشان در برخورد با باورهای پیروان اهل بیت که همواره آمیخته با دشمنی و کینه‌ورزی است، چنین برمی‌آید که ایشان از روی عمد و دشمنی دست به چنین مغالطه و خطایی برده است؛ غافل از اینکه با سخن دروغ نمی‌توان نور خورشید را فرو نشانده و حقیقت را کتمان کرد. شاید ایشان گمان نمی‌کرده آیندگان درباره درستی گفته‌هایش داوری خواهند کرد و صحت چنین ادعاهایی را در ترازوی سنجش و پژوهش خواهند گذاشت و موشکافی خواهند کرد؛ وگرنه برای حفظ آبروی خود هم که شده، شاید مرتکب چنین خطاهایی نمی‌شد.


اما عبدالباقی بن قانع اموی که ابن تیمیه به قول وی استناد کرده و نام او را نیز پیش کشیده است، هیچ سند و مدرکی برای این ادعای خود ارائه نمی‌کند که در کجا و چگونه این سخن را گفته است. شاید این مجمل‌گویی شیخ وهابی بدین دلیل باشد که در این فقره احتیاط کرده تا مبادا ادعای وی از نظر تحقیق و پژوهش، ارزیابی و سنجیده شود و مانند سخن قبلش عیار صحت آن مشخص گردد؛ لذا از آوردن منبع برای سخن خویش خود‌داری کرده است.


بنابراین تنها چیزی که درباره این استناد شیخ وهابیت می‌توان گفت، سخن چند تن از بزرگان اهل سنت درباره شخصیت‌شناسی عبدالباقی بن قانع و منزلت رجالی وی است.


شمس‌الدین ذهبی در «سیر اعلام النبلاء» در شرح حال وی می‌نویسد: «برقانی، گفته است بغدادی‌ها او (ابن قانع) را توثیق کرده‌اند، ولی از نظر من او ضعیف است». دار قطنی گفته: «او روایات را حفظ می‌کرد، ولی اشتباه می‌کرد و بر خطایش اصرار می‌ورزید». خطیب بغدادی از ازهری از ابوالحسن بن فرات نقل کرده است: «ابن قانع دو سال پیش از مرگش دیوانه شده بود؛ پس من شنیدن روایت از او را رها کردم؛ چرا که عده‌ای در زمان دیوانگی‌اش از او روایت شنیده‌اند».[4]


بنابراین، با فرض بعید بودن صحت استناد ابن تیمیه به ابن قانع، اما سخن چنین شخصی که اتهام ضعف و جنون به او وارد شده، با هیچ ملاکی از ارزش و اعتبار علمی برخوردار نیست.


2. ولادت حضرت مهدی عج از نظر بزرگان اهل سنت


 جنبه تاریخی ولادت پرمیمنت حضرت مهدی عج نزد عده‌ای از بزرگان اهل سنت، از گذشته تا امروز، محرز و ثابت بوده است. جمع بزرگی از اندیشمندان اهل سنت در آثار خود، به ولادت آن حضرت اعتراف کرده و به صراحت اعلام کرده‌اند که آن حضرت در 15 شعبان سال 255ه‍ .ق در شهر سامراء به دنیا آمده است. در ادامه، به برخی از گفته‌های آنان اشاره می‌کنیم.


الف) شمس‌الدین الذهبی (م748 ه‍ .ق) دانشمند معروف علم رجال اهل سنت، در کتاب‌های خود به ولادت آن حضرت تصریح کرده است. در کتاب «العبر فی خبر من غبر» می‌نویسد: «در سال 255ه‍ .ق محمد بن الحسن العسکری به دنیا آمد. رافضی‌ها او را خلف، حجت، مهدی، منتظر و صاحب‌الزمان لقب داده‌اند. او آخرین امام از امامان دوازده‌گانه است».[5] در «تاریخ الإسلام» می‌گوید:


ابومحمد هاشمی حسینی، یکی از ائمه شیعه است که آنها اعتقاد به عصمت وی دارند و به او حسن عسکری می‌گویند... او پدر همان کسی است که رافضه منتظر او هستند. اما فرزندش محمد بن الحسن که رافضی‌ها او را قائم، خلف و حجت می‌نامند، در سال 258 به دنیا آمده است و برخی گفته‌اند که در سال 256 به دنیا آمده است.[6]


در کتاب «سیر أعلام النبلاء» می‌گوید: «منتظر شریف، ابوالقاسم محمد بن الحسن العسکری ... آخرین امام از ائمه دوازده‌گانه است که امامیه معتقد به عصمت آنان‌اند».[7]


ب) فخرالدین رازی (م604ه‍ .ق) مفسر نامدار اهل سنت درباره امام حسن عسکری ع و فرزندان آن حضرت می‌نویسد: «اما امام حسن عسکری ع، دو پسر و دو دختر داشت. پسران آن حضرت، پس یکی از آنها صاحب‌الزمان عج است...».[8]


ج) ابن حجر هیتمی (م973ه‍ .ق) در کتاب «الصواعق المحرقة» چنین اعتراف می‌کند:


امام عسکری ع فرزندی غیر از ابوالقاسم محمد حجت نداشته است که عمر آن حضرت در زمان وفات پدرش پنج سال بوده است؛ ولی خداوند به او حکمت آموخت و قائم منتظر نامیده شده است.[9]


د) ابن اثیر الجزری (م630ه‍ .ق) می‌گوید:


در سال 260ق حسن بن علی ع از دنیا رفت. او ابومحمد علوی عسکری و پدر یکی از ائمه دوازده‌گانه بر مبنای اعتقاد شیعه است،
او پدر محمد است که شیعیان اعتقاد دارند او منتظر و در سرداب سامّراء است.[10]


البته بحث غیبت حضرت حجت ع در سامراء و غایب شدن آن حضرت در سرداب، تهمتی است که بدخواهان به شیعه بسته‌اند؛ وگرنه شیعیان اعتقادی به غیبت و اقامت حضرت مهدی ع در سرداب سامراء ندارند و این در جای خود پاسخ داده شده است.


ه‍) شمس‌الدین بن خلکان، (م681ه‍ .ق) گرچه درباره غیبت ولیّ عصر عج مانند هم‌قطاران خود، بدون تحقیق به شیعه تهمت بسته که آنان معتقد به غیبت امامشان در سرداب و منتظر ظهور او از سرداب هستند، اما به ولادت حضرت تصریح کرده و می‌گوید:


ابوالقاسم محمد بن الحسن العسکری ... امام دوازدهم بر اساس اعتقاد شیعه است که به حجت مشهور است... ولادت ایشان در روز جمعه نیمه شعبان سال 255ه‍ .ق است. وقتی پدرش از دنیا رفت، او پنج ساله بود. اسم مادرش خمط بوده و برخی گفته‌اند نرجس بوده است.[11]


آنچه گفته شد، تنها اعترافات برخی از بزرگان اهل سنت درباره ولادت حضرت مهدی عج و قطعیت تاریخی آن است؛ وگرنه تعداد کسانی که در کتاب‌ها و آثارشان به ولادت آن حضرت تصریح کرده‌اند، بسیار بیش از آن است که در این نوشته مختصر بگنجد. لذا برای رعایت اختصار از نقل قول آنان خودداری کرده و مخاطب جستجوگر را به منابع نام‌برده در پاورقی ارجاع می‌دهیم.[12]


بنابراین وقوع ولادت حضرت حجت عج از حیث تاریخی، مسلم و قطعی است و چنان‌که گفتیم جمع بزرگی از اندیشمندان اهل سنت به آن اذعان کرده‌اند. اما با وجود آشکاری این حقیقت تاریخی، ابن تیمیه بر اساس پیش‌فرض‌ها و دشمنی شخصی و عقیدتی خود، آن را نادیده گرفته و این حقیقت تاریخی روشن را تنها با استناد به سخن‌های ناگفته طبری و ابن قانع اموی انکار کرده است. این‌گونه داوری‌هاست که فرمایش مولای متقیان حضرت علی ع را به ذهن متبادر می‌کند که فرمود: «اللّجاج یفسد الرّأی»؛[13] «پافشاری‌های لجوجانه، رأی آدمی را فاسد کرده و انسان را از مسیر حق به انحراف می‌کشاند».


 

[1]. منهاج السنة النبویه، ابن تیمیه، ج4، ص78.


[2]. همان، ج1، ص90.


[3]. تنها خیرالدین زرکلی، از علمای وهابی، در کتاب «الأعلام» می‌گوید: «عریب بن سعد قرطبی، پزشک و مورخ اهل قرطبه اصالتاً نصرانی بوده است. پدران او اسلام آوردند و عربی آموختند و به «بنی‌ترکی» مشهور شدند. ناصر (م 331ه‍ .ق) او را فرماندار بخش اشنونه کرد و مستنصر او را کاتب خود قرار داد و مقام و منزلت او را پیش حاجب نقاش أبی‌عامر بالا برد و
«خازن السلاح» نامیده شد. او تاریخ طبری را تلخیص کرده و اخبار آفریقا و اندلس را به آن افزوده و نام کتاب را «صلة تاریخ الطبری» گذاشته است.


[4]. سیر أعلام النبلاء، شمس‌الدین الذهبی، ج15، ص527.


[5]. العبر فی خبر من غبر، شمس‌الدین الذهبی، ج2، ص37.


[6]. تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر والأعلام، شمس‌الدین الذهبی، ج19، ص113.


[7]. سیر أعلام النبلاء، ج13، ص119.


[8]. الشجرة المبارکة فی أنساب الطالبیه، فخر‌الدین محمد بن عمر الرازی الشافعی، ص80.


[9]. الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة، احمد بن محمد بن حجر الهیتمی، ج2، ص601.


[10]. الکامل فی التاریخ، ابن أثیر الجزری، ج6، ص249.


[11]. وفیات الأعیان وانباء أبناء الزمان، ابن خلکان، ج4، ص176.


[12]. الوافی بالوفیات، الصفدی، ج2، ص249؛ تذکرة الخواص، ابن الجوزی، ص204؛ - الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال والنساء من العرب والمستعربین والمستشرقین، خیرالدین الزرکلی، ج6، ص80؛ سمط النجوم العوالی فی أنباء الأوائل والتوالی، عبدالملک الشافعی العاصمی المکی، ج4، ص150؛ مرآة الجنان وعبرة الیقظان، الیافعی، ج2، ص107؛ الفصول المهمة فی معرفة الأئمة، علی بن محمد المالکی المکی، ج2، ص682.


[13]. غرر الحکم، آمدی، ص58.


| شناسه مطلب: 111596




امام موسی کاظم