تهمت تناسخ به مؤمن طاق

شبهه دوم: تهمت تناسخ به مؤمن طاق «احسان الهی ظهیر» وهابی برای اثبات ادعای تهمت اعتقاد تناسخ به شیعه، سند عجیبی ارائه کرده است. وی پاسخ اقناعی مؤمن‌طاق به یکی از مخالفین را دلیل بر اعتقاد وی به تناسخ دانسته است. در این گفت‌وگو آمده است: روزی یکی از مخالفین به مؤمن‌طاق گفت: «شما شیعیان اعتقاد به رجعت دارید؟» گفت: «بلی». گفت: «پس پانصد اشرفی (درهم) به من قرض بده و در رجعت که به دنیا بازگشتم، از من بگیر!» ابوجعفر فرمود: «از برای من ضامنی بیاور که چون به دنیا باز می‌گردی، به صورت انسان بازگردی تا من پول تو را پس بدهم؛ زیرا می‌ترسم به صورت خوک بازگردی و من نتوانم از تو وجه خود را دریافت کنم».

شبهه دوم: تهمت تناسخ به مؤمن طاق


«احسان الهی ظهیر» وهابی برای اثبات ادعای تهمت اعتقاد تناسخ به شیعه، سند عجیبی ارائه کرده است. وی پاسخ اقناعی مؤمن‌طاق به یکی از مخالفین را دلیل بر اعتقاد وی به تناسخ دانسته است. در این گفت‌وگو آمده است: روزی یکی از مخالفین به مؤمن‌طاق گفت: «شما شیعیان اعتقاد به رجعت دارید؟» گفت: «بلی». گفت: «پس پانصد اشرفی (درهم) به من قرض بده و در رجعت که به دنیا بازگشتم، از من بگیر!»
ابوجعفر فرمود: «از برای من ضامنی بیاور که چون به دنیا باز می‌گردی، به صورت انسان بازگردی تا من پول تو را پس بدهم؛ زیرا می‌ترسم به صورت خوک بازگردی و من نتوانم از تو وجه خود را دریافت کنم».[1]


پاسخ شبهه


اندکی دقت در متن و قالب این روایت، فضای گفت‌وگو بین ابوحنیفه و ابوجعفر (مؤمن‌الطاق) را روشن می‌کند که سخن ابوجعفر، اقناعی و از گونه جدال احسن در برابر کلام ابوحنیفه بوده است. بنابراین نه سخن ابوحنیفه که گفته است پانصد اشرفی بده تا در رجعت به تو باز پس دهم، جدی است و نه پاسخ ابوجعفر که از او درخواست کفالت نموده و تضمین خواسته که به صورت انسان در رجعت ظاهر شود. مطالب رد و بدل شده میان آن دو به شوخی‌های عالمانه می‌ماند که در میان علما و اندیشمندان مرسوم است.


گفت‌وگوی دیگری که بین این دو شخصیت وجود داشته، این مدعا را ثابت می‌کند و افزون بر آن نشان می‌دهد که بین آن دو رابطه دوستانه نیز وجود داشته است؛ در عین حال که از نگاه فکری و اعتقادی، در تقابل باهم بوده‌اند. در برخی منابع آمده است که روزی ابوحنیفه به ابوجعفر گفت: اگر علی بن ابی‌طالب حقی در خلافت داشت، چرا بعد از درگذشت پیغمبر، حق خود را مطالبه نکرد؟ مؤمن طاق گفت: ترسید او را هم جنیّان بکشند؛ چنان‌که سعد بن عباده را با تیر مغیرة بن شعبه کشتند، ولی انتشار دادند که جنّی‏ها او را کشته ‏اند.[2] همچنین گزارش شده است که روزی ابوحنیفه با مؤمن‌طاق گردش می‌کرد. در یکی از بازارهای کوفه شخصی فریاد می‌زد: چه کسی کودکی که گمشده است را دید؟ مؤمن‌طاق گفت: کودک گمشده را ندیده ‏ام، اما اگر پیرمرد گمراه را می‌خواهی، دست این شخص را بگیر، و اشاره به ابوحنیفه کرد. پس از فوت امام صادق ع، ابوحنیفه، مؤمن‌طاق را دید و به او گفت: امامت مرد؟ گفت: بلی، ولی امام تو را تا روز قیامت مهلت داده‌اند و زنده است[3] (مقصودش شیطان بود).


همان‌گونه که پیش از این اشاره شد، این گفت‌وگوها شوخی‌های عالمانه‌ای بوده که بین آن دو رد و بدل می‌شده است. بحث رجعت نیز در همین راستاست و نباید آن را جدی گرفت و دلیل اعتقاد شیعیان به تناسخ دانست، آنچه مهم است، تبیین دیدگاه شیعه درباره تناسخ است که به تفصیل و شفاف، تفات‌های اساسی و بنیادی آن با رجعت بیان شد.


 

[1]. بین الشیعة واهل السنة، احسان الهی ظهیر، ص153.


[2]. الاستیعاب، ج2، ص‌600.


[3]. الإحتجاج، ج2، ص382.


| شناسه مطلب: 111604




رجعت تناسخ